جايگاه عسر و حرج در احکام قضايی

۰۲ آبان ۱۳۹۶

۱۷:۰۴

۵,۵۲۹

خلاصه خبر :
بیانات حضرت آیت الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در همایش طب و قضا که مورخ 96/8/2 در سالن اجتماعات مرکز فقهي ائمه اطهار(ع) برگزار شد.
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع سخن جايگاه حرج در احکام است. یکی از موضوعات بسیار کليدي و مهم فقهي که مورد احتیاج و ابتلای فراوان مجموعه‌ی پزشکی قانونی، دادگستری و قضات مي‌باشد، خصوصاً در این ماده واحده‌ي قانونی که مسئله‌ی سقط را عنوان کرده‌اند و 62 سؤال از سوالاتی را که در ذهن متصدیان امر است مطرح نموده‌اند.

من مجبورم خیلی گذرا و با سرعت برخی از مطالب و عناوین مهم را مطرح کنم که با آن به بسياري از این سؤالات پاسخ داده خواهد شد.

اولین نکته این است حرج که در این قانون به عنوان یکی از امور مجوز سقط ذکر شده چيست؟ اين قانون مي‌گويد «سقط درمانی با تشخیص قطعی سه پزشک متخصص و تأیید پزشکی قانونی مبنی بر بیماری جنین که به علت عقب‌افتادگی یا ناقص الخلقه بودن موجب حرج مادر است، یا بیماری مادر که با تهدید جانی مادر توأم باشد موضوع برای جواز سقط است».

این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که در لغت حرج مطلق ضیق و سختی است نه سختي غير قابل تحمّل. هرچند در کلمات برخی از فقها تعريف به «لا یتحمل عادةً» شده، یعنی سختی‌ای که عادتاً قابل تحمل نباشد، اما در هیچ لغت‌نامه معتبری این قید «مشقةٌ لا تتحمل عادةً» بيان نشده است.

حالا فقها براساس احتیاط یا جهت ديگري این قيد را بیان کرده‌اند، حرج یعنی ضيق و مشقّت، نه آن سختی که گفته شود فرد قریب به موت است. ابن اثیر در نهایه می‌گوید «الحرج فی الاصل الضیق» و بر چند معنای دیگر هم مثل گناه يا خودِ حرام هم اطلاق شده، بعد می‌گوید «و قیل الحرج اضیق الضیق»، به ضیق و سختي شدید هم گفته شده است. قیلَ یعنی آن قولي که اعتبار چنداني ندارد.

در فتاواي فقهاء قید لا تتحمل عادةً زیاد هم آمده ولی امام خميني رضوان الله تعالی علیه در یک مورد فتوا بر اساس همین مطلق الضیق داده‌اند، ایشان می‌فرمایند اگر در وضو رسيدن آب به پوست فرد از نظر ترکیدگی و زخم ضرر داشته و سخت باشد، مثلاً پوستش طوری است که اگر بخواهد آب روی آن بریزد براي او سخت است همین مصداق حرج مي‌شود. معنای اصلی حرج همين است و به اين نکته باید توجه داشته باشید گاهی اوقات اینقدر نگوئیم که به حرج رسیده یا نه؟

عسر و حرج هم در فقه ما یک معنا دارد. یکی از ادله‌ی لاحرج همین آیه‌ی شریفه «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» است، ما دو چیز در فقه نداریم، یکي قاعده‌ی عسر و ديگر قاعده حرج!

حال اگر زندگی برای یک زن حرجی است این را چطور باید معنا کرد؟ باید بگوئیم هر روز شوهرش او را می‌زند و او را تا حدّ مرگ می‌برد؟ او را از زندگی ساقط مي‌کند؟ نه، همين اندازه که زندگي با آن مرد مشقّت عرفی داشته باشد کافي است.

البته همان طور که در فقه مطرح است حرج باید یک عنوان زائد بر امور و سختي‌هاي طبیعی باشد، یک سختي‌هاي طبیعی در زندگي وجود دارد مثل فراز و فرودهاي زندگي، فقر و تهی‌دستی، بيماري و... یک مرد یک روز وضعش خوب است و یک روز هم مشکل می‌تواند زندگی‌اش را اداره کند اینها حرج نیست ولی اگر زايد بر روال طبیعی زنی نتواند مردش را تحمل کند این از مصادیق حرج است، حتی در ذهنم هست که مرحوم سید در جایی می‌گوید اگر مرد به همين اندازه که نفقه‌ی زن را ندهد، این زن می‌تواند خود را مطلقه کند.

پس مفهوم حرج در شریعت مااینطور است. وقتی گفته مي‌شود دین ما سمحه و سهله است ديگر قاضی محترم نگوید من ببینم این حرج چگونه است؟ به حد مرگ می‌رسد یا نه؟ حرج عرفی است وقتي مشقت وجود دارد، همین مشقت «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» را به دنبال مي‌آورد خدا حکم حرجی قرار نداده است. جنین را باید حفظ کرد، منتها این حفظ در یک مواردي حرجی و با مشقّت همراه مي‌شود. البته مشقّت زائد بر روال طبیعیِ، و الا نفس اینکه بگوید حمل طفل در نُه ماه، يا تربيت آن يا مخارج آن براي من زحمت دارد فايده ندارد چون اين زحمت و مشقت طبيعي است.

در این سؤالات آمده مادري داراي پنج شش بچه است و باردار شده، پدر خرج این طفل را ندارد آيا این حرج است؟ هرگز حرج نیست، حرج یعنی مشقت زائد بر روال طبیعی! بالأخره رزق مربوط به خدای تبارک و تعالی است به خاطر این مسائل اقتصادی یا اين حرفي که امروزه یک مقدار رایج شده و می‌گویند تربیت بچه مشکل است، نمي‌دانم در آينده منحرف مي‌شود يا نه؟ حرج مصداق پيدا نمي‌کند، بله تربيت فرزند مشکل است. باید وقت بگذارید اطلاعات خود را کامل‌تر کنید و از امکانات جامعه و نظام استفاده کنید. این مشکلات اقتصادی و مسائل تربیتی، روال طبیعی بچه‌دار شدن است، طبیعت ازدواج و صاحب فرزند شدن این است که مخارج انسان اضافه می‌شود و تربیت فرزند به عهده او قرار مي‌گيرد و باید وقت زیادی بگذارد. يکي ديگر از این سؤالات اين است مادر اشتغال به کارهای اجتماعی دارد، آمدنِ این بچه سبب می‌شود خیلی از کارهایش به هم بخورد. خب بهم بخورد بر این امور عنوان حرج صدق نمی‌کند!

ما نه بايد از این طرف به سادگی هر چیزی را تحت عنوان حرج قرار دهيم، بلکه باید دقت کنیم مرز طبیعی بودن امور لحاظ شود، اما اگر از این مرز خارج شد و صدق حرج کرد دیگر لازم نیست سختي و مشقت آن در حدّ بسيار بالا باشد و بگوييم حرج در جايي است که يا پاي مرگ در کار باشد يا يک عمر گرفتاري و بعد بياييم گرفتاري‌هاي طولاني مدت را ملاک بگیریم، این مطلب لازم نیست.

نکته‌ی دوم این است آيا حرج بايد شخصي باشد يا حرج نوعی هم کفایت می‌کند. فتواي بزرگان و مراجع بر این است که حرج بايد شخصی باشد و ما در کتاب قاعده لاحرج هنگام بيان ادله تصريح کرده‌ايم از ادله و روایات هم حرج شخصی استفاده می‌شود و هم حرج نوعی. در حرج شخصی، محور خود این شخص است. این جنيني که باید حفظ شود اگر ناقص الخلقه باشد که زندگی برای او حرجی مي‌شود مسلم عنوان حرج شخصی بر او صدق پیدا می‌کند. عمده این است که بدانيم فرق میان حرج شخصی و نوعی چیست؟ آیا مراد از حرج نوعی اطرافيان است يعني اگر طفل ناقص الخلقه شود نگهداري او براي مادر، پدر و اطرافيانش مشکل مي‌گردد.

ممکن است اين بچه که الآن يک دست يا يک چشم يا يک عضوي از اعضايش ناقص است براي خودش مشکلي نباشد اما براي ديگران که بخواهند او را اداره کنند مشکل وجود دارد. آيا حرج نوعي همين است؟ يا آنکه مراد آن است که تحمّل آن براي نوع بشر ممکن نباشد؟ اين بحث دقيقي را مي‌طلبد و به نظرم در يکي از کارگاه‌هاي اين همايش بايد به آن پرداخته شود و تبيين گردد مايز ميان حرج شخصي و حرج نوعي چيست؟ در فقه مقصود از حرج نوعي اين است که براي نوع مردم حرج باشد ولو براي اين شخص حرجي نباشد. مثلا اگر براي وضو آب در دسترس نباشد براي يافتن آن چه بسا لازم باشد فرد دو کيلومتر راه طي کند.

ممکن است براي شخصي طي اين مسافت حرجي نداشته باشد، اما در عرف مي‌گويند براي نوع مردم چنين کاري حرجي است. به هر حال حرج نوعي را چطور تفسير کنيم؟ در مورد نقصان خلقت جنين آيا شخص اين بچه که قرار است به دنيا آيد ملاک حرج است؟ يا نوع او که اين نوع هم با آن اطرافيان و يا نوع مردم فرق مي‌کند. هيچ دليلي در فقه نيست که اگر چيزي براي فرد حرجي نبود ولي براي اطرافيان او حرجي باشد، مجوز سقط جنين بشود. ممکن است طفل اگر به دنيا بيايد بتواند رنج نقصان را تحمّل کند و مشقت نداشته باشد همان‌طور که در بسياري از افراد ناقص العضو مشاهده مي‌شود. البته در بعضي از موارد يقين به حرج وجود دارد که در اين صورت حرج او حرج شخصي مي‌شود و قاعده‌ي لاحرج جاري است، منتهي حرج نوعي دو معنا دارد.

یک معنا اینکه نوع یعنی اطرافیان، بگوئیم این بچه که به دنیا آید زندگي پدر و مادر و نزدیکان او حرجی می‌شود. در اينجا به خاطر در حرج قرار نگرفتن دیگران نمی‌شود این جنين را از بین برد، دیگران به وقت خودش چنانچه در حرج افتند برای خودشان تکلیف دیگری دارند، ممکن است بگويیم نفقه این بچه بر شما واجب نیست.

متأسفانه گاهی اوقات بين اين معنا و حرج نوعی که از ادله استفاده مي‌گردد خلط مي‌شود. حرج نوعي که فقه مي‌گويد آن است که نوع انسان‌ها تحمّل آن را نداشته باشند. مثلاً خانمي که همسر مردي بسيار بددهان و فحاش است، ممکن است این زن تحملش خیلی زیاد باشد در اين صورت برای شخص این زن حرجی نیست ولی حرج نوعي وجود دارد چون هر زن ديگري به جای این بود یک لحظه با آن مرد زندگی نمی‌کرد.

در آیات و روایات باب لاحرج مثال‌هایی وجود دارد که از بعضی به خوبی حرج نوعی استفاده می‌شود و می‌تواند براي تفسير آن راهگشا باشد.

نکته‌ی سوم این است که در تعارض فقه و قانون چه باید کرد؟ مسلماً قُضات محترم مبتلاء به این مسئله مي‌باشند، افرادی مراجعه می‌کنند که مقلّد مرجع تقلیدی هستند که مي‌گويد در اين مورد سقط جايز نيست، اما قانون مي‌گويد جايز است. و اين تعارض در مسائل زيادي اتفاق مي‌افتد و اصلاً يکي از بحث‌هايي است که نکات خيلي دقيقي دارد. مثلاً زن مقلد مرجعي است که مي‌گويد زن از عِقار و زمین ارث نمی‌برد اما اکنون قانون می‌گوید ارث می‌برد منتهی از قیمت زمين. حال اين وارث بر حسب قانون عمل کند یا بر حسب فتواي مرجع تقلید خود؟ اينجا تکليف قاضي روشن است،‌ او بايد طبق قانون حکم کند چون قُضات بر اساس وحدت رویه‌ای که باید داشته باشند در مواردی که قانون مصرح است نمی‌توانند بر خلاف آن حرفی بزنند. حتّي اگر قاضی مجتهد هم باشد نمی‌تواند بر طبق اجتهاد خود نظر بدهد. بلکه بايد طبق قانون عمل کند.

حال در محل بحث براي شخصی دادگاه حکم جواز سقط را صادر کرده،‌ منتها او مقلد مرجعي است که سقط را جايز نمي‌داند. اينجا صور و راه‌هاي مختلف وجود دارد که مع الاسف مجال نيست به همه آن‌ها بپردازم ولي براي اين شخص راه تبعيت از قانون وجود دارد. به او مي‌گوييم اين قانون هم بر طبق نظر يک يا چند مجتهد مسلم نوشته شده مگر آنکه آن شخص بگويد من مي‌دانم هيچ مجتهدي بر اين قانون فتوا نداده و همه مجتهدين برخلاف اين نظر داده‌اند.

در اين صورت نمي‌تواند به قانون عمل کند، چون علم به بطلان اين نظريه و رأي پيدا کرده است. ولو قاضي هم نظر داده و قانوناً هم قابل اجراست اما چون علم به بطلان حکم دارد نمي‌تواند به آن عمل کند مثل جايي که کسي براي اثبات ادعاي خود دو شاهد دروغين به دادگاه مي‌آورد و شهادت کذب مي‌دهند و قاضي هم طبق اين شهادت به نفع او حکم مي‌دهد ولي خودش مي‌داند که اين رأي باطل است لذا نمي‌تواند طبق آن عمل کند.

اما اگر اين مقدار احتمال بدهد یک مجتهدی که از جهت علمي با مرجع تقليد او تساوی دارد حکم قانون را تأييد کرده همين براي او کفایت می‌کند که طبق این قانون عمل کند. هرچند اینجا بحث اعلمیت هم مطرح خواهد شد. مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه اعلمیت را معتبر می‌دانستند در اين‌صورت قول مرجع اعلم مقدم مي‌شود. اما در بحث اجتهاد و تقلید ما اثبات کرده‌ایم که در مسئله تقلید اعلمیت معتبر نیست انسان باید یک مجتهدی که بین او و خدا حجت باشد انتخاب کند ولو یک کسی علمش بیشتر و دیگری کمتر است. بر این مبنا يا بر مبناي اينکه مراجع تساوي در علم دارند مسئله خیلی روشن می‌شود. مي‌گوييم چون قانون بر طبق فتوای یک یا چند مجتهد تأیید شده هرچند مرجع تقلید آن شخص نظر ديگري دارد، اعلميت هم که شرط نيست پس عمل به قانون مشکلي ندارد.

عرض کردم خود بحث تعارض فقه و قانون یک همایش مفصل می‌خواهد با جلسات متعدد.
من تقاضا می‌کنم از رؤسای محترم دادگستری و قُضات بزرگوار، سؤالات مربوط به تعارض فقه و قانون را جمع‌آوري کنيد. فکر نکنم تعداد آن کم باشد. اين سؤالات را ريز کرده و در اختيار حوزه‌ها و محققين و فقها قرار دهيد تا يک بحث جامع و عميقي در موردش داشته باشند.

نکته چهارم: تشخیص حرج بر عهده چه کسی است؟ اعم از حرج شخصی و حرج نوعی؟ آیا مرجع تشخيص خود شخص است؟ در محل بحث ما شخص، جنین در شکم مادر است که نمی‌شود گفت او تشخیص بدهد که برایش حرجی است یا نه؟ آيا پدر و مادرش بايد تشخیص بدهند حرجی است یا پزشک؟

در علم اصول مرجع تشخیص مفاهیم الفاظ عرف است هر لفظی را باید به عرف مراجعه کنیم که چه معنا می‌کند؟ امّا غیر از تشخيص مفهوم آیا عرف شأنیت دیگری هم مثل تطبيق دارد یا نه؟ یکی از نقاط اختلاف همين مسئله تطبیق است. عرف می‌گوید حرج یعنی سختی، در لغت و عرف حرج مطلق الضیق است نه اضیق الضیق! حال تطبیق اينکه کجا سختی هست و کجا نیست با کيست؟ مرحوم آخوند خراسانی و جمعی از فحول اصولیین معتقدند تطبیق کار عقل است نه عرف.

عقل باید مفهوم را بر مصداق خارجی تطبیق بدهد و بگوید از مصادیق آن هست یا نه؟ عقل باید بگوید این موجود مصداق حیوان ناطق و انسان هست یا نیست؟ ولی در مقابل بزرگانی مثل امام خميني(ره) که شاید به نظرم اول کسی باشد که این رأی را دارد و بعد شاگردان ایشان مثل مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه می‌گویند تطبیق هم به دست عرف است. ما نيز در اصول همین بحث را مفصل کرده و به همین نتیجه رسیده‌ایم که تطبیق دست عرف است.

حال اینجا عرف پزشکان متخصص باید نظر بدهد و بگوید حیات برای این جنین با این شرایط حرجی است؟ اين یک احتمال است يا پدر و مادر نظر بدهند چون اعرف به وضع و حالات جنين هستند، يا نه بايد ديد عرف عام و نوع مردم چه مي‌گويند؟ آيا نوع مردم مي‌گويند اگر طفلي بدون دست و پا به دنيا بيايد حيات براي او حرجي است يا نه؟ ملاک عرف عام نوع بشر است. آنچه در اين ماده واحده نوشته شده اين است با تشخيص قطعي سه پزشک متخصص و تأييد پزشکي قانوني مبنی بر بیماریِ جنین که به علت عقب افتادگی یا ناقص الخلقه است.

تا اینجا مربوط به تشخيص نقصان خلقت است که در صلاحيت عرف پزشکی است یعنی عرف عام نمی‌تواند بگوید این جنين ناقص الخلقه است پدر و مادر هم نمی‌توانند تشخیص بدهند این احتیاط خيلي خوبی است سه پزشک متخصص و تأييد پزشکی قانونی بگویند این نقصان خلقت دارد اما در تشخيص حرج و اينکه آیا هر نقصان خلقتی منجر به حرج می‌شود این مربوط به عرف عام است. حالا اگر کسی در هر دستی دو انگشت دارد چه کسی می‌گوید عرف عام  اين است که نقصان انگشتان او موجب حرج می‌شود؟ ممکن است تلاش کند و با همین دست ناقصش بهترین نویسنده و بهترین خطاط يا نقاش هم بشود! تشخیص این مطلب با عرف عام است.

171.jpg


پس پزشک فقط می‌تواند از جهت پزشکی وجود نقصان را تشخيص دهد و پزشکی قانونی هم تأیید کند ولی تشخيص اینکه این به حدّ حرج می‌رسد یا نه با عرف عام است. بايد توجّه داشت همان‌طور که گفته شد حرج يعني ضیق، امّا هر نقصانی موجب ضیق نمی‌شود، اگر کسی کاملاً یک دست يا يک پا ندارد ناقص است. ولی هر نقصانی موجب ضیق نمی‌شود، کما اینکه هر عقب‌افتادگی هم موجب ضیق نمی‌شود. پزشک متخصص می‌گوید این از نظر درکی خیلی ضعیف و ضريب هوشی‌اش خیلی پائین است، خب پائین باشد این حرج نمی‌شود.

در اینجا این فرع فقهی را می‌شود مطرح کرد اگر پزشک متخصص بگويد این جنين فاقد عقل است، آيا مي‌توان آن را سقط کرد؟ اولاً بايد ديد امکان چنين تشخيصي وجود دارد يا نه؟ اگر تشخيص دادند چه بايد کرد؟ نمي‌دانم قضات محترم و پزشکي قانوني در اين مورد چه مي‌کنند. خود بچه که به دنيا آيد چون فاقد العقل است حرج و سختي را نمي‌فهمد. يادم مي‌آيد يک دکتر متخصصي به مرحوم والد ما فرمود شما اگر بخواهید سالم باشید عصبانی نشوید ایشان فرمودند بگوئید عقل را کنار بگذارم! آدم عاقل مگر می‌شود عصبانی نشود؟ بالأخره عکس العمل نشان می‌دهد.

آیا فاقد العقل را می‌شود سقط کرد؟ جواب منفي است. برای اینکه اولاً نسبت به خودش که فهم حرج محقق نيست، ثانياً اگر اطرافيان بگويند نگهداري او براي ما حرجي است، اين ادعا مجوز سقط نيست چون بعد از به دنيا آمدن طفل اگر نگهداريش براي آنها حرجي بود تکليف نگهداري از آنها ساقط مي‌شود و بايد از بيت المال مسلمين، حاکم اسلامي مراکزي را براي نگهداري اينگونه انسان‌ها درست کند.

بنابراين روشن شد پزشکان اصل نقصان خلقت را مي‌توانند تشخيص دهند ولي حرجي بودن حيات جنين را نه؟ نسبت به حرج يا بايد يقين پيدا شود يا عرف عام مصداق حرج را تشخيص دهد که کدام مورد عنوان حرج را دارد و کدام ندارد.

در بحث حرج سؤالات دیگري هم وجود دارد مثل اينکه قاعده‌ی حرج امتنانی است؟ یا آیا با حرج و اکراه می‌شود خونی را ریخت یا نه؟

آیا لاحرج فقط نافی است یا مثبت هم هست؟ توضیح مطلب این است که آیا لا حرج فقط مي‌تواند حکم وجوب را بردارد و بگويد مثلاً اگر وضو گرفتن برای شما حرجی شد، وضو بر شما واجب نیست اما چه چیز بر شما واجب مي‌شود را اثبات نمی‌کند.

یک نزاع دیگر این است که آیا لا حرج فقط در واجبات جریان دارد یا در محرّمات هم جریان مي‌يابد؟ این هم از مواردی است که خیلی مهم است، در مورد اين که آیا لا حرج نافی است یا مثبت هم هست؟ ما در همین کتاب لا حرج مواردی از فتاوای فقها را آورده‌ایم که از این قاعده به عنوان اثبات هم استفاده کرده‌اند. اگر فقیهی قائل شود لاحرج و لا ضرر فقط وجوب را برمی‌دارد می‌گويد اگر جنين اختلالاتی داشته باشد و حيات بر او حرجي باشد حفظ جنين واجب نیست، اما نسبت به از بین بردنش لا حرج دلالت ندارد باید دلیل دیگری بر این معنا اقامه شود.

امّا اگر فقیهی بگوید لا حرج مثبت هم هست یعنی حکم به جواز هم می‌دهد، در اين صورت علاوه بر اينکه حفظش واجب نیست از بین بردنش جايز می‌شود. باري این مسئله مبنایی است و مناسب است که در قانون مورد توجه قرار بگیرد. در اين کتاب قاعده لا حرج ما مواردي را از فتاواي فقها آورده‌ايم مبني بر اينکه لا حرج مثبت هم هست. درست است که لسانش لسان نفی است اما اثبات حکم هم می‌کند، هرچند قول مشهور آن طرف قضیه است و می‌گویند فقط نافی است.

ما از بعضی روایات که ائمه به «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» استدلال کرده‌اند همین جهت مثبت بودن را استفاده کرده‌ایم. مطلب مهم ديگر اين است؛ مشهور می‌گویند لا حرج فقط در واجبات جریان دارد یعنی اگر در مورد حکم وجوبی حرج وجود دارد لا حرج وجوب را برمی‌دارد اما در محرمات نه، در مثالی که مرحوم والد ما می‌زدند می‌گفتند اگر زنا نکردن بر یک کسی حرجی شد نمي‌توان گفت حرج حرمت را برمی‌دارد؟! البته غالب فقها متعرض این بحث نشده‌اند ولی ما در موارد متعددی از فتاوای برخی فقها اين استفاده را کرده‌ايم.

خصوصاً در باب محرمات احرام، که فرموده‌اند استظلال و تظليل از محرمات است. مردان در حال احرام هنگام راه رفتن در روز حق ندارند زير سایه بروند، حال اگر فردي استظلال نکند به حرج مي‌افتد خود آقایان فتوا به عدم حرمت داده‌اند. این قاعده در تمام شئون قضات و پزشکی قانونی جريان دارد و موضوع توان لا حرج در رفع حرمت محرمات مسئله‌ای است که باید تکلیفش را روشن کنند و الا در موارد زيادي به بن بست برخورد می‌کنیم. ما مي‌گوييم لا حرج مي‌تواند امر حرام را هم بردارد منتهی با ضابطه که ضوابطش را در همین کتاب مطرح کرده‌ایم باید بحث اهم و مهم مطرح شود و ملاک اهم و مهم را تشخیص داده و اهم را بر مهم مقدم کنیم.

یک سؤالی هم که مطرح شده اين است آیا حرج و لا حرج ربطی به قاعده‌ی تقدیم اهم بر مهم دارد یا نه؟ اینها از نظر فقهی دو باب هستند که در بعضی جاها با هم مشترکاتی پیدا می کنند.
این مطالب خطوط کلی بود در مورد حرج. من به نظرم می‌رسد در دوره‌های آموزشي قضا، حتماً باید این قواعدی که در باب قضا زیاد مورد ابتلا است مورد بحث قرار گيرد. يک موردش همین قاعده‌ی لا حرج است که هر قاضی باید اين را به صورت مبسوط ببیند. اطلاع اجتهادی بر این بحث برای او بسیار مهم است. بالأخره به برکت نظام اسلامی، فقه به میدان آمده.

انتظار ما این است که بعد از گذشت حدود چهل سال از انقلاب تمام زوایای فقهی در باب قضا روشن شده باشد، در اين مورد حوزه‌ها مسئولیت زیادی دارند و وظیفه‌ی اولی با حوزه‌هاست، الآن باید قواعد قضا را منقح کرده و تمام سؤال‌هاي آن را جواب داده باشیم، ولو اینکه تاکنون کار زياد شده است. در مرکز فقهي خود ما يک بخش فقه قضا وجود دارد که کار مي‌کند، ولی تا آن حدّ مطلوب فاصله‌ی زیادی داریم انتظار این است که یک ارتباط قوی و وسيع علمي بین قوه قضائیه و حوزه‌ها باشد. مجرد اینکه ما در حوزه‌ یک مرکز آموزشی برای تربیت قضات درست کنیم کفایت نمی‌کند باید استفاده‌ی بیشتری از بزرگان و فقها و صاحب نظران حوزه در مباحث قضایی بشود.

امیدوارم این همایش آثار علمی فراوانی برای همه‌ی شما بزرگواران داشته باشد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اهم مطالب:
1ـ در لغت حرج مطلق ضیق و سختی است نه سختي غير قابل تحمّل.
2ـ عسر و حرج هم در فقه ما یک معنا دارد. یکی از ادله‌ی لاحرج همین آیه‌ی شریفه «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» است.
3ـ همان طور که در فقه مطرح است حرج باید یک عنوان زائد بر امور و سختي‌هاي طبیعی باشد.
4ـ ما نه بايد از این طرف به سادگی هر چیزی را تحت عنوان حرج قرار دهيم، بلکه باید دقت کنیم مرز طبیعی بودن امور لحاظ شود، اما اگر از این مرز خارج شد و صدق حرج کرد دیگر لازم نیست سختي و مشقت آن در حدّ بسيار بالا باشد.
5ـ هيچ دليلي در فقه نيست که اگر چيزي براي فرد حرجي نبود ولي براي اطرافيان او حرجي باشد، مجوز سقط جنين بشود.
6ـ حرج نوعي که فقه مي‌گويد آن است که نوع انسان‌ها تحمّل آن را نداشته باشند.
7ـ در علم اصول مرجع تشخیص مفاهیم الفاظ عرف است هر لفظی را باید به عرف مراجعه کنیم که چه معنا می‌کند؟ امّا غیر از تشخيص مفهوم آیا عرف شأنیت دیگری هم مثل تطبيق دارد یا نه؟
8 ـ مرحوم آخوند خراسانی و جمعی از فحول اصولیین معتقدند تطبیق کار عقل است نه عرف.
9ـ در مقابل بزرگانی مثل امام خميني(ره) که شاید به نظرم اول کسی باشد که این رأی را دارد و بعد شاگردان ایشان مثل مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه می‌گویند تطبیق هم به دست عرف است.
10ـ پس پزشک فقط می‌تواند از جهت پزشکی وجود نقصان را تشخيص دهد و پزشکی قانونی هم تأیید کند ولی تشخيص اینکه این به حدّ حرج می‌رسد یا نه با عرف عام است.
11ـ مورد اين که آیا لا حرج نافی است یا مثبت هم هست؟ ما در همین کتاب لا حرج مواردی از فتاوای فقها را آورده‌ایم که از این قاعده به عنوان اثبات هم استفاده کرده‌اند.
12ـ امّا اگر فقیهی بگوید لا حرج مثبت هم هست یعنی حکم به جواز هم می‌دهد، در اين صورت علاوه بر اينکه حفظش واجب نیست از بین بردنش جايز می‌شود.
13ـ لا حرج مي‌تواند امر حرام را هم بردارد منتهی با ضابطه.
14ـ انتظار ما این است که بعد از گذشت حدود چهل سال از انقلاب تمام زوایای فقهی در باب قضا روشن شده باشد، در اين مورد حوزه‌ها مسئولیت زیادی دارند و وظیفه‌ی اولی با حوزه‌هاست.

برچسب ها :

فاضل لنکراني طب و قضا همايش طب و قضا حوزه و قوه قضائيه انواع حرج قاعده لاحرج ارتباط عرف و حرج تقابل عرف و عقل قضا و طب لاحرج لاحرج در طب معناي لاحرج معناي حرج جايگاه قاعده لاحرج در نظام قضائي عسر و حرج جايگاه عسر و حرج