صفات اولياء خدا در کلام اميرالمؤمنين(عليه السلام)
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
۱۹:۵۶
۸,۲۴۰
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
قال امير المؤمنين(عليه السلام) «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُم»
ماه مبارک رجب و ماه اولیاء خداست. انتخاب این کلام از امیرالمؤمنین(ع) به همین مناسبت است.
در ماه رجب باید ديد اولیاء خدا چه کسانی هستند و از چه خصوصیات صفاتی برخوردارند؟ آیا هر کسی میتواند ولیّ خدا شود؟ رسيدن به اين مقام در اختيار انسان است که هر کسي بتواند ادعا کند ولي خدا است؟ یا شرایطی دارد که بدون احراز آن انسان نميتواند در زمره اولیاء الهی قرار گیرد. این بحث بسیار مهمی است و براي تبيين آن باید به قرآن و روايات مراجعه کنیم، قرآن که میفرماید «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»، این أولیاء الله چه کسانی هستند؟ و واجد چه شرایطی بايد باشند؟
از نظر علمی این یک بحث معرفتی بسیار مهمی است، آیا علم در ولیّ خدا بودن دخالت دارد یا نه فقط مسائل معنوی و تقوایی دخالت دارد؟ علم چه جایگاهی دارد؟ آیا بدون علم کسی میتواند در زمره اولیاء خدا قرار بگیرد یا خیر؟ از جهت سیر و سلوک و اخلاق اين یکی از مهمترین مباحث اخلاقی است، یعنی تا کسی این بحث را عمیقاً در قرآن و روایات دنبال نکند، سیر و سلوک اخلاقی برای او محال است و محقّق نمیشود.
در زمانه ما عدهای مدعیاند که از اولیاء خدا و اهل معنا و سير و سلوک هستند، و موجب فريب جمع زيادي شدهاند. متأسفانه این ادعاها روز به روز هم گسترش پیدا میکند. آيا به صرف اینکه کسی یک مقدار ذکر بلد است و ممکن است خودش هم مقداری اهل ذکر باشد، میتوان گفت این از اولیاء خداست؟ خودتان میبینید در همین حوزه علمیه چه افرادی چنین ادعاهایی داشتند و عدهاي را منحرف و از مسیر دين خارج کردند.
ولیّ خدا کیست و خداوند وليّ چه کسی قرار میگیرد؟ از قرآن به خوبی استفاده میشود شرط ولیّ خدا شدن این است که خدا ولایت انسان را به عهده بگیرد. توضيح آنکه خدا یک ولایت تکوینیه تامه مطلقه بر همهی موجودات عالم دارد و انسان را هم در اثر همین ولایت تامه خلق کرده ولی نسبت به مؤمنين اين تعبير در قرآن وجود دارد که «اللهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، خدا یک ولایت خاص بر اين گروه دارد. به سبب آن مؤمنين را از ظلمات خارج و به سوي نور هدايت میکند. عبارات «وَ اللهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنين» يا «وَ اللهُ وَلِيُّ الْمُتَّقين»، ناظر به همين معنا است.
از آیات قرآن استفاده میشود که اول باید خدا، ولایت انسانی را که میخواهد ولی او بشود بپذیرد، انسان نخست بايد تحت ولایت خدا درآید تا بتواند تحت ولايت خاص او ولیّ خدا شود. یعنی هر کسی که خدا ولیّ او گردد ولیّ خدا میشود. معناي اولیاء الله فقط دوست داشتن خدا يا پذيرفتن ربوبیت خدا نيست. نه. معنايش اين است که انسان در سايه ولايت خاص خداوند که «اللهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» است به مرتبه بالایی از ایمان دست يابد.
اينکه ميفرمايد خدا ولی مؤمنین است، اين مؤمن چه کسی است؟ مؤمن اعتقادي؟ يعني آن کسی که فقط خدا را قبول دارد يا مؤمنی که افزون بر اعتقاد به خدا عمل صالح هم انجام ميدهد؟ تواصی به حق و تواصی به صبر دارد. این صفات را هم باید داشته باشد تا تحت ولايت الله قرار گيرد. لذا در آيات شريفه ۳0 و ۳۱ سوره فصّلت بعد آنکه افراد ايمان آورده و استقامت بر آن ورزيدند ميفرمايد «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي اْلآخِرَةِ» پس اين يک جهت بحث که براي اولياء خدا شدن لازم است در مرتبه قبل خدا ولي ما شود.
امیرالمؤمنین(عليهالسلام) در نهج البلاغه اوصافی را برای اولیاء الله بیان میکند.
در حکمت 432 میفرماید: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا»، شرط اول اولياء خدا این است که وقتی عموم مردم نگاه به ظاهر دنيا میکنند و دنبال کسب مقام و ثروت و شهوترانی هستند، دنبال این گونه اموری که هر چه به قیامت و به آخر الزمان نزدیک میشويم متأسفانه مظاهر دنیا هم بیشتر میشود! خانههای مجلل، ثروتاندوزيها، ذخيرهسازي ارز و سکه و دلار و تفاخرهای دنیوی اینها نگاه به باطن دنیا میکنند و گول ظاهر فريبنده آن را نمیخورند. وقتی که یک قدرت ظاهری ولو تحت عنوان ابر قدرت در مقابل اسلام قرار میگیرد اینها از این قدرت هراسی پیدا نمیکنند، چون اين را قدرت به حساب نميآورند و صاحب قدرت را خدا ميدانند «لا قوة إلا بالله» اين نکتهی مهمي است مخصوصاً برای ما طلبهها.
گاهی انسان را در شرایطی قرار ميدهند که تمایل پیدا کند سراغ اين ظاهر برود، اين که دست به دست آمریکا داده سر یک میز بنشینیم و بگويیم هر چه شما گفتید ما میگوئیم چشم! دین ما، منابع ما، کشور ما در اختیار شما بعد دیگر نه جنگی و نه دعوایی وجود دارد، این نگاه به ظاهر است. اما وقتی توجه به باطن آنها شود که سراسر شرارت و شیطنت و مخالفت با خداست، انسان چطور میتواند در مقابل چنین کُفر و شرکی تسلیم بشود؟ اینجاست که مرز اولیاء خدا از غیر اولیاء خدا جدا میشود.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: وقتی مردم دنبال ظاهر دنيا هستند اولیاء خدا سراغ باطن میروند، اینها دل به این دنیا نبستهاند، حتی به جان و جسم خودشان هم دل نبستهاند. چه کسی به میدان جنگ میرود و حاضر است جانش را کف دست گرفته و برای خدا شهید شود؟ آن کس که به ظاهر نگاه نکند و الا اگر کوچکترين نظر به ظاهر دنیا داشته باشد پایش میلرزد و به میدان نمیرود.
ملاک دوم: «وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا»، اجل یعنی سرانجام و پايان کار عاجل یعنی آنچه الآن نقد و حاضر است.
اولیاء خدا آیندهنگر هستند، پایان دنیا را نگاه میکنند نه فقط پایان عمر خود را، پایان عالم و ابدیت را نگاه میکنند اما غیر اولیاء خدا، فقط حال را مينگرند میگویند بخورید و در چراگاه دنيا مشغول چريدن شويد. یکی از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی شاهآبادی بزرگ، استاد عرفان امام خميني(رضوان الله تعالی علیهما) ـ نقل ميکرد که مرحوم آقای شاهآبادی میفرمود: اشتباه مردم این است که میگویند دنیا نقد است و آخرت نسیه، چه کسی نقد را رها میکند تا نسیه را بگیرد؟ در حالي که اگر انسان دقت کند ميفهمد در حقيقت دنیا نسیه است و آخرت نقد. اولیاء خدا اين چنين هستند که آخرت را نقد و دنیا را نسیه ميدانند.
تأمل کنید، گاهی اوقات به ذهن ما طلبهها ميزند چرا ما طلبه شدیم؟ کجا را میخواهیم بگیریم؟ به چه مقامی خواهيم رسيد؟ تمام اين خطورات ذهنيه برای این است که نگاه ما به امروز است در حالي که اگر به حقيقت امر توجه داشته باشيم کسب اين علم براي رسيدن به قرب خداوند است. هر روز که از خواب برخاسته و نماز خوانده و در مجلس درس حضور مييابيم هیچ اثری بزرگتر از این نیست که یک کلمه یاد بگیریم و یک قدم تقرب بيشتر به خدا پيدا کنيم. اين تقرّب به خدا اثر فرا گرفتن يک حديث يا يک آيه يا یک مطلبی است که قوهی معرفتی انسان را بالا ببرد ولو مثل ادبيات و منطق از مقدمات معرفت باشد.
در روایات آمده انسان وقتی براي تحصيل علم از درب خانه بیرون آید ملائکه او را همراهی کرده و براي او استغفار و دعا ميکنند، اينها واقعيت است. واقعيتهايي که از یادمان میرود. بدانید همین علم در دنیا گاه سبب هدايت يک جامعه به دست شما ميشود، مخصوصاً شما طلابی که وطنتان در خارج از ایران است، هیچ وقت فکر رفتن به جایی را براي کسب مقام و موقعيت نکنيد. این بزرگترین رهزن انسان است اما از خدا بخواهید هر کجا که ميرويد به وسیله شما هزاران نفر را هدایت کند. توجهتان به آخرت و کارتان باشد. وقت قیامت در صحرای محشر، خطاب میآید کافلین أیتام آل محمد(ص) به صحرای محشر بیایند با چه عظمتی؟ در آن روز درجه بعد از انبیاء و معصومین برای علماست، حتی درجه يک عالم رباني از مجاهد فی سبیل الله بالاتر است. توجه به اين مطالب آیندهنگری است.
انسان از خدا بخواهد عمري را که به او عنايت کرده در مسير علم دین، معرفت خدا، معرفت اولیاء خدا، معرفت قیامت، معرفت کلام خدا سپري کند. این روایت که اگر انسان تنهای تنها باشد اما با قرآن همراه باشد وحشتی نخواهد داشت یک حقیقت است.
اگر عمر آدم فقط صرف در فهم یک آیه شود، این با عمر هزاران نفری که سراغ رشتههای علمي دیگر رفتهاند برابري نميکند حتی رشته طب که بسیار باارزش است اما يک طبيب جسم انسانها را معالجه میکند و فرقی هم نمیکند بيمارش مؤمن باشد یا کافر، طبیب باید مداوا کند. اما اولین خدمت شما به نفس خودتان است که آن را با فهم یک آیه احیا ميکنيد اگر عمر انسان فقط در فهم یک آیه از آیات قرآن سپري گردد باز بر همه دنیا رجحان دارد نه فقط فهم يک آيه از قرآن بلکه فهم يک حدیث هم چنين ارزشي دارد. در آن روايت آمده: «حَدِيثٌ وَاحِدٌ فِي حَلَالٍ وَ حَرَامٍ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»، اگر زحمت بکشید یک حدیث یاد بگیرید که در آن حلال يا حرام الهي نوشته شده است؟ از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است، ارزش کار ما این است، بفهمیم در چه مسیری قرار گرفتهايم، فکر نکنیم یک کار علمی است و بعد به ما مدرکی میدهند و با این مدرک به کشور خود برمیگردیم و میگويیم دکترا گرفتهام آنگاه حقوقی بگیرم و زندگیام را اداره کنم، اینها چیزهایی است که نباید خیلی به آن توجه کرد، علم دين موجب حیات و نجات انسان است، هر چه بدبختی و گرفتاری است از جهل و ناداني است.
آقایان تا میتوانید درسهایتان را دقیق بخوانید، اگر فقه میخوانید دقیق بخوانید، چطور نسبت به یک قبر که ميخواهند ميتي را داخلش بگذارند پیغمبر فرمود دقت کنيد تا خصوصیات آن رعایت شود اما درس فقه و تفسير نباید با دقت خوانده شود؟ واقعاً انسان تأسف میخورد از حرف یک عدهای که میگویند چه نيازي به این دقتهای طلبگی است که علما و محققین ما کردهاند؟ خیلی عجیب است.
اینها استوانهی حیات نفس ما هستند، هر چه این را محکمتر قرار بدهید در مقابل فتنهها بهتر میتوانید بایستید، چرا یک انسان بعد از 60 ـ 70 سال به راحتی ایمانش را از دست میدهد، با یک مقدار پول و اعطاي يک مقام يا بردن به مکه و مقداري احترام او را از مذهبش خارج میکنند، یا به بلاد کفر میروند و از اصل اسلام خارج میشوند، احکام اسلام را انکار میکنند میگویند این احکام مال 1400 سال قبل بوده! یعنی قرآن مال 1400 سال قبل است؟ قرآن معجزه ختمیّه پیغمبر نیست؟ خداي با آن عظمت که فرموده «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» آيا فقط در همان 23 سال ميخواست قرآن را حفظ کند؟ يا وعده کرده که تا قیامت قرآن را حفظ میکنم؟ برای بشر در هر زمانی این قرآن معجزه پیامبر ماست، قرآن که بخواهد حفظ شود باید به احکامش عمل شود. پس چطور میگویند این احکام کنار برود؟
عرض من این است تا میتوانید دقیق و عمیق درس بخوانید، سطحی نباشید همان طور که اولیاء خدا به عمق دنیا نگاه میکنند نه به ظاهر آن، عالم قوی آن است که به عمق علم، به حقیقت علم نگاه کند، ادله و آیات و روایات را، خیلی دقیق مورد توجه قرار دهید. یک طلبه وقتی مراتبی از علم را گذراند باید حصن دین شود، نه آنکه دین را شخم بزند، او باید دین را حفظ کند. نه آنکه به کفرستان ببرند و تطمیعش کنند، پولهای هنگفتی از مراکز جاسوسی به او بدهند تا به شبکههای تلویزیونی آنها بگوید ما در اسلام چيزي به نام حجاب نداریم! در حالي که در قرآن این همه آیات صریح در باب حجاب وجود دارد.
بعضی از همین افرادي که مدتي در حوزه عمامه به سر هم بودند گفتهاند قرآن فقط میگوید زن یک مقدار از سینهی خود را تا نزدیک زانو بپوشاند، موی سر و صورت و گردن را لازم نیست بپوشاند. چرا یک فرد اینطور میشود؟ چون درست درس نخواندهاند. اگر دقیق درس بخوانید، همین فقه و اصول و تفسير را عمیق بخوانید، گرفتار اين انحراف نخواهيد شد. ميگويند قصاص مربوط به زماني بود که بین قبائل اختلاف میشد قرآن هم فرمود «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ»، اگر یک نفر را کشتند شما هم فقط يک نفر را بکشید اما امروز که قبائل از بين رفتهاند باب قصاص را باید بوسيد و کنار گذاشت. چرا؟ حکم قصاص در آيه شريفه «و لکم فی القصاص حیاةٌ یا اولی الالباب» یک قضیه حقیقیه دائمیه تا روز قيامت است. به یکی از همین آقایان که گفته بود این آیه مربوط به آن زمان است پیغام دادم که تو اصول نخواندی، اگر اصول خوانده بودی ميدانستي در اصول این مثل جدول ضربی که به بچههای دبستان ياد ميدهند خیلی روشن است، قضايا دو جور هستند، خارجیه و حقیقیه. در قرآن هم بعضی از قضایا خارجیه و بعضی از قضایا حقیقیهاند حکم قصاص در «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ» يا «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» يک قضیه حقیقیه است که هیچ قابل تغییر نیست. مگر آنکه ولیّ دم نخواهد قصاص کند.
بههرحال درس را عمیق بخوانید ممکن است کسي بگويد من تفسير ميخوانم و در فقه نمیخواهم کار کنم، در تفسير هم اگر کسی اصول قوی نداشته باشد نمیتواند مفسر قرآن شود، خود این یک بحث مستقل نياز دارد تا براي شما اثبات کنم، کسی که اصول بلد نیست فقيه که هيچ حتي نمیتواند مفسر قرآن شود. نمیتواند احادیث را درست درک کند، بالأخره احادیثی هست که معلوم نیست حدیث فقهی است یا اخلاقی؟ مثل این که کسی خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسيد و راجع به وظيفهاش نسبت به درخواست مالي پدرش سؤال نمود، پیغمبر به او فرمود: «أنت و مالک لأبیک» تو و اموالت همه ملک پدرت هستید، جمعی از فقها ميگويند این حدیث فقهی و جمعی ديگر این را حدیث اخلاقی ميدانند. حال چه کسی میتواند مرز بین حدیث فقهی و اخلاقی را تشخیص دهد، آن کس که اصول قوی داشته باشد.
يا اين فرع فقهي که اگر طلبکاري طلبش را از بدهکار بگيرد مستطیع میشود و میتواند به حج برود ولی بدهکار طلبش را نميدهد آيا طلبکار ميتواند برای گرفتن پول خودش با مراجعه به حاکم ظالم از او بخواهد که فلانی را مجبور کن پول من را بدهد تا به حج بروم؟ جمعی از فقهاء میگویند این رکون به ظالم است و مشمول آيه شريفه «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّار» ميشود. بعضی ديگر میگویند چون حج خیلی مهم است ميتواند. سؤالي که من در بحث فقهمان مطرح کردهام این است که اينجا حرمت خود این مؤمن چه میشود؟ آيا وجود اين همه روايات مربوط به حرمت مؤمن اجازه ميدهد که این مؤمن براي رفتن به حج به آن بدهکار التماس کند و خودش را خوار و حقير کند تا پولش را بگیرد؟ ما به اين نتیجه رسیدیم که نمیشود.
اين مطالب قوّت اصولی میخواهد تا آدم بفهمد یک روایت را کجا قرار بدهد و در کجا به آن استدلال کند؟ اگر میخواهید فقیه شوید، مفسر يا خبره در حدیث بشوید حتی در تاریخ، به نظر من در تاریخ هم مباحث اصول خیلی نقش دارد درست است که قضاوت در تاریخ نمی شود ولی آنهایی که میخواهند تاریخ را تحلیل کنند به بسیاری از بحث های اصولی نیاز دارند خصوصاً مباحث الفاظ و ظهور کلمات که کجا ميشود کلامي را حمل بر چه معنايي کرد؟ لذا همیشه سفارش ميکنم بحث اصول را خیلی قوی بخوانید، اگر ميخواهيد مُلا شويد اصول را بیشتر از برنامههاي درسي مقرّر شده بخوانيد.
بههرحال توصیف دوم اولیاء خدا در کلام امیرالمؤمنین اين است که وقتی مردم سراغ نقد دنیا رفته و فقط به فکر امروزشان هستند تا آن را به نحوی بگذرانند اولياء خدا در فکر پایان عمرشان هستند، اين مسئله خيلي مهم است که ما در فکر پايان کار باشيم.
پنج شش ماه قبل از رحلت والد ما، آقاي قرائتي به ديدار ایشان آمدند و پرسيدند حالتان چطور است؟ فرمودند دو سه شب هست موقع خواب يک مطلبي ذهن من را مشغول میکند و تا صبح راجع به آن فکر میکنم و خوابم نمیبرد. آقای قرائتی گفتند چه موضوعي؟ فرمودند اين فکر که اگر من بميرم و خدا از من بپرسد تو برای اسلام چه کردی؟ جوابی ندارم بدهم. آقای قرائتی گفت چهطور شما جواب ندارید؟ با اينکه این همه کتاب نوشتید و این همه شاگرد تربیت کردید، اين همه به حوزه و انقلاب خدمت کرديد ـ کرسی درس خارج ايشان در مسجد اعظم جزء درسهای درجه اول حوزه بود، پيشنهاد خريد زمين همين ساختمان معظم مدرسه مبارکه امام خميني رحمة الله عليه که شما طلاب غير ايراني در آن حضور داريد را مرحوم والد ما به رهبری معظم انقلاب داد، رهبری هم فرمودند به شرطی که کلنگ اینجا را خود شما بزنید و در روز کلنگ زنی هم خود ایشان اینجا بود ـ ایشان به آقای قرائتی گفتند نه من هر چه فکر میکنم جوابي براي خدا ندارم. آقاي قرائتي گفت اگر شما نتوانید جواب بدهید پس ما چه؟ فرمودند من حساب میکنم اگر خدا بفرمايد تو یک مدّتی مسئولیت مرجعیت بر عهدهات بود میتوانستی فلان جا برای اسلام فریاد بزنی و نزدی، من چه جوابی دارم بدهم و همینطور اشک از چشمش جاری میشد.
این است که آدم باید آیندهنگر باشد واقعاً ما آماده هستیم تا موقع مرگ هر سؤالی را از ما کنند جواب بدهیم؟ یا به قول معروف کمیت خیلی از ما لَنگ است.
اولیاء خدا آینده نگر هستند، درس خواندن برای ما مثل یک درختی است که ثمراتش بعداً ظاهر میشود، لذا بايد عاقبت انديشي مدّ نظرمان باشد.
«وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا» اولیاء خدا وقتی مردم به امور زودگذر دنیا مشغولند خود را دلگرم به آینده و وعدههای الهی میکنند.
«فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ»، به جای اینکه دنیا آنها را از بین ببرد اینها تعلق به دنيا را در وجودشان از بین میبرند و دنیا را در نفس خودشان نابود می کنند.
«وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُم» این جمله هم خيلي عجيب است و در آن استدلال زيادي وجود دارد، اولياء خدا تعلق به آنچه که يک روزي انسان را رها ميکند از زن و فرزند و پست و مقام رها ميکنند قبل از آنکه آنها او را ترک کنند.
بههرحال ماه رجب ماه اولیاء خداست اولياء خدا هم در درجه اول وجود مبارک پیامبر اکرم و ائمه معصومین(علیهم السلام) است در درجات پايينتر با احراز شرایط خاص برای برخی از افراد هم حاصل میشود.
امیدوارم از برکات اين ماه مبارک همه ما بهرهمند شویم. برای عظمت اسلام، برای عظمت شیعه، برای حفظ این انقلاب بزرگ و همه مسلمانان دنیا دعا کنيد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اهم مطالب:
۱ـ شرط ولیّ خدا شدن این است که خدا ولایت انسان را به عهده بگیرد. انسان نخست بايد تحت ولایت خدا درآید تا بتواند تحت ولايت خاص او ولیّ خدا شود.
۲ـ مرحوم آقای شاهآبادی میفرمود اشتباه مردم این است که میگویند دنیا نقد است و آخرت نسیه، چه کسی نقد را رها میکند تا نسیه را بگیرد؟ در حاليکه اگر انسان دقت کند ميفهمد در حقيقت دنیا نسیه است و آخرت نقد.
۳ـ اما اولین خدمت شما به نفس خودتان است که آن را با فهم یک آیه احیا ميکنيد.
4ـ اگر عمر انسان فقط در فهم یک آیه از آیات قرآن سپري گردد باز بر همه دنیا رجحان دارد.
5ـ در تفسير هم اگر کسی اصول قوی نداشته باشد نمیتواند مفسر قرآن شود.