طهارت قلب (1)

۱۱ آبان ۱۴۰۱

۱۲:۵۶

۱,۱۹۳

خلاصه خبر :
قسمت اول بیانات حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در درس اخلاق پیرامون «طهارت قلب»
آخرین رویداد ها

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (مائده / 41).

یکی از مباحثی که همه ما باید به آن توجه داشته باشیم بحث «طهارت قلب» است که موضوع اصلی و محوری در مباحث اخلاقی مي‌باشد. مخصوصاً براي ما که در مسیر علم و هدایت خود و جامعه هستیم، ان شاء الله.

بحث بسیار خوبی را مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله علیه) هنگام تفسير آیه هفتم از سوره مبارکه آل عمران، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» مطرح مي‌فرمايد.

این آيه مي‌فرمايد اولاً قرآن داراي محکمات و متشابهات است.

ثانياً مردم در برابر آيات قرآن دو گروه هستند؛ یک گروه فقط سراغ متشابهات قرآن مي‌روند و محكمات را رها مي‌كنند کسانی که «فی قلوبهم زیغ» قلب‌شان طهارت ندارد و در آن زيغ هست، يعني نسبت به خدای تبارک و تعالی ثبات عقيده ندارند، امروز مؤمن و فردا کافرند، امروز معاد را باور داشته و فردا در آن تردید می‌کنند، امروز احکام را باور دارند و فردا در آن تردید می‌کنند.

گروه دوم راسخین در علم هستند بر اساس آیه شريفه «يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا»، به همه آيات ایمان دارند هم به محکمات و هم به متشابهات، می‌گویند همه قرآن از ناحیه خدای تبارک و تعالی است، البته از همین آیه استفاده می‌شود چون محکمات ام‌الکتاب است باید متشابهات را به آن ارجاع داد. در اثناء بحث هم خداوند مسئله‌ی تأویل را مطرح كرده و می‌فرماید «وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» هيچكس از تأويل قرآن آگاه نيست جز خدا و افراد راسخ در علم كه ائمه معصومين(علیهم‌‌السلام) هستند. فعلاً نسبت به اين بحث که این «و الراسخون» عطف است یا جمله مستأنفه‌، کاري نداريم.

در بحث تأويل مرحوم علامه مکرر بیان می‌کنند که خیلی‌ها بین متشابه و تأویل خلط کرده‌اند و حق هم با ایشان است، مي‌فرمايد قرآن یک حقیقتی دارد و بر اساس آن تأویل از امور عینیه واقعیه نفس الامریه است، تأویل در دایره‌ی مفهوم نیست که بگوئیم این آيه یک ظاهری دارد، خلاف اين ظاهر می‌شود تأویل. ايشان این حرف را رد می‌کنند و اشکالاتی هم بر آن وارد می‌سازند. چون مشهور مفسران تأویل را به خلاف ظاهر معنا كرده‌اند یعنی یک معنایی که ظاهر آیه دلالت بر آن ندارد.

تأویل قرآن هم در محکمات است و هم در متشابهات و اختصاص به متشابهات ندارد. لذا قرآن مي‌فرمايد: «‌یوم یأتی تأویله» يعني زماني فرا مي‌رسد كه کل قرآن تأویل مي‌شود.

نكته‌اي كه علامه طباطبايي به آن رسيده‌اند اين است كه مي‌فرمايد قرآن یک حقیقتی دارد اين حقیقت کجاست؟ حقيقت قرآن ورای این الفاظ و تعابیر است و به آن حقیقت كسي دست نمي‌يابد جز افرادي كه به مقام طهارت رسيده‌اند. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» تازه افراد مطهر هم به یک اجمالی از حقيقت قرآن می‌رسند، مس یعنی یک علم و فهم محدود، فقط به اندازه‌ای که آن حقيقت را مس کنند، توجه به آن پیدا مي‌‌کنند.

آنگاه می‌فرمایند ما از قرآن استفاده می‌کنیم طهارت نفس منسوب به ذات خدای تبارک و تعالی است  و تا خدا اراده نکند قلبی طاهر نمی‌شود.

در آيه شريفه تطهير هم خداوند به صراحت مي‌فرمايد: «إِنَّمَا يرِيدُ اللهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» خدا براي اهل بيت(علیهم‌‌السلام) یک نوع تطهیر خاص قرار داده که از آن عصمت از گناه و عصمت از اشتباه و خطا در قول و عمل و فكر به خوبي استفاده می‌شود.

بسيار مايه تأسف است کسي كه مدتي طلبه این حوزه بوده بگوید بحث عصمت ائمه از دوران غلات شروع شد و در زمان ائمه مطرح نبوده و اصحاب ائمه قائل به آن نبوده‌اند و غُلات اين بحث را مطرح کردند! در حالي‌كه بحث عصمت صریح قرآن است «إِنَّمَا يرِيدُ اللهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»، رجس را هم در اعتقاد و هم در عمل نفي مي‌كند، یعنی ائمه ما نه فکر خطا دارند و نه عمل خطا، نه فکر گناه می‌کنند و نه خدای ناکرده گناهی از آنها سر می‌زند «وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» هم تأكيد آن است.

آنچه ما می‌خواهیم استفاده کنیم این است که طهارت نفس و طهارت قلب انسان را قرآن به خدای تبارک و تعالی نسبت داده است. هرچند در آیات زکات مي‌فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ» گرفتن زكات از مردم موجب طهارت نفس انسان مي‌شود ولي اين هم به سبب امتثال امر خداست.

آيه 41 سوره مبارکه مائده مربوط به قضیه‌ی بنی نضیر و بنی قریظه است که پیمان بسته بودند اگر فردي از بنی نضیر كه از جهت مال و امكانات قوي‌تر بودند كسي از بني‌قريظه را ‌كشت آنها حق قصاص قاتل را ندارند بلكه قاتل را عقوبت کمی كنند‌، اما برعکس اگر بنی‌قریظه کسی از بنی‌نضیر را ‌کشت هم قاتل را می‌کشتند و هم دیه می‌گرفتند، در زمان حاكميت اسلام قتلی از همین قبیل اتفاق افتاد که از بنی‌قریظه فردي از بنی نضیر را کشتند آنها گفتند هم قاتل را به ما برگردانید و هم دیه‌اش را بپردازيد، بین آنها اختلاف شد، کسی را خدمت رسول خدا فرستادند و از حضرت خواستند بين آنها حَکَم قرار گیرد و این آیه مربوط به همين قضيه است.

خدا اول تسلاي خاطر به پیامبر ما داده و می‌فرماید «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ» كساني كه سرعت در كفر گرفته‌اند تو را محزون نكند. بعد «یسارعون فی الکفر» را معرفي مي‌فرمايد. آنها که ایمان‌شان در لفظ است نه قلب «‌مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» منافقين به حسب ظاهر می‌گویند ما مسلمانیم اما قلب‌شان ایمان نیاورده، لذا وقتی زمینه فراهم شود،‌ با سرعت سراغ کفر می‌روند، گروه دوم یهودی‌هایی هستند که «سمّاعون للکَذِب» مي‌باشند. حرف‌هاي پیامبر را می‌شنوند تا از آن برای دروغ‌سازی، شایعه پراکنی و فتنه‌انگيزي استفاده كنند، «سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يأْتُوكَ»، يا فرستاده و نماینده گروهی از یهودیان هستند که به خاطر کبرشان نزد پيامبر نمی‌آیند کسی را پیش پیامبر فرستادند که بر اساس تورات بین آنها حکم کند، خدا می‌فرماید اینها تورات خودشان را هم تغییر داده و تحريف كرده‌اند «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ».

«يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ» مي‌گويند اگر حكمي که ما می‌خواهیم بيان كرد به آن عمل كنيد، اما اگر آنچه ما می‌خواهیم نگفت، آن را گوش نکرده و از آن حذر كنيد. «وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا».

شاهد كلام اينجاست كه خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «وَمَنْ يرِدِ اللهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللهِ شَيئًا» اگر خدا بخواهد كسي را امتحان کند، توی پیامبر هم هیچ کاری نمی‌توانی بکنی، یعنی باید در این امتحان قرار بگیرد و از این امتحان بیرون بیاید. اين کساني كه تورات را در اختیارشان قرار داديم اما آن را تحریف و جابجا کردند خداوند نمي‌خواهد قلب‌هايشان را تطهير و پاك گرداند «أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ».

همه حرف اینجاست كه تطهیر قلب دست خداست، آیات زیادی هم بر آن دلالت مي‌كند،‌ در آیه وضو مي‌فرمايد «مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ...»(مائده: 6) داریم.

تمام احکام شرع و امتثال آنها برای این است که انسان طهارت نفس پیدا کند. پس انسان اولاً باید عوامل طهارت نفس و ثانياً موانع ايجاد طهارت نفس را بشناسد.‌ حسب آيه شريفه 41 سوره مائده یکی از موانع طهارت، تحريف احكام خدا «يحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ» است. هرچند اين آيه درباره تورات است ولي به طريق اولي نسبت به خود قرآن هم مي‌آيد، اگر بخواهيم مثلاً نسبت به فرمايشي كه خدا در قرآن فرموده «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» تغييري ايجاد كنيم بايد بدانيم كه قرآن فرموده است «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 229) اين احكام حدود الهي است اگر كسي بخواهد به ميل شخصي خودش نظير آنچه كه علمای يهود بر سر تورات آوردند آن را تغيير بدهد، ظالم است.

امروز اگر بخواهيم حكم حجاب را تغيير دهيم و بگوئيم قرآن حجاب را براي زمان‌هاي گذشته واجب كرده، اما الآن زنان بايد آزاد و حق انتخاب داشته باشند يا بگوئيم چكار داريم به اينكه زنان حجاب را رعايت مي‌كنند يا نه؟ امر به معروف و نهي از منكر لازم نيست، اين كار تجاوز به حدود الهي است. در حالي‌كه قرآن فرموده: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ» ما اين دين را كه بر تو و همه‌ي انبياي اولوالعزم گذشته وحي كرديم براي آن است كه آن را اقامه كنيد. وظيفه انبياء الهي و وظيفه حكومت‌هاي ديني و مردم متدين اقامه دين است.

از اين‌رو هيچ فردي حق بي‌توجهي به حكم خدا را ندارد. امروز هر چند مرگ مشكوك يك فرد مهم است چون نفس محترمه است و انسان نباید نسبت به آن بی‌توجه باشد، ولی چرا نسبت به حکم خدا بی‌توجه هستیم. من نمی‌خواهم تعريضي به کسی کنم؛ خودمان را عرض می‌کنم، معيار اصلي طهارت قلب این است که انسان در درجه اول قبل از هر چیزی، به خدا توجه داشته باشد، ببیند خدا از او چه می‌خواهد؟ خدا چه دستوری داده؟ چه حرفی را باید بزند؟ چه موضعی را باید بگیرد، چه فریادی را باید بزند؟ طبق این آیه سوره مائده کسانی که در معرض امتحان الهي قرار گيرند و با تحريف احكام الهي از این امتحان مردود بیرون آيند «أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يرِدِ اللَّهُ أَنْ يطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» خدا نمی‌خواهد قلوب‌شان را تطهیر کند و اراده‌اش بر طهارت نفس آنها قرار نگرفته و این بدبختی انسان است.

همه ما در معرض این خطر هستیم، ما الآن به حسب ظاهر درس می‌خوانیم و درس می‌گوئیم، تحقیق و استنباط می‌کنیم، اما دائماً باید به خدا پناه ببریم که مبادا از طهارت نفس فاصله بگیریم.

روایاتی که در مورد قلب است اگر احصاء شود مي‌يابيم متعلق تطهیر، قلب انسان است.

امام صادق(علیه‌‌السلام) مي‌فرمايد: «إنَّ لِلقَلبِ أذُنَین فَإذا هَمَّ العَبدُ بذَنبٍ»[1] براي قلب دو گوش است. اگر بنده‌اي قصد انجام گناهي كند خیلی عجیب است نمی‌گوید اذ ارتکبَ، «قالَ لَهُ رُوحُ الإيمانِ لا تَفعَل»، روح الایمان به او می‌گوید این کار را نكن. ما وقتی فکر یک گناهی می‌کنیم، بالاخره غیر از معصومین این وضع برای همه پيش مي‌آيد منتها گناه صغیره و کبیره و کم و زیادش فرق مي‌كند، گاهی مي‌خواهند كمالات بعضی از آقایانی که به رحمت خدا رفته‌اند را بگویند می‌گویند این آقا از اول تا آخر عمرش فکر گناه هم نکرد! اين حرف صحيحي نيست. بگويند گناهی از او صادر نشد، از کجا می‌دانی فکر گناه نکرده، فکر گناه نکردن مختص ائمه است، يا مي‌توان گفت مکروهی هم از او صادر نشده.

یک معیار براي اين که انسان بفهمد خداوند قصد طهارت قلبش را دارد يا نه اين است كه اگر بخواهد خداي ناكرده مرتكب گناهی شود يا غیبت کسی را کند، چیزی که متأسفانه در خیلی از ماها رایج است، ببينيد چیزی در درونش به او می‌گوید لا تفعل يا نه؟ اگر هست مي‌فهميم روح الایمان در ما هست اما اگر نه احساس كرديم میل داریم آبروی کسی را برده يا موقعيت فرد آبرومندي را پائین بیاوریم يا اعتبارش را از بین ببریم، یک قضیه‌ی خصوصی از او می‌دانم، مي‌خواهم با گفتنش او را ساقط ‌کنم، اگر نفس امّاره كنترل نشود نفوس انسان‌ها تمايل به سوء دارد مي‌خواهد غيبت كند، تهمت بزند، كسي را بي‌ارزش كند.

خيلي بايد مراقب نفس خود باشيم خصوصاً كه ما هر روز با نظرات، استدلال‌ها و حرف‌هاي صاحب‌نظران مواجه هستيم چقدر نفس‌مان مي‌گويد اين حرف را بگو و اين فرد را تخريب كن، شأن علمي‌اش را پائين‌ بياور، يك موقع فكر نكنيم سرگرم درس و بحث هستيم و كاري به كار ديگران نداريم، غيبت كسي را نمي‌كنيم، آبروي كسي را نمي‌بريم، در حالي كه مرتب راجع به افراد! راجع به تقوا و علميت و مواضع سياسي آنها سخن مي‌گوئيم.

بله يك جاهايي بايد انسان حرف بزند، ولي به ما چه ارتباطي دارد كه فلان آقا اينطور هست و اين خصوصيت را دارد يا در يك جلسه‌اي خصوصي حرفي زده، من آن حرف را پيش ديگران نقل كنم؟ تطبيق اين موارد با خودمان است. بايد در مقابل نفس اماره، توجه به نفس لوامه خود كنيم وقتي مي‌خواهيم غيبتي كنيم يا حرفي راجع به ديگري بزنيم ملاحظه كنيم چه قدر اين لا تفعل و لا تقل در درون ما مي‌جوشد.

در بحث «روح الايمان» اين روايت قابل توجه است كه امام(علیه‌‌السلام) مي‌فرمايند: «من أفطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان من قبله» اگر كسي در ماه رمضان يك روز روزه‌اش را عمداً افطار كند روح ايمان از قلبش خارج مي‌شود، حال اگر القاء خصوصيت از روزه شود مي‌توان گفت «من ترك واجباً من الواجبات» اگر كسي عمل واجبي را عمداً ترك كند هر واجبي كه مي‌خواهد باشد، عبارت «من افطر يوماً من شهر رمضان» موضوعيت ندارد، انسان وقتي مرتكب گناه شود روح الايمان از او خارج مي‌شود چون جايگاه روح الايمان قلب انسان است و در برابر گناه انسان را نهي مي‌كند اگر انسان بي‌توجهي به آن كند مي‌گويند من كاري ندارم و مي‌روم، اين سرآغاز بدبختي انسان مي‌گردد. واجبات، محرمات، همه در اين جهت مشترك هستند و روزه خصوصيتي ندارد.

«قالَ لَهُ رُوحُ الإيمانِ: لا تَفعَلْ، و قالَ لَهُ الشَّيطانُ إفعل»، شیطان امر به ارتكاب گناه مي‌كند و می‌گوید «إفعل».

می‌گوئیم شیطان کیست، در حالي‌كه پيامبر گرامي اسلام(ص) مي‌فرمايد: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك‏»، همین که به تو می‌گوید بگو، غیبت کن، آبرویش را ببر، مسخره‌اش کن، اذیتش کن، نفس امّاره توست كه تحت فرمان شيطان قرار گرفته است.

اين حديث نيز درباره قلب زيباست كه امام صادق(علیه‌‌السلام) مي‌فرمايد: [2] «إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَنْوَاعٍ رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِي ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِي الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِي الْغَفْلَة عَنِ اللَّه‏»، قلب هم مثل حروف اعراب و ضمه و فتحه و کسره و جزم دارد «فرفع القلب اشتغاله بذکر الله» رفع و ضمه قلب وقتی است كه مشغول ذکر خداست.

از چیزهایی که طهارت نفس را آرام آرام در انسان ایجاد می‌کند ذکر خداست که متأسفانه امروز در حوزه‌های ما خیلی كمرنگ شده است. من نمی‌گویم در جلسه‌ی عمومی انسان جلوی دیگران طوری نشان بدهد که مشغول ذکر است، نه! شاید کار درستی هم نباشد اما انسان بايد دائماً به یاد خدا باشد، هنگام درس گفتن و درس شنيدن از خدا استمداد جويد. به وقت خورد و خوراك و انجام همه امورش از پروردگار استمداد کند.

خدا رحمت کند استاد ما مرحوم آیت الله حسن زاده آملي را كه یک وقتی در درس‌ می‌گفتند ببینید اسلام تا کجا به ما دستور داده که حتي هنگام قضاي حاجت در بیت الخلوة بگوید «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَمَاطَ عَنِّي اَلْأَذَى وَ هَنَّأَنِي طَعَامِي وَ شَرَابِي وَ عَافَانِي مِنَ اَلْبَلْوَى» در هيچ‌جا انسان نبايد از ياد خدا غافل باشد! حتي در چنین جایی که به حسب ظاهرِ عقلِ انسان اصلاً هیچ تناسبی با ذکر خدا ندارد.

ذکر خدا را در زندگی‌ بیشتر کنیم، به وقت خواب با ذکر خدا و خواندن آیاتی از قرآن بخوابیم، به هنگام بیداري ببینیم اول چیزی که بر زبانمان جاری است چیست؟ اگر نفس خود را عادت بدهیم، اول چیزی که بر زبان جاری می‌شود ذکر خدا خواهد بود ولی وقتی نفس انسان به ذکر خدا مأنوس نباشد چیزهای دیگری جاری می‌شود.

«وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللهِ» فتح و گشودگي قلب انسان زماني است كه احساس رضايت از تقديرات الهي كند. مشغول شدن به غير خدا قلب انسان را می‌شکند و کسر و انكسار پیدا مي‌کند «وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِي الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللهِ وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِي الْغَفْلَة عَنِ الله» و سكون و بي‌تحركي قلب در غفلت از خداوند حاصل مي‌شود.

پس پيرامون طهارت نفس مرحوم آقای طباطبائی مي‌فرمايد اولین عامل و علة العلل آن؛ خدای تبارک و تعالی است و طهارت یعنی زدودن رجس و پليدي از قلب، آن‌گاه می‌گوید قلب دو جهت دارد، «ما یدرک و ما يريد»، يعني عقل نظري و عقل عملی. همین که آقایان می‌گویند طهارت قلب و پاكيزگي نفس انسان در اعتقاد و عمل است.

بسيار عجیب است، فکر ما خیلی محدود است بسیاری از اعتقاداتی که الآن در ما وجود دارد خارج از این عنوان است، نسبت به آن توحیدی که خدا از ما می‌خواهد چند درصدش را بر خورداریم؟ پس ببینید خیلی از ما طهارت نداریم و براي رسيدن به آن باید خیلی تلاش کنیم، من نمی‌گویم مأیوس باشیم و راه بسته است! نه، درد را بفهمیم تا در پي درمان آن باشيم. ما در مسائل اعتقادی چقدر به توحید افعالی معتقدیم؟ حالا نسبت به توحید ذاتی و توحید در صفات ممكن است بگوئيم عقلمان نمی‌رسد، اما در توحید افعالی چه؟ چنانچه حادثه‌ای در زندگی‌ ما اتفاق افتد با همه‌ وجود مضطرب می‌شویم، وقتي كه کرونا پيش می‌آمد، چه تشویشی در جامعه ايجاد شد؟

خدا رحمت کند امام خميني(رضوان الله تعالی علیه) را، مرحوم حاج احمد آقا(رحمة‌الله علیه) فرمود وقتی قضیه شهید بهشتی و 72 تن از یاران ایشان اتفاق افتاد آن هم در زمانی که هر روز انقلاب با یک بحران مواجه بود، ما مانده بودیم چطور این قضیه را به امام بگوئیم. در یک روز 72 نفر از بازوان قوی‌شان از بین رفته بود. وقتی من خدمتشان رسيدم معلوم شد که صبح زود از رادیوی بی‌بی‌سی این خبر را شنیده بود.

بدون آنكه جزع و فزعي كند به من فرمود احمد، تقارب آجال شده‌ و زمان اجل و مرگ افراد چقدر به هم نزديك شده است.

اين نمونه توحید افعالی است. وقتی هم فرزند برومندش حاج آقا مصطفی شهيد شد که واقعاً در قله و اوج فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و عرفان و ادبیات قرار داشت. از مرحوم والد ما وقتی در یزد تبعید بود(سال 51 و 52) یک طلبه‌ای پرسید اگر امام به رحمت خدا برود به نظر شما چه کسی به درد مرجعیت می‌خورد؟ ایشان بلافاصله فرمود حاج آقا مصطفی، چون با يكديگر سال‌های زیادی هم بحث بودند.

وقتي یک چنین شخصیتی از دست می‌رود، شخصیتی که در نجف مثل مرحوم آقای خوئی از او مي‌خواستند هفته‌ای یک بار بیا جلسه‌ی خصوصی با هم داشته باشیم و هر وقت هم كه نمی‌رفت پیغام می‌دادند چرا امروز نیامدی؟ مرحوم آقای خوئی گفته بوده در استعداد در این سن کسی را مثل ایشان ندیدم، حال چنين فردي وقتی به شهادت می‌رسد امام چکار می‌کند؟ مي‌فرمايد این از الطاف خفیه‌ی الهی است، والسلام. این معناي طهارت نفس، طهارت در اعتقاد و طهارت در عمل است.

آنچه در این جلسه در درجه اول به خودم و بعد به شما عرض می‌کنم این است که مروري در اعتقادات‌مان کنیم، در اعمال‌مان دقت و مراقبت کنیم و عوامل طهارت نفس را پیدا کنیم، يكي از عوامل طهارت نفس ذکر الله است، ديگري صمت و سکوت است، انسان در آنچه که ارزش ندارد یا فقط ارزش دنیوی دارد نه آخرتي هر چه بيشتر وارد نشود و دخالت نکند طهارت نفس بيشتري پيدا مي‌كند. بايد سعي كنيم موانع طهارت نفس را از بين ببريم. مبادا با دین خدا بازی کنیم! مبادا حکم خدا را به راحتی بخواهیم با یک إن قلت و قلت و اشكالات بي‌اساس بی‌ارزش كرده يا کم‌اهمیت جلوه دهيم، این از صدها جنایت بدتر است و مانع از طهارت نفس است.

البته باب اجتهاد باز است و کسی نمی‌خواهد باب اجتهاد را ببندد، ولی از اول به ما یاد دادند که اجتهاد در ضروریات راه ندارد وجوب حجاب از ضروریات است. حالا یک روحانی چطور به خودش اجازه می‌دهد بگوید نه، من رفتم بررسی کردم چون پیامبر در زمان خودش به کسی نگفته حجابت را رعایت کن، پس چنين چیزی نیست و اين حكم جعل شده است، آنگاه با اين استدلال غلط آیه صریح قرآن را کنار می‌گذارد يا با دو تا مطلب تاریخی بخواهیم آیه را عوض کنیم؟ آيا این اجتهاد است؟ بايد خيلي مراقب باشیم.

از خدا استمداد کنیم ان شاء‌الله به دعای امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) و به دعای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از مصادیق کسانی قرار بگیریم که خدای تبارک و تعالی تطهیر قلوب ما را اراده فرموده است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

[1]. كافي، ج2، ص 267.
[2]. بحار الانوار، ج 67، ص 55



برچسب ها :

فاضل لنکرانی ذکر خدا درس اخلاق روح ایمان طهارت قلب تطهیر قلوب راههای تطهیر قلب طهارت نفس