جایگاه عقل در شریعت

۲۲ آذر ۱۳۹۲

۱۶:۰۷

۵,۰۵۳

خلاصه خبر :
آیت‌‌الله فاضل‌لنکرانی(دامت برکاته) در نشستی در جمع فضلای حوزه و طلاب مدرسه علمیه عالی نواب مشهد، به تبیین «جایگاه عقل در شریعت» پرداخت.
آخرین رویداد ها

آیت‌‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل‌لنکرانی(دامت برکاته) استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و رئیس مرکز فقهی ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) در نشستی در جمع فضلای حوزه و طلاب مدرسه علمیه عالی نواب مشهد، به تبیین «جایگاه عقل در شریعت» پرداخت.

تبیین «جایگاه عقل در شریعت» توسط آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در مدرسه علمیه نواب مشهد

متن سخنان حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی(دامت برکاته)

در جمع فضلا و اساتید حوزه علمیه مشهد (مدرسه‌ نواب)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خداوند را شکرگزارم بر توفیق حضور در این جلسه‌ی مهم علمی خدمت شما فضلا و طلاب محترم مدرسه‌ نواب که از قدیم الایام از مدارس شاخص حوزه‌ مبارکه خراسان بوده و انتظار این است که رشد و اعتلای علمی فضلا به سبب وجود مدارسی با چنین برنامه‌هایی که مدیریت معظم حوزه‌ی مبارکه و سایر مدیران تنظیم می‌کنند بیش از گذشته باشد إن شاء الله.

این نکته واقعاً لازم است، که در حوزه‌‌های علمیه اعم از قم، مشهد و ... باید آراء و نظرات شخصیت‌های علمی که قدرت تحلیل مسائل جدید را دارند یا تحقیقاتی را که بزرگان سلف انجام داده و این تحقیقات در لابلای کتاب‌ها باقی مانده، به نحو مناسب به فضلا عرضه شود و همه به دنبال تولید علم باشیم.

واقع مسئله این است که هم در فقه و اصول و هم سایر علوم، ما نیازمند تحقیقات فراوان هستیم، مخصوصاً در فقه و اصول چون آنقدر سؤالات و مسائل نوپیدا داریم که نسبت به آنچه که تا به حال تحقیق شده قابل مقایسه نیست. گاهی اوقات در ذهن بعضی از فقه پژوهان این توهم ایجاد شده بود که در فقه، همه‌ی مطالب گفته شده لذا به طلبه‌ای که می‌خواست دنبال فقه باشد می‌گفتند تو در نهایت می‌خواهی چکار کنی؟ فوقش این است که یک احتیاطی را اقوا کنی، یا اقوایی را احوط کنی. در حالی که این کلام ناشی از عدم تسلّط بر فقه و مباحث مورد نیاز تحقیق در فقه است، آنها که در پی انجام تحقیقاتی در فقه هستند می‌بینند که با یک دنیا سؤال مواجه هستند.

همین بحثی که رهبری معظم انقلاب دام ظله تحت عنوان فقه حکومتی مکرر فرمودند خود نیاز به یک بازبینی جدید، نگرش جدید به تمام ادله‌ی فقهی و قواعد اصولی دارد، اصلاً فقه حکومتی چیست؟ آیا ما چیزی به نام فقه حکومتی داریم یا خیر؟ باید یک فقیه هم ادله‌ی عامه‌ی فقه مثل قواعد اصولی، هم ادله‌ی خاصه مثل آیات و روایات را از ابتدا مجدداً بررسی کند و انسان وقتی بررسی می‌کند می‌بیند یک دنیایی از مطالب جدید است، می‌خواهم عرض کنم فقه و اصول به جهت گستره‌ی میدانی خود صدها مرتبه بیش از فلسفه و کلام مجال مباحث تحقیقی دارد. لذا اگر محققی بخواهد در یک بُعدی از ابعاد فقه مثل فقه پزشکی، فقه سیاسی، فقه بین الملل تحقیق کند یک عمر معمولی برای او کافی نخواهد بود، از این رو لازم است این مراکز فقهی و مدارس حوزه‌ی مبارکه‌ی مشهد مقدس و قم که عمود علمی آن فقه و اصول است، با هم ارتباط داشته باشند، اساتید و محققین محترم مطالب و نکات جدیدی را که می‌یابند به یکدیگر منتقل کنند، این مراودات علمی باید باشد تا ما شاهد تولید علم فراوان باشیم إن شاء الله.

موضوعی که تنظیم کرده‌ام در این وقت کوتاه صحبتی راجع به آن کنم، بحث جایگاه عقل در شریعت به نحو کلی و در فقه به نحو خاص است، و به دنبالش یکی از تحقیقات ناب مرحوم محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) را که امروز برای اجتهاد ما بسیار ضرورت دارد متعرض خواهم شد.

مقدمه‌ای را به نحو اجمال عرض کنم؛ ما در مراجعه به منابع و متون می‌بینیم اسلام نسبت به مسئله‌ی عقل تأکید بسیار دارد و این از ویژگی‌های دین ماست که در ادیان دیگر این مسئله نیست.

در همین اصول کافی مرحوم کلینی قدس سره قبل از اینکه باب توحید و مباحث اعتقادی و ... را شروع کند، کتاب عقل و جهل را مطرح می‌کند و چه روایاتی در آنجا مطرح است که به نظر من بسیاری از این روایات هنوز در بوته‌ی اجمال هست و باید روی آن خیلی کار بشود.

روایت اول آن صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) است «لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له أقبل فأقبل ثم قال له ادبر فادبر»، هنگامی که خدای تبارک و تعالی عقل را خلق کرد آن را به نطق درآورد و گویا کرد، سپس به او امر کرد که اقبل فأقبل، ادبر فأبر، که خود این جمله دلالت بر این دارد که اطاعت خدای تبارک و تعالی بر میزان عقل است. آن کس که خدا را اطاعت می‌کند عاقل است و آن که خدا را عصیان می‌کند عاقل نیست.

«ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو أحب إلیّ منک» قسم به عزت و جلالم که نزد من، هیچ مخلوقی محبوب‌تر از تو وجود ندارد یعنی در میان تمام نعمت‌هایی که خدا خلق کرده، نعمت عقل محبوب‌ترین نعمت‌هاست، «و لا اکملتک إلا فیمن احب» آن کس که او را دوست داشته باشم عقلش را کامل می‌کنم که این کلام هم در مباحث علمی و هم در مباحث اخلاقی و تربیتی بسیار مهم است، دائماً یکی از پرسش‌های ما طلبه‌ها از خودمان این باید باشد که آیا در حیات علمی و زندگی خود از تکامل عقل برخوردار هستیم یا نه؟ آیا عقل ما در 50 سالگی‌ با عقل 20 سالگی‌ یکی است؟ یا خدای نکرده شاید ضعیف‌تر هم شده باشد.

نکته دوم این است که در مراجعه به فقه و اصول و کلمات فقها می‌بینیم، استدلالات عقلی در متون فقهی‌ و اصولی‌ بسیار فراوان است. من بعضی از تعابیری را که در مباحث اصول یا فقه آمده عرض می‌کنم: مثلاً در باب حج وقتی مسئله‌ی بدار را مطرح می‌کنند می‌گویند «یجب البدار بحکم العقل»، دلیل محکم یا یکی از ادله‌ مهم‌شان عقل است.

در بحث نهی از منکر هم یکی از ادله‌ی مهم عقل است. آقایانی که بحث امر به معروف و نهی از منکر را گذرانده باشند می‌دانند که یکی از سؤالات مهم که در شرایط امر به معروف و نهی از منکر هم تأثیرگذار است این است که آیا این وجوب در آیه شریفه «و لتکن منکم امة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» وجوب تأسیسی است که فقط شارع امر به آن فرموده یا وجوبش ارشادی است یعنی عقل حکم به وجوب امر به معروف و نهی از منکر کرده و شارع آن را تأیید فرموده است.

در مسئله‌ی دفع اقلّ القبیحین، باز اشاره‌ی به عقل می‌کنند؛ در مباحث اصول هم همینطور. در بحث الفاظ ملازمه‌ی بین حکم عقل و شرع، ملازمه‌ی بین وجوب مقدمه و ذی المقدمه، اجزای امر ظاهری از امر واقعی، تا می‌رسد به بحث نزاع بین اخباری و اصولی، که من اینها را گذرا رد شوم و نمی‌خواهم توقف کنم، اما در بعضی‌ از آن لازم است نکاتی را عرض کنم.

در نزاع بین اخباری و اصولی که بحث بسیار مهم است و به نظر بنده مرحوم شیخ اعظم انصاری قدس سره با آن رفعت علمی که دارد و واقعاً می‌شود گفت بعد از شیخ هنوز نظیر او نیامده، با وجود آن رفعت علمی در نزاع اخباری و اصولی نتوانسته اخباری‌ها را کاملاً مغلوب کند. اخباری‌ها با ذکر این روایت که «حرامٌ علیکم أن تقولوا بشیءٍ ما لم تسمعوا منّا»، هر چیزی که از ما اهل‌بیت نشنیده باشید، حرام است بگوئید.

اخباری‌ها با تمسک به اطلاق روایت می‌گویند اگر دلیل عقلی قطعی هم مطلبی را بیان کند بر طبق این روایت ما حق نداریم آن را اخذ کنیم. شما رسائل را ملاحظه بفرمایید، آنچه من نتیجه گرفتم و در جای خودش هم روشن کردم مرحوم شیخ یک اصولی است و عقل را یکی از منابع استنباط و از ادله‌ی اربعه می‌داند، با این روایات یا روایاتی که می‌گوید «کلّ ما فعلتموه من غیر طریقنا فهو حرام یا فهو باطل» و آن روایاتی که می‌گویند: «إنّ لله علی الناس حجتین حجةً ظاهرة و حجة باطنة» چه کند؟ جمعش چگونه است؟ که این بحث‌ بسیار خوبی است، هم در جواب اخباری‌ها و هم در بحث حجّیت عقل.

حرف اصلی ما به اخباری‌ها این است: که بر طبق بر این روایاتی که می‌فرمایدحرامٌ علیکم أن تقولوا بشیءٍ ما لم تسمعوا منّا، خود ائمه فرمودند إنّ لله علی الناس حجّتین یعنی ما اگر عقل را حجّت قرار داده‌ایم این مطلبی است که خود ائمه فرموده‌اند، إنّ لله علی الناس حجّتین، حجةً ظاهرة و حجةً باطنة، ولی نکته این است که ما نمی‌خواهیم و فقیه نباید حجّیت عقل را تماماً روی همین روایت بیاورد، این به نظر من یک اشتباه و یک سستیِ در مطلب است، ما که می‌خواهیم عقل را در میدان استنباط بیاوریم و در کنار قرآن و سنّت و اجماع قرار دهیم، اگر از ما سؤال کنند که دلیل‌تان چیست؟

اگر بگوئیم دلیل‌ ما این روایت است، إنّ لله علی الناس حجـّتین، که یک روایت ظنّی است، این مطلب درستی نیست. بله ما این روایت را در جواب اخباری‌ها مطرح می‌کنیم تا جواب آنها را بدهیم، لذا می‌گوئیم این روایت «إنّ لله علی الناس حجّتین» هم مسموعٌ من الائمة علیهم السلام است، پس اگر آمدیم به عقل عمل کردیم غیر طریقتنا و غیر مسموع نمی‌شود، ولی بالأخره روایت خبر واحد است، خبر واحد هم ظنی است، ما اگر بخواهیم دلیل عقل را مبتنی بر این کنیم این مطلب درستی نیست که عرض کردم نمی‌خواهم وارد این بحث‌ها شوم، فقط اشاره می‌کنم به قسمت‌هایی که خود آقایان دنبال کنید، نکات بسیار خوبی در آن هست.

باز یکی از جاهایی که به دنبال همان نزاع اخباری و اصولی مسئله‌ی عقل مطرح می‌شود، بحث حسن و قبح عقلی، و حسن و قبح ذاتی است و همچنین جریان استصحاب در احکام عقلیّه، اینکه آیا در احکام عقلیه استصحاب جاری است یا نه؟ در احکام شرعیّه مستند به عقل استصحاب جاری است یا نه؟ که مرحوم شیخ جاری نمی‌داند.

اما آنچه می‌خواهم به آن بپردازم این است که یکی از مطالبی که فقها و اصولیین ما تقریباً بر آن اتفاق نظر دارند این است که بر بندگان تحصیل غرض مولا واجب است، این لزوم تحصیل الغرض یک حکم عقلی است، حکم شرعی نیست که دلیل نقلی بیانش کرده باشد، عقل می‌گوید تحصیل غرض مولا لازم است.

حال در جاهایی که ما یقین پیدا کنیم مولای ما یک غرضی دارد اما هیچ امر و نهی‌ای از ناحیه‌ی مولا وارد نشده باشد، آیا همین مقدار که علم به غرض مولا پیدا کنیم برای ما کافی است که بگوئیم تحصیل غرض لازم است؟ این بحث به صورت پراکنده در فقه و اصول مطرح است و من ندیدم جایی یک تحقیق مستوفایی راجع به این موضوع شده باشد إلا مرحوم محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) در جلد چهارم نهایة الدرایة صفحه 299 که این بحث را مطرح کرده و شاید یکی از شیرین‌ترین تحقیقات مرحوم اصفهانی در میان همه تحقیقاتی که در اصول دارد همین جا باشد.

بنده در بحث‌های خود خدمت فضلا عرض کرده‌ام کفایه را بدون فهم کلمات مرحوم اصفهانی نمی‌شود فهمید. اگر کسی بگوید من هیچ یک از کلمات اصفهانی را ندیدم، اما کفایه را فهمیده‌ام برای ما قابل قبول نیست. ولو اینکه متنش بسیار مشکل است، حوصله می‌خواهد، متأسفانه نه اساتید حوصله می‌کنند و نه فضلا، در حالی که واقعاً دریایی از تحقیقات است. حالا در همین بحث به مقداری که وقت اجازه بدهد کلام ایشان را مطرح می‌کنم تا ببینید چه نتایجی بر این تحقیق مرحوم اصفهانی بار می‌شود.

موضوع بحث این است که تحصیل غرض مولا چرا واجب است؟ مثلاً در دوران بین اقل و اکثر، ادله احتیاطی‌ها برای لزوم اتیان اکثر این است که می‌گویند ما با انجام اقل نمی‌دانیم غرض مولا محقق شد یا نه؟ و چون عقلاً تحصیل غرض مولا واجب است پس اتیان اکثر لازم است، در جاهای دیگر از فقه و اصول نیز فقها به این کبرای عقلی یعنی لزوم تحصیل غرض مولی تمسک کرده‌اند، خودتان این را احصاء کنید که خودش یک کار تحقیقی است.

مرحوم اصفهانی در تحقیقی که ارائه می‌دهد می‌فرماید ما سه نوع غرض داریم؛

1) غرضی که وجوب عقلیِ نفسی دارد، «إنّ تحصیل الغرض تارةً یجب عقلاً لنفسه من دون نظر إلی الأمر و موافقته أو اسقاطه». یعنی یک نوع غرض هست که وقتی به عقل مراجعه می‌کنیم عقل می‌گوید تحصیل این غرض به نفسه واجب است، یعنی مقدمه‌ی برای چیزی نیست، خودش واجب است و اینقدر این غرض مهم است که انجام آن غرض مقدمه‌ی رسیدن به چیز دیگری نیست. خواه از ناحیه‌ی شارع امری صادر شده باشد یا نشده باشد عقلاً تحصیل این غرض واجب است.

مثلاً در بحث حفظ نفس؛ گاهی اوقات فقها می‌گویند برای حرمت خودکشی دلیل لفظی لازم نداریم. گاهی اوقات بعضی‌ به آیه‌ی «ولا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة» تمسّک می‌کنند که این تمسک اشکال دارد، گاهی اوقات به آیه «قو انفسکم» تمسّک می‌کنند که آن هم اشکال دارد، حال اگر مناقشاتی بر این ادله‌ی لفظیه وارد شد، بر چه مبنایی بگوئیم در اسلام خودکشی حرام است؟ نمی‌خواهیم بگوئیم دست فقیه از ادله‌ی لفظیه عاجز است یا مثلاً در قضیه‌ی خوردن تربت سید الشهداء(ع) آنجا که می‌گویند خوردن هر خاکی حرام است إلا خوردن تربت سید الشهداء، از این می‌توان استفاده کرد چون خوردن خاک مهلک است و انسان را از بین می‌برد، ما ادله‌ی مختلفی داریم ولی مهم‌ترین دلیلش این است که ما می دانیم خدای تبارک و تعالی که ما را به وجود آورده حفظ الوجود، حفظ النفس یکی از اغراض مولاست و این غرض وجوب عقلیِ بنفسه دارد.

2) قسم دوم از اغراض را می‌فرمایند یجب عقلاً، مقدمتاً لإسقاط الأمر المنبعث عنه، آنجا که امری ناشی از یک غرض باشد یعنی غرض علت امر باشد، تحصیل این غرض مقدمه برای اسقاط امر است، لذا واجب می‌شود «حیث لا یسقط المعلول إلا بسقوط علّته».

3) مهم قسم سوم از اغراض است که می‌فرمایند یجب شرعاً لبّاً، یک غرضی داریم که وجوب شرعی دارد، نه وجوب عقلی. تحصیل این غرض را شارع از ما می‌خواهد، «نظراً إلی أنّ ما یجب لفائدةٍ ففی الحقیقة تلک الفایدة هی المطلوب اولاً و بالاصالة»، اگر شارع بر انجام فعلی یک غرض یا فایده‌ای را، (در کلام ایشان ملاک و غرض و فایده همه‌ به یک معناست) مترتب کرد. اولاً و بالذات خود آن فعل واجب است ثانیاً و بالعرض این غرض و این فایده واجب است.

این فایده لبّاً مورد توجه شارع قرار گرفته و غرضی است که وجوب شرعی دارد. تمام عللی که در روایات و آیات و علل الشرایع صدوق(ره) آمده، اگر نگوئیم تمام، غالباً از این قسم است. یعنی نوع سوم که وجوب شرعی دارد نه عقلی، أقم الصلاة لذکری، الخمر حرام لأنّه مسکر، کتب علیکم الصیام لعلکم تتقون، این لعلکم تتقون، لذکری، إنّ‌الصلاة تنی عن الفحشاء و المنکر، تمام آنچه که در شریعت به عنوان أغراض این واجبات و محرّمات آمده، از این نوع سوم است، یعنی وجوب عقلی ندارند و شرع آنرا مورد توجه قرار داده و بر ما لازم کرده است.

حال در این قسم سوم که اغراض وجوب شرعی دارند، مرحوم اصفهانی یک تقسیم کرده و می‌فرمایند شارع در شریعت دو جور حکم دارد: بعضی از احکامش مستند به احکام عقلیّه است و برخی دیگر مستند به احکام عقلیه نیست. سپس یک معیار برای فرق بین احکام عقلیّه و شرعیّه بیان می‌کند. اساساً اگر از طلبه‌ای که رسائل یا مکاسب و کفایه می‌خواند، سوال ‌کنیم فرق بین حکم عقل و حکم شرع چیسـت؟ ممکن است فقط یک جمله به ما جواب ‌دهد و بگوید اگر مدرک عقل است آن حکم عقلی و اگر مدرک شرع است آن حکم شرعی است، یا اگر حاکم عقل باشد حکم عقلی است و  اگر حاکم شرع باشد حکم شرعی می‌شود، در حالی که این کفایت نمی‌کند.

یک جمله‌ای در کلام مرحوم شیخ در بحث استصحاب هست و ایشان، یک نکته و ضابطه‌ای را در بحث احکام عقلیه بیان می‌کند؛ مرحوم شیخ می‌فرماید از خصوصیات احکام عقلیه این است که موضوعش مبیّن است یعنی ما یک حکم عقلی که موضوعش مهمل یا مردّد باشد نداریم و لذا در بحث استصحاب می‌گوئیم موضوع هست یا نیست! اگر هست حکم عقلی هم هست، اگر نیست حکم عقلی هم نیست دیگر چه مجالی برای استصحاب حکم عقل است. حال باید یک مقدار جلوتر آمده و بگوئیم فرق بین حکم شرعی و عقلی را برای ما بیان کنید؛

مرحوم اصفهانی (به نظر بنده) اینجا یک کشفی دارد؛ و آن اینکه می‌فرماید تمام خصوصیّاتی که در موضوع احکام عقلیّه است تماماً حیثیّات تقییدیه‌اند، و تمام خصوصیاتی که در موضوع احکام شرعیه است حیثیت تعلیلیه است، توضیح مطلب اینکه شما در این مثال معروف که می‌گوئید ضرب الیتیم للتأدیب حسنٌ عقلاً، اگر انسان یتیم را برای تأدیب بزند عقلاً حسن است، در این مثال یک حکم وجود دارد به عنوان حسن، یک متعلّق که ضرب الیتیم است و یک خصوصیت که للتأدیب است، ایشان می‌فرماید چون این یک حکم عقلی است این خصوصیت للتأدیب می‌شود حیثیت تقییدیه. حیثیت تقییدیه جزء الموضوع است، یعنی موضوع ولو به حسب ظاهر ضرب الیتیم است ولی عقل اصلاً کاری به ضرب الیتیم ندارد، بلکه عقل می‌گوید التأدیب حسنٌ، یعنی این قضیه‌ی ضرب الیتیم للتأدیب حسن برمی‌گردد به قضیه‌ی التأدیب حسنٌ.

حال در احکام شرعیه؛ اقم الصلاة لذکری از جهت ظاهر مثل همان اضرب الیتیم للتأدیب است، آیا اینجا می‌توانیم بگوئیم ذکر جزء الموضوع می‌شود یعنی در حقیقت ذکر واجب باشد؟ ابدا. مرحوم اصفهانی ادعایش این است که می‌فرماید تمام علت‌هایی که در شریعت آمده، فلان عمل واجب است لکذا، فلان عمل حرام است لکذا، تمام حیثیات تعلیلیه است، مگر آن احکام شرعیه‌ای که مستند به احکام عقلیه باشد، «تحصیل الغرض إذا کان عقلیاً یکون واجباً و إذا کان شرعیاً لا یکون واجباً» در نتیجه اگر کسی نمازی خواند و از اول تا آخرش یاد خدا نبود نمی‌توان گفت پس نمازت باطل است؟ نه، اصلاً تحصیل غرض، اگر غرضِ شرعی باشد وجوب ندارد، می‌فرماید در اغراض شرعی لیس الغرض مراداً و لا واجباً شرعاً لا بالذات و لا بالعرض، غرض یعنی آنچه که به عنوان فایده، و حکمت در لسان روایات یا آیات آمده، مثل «لعلکم تتقون» در آیه شریفه «کُتِبَ علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتّقون»، می‌فرماید کسی نگوید بر طبق این آیات تحصیل تقوا واجب است، نه! روی مبانی اصولی آنچه واجب است روزه است، آنچه واجب است نماز است، غرض نه تحصیلش واجب است و نه حـتی ایشان بالاتر می‌فرماید مطلوبیت هم ندارد، چیزی مطلوبیت دارد که متعلق امر قرار بگیرد، مثل «اتقوا الله» در آیه «یا أیها الّذین آمنوا اتّقوا الله»، لذا ما باشیم و این آیه صوم، نمی‌توانیم بگوئیم تحصیل تقوا واجب است نه بالذات واجب است و نه بالعرض.

از مرحوم اصفهانی سوال می‌کنیم چرا چنین فرقی بین احکام عقلیّه و شرعیه مطرح است؟ چرا می‌گوئید در احکام عقلیه غرض را به عنوان حیثیت تقییدی و در احکام شرعیّه به عنوان حیثیت تعلیلی مطرح می‌فرمائید؟ می‌فرمایند برای اینکه شارع ملاکاتی که در احکام خودش دارد، لازم نیست عین همان ملاکاتی باشد که در احکام عقلیه است. و همه‌ی حرفها در اینجاست؛ در بحث حسن و قبح عقلی کسانی مثل مرحوم محقق عراقی یا عده‌ دیگری که قاعده‌ی ملازمه‌ی بین حکم عقل و شرع را انکار می‌کنند حرفشان چیست؟ حرفشان این است که گاهی اوقات یک ملاکی را عقل درک می‌کند، می‌گوید مانعی هم از این وجود ندارد.

اما چه دلیلی داریم که آنچه در نزد عقل ملاک است در نزد شرع هم باید ملاک باشد، همه‌ی حرفها اینجاست. چه دلیلی داریم آنچه در نزد عقل ملاک است به عینه باید در نزد خدای تبارک و تعالی ملاک باشد و به تعبیری که شیخ انصاری هم در رسائل دارد می‌فرماید «ربما تکون دایرة الملاک عند الشرع أوسع من الملاک عند العقل»، یک جاهایی عقل اصلاً درک ندارد در آن اصلاً بحثی نیست ما جاهای زیادی داریم که اصلاً عقل ادراک ندارد و اینکه آمدند گفتند «الاحکام الشرعیّه الطافٌ فی الاحکام العقلیه» برای این است که این لطفی است که شرع به عقل می‌کند ولی در جایی که عقل یک ملاکی دارد ما دلیلی نداریم بگوئیم شارع هم به عینه همین ملاک را دارد.

اینجا آرام آرام این مباحث فراوانی که امروز مورد سؤال است؛ روشن می‌شود اینکه بعضی از بزرگان ما مطلبی را به نام ملاک العدل به عنوان یک اصل موضوعی مسلّم گرفته و بعد ذره‌بین می‌اندازند که این ملاک کجا هست و کجا نیست، در جایی که نیست بیائیم یک تخریبی انجام بدهیم و می‌گویند تشریع باید به ملاک العدل باشد، احکام تابع مصالح و مفاسد است. شارع چون ظلم نمی‌کند باید به ملاک العدل احکام را جعل کرده باشد، آن وقت در عبادات می‌گوئیم أین العدل فی العبادات، اینکه کسی صبح زود واجب باشد از خواب ناز برخیزد و نماز بخواند، کجا با عدالت منطبق است؟ می‌گویند عبادات را استثنا می‌کنیم. سراغ معاملات بالمعنی الأعم می‌رویم به بحث ارث می‌رسند می‌گویند اینجا عدالت وجود ندارد یک بلایی سرش می‌آوریم، همین طور در بحث شهادت و بحث نکاح و اینکه زن حق ندارد بدون اذن زوج کارهایی را انجام دهد. آمده‌اند اساس یک پایه‌ی باطلی را گذارده و اسمش را احکام عادلانه گذاشته‌اند، صحیح است که بگوییم ما قضاوت عادلانه داریم، قضاوت باید عادلانه باشد، قاضی نباید بین دو طرف دعاوی حق و ناحق کند، ولی توصیف احکام به عادلانه غلط است.

آنچه که مرحوم اصفهانی اینجا به عنوان تحقیق بیان کرده یکی از نتایج و آثارش این است: که اگر عقل بملاک العدل حکم می‌کند لازم نیست شرع هم به ملاک العدل حکم کند، شرع ملاکات دیگری هم دارد، ملاکاتی هست که چه بسا عقل هم آن را درک نکند، وقتی ما می‌گوئیم تمام حیثیاتی که در لسان روایات و ادله وارد شده عنوان تعلیلی را دارد نتیجه این است که بگوئیم امر روی چه آمده؟ همان بر ما واجب است، نهی روی چه آمده؟ همان بر ما حرام است، ‌غرض را نمی‌توانیم ملاک قرار بدهیم، ما برای حجّیت عقل اعتبار قائلیم، عقل را حجّت می‌دانیم، ولی باید محدوده‌ی اعتبار آن برای ما روشن باشد. عقل آنجا که یک غرض وجوب عقلی بالذات داشته باشد حجّیت دارد همان مثالی که برای خودکشی عرض کردیم، یا جایی که یک غرض وجوب مقدمی عقلی داشته باشد. اما اغراض شرعی را ما نباید با اغراض عقلی مقایسه کنیم و بگوئیم همان حکمی که بر اغراض عقلی است در اغراض شرعی هم باید باشد، نه! در اغراض شرعی اینطور نیست.

اینک نتایج این تحقیق مرحوم اصفهانی را عرض کنم ولو خود ایشان به این نتایج تصریح نکرده اما به نظر ما از نتایج بحث ایشان است؛

1) از نتایج این است که اصلاً ما چیزی به نام علّت و حکمت نداریم، شما ببینید روایتی خوانده می‌شود و یک لام تعلیلیه در آن هست، بحث می‌کنیم آیا این علت حکم است که در نتیجه حکم دایر مدار آن باشد وجوداً و عدماً، یا حکمتش است که وجوداً دائر مدار اوست ولی عدماً نه، وقتی میگوئیم حیثیات حیثیات تعلیلی است و داخل در موضوع نیست دیگر ابداً مجالی برای بحث بین علّت و حکمت نیست، آن وقت ببینید این مطلب چقدر در فقه و اصول و استنباط احکام دخالت دارد.

به عبارت دیگر؛ به نظر ما و بر طبق این تحقیق مرحوم اصفهانی نباید بحث کنیم که عنوانی در یک حکم علت است، یا حکمت، بلکه باید بحث کنیم آیا حیث تعلیلی است یا تقییدی.

2) این قاعده «العلة تعمم و تخصص» علت عمومیت می‌آورد یا تخصیص می‌زند را هم باید کنار بگذاریم، مگر در اغراض و علّت های عقلی، اما اگر یک علّت علّت شرعی شد، اینجا دیگر تعمم و تخصّص ندارد، اگر فرمودند زن مطلقه باید عده نگه دارد «لأنّ فیها شبهة الولد»، ممکن است ولد در رحم داشته باشد، کثیری از فقهاء می‌گویند این حکمت است، حکمت وجوب عدّه برای زن این است که در رحم او ولدی نباشد! حال اگر زن و مردی که ده سال است از هم دور هستند امروز اگر طلاق بگیرند باز هم زن باید عده نگه دارد، اما بعضی می‌گویند نه، این عنوان علت را دارد و اگر یقین داریم که فرزندی در رحم وجود ندارد، دیگر نباید عده نگه دارد. اما طبق تحقیق مرحوم اصفهانی العلة تعمم و تخصص در اغراض شرعی نمی‌آید، بله، اگر یک غرض عقلی بالذات داشته باشیم تعمم و تخصص می‌آید اما در اغراض شرعیه مطرح نمی‌شود.

3) از نتایج مهم این تحقیق رد نظریه معروف حق الطاعة است که مرحوم شهید صدر رضوان الله علیه و قبل از ایشان مرحوم محقق داماد که داماد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه و از بزرگان طراز اول فقهای حوزه‌ی قم بودند مطرح کرده‌اند. قائلین به این نظریه می‌گویند در جایی که احتمال می‌دهیم مولا چیزی را بر ما واجب کرده باشد، اینجا رعایةً لحق المولویة این احتمال منجز شده و شما باید آن را انجام بدهید.

اما بر اساس مبنای مرحوم اصفهانی ما چیزی به نام حق الطاعه نداریم، بر ما هر چه که مولا به آن امر کرده باشد واجب است و هر چه نهی کرده حرام است، جایی که احتمال بدهیم مولا غرضی دارد یا چیزی را بر ما واجب کرده دلیلی بر لزوم تبعیت از آن نداریم.

این نظریه‌ مرحوم اصفهانی را روایات تأیید می‌کند، روایات فراوانی است که ائمه(علیهم السّلام) در مقابل اهل‌سنت عمل به استحسان و قیاس و احکام عقلی ظنّی را تخطئه کرده‌اند که به آن مراجعه کنید. آن روایات کاملاً می‌تواند مؤید این نظریه باشد.

خلاصه عرض ما این است، ولو این تحقیق را مرحوم اصفهانی دارند و ما در بحث خارج اصول آن را مفصل مطرح کردیم، مناقشاتی هم بر ایشان داریم، آقایان می‌تواند به آن بحث‌ها مراجعه کنند، اما واقعاً این تحقیق باید به میدان بحثها بیاید و در میدان افکار امروزی مطرح شود، امروز ما با مسئله‌ی حجّیت عقل باید یک برخورد دقیق و عالمانه داشته باشیم به طوری که نه کلاً از میدان خارج شویم و اخباری یا اشعری، یا مذهب‌های دیگر شویم، و نه آن طور که خلط شود و کاملاً بخواهیم از مسیرهای غیر صحیحی استفاده کنیم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

تصاویری از این مراسم


برچسب ها :

فاضل لنکرانی جایگاه عقل در شریعت مشهد مدرسه عالی نواب مشهد