موضوع: امامت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۱۲/۲۱
شماره جلسه : ۱۵
چکیده درس
-
بیان مرحوم طبرسی از جواب اشکال ـ جواب حضرت استاد از اشکال ـ مناقشه استاد در کلام مرحوم علامه
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چرا در آیه شریفه فإن تنازعتم عنوانی از اولوالامر نیامده
در این آیه 59 از سوره مبارکه نساء «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا» رسیدیم به این سؤال که چرا در فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرسول عنوانی از اولوالامر نیامده؟ این سؤال را میخواستیم جواب بدهیم.
بیان مرحوم طبرسی از جواب اشکال
یک بیانی را گفتیم صاحب مجمع البیان دارد، صاحب مجمع البیان میگوید و نحن نقول الردّ إلی الأئمة القائمین مقام الرسول بعد وفاته و هذا مثل الردّ إلی الرسول فی حیاته، ردّ به ائمه(عليهم السلام) که قائم مقام رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) هستند مثل ردّ به خود رسول است، لأنهم الحافظون بالشریعته و خلفائه فی امته، این بیان را ایشان دارند که محتاج این است که ما با ادلهی دیگر بیائیم اثبات کنیم ائمه(عليهم السلام) قائم مقام رسول هستند فی جمیع الامور، بعد بگوئیم یکی از این امور این است که همانطوری که ردّ به رسول در موارد نزاع لازم است ردّ به ائمه هم لازم است.بیان دوم این است که چون در صدر آیه رسول و اولوالامر را خداوند فی حکمٍ واحد قرار داد أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ، دو تا اطیعوا نیاورد بلکه فرمود اطیعوا الرسول و اولی الامر، یعنی این دو تا به منزلهی واحدند، وقتی به منزله واحد شدند دیگر روی وضوحش ذکر هر کدام مغنی از دیگری است، یعنی ذکر رسول مغنی از اولی الامر است، ذکر اولی الامر هم مغنی از رسول است، یعنی اگر میفرمود فردّوه إلی الله و اولی الامر، ما باز میگفتیم رسول هم ملحق است، حالا که فرموده ردّوه إلی الله و الرسول اولوالامر هم ملحق به او است.
اگر سؤال شود که چرا اینجا رسول و اولوالامر یک اطیعوا دارد؟ غالباً در جواب میگوئیم چون ولایت اولوالامر در طول ولایت رسول است، غالباً شاید در کتب تفسیری همین را ذکر کنند، اگر این جواب را دادیم اشکالش این است که ولایت رسول هم در طول ولایت خداست، پس چرا راجع به رسولش دوباره اطیعوا آمد. پس نباید مسئلهی طولیّت مطرح شود یا به فرمایش ایشان نباید مسئلهی اتمّیت مطرح شود. اگر برای نزاع باید به اتم رجوع کرد دلیل بر این نیست غیر اتم هم میشود به آن رجوع کرد، اینها را باید کنار بگذاریم.
جواب حضرت استاد از اشکال
بیانی که ما داریم این است که عرض میکنیم رسول و اولوالامر به منزلةٍ واحدة خداوند در اینجا تلقی کرده، به منزلهی نور واحد و گروه واحد است، لذا یک اطیعوا آورده، در نتیجه هر جای قرآن، چه در دنبالهی این آیه و چه جای دیگر، هر جا مسئلهی رسول بیاید باز اولی الامر باید به آن ملحق باشد، یعنی ما از آیه میفهمیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ استفاده میکنیم رسول و اولوالامر به منزلهی واحده هستند در نزد خدای تبارک و تعالی، و ذکر هر کدام مغنی از دیگری است، اگر بعد میفرمود فردّوه إلی اولی الامر میگفتیم رسول هم هست. حالا که فرموده فردّوه إلی الرسول میگوئیم اولی الامر هم هست، یا مثلاً در آیهی انفال یسألونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول، آنجا هم بحث اولی الامر نیست! بگوئیم انفال مال خدا و رسول، بعد از اینکه رسول از دنیا رفت انفال متولی ندارد ما با روایات مسئله را حل کنیم، البته برای خود ما با روایات قابل قبول است و تردیدی هم در آن نداریم، ولی میخواهیم کاری کنیم از خود قرآن استفاده کنیم. به نظرم میرسد که سرّ عدم تکرار اطیعوا در اولوالامر این است که خدای تبارک و تعالی این دو تا را به منزلهی واحد تلقی کرده، آن وقت حالا که به منزلهی واحد است دیگر روی وضوحش کلمهی اولوالامر را لازم نبوده خداوند بیاورد، این اولاً. ثانیاً حالا نمیشود در اینجا از فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ بگوئیم خدای تبارک و تعالی در مقام انحصار به این دو تاست و میگوید به اولوالامر مراجعه نکنید. در صدر آیه میفرماید اطیعوا اولی الامر را، ما باشیم و صدر آیه؛ صدر آیه اطلاق دارد میفرماید یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله در همه چی، اطیعوا الرسول در همه چی و اولی الامر در همه چی. حالا اگر افرادی نزاع کردند در مورد نزاع به اولی الامر رجوع کردند، یعنی اینجا اطاعت ندارند و اطاعتشان واجب نیست؟! اگر نباشد این تخصیص میشود برای اولی الامر و مسلم دنبالهی آیه نمیخواهد صدر آیه را تخصیص بزند.پس یک نکته اینکه از قرآن استفاده میشود که اینها بمنزلةٍ واحدة هستند و نکته دوم این است که در اینجا کسی نمیتواند مفهوم بگیرد. نمیتواند بگوید خدا منحصر کرده رد را به خودش و رسول، و نمیتوانند به اولی الامر مراجعه کنند چون یا تناقض لازم میآید یا تخصیص.
سؤال:...؟
پاسخ استاد:
مؤید این است که وقتی خدا، رسول و اولی الامر اطاعت مطلق دارد آن وقت باز نکتهی اصلی این است که این چنین نیست که اینها سه منبع مختلف باشند، به رسول که مراجعه میکنند رسول بما أراه الله حکم میکند، اولوالامر هم بما أراه الله و أراه الرسول حکم میکند یعنی یک معیاری در اختیار رسول و اولی الامر هست که همان معیار، معیار خداوند تبارک و تعالی است، اصلاً سرّ اینکه خدا، رسول و اولی الامر را وجوب اطاعت اینها را در کنار خودش قرار داده همین است، چون این سؤال اصلاً مطرح است میگوئیم خیلی خوب، از آیه استفاده میشود همان طوری که اطاعت خدا مطلقا واجب است، از آیه استفاده میشود اطاعت رسول و اولی الامر هم مطلقا واجب است، این یک. استفاده میشود رسول و اولی الامر معصوم هستند، این دو. ولی این سؤال را چطور جواب بدهیم؟ میگوئیم چطور خدا آمده گروهی از بشر را اطاعت مطلقهی اینها را در کنار اطاعت خودش قرار داده، به چه ملاک و دلیل؟ آیا ممکن است رسول به یک ملاکی حکمی کند که آن ملاک مورد قبول خدا نباشد؟ میگوئیم نه. پس نتیجه این میشود که ملاک برای حکم در نزد خدا، رسول و اولی الامر یکی است. چون ملاک یکی است اطاعت از همهی اینها واجب است هم خدا و هم رسول، و اولی الامر و این نکته به نظر من مهمتر از استفاده کردن عصمت از این آیه است. عصمت از آیه به وضوح استفاده میشود، تردیدی در این نیست که ما از آیه استفاده میکنیم اولوالامر معصوماند، اما نکتهای که الآن عرض کردم یک نکتهای فوق مسئلهی عصمت است و آن این است که اینها هر چه میخواهند بگویند و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحیٌ یوحی.
سؤال:...؟
پاسخ استاد:
میشود گفت تفکیک بیندازیم بگوئیم و ما ینطق عن الهوی یعنی حتی اگر در جنگ رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) و یا در اموری از امور مادی مطلبی را فرمود قضاوتی کرد، ما ینطق عن الهوی.باز من میخواهم بگویم اگر این آیه شریفه «وما ینطق عن الهوی * إن هو إلا وحی یوحی» هم نبود این سؤال را اینجا مطرح میکردیم که خداوند چطور میشود گروهی از بشر را اطاعتشان را در ردیف اطاعت خودش قرار بدهد؟ مجرّد اینکه معصوماند کفایت نمیکند، باید بگوئیم همان ملاکاتی که در نزد خدای تبارک و تعالی برای تشریع وجود دارد همان ملاک در نزد اینها موجود است و اینها هم بر طبق همان ملاکات میآیند امر و نهی میکنند و حکمی را بیان میکنند، حکمی را تخصیص میزنند بر طبق همان ملاکات است و این به نظر میرسد که نکتهی خیلی مهمی باشد.
مناقشه استاد در کلام مرحوم علامه
در جلسهی گذشته عرض کردیم مرحوم آقای طباطبائی قدس سره میفرمایند اصلاً برای حل نزاع مرجعی غیر از خدا و رسول نیست، میآیند اولی الامر را میگویند اینها فقط رأیشان مطاع است و اگر رأی دادند افتراض الطاعه دارند در رأیی که دارند. فرمودند چون اینها فإن تنازعتم فی شیءٍ یعنی فی امرٍ من امور الدین و مرجع امور دین کتاب و سنّت رسول است لذا این دو تا ذکر شده که با این بیانی که ما الآن گفتیم همین مقدار هم در آن خدشه وارد میشود، ما میخواهیم بگوئیم اینها اولاً رسول و اولی الامر بمنزلةٍ واحده هستند، این یک. ثانیاً ملاکی که در اینهاست با ملاکی که در خدای تبارک و تعالی است یکی است ولی آنچه که بیشتر میخواهیم به آن اشاره کنیم و خیلی جای تعجب است از مرحوم علامه قدس سره این است که میفرمایند و من هنا یظهر أن لیس لأولی الامر أن یضعوا حکماً جدیداً و لا أن ینسخوا حکماً ثابتاً فی الکتاب و السنة، میفرماید اولی الامر در این آیه قبلاً فرمودند إنما شأنهم الرأی الذی یستصوبون است فقط شأن اینها رأی هستند، صاحبان رأی هستند، فقط امر کنند و یک رأیی بدهند که اطاعت شود فلهم افتراض الطاعة فی رأیهم و قولهم، اما نمیتوانند یک حکم جدیدی بیاورند و نمیتوانند یک آیهای از قرآن یا حکمی از رسول را نسخ کنند و إلا لم یکن لوجوب إرجاع موارد التنازع إلی الکتاب و السنة و الرد إلی الله و الرسول معناً علی ما یدلّ علیه قوله، میفرماید اگر این نباشد و بتوانند نسخ کنند معنایی نیست برای وجوب ارجاع موارد تنازع به قرآن و سنت و ردّ به خدا و رسول.بعد میفرماید این آیه شریفه وما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبینا میفرماید قضاء الله هو التشریع و قضاء رسوله إما ذلک و إما الأعم.
و إنما الذی لهم أن یروا رأیهم فی موارد نفوذ الولایة، دوباره تکرار میکنند میفرمایند اولوالامر فقط میتوانند رأی بدهند در موارد نفوذ ولایت، مثلاً فرض کنید رأی بدهند به جنگ، رأی بدهند به صلح، که خود همین هم باید به علامه عرض کرد اگر شما موارد تشریع را از اینها حذف کردید چه باقی میماند برای وجوب افتراض ائمه؟ و أن یکشفوا عن حکم الله و رسوله فی القضایا و الموضوعات العامة، در این قضایا حکم خدا و رسول را بیان کنند، و بالجمله لمّا لم یکن لأولی الامر هؤلاء خیرةٌ فی الشرایع و لا عندهم إلا ما لله و الرسوله من الحکم أعنی الکتاب و السنة لم یذکر الله سبحانه ثانیاً، این فرمایش ایشان.
ما با آن بیانی که عرض کردیم، میخواهیم در فرمایش علامه مناقشه کنیم؛ سؤال ما این است آیا با قطع نظر از این إن تنازعتم، این اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر اطلاق دارد یا ندارد؟ یعنی اگر یک حکمی را ائمه بیان فرمودند که نه در قرآن است و نه در سنّت پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)؟ آیا این اطلاق اطیعوا شامل این هم میشود یا نه؟ که مسلّم شاملش میشود. اساساً مصداق بارز اطاعت در مسائل دینی است، یعنی نسبت به خدا اطاعت خدا واجب است یعنی چه؟ یعنی آنچه که خدا به عنوان حلال و حرام در این کتاب فرموده باید اطاعت کنید، اطاعت رسول؛ رسول هم آنچه به عنوان حلال، حرام، واجب و مستحب فرموده باید تبعیت کنیم. اولی الامر هم همین طور است ما اگر بخواهیم اولی الامر را بگوئیم فقط در آن رأیی که یستصوبونَ صحیح می شمارند، این یک مورد خیلی کمی میشود! ما در زمان حیات ائمه(عليهم السلام) یا زمان امیرالمؤمنین(عليه السلام) قبل از اینکه حضرت تشکیل دولت بدهند، حضرت آنجا اولی الامر است و اطاعتش واجب است که حالا این نکته را میگوئیم که این اولی الامر فقط اینجا جنبهی ثبوتی دارد که یک اشتباهی است که اهل سنّت کردند، اولی الامر مثل راسخون فی العلم است، یعنی در مقام الثبوت اینها صاحبان واقعی امر و ولایتند، حالا ولو در مقام اثبات هم نباشند و نگذارند حکومت کنند.
پس اولین مناقشهای که بر فرمایش علامه داریم این است که شما با اطلاق اطیعوا چکار میکنید؟ ما باشیم و صدر آیه؛ اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر، یعنی اگر اولی الامر آمدند یک حکمی را بیان کردند که نه در قرآن آمده و نه در سنّت رسول آمده، اطیعوا.
سؤال:...؟
پاسخ استاد:
ما از این آیه میخواهیم مشرّع بودن ائمه را اثبات کنیم، بگوئیم وقتی آیه به نحو مطلق میفرماید اطاعت اینها واجب است؟ یکی از مصادیق بارز اطاعتشان این است که اگر یک حکمی فرمودند نه در قرآن و نه در سنّت.ما اول صدر آیه را درست کنیم، میگوئیم این چنین است، یعنی سؤال ما از علامه این است که این وجوب اطاعت مطلق هست یا نیست؟ آیا اگر ائمه آمدند حکمی را فرمودند، ما باشیم و صدر آیه مسلّم شاملش میشود، فإن تنازعتم فی شیءٍ باز ما گفتیم چون آن قانونی که از صدر آیه استفاده کردیم که رسول و اولی الامر یکی است، اصلاً علامه اصرار دارد برای مفهومگیری از قسمت دوم آیه. یعنی فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرسول لا الی اولی الأمر، روی این مفهوم گیری میخواهند این نتیجه را بگیرند، ما اصلاً میگوئیم مفهوم ندارد، ما دو نکته گفتیم، یکی اینکه اینها فی حکمٍ واحد هستند به قرینه صدر آیه، نکته دوم این است که اگر بخواهیم مفهوم بگیریم یا تناقض لازم میآید یا تخصیص لازم میآید.
پس از آیه مشرّع بودن ائمه استفاده میشود. ما غیر از قرآن کریم در روایات بابی را داریم به نام باب تفویض النبی، یعنی خدای تبارک و تعالی امر دین را به خود رسولش هم واگذار کرده و لذا اول نمازها همه دو رکعتی بوده بعد رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) آمدند اضافه کردند که این اضافهها شد فرض النبی، یا در بعضی از موارد ارث بر طبق قرآن ارث برده نمیشود اما رسول خدا اضافه فرمودند، یا بر طبق قرآن فقط خمر حرام است و رسول خدا فرمودند نه، کل مسکرٍ حرام، اینها تفویض النبی است. آن وقت در همین روایات تفویض النبی(صلي الله عليه وآله وسلم) ائمه ما فرمودند ما فوّضه الله إلی النبی(صلي الله عليه وآله وسلم) فوّضه إلینا، که این هم مؤیّد این مطلبی میشود که ما عرض کردیم، جلد اول کافی کتاب الحجّة باب التفویض إلی رسول الله و إلی الائمة(عليهم السلام) فی امر الدین، چند تا روایت است، روایت دومش روایت ابن اشیم است که ابن اشیم راجع به خودش یک مقدار بحث است در رجال و ظاهراً توثیقی ندارد، حالا روی قول آنهایی که مطلق روایات کافی را قبول میکنند.
مضمون روایت این است إن الله عزوجل فوّض إلی سلیمان بن داود فقال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حسابٍ و فوّض إلی نبیه(صلي الله عليه وآله وسلم) فقال، اصلاً این تفویض اگر کسی سؤال کند خدا کجا به رسول خودش تفویض کرده؟ اینها میفرمایند این آیه است ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، فما فوّض إلی رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) فقد فوّضه إلینا، یعنی آن تفویضی که به رسول شده به ما هم شده، پس ما تفویض به ائمه داریم و به این معناست که کما أنّ الرسول مشرعٌ ائمهی طاهرین(عليهم السلام) هم مشرعاند، ائمه مجرّد یک مبلّغ نیستند.
حدیث نهم همین باب را هم ببینید حالا یک عبارتی از مرحوم اصفهانی در جلد پنجم نهایة الدرایة صفحه 117 از چاپ آل البیت.
مرحوم اصفهانی راجع به اینکه امامت، قضاوت، نبوت، آیا جزء احکام وضعیه هست یا نه؟ حالا آن بحثها را کاری نداریم به این عبارت میرسند و میفرماسند سواءٌ کان هذا الجعل الکلی من الصادق(عليه السلام) جعلی که امام صادق میکند، جعلی که امام صادق میکند. الآن یکی از ائمه(عليهم السلام) فرموده فأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی روات احادیثنا، یک جعلی است، میفرماید یا بما هو مبلغٌ لأحکام الله تعالی أو بما هو مفوّضٌ إلیه فی أمر التشریعات، تشریع به اینها مفوض شده، فإنّ مجعوله أیضاً مجعوله تعالی علی یده، مجعول امام صادق مجعول خدا بر ید امام صادق است، لا أنّه خارجٌ عن دایرة الاحکام الالهیة فیکون التشریع، باز واقعاً انسان تأسف میخورد که این حاشیهی مرحوم اصفهانی را به بهانهی اینکه دائم عقلی است همینطور در حوزههای ما مطرود واقع شده، چقدر درر در حاشیه مرحوم اصفهانی وجود دارد! فیکون التشریع منه، تشریع از امام صادق به منزلة التکوین منه من حیث کونه (عليه السلام) من وسائط الفیض و مجاریه، فإن الفاعل، ایشان میگوید فاعل دو معنا دارد، بمعنی ما منه الوجود تکویناً و تشریعاً هو الله تعالی و إن کان الفاعل بمعنی ما به الوجود تکویناً و تشریعاً وسائط فیضه و مجاری أمره، پس بعد میفرماید بعید نیست این کلامی که ظاهراً از رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) باشد، مجاری الامور بید العلماء بالله، به این معناست که عالم بگوید این فرش را اینجا بگذار،اینجا را بنا کن، این مسجد را چکار کن، این مجاری الامور نیست، امور تشریعیه مجرایش و محل جریانش علما هستند.
پس ما هم از قرآن و هم از روایات و هم از کلمات بزرگان استفاده کردیم این مسئلهی تفویض را، من یادم میآید در اوایل طلبگی قرار شد یک مقالهای را بنویسم که هر چه گشتم آن را پیدا نکردم، راجع به همین تفویض یک مقالهای نوشته بودم و از قدیم در ذهنم بود که همانطور که تشریع تفویض به رسول خدا شده به ائمهی طاهرین هم شده.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
نظری ثبت نشده است .