درس بعد

فقه غربالگری

درس قبل

فقه غربالگری

درس بعد

درس قبل

موضوع: فقه غربالگری (1)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۰/۲۱


شماره جلسه : ۱۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • بررسی قاعده «اضطرار» در جواز سقط جنین قبل از ولوج روح

  • مدرک قاعده اضطرار

  • الف. دلیل اول: آیات

  • 1. آیه 173 سوره بقره

  • 2. آیه 3 سوره مائده

  • 3. آیه 119 سوره انعام

  • جمع‌بندی آیات

  • ب. دلیل دوم: روایات

  • ج. دلیل سوم: عقل

  • د. دلیل چهارم: اجماع

  • جمع‌بندی ادله

  • شروط تحقق اضطرار

دیگر جلسات

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که سقط جنین به عنوان اولی حرام است، اما گفتیم یک موارد استثنایی دارد که مورد اول از این موارد استثنا در جایی است که مادر اطمینان دارد که اگر این جنین بماند تلف می‌شود. در اینجا دو فرض قبل ولوج الروح و بعد ولوج الروح را باید بررسی کنیم. در قبل ولوج الروح با توجه به ادله‌ متعددی گفتیم سقط جایز است و این حرمت از بین می‌رود. یک دلیل قاعده تزاحم بود که در جلسه گذشته توضیح دادیم، اما دلیل دوم قاعده اضطرار است.

بررسی قاعده «اضطرار» در جواز سقط جنین قبل از ولوج روح
دلیل دوم بر جواز اسقاط جنین قبل ولوج الروح قاعده‌ اضطرار است. پیش از بررسی این دلیل در ما نحن فیه لازم است نکاتی درباره این قاعده ذکر کنیم. در فقه ما فقها به قاعده اضطرار زیاد استدلال می‌کنند، گاهی می‌گویند «للاضطرار»، گاهی هم می‌گویند «لقاعدة ‌الاضطرار».

مدرک قاعده اضطرار
مدرک قاعده اضطرار ادله‌ اربعه است: قرآن، سنت، عقل و اجماع.

الف. دلیل اول: آیات
از جمله آیاتی که دلالت بر این قاعده دارد عبارتند از:

1. آیه 173 سوره بقره
(إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

میته، دم، گوشت خوک، آنچه برای غیر خدا قرار داده شده (مثل قربانی که برای بت‌ها می‌کردند) جزء محرمات است، حال اگر کسی اضطرار به اکل میته یا اضطرار به شرب دَم، لحم خنزیر و یا آنچه اسم خدا بر او برده نشده پیدا کرد گناهی بر او نیست البته «غیر باغٍ و لا عادٍ». در تفسیر «باغ» و «عاد» اختلاف است.
واژه «باغی» و «عاد» در روایات و کلمات فقها

«باغی» در بعضی از روایات و کلمات فقها یعنی «من یطلب الصید لهواً»؛ کسی که برای تفریح صید انجام می‌دهد نه برای خوراک زن و بچه‌ و عیالش، صید لهوی از مواردی است که نماز در آن تمام است. «عاد» یعنی سارق. بعضی‌ها «باغی» را به «من خرج علی الامام» معنا کردند؛ یعنی کسی که «خرج علی الامام» بمیرد اگر اضطرار هم پیدا کرد حق خوردن گوشت میته و دَم ندارد. برخی «عاد» را نیز غیر از سارق معنا کردند؛ یعنی کسی که «یتجاوز و یأکل اکثر من حاجته»؛ یعنی بیش از آنچه که باید بخورد می‌خورد، برای این‌که زنده بماند با یک لقمه هم زنده می‌ماند ولی دائماً از این میته بخورد، این شخص «یأکل أکثر من حاجته». آیه می‌فرماید: «فمن اضطرّ... فلا اثم علیه»، گناهی نیست و حرام هم نیست، «إن الله غفورٌ رحیم».

2. آیه 3 سوره مائده
(حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذٰلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)[1]

طبق این آیه شریفه اگر کسی در یک گرسنگی قرار گرفت و اضطرار پیدا کرد می‌تواند از میته و امثال آن استفاده کند.

3. آیه 119 سوره انعام
(وَ مَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ)[2]

در این آیه نیز «ما اضطررتم» استثنا می‌شود.

جمع‌بندی آیات
طبق این آیات، قاعده این است که «الاضطرار رافعٌ للحرمة»؛ اضطرار حرمت را از بین می‌برد، «رافعٌ للاثم»؛ آن گناه بودن و عقوبت داشتن را از بین می‌برد. اگر انسان در فرض اضطرار یکی از این امور را انجام داد رافع حرمت است. بعد یک قاعده‌ کلی از آن استفاده می‌شود؛ یعنی نمی‌توانیم بگوئیم فقط اضطرار به اکل میته رافع حرام است، بلکه اضطرار حرام را از بین می‌برد، خواه در اکل میته باشد یا در ارتکاب حرام دیگری، مثلاً زنی اضطرار دارد برای مداوا، بدن خودش را به دکتر نامحرم نشان بدهد و چاره‌ای ندارد، قاعده‌ اضطرار می‌گوید مانعی ندارد. البته در مسئله تداوی و این‌که اجنبی لمس و نظر می‌کند، آن مواضعی که نظر به آن «من دون ریبةٍ» هم حرام است اضطرار این حرمت را برمی‌دارد.

بنابراین از این آیات قاعده به دست می‌آید، نه این‌که بگوئیم فقط دلیل داریم در اکل میته، بلکه در بسیاری از موارد اضطرار رافع حکم است. برای نمونه، در باب عبادات نیز به اضطرار تمسک می‌کنند، مثلاً اگر کسی باید بایستد اما در حال قیام باید به یک چیزی تکیه بدهد، اضطرار می‌گوید اشکالی ندارد یا کسی که عاجز از قیام است می‌تواند بایستد و دستش را روی وسیله یا شانه کسی بگذارد تا استقرار پیدا کند. در عبادات، ‌در معاملات و در محرمات، حتی از دایره محرمات هم خارج می‌شود؛ یعنی وقتی در فقه موارد اضطرار را مراجعه کنید در خود عبادات فراوان داریم، در معاملات هم فراوان داریم و محرمات هم که اصلاً مورد این آیات است.

بنابراین از این آیات دو الغای خصوصیت می‌شود:

اولاً، میته و دَم و امثال آن خصوصیت ندارد، مخصوصاً آیه 119 انعام که می‌گوید: «و قد فصّل لکم ما حرّم علیکم»؛ هر چه که بر شما حرام شده «الا ما اضطررتم إلیه»؛ یعنی «الاضطرار رافعٌ للحرمة».

ثانیاً، تعدی به عبادات و معاملات است که بعضی جاها اضطرار رافع وجوب است؛ یعنی یک واجبی را برمی‌دارد مثل عجز از قیام.

ب. دلیل دوم: روایات
روایات نیز از آیات گرفته شده است. از جمله این روایات عبارت است از:

وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: (سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه‌السلام) عَنِ الْمَرِيضِ هَلْ تُمْسِكُ لَهُ الْمَرْأَةُ شَيْئاً فَيَسْجُدَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُضْطَرّاً لَيْسَ عِنْدَهُ غَيْرُهَا وَ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ.[3]

در روایت دیگری، تعبیر عجیب‌تری آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى فِي كِتَابِ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ عليه‌السلام مَنِ اضْطُرَّ إِلَى الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ فَلَمْ يَأْكُلْ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ حَتَّى يَمُوتَ فَهُوَ كَافِرٌ.[4]

یعنی اگر کسی مضطرّ به خوردن میته است و مقدس‌بازی در بیاورد و بگوید من نمی‌خورم تا این‌که بمیرد، کافر است! البته مراد از کفر در این روایت، مسلّماً کفر اعتقادی نیست، اما بالأخره یک حرام است.

مشرک در عبادت این است که در کنار خدا کسی بُت را بپرستد، البته روایت از مرسلات صدوق است که ما مطلقا مرسلات صدوق را معتبر می‌دانیم (در مقابل دو قول دیگر، یکی این است که مرسلات صدوق مطلقا معتبر نیست و یک قول هم تفصیل بین «رُوِیَ» و «قالَ» است)، مگر اینکه بگوئیم اضطرار یک عامل بیرونی است که بر انسان حاکم می‌شود و لذا انسان همیشه «اضطرَّ» است نه این‌که خودش اضطرار پیدا کرده است.

اضطرار دو نوع است: یک وقت خودم خود را مضطر می‌کنم می‌شود «إضطَرَّ»، شاید آیه می‌گوید: کسی که اضطرار بر او تحمیل شده یعنی عوامل بیرونی «اُضطُرَّ»، اما اگر من بروم وسط یک بیابانی که نه آب و نه غذا است و فقط میته است من به اختیار خودم اضطرار پیدا کردم و به صورت معلوم باید خوانده شود، بعید هم نیست! اما «اُضطُرَّ»؛ یعنی عامل بیرونی سبب شود؛ یعنی بی اختیار در یک شرایطی قرار گرفت که اضطرار بر او تحمیل شد و او محکوم به اضطرار شد.

ج. دلیل سوم: عقل
محقق اردبیلی در مجمع الفائده[5] به عقل هم استدلال کرده و می‌گوید: اضطرار رافع برای حرمت است، الآن یک کسی که باید یک ذره گوشت خوک بخورد تا محفوظ بماند، عقل می‌گوید: تو باید این گوشت خوک را بخوری و جانت را حفظ کنی.

د. دلیل چهارم: اجماع
مرحوم نراقی[6] و صاحب جواهر[7] به اجماع تمسک کرده‌اند، منتهی کسانی که می‌گویند اجماع مدرکی به درد نمی‌خورد مسلم این اجماع عنوان مدرکی را دارد. صاحب جواهر غیر از این ادله برای اضطرار به «لاضرر»، «لاحرج» و قاعده «یُسر» («یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر»[8]) هم تمسک کرده است. همچنین به قاعده این‌که دین ما دین سمحه و سهله است هم تمسک کرده است.

نکته شایان ذکر آن است که معنای لغوی اضطرار یعنی اینکه چیزی که لابدّ منه است، انسان باید این میته را بخورد یا گاهی اوقات اضطرار را به احتیاج هم معنا کردند، قیودی هم دارد.

جمع‌بندی ادله
برای «لاحرج» به قاعده اضطرار تمسک کردیم؛ یعنی حرج و اضطرار متلازمان هستند، جایی که حرج هست اضطرار است، جایی که اضطرار است حرج هم هست، این تساوی بین‌شان هست. لذا نمی‌شود بگوئیم یک جایی اضطرار داریم و حرج نداریم یا یک‌جا حرج داریم و اضطرار نداریم، اینها متساویان هستند و ما در خود ادله‌ «لاحرج» رساله «لاحرج»، خود ادله‌ اضطرار قرار دادیم، اما صاحب جواهر ادله «لاحرج» را («ما جعل علیکم فی الدین من حرج») دین حرجی نیست، اگر یک چیزی حرام شد بگوئیم در همه شرایط، در همه خصوصیات بر تو حرام است این حرجی می‌شود و باید در یک فرض هایی مثل فرض اضطرار از حرمت خارج شود.

حرج را مشهور فقها به «مشقةٌ لا تتحمل عادتاً»، می‌گویند مساوی با اضطرار است، ولی در هیچ کتاب لغتی حرج را به «لاتتحمل» پیدا نمی‌کنید، این در عبارت فقها آمده و عجیب این است که بعضی جاها این قید را می‌آورند و برخی جاها نمی‌آورند. امام خمیني(قدس‌سره) به تبع این‌که در لغت حرج مطلق المشقه است چه قابل تحمل باشد یا نباشد، حتی یک فتوایی هم می‌دهند بر همین اساس و می‌فرماید: اگر کسی در صبح زمستان بخواهد از اتاقش برود داخل حیاط وضو بگیرد و برای پوستش یک مشقتی دارد، لازم نیست برود و تیمم کند، فقهای دیگر این را نمی‌گویند، آنها می‌گویند این مشقةٌ لا تتحمل نیست، باید برود وضو بگیرد. اگر مشقت عادی به این نحو باشد با اضطرار فرق پیدا می‌کند، ولی مشقةٌ «لا تتحمل عادتاً» با اضطرار یکی است.

شروط تحقق اضطرار
برای اضطرار چند شرط وجود دارد:

1. یکی عدم ممدوحه است؛ یعنی اضطرار در جایی است که آدم راه دیگری نداشته باشد و الا این عنوان اضطرار برایش صدق نمی‌کند، مرحوم خوئی این شرط را در منهاج دارند.

2. شرط دوم این است که یک خطری باشد، خطر جانی، مالی، عِرضی و امثال آن باشد. اینجا همان بحث می‌آید که خوف خطر در فقه به منزله‌ یقین به خطر است. سال گذشته در کتاب الحج این بحث را مطرح کردیم و ابداع ریشه‌اش را محقق خوئی است که می‌فرماید: در فقه، شارع با خوف عقلائی از خطر معامله یقین و اطمینان به خطر را کرده است.

3. شرط سوم از این آیه استفاده شد که «فمن اضطرّ غیر باغٍ و لا عادٍ».

بنابراین یک قاعده‌ای داریم به نام «اضطرار» که هم ادله روایی، هم قرآنی، هم عقل و هم اجماع بیان شد و دایره‌اش اختصاص به محرمات هم ندارد. در ما نحن فیه می‌گوئیم این جنینی که الآن در شکم مادر است و اطمینان دارد که اگر این بماند مادر را از بین می‌برد و قبل ولوج الروح، پس این اضطرار به سقط او پیدا می‌کند، اسقاط جنین در اینجا متعلق برای اضطرار است، اضطرار به سقط پیدا می‌کند «فیجوز سقطه». پس دلیل اول که همان قاعده تزاحم شد و دلیل دوم این اضطرار شد.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1] . ترجمه: گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت‌شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده-مگر آنكه(بموقع به آن حيوان برسيد، و) آن را سرببريد- و حيواناتى كه روى بتها(يا در برابر آنها) ذبح مى‌شوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و(همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه‌هاى تير مخصوص بخت آزمايى؛ تمام اين اعمال، فسق و گناه است-امروز، كافران از(زوال) آيين شما،مأيوس شدند؛ بنا بر اين، از آنها نترسيد! و از(مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين(جاودان) شما پذيرفتم- امّا آنها كه در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگرى نرسد، و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.
[2] . ترجمه: چرا از چيزها[ گوشتها]يى كه نام خدا بر آنها برده شده نمى‌خوريد؟! در حالى كه(خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بيان كرده است! مگر اينكه ناچار باشيد؛ (كه در اين صورت، خوردن از گوشت آن حيوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بى‌دانشى، (ديگران را) گمراه مى‌سازند؛ و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مى‌شناسد.
[3] . التهذيب 3- 307- 948، الكافي 3- 411- 9؛ وسائل الشيعة؛ ج‌5، ص: 483، ح  7119- 7.
[4] . الفقيه 3- 345- 4214؛ وسائل الشيعة؛ ج‌24، ص: 216، ح 30376- 3.
[5] . مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج‌11، ص: 313‌.
[6] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌15، ص: 19‌.
[7] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌36، ص: 424‌.
[8] . سوره بقره، آیه 185.

برچسب ها :

تزاحم قاعده «اضطرار» «قاعده «لاضرر» «من اضطُرّ» باغی و عاد ضرر قبل ولوج الروح جواز سقط جنین

نظری ثبت نشده است .