دين در عصر ظهور
۰۳ شهریور ۱۳۹۰
۰۳:۴۷
۸,۰۰۲
چکیده :
-
آپارتمانسازي جزء فرهنگ ما که نيست، هيچ! جزء دين ما هم نيست
-
نقدی بر شبهه مالکیت پدر بر فرزند
-
پاسخ به شبهه اختلاف قراءات قرآن
-
تحلیلی نو بر مبنای فقهی امام خمینی(قده) در انقلاب و قیام علیه حکومت پهلوی
-
فقه شیعه دقیقترین ضوابط را برای تأمین همه نیازهای بشر داراست
-
قرآن بدون ولایت ائمه معصومین(ع) برای ما قابل فهم و قابل عمل نیست
اين متن سخنراني در گروه تخصصى مهدويت در حوزه علميه قم مي باشد كه در مجله انتظار شماره 2 نيز چاپ شده است.
استاد آقاى حاج شيخ محمدجواد فاضل لنكرانى«دام عزه»
«هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كلّه ولو كره المشركون»(1)
از موضوعات مهمّى كه هميشه بشر در ارتباط با آن بوده و منشأ بسيارى از تحوّل ها قرار گرفته، موضوع دين و اَبعاد آن است. اين موضوع، از اَبعاد گوناگونى قابل بررسى است. آن چه در اين مختصر به دنبال آن هستيم، بررسى دين و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشريف، است .
يكى از پرسش هايى كه هميشه در پيش روى متفكّران است، اين است كه «آيا در زمان ظهور حضرت، احكام و قوانين جديدى از سوى آن وجود شريف بيان خواهد شد؟ آيا به جهت حكومت جهانى حضرت، دين، باساز وبرگى جديد و اصولى متناسب با آن زمان و قوانينى جديد جلوه مى كند؟» آيا مى توان گفت، اكنون احكامى به حسب واقع وجود دارد كه مورد نظر خداوند تبارك و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آن ها نياز است و لكن تا زمان ظهور، به جهت وجود موانعى، به مرحله فعليّت نرسيده است، امّا با ظهور آن حضرت چنين احكامى از مرحله انشاء خارج شده و لباس فعليّت مى پوشد يا اين كه چنين چيزى مطرح نيست بلكه آن چه كه در زمان ظهور واقع مى شود، تنها، تحوّلى عظيم در مرحله اجراى احكام مقدّس اسلام و احياناً توسعه اى در برخى از احكام محدود است؟
پاسخ به اين پرسش مهم، نه تنها آگاهى انسان را نسبت به حقيقت دين در زمان ظهور روشن مى سازد، بلكه نتايج مهم و چشم گيرى نسبت به برخورد عالمان و متفكّران با دين، در زمان قبل از ظهور دارد. در اينجا به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف: از مجموع مطالبى كه دراين بحث به ميان خواهد آمد، روشن مى شود كه در زمان ظهور حضرت حجت، عجّل الله فرجه الشريف، آن چه محور حكومت آن حضرت است دين است، اين مطلب، ما را به اين نتيجه روشن رهنمون مى سازد كه، دين، نه تنها صلاحيّت براى حكومت دارد، بلكه تنها حكومتى كه مى تواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و يأس و نااميدى نجات دهد، حكومت دينى است.
هرگز نبايد تصوّر كرد كه در زمان ظهور، حكومت، به دست يك نيروى خارج از دين اجرا خواهد شد، بلكه دين با همه احكام و قوانين تضمين كننده سعادت بشريّت در ختم عالم خواهد بود. البته نمى توان منكر اين مطلب گرديد كه با حضور مستقيم معصوم(عليه السلام) ضمانت اجرايى دين افزايش خواهد يافت و چه بسا تفاوت بسيارى با غير آن دارد. امّا اين بدان معنا نيست كه معصوم(عليه السلام) به دين و قوانين آن قابليّت اجرا را اعطا مى كند.
نتيجه واضح و روشن اين مطلب، آن است، كه كسانى كه در عصر حاضر، منكر عنصرى به نام حكومت براى دين هستند و دين را محدود به امور شخصى و فردى مى دانند يا بايد حكومت جهانى حضرت ولى عصر، عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف، را منكر شوند و يا اينكه معتقد شوند كه در آن زمان، غير از دين، امر ديگرى در حكومت دخالت خواهد داشت. طبيعى است كه روشنفكر متديّن، به هيچ كدام يك از اين ها نمى تواند ملتزم شود به عبارت ديگر، اگر دين، صلاحيّت براى حكومت نداشته باشد، در هيچ زمانى حتّى در زمان ظهور نيز صلاحيّت حكومت ندارد و اگر دين با قابليّت ذاتى خود و ويژگى هاى خاصّ خود، بتواند حكومت كند در هر زمانى، حتى در غير عصر ظهور نيز ـ هر چند به صورت محدود ـ مى تواند حكومت كند.
ب: ظهور حضرت حجّت أرواحنا فداه، كشف از ظهور يك واقعيت و يك حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارك و تعالى براى بشريّت بوده. و هست، حتماً يكى است و نمى توان ملتزم به كثرتِ حق و تكثُّر واقع شد. «إنَّ الدين عندالله الإسلام»(2) به عبارت ديگر كسانى كه معتقد به تكثّر گرايى در دين هستند، نمى توانند حكومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذيرند; چرا كه آن حكومت، بر يك پايه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقيقى است و بقيّه اديان و مذاهب، در آن حكومت صحيح، نقش نخواهند داشت.
با تتبّع ناقصى كه صورت گرفت، متأسّفانه تاكنون محققان به اين موضوع نپرداخته اند و اين موضوع از عناوينى است كه به صورت عميق و دقيق، اَبعاد آن روشن نگشته و واضح است كه در اين نوشتار نيز نمى توانيم به صورت جامع به آن بپردازيم، امّا خواهيم كوشيد تا برخى از نكات و نقاط مبهم آن را اجمالاً روشن كنيم ان شاء الله.
براى پاسخ به پرسش هايى كه در آغاز اين نوشتار آمد، مطالبى را بايد يادآور شويم.
يكم:
با مرور زمان و تكامل علم و پيشرفت صنعت و فن آورى، نياز بشر به دين كم نمى شود، بلكه اين نياز، به موازات تكامل علم و دانش، هر روز افزون تر مى گردد. اين چنين نيست كه بپنداريم عقل بشرى، به تنهايى بتواند همه احتياجات بشر، حتّى نيازهاى مادّى او را برطرف كند. براى اثبات اين مطلب، مى توان دلايل متعدّدى را اقامه كرد، يكى از آن ها همين رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجّه او به يك امور جديدى معطوف مى گردد كه براى حل آن امور، هيچ راهى جز دين و پاسخگويى دينى نيست. هر مقدار دامنه فكر و تعقّل توسعه پيدا كند، دامنه شبهات و پرسش ها، بيشتر مى گردد و در اين ها، نه خود عقل قادر به پاسخگويى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.
بررسى تاريخى، ما را به اين امر رهنمون مى سازد كه در قديم، پرسش هاى كلامى، به مراتب از شبهات امروزه، كم تر وضعيف تر بوده است. هر چه بشر، پيشرفت مى كند سؤالات كلامى و اعتقادى او بيش تر مى شود. از امورى كه در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصاً در علوم انسانى، توسعه تفّكر و انديشه و تعقّل انسان است. بنابراين يك ملازمه عادى و روشن بين رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشكالات وسيع و اساسى وجود دارد. به عبارت ديگر، هر مقدار كه تعقّل بشرى، بسيط باشد، احتياجات و نيازهاى او هم بسيط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفكّر بشرى، توسعه و دامنه پيدا كند، احتياجات او نيز بيش تر خواهد شد. و از طرفى روشن است كه خود عقل، در رفع و حلِّ اين احتياجات، به تنهايى قادر نيست و آن چه كه مى تواند مشكلات و احتياجات را برطرف سازد، بايد نيرويى مافوق عقل و وسيع تر از آن باشد. آن نيرو، جز دين نمى تواند باشد. بررسى اجمالى تاريخ اديان نشان مى دهد كه در هر زمانى، دين، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهيچ دوره متاخّرى، دين، به صورت ضعيف تر و يا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تكامل بشرى در هر دوره تاريخ، همراه با تكامل اديان بوده است، به طورى كه به اعتقاد ما، آخرين دين و كامل ترين دين، يعنى اسلام، براى مرحله اى از تاريخ بشرى آمده كه رشدبشر به مرحله عالى خود رسيده است. از آن جا كه دين، ترسيم كننده سير تكاملى بشر است و هدف و غايت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشرِ داراىِ افكار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نيز، دين تنظيم كننده جميع رفتار فردى و اجتماعى و حكومتى است، روشن مى شود كه بشر، بدون دين، هرگز نمى تواند برنامه اى را، حتّى در زندگى فردى بدون كمك دين، سامان دهد. فرد و جامعه، نمى توانند با نيروى عقلى كه از درك بسيارى از حقايق عاجز است و توانايى درك بسيارى از ملاكات را ندارد، برنامه اى را براى خود ترسيم، و ارتباطات خويش را بر اساس آن تنظيم كند.
همان دليلى كه اصل احتياج بشر به دين را اثبات مى كند، مى تواند اين مطلب را نيز روشن كند كه با افزونى احتياجات بشر و با رشد تكاملى او، نياز او به دين بيش تر مى گردد.
دوم:
دين و مفاهيم اساسى آن، متأسفانه، از سوى برخى از روشنفكران، دست خوش تعابير انسانى گرديده است. كسانى كه مفاهيم عالى در ادبياتِ دين، مانند «خاتميّت» را به معناى «سرآمدن دوران كودكى بشر» قرار داده اند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدايت و سعادت مى دانند»، نمى توانند از حضور دين در هيچ عصرى بعد از بعثت سخن به ميان آورند بنابراين، مقصود ما از مفهوم دين، آن گوهر اصلى و قدسى است كه از يك منبع غيبى در اختيار بشر قرار داده و در هر زمانى بايد حافظى امين و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
سوم:
در جاى خود ثابت و روشن است كه عقل، قدرت و احاطه بر ملاكات جميع اَفعال و امور را ندارد و تشخيص او در حدِّ بسيار محدودى است. اين امر، با توجّه به اين نكته روشن تر مى گردد كه اساساً، شناختِ هيچ حقيقت و واقعيّتى به آن نحو كه شايد و بايد است، براى عقل ميسور نيست تا جايى كه منطقيان نسبت به فصلِ اشياء ـ كه حقيقت هر نوعى را تشكيل مى دهد ـ فصل مشهورى را ذكر كرده اند كه از آثار و لوازمِ فصل حقيقى است و لذا در برخى از موارد، به جاى يك فصل، دو فصل براى يك نوع ذكر كرده اند، در حالى كه اشياء، بيش از يك فصل حقيقى ندارند. از اين رهگذر، ما به خوبى مى توانيم بگوييم عقل، تنها، قدرت درك برخى از خواص و آثار افعال و اشياء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعيف از اين رو، بشر، نمى تواند تنها به عقل خودتكيه كند، بلكه او بايد به سمت چيزى برود كه تمام ملاك ها را درك كند و مطابق آن ها، انسان ها را هدايت كند.
چهارم:
براى دين، دو مرحله وجود دارد: يكى، مرحله بيان و تبليغ و ديگرى، مرحله اجرا است ما معتقديم كه اكمال و اِتمام دين از نظر بيان و تبليغ با بعثت مقدَّس پيامبر(صلى الله عليه وآله) شكل گرفت و مرحله اجراى كامل، با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشريف - انجام خواهد گرفت. به عبارت ديگر از يك طرف مى دانيم كه اگر دين كامل، اجراى كاملى را در پيش نداشته باشد، چه بسا بيان برخى از قوانين و احكام آنكه در هيچ زمانى به مرحله اجراء نرسد، لغو باشد. بنابراين، لازم است براى دين كامل، مرحله اجراى كامل نيز باشد در زمان بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرايط براى اجراى كامل آن هم به نحو جهانى و براى جميع بشريّت مهيّا بوده است و از طرف ديگر آگاهيم كه، پس بايد زمانى برسد كه دين، در سطح جهانى، اجرا شود و اين، جز با ظهور حضرت حجّت - عجل الله تعالى فرجه الشريف - ميسّر نمى شود.
در پرتو اين مطالب، به راحتى مى توان مقصود از رواياتى كه مى گويد:«إنَّ الله يبعث لهذه الأمة فى رأس كل مئة سنة مَنْ يجدّد لها دينها»(3) را دريافت.
معناى اين مطلب، آن است كه بشر، در اثر نياز به دين و ارتباط وثيق و محكمى كه با آن دارد، ممكن است ديندارى او به زياده و نقصانى آميخته شود و چون بشر، صاحب دين نيست و آشنايى كامل با دين ندارد لازم است مجدّدى قيام كند و دين را از افكار بشرى غير صحيح غبارروبى كند.
پس از بيان اين مطالب، اكنون لازم است به بررسى رواياتى كه در مورد چگونگى دين در زمان ظهور وارد شده، بپردازيم و از تعبيراتى كه در آن ها به كار رفته است، نما و چهره اى از دين را در آن زمان ترسيم كنيم.
روايات از نظر تعبير، متعدد است. برخى از روايت ها مى گويد:
1. دعوت مردم به امر جديد
«إنَّ قائمنا إذا قام دعا الناس إلى أمر جديد كما دعا رسول الله(صلى الله عليه وآله) و إنَّ إلاسلام بدأ غريباً و سيعود غريباً كما بدأ فطوبى للغرباء»;(4)
«هنگامى كه قائم ما قيام كند، مردم را به امر جديدى دعوت مى كند، همان گونه كه پيامبر مردم را به اصل دين اسلام دعوت كرد. و اسلام، شروع آن، با غربت و در آخر نيز گرفتار غربت خواهد شد و خوشا به حال غريبان!»
آن چه از اين روايت استفاده مى شود، آن است كه حضرت، مردم را به يك امر جديدى فرا مى خواند. بايد ديد مراد از اين امر جديد چيست؟ آيا با قيام حضرت، قوانين و مقرّرات و در يك كلمه، دينى جديد آورده خواهد شد يا اين كه دينى جديد در كار نيست، بلكه احياى همان قوانين پيامبر(صلى الله عليه وآله) و همان دستورهايى است كه در قرآن و سنت رسول آمده؟ از اين بيان كه، اسلام، در آخر نيز گرفتار غربت مى شود، به خوبى مى توان استفاده كرد كه همان قوانين گذشته كه دچار فراموشى يا تحريف شده است با قيام آن حضرت، احياء خواهد شد.به طورى كه دعوت آن حضرت به احكام و قوانين صحيح دينى، در نظر مردم، جديد و تازه جلوه مى كند; يعنى خود احكام جديد نيست بلكه در نظر مردم جديد خواهد بود.
2 ـ اسلام جديد و انهدام آن چه كه قبل از آن بوده است
«يهدم ما قبله كما صنع رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) و يستأنف الإسلام جديداً»(5); «گذشته را ويران مى سازد همانطورى كه پيامبر چنين نمود و اسلام را از نو آغاز مى كند».
در اين دسته از روايات، دو نكته وجود دارد: يكى آنكه با قيام آن حضرت، آن چه كه قبل از او بوده است، منهدم مى شود; يعنى، بدعت ها و تحريفهايى كه واقع شده است، به طور كلّى از بين خواهد رفت.
ديگر آنكه اسلام، به صورت جديد ظهور خواهد كرد. بايد ديد كلمه «جديداً» آيا وصف «اسلام» است يا اين كه وصف «استيناف» است؟(6) ظاهر اين تعبير، آن نيست كه يك اسلام جديد با مقرّراتى جديد كه تاكنون در قرآن و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ذكر نشده است، آورده مى شود، بلكه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبير ديگر، اسلام، تولّدى ديگر خواهد يافت و از نو به ميدان عمل خواهد آمد و قوانين روشن و بسيار محكم و استوار آنكه به بوته فراموشى سپرده شده و يا گرفتار تحريف ها و تحليل هاى غلط گرديده بود و يا موانعى در اجراى كامل آن ها بوده است، با ظهور آن حضرت به ميدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.
3ـ استقبال به عدل
قلتُ: «و ما كانت سيرة رسول الله؟» قال: «أبطل ما كان في الجاهليّة و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم(عليه السلام)إذا قام يبطل ما كان في الهدنة مما كان في أيدى الناس و يستقبل بهم العدل.»;(7)
«همان طورى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بعد از بعثت; مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهليّت را از بين برد، حضرت قائم (عليه السلام) نيز به همين سيره عمل مى كند و آن چه را كه در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بين مى برد و عدل را براى آنان به ارمغان مى آورد».
نكته حائز اهميّت آن است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) با آنكه پيامبر همه عالميان بود و همه، مورد خطاب او بودند، امّا در محدوده جزيرة العرب، فرياد عدالت خواهى را سر داد و در تمام دنيا موفّق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصياى او، فرياد عدالت را درسراسر گيتى گسترش خواهد داد و منطقه اى نخواهد ماند كه دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن جا نرسد.
4 ـ تعليم قرآن طبق آن چه كه خداوند نازل فرموده است
«إذا قام قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله) ضرب فساطيط لِمَنْ يُعَلّم الناس القران على ما أنزل الله جل جلاله;»(8)
«در زمانى كه قائم آل محمد (عليه السلام) قيام كند خيمه هايى بر پا كرده تا به مردم قرآن را آنگونه كه خداى پاك ساحت نازل فرموده تعليم كند».
يكى از ويژگى هاى حكومت حضرت، تعليم قرآن است طبق آن چه كه مقصود خداوند از آيات شريف است. مى توان گفت، يكى از اسبابى كه جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار ركود و توقّف كرده است، اعتنا نكردن به قرآن است، علاوه بر آنكه نسبت به برخى از آيات شريفه، توان فهم كامل ومراد اصلى آن را ندارند اين، يكى از آثار محروميّت از حضور آن حضرت است. در زمان ما، مشاهده مى شود، صاحبان افكار و انديشه هاى متضارب، به برخى از آيات شريفه استدلال مى كنند. از بركات ظهور، آن حضرت تعليم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است.
نكته قابل توجّه، آن است كه نبايد توهّم شود كه ظاهر اين روايات، با حجيّت قرآن در زمان ما، يعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعاً، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجيّت دارد و درهر زمانى بايد به آن عمل شود، لكن آن چه از اين گونه روايات استفاده مى شود، آن است كه در زمان ظهور، تمام جزئيات و خصوصيات آيات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مى شود، و تعليم قرآن، به نحو جامع و كامل، در آن زمان خواهد بود
5 ـ عمل به كتاب خدا:
«إنَّ الدنيا لا تذهب حتى يبعث الله عزّ و جلّ رجلاً منّا أهل البيت يعمل بكتاب الله لا يرى فيكم منكراً إلا أنكره»;(9) «دنيا پايان نمى يابد تا خداى والا و شكوه مند مردى از ما اهل بيت را برانگيزد و به كتاب خدا عمل كند، زشتى در شما نبيند مگر اينكه از آن نهى كند».
از خصوصيات ديگر درزمان ظهور، عمل به كتاب خدا است. قرآن، بعد از آنكه در طى زمان هاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احكام آن عمل نمى گرديده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنايى از اين كتاب شريف زدوده خواهد شد و معيار عمل تمام انسان ها خواهد بود. البته، روشن است كه مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احكام و قوانين آن در جميع اَبعاد است و اين منافات ندارد كه قبل از ظهور آن حضرت، اجمالاً به قرآن عمل شود.
نكته قابل دقت، آن است كه از چنين تعبيراتى استفاده مى كنيم كه تنها فردى كه قادر بر فهم كتاب خدا و عمل دقيق به آن است، معصوم (عليه السلام) است و بايد مردى از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) حكومت را در اختيار گيرد و به نحو كامل به قرآن عمل كند و از اين جهت است كه حكومت هاى قبل از آن حضرت، هرگزنمى توانند به كتاب خدا، به نحو كامل عمل كنند و حكومتى كه قبل از آن حضرت تشكيل شود، و چنين ادعايى را بكند مردود است. البته روشن است كه اين مطلب مانع از لزوم تشكيل حكومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نيست.
6ـ تكامل عقول بشرى
«إذا قام قائمنا وضع اللهُ يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم»(10) «وقتى كه قائم ما قيام كند خدا دستش را بر سر بندگان مى گذارد تا عقل هايشان را جامع (و در بردارنده همه چيز) گرداند و افكار (و آرزوها)شان جامه كمال پوشد».
با قيام قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله) عقول بشرى به عنايت خاص خداوند، كامل گرديده و اين امر، زمينه پذيرش دين و عمل به قوانين آن را فراهم مى سازد. همان طورى كه ذكر كرديم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تكامل پيدا كند، نياز بشر به دين، از يك طرف، و نيز پذيرش و تسليم او نسبت به قوانين و احكام دين، از طرف ديگر، بيش تر مى شود و ميان اين دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حيث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گيرد، حضور قوانين سازنده و بسيار متعالى در آن، امكان بيش ترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانايى و اداراك، در مرحله پايينى باشد، روشن است كه نمى توان همه قوانين حيات بخش دين را به آن عرضه كرد. همين مطلب، يكى از اسباب مهم تدريجى بودن بعثت انبياء سلف است از اين تعبير استفاده مى كنيم كه ظهور آن حضرت، زمينه ساز عنايت خاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درك حقايق، به درجه بالايى خواهد رسيد كه سنخيّت با حكومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعاد پيدا مى كند. يعنى، همين جهت كه بشريّت صلاحيّت و ظرفيّت درك معارف والاى دينى را داشته باشد، از عنايات خاص خداوند است.
7ـ عموميت و گستردگى دين در زمان آن حضرت
«و لاتبقى فى الارض بقعة عبد فيها غيرالله عزّوجلّ الا عبدالله فيها و يكون الدين لله و لو كره المشركون»(11) «قطعه زمينى در زمين كه غير خداى والا و شكوه مند در آن پرستش شده نيست مگر اينكه خدا در آن پرستش شود و دين براى خدا باشد هر چند براى مشركان ناخوشايند باشد».
از امور بسيار مهم و قابل توجّه، آن است كه با ظهور آن حضرت، دين اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روايات، با ظهور حضرت قائم(عليه السلام)، مكانى باقى نمى ماند، مگر آنكه در آن مكان، شهادت به توحيد و به رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) داده خواهد شد.
در رابطه با اين تعبير بايد نكاتى مورد توجه قرار گيرد
نكته يكم:
آيا در زمان ظهور حضرت، اسلام، براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهيچ انسانى نمى تواند داراى مذهب ديگرى باشد يا اينكه در آن زمان، از نظر گزينش دين، و اختيار مذهب، همه مردم آزاد هستند و هر كسى مى تواند به ميل و اختيار خود مذهبى را اختيار كند؟ دراين رابطه، روايات مختلفى وجود دارد كه لازم است در محلّ خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالت به آن ها پرداخته شود،لكن به صورت اجمال، از برخى روايات استفاده مى شود كه كسى كه در زمان آن حضرت اسلام نياورد، مجازات خواهد شد و در برخى ديگر از روايات آمده است: «لم يبق أهل دين حتّى يظهروا الاسلام و يعترفوا بالايمان.»;(12) «اهل هيچ دين و مذهبى بر مسلك و عقيده خود باقى نخواهند ماند، مگر اينكه اعتراف به ايمان كند و اسلام خود را اظهار سازند». در همين زمينه، روايتى از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ذيل آيه شريف «هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهرَه على الدين كلّه و لو كره المشركون»(13) وارد شده است كه حضرت از مردم سؤال فرمودند: أظهر ذلك بعد كلاّ و الذى نفسى بيده! حتّى لا يبقى قرية إلاّ و نودى فيها بشهادة أن لا إله إلا الله و ان محمّداً رسول اللّه بكرةً و عشيّاً(14)
حضرت خطاب به مردم فرمود: «آيا در اين زمان، خداوند، دين را براى همه مردم و جهانيان اظهار فرموده است؟» و خود ايشان پاسخ فرمود: «هرگز; قسم به آنكه جان من در دست او است (تحقّق عينى اين آيه شريفه، در زمانِ قيام قائم ما است) تا هيچ قريه اى باقى نماند مگر آنكه شهادت بر توحيد، و نبوّت صبح و شب، در آن سر داده شود».
از اصل آيه شريفه استفاده مى شود كه مسأله خاتميّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با خاتميت وصايت گره خورده است، يعنى، با امامت ائمه معصوم(عليهم السلام) و درنهايت، با ظهور آخرين وصىّ، خاتميّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به بروز نهايى خواهد رسيد. ازاين رو، بطلان اين نظر كه از سوى برخى از روشنفكران ابراز مى شود كه «خاتميّت پيامبر، به اين معنا است كه بعد از وى، بشر، با عقل خود مى تواند راه خودرا طى كند و ديگر نيازى به غير ندارد» روشن مى شود. از اين آيه شريف، به خوبى استفاده مى شود كه خاتميّت پيامبر به خاتميّت وصىّ نياز دارد و اگر خاتم الأولياء نباشد، دين، به معناى كامل و نهايى خود نمى تواند بر همه مردم و عقول عرضه شود.از اين رو، در برخى از روايات از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) رسيده است كه حضرت فرموده اند: «مهدى اين امّت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دين را به دست او بر پا مى دارد همان طورى كه من در اوّل الزمان دين را بر پا داشتم».(15)
با قطع نظر از اين نكته، از آيه شريف، به ضميمه رواياتى كه در ذيل آن وارد شده است، استفاده مى شود كه دين اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد از طرف ديگر، طبق برخى از روايات، پيروان مذاهب مختلف، مانند يهوديّت و مسيحيّت، در زمان حكومت آن حضرت، جزيه پرداخت مى كنند.(16) بنابراين بايد ديد جمع ميان اين دو دسته از روايات چگونه است؟
در اين زمينه، راه هاى متعدّدى براى جمع مى توانيم بيان كنيم:
راه يكم: بگوييم دسته يكم دلالت بر غلبه دين اسلام بر ساير اديان دارد. به اين معنا كه درآن زمان، دين غالب مردم روى زمين، دين اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماكن، شهادت بر توحيد و رسالت حضرت ختمى مرتبت خواهد بود، امّا اين منافات ندارد كه دربرخى از نقاط، عدّه محدودى، به همان دين خود باقى بمانند و جزيه پرداخت كنند.
راه دوم: دسته يكم از روايات را بر اين معنى حمل كنيم كه در زمان ظهور آن حضرت، هيچ كسى كه عنوان شرك را داشته باشد، نخواهد بود. اما پيروان مذاهب ديگر، اگر بر مذهب واقعى خود، بخواهند مى توانند باقى بمانند. البته مى توان گفت، همان گونه كه در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آن چه كه واقعاً بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل گرديده، به مرحله، بروز و عمل مى رسد، در آن زمان نيز كتب آسمانى ديگر، به صورت غير محرَّف، خواهد بود و تورات واقعى و انجيل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روايات ـ آمده است(17) كه حضرت مهدى را از آن رو «مهدىّ» مى گويند كه مردم را براى استخراج كتاب نورانى به كوه هاى شام هدايت مى كند و با تورات واقعى بر يهود احتجاج مى كند و جماعتى و يا كثيرى از آنان، اسلام مى آورند.
بازگشت حضرت عيسى(عليه السلام) نيز مى تواند دليلى بر اين ادعا باشد.
راه سوم: ممكن است رواياتى كه مى گويد: «اگر كسى اسلام نياورد، گردن زده مى شود» بر اين معنا حمل شود كه كسانى كه به حقانيّت اسلام علم پيدا كنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذيرند، دچار چنين عقوبتى شوند، بنابر اين منافات ندارد كه عدّه اى از يهود و نصارى كه عناد و لجاجت ندارند، بر مسلك خود باقى بمانند.
اين ها، سه طريق براى جمع ميان اين دو دسته روايات است كه بر فرض صحت سند هر دو، مى توان به يكى از اين ها ملتزم شد و لو اينكه در نهايت، نمى توان اذعان به عرفى بودن همه اين طرق كرد.
نكته دوم
قبلاً گفتيم، حضرت، يك دين جديدى كه از نظر ماهيّت و واقعيّت، با دين فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همين دين كه ما را به مسأله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغيب مى كند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دين آنان است، امّا ممكن است برخى از احكامى كه تاكنون بيان نشده، در آن زمان بيان شود. از برخى از تعابير; مانند: «إنَّ الله سكت عن أشياء لم يسكت عنها نسياناً»(18) شايد بتوان همين معنا را استفاده كرد. البته، اين احتمال وجود دارد كه مدلول اين روايت، سكوت دائمى و هميشگى باشد; يعنى، خداوند ممكن است در هيچ زمانى آن ها را بيان نفرمايد.
از تتبع در مجموع روايات استفاده مى كنيم كه در زمان ظهور حضرت اولاً، نحوه اجراى برخى از احكام تغيير خواهد كرد. در برخى از روايات وارد شده است كه هر كسى كه گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مى شود. امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «بر شيعيان ما انفاق به معروف و به مقدارى كه مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى كه قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله) ظهور فرمايد، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مى كند تا اينكه صاحب آن، گنج را بياورد و حضرت به وسيله آن، بر دشمنان خودش پيروز گردد.(19)
نكته حايز اهميّت، آن است كه در دنباله روايت، حضرت فرموده اند، اين مطلب، معناى اين آيه شريف است كه خداوند فرموده:«الذين يكنزون الذهب والفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشّرهم بعذاب اليم;(20) كسانى كه طلا و نقره را گنجينه قرار مى دهند و آن را در راه خدا خرج نمى كنند پس آنان را به عذاب دردناك مژده بخش».
بايد توجّه داشت بر طبق چنين احاديثى مى توان گفت، اساساً، بطون و تأويل اصلى برخى از آيات شريف در زمان ظهور حضرت روشن مى شود و نمى توان گفت در زمان قبل از ظهور، كسانى كه گنج دارند، مشمول اين آيه شريف هستند، يعنى، نمى توان گفت، كسانى كه در اين زمان، زكات و انفاق خود را به طور صحيح انجام مى دهند و داراى گنج نيز هستند، اين گنج، بر آنان حرام است. بنابراين، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو ديگرى خواهد بود.
نمونه ديگر اينكه: در زمان ظهور، مانع الزكاة بر او حدّ جارى مى گردد;(21) يعنى، اين عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غيبت وجود ندارد.
ثانياً، برخى از احكام، در آن زمان، منسوخ مى شوند. مثلاً تقيّه كه در زمان ائمه معصوم(عليهم السلام) بوده است و در زمان غيبت نيز دوام دارد، بر طبق برخى از روايات، در زمان ظهور حضرت، مشروعيّت خود را از دست مى دهد و نه امام(عليه السلام) به تقيّه عمل خواهند كرد و نه مردم.(22) ظاهر روايات، اطلاق دارد; يعنى، هيچ كدام از اقسام تقيّه از قبيل مداراتى، خوفى و كتمانى در آن زمان مشروعيّت ندارد علّت اين امر، آن است كه در آن زمان، احكام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احكام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعيت تقيّه، جهت حفظ عقائد صحيح و پيروان آن است.
از مجموع تعابيرى كه در روايات در مورد كيفيّت دين در عصر ظهور وارد شده، استفاده مى كنيم كه درآن زمان، دين، با همه اَبعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقّق خواهد يافت و هيچ گونه محدوديّتى در بيان و اجراى احكام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصوّر شود، از بين خواهد رفت.
(1) . توبه: 33
(2) . سوره آل عمران، آيه 19.
(3) . سنن ابى داود، ج 2، ص 312.
(4) . بحارالأنوار، ج52، ص 366; الغيبة نعمانى، 172
(5) . الغيبة نعمانى، ص 231، باب 13، ح 13; بحارالانوار، ج 52، ص 352.
(6) . يعنى «جديداً» صفت براى مفعول مطلق محذوف است; يعنى: يستأنف الاسلام استينافاً جديداً.
(7) . تهذيب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1; بحارالانوار ج 52، ص 381; اثبات الهداة ج 6، ص 377.
(8) . بحارالانوار، ج 52، ص 339 از ارشاد مفيد ج 2، ص 386، با كمى اختلاف.
(9) . كافى ج 8، ص 396، بحار ج 52، ص 378.
(10) . كافى ج 1، ص 25; بحار ج 52، ص 328 و با كمى اختلاف كمال الدين ج 2، ص 685.
(11) . كمال الدين: 379; بحارالانوار، ج 51، ص 146.
(12) . ارشاد مفيد، ص 705، باب 40، فصل 5، ح 7.
(13) . سوره توبه، آيه 33.
(14) .بحارالانوار، ج 53، ص 46; تأويل الآيات، ص 663.
(15) . بحارالانوار، ج 36، ص 342 و 344 و 325 از كفاية الاثر، ص 62.
(16) .بحارالانوار، ج51، ص60; ج52، ص375، 376.
(17) . در كتاب عقدالدرر، باب سوم، ص 40 و 41
(18) . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 75.
(19) . تفسير عياشى، ج 2، ص 87; بحارالانوار، ج 73، ص 143.
(20) . سوره توبه، آيه 34.
(21) . كافى ج 3، ص 503.
(22) . بحار ج 52، ص 345; ج 53، ص 46.