مقدمه
الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علی محمد خاتم النبيين وآله المنتجبين سيما بقية الله فی الارضين حجة بن الحسن المهدی روحی وارواح العالمين له الفداء وعجل الله فرجه وسهل الله مخرجه.
قرآن کريم به عنوان سند تشريع اسلامي، کتاب تدوین و معجزۀ جاودان و میراث پيامبر گرامي اسلام، همواره در طول تاریخ مورد توجه بوده است.
از يک سو، قرآن كريم تنها كتابى است كه اصالت خود را تاكنون حفظ كرده و راه دراز تاريخ را به سلامت و شايستگى پيموده و هميشه از گزند حوادث و دستبرد بيگانگان در امان بوده و خواهد بود؛ {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
. سوره حجر، آيه 9.
و از سويی پيوسته دشمنان اسلام، با تمام توان خود در پی بياعتبار کردن اين کتاب آسماني بودهاند.
یکی از دستاویزهای دشمنان برای بی اعتبار کردن قرآن، تحریف در قرآن بوده که پس از پیامبر از همان روزهای آغازین مطرح شده است.
مسأله تحريفناپذيري قرآن در علوم مختلف اسلامي، مانند تفسير، علوم قرآني، کلام و اصول فقه با توجه به زاويۀ ديد و تأثير گستردۀ آن در نتايج حاصلۀ آن علم، مورد بررسي و کنکاش قرار گرفته است، بنابراين مسألۀ تحريفناپذيري قرآن از جهات متعددي مهم و تعيينکننده است و پس از مسألۀ اعجاز يکي از مباحث زيربنايي در قرآنشناسي محسوب ميشود.
بحث از تحريفناپذيري قرآن در علم اصول نيز از همان ابتداء در مسألۀ حجيّت ظواهر به طور عام و ظواهر قرآن به طور خاص در بين علما شيعه و اهل سنت مطرح بوده، چرا که اگر مسألۀ مصونيت قرآن از تحريف ـ اعم از كاستي، افزايش، تغيير و تبديلٍِِ مؤثر در معناي آيات ـ به اثبات نرسد، هرگونه استناد به آيات قرآن مورد ترديد واقع ميشود؛ زيرا احتمال آن كه آيات مورد استناد، تحريف شده و آن چه مقصود خداوند بوده تغيير يافته باشد، وجود دارد و با چنين احتمالي، استدلال به قرآن، نتيجهبخش نخواهد بود.
علاوه بر اين، اعتبار روايات پيامبر و امامان معصوم نيز به ويژه در مقام تعارض روايات با يكديگر، به قرآن متكي است و اگر در قرآن تحريفي رخ داده باشد، اعتبار روايات نيز خدشهدار ميشود.
در اين ميان، مشهور علماي شيعه حجيّت ظواهر قرآن را پذيرفتهاند، اما برخي از علما که اکثر آنها اخباري هستند، منکر حجيّت ظواهر قرآن شدهاند و براي مدّعاي خود ادلّهاي را مطرح نمودهاند که ميتوان يکي از ادلّة آنان را علم اجمالي به تحريف قرآن دانست، که نتيجة تنجّز چنين علم اجمالياي، عدم جواز تمسّک به ظواهر کتاب است.
در همين راستا جمع زيادي از علما در مقام پاسخ به شبهۀ تحريف قرآن بر آمدند.
از جمله دانشمنداني كه در عصر حاضر به بحث تحريفناپذيري قرآن اهتمام ورزيده و در موارد متعددي به صورت مستقل و یا در ضمن دروس خارج اصول به اجمال و تفصيل بدان پرداخته، استاد محترم حضرت آيتالله حاج شيخ محمّدجواد فاضل لنکراني (دامت برکاته) است که در اين نوشتار به مناسبت پاسخ به شبهۀ علم اجمالي به تحريف قرآن، در مسألۀ حجّيت ظواهر کتاب، بحث تحريف قرآن را به تفصيل و فراتر از دايره علم اصول، مورد بحث و بررسي قرار داده است.
مباحث و دروس معظمله توسط گروه اصول مرکز فقهی ائمّه اطهار تنظیم و در مجموعه حاضر تدوین گردیده است، امید آن است که مورد استفاده فضلا و محققان قرار گیرد؛ ان شاء الله.
مدیر گروه اصول مرکز فقهی ائمه اطهار
احمد خوانساری ـ بهمن ماه 1394
پيشگفتار
تحریف در لغت
تحریف از ریشۀ «حرف» به معنای لبه، گوشه و کنارۀ شیء است.
مؤلّف کتاب صحاح گوید:
حَرْفُ كلِّ شيءٍ: طَرَفُهُ وشَفِيرُهُ وحَدُّهُ. ومنه حَرْفُ الجَبل، وهو أعلاه المُحَدَّدُ.
وقولُه تعالى: { وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ) قالوا: على وَجهٍ واحدٍ، وهو أنْ يَعبدَه على السَرَّاءِ دونَ الضَرّاءِ؛
حرف هر چیزی، عبارت است از: طرَف، گوشه، کناره و لبۀ آن چيز. و از همين باب است، «حرف الجبل» که به معنای بالاترین لبۀ کوه است.
. الصحاح، ج 4، ص 1342.
و آیۀ { وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ) یعنی خداوند را بر یک وجه پرستش میکند؛ یعنی تنها در خوشیها خدا را میپرستد و نه در ناخوشیها.
همچنين راغب گوید:
حَرْفُ الشيء: طرفه، وجمعه: أَحْرُفٌ وحُرُوفٌ، يقال: حرف السيف، وحرف السفينة، وحرف الجبل.
«حرف الشیء» یعنی: یک طرف و یک سوی شیء. «حرف السیف»، یعنی لبۀ شمشیر و «حرف السفينة» یعنی: کنارۀ کشتی و «حرف الجبل» یعنی: لبۀ کوه.
تحریف در اصطلاح
در مورد معناي اصطلاحي تحريف دربارة قرآن کريم گفته شده است:
والتَّحْرِيف في القرآن تغيير الكلمة عن معناها وهي قريبة الشبه، كما كانت اليهود تغيّر معاني التوراة بالأشباه، فوصفهم الله بفعلهم فقال: {يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه)؛
. كتاب العين، ج3، ص211؛ تهذيب اللغة، ج5، ص12؛ لسان العرب، ج9،
تحریف در قرآن به معنای تغییر کلمه از معنای خود است به کلمهای که شبیه آن باشد. همچنان که یهود معانی تورات را با کلمههایی مشابه تغییر میدادند و خداوند دربارۀ آنان فرمود: {يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه}.
در مباحث آينده بيان خواهد شد اين معنايي که از تحريف ذکر شده، همان تحریف معنوی است و نه لفظی.
راغب اصفهانی نيز در اين باره گوید:
وتَحْرِيفُ الشيء: إمالته، كتحريف القلم، وتَحْرِيفُ الكلام: أن تجعله على حرف من الاحتمال يمكن حمله على الوجهين، قال عزّ وجلّ: { يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ} و{يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ} ، { وَقَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ} .
ص43. . سوره نساء، آيه 46. . سوره مائده، آيه 41. . سوره بقره، آيه 75 . . مفردات ألفاظ القرآن، ص 228.
تحریف شیء به معنای کج کردن آن است؛ همانند تحریف قلم که به معنای کج کردن آن است. بنابراين، تحریف کلام، یعنی کلام را به گونهای بیان کند که دو یا چند معنا داشته باشد.
در روایتی از پیامبر نیز نقل شده است که تحریف به معنای کج کردن است:
مَا رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ: أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ كُتَّابِهِ أَلِقِ الدَّوَاةَ وَحَرِّفِ الْقَلَمَ وَانْصِبِ الْبَاءَ... .
پيامبر اکرم به برخی از نگارندگان خود فرمود: در دوات خود لیقه بیانداز و نوک قلمت را کج بِبُر و حرف باء را بالاتر بنویس...
البته تذکر اين نکته ضروري است که تحریف قلم میتواند به معنای کج بریدن نوک قلم باشد، همچنان که در میان خطّاطها رایج است؛ همچنين ممکن است به معنای کج نوشتن واقعیتها و تغییر در آنها باشد.
از اين رو، تحریف در معنای کج کردن شیء نیز استعمال میشود؛ هرچند که این کج کردن ممکن است معنوی باشد، یا لفظی.
بعد از روشن شدن معناي تحريف، ضروري است که قبل از بررسي ادلّه عدم تحريف قرآن کريم، اقوال فريقين در مورد تحريف قرآن ذکر گردد؛ چرا که اهمّيت اقوال در اين بحث ـ با کمال تأسّف ـ از بررسي ادلّه بيشتر است.
. منية المريد، ص 350.
اقوال فريقين در تحريف قرآن کريم
پيش از ورود در اصل بحث، اين نکته را تذکّر دهم که محقق خوئي در کتاب ارزشمند البيان، مطالبي را در بيش از پناجه صفحه پيرامون عدم تحريف قرآن کريم مطرح نموده است. والد محقّق ما، آیتالله فاضل لنکرانی نيز تصميم داشتند يک دوره تفسير به روش محقّق خوئي تدوين و تأليف نمایند که مقدّمات آن با عنوان مدخل التفسير به چاپ رسيد. از مباحث مهمّ مطرح در اين کتاب، بحث عدم تحريف در قرآن کريم است. با محوریت این دو کتاب ارزشمند و مطالبی ديگر که ضمن مباحث مطرح خواهد شد، ـ إن شاء الله ـ مسألۀ تحريفناپذيري قرآن کريم، مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت.
اقسام تحريف از نگاه محقّق خوئي
محقّق خوئي واژة «تحريف» را مشترک لفظي میداند. عدم توجه به این نکته باعث عدم درک صحيح اهل تسنّن از ديدگاه اماميه شده و در نتیجه، آنها شیعیان را به اعتقادِ تحريف در قرآن متّهم کردهاند.
ایشان میفرماید:
معنى التحريف: يطلق لفظ التحريف ويراد منه عدة معان على سبيل الاشتراك، فبعض منها واقع في القرآن باتفاق من المسلمين، وبعض منها لم يقع فيه باتفاق منهم أيضا، وبعض منها وقع الخلاف بينهم.
از نگاه محقّق خویی تحریف در قرآن به 6 گونه است که به سه صورت زير دستهبندي ميشوند:
الف: وقوع برخي از تحريفها در قرآن، اجماعي است.
ب: عدم وقوع پارهاي از تحريفها در قرآن، اجماعي است.
ج: وقوع برخی از تحریفها در میان مسلمانان اختلافی است.
قسم اول: تحریف معنوی
محقق خویی نخستین نوع تحریف را این گونه بیان مینماید:
. البيان فى تفسير القرآن، ص 197.
الأوّل: «نقل الشيء عن موضعه وتحويله إلى غيره» ومنه قوله تعالى: {مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ}. ولا خلاف بين المسلمين في وقوع مثل هذا التحريف في كتاب اللّه فإنّ كل من فسّر القرآن بغير حقيقته، وحمله على غير معناه فقد حرّفه. وترى كثيراً من أهل البدع، والمذاهب الفاسدة قد حرَّفوا القرآن بتأويلهم آياته على آرائهم وأهوائهم. وقد ورد المنع عن التحريف بهذا المعنى، وذمّ فاعله في عدّة من الروايات. منها: رواية الكافي بإسناده عن الباقر أنه كتب في رسالته إلى سعد الخير: «وكان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه وحرّفوا حدوده، فهم يروونه ولا يرعونه، والجهال يعجبهم حفظهم للرواية، والعلماء يحزنهم تركهم للرعاية ...» .
اوّلین معنای تحریف «انتقال چیزي از جایی به جای دیگر است» و کلمۀ «یحرّفون» در آیۀ { مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ} نیز به همین معنی است. میان مسلمانان، وجود چنین تحریفی در قرآن اجماعي است؛ چرا که هر کس قرآن را بر خلاف واقع تفسیر و بر غیر از معنای
. الكافي، ج 8، ص 53؛ رسالة أبي جعفر إلى سعد الخير. . البيان فى تفسير القرآن، ص 197 .
واقعیاش حمل کند، در حقیقت آن را تحریف کرده است. بسیاری از بدعتگزاران و کسانی که عقیده فاسد دارند با تأویلات مطابق با خواستههایشان از قرآن کريم، آن را تحریف کردهاند. تحریف به این معنی در روایات مذموم شمرده شده است؛ از جمله روایتي که مرحوم کليني در کتاب کافی نقل کرده، مبني بر آنکه امام باقر در نامهای که به سعد الخیر مینویسد، میفرماید: «شاهد اين که مخالفين ما کتاب خدا را کنار گذاشتند، اين است که حروف قرآن را حفظ و استوار کردند، اما حدود و معاني آن را دگرگون ساختند؛ آنان قرآن را روايت کرده، اما رعايت نميکنند و کساني که تنها به حفظ ظاهر الفاظ و حروف قرآن، دل خوش کردهاند، جاهلاند؛ چرا که فریفتۀ ظواهر ميشوند، اما علما از اینکه دیگران معانی واقعی قرآن را رعایت نمیکنند، اندوهگین میشوند».
محقّق خویی کلمۀ «يحرّفون» در اين آيۀ شريفه را به تحريف معنوي تفسير نموده و بر اين باور است که تحريف معنوي در قرآن مورد اتّفاق همه مسلمانان است؛ زيرا موارد بسیاری در طول تاریخ اتفاق افتاده که افرادی مطابق با خواستههای خود و برای رسیدن به خواهشهای نفسانیشان، قرآن را تأویل و تفسیر نمودهاند و یکی از
مصادیق بارز آن، خوارج بودند.
نقد قسم اول تحريف (تحريف معنوي)
برخی از محقّقین بر اين نظرند که هرجا در قرآن سخن از تحریف است، مراد تحریف معنوی است. از اين رو، تحريف در آيه شريفه {مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ} به قرينه «مواضع» بر تحريف معنوي حمل نمودهاند و «مواضع» را به «معاني»، تفسير کردهاند.
اما چنین ادعايی را نميتوان پذيرفت؛ زیرا، خداوند در ادامه همین آیه مطلبی را فرموده است که دلالت بر تحریف لفظی دارد:
{ مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنا وَعَصَيْنا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَراعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْناً فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلا}.
. سوره نساء، آيه 46. . تاريخ قرآن، ص 155.
روشن است که سخن از تحریف لفظی است و نه معنوی؛ چرا که خداوند میفرماید: «یهودیان الفاظ را در مواضع ديگري استعمال ميکردند»؛ مانند اين که به جاي «سمعنا وأطعنا»، «سمعنا وعصينا» به کار ميبردند و يا به جاي «وانظرنا» کلمۀ «راعنا» را به کار میبردند. همة اینها دلالت ميکند که تحریف در این آیه، لفظی است و نه معنوی. آری، اين احتمال نيز وجود دارد که دنباله آیه ـ یعنی از «ویقولون» تا آخر ـ یکی از مصادیق تحریف ـ که همان تحریف لفظی باشد ـ را ذکر میکند، اما این قرینه نمیشود که کلمة «يحرّفون» در صدر آیه به معنای خصوص تحریف لفظی باشد.
قسم دوم: نقصان يا زيادة در حروف يا حرکات قرآن
محقّق خویی قسم دوم تحریف در قرآن را چنين تبيين ميکند:
الثاني: «النقص أو الزيادة في الحروف أو في الحركات، مع حفظ القرآن وعدم ضياعه، وإن لم يكن متميزا في الخارج عن غيره».
والتحريف بهذا المعنى واقع في القرآن قطعا، فقد أثبتنا لك
. سوره النساء، آيه 46.
فيما تقدم عدم تواتر القراءات، ومعنى هذا أن القرآن المنزل إنما هو مطابق لإحدى القراءات، وأما غيرها فهو إما زيادة في القرآن وإما نقيصة فيه.
نوع دوم از تحریف، تحریف به زیاده یا نقصان در حروف یا حرکات بدون تغيير معاني قرآن و از بين رفتن بخشي از آن است؛ هرچند که این تحریف قابل تشخیص نباشد. تحریف به این معنا به یقین در قرآن واقع شده است و در بحث تواتر قرائتهاي قرآن اثبات نمودیم قرائتهاي متواتر نیست و بلکه قرآن واقعی مطابق با یکی از قرائتها است و بنابراين، غیر از آن قرائت، یا زیاده در قرآن است و یا نقیصه.
بر اساس اين بيان، نقصان و يا زياده در حروف يا حرکات قرآن اتفاق افتاده است؛ مانند: {مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) يا { مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ)؛ همچنين قرائتهاي مختلف نسبت به آيه شريفه {لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) که هم «تجارةً» ـ به نصب ـ قرائت شده و هم «تجارةٌ» ـ به ضمّ ـ پس هر دو به عنوان اصل قرآن پذيرفته شدهاند؛ اما اين که قرآن نازل شده، با کدام يک از آنها مطابق است، روشن نیست. هرچند اصل قرآن محفوظ است، اما قابل تمييز نیست.
. سوره نساء، آيه 29.
از دیدگاه محقق خویی تحريف در قرآن به این معنا، واقع شده است و وجود قرائتهاي هفتگانه يا دهگانه، خود شاهد بر وقوع چنين تحريفي در قرآن است.
آخوند خراسانی بر اين باور است که اگر قرائتهاي متواتره از نبي مکرم اسلام صادر شده باشد، همه مصداق قرآن هستند؛ اما بنا بر دیدگاه کسانی که این تواتر را نپذيرفتهاند، مانند محقق خوئي ، والد معظم و مشهور اماميه، تنها يکي از هفت و يا ده قرائت مذکور، قرآن واقعی است. پس باید گفت: لازمۀ سخن منکرين تواتر قرائتها، وقوع تحريف در قرآن است.
. كفاية الأصول، ص285؛ اختلاف في القراءات. آخوند خراساني در اين بخش ميفرمايد: «ولم يثبت تواتر القراءات ولا جواز الاستدلال بها وإن نسب إلى المشهور تواترها لكنه مما لا أصل له وإنما الثابت جواز القراءة بها ولا ملازمة بينهما كما لا يخفى». . البيان فى تفسير القرآن، ص 123: «و المعروف عند الشيعة أنها غير متواترة، بل القراءات بين ما هو اجتهاد من القارئ و بين ما هو منقول بخبر الواحد. و اختار هذا القول جماعة من المحققين من علماء أهل السنة. و غير بعيد أن يكون هذا هو المشهور بينهم ـ كما ستعرف ذلك ـ و هذا القول هو الصحيح». . مدخل التفسير، ص 159. . فرائد الاصول، ج1، ص157.
قسم سوم: کم يا زياد شدن يک يا چند کلمه با تحفّظ بر قرآن
قسم سومی که محقّق خویی بیان میکند کم يا زياد شدن يک و يا چند کلمه در قرآن بعد از پیامبر اکرم و در زمان صحابه است؛ اما بالاخره اصل قرآن نازل بر نبی اکرم محفوظ مانده است.
ایشان قسم سوم را اینگونه بیان مینماید:
الثالث: «النقص أو الزيادة بكلمة أو كلمتين، مع التحفّظ على نفس القرآن المنزل».
والتحريف بهذا المعنى قد وقع في صدر الإسلام، وفي زمان الصحابة قطعاً، ويدلّنا على ذلك إجماع المسلمين على أنّ عثمان أحرق جملة من المصاحف وأمر ولاته بحرق كلّ مصحف غير ما جمعه، وهذا يدلّ على أنّ هذه المصاحف كانت مخالفة لما جمعه، وإلا لم يكن هناك سبب موجب لإحراقها، وقد ضبط جماعة من العلماء موارد الاختلاف بين المصاحف، منهم عبد الله بن أبي داود السجستاني، وقد سمى كتابه هذا بـ«كتاب المصاحف». وعلى ذلك فالتحريف واقع لا محالة إما من عثمان أو من كتّاب تلك المصاحف ولكنا سنبيّن بعد هذا إن شاء الله تعالى أن ما جمعه عثمان كان هو القرآن المعروف بين المسلمين، الذي تداولوه عن النبي يداً بيد. فالتحريف بالزيادة والنقيصة إنّما وقع في تلك
المصاحف التي انقطعت بعد عهد عثمان، وأما القرآن الموجود فليس فيه زيادة ولا نقيصة. فالتحريف بالزيادة والنقيصة إنما وقع في تلك المصاحف التي انقطعت بعد عهد عثمان، وأما القرآن الموجود فليس فيه زيادة ولا نقيصة.
وجملة القول: إنّ من يقول بعدم تواتر تلك المصاحف ـ كما هو الصحيح ـ فالتحريف بهذا المعنى وإن كان قد وقع عنده في الصدر الأول إلّا أنه قد انقطع في زمان عثمان، وانحصر المصحف بما ثبت تواتره عن النبي وأما القائل بتواتر المصاحف بأجمعها، فلابد له من الالتزام بوقوع التحريف بالمعنى المتنازع فيه في القرآن المنزل، وبضياع شىء منه.
قسم سوم تحریف، به این صورت است که یک کلمه یا دو کلمه به قرآن افزوده و یا از آن کاسته شده باشد بیآن که اصل قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم تغییری کرده باشد.
بیگمان چنین تحریفی در صدر اسلام و در زمان صحابه، واقع شده است. یکی از ادلّه وقوع این مسئله آن است که مسلمانان اجماع دارند بر اینکه عثمان مصحفی را گردآوری کرد و دستور داد همۀ مصحفهای دیگر را بسوزانند. این نشانۀ آن است که مصحفهای سوزانده شده با مصحف عثمان متفاوت بوده است.
. البيان فى تفسير القرآن، ص 198 ـ 199.
گروهی از دانشمندان نیز برخی از موارد اختلاف مصاحف را ذکر کردهاند؛ از جمله عبدالله بن أبی داود سجستانی کتابی به نام «المصاحف» در این زمینه نگاشته است. بنابراین، باید پذیرفت چنین تحریفی، بیگمان در قرآن یا از سوی عثمان و یا از ديگر مصحفنگاران واقع شده است. اما در آینده بیان خواهیم کرد آن چه عثمان گردآوری کرده، همان قرآنی بوده که مسلمانان از پیامبر دریافت کرده بودند و تحریف به زیاده یا نقصان در مصاحفی واقع شده که عثمان به سوزاندن آنها امر کرده بود و پس از زمان عثمان، اثری از آنها باقی نمانده است و در قرآن موجود، زیاده و نقصانی نیست.
خلاصه مطلب اينکه مطابق نظر قائلين به عدم تواتر مصاحف ـ که قول صحیح نیز همین است ـ باید گفت: این نوع از تحریف قرآن کريم در صدر اول واقع شده ولی در زمان عثمان، قرآن به همان صورت متواتر نقل شده از پیامبر ثبت شد. اما اگر کسی همۀ مصاحف را متواتر بداند، باید به تحریف قرآن و از بین رفتن بخشی از آن قائل شود.
نقد آيتالله فاضل لنکرانی به ديدگاه محقق خوئي
والد محقق آیتالله فاضل لنکرانی پس از نقل دیدگاه محقّق خویی کلام ايشان را مورد مناقشه قرار داده، میفرماید:
ولکنه سيجيء إن شاء الله تعالی في موضوع جمع القرآن وأنه في أي زمان جمع أنّ الجمع کان في عهد رسول الله وأنّ الإختلاف مصحف عثمان مع سائر المصاحف کان في کيفية القرائة من دون اختلاف في الکلمات؛
در مباحث پيشرو در موضوع «چگونگی و زمان گردآوری قرآن» ثابت خواهد شد قرآن در زمان خود پیامبر گردآوری شده است و اختلاف مصحف عثمان با ديگر مصاحف در چگونگی قرائت بود و نه در کلمات.
ایشان در ادامه با نقل و استدلال به سخنی از محقّق خویی مناقشه خود را تکميل مینماید:
والعجب أنّه بنفسه يصرّح فيما بعد بذلک. حيث يقول: نعم لا شكّ أنّ عثمان قد جمع القرآن في زمانه، لا بمعنى أنه جمع الآيات والسور في مصحف، بل بمعنى أنّه جمع المسلمين على قراءة إمام واحد، وأحرق المصاحف الأُخرى التي تخالف ذلك المصحف، وكتب إلى البلدان أن يحرقوا ما عندهم منها، ونهى المسلمين عن الاختلاف في القراءة، وقد صرّح بهذا كثير من أعلام أهل السنّة. فحينئذ
فالاختلاف إنّما کان في القرائة لا في الکلمات کما سيظهر. شگفتا! خود محقق خویی در ادامه به این نکته تصریح مینماید. آنجا که میگوید: بی شک عثمان قرآن را گردآوری کرده، ولی نه به این معنی که آیات و سورهها را در یک مصحف گردآورده باشد؛ بلکه عثمان مسلمانان را بر یک قرائت واداشته و مصاحف دیگری که با این قرائت مخالف بوده را سوزانده و مسلمانان را از قرائتهای مختلف باز داشته است.
روشن است در دیدگاه آیتالله فاضل لنکرانی قرآن کريم، در آن زمان واحد بوده است ولی قرائتها متعدّد. ایشان بر خلاف محقّق خویی وقوع چنين تحریفي را از ریشه انکار مینماید.
. مدخل التفسير، ص 199 و 200. . محقق خويي براي اثبات نظر خود به «کتاب المصاحف» سجستاني استناد کرده است ولي با رجوع به اين کتاب صحت ديدگاه آيتالله فاضل لنکراني آشکار ميشود. در صفحه 175 از جلد اوّل 175 کتاب المصاحف چنين آمده است: «... عن يزيد بن معاوية قال انى لفي المسجد زمن الوليد بن عقبة في حلقة فيها حذيفة و ليس إذ ذاك حجزة و لا جلاوزة إذ هتف هاتف من كان يقرأ على قراءة أبى موسى فليأت الزاوية التي عند أبواب كندة و من كان يقرأ على قراءة عبد الله بن مسعود فليأت هذه الزاوية التي عند دار عبد الله و اختلفا في آية في سورة البقرة قرأ هذا و أتموا الحج و العمرة للبيت وقرا هذا {وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ} فغضب حذيفة و احمرت عيناه ثم قام و ذلك في زمن عثمان فقال اما أن تركب إلى أمير المؤمنين و اما أن أركب فهكذا كان من قبلكم ثم أقبل فجلس فقال ان الله بعث محمداً فقاتل بمن أقبل من أدبر حتى أظهر الله دينه ثم ان الله قبضه فطعن الناس في الإسلام طعنة
قسم چهارم: کم و زياد شدن يک آيه يا سوره با تحفّظ قرآن نازلشده بر پیامبر اکرم
محقّق خویی در باره قسم چهارم از انواع تحریف چنین آورده:
الرابع: «التحريف بالزيادة والنقيصة في الآية والسورة مع التحفظ على القرآن المنزل، والتسالم على قراءة النبي إياها».
والتحريف بهذا المعنى أيضاً واقع في القرآن قطعاً. فالبسملة ـ مثلاً ـ ممّا تسالم المسلمون على أنّ النبي قرأها قبل كلّ سورة غير سورة التوبة وقد وقع الخلاف في كونها من القرآن بين علماء السنة، فاختار جمع منهم أنّها ليست من القرآن، بل ذهبت المالكية إلى كراهة الإتيان بها قبل قراءة الفاتحة في الصلاة المفروضة، إلاّ إذا نوى به المصلّي الخروج من الخلاف، وذهب جماعة أُخرى إلى أنّ البسملة من القرآن.
وأما الشيعة فهم متسالمون على جزئية البسملة من كلّ سورة
جواد ثم ان الله استخلف عمر فنزل وسط الإسلام ثم ان الله قبضه فطعن الناس في الإسلام طعنة جواد ثم ان الله استخلف عثمان و ايم الله ليوشكن ان تطعنوا فيه طعنة تحلقونه كله. (الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 1، ص 208)». با بررسي اين روايت و روايات ديگري که در اين کتاب نقل شده ميتوان دريافت که اختلاف در قرائت بوده و نه در زياده و نقصان در قرآن.
غير سورة التوبة، واختار هذا القول جماعة من علماء السنة أيضاً ـ وستعرف تفصيل ذلك عند تفسيرنا سورة الفاتحة ـ وإذن فالقرآن المنزل من السماء قد وقع فيه التحريف يقيناً، بالزيادة أو بالنقيصة؛
نوع چهارم از تحریف در قرآن، افزودن یا کاستن از آیه و یک سوره با تحفّظ بر قرآن نازل شده و اجماع بر قرائت پیامبر نسبت به آن آیه یا سوره است.
تحریف به این معنی نیز به طور قطع در قرآن واقع شده است. برای نمونه میتوان به «بسم الله الرحمن الرحيم» اشاره کرد که بنا بر اجماعی که مسلمانان دارند، پیامبر پیش از هر سورهای جز سوره توبه «بسم الله الرحمن الرحيم» را ذکر کرده است، با این حال، در میان علمای اهل سنت در اینکه «بسم الله الرحمن الرحيم» جزئی از قرآن هست؟ اختلاف است. گروهی از آنان «بسم الله الرحمن الرحيم» را بخشی از قرآن میدانند و برخی دیگر آن را از قرآن نمیدانند تا جایی که مالکیه به کراهتِ گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» پیش از قرائت حمد در نماز واجب فتوا دادهاند. گروهی از اهل سنت نیز «بسم الله الرحمن الرحيم» را بخشی از قرآن میدانند.
اما همة شیعیان «بسم الله الرحمن الرحيم» را بخشی از هر سوره ـ به جز سوره توبه ـ میدانند ... در نتیجه، باید گفت: به یقین در قرآن کريم تحریفهایی به صورت افزایش یا کاستن از آن واقع شده است.
در اين بخش از تحریف، اختلاف بر سر چگونگی قرائت قرآن و یا کاستن و افزودن بر قرآن نیست، بلکه بحث بر سر تعیین مصداق قرآن است؛ به عنوان مثال، در میان مسلمانان در قرائت {بِسْمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) اختلافی نیست و همه پذیرفتهاند که پیامبر پیش از هر سوره قرآن، جز سوره توبه این کلمۀ طیّبه را تلاوت میفرمود؛ اما برخی آن را بخشی از قرآن میدانند و برخی ديگر، آن را کلام پیامبر میدانند.
قسم پنجم: تحريف به زياده در قرآن
محقق خویی قسم پنجم از تحریف را اینگونه ذکر ميکند:
الخامس: «التحريف بالزيادة بمعنى أنّ بعض المصحف الذي بأيدينا ليس من الكلام المنزل».
والتحريف بهذا المعنى باطل بإجماع المسلمين، بل هو ممّا علم بطلانه بالضرورة.
قسم پنجم تحریف قرآن، تحريف به زياده است؛ به این معنا که بخشی از قرآن موجود در دست ما، از قرآن نازل شده بر پيامبر اکرم نباشد.
تحریف به این معنا نه تنها به اجماع مسلمانان باطل است، بلکه بطلان آن، امری ضروری است.
محقّق خویی عدم وقوع اين قسم از تحريف را مورد اجماع همۀ مسلمانان میداند و بطلان چنین تحریفي را امری ضروری میداند؛ اما مراد ايشان از ضروري روشن نيست؛ اگر مراد ایشان از ضروري، ضروری دين باشد، از اجماع قويتر است.
ملاک ضروري دين، عبارت است از: «ما لا يقبل الإختلاف»؛ یعنی چیزی ضروری است که علما در آن اختلاف نکرده باشند و به تعبیر دیگر، قابلیت اختلاف ندارد. روشن است که این ملاک در مسأله تحريف وجود ندارد؛ در نتیجه، تنها دلیل بطلان این قسم، همان اجماع است و اگر مسالۀ اجماع بر عدم تحريف مطرح نبود، قسم پنجم نيز مورد اختلاف علما واقع میشد.
از آنجا که مفهوم و گسترة کلمه «ضروري» در کتابهاي فقهي و اصولي به درستي تبيین نشده است، ما در بحث اجتهاد و تقليد به مناسبت اجتهاد در ضروريات و عدم آن، ملاک ضروري را مورد تجزيه و تحليل قرار دادهایم، سزوار است براي درک صحيح از «ضروري» به آنجا مراجعه شود.
قسم ششم: تحريف به نقيصه
دربارۀ قسم ششم تحريف قرآن ـ تحريف به کاستي قرآن ـ در میان علما اختلافنظر ديده ميشود.
محقق خویی در این باره مينويسد:
السادس: «التحريف بالنقيصة، بمعنى أنّ المصحف الذي بأيدينا لا يشتمل على جميع القرآن الذي نزل من السماء، فقد ضاع بعضه على الناس».
والتحريف بهذا المعنى هو الذي وقع فيه الخلاف فأثبته قوم ونفاه آخرون.
نوع ششم از تحریف در قرآن، کاستن از قرآن است؛ به این معنی که قرآن موجود نزد ما، همۀ قرآن نازل شده بر نبي اکرم نیست؛ بلکه بخشی از آن از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
وقوع چنین تحریفی در قرآن مورد اختلاف است؛ برخی آن را اثبات کرده و عدّهاي ديگر نفی نمودهاند.
نسبتدهي اعتقاد اماميه به تحريف قرآن
نکتۀ مهمتر در بحث تحريف، نسبت دادن اعتقاد تحريف قرآن کريم به علماي اماميه است. چنين اتهامي از زمان شيخ صدوق مطرح
شده و منشأ آن نيز وجود برخي روايات در کتابهاي حديثي شيعه است. برای رفع اين اتهام، نخست باید روایات دالّ بر تحریف قرآن کريم مذکور در کتابهاي امامیه را بررسی کنیم و پس از آن، ادلّۀ امامیه بر عدم تحریف را بیان نماییم تا اين اتهام نا بهجا از امامیه رفع شود.
ميرزاي قمي در قوانين، قول به تحريف قرآن را به اکثر اخباريها نسبت داده است؛ از اين رو، ضروري است که رابطه بين اخباريگري و تحريف قرآن و نيز نسبت بين محدّث و اخباري در این بحث مورد توجه و دقت قرار گيرد؛ ليکن پيش از پرداختن به اين بحث، ابتدا به بيان اقوال بزرگان شيخ پيرامون تحريف قرآن کريم ميپردازيم:
. القوانين المحكمة في الأصول، ج2، ص321: «أنهم اختلفوا في وقوع التحريف والنقصان في القرآن وعدمه، فعن أكثر الأخباريين أنه وقع فيه التحريف والزيادة والنقصان، وهو الظاهر من الكليني وشيخه علي بن إبراهيم القمي والشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي صاحب «الاحتجاج». وعن السيد والصدوق والمحقق الطبرسي وجمهور المجتهدين عدمه. وكلام الصدوق في اعتقاداته يعرب عن أن المراد بما ورد في الأخبار الدالة على أن في القرآن الذي جمعه أمير المؤمنين عليه الصلاة و السلام كان زيادة لم تكن في غيره، أنها كانت من باب الأحاديث القدسية لا القرآن، و هو بعيد.»
ديدگاه شیخ صدوق
شیخ صدوق ـ که در میان محدّثین شیعه از جایگاهی ویژه برخوردار است و «رئیس المحدّثین» خوانده میشود ـ در کتاب اعتقادی خود ـ اعتقادات الامامية ـ مينويسد:
اعتقادنا أنّ القرآن الذي أنزله الله تعالى على نبيّه محمّد هو ما بين الدفّتين، وهو ما في أيدي الناس، ليس بأكثر من ذلك، ومبلغ سوره عند الناس مائة وأربع عشرة سورة. وعندنا أنّ الضحى وألم نشرح سورة واحدة، ولإيلاف وألم تر كيف سورة واحدة. ومن نسب إلينا أنّا نقول إنّه أكثر من ذلك فهو كاذب؛
اعتقاد ما در بارۀ قرآن این است که خداوند آن را بر پیامبرش فرو فرستاده و آن قرآن، همین مصحفی است که امروزه در دست مردم است و چیزی بیش از آن نیست. تعداد سورههای آن 114 سوره است؛ جز آنکه نزد امامیه سورۀ «ضحی» و «انشراح» یک سوره شمرده میشود و همچنین سورۀ «قريش» و سورۀ «فیل» نیز یک سوره است. هر کس بگوید، امامیه قرآن را بیش از این میداند، دروغگو است!
بنا بر دیدگاه شیخ صدوق، قرآن قرن چهارم هجري که زمان شیخ صدوق است و در دست مردم بوده، همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده بود.
. إعتقادات الإمامية، ص 84.
شیخ صدوق در ادامه دربارۀ معارف دیگری که از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است، سخن گفته و مينويسد:
إنّه قد نزل الوحي الذي ليس بقرآن، ما لو جمع إلى القرآن لكان مبلغه مقدار سبعة عشر ألف آية؛
معارف دیگری نیز به صورت وحی بر پیامبر نازل شده است که قرآن نیست و اگر گردآوری شود و بر قرآن افزوده شود، 17000 آیه خواهد شد.
بنا بر دیدگاه شیخ صدوق آنچه که در برخی روایات شیعه به قرآن افزوده شده، میتواند از جنس وحی باشد؛ اما از قرآن کريم نیست.
ايشان بر خلاف مطالب کتاب اعتقادات، در دو کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال و من لا يحضره الفقيه احادیثی که به ظاهر بر تحریف قرآن دلالت ميکند را نقل کرده است؛ به عنوان مثال، در کتاب من لا یحضره الفقیه چنین نوشته است:
وَرَوَى هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي الْقُرْآنِ رَجْمٌ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: كَيْفَ؟ قَالَ: الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ فَإِنَّهُمَا قَضَيَا الشَّهْوَةَ؛
. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 26.
سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق پرسیدم: آیا در قرآن آیهای که بر رجم دلالت کند وجود دارد؟ فرمود: آری. گفتم: چیست؟ فرمود: اگر پیر مرد یا پیر زنی زنا کردند آنان را حتماً رجم کنید و علّت تأکید لزوم رجم آن است که وقوع چنین عملی از آنها بر نهایت شهوترانی دلالت ميکند.
شیخ صدوق در آغاز کتاب من لا یحضره الفقيه مقصود خود از تألیف کتاب را اينگونه بیان مینماید:
ولم أقصد فيه قصد المصنّفين في إيراد جميع ما رووه بل قصدت إلى إيراد ما أفتي به وأحكم بصحّته؛
من در نگاشتن این کتاب ـ بر خلاف دیگر مصنفّین ـ در صدد آوردن همۀ روایات نیستم؛ بلکه هدفم آن است که تنها روایاتی که به آن فتوا داده و صحیح میدانم را نقل کنم.
من در نگاشتن این کتاب ـ بر خلاف دیگر مصنفّین ـ در صدد آوردن همۀ روایات نیستم؛ بلکه هدفم آن است که تنها روایاتی که به آن فتوا داده و صحیح میدانم را نقل کنم.
. الكافي، ج 7، ص 177: «بإسناده عن يونس عن عبد الله بن سنان قال قال أبو عبدالله الرجم في القرآن قول الله عز و جل إذا زنى الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة...» . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص2. . مستمسك العروة الوثقى، ج1، ص303؛ «الرابع: الميتة من كل ما له دم
محقق خوئي روايت سليمان از امام صادق را از باب تقيه ميداند؛ زيرا حديث رجم در کتب اهل سنّت وجود دارد و ريشه آن به خليفه دوم بر ميگردد.
ديدگاه شيخ مفيد
شيخ مفيد ـ متوفّاي 413ق ـ در أوائل المقالات دربارۀ تحریف قرآن مينويسد:
وقد قال جماعة من أهل الإمامة إنه لم ينقص من كلمة ولا من آية ولا من سورة ولكن حذف ما كان مثبتا في مصحف أمير المؤمنين من تأويله وتفسير معانيه على حقيقة تنزيله وذلك كان ثابتا منزلا وإن لم يكن من جملة كلام الله تعالى الذي هو القرآن المعجز، وقد يسمى تأويل القرآن قرآنا قال الله تعالى: {وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً) فسمى تأويل القرآن قرآناً، وهذا ما ليس فيه بين أهل التفسير اختلاف. عندي أن هذا القول أشبه من مقال من ادعى نقصان كلم من نفس القرآن على الحقيقة دون التأويل، وإليه أميل والله أسأل توفيقه للصواب؛
سائل». . مباني تكملة المنهاج (موسوعة)، ج41، ص 238؛ مسألة 154.
گروهی از امامیه بر آنند که هیچ کلمه، آیه و سورهای از قرآن کاسته نشده است؛ ولی تأویلات، تفسیرها و معانی حقیقی قرآن که در مصحف امیر المؤمنین بوده و نزول آن ثابت شده بوده، از قرآن حذف شده است. هرچند این تفاسیر و بیانات از قرآن معجز نبوده، گاهی تأویل قرآن، قرآن شمرده میشود. خداوند میفرماید: {وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً) در این آیه خداوند تأویل قرآن را قرآن نامیده و در میان مفسّرین در این باره، اختلافی نیست. نزد من این مطلب از سخن کسانی که ادعا میکنند کلماتی از قرآن حذف شده و نه از تأویل آن، درستتر است و به این سخن گرایش دارم و از خدا توفیق رسیدن به قول درست را خواهانم.
در تبیین سخن شیخ مفید باید بگوییم، آیات قرآن در نزول تدریجی به صورت جدا جدا نازل میشد و پیامبر میبایست آیات را یکی پس از دیگری با ذکر تأویل و تفسیر آن به مردم بیاموزد. بنا به آنچه در تفسیر قمی آمده، خداوند به پیامبر فرمان داد تا پیش از به پایان رسیدن وحی، آیه و تأویل و تفسیر آن را بیان نفرماید.
. أوائل المقالات، ص 81.
قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا نَزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ بَادَرَ بِقِرَاءَتِهِ قَبْلَ تَمَامِ نُزُولِ الْآيَةِ وَالْمَعْنَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ أَيْ تَفْرُغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ وَقُلْ: {رَبِّ زِدْنِي عِلْماً)؛
هنگامی که آیهای بر پیامبر نازل میشد، پیامبر پیش از آنکه آیه به پایان برسد، آن آیه را برای مردم میخواند و معنای آیه را برایشان بیان میفرمود. پس خداوند آن حضرت را از شتاب در قرائت قرآن برای مردم باز داشت و به آن حضرت فرمان داد تا پیش از پایان قرائت آیه دربارۀ آن چیزی بیان نفرماید و بگوید «پروردگارا بر دانش من بیافزا!».
با توجه به مطلب تفسیر قمی، پیامبر آیه و معنای آن را پیش از آنکه نزول آیه به پایان رسد، برای مردم بیان میفرمود. بسیاری از کاتبان وحی در کنار نگاشتن آیات، معانی آن آیات را که پیامبر بیان میفرمود و نيز جزئیات دیگر از جمله شأن نزول آیات را مینگاشتند؛ البته نه به عنوان قرآن بلکه به عنوان معنای قرآن، شأن نزول و غیره.
. تفسير القمي، ج 2، ص 65.