بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین، والصلاة والسلام على سیّدنا و نبیّنا محمّد و على آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، و لعنة الله على أعدائهم أجمعین.
جنگی که در سالهای اخیر در عراق و سوریه رخ داد، به رویارویی با جریانی باطل و خطرناک به اسم داعش منجر شد که در واقع، جریانی بود که به اسم اسلام ظهور کرد و ادّعا داشت که میخواهد خلافت اسلامی را احیا کند، در حالی که در واقع، زائیدة کفر و صهیونیسم و هدف نهایی از ایجاد آن، نابود کردن دین و اسلام بود.
خداوند تبارک و تعالی را سپاسگزاریم که مرجعیت بزرگوار و مردم عراق با همراهی نیروهای حشد الشعبی و مدافعان مخلص در سپاه قدس، موفّق به جلوگیری از این جریان شدند و دست آن را از شهرهای اسلامی قطع کردند. خداوند را بهخاطر این نصرت الهی سپاس میگوییم از او میخواهیم که اسلام را همیشه حفظ
کرده و آن را بر دشمنانش پیروز گرداند.
به مناسبت جشنوارة بهار شهادت، که در ایّام شعبان المعظم در کربلای مقدسه برگزار میشود، پیشنهاد میشود که فقها، علما، اندیشمندان و پژوهشگران، نهضت مقدّس حسینی را از جهت فقهی و علمی بررسی کنند؛ چراکه مجال بحث در این زمینه گسترده است و به آن نیاز اساسی وجود دارد، تا دیگران نسبت به آن آگاهی پیدا کنند.
اینجانب دربارة این بحث، یک رسالة فقهی مختصر تنظیم نمودهام که عنوان آن «نهضت حسینی و دفاع از کیان اسلام» است. این توفیق پس از آن صورت گرفت که متولّی شرعی آستان حسینی حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقای شیخ عبدالمهدی کربلایی و متولّی شرعی آستان حضرت عبّاس حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقای سید احمد صافی ـ دامت توفیقاتهما ـ برای حضور و مشارکت در جشنوارة بهار شهادت که در ماه شعبان المعظّم در سال 1439 قمری تشکیل شد، از اینجانب دعوت نمودند. بحث دربارة ماهیت قیام حسینی، با این پرسش آغاز میشود که آیا نهضت حسینی بر اساس امر به معروف و نهی از منکر به معنای فقهی جزئی آن بر پا شد، یا علّت حقیقی آن، دفاع از کیان اسلام بود؟(1)
. در مورد علل و تحلیلهای مختلف قیام امام حسین در برخی از مقالهها به تفصیل نگاشتهایم (گفتارهای حسینی).
به نظر میرسد که ادلّة موجود، علّت حقیقی قیام حسینی را، دفاع از کیان اسلام معرّفی میکنند، نه مسئلة امر به معروف و نهی از منکر و اینکه در کلام امام حسین آمده است: «من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم»، مقصود از آن، معروف و منکر جزئی و فقهی مشهور نیست؛ بلکه مراد از آن خودِ دین است؛ زیرا هیچ معروفی مهمتر از اصل دین نیست و هیچ منکری هم بزرگتر از نابود کردن آن وجود ندارد.
دلیل بر این دیدگاه، آن است که امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به دو شرط است که هیچ کدام از این دو شرط در نهضت امام حسین وجود ندارد. شرط اوّل، علم به تأثیر مشروط است؛ یعنی این فریضه فقط در صورتی واجب است که آمر و ناهی، به تأثیر آن علم داشته باشد. در برخی از روایات آمده است که نهی از منکر کردن حاکم ستمگر، در صورتی که ناهی بداند نهی او تأثیری ندارد، جایز نیست و اگر در چنین حالتی نهی از منکر کند، کار او پاداشی ندارد و به او اجر صابران داده نمیشود. همچنین در برخی روایات فرمودهاند: نهی از منکر فقط بر عهدة شخص نیرومندی
. «إنّی أُرید أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر» (بحار الأنوار، ج44، ص329). . وسائل الشيعة، ج16، ص126 ـ 128، كتاب الأمر والنهي، أبواب الأمر والنهي، ب2 ح1 ـ 3. . همان.
است که از او اطاعت میشود.
مثلاً در روایت مسعدة بن صدقه آمده است: «برترین جهاد، سخن عادلانه در برابر پیشوای ستمگر است». سپس هنگامی که از امام معصوم دربارة معنای این سخن پرسیده شد، ایشان فرمودند: «این بدان معناست که امر او باید از روی شناخت و آگاهی باشد و در این صورت است که از او پذیرفته میشود، و گرنه پذیرفته نمیگردد». پس امام معرفت و شناخت و نیز تحقّق قبول از سوی مخاطب را شرط دانستهاند.
همچنین در برخی روایات چنین وارد شده است که: فقط مؤمنی که موعظهپذیر باشد، امر به معروف و نهی از منکر میشود؛ امّا کسی که صاحب تازیانه یا شمشیر است، خیر.
در پرتو این روایات، معلوم میشود که این فریضه در صورتی بر مؤمن واجب است که شخص مقابل، پندپذیر باشد؛ امّا امر یا نهی کسی که صاحب قدرت و تازیانه است و میدانیم که آن را نمیپذیرد و تأثیری بر او ندارد، واجب نیست.
مثلاً امام صادق فرمودند: «کسی که متعرّض
. همان. . «إنّ أفضل الجهاد كلمة عدل عند إمام جائر هذا أن یأمره بعد معرفته، وهو مع ذلك یقبل منه، و إلاّ فلا» (همان). . الکافی، ج5، ص 60، ح3؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص 178، ح 363؛ عقاب الأعمال، ص 296، ح1؛ وسائل الشیعة، ج16، ص127 ـ 128، کتاب الأمر والنهی، ابواب الامر والنهی، ب2، ح3.
پیشوایی ستمگر شود و بلایی بر سر او آید، پاداشی نخواهد داشت».
همچنین در روایت دیگری آمده است: «هر یک از شما باید به منزلة طبیب درمانگر باشد، اگر دید جایگاهی برای درمان وجود دارد [درمان کند]، وگرنه دست نگاه دارد».
بنا بر این، از روایات استفاده میشود که فریضة امر به معروف و نهی از منکر هنگامی واجب است که علم به تأثیر وجود داشته باشد؛ ولی در غیر این صورت واجب نیست.
محقّق حلّی در شرایع، علاّمة حلّی در تحریر، شهید اوّل در دروس، شهید ثانی در مسالک و محقّق اردبیلی در مجمع الفائدة نیز به این مطلب تصریح نموده و بیان کردهاند که اگر مکلّف ظن به عدم تأثیر داشته باشد، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست و تکلیف از عهدة او ساقط میشود؛ بلکه حتّی
. «مَن تعرّض لسلطان جائر فأصابته بليةٌ لم یؤجر علیها» (همان مدارک). . «ولیكن أحدكم بمنزلة الطبیب المداوی، إن رأى موضعاً لدوائه وإلا أمسک» (الكافي، ج8، ص345، ح545؛ وسائل الشيعة، ج16، ص128، كتاب الأمر والنهي، أبواب الأمر والنهي، ب2، ح3). . شرائع الإسلام، ج1، ص342. . تحرير الأحكام، ج2، ص241، رقم2971. . الدروس الشرعيّة، ج2، ص47. . مسالک الأفهام، ج3 ، ص102. . مجمع الفائدة والبرهان، ج7، ص 536.
هنگام تساوی احتمال تأثیر و احتمال عدم تأثیر، عدم وجوب را برگزیدهاند. بله، برخی از فقهای بزرگوار مانند امام خمینی و والد محقّق اینجانب ـ رضوان الله علیهما ـ فرمودهاند: امر به معروف و نهی از منکر حتّی هنگام ظن به عدم تأثیر نیز واجب است؛ ولی به شرط آنکه احتمال عقلایی تأثیر وجود داشته باشد.
به هر حال، شکّی نیست که با وجود علم به عدم تأثیر، هیچ کدام از فقها امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیداند. بر این اساس، چگونه ممکن است که نهضت حسینی را بر اساس امر به معروف و نهی از منکر جزئی تبیین کرد، در حالی که ما میدانیم که امام حسین و اصحابشان علم به عدم تأثیر ظاهری داشتند؟! شرط دوم آن است که این فریضه در صورتی واجب است که موجب ضرر نفسی یا مالی یا آبرویی به آمر و ناهی نشود؛ ولی اگر ضرری بر آن مترتّب شود، واجب نیست.
مثلاً از امام رضا نقل شده است که فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر در صورتی واجب است که ممکن باشد و ترسی بر جان [انسان] وجود نداشته باشد».
. «والنهی عن المنكر واجبان إذا أمكن، ولم یكن خيفة على النفس» (عيون أخبار الرضا، ج2، ص121، ح1؛ الخصال، ص609؛ وسائل الشيعة، ج16، ص129، كتاب الأمر والنهي، أبواب الأمر والنهي، ب2، ح8).
البتّه فقها به این شرط نیز تصریح کردهاند، در حالی که روشن است که این شرط نیز در انقلاب حسینی مفقود بوده است.
اینک که عدم وجود دو شرط در نهضت حسینی روشن گردید، معلوم میشود که این انقلاب مقدّس بر پایة این فریضه به معنای جزئیاش بنا نشده است؛ بلکه تحقیق، نشان میدهد که علّت حقیقی این انقلاب، دفاع از کیان اسلام بوده و امر به معروف و نهی از منکر، از مقدّمات یا از انگیزههای ناشی از این هدف به شمار میرفته است. همچنین بعید نیست که گفته شود تشکیل حکومت که برخی آن را از اهداف انقلاب حسینی شمردهاند نیز یکی از انگیزهها بوده است، نه از اهداف و غایات. البتّه این نکته جای تدبّر دارد.
همچنین میتوان گفت: عنوان امر به معروف و نهی از منکر، در نهضت حسینی از عناوین تحتانی است؛ یعنی عنوان فوقانیای که حرکت امام حسین بر مدار آن میچرخید و غاية الغایات شمرده میشد، دفاع از کیان اسلام بود و این همان چیزی است که ایشان به آن تصریح کرده و فرمودند: «هنگامی که امّت به پیشوایی همچون یزید گرفتار شود، باید با اسلام خداحافظی
. شرائع الإسلام، ج1، ص342؛ تحرير الأحكام، ج2، ص241، رقم 2971؛ الدروس الشرعيّة، ج2، ص47؛ مسالک الأفهام، ج3، ص102؛ مجمع الفائدة والبرهان، ج7، ص536.
کرد».
تفاوت میان عنوان تحتانی و عنوان فوقانی در مباحث فقهی و اصولی از تحقیقات اخیری است که در مباحث علمی آن را ارائه نمودهایم و چون آثار بسیاری در فقه و اصول و غیر آنها بر آن مترتّب میشود.
ممکن است گفته شود: امام حسین خودشان مصدر تشریع هستند و از این رو، این شرایط در مورد عمل ایشان معنا ندارد؛ یعنی عمل ایشان خود بر عدم اعتبار این شرایط در مسئلة امر به معروف و نهی از منکر دلالت میکند.
در پاسخ میگوییم: این شرایط در کلمات امام باقر و امام صادق آمده است و این دو امام بزرگوار با آگاهی از این امر، شرایط خاص را برای امر به معروف و نهی از منکر بیان کردهاند. پس باید در این مطلب تدبّر کرد.
به هر حال، تفاوت اساسی میان دو عنوان کاملاً روشن است؛ چراکه دفاع از اسلام مشروط به علم به تأثیر یا احتمال تأثیر نیست؛ چنانکه خوف بر نفس یا مال یا عِرض (آبرو و شرافت) نیز مانع از وجوب آن نمیشود؛ یعنی دفاع از کیان اسلام واجب است، گرچه به قربانی شدن نفس یا از بین رفتن اموال منتهی شود.
.«على الإسلام السلام؛ إذ قد بلیت الاُمّة براع مثل یزید» (اللهوف في قتلى الطفوف، ص10؛ بحار الأنوار، ج44، ص 326).
ظاهر آن است که این دفاع، هرچند بر حسب ظاهر، دفاع از اسلام است و تحت عنوان دفاع قرار میگیرد؛ ولی در واقع تحت عنوان جهاد قرار دارد و ما آن را جهاد ذبّی مینامیم، چنانکه بیشتر فقها همین دیدگاه را پذیرفتهاند. پس این جهاد، نوعی جهاد مشروع است که در زمان غیبت تجویز شده است.
فرقهای بین جهاد ذبّی و جهاد ابتدایی
میان این نوع جهاد که به قصد دفاع از کیان اسلام است، با جهاد ابتدایی تفاوتهای متعدّدی را میتوان ذکر نمود:
1. جهاد ابتدایی یک واجب کفایی است، بر خلاف این نوع از جهاد که بر همة مسلمانان واجب عینی است.
2. جهاد ابتدایی بر دعوت متوقّف است، بر خلاف این نوع از جهاد که بر دعوت متوقّف نیست. مقصود از دعوت، دعوت کفّار به تحقیق دربارة اسلام و اندیشه دربارة صحّت و حقایق آن است تا به آن اعتراف کنند.
3. جهاد ابتدایی بر حسب رأی مشهور ـ که نزدیک به اتّفاق است ـ ، منوط به حضور امام معصوم است، بر خلاف این نوع از جهاد که منوط به زمان حضور نیست؛ بلکه حتّی در زمان غیبت نیز واجب است و نیازی به حضور معصوم یا نائب خاص یا عام او ندارد. پس هر کسی که خطری را در مورد کیان اسلام احساس کند، دفاع از اسلام بر او به هر شیوهای که میتواند، واجب است. (البتّه توجّه به این نکته لازم است که این احساس خطر فقط یک امر فردی و تشخیص فردی نیست، بلکه به طوری است که هر کس آن شرایط را درک کند، چنین خطری را احساس میکند).
. ر.ک: تذكرة الفقهاء، ج9، ص20، مسألة 9؛ منتهى المطلب، ج14، ص28؛ جواهر الكلام، ج22، ص 26؛ شرح تبصرة المتعلّمين، ج4، ص328 و بعد از آن.
ندارد. پس هر کسی که خطری را در مورد کیان اسلام احساس کند، دفاع از اسلام بر او به هر شیوهای که میتواند، واجب است. (البتّه توجّه به این نکته لازم است که این احساس خطر فقط یک امر فردی و تشخیص فردی نیست، بلکه به طوری است که هر کس آن شرایط را درک کند، چنین خطری را احساس میکند). برخی از فقها تصریح کردهاند که جهاد ابتدایی فقط با دعوت امام معصوم یا نائب او واجب است و جنگیدن با ستمگر به صورت اختیاری جایز نیست، مگر اینکه ترس بر کیان اسلام وجود داشته باشد. پس این نیز نوع دیگری از انواع جهاد مشروع با شخص ستمگر است، به شرط آنکه جهاد به دفاع از اصل اسلام منتهی گردد.
4. بعید نیست که گفته شود جهاد ابتدایی با کفّاری که از نظر مکانی به مسلمانان نزدیکاند، واجب است ولی با کفاّری که از مسلمانان دورند، واجب نیست؛ امّا جهاد دفاعی بر هر کسی که دشمنی از دشمنان اسلام را در هر نقطهای از جهان مییابد، واجب است و وجوب در کسانی که به وطن مسلمانان حمله میکنند، منحصر نیست.
5. هدف در جهاد ابتدایی داخل شدن کفّار در اسلام است، در حالی که هدف از جهاد ذبّی، دفاع از اسلام و مسلمانان است و داخل شدن کفّار به اسلام، مورد نظر نیست.
. المبسوط، ص541 ـ 542، الوسيلة، ص 199؛ السرائر، ج2 ص3؛ تبصرة المتعلّمين، ص 87؛ تذكرة الفقهاء، ج9، ص19، مسألة 9؛ جواهر الكلام، ج22، ص 19.
است، در حالی که هدف از جهاد ذبّی، دفاع از اسلام و مسلمانان است و داخل شدن کفّار به اسلام، مورد نظر نیست.
6. بعید نیست که گفته شود یکی از تفاوتهای جهاد ابتدایی و مسئلة لزوم حفظ کیان اسلام، این است که اذن والدین در دومی اعتبار ندارد؛ بلکه حتّی اگر آنان فرزند خود را از این کار منع کنند، به گونهای که مخالفت با آنان موجب اذیّت شدن ایشان شود، باز هم این دفاع واجب است. محقّق عراقی در این باره میفرماید: شکّی نیست که دفاع در صورتی که مجاهد به اندازة کافی وجود نداشته باشد، واجب است، حتّی اگر والدین مکلّف او را منع کنند، به گونهای که مخالفت با ایشان موجب اذیت آنان شود. این بهخاطر مهمتر بودن حفظ کیان اسلام و نوع مسلمانان نسبت به حرمت آزار والدین است.
اینک خوب است که بحث اصلی را دو مقام پیگیری کنیم:
مقام اوّل، دربارة اصل وجوب حفظ کیان اسلام است.
مقام دوم، دربارة این است که وقتی کسی در این راه کشته میشود، شهید شمرده میشود و احکام سایر شهدا (مانند عدم وجوب غسل و کفن کردن او در لباس خودش) بر او جاری میگردد.
. شرح تبصرة المتعلّمين، ج4، ص 338.
مقام اوّل ادلّة وجوب حفظ کیان اسلام
پنج دلیل بر وجوب حفظ کیان اسلام وجود دارد:
دلیل اوّل: قرآن کریم
الف) قرآن کریم با فریاد رسا تصریح میکند که حفظ صومعهها و کنیسهها و مساجد، واجب و نابود کردن آنها حرام است. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: (وَلَوْ لاَ دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللهِ كَثِيراً وَلَينصُرَنَّ اللهُ مَن ينصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ)؛ «و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیلۀ بعضى دیگر دفع نكند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد و خداوند كسانى را كه یارى او كنند، یارى مىكند؛ خداوند قوى
. سورة حج، آية 40.
و شكستناپذیر است».
از مدلول مطابقی این آیة شریف استفاده میشود که دفاع از این اماکن مقدّس واجب است و از مدلول التزامی آن نیز فهمیده میشود که نابود کردن و تخریب این اماکن، حرام است. همچنین از راه اولویت قطعی میتوان فهمید که اگر اصل اسلام در معرض خطر باشد، دفاع کردن از آن به هر شیوة ممکن واجب است.
شاهد بر این مطلب، روایتی است که از امام صادق در ذیل آیة شریف (أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا) ؛ «به كسانى كه جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازۀ جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفتهاند» وارد شده و میفرماید: «یقاتل مؤمنوا كلّ زمان؛ مؤمنانِ هر زمان، [اذن داده شدهاند و] میتوانند بجنگندند».
ب) آیة دیگری که برخی آن را ذکر کردهاند و معتقدند که بر این مطلب دلالت میکند، آیة شریفی است که میفرماید: (يا أَيّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يلُونَكُم مِّنَ الكُفَّارِ وَلْيجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقِينَ)؛ «اى كسانى كه ایمان آوردهاید، با كافرانى كه به شما نزدیكترند، پیكار كنید. آنها باید در
. سورة حج، آية 39. . الکافي، ج5، ص13، ح1؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص127، ح224؛ وسائل الشيعة، ج15، ص34 ـ 40، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو وما يناسبه، ب9، ح1. . سورة توبه، آية 123.
شما شدّت و خشونت احساس كنند، و بدانید خداوند با پرهیزگاران است». پس مراد از «یلونکم» قرب و نزدیکی است؛ یعنی خداوند متعال به مبارزه با کسانی دستور داده است که به مسلمانان نزدیکترند.
محقّق طبرسی دربارة این آیه میفرماید: «این آیه دلالت میکند بر اینکه بر اهل هر شهری واجب است که اگر بر کیان اسلام میترسند، از خودشان دفاع کنند، هرچند امام عادلی در آنجا نباشد».
ولی انصاف آن است که این آیه بر مدّعا دلالتی ندارد؛ بلکه فقط بر لزوم جهاد ابتدایی دلالت میکند و بر لزوم دفاع از کیان اسلام دلالت ندارد، مگر اینکه گفته شود صِرف نزدیک بودن به مسلمانان موجب ترس بر کیان اسلام میشود.
ج) از آیات وجوب قتال و جهاد در قرآن کریم استفاده میشود که این واجب، فقط برای دفاع از دین و بقا و نشر و توسعة آن تشریع شده است؛ زیرا مثلاً آیة شریف (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ للهِ)؛ «و با آنها پیكار كنید تا فتنه باقى نماند و دین، مخصوص خدا گردد» صریح در این است که اقامة دین و جمع شدن مردم در زیر پرچم دین، از اهداف و غایات اساسی در جهاد است.
به بیان دیگر، ما در بحث آیات جهاد در قرآن کریم،
. مجمع البيان، ج5، ص132. . سورة بقره، آية 193.
ثابت کردیم که هدف اساسی از مشروعیت جهاد ابتدایی، کشورگشایی نیست؛ بلکه هدف از آن، نشر دین و خارج کردن مردم از زیر یوغ کفر است. بر این اساس، کاملاً صحیح است که گفته شود: آیات جهاد و پیکار در قرآن، قویترین دلیل بر وجوب حفظ کیان اسلام هستند.
د) با قطع نظر از آیات قبل، میتوان به آیات بسیاری که بر وجوب قتال در راه خدا دلالت میکنند، تمسّک کرد. مثلاً در سورة نساء آمده است: (وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِيلِ اللهِ وَالمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالوِلْدَانِ الَّذِينَ يقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ القَرْيةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِيرًا * الَّذِينَ آمَنُواْ يقَاتِلُونَ فِی سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يقَاتِلُونَ فِی سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِياء الشَّيطَانِ إِنَّ كَيدَ الشَّيطَانِ كَانَ ضَعِيفاً)؛ «چرا در راه خدا و مردان و زنان و كودكانى كه تضعیف شدهاند، پیكار نمىكنید؟! همان افرادی كه مىگویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما * كسانى كه ایمان دارند، در راه خدا پیكار مىكنند؛ و آنها كه كافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان، پیكار كنید؛ زیرا كه نقشۀ شیطان ضعیف است».
. سورة نساء، آيات 75 ـ 76.
این آیه به خوبی بر وجوب حفظ کیان اسلام دلالت میکند؛ زیرا شکّی نیست که دفاع از کیان اسلام از بارزترین مصادیق سبیل الله است.
دلیل دوم: روایات
روایات پرشماری بر وجوب حفظ کیان اسلام دلالت میکنند، از جمله:
یک: روایتی که طبری در تاریخ خود از ابی مخنف از عقبة بن أبی عیزار، نقل میکند که گفت: حسین بن علی برای اصحاب خود و اصحاب حر در منطقة «بیضه» خطبه خواند. ایشان سپاس خداوند و ثنای او را به جای آورد و سپس فرمود: ای مردم، رسول خدا فرمودند: هركس سلطان ستمكاری را ببیند كه حرامهای خدا را حلال قرار داده و عهد خدا را شکسته و برخلاف سنّت پیغمبر رفتار كند و در میان بندگان خدا گناه و تجاوزكاری را پیش گیرد، پس به كرداری یا به گفتاری بر او پرخاش نكند، جای دارد که خدا او را در همان جایی كه سلطان ستمكار را وارد میكند، وارد كند. ای مردم! اینان (بنیامیه و کارگزاران آنها) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترك كرده، و فساد را آشكار نموده، و حدود را تعطیل، و فیء و غنیمت را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال كردهاند و من سزاوارترین كسی هستم كه بر آنها پرخاش کنم... .
. «أَيهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ قَالَ: مَنْ رَأَی سُلْطَاناً
از عموم موصول (من رأی) در کلام رسول خدا استفاده میشود که برخورد با حاکمی که در صدد تغییر دین خداست، بر هر مسلمانی واجب است. همچنین از راه اولویت قطعی استفاده میشود که اگر کفّار بخواهند دین را نابود کنند، بر هر مسلمانی دفاع از اسلام و مسلمانان واجب خواهد شد.
دو: از محمّد بن عیسی نقل شده است که گفت: من و یونس بن عبد الرحمن به خانة امام رضا رفتیم... . یونس به امام رضا عرض کرد: اى آقاى من، آیا اجازه مىدهید كه مسئلهاى بپرسم؟ امام فرمود: سؤال كن. یونس گفت: مرا دربارة مردى از اینان (اهل سنت) آگاه گردان كه مرده و وصیت كرده كه از اموالش یك اسب و هزار درهم و یك شمشیر را به مردى بدهند كه به جاى او مرزبانى كرده و در بعضى مرزها بجنگد. امّا وصى به وصیت عمل کرده و این اموال را به مردى از دوستان ما داده و او هم گرفته است، ولی نمیدانسته که هنوز وقت مرزبانی]مشروع و با اذن امام[ فرا نرسیده
جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ، نَاكِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ يعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِـالْإِثْمِ وَالْعُـدْوَانِ فَلَمْ يغَيرْ عَلَيهِ بِفِعْلٍ وَلَا قَوْلٍ، كَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ يدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلَا وَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيطَانِ، وَتَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلَالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَيّرَ...» (تاريخ الطبري، ج5، ص403).
است. اکنون شما در این باره چه مىفرمایید؟ آیا براى كسى كه اینها را گرفته، جایز است كه به جاى آن شخص مرزبانى نماید یا نه؟
امام فرمود: باید آنچه را گرفته است به وصى برگرداند و مرزبانى نكند؛ زیرا هنوز وقت آن فرا نرسیده است. یونس گفت: آن شخص، وصى را نمىشناسد و نمىداند كجاست. امام فرمود: دربارة او تحقیق کند. یونس گفت: تحقیق هم كرده ولى نتوانسته او را پیدا كند، پس چه کند؟ امام فرمود: اگر چنین است، مرزبانى كند ولى نجنگد. یونس گفت: اگر در حالى كه مشغول مرزبانى بود، دشمن رسید و نزدیك است كه به خانهاش داخل شود، در این صورت چه كند؟ بجنگد یا نه؟ امام فرمود: در این صورت بجنگد ولى نه از طرف اینان (سلاطین جور)، بلكه براى دفاع از حریم اسلام جهاد كند؛ زیرا با رفتن كیان اسلام، نام و یاد پیامبر خدا نابود مىشود... .
. کنایه از اینکه نمیداند هنوز وقت ظهور و فرج معصومین فرا نرسیده است که جهاد و مرزبانی مشروع باشد. . ومنها: ما عن محمّد بن عيسى قال: أتيت أنا ويونس بن عبد الرحمن باب الرضا7، وبالباب قوم قد استأذنوا عليه قبلنا، واستأذنا بعدهم، وخرج الآذن فقال: ادخلوا، ويتخلّف يونس ومَن معه من آل يقطين... فقال له يونس : يا سيّدي تأذن لي أن أسألک عن مسألة؟ فقال له: سل، فقال له يونس: أخبرني عن رجل من هؤلاء مات وأوصی أن يدفع من ماله فرس وألف درهم و سيف إلى رجل يرابط عنه، ويقاتل في بعض هذه الثغور، فعمد الوصي فدفع ذلک كلّه إلى رجل من أصحابنا، فأخذه وهو لا يعلم أنّه لم يأت لذلک وقت بعد، فما تقول؟ أيحلّ له أن يُرابط عن هذا الرجل في
پس روشن شد که روایات نیز به خوبی بر لزوم حفظ کیان اسلام دلالت میکند. از این رو، صاحب وسائل بابی را تحت عنوان «حكم المرابطة فی سبيل الله، ومَن أخذ شيئاً ليرابط به، وتحريم القتال مع الجائر إلّا أن يدهم المسلمين مَن يخشى فيه على بيضة الإسلام، فيقاتل عن نفسه أو عن الإسلام» آورده است که باید به آن مراجعه شود.
و معنای «رباط» [که در این روایات آمده است]، ایستادن در کنار مرز برای حفظ کیان اسلام است.
دلیل سوم: اجماع
میان همة مسلمانان اعم از شیعه و سنّی، اجماع وجود دارد که حفظ کیان اسلام واجب است و حتّی بعید نیست که بگوییم: در همة زمانها لزوم دفاع از دین، از ضروریات دینی بوده است.
بعض هذه الثغور أم لا؟ فقال7: يردّ على الوصي ما أخذ منه، ولا يُرابط، فإنّه لم يأن لذلک وقت بعد، فقال يردّه عليه. فقال يونس: فإنّه لا يعرف الوصي، ولا يدري أين مكانه. فقال الرضا7: يُسئل عنه. فقال يونس: فقد سأل عنه فلم يقع عليه كيف يصنع؟ فقال7: إن كان هذا فليُرابط ولا يُقاتل. فقال له يونس: فإنّه قد رابط وجاءه العدو، وكاد أن يدخل عليه في داره، فما يصنع: يُقاتل أم لا؟ فقال لـه الـرضا7: إذا كـان ذلک كذلک فلا يُقاتل عن هؤلاء، ولكن يُقاتل عن بيضة الإسلام، فإنّ في ذهاب بيضة الإسلام دروس ذكر محمّد9. (قرب الاسناد،ص345، ح1253؛ بحار الأنوار، ج100، ص62، ح1). . وسائل الشيعة، ج15، ص29، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو وما يناسبه، ب6. . جواهر الكلام، ج22، ص24 ـ 26.
دلیل چهارم: عقل
عقل حکم میکند که باید از مقدّسات دفاع کرد و چه مقدّسی بزرگتر از دین و شهرهای مسلمانان است؟! پس عقل میتواند لزوم دفاع از دین و شهرهای مسلمان و لزوم دفع دشمنان از آنها را درک کند.
دلیل پنجم: راضی نبودن شارع به ترک امور حسبیه
دفاع از کیان اسلام از امور حسبیهای است که شارع به ترک آنها راضی نیست و میدانیم که وجود آنها مطلوب شارع است، مانند حفظ اموال اشخاص صغیر و غائب. این در حالی است که بدون تردید، حفاظت از دین و دفاع از آن به مراتب از حفظ مال صغیر و غائب مهمتر است.
مقام دوم جریان احکام شهدا بر مدافعین
امّا دربارة سقوط غسل از شهدای مدافع ـ چنانکه از مجاهدین در جهاد ابتدایی ساقط است ـ ، محقّق در معتبر، شهید در ذکری، محقّق کرکی در جامع المقاصد، شهید ثانی در روضه و صاحب مدارک، به سقوط غسل قائل شدهاند. همچنین میرزای قمی در غنائم الایّام و گروهی دیگر از معاصران مانند سیّد حکیم در منهاج الصالحین و محقّق خویی در موسوعه به آن تصریح کردهاند.
. المعتبر، ج1، ص311. . ذكرى الشيعة، ج1، ص321. . جامع المقاصد، ج1، ص365. . الروضة البهيّة، ج1، ص126. . مدارک الأحكام، ج2، ص70 ـ 71. . غنائم الأيّام، ج3، ص396. . منهاج الصالحين، ج1 ص109، مسألة 24. . موسوعة الإمام الخوئي، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج8، ص376.
دلیل بر این مطلب، آن است که در حسنة ابان بن تغلب از امام صادق آمده است: «کسی که در راه خدا کشته میشود، در لباسش دفن میگردد و غسل داده نمیشود» و روشن است که عنوان «مقتول فی سبیل الله» بر این شهدا صدق میکند و هیچ دلیلی وجود ندارد که این عنوان را به کسی اختصاص دهیم که به دستور امام عادل یا نائب او به میدان جنگ میرود و کشته میشود.
محقّق حلّی در نقد کلام شیخ مفید و شیخ طوسی مینویسد: آنچه شیخان فرمودهاند، مطلب اضافهای است که از نص فهمیده نمیشود.
محقّق خویی دربارة کسی که در راه حفظ کیان اسلام کشته میشود میفرماید: چنانچه کفّار به شهرهای مسلمین حمله کنند و مسلمانان از شهرهای خود دفاع کنند تا کیان اسلام حفظ شود، فرد کشته شده در این راه، مقتول فی سبیل الله به شمار میرود و غسل او واجب نیست، هرچند کشته شدن او در حال جهاد رخ نداده است؛ چون روشن است که کار او دفاع محسوب میشود. البتّه دلیل بر این مطلب، اخباری که دربارة
. «الذی يقتل فی سبيل الله يدفن فی ثيابه ولا يغسل» (الکافي، ج3، ص212، ح5، تهذيب الأحكام، ج1، ص332، ح973؛ وسائل الشيعة، ج2، ص510، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح9). . القنعة، ص84. . المبسوط، ج1، ص256 ـ 257؛ النهاية، ص40. . المعتبر، ج1، ص311.
شهید وارد شدهاند نیست؛ زیرا احتمال دارد که آن اخبار به کسی که در جهاد کشته میشود، اختصاص داشته باشد. همچنین دلیل آن، روایت ابی خالد نیست.
در این روایت آمده است: «هر مردهای را غسل بده، خواه غریق باشد و یا خوراک درنده شده باشد. هر اتّفاقی که افتاده باشد [باید مرده را غسل دهی]، مگر کسی که بین دو صف کشته شده باشد. این شخص اگر رمقی داشته باشد، غسل داده میشود، و گرنه غسل لازم ندارد». چه بسا کسی ادّعا کند که عنوان «من قتل بین الصفّین» اطلاق دارد و شامل کسی که در راه دفاع از کیان اسلام کشته شده است نیز میشود.
لیکن این ادّعا صحیح نیست؛ زیرا این روایت هرچند بر حسب دلالت ظهور دارد؛ ولی سند آن مقطوع است و احتمال دارد که فتوای ابی خالد باشد. البتّه این روایت، برخلاف آنچه در کلام محقّق همدانی آمده، مضمره نیست و شاید تعبیر ایشان از جهت کلمة «قال» باشد که مرجع ضمیر آن در روایت ذکر نشده است. [پس دلیل بر مطلب، اخبار مربوط به شهید و روایت ابی خالد نیست؛] بلکه صحیحة ابان و حسنة ابان است.
. «إغسل كلّ الموتى، الغريق، وأكيل السبع، وكلّ شیء إلّا ما قتل بين الصفّين، فإن كان به رمق غسّل وإلّا فلا» (تهذيب الأحكام، ج1، ص330، ح967؛ الاستبصار، ج1، ص213، ح753، الكافي، ج3، ص213، ح7؛ وسائل الشيعة، ج2، ص506، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح3). . مصباح الفقيه، ج5 ص116. . «قال: سألت أبا عبدالله عن الّذي يقتل في
سپس محقّق خویی بعد از ذکر این دو روایت میفرماید: صدر این دو روایت، هرچند همة کسانی که در راه خدا کشته میشوند را در بر میگیرد (مانند مقتول در راه امر به معروف یا دفاع از خودش)، ولی ذیل آنها بر اختصاص حکم به کسی که در میان صفوف قتال و در معرکة قتال یا دفاع کشته میشود، دلالت دارد؛ زیرا حضرت در ذیل روایت فرمودهاند: «مگر اینکه مسلمانان او را پیدا کنند و او هنوز رمق داشته باشد». این جمله ظهور در معرکه دارد، بویژه با ملاحظة تعلیلی که میفرماید رسول خدا بر حمزه نماز خواندند. این سخن، به منزلة کلام یا لفظ صریح در اختصاص است.
سخن فقیهان
اگر ما به کلمات فقیهانی همچون شیخ در مبسوط و
سبيل الله أيغسل ويكفّن ويحنّط؟ قال: يدفن كما هو في ثيابه إلّا أن يكون به رمق (فان كان به رمق) ثمّ مات فإنّه يغسل ويكفن ويحنط ويصلّى عليه، لأنّ رسـول الله صلّى عـلى حـمزة وكـفّنه وحـنّطه، لأنّـه كان قد جُرِّد» (وسائل الشيعة، ج2، ص509 و510، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح7). . «قال: سمعت أبا عبدالله يقول: الّذي يقتل في سبيل الله يدفن في ثيابه ولا يغسل إلّا أن يدركه المسلمون وبه رمق ثمّ يموت بعد، فإنّه يغسل ويكفن ويحنط، إن رسول الله كفّن حمزة في ثيابه ولم يغسله ولكنه صلّى عليه» (همان، ح9). . موسوعة الإمام الخوئي، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج8 ص377 ـ 378.
نهایة، ابن إدریس در سرائر، فاضل آبی در كشف الرموز، محقّق حلّی در مختصر النافع و نكت النهایة، علّامة حلّی در تذكرة و منتهى المطلب، فخر المحقّقین در رسائل الفخریة، شهید اوّل در دروس، جمال الدین الحلّی در مهذّب البارع، صیمری در كشف الالتباس، محقّق ثانی در جامع المقاصد، شهید ثانی در روض الجنان و روضة البهیة، اردبیلی در مجمع الفائدة والبرهان، سید عاملی در مدارک، صاحب حدائق، وحید بهبانی در مصابیح الظلام، كاشف الغطاء در كشف الغطاء،
. المبسوط، ج1، ص541 ـ 542؛ النهاية، ص290. . السرائر، ج2، ص4. . ر.ک: كشف الرموز، ج1، ص416. . المختصر النافع، ص 185؛ نكت النهاية، ج2، ص5. . تذكرة الفقهاء، ج9، ص19 ـ 20، مسألة 9؛ منتهى المطلب، ج14، ص25 و28. . الرسائل الفخريّة، ص83. . الدروس الشرعيّة، ج2، ص30. . المهذّب البارع، ج2، ص295. . كشف الالتباس، ص273 ـ 274. . جامع المقاصد، ج3 ص371. . روض الجنان، ج1، ص299؛ الروضة البهيّة، ج2، ص381. . مجمع الفائدة والبرهان، ج7، ص445. . مدارک الأحكام، ج5، ص 233. . الحدائق الناضرة، ج3، ص415. . ر.ک: مصابيح الظلام، ج10، ص478. . كشف الغطاء، ج4، ص288.
میرزای قمّی در غنائم، فاضل نراقی در مستند، صاحب جواهر و دیگران نگاه کنیم، خواهیم دید که آنان به این مطلب تصریح کردهاند که اگر دشمنی به مسلمانان حمله کند که از ستمگری او و نابود شدن کیان اسلام ترسیده شود، بر مسلمانان واجب است که دفاع کنند و البتّه باید این کار را به قصد دفاع از خودشان و دفاع از اسلام و مسلمین انجام دهند.
برخی از این بزرگان تصریح کردهاند که این دفاع، از اقسام جهاد در زمان غیبت است. بله، برخی با این سخن مخالفت کرده و گفتهاند: استعمال کلمة «جهاد» در این مورد، استعمال حقیقی نیست؛ بلکه مجازی است. در این قسمت از بحث، عین عبارت فقها را نقل میکنیم:
1. شیخ طوسی در مبسوط مینویسد: چنانچه شروطی که ذکر کردیم، در کسی که جهاد بر او واجب است، جمع گردید، جهاد بر او واجب نخواهد شد مگر اینکه امام عادل یا کسی که امام او را برای جهاد نصب کرده، در آنجا وجود داشته باشد و ایشان را به جهاد فرا بخواند. در این هنگام است که جهاد بر کسانی که گفته شد، واجب میگردد. امّا اگر امام یا کسی که امام او را نصب کرده است، موجود نباشد، وجوب ساقط میگردد و حتّی اصلاً انجام آن صحیح نیست، مگر در صورتی که مسلمانان مورد حمله قرار بگیرند، به گونهای بر کیان اسلام ترسیده شود و خوف نابودی آن وجود داشته باشد و یا ترس نابودی گروهی از مسلمانان به وجود آید. در این حالت، دفاع آنان واجب است و باید قصد دفاع از نفس و اسلام و مسلمین شود، نه اینکه قصد جهاد برای داخل کردن دشمن در اسلام را داشته باشند.
. غنائم الأيّام، ج3، ص396. . مستند الشيعة، ج9، ص292. . جواهر الكلام، ج22، ص24 و32. . تذكرة الفقهاء، ج9، ص19 ـ 20، مسألة 9؛ منتهى المطلب، ج14، ص28؛ مسالک الأفهام، ج3، ص8؛ الروضة البهيّة، ج2، ص379؛ كشف الغطاء، ج4، ص287.
شد، واجب میگردد. امّا اگر امام یا کسی که امام او را نصب کرده است، موجود نباشد، وجوب ساقط میگردد و حتّی اصلاً انجام آن صحیح نیست، مگر در صورتی که مسلمانان مورد حمله قرار بگیرند، به گونهای بر کیان اسلام ترسیده شود و خوف نابودی آن وجود داشته باشد و یا ترس نابودی گروهی از مسلمانان به وجود آید. در این حالت، دفاع آنان واجب است و باید قصد دفاع از نفس و اسلام و مسلمین شود، نه اینکه قصد جهاد برای داخل کردن دشمن در اسلام را داشته باشند. ایشان در نهایة نیز نظیر همین مطلب را فرموده است.
2. ابن ادریس میفرماید: هرگاه امام، ظاهر نباشد و منصوب او نیز حاضر نباشد، جهاد با دشمن جایز نیست. و جهاد کردن با ائمّة ستمگر بدون [اجازة] امام، خطایی است که فاعل آن گناهکار شمرده میشود و اگر پیروز شود، پاداشی ندارد و اگر شکست بخورد، گناهکار است، مگر اینکه مسلمانان ـ العیاذ بالله ـ به گونهای مورد حمله قرار بگیرند که خوف بر کیان اسلام و احتمال نابودی آن برود.
3. نظیر همین مطلب در کشف الرموز هم آمده است.
. المبسوط، ج1، ص541 ـ 542. . النهاية، ص290. . السرائر، ج2، ص4.
است.
4. محقّق حلّی مینویسد: جهاد همراه با ستمگر جایز نیست، مگر اینکه مسلمانان مورد حملة کسی قرار بگیرند که از جانب او ترس بر کیان اسلام ایجاد شود، و یا در میان قومی باشد و دشمن آنان را محاصره کند. پس او در هر دو حالت، باید قصد دفاع از خودش را داشته باشد، نه یاری کردن ستمگر را.
ایشان در نکت النهایة نیز نظیر همین مطلب را فرموده است، و ابن سعید حلّی نیز در جامع الشرایع همین دیدگاه را برگزیده است.
5. علاّمة حلّی میفرماید: ... مگر آنکه مسلمانان مورد حملة دشمنی قرار بگیرند که از جانب او بر نفس و مال ترسیده شود و خوف بر کیان اسلام ایجاد گردد. پس هر کسی که توانایی داشته باشد، واجب است که جهاد کند، چه امام به او اذن داده باشد یا نه، و خواه کم باشند یا زیاد. همچنین برای هیچ کس تخلّف از این کار جایز نیست، مگر اینکه نیازی به ماندن او باشد. مثلاً برای حفظ مکان یا اهل و مال بماند و به جهاد نرود.
همچنین ایشان در منتهی نیز همین مطلب را در تحت عنوان «جهاد در برابر دشمنی که از جانب او کیان
. كشف الرموز، ج1، ص416. . المختصر النافع، ص185. . نكت النهاية، ج2، ص5. . الجامع للشرائع، ص233. . تذكرة الفقهاء، ج9، ص48، مسألة 19.
اسلام تهدید میشود» میفرماید.
6. فخر المحقّقین نیز مینویسد: جهاد در صورتی که پیامبر و امام مسلمین یا نائب او بِدان دعوت کند، یا خوف بر کیان اسلام وجود داشته باشد، واجب میشود.
7. شهید اوّل میفرماید: جهاد به شرطی واجب میشود که امام عادل یا نائب او به آن دعوت کند، و جهاد با ستمگر در حالت اختیار جایز نیست، مگر اینکه خوف نابودی کیان اسلام (اصل و مجتمع اسلام) و یا ترس از نابودی گروهی از مسلمانان وجود داشته باشد. در این صورت، بر کسانی که به آنان نزدیکاند، دفاع از آنان واجب است.
در اللمعة الدمشقیه نیز همین مطلب آمده است.
8. جمال الدین حلّی نیز مینویسد: جهاد همراه با ستمگر واجب نیست، مگر آنکه کسی به مسلمانان حمله کند که از جانب او خوف بر کیان اسلام وجود داشته باشد.
9. در کشف الالتباس آمده است: گاهی قتال در زمان غیبت واجب میشود و آن در صورتی است که مسلمانان از سوی دشمنی که از جانب او ترس بر کیان اسلام (اصل و مجتمع آن) وجود دارد، مورد حمله قرار بگیرد. در این صورت بر هر کسی دفع او واجب است. شهید و مصنّف نیز همین دیدگاه را اختیار کردهاند.
. منتهى المطلب، ج14، ص28. . الرسائل الفخريّة، ص83. . الدروس الشرعيّة، ج2، ص30. . اللمعة الدمشقيّة، ص44. . المهذّب البارع، ص295.
مسلمانان از سوی دشمنی که از جانب او ترس بر کیان اسلام (اصل و مجتمع آن) وجود دارد، مورد حمله قرار بگیرد. در این صورت بر هر کسی دفع او واجب است. شهید و مصنّف نیز همین دیدگاه را اختیار کردهاند.
10. محقّق ثانی در جامع المقاصد میفرماید: اگر کسی در جهاد مشروع کشته شود، مثلاً مسلمانان از سوی کسی که کیان اسلام را تهدید میکند، مورد حمله قرار بگیرند و از این رو، به جهاد بدون امام و نائبش اضطرار پیدا کنند ـ نه همچون کسی که در جنگ با راهزنان کشته میشود؛ چراکه این جنگ، جهاد برای دفاع از دین شمرده نمیشود ـ در این صورت، اطلاق اخبار و عموم برخی از آنها مانند فرمایش امام صادق که میفرماید: «کسی که در راه خدا کشته میشود، در لباسش دفن میشود و غسل لازم ندارد، مگر اینکه مسلمانان او را در حالی که رمق دارد پیدا کنند...»، اقتضا دارد که این شخص شهید شمرده شود، بدین معنا که این حکم (دفن در لباس خودش و عدم غسل) برای او ثابت باشد. شهید و صاحب معتبر نیز این فتوا را برگزیدهاند و فتوا نیز بر همین است. از مصنّف نیز میل به این دیدگاه به مشام میرسد؛ لیکن از ظاهر کلام شیخ طوسی و شیخ مفید، حکایت شده است که این دیدگاه را قبول ندارند؛ ولی عموم این اخبار حجّتی بر علیه آنان است.
. كشف الالتباس، ص273 ـ 274. . «الذی يقتل فی سبيل الله يدفن فی ثيابه ولا يغسل، إلا أن يدركه المسلمون وبه رمق...» (الکافي، ج3، ص212، ح5؛ تهذيب الأحكام، ج1، ص332، ح973؛ وسائل الشيعة، ج2، ص510، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح9). . ذكرى الشيعة، ج1، ص321. . المعتبر، ج1، ص311.
برگزیدهاند و فتوا نیز بر همین است. از مصنّف نیز میل به این دیدگاه به مشام میرسد؛ لیکن از ظاهر کلام شیخ طوسی و شیخ مفید، حکایت شده است که این دیدگاه را قبول ندارند؛ ولی عموم این اخبار حجّتی بر علیه آنان است.
11. شهید ثانی میفرماید: تقیید به قتالی که پیامبر یا نائبش به آن امر کردهاند، برای خارج کردن کسانی است که در غیر آن کشته میشوند، هرچند جهاد مشروع باشد، مانند اینکه دشمنی بر مسلمانان حمله کند که تهدیدی بر کیان اسلام است.
ایشان در روضة البهیّة نیز همین مطلب را میفرماید.
12. محقّق اردبیلی نیز همین دیدگاه را برگزیده است.
13. سیّد عاملی در مورد حکم شهید و اینکه در لباس خونیاش دفن میشود و نیازی به حنوط و غسل ندارد، میفرماید: این دو روایت، هر کسی را که در راه خدا کشته شده باشد، شامل میشوند. در نتیجه، هم کسی را که در پیش روی امام به شهادت میرسد، شامل میشوند و هم غیر او را در بر میگیرند، مانند کسی که در لشکر مسلمانان کشته میشود در حالی که از جانب دشمنی که کیان اسلام را تهدید میکند، مورد حمله واقع شدهاند.
. المقنعة، ص84؛ المبسوط، ج1، ص256 ـ 257؛ النهاية، ص40. . جامع المقاصد، ج1، ص365. . روض الجنان، ج1، ص299. . الروضة البهيّة، ج2، ص381. . مجمع الفائدة والبرهان، ج3، ص346 وج7، ص445. . مقصود از این دو روایت حسنة أبان بن تغلب وحسنة اسماعیل بن جابر و زراره است. در حسنة ابان آمده است: «سمعت أبا عبدالله يقول: «الذي يقتل في سبيل الله يدفن في ثيابه، ولا يغسّل إلا أن يدركه المسلمون وبه رمق
خدا کشته شده باشد، شامل میشوند. در نتیجه، هم کسی را که در پیش روی امام به شهادت میرسد، شامل میشوند و هم غیر او را در بر میگیرند، مانند کسی که در لشکر مسلمانان کشته میشود در حالی که از جانب دشمنی که کیان اسلام را تهدید میکند، مورد حمله واقع شدهاند.
همچنین در جای دیگری میفرماید: جهاد در حال غیبت، فقط هنگامی واجب میشود که دشمنی به مسلمانان حمله نماید که کیان اسلام را تهدید میکند. پس جهاد برای دعوت به اسلام واجب نیست؛ زیرا این جهاد فقط باید همراه با امام باشد.
14. صاحب حدائق نیز مینویسد: از برخی از اخبار این مسئله فهمیده میشود کسی که در معرکة جهاد مشروع کشته میشود، حتّی اگر در حال غیبت امام باشد (مانند اینکه دشمنی به مسلمانان حمله کند که کیان اسلام را تهدید مینماید) شهید شمرده میشود و باید در مورد او به آنچه مدلول این اخبار است، عمل شود.
ثم يموت بعد، فإنه يغسّل ويكفّن ويحنّط. إنّ رسول الله كفّن حمزة في ثيابه ولم يغسله ولكنّه صلّى عليه» (الکافي، ج3، ص212، ح5؛ تهذيب الأحكام، ج1، ص332، ح973؛ وسائل الشيعة، ج2، ص510، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح9). و در حسنة اسماعیل بن جابر وزراره از امام باقر هم آمده است: «قلت له: كيف رأيت الشهيد يدفن بدمائه؟ قال: نعم في ثيابه بدمائه، ولا يحنّط ولا يغسّل ويدفن كما هو» (الکافي، ج3، ص211، ح2؛ تهذيب الأحكام، ج1، ص331، ح970؛ وسائل الشيعة، ج2، ص590، كتاب الطهارة، أبواب غسل الميّت، ب14، ح8). . مدارک الأحكام، ج2، ص70. . مدارک الأحكام، ج5، ص233.
که کیان اسلام را تهدید مینماید) شهید شمرده میشود و باید در مورد او به آنچه مدلول این اخبار است، عمل شود.
15. محدّث بحرانی میفرماید: مشهور، جهاد معروفی را در زمان غیبت ثابت میدانند، هرچند حضوری (حضور امام) در کار نباشد. این جهاد، در صورتی است که کیان اسلام از سوی کفّار و مشرکین مورد تهدید قرار بگیرد که در این صورت جهاد بر مسلمانان واجب است. البتّه ما مستند این جهاد را در اخبار پیدا نکردیم، ولی بر فرض که چنین خبری از معصومین وارد شده باشد، این جهاد از اقسام دفاع خواهد بود. همان گونه که برخی از محقّقان ـ مانند شهید در دروس و دیگران ـ به آن اشاره کردهاند. پس اگر واژة «جهاد» نیز بر آن اطلاق شود، این اطلاق نیز مانند جهاد نفس و جهاد زن، از باب مجاز است.
همچنین در اخباری پرشمار، تصریح شده است که جهاد همراه با غیر امام واجب الاطاعة، همچون مردار و خون و گوشت خوک حرام است، مانند خبر بشیر دهّان و دیگران. [سپس محدّث بحرانی به صحیحة یونس بن عبد الرحمن مرقاد از امام رضا و خبری که در کافی روایت شده، اشاره میکند و سپس میفرماید:] این اخبار، دلیل اصحاب بر جواز جهادی است که از
. الحدائق الناضرة، ج3، ص415. . الدروس الشرعيّة، ج2، ص30.
ایشان نقل کردیم؛ لیکن این جهاد همان جهادی که در شرع مقرّر شده نیست و این گونه، تحقیقی که ما گفتیم روشن میگردد؛ ولی بحثی در نامگذاری و اصطلاح نیست. پس آنچه از جهاد شرعی به ذهن متبادر میشود، آن جهادی است که شرایط آن کامل باشد. از این رو، در روایات آمده است که غزوهای نیست مگر همراه با امام عادل.
امّا از آنجا که جهاد مشروع [در زمان غیبت]، آن جهادی است که دفاع باشد، ما در اینجا دربارة احکام دفاع بحث میکنیم. پس این کتاب برای بررسی احکام دفاع منعقد شده است، هرچند آن را به نام «کتاب جهاد» نامیدهایم. آن دفاعی که جایز است، دفاعی است که شرایط مقرّر را داشته باشد؛ یعنی امید سالم ماندن در آن وجود داشته باشد. پس اگر گمان هلاک شدن در آن وجود داشته باشد، جایز نیست، چنانکه در بسیاری از اخبار به آن تصریح شده است. پس دفاع از نفس و حریم در صورت امکان، واجب است و نصوص مستفیض بر آن دلالت میکنند.
16. کاشف الغطاء نیز مینویسد: جهاد از جهت اختلاف متعلّقاتش به پنج قسم، تقسیم میگردد:
یک. جهاد برای حفظ کیان اسلام. دو. جهاد برای دفع افراد ملعون از تسلّط بر خون و
. سداد العباد ورشاد العباد، ص409 ـ 410.
عِرض مسلمانان و جلوگیری از زنا کردن آنها با زنان مسلمان و لواط کردن با فرزندان مسلمین.
سه. جهاد برای دفع افراد ملعون از گروهی از مسلمانانی که با گروهی از کفّار درگیر شدهاند.
چهار. جهاد برای دفع آنان از بلاد مسلمین و شهرها و زمینهای ایشان.
پنج. جهاد با کفر و رفتن به سوی محلهای ایشان برای بازگرداندن آنان به اسلام و اذعان به آنچه پیامبر اکرم آورده است.
17. میرزای قمی میفرماید: ظاهر آن است که هر کس در جهاد مشروع کشته شود، حتّی اگر در حضور امام یا با اذن ایشان نباشد، همین حکم را دارد، مانند اینکه کسی به مسلمانان حمله کند که کیان اسلام از سوی او تهدید شود و مکلّف به جهاد همراه با مسلمانان ناچار گردد. دلیل بر این مطلب، اطلاق اخبار است و محقّق در معتبر، شهید در ذکری و بعض از متأخران بعد از ایشان (مانند محقّق کرکی در جامع المقاصد، شهید ثانی در الروضة البهیة و صاحب مدارک) نیز با این فتوا موافقت کردهاند، بر خلاف بیشتر فقها که اذن خاص را شرط دانستهاند. (مانند شیخ مفید در مقنعه، شیخ طوسی در مبسوط، سلار در مراسم، ابن حمزه در وسیله، قاضی در مهذّب، حلّی در سرائر، ابن سعید در جامع الشرائع، محقّق در شرائع و علاّمه در منتهی)
. كشف الغطاء، ج4، ص287 ـ 288. . المعتبر، ج1، ص311. . ذكرى الشيعة، ج1، ص321. . جامع المقاصد، ج1، ص365. . الروضة البهيّة، ج2، ص381. . مدارک الأحكام، ج2، ص70 ـ 71.
خلاف بیشتر فقها که اذن خاص را شرط دانستهاند. (مانند شیخ مفید در مقنعه، شیخ طوسی در مبسوط، سلار در مراسم، ابن حمزه در وسیله، قاضی در مهذّب، حلّی در سرائر، ابن سعید در جامع الشرائع، محقّق در شرائع و علاّمه در منتهی)
18. محقّق نراقی در مستند الشیعة مینویسد: یکی از کارهای خیر در زمان غیبت، جنگیدن با دشمنان دین است، در صورتی که آنان به مسلمانان حمله کنند و خود مسلمانان یا کیان اسلام از سوی آنان مورد تهدید قرار بگیرد. در این حالت، از این سهم به آنان داده میشود.
19. سیّد محمّدباقر شفتی در رسالهاش دربارة اقامة حدود در عصر غیبت، مینویسد: اقامة حدود از احکامی است که خداوند متعال آن را برای حفظ کیان اسلام و دور نگه داشتن مردم از تصرّفهای نادرست، تشریع کرده است.
. غنائم الأيّام، ج3، ص396. . المقنعة، ص84. . المبسوط، ج1، ص256 ـ 257. . المراسم العلويّة، ص45. . الوسيلة، ص63. . المهذّب، ج1، ص54. . السرائر، ج1، ص166. . الجامع للشرائع، ص49. . شرائع الإسلام، ج1، ص37. . منتهى المطلب، ج7، ص197. . مستند الشيعة، ج9، ص292.
کرده است.
20. صاحب جواهر مینویسد: گاهی جنگیدن به صورت دفاعی واجب میشود، بدون اینکه امام یا منصوب ایشان حاضر باشد، مانند اینکه شخص در میان قومی باشد و دشمنی به سوی آنان آید که کیان اسلام را تهدید میکند و یا میخواهد بر سرزمین آنان استیلا یابد و یا آنان را به اسارت در آورد و اموالشان را بگیرد، و یا در میان کفّار حربی است ـ چه رسد به غیر آنان ـ و دشمنی به سوی آنان میآید که جانش را تهدید میکند. او در اینجا باید آن کفّار حربی را یاری کند تا خطر را از خودش دور نماید.
طلحة بن زید میگوید: از امام صادق دربارة مردی سؤال کردم که با اماننامهای به سرزمین حرب داخل میشود. امّا آن قومی که او بر آنان داخل شده است، با گروه دیگری درگیر میشوند. حضرت فرمود: بر مسلمان واجب است که خطر را از خودش دور کند و بر اساس حکم خدا و رسولش بجنگد. امّا اینکه بر اساس حکم [حاکمان] ستمگر و دین آنان بجنگد، جایز نیست.
البتّه این جنگیدن، جهاد به معنای اخص که باید شرایط یاد شده در آن وجود داشته باشد، نیست؛ بلکه
. إقامة الحدود في هذه الأعصار، ص10. . تهذيب الأحكام، ج6، ص135، ح229؛ وسائل الشيعة، ج15، ص31، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو وما يناسبه، ب6، ح3.
در مسالک آمده است: مصنّف با این سخن به عدم جریان حکم فرار، غنیمت و شهادت کشته شدگان در این گونه جنگها ـ به گونهای که غسل و کفن لازم نباشد ـ اشاره کرده است.
بلکه ایشان در دروس این مطلب را به ظاهر اصحاب نسبت داده است. ایشان پس از اینکه دفاع از کیان اسلام را همراه با جائر و دفاع از نفس را مطرح میکند، میفرماید: ظاهر کلام اصحاب این است که این گونه جنگیدن را جهاد نمینامند، بلکه آن را دفاع میگویند و اثر این تفاوت، در حکم شهادت، فرار و تقسیم غنیمت و مانند آن آشکار میشود.
امّا به نظر ما احکام یاد شده بر این افراد نیز جاری میشود، به شرط آنکه همراه با امام عادل یا منصوب او باشد، هرچند آن نیز دفاع است. البتّه این دفاع نیز جهاد شمرده میشود، چنانکه برای رسول خدا نیز هنگام حملة مشرکان به مدینه، همین حادثه رخ داد. و اینکه مصنّف و دیگران این دفاع را جهاد نمیدانند، فقط در صورتی است که امام عادل یا منصوب او وجود نداشته باشد. در این صورت، این جنگیدن فقط دفاع شمرده میشود و میتوان آن را از نصوص یاد شده استفاده کرد و حتّی میتوان آن را ضروری دانست.
. مسالک الأفهام، ج3، ص11 ـ 12. . الدروس الشرعيّة، ج2، ص30.
بلکه ظاهر کلام بسیاری از فقها این است که دفاع از کیان اسلام در صورت هجوم دشمن ـ هرچند در زمان غیبت باشد ـ جهاد شمرده میشود؛ زیرا ادلّة جهاد اطلاق دارند. همچنین ادلّهای که از جهاد ابتدایی نهی میکنند نیز به جهادی اختصاص دارند که برای دعوت به اسلام باشد و بدون امام عادل یا منصوب او انجام گردد، بر خلاف جهاد مورد نظر که نوعی جهاد به شمار میرود و حضور امام یا نائب او یا اذن ایشان حتّی در زمان بسط ید ایشان نیز در آن شرط نیست. پس اصل، این است که در زمان غیبت نیز بر همان حال خود باقی مانده باشد.
و احتمال اینکه این نوع دفاع، حتّی در آن زمان نیز جهاد محسوب نشود، با اطلاق ادلّه مخالف است، هرچند از خبر یونس که بعداً در بحث مرزبانی خواهد آمد، چنین بر میآید که جهاد همان جهاد ابتدایی است؛ لیکن باید در توجیه خبر یونس بگوییم که مقصود از آن، کاملتر بودن جهاد ابتدایی نسبت به سایر افراد جهاد است، و گرنه جهاد اعم است و تقسیم جهاد به ابتدایی و دفاعی نیز به همین اعم بودن آن اشعار
. تذكرة الفقهاء، ج9، ص19 ـ 20، مسألة 9؛ منتهى المطلب، ج14، ص28؛ مسالک الأفهام، ج3، ص8؛ الروضة البهيّة، ج2، ص379؛ كشف الغطاء، ج4، ص287. . تهذيب الأحكام، ج6، ص125، ح219؛ وسائل الشيعة، ج15، ص29، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو وما يناسبه، ب6، ح2.
دارد.
21. محقّق رشتی میفرماید: ادلّهای همچون فرمایش پیامبر اکرم که فرمودند: «علمای امّت من همچون انبیای بنیاسرائیل هستند» و فرمایش حضرت حجّت در توقیع که فرمودند: «امّا در حوادثی که واقع میشود، به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا هستم» و حدیثی که میفرماید: «انجام امور و احکام به دست علماست...» و احادیثی شبیه آنها که ادّعا میشود بر عموم ولایت فقیه عالم جامع شرایط بر هر چیزی که پیامبر و وصیّ او ولایت دارند، دلالت میکنند و او جانشین ایشان در همة امور ـ غیر از آنچه استثنا شده است ـ به شمار میرود، بهخاطر یکی از چند دلیل زیر، هنگام شک نمیتوان به آنها استناد کرد:
نخست آنکه: ظهوری که از نگاه کردن در مجموع
. جواهر الكلام، ج22، ص24 ـ 26. . «علماء اُمّتی کأنبیاء بنی إسرائیل» (بحار الأنوار، ج2، ص22 ح 67). . «وأمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فيها إلى رواة أحاديثنا، فأنّهم حجّتي عليكم، وأنا حجّة الله» (اكمال الدين، ص484، ح4؛ الغيبة للطوسي، ص291، ح247؛ الاحتجاج، ص2543، ح344؛ وسائل الشيعة، ج27، ص40، كتاب القضاء، أبواب صفات القاضي وما يجوز أن يقضي به، ب11، ح9). . «مجاري الأُمور والأحكام على أيدي العلماء» (تحف العقول، 236؛ مستدرک الوسائل، ج7، ص316، كتاب القضاء، أبواب صفات القاضي، ب11، ح16).
این ادلّه به دست میآید، این است که راویان، علما، فقها و حکّام، در اموری جانشین پیامبر و وصیّ او میشوند که از حیث نبوّت و رسالت برای آنان ثابت باشد، نه همة اموری که برای آنان از جهات دیگری ثابت است و به ویژگیهای آنان باز میگردد.
توضیح آنکه: معلّق کردن حکم بر وصف، اشعار به علّیت دارد، بویژه در بحث ما که قرائن عقلی و نقلی پرشماری در آن وجود دارد. بنا بر این، تشبیه عالم به پیامبر یا تشبیه راوی به حجّت خدا، چیزی جز تنزیل و تشبیه را در خصوص جهت نبوّت ـ که وساطت بین خداوند متعال و بندگان اوست ـ یا خصوص جهت امامت ـ که وساطت بین پیامبر و رعیت است ـ افاده نمیکند. پس هر چیزی که برای پیامبر از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق او ثابت باشد ـ یعنی حیثیت تبلیغ احکام ـ برای جانشین و نائب او نیز ثابت است. امّا در اموری که از جهات دیگری غیر از حیثیت رسالت، برای پیامبر و وصی ثابت است ـ مانند امور شرعی و عادّی که از خصائص پیامبر هستند ـ، تشبیه و تنزیل یاد شده، نمیتواند مشارکت علما و راویان را ثابت کند. همچنین شکّی نیست که بحث ما و نظائر آن، از آن حیثیت مورد اشاره خارج است؛ بلکه آنچه داخل در آن حیثیت است، فقط از جهت بیان احکام و تبلیغ حلال و حرام است، به گونهای که اگر ادلّة قضا و حکم عقل به وجوب اقامة قضا نبود، اثبات مشروعیت قضاوت،
بهوسیلة آن ادلّه بسیار دشوار بود، چه رسد به اثبات مشروعیت نصب دیگران توسّط قاضی.
دوم آنکه: این ادلّه دربارة تشخیص کسی که بتواند امور مربوط به مصالح عمومی را انجام دهد، وارد شدهاند. مصالحی که عقل یا نقل بر وجوب اجرای آنها دلالت دارد، مانند قضاوت، حفاظت از مال کودکان بیسرپرست، حفظ کیان اسلام و ... که وجوب اجرای آنها تا هنگامی که شریعت باقی باشد، ثابت است.
22. سیّد یزدی میفرماید: پیشتر دانستیم که غسل دادن هر مسلمانی واجب است؛ ولی دو گروه از این حکم استثنا شدهاند:
یک. شهیدی که در معرکة جهاد، همراه با امام یا نائب خاصّ او کشته شده باشد. دو. کسی که در راه حفاظت از کیان اسلام در زمان غیبت کشته شده باشد نیز به این قسم ملحق میگردد و تفاوتی هم میان حر و عبد، مقتول با آهن یا غیر آن، مقتول عمدی یا خطایی، مرد، زن، کودک یا مجنون ـ در صورتی که جهاد بر آنان واجب شده باشد ـ وجود ندارد. پس غسل دادن آنان واجب نیست؛ بلکه به همان صورت در لباسهایشان دفن میشوند، مگر اینکه برهنه باشند که در این صورت، ابتدا کفن شده و سپس دفن میگردند.
. كتاب القضاء، ج1، ص49 ـ 50. . لیکن امام خمینی و سیّد حکیم در اینکه حتماً باید جهاد بر آنان واجب شده باشد، تأمّل کردهاند. مرحوم آيةالله گلپایگانی نیز در تعلیقة خود بر عروة الوثقی تصریح کرده است که صدق «مقتول فی سبیل الله»، برای سقوط غسل کفایت میکند، هرچند مقتول کودک شیرخوار باشد (ر.ک: العروة الوثقى، المحشّی، ج2، ص 40).
لباسهایشان دفن میشوند، مگر اینکه برهنه باشند که در این صورت، ابتدا کفن شده و سپس دفن میگردند.
23. سیّد میلانی میفرماید: لیکن آنچه از کلام فقها برداشت میشود، این است که جهاد بر دو قسم است:
قسم اوّل، آن است که مسلمانان برای دعوت به اسلام، جهاد را آغاز کنند. این قسم، شرایط متعدّدی دارد و وجوب آن کفایی است. همچنین زنان و افراد مریض، نابینا و لَنگ نیز از آن استثنا شدهاند.
قسم دوم، دفاع از کیان اسلام یا استیلا بر سرزمین مسلمانان است. این قسم، بر حر و عبد، مرد و زن، و سالم و بیمار واجب است و بر حضور یا اذن امام متوقّف نیست و به کسی که کفّار قصد او را کردهاند نیز اختصاص ندارد؛ بلکه بر هر کسی که آگاه به وضعیت باشد و نداند که آیا کسانی که مورد قصد قرار گرفتهاند، توانایی مقاومت دارند یا نه، واجب است.
خلاصه آنکه: از ادلّه و کلمات فقها استفاده میشود که جهاد بر دو قسم است:
قسم اوّل، جنگیدن در راه خدا برای دعوت به اسلام و اعتلای نام آن است. این نوع از جهاد، مشروط به چند شرط است، از جمله اینکه اذن امام یا نائب خاصّ او لازم است. امیرالمؤمنین علی فرمود: فرد مسلمان همراه كسى كه امین در حكومت نیست و در اموال بیت المال، امر خدا را در نظر نمىگیرد، براى جهاد خارج نمىشود.
. العروة الوثقى، المحشّی، ج2، ص 40 ـ 41. . محاضرات في فقه الإماميّة، كتاب الخمس، ص24.
همراه كسى كه امین در حكومت نیست و در اموال بیت المال، امر خدا را در نظر نمىگیرد، براى جهاد خارج نمىشود.
ظاهر آن است که این جهاد، کفایی است نه عینی. قسم دوم، جهاد برای دفاع از کیان اسلام است. این جهاد، یک واجب عینی است که منوط به اذن امام نیست و در آن تفاوتی میان مرد و زن، لنگ و سالم، بینا و نابینا یا بیمار و سالم وجود ندارد.
صاحب جواهر میفرماید: اگر دشمنی از کفّار به مسلمانان حمله کند که کیان اسلام از سوی او تهدید شود و یا کافر بخواهد بر کشورهای مسلمان استیلا یابد و آنان را به اسارت درآورد و اموالشان را بگیرد، در این صورت، دفاع بر حر و عبد، مرد و زن، سالم و مریض، نابینا و لَنگ و غیر ایشان ـ اگر به آنان نیاز باشد ـ واجب خواهد شد و وجوب آن، بر حضور یا اذن امام متوقّف نیست و به کسانی که به آنان تجاوز شده و مورد قصد قرار گرفتهاند، اختصاص ندارد؛ بلکه برخاستن بر هر کسی که آگاه به وضعیت است، واجب میشود، هرچند دشمنان کاری به او نداشته باشند.
برخی از بزرگان گفتهاند: عجیب است که برخی از مسلمانان و حتّی برخی از علمای دین غافل شدهاند و
. علل الشرائع، ص464، ح13، الخصال، ج2، ص625؛ وسائل الشيعة، ج15، ص49، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو وما يناسبه، ب12، ح8. . جواهر الكلام، ج22، ص32.
گمان کردهاند که ما حتّی در برابر هجوم کفّار و صهیونیستها به کشورهای مسلمان و کشتار پیران، جوانان، کودکان و زنان و استیلای آنان بر اموال مسلمانان و هتک نوامیس و عبادتگاههای آنان هیچ تکلیفی نداریم، در حالی که در وجوب جهاد دفاعی قطعاً اذن امام شرط نیست و دفاع، بر اساس ضرورت عقلی و شرعی واجب است.
اینک برخی از استفتائات
محقّق خوئی میفرماید: کشتن دیگران برای دفاع از دین و حفظ کیان اسلام در صورتی که از سوی کفّار مورد هجوم قرار بگیرد و آنان نسبت به دین قصد بد داشته باشند، واجب است. همچنین برای دفاع از نفس و عِرض (آبرو و شرافت) نیز واجب و برای دفاع از مال جایز است. البتّه هیچ کدام از این موارد، منوط به اذن حاکم شرعی نیست.
در جای دیگر، از ایشان پرسیدهاند: شما فرمودهاید که کشتن دیگران برای دفاع از کیان اسلام و حفظ آن، در صورتی که از سوی کفّار مورد هجوم قرار بگیرد و آنان نسبت به دین قصد بد داشته باشند، واجب است. برای ما بیان کنید مقصود از اینکه کیان اسلام در خطر کفّار قرار بگیرد، چیست؟
. دراسات في ولاية الفقيه، حسینعلی منتظری، ج1، ص121. . صراط النجاة، ج3، ص141، س424.
ایشان در پاسخ میفرماید: مقصود، این است که خدای نکرده، خطر محو کردن ذکر اسلام توسّط آنان وجود داشته باشد.
آيةالله تبریزی علاوه بر پاسخ محقّق خویی، این جمله را نیز افزوده است که: همچنین اگر کفّار به مجتمع مسلمین و مؤمنین هجوم بیاورند.
همچنین ایشان در انقلاب شعبانیه (18 شعبان 1411) نیز فرموده است: شکّی نیست که حفاظت از کیان اسلام و مراعات مقدّسات آن بر هر مسلمانی واجب است و از شما میخواهم که نمونة شایستهای برای ملّتهای گرانقدر مسلمان باشید.
نتیجهگیری
1. بدون تردید، دعوت اخیر مرجعیت عراق برای پیکار کردن با داعش، از جهت فقهی مبتنی بر این اساس است که ذکر شد؛ چراکه داعش برای نابود کردن اسلام و نابودی شهرهای مسلمین و کشتن آنان آمد. از این رو، بسیج مردمی و هر کسی که با داعشیها جنگید، مبتنی بر همین مبناست. پس شکّی نیست که عمل ایشان از بارزترین مصادیق جهاد مشروع در زمان غیبت است و کشتگان در این راه، شهدای فی سبیل الله هستند و همان احکامی که بر شهدای جهاد ابتدایی در زمان حضور معصوم جاری میشود، بر ایشان نیز جاری میگردد.
. صراط النجاة، ج3، ص290، س88. . مجلّة «موسم اللبنانية»، العدد 11، المجلّد الثالث، سنة 1412/ 998 ـ 999 (به نقل از: موسوعة الامام الخویی، ج1، ص23).
احکامی که بر شهدای جهاد ابتدایی در زمان حضور معصوم جاری میشود، بر ایشان نیز جاری میگردد.
2. سزاوار است که حوزههای علمیّه و کسانی که متولّی نشر اسلام هستند و همة یاوران دین، همة مسلمانان را به این امر مهم دینی و عدم جواز غفلت از آن، آگاه کنند؛ چراکه لزوم دفاع از کیان اسلام، امری است که توجّه به آن بر هر مسلمانی در هر زمانی واجب است. پس این، در حقیقت دژی محکم و رکنی استوار برای بقای اسلام است. بله، باید در تشخیص موضوع آن بسیار دقّت و احتیاط کرد و من گمان میکنم که این موضوع از موضوعاتی است که اگر تحقّق پیدا کند، کسی در آن اختلاف پیدا نخواهد کرد. پس شکّی نیست که بعد از احراز این عنوان و ثبوت آن از همة جهات، این حکم مهم بر آن مترتّب میشود و با وجود شک در آن، هیچ حکم و اثری بر آن مترتّب نمیگردد.
3. قضیّة فلسطین و دفاع از آن و لزوم جنگیدن با صهیونیستها در واقع، مبتنی بر این مبنای فقهیای است که تردیدی در آن وجود ندارد و هرگز نمیتوان جواز آن را به کسانی که در فلسطین هستند، منحصر کرد.
4. از آنچه گفته شد، معلوم میشود که جهاد به سه قسم دفاعی، ابتدایی و ذبّی تقسیم میشود، که قسم اخیر هرچند از حیث لغت در تحت دفاع قرار میگیرد، ولی بر حسب اصطلاح و شرایط و خصوصیات، این گونه نیست. پس جهاد ذبّی با جهاد ابتدایی تفاوتهایی دارد و با جهاد دفاعی نیز از جهت متعلّق و آثار و احکامش متفاوت است.
و با جهاد دفاعی نیز از جهت متعلّق و آثار و احکامش متفاوت است.
والحمد لله ربّ العالمین 13 رجب المرجّب 1439 روز میلاد مولی الموحّدین امیرالمؤمنین محمّدجواد فاضل لنکرانی
فهرست مطالب
مقدمه-------------------- 5
فرقهای بین جهاد ذبّی و جهاد ابتدایی------------------- 12
مقام اوّل: ادلّة وجوب حفظ کیان اسلام------------------- 17
دلیل اوّل: قرآن کریم------------------- 17
دلیل دوم: روایات------------------- 21
دلیل سوم: اجماع-------------------- 24
دلیل چهارم: عقل-------------------- 24
دلیل پنجم: راضی نبودن شارع به ترک امور حسبیه------------------- 25
مقام دوم: جریان احکام شهدا بر مدافعین-------------------- 27
سخن فقیهان------------------- 30
برخی از استفتائات-------------------- 49
نتیجهگیری------------------- 51
فهرست منابع-------------------- 55
فهرست منابع
* قرآن كریم.
1. الإحتجاج، أبو منصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، دار الاُسوة، قم، چاپ سوم، 1422ق.
2. إرشاد الأذهان إلى أحكام الإیمان، أبو منصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر أسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1410ق.
3. الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ الطائفه أبو جعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ سوم، 1390ق.
4. اقبال الأعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فی السنة، سیّد علی بن موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن إسحاق بن حسن بن محمّد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنّى بن حسن بن علی بن أبی طالب، مكتبة الإعلام الإسلامی، چاپ دوم، 1418ق.
5. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، علّامه مولى محمّدباقر بن محمّدتقی مجلسی، دار الكتب الإسلامية، تهران.
6. البیان، شیخ أبو عبد الله شمس الدِّین محمّد بن جمال الدِّین مكّی بن محمّد بن حامد بن أحمد مطّلبی عاملی نباطی، مشهور به «شهید اوّل»، مؤسّسة فرهنگی امام مهدی، قم، چاپ اوّل، 1412ق.
7. تاریخ الاُمم والملوک (تاریخ طبری)، ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب، بیروت، اُفست از روی چاپ قاهره، 1387ق.
8. تبصرة المتعلّمین فی أحكام الدین، أبومنصور جمال الدّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اوّل، 1411ق.
9. تحریر الأحكام الشرعیة على مذهب الإمامیة، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مؤسّسة امام صادق، قم، چاپ اوّل، 1420 ـ 1422ق.
10. تحریر الوسیلة، امام راحل سیّد روح الله موسوی خمینی ، مؤسّسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، قم، چاپ اوّل، 1421ق.
11. تحف العقول عن آل الرسول ، أبومحمّد حسن بن علی بن حسین بن شعبة حرّانی حلبی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
12. تذكرة الفقهاء، أبومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، 1414 ـ 1427 و مكتبة المرتضوية لإحیاء الآثار الجعفرية، تهران.
13. تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، كتاب الأمر بالمعروف والنهی عن المنكر، حضرت آيةالله العظمى حاج شیخ محمّد فاضل لنكرانی، مركز فقهی ائمّة اطهار، قم، چاپ اوّل، 1430ق.
14. التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، جمال الدِّین أبو عبد الله مقداد بن عبد الله بن محمّد بن حسین بن محمّد سیوری، معروف به فاضل مقداد (ت 826) کتابخانة آية الله مرعشی نجفی، قم، چاپ اوّل، 1404ق.
15. التنقیح فی شرح العروة الوثقى، تقریر بحثهای سیّد أبوالقاسم بن علی أكبر بن هاشم موسوی خوئی، توسّط میرزا علی غروی تبریزی (1349ـ1418) مؤسّسة احیاء آثار امام خوئی، قم، چاپ دوم، 1421ق.
16. تهذیب الأحكام فی شرح المقنعة، شیخ الطائفة أبوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1378ق، و مؤسّسة انتشارات فراهانی، تهران، 1363ش.
17. جامع المقاصد فی شرح القواعد، نور الدِّین أبوالحسن علی بن حسین بن علی بن عبد العالی كركی، معروف به «محقّق ثانی»، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ دوم، 1414 ـ 1415ق.
18. الجامع للشرائع، یحیى بن أحمد بن یحیى بن الحسن بن سعید هذلی حلّی، مشهور به «یحیى بن سعید»، مؤسّسة علمی سیّد الشهداء، قم، 1405ق.
19. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، شیخ محمّدحسن بن باقر بن عبدالرحیم نجفی، مؤسّسة نشر اسلامی، وابسته به جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم، چاپ اوّل، 1428 ـ 1430ق.
20. الحدائق الناضرة فی أحكام العترة الطاهرة، شیخ المحدّثین یوسف بن أحمد بن إبراهیم بن أحمد بن صالح بن أحمد بن عصفور بحرانی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، 1405ق.
21. الخصال، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه قمّی، معروف به «شیخ صدوق»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1416ق.
22. خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، نشر فقاهت، قم، چاپ اوّل، 1417ق.
23. الخلاف، شیخ الطائفه ابوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
24. الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة، شیخ شمس الدِّین أبی عبد الله محمّد بن مكّی بن محمّد بن حامد بن أحمد مطّلبی عاملی جزینی، مشهور به «شهید اوّل»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، 1417ق.
25. ذكرى الشیعة فی أحكام الشریعة، شیخ شمس الدِّین أبی عبد الله محمّد بن مكّی بن محمّد بن حامد بن أحمد مطّلبی عاملی جزینی، مشهور به «شهید اوّل»، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، 1419ق.
26. روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، زین الدّین بن علی بن احمد عاملی جبعی، معروف به «شهید ثانی»، مركز ابحاث و دراسات اسلامي، قم، چاپ اوّل، 1422ق.
27. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی، معروف به «شهید ثانی»، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
28. السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، محمّد بن منصور بن احمد بن ادریس بن حسین بن قاسم بن عیسى عجلی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
29. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال والحرام، ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن أبی زكریا یحیى بن حسن بن سعید هذلی، معروف به «محقّق حلّی»، مطبعة الآداب، نجف اشرف، چاپ اوّل، 1389ق.
30. شرح تبصرة المتعلّمین، شیخ ضیاء الدین بن مولى محمّد عراقی نجفی، مؤسّسة نشر اسلامی وابسته به جامعة مدرّسین، قم، چاپ اوّل، 1414ق.
31. صراط النجاة (رسالة عملیة) شیخ مرتضى بن محمّد امین انصاری، باقری و همایش بین المللی به مناسبت میلاد شیخ انصاری، قم، چاپ اوّل، 1373ش.
32. العروة الوثقى، محمّدكاظم بن سید عبدالعظیم كسنوی نجفی طباطبائی، مشهور به «سیّد یزدی»، مركز فقهی ائـمّة اطهار، قم، چاپ اوّل، 1422ق، و مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1417 ـ 1423ق.
33. عقاب الأعمال، مطبوع همراه با ثواب الأعمال، ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسى بن بابویه قمّی، معروف به «شیخ صدوق»، مكتبة صدوق، تهران، 1391ق.
34. علل الشرائع، ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسى بن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق»، کتابخانه و چاپخانة حیدریه، نجف اشرف، 1385 ق.
35. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، شیخ محمّد بن علی بن ابراهیم بن حسن بن ابراهیم بن أبی جمهور شیبانی احسائی، معروف به «ابن أبی جمهور»، چاپخانة سیّد الشهداء، قم، چاپ اوّل، 1403ق.
36. عیون أخبار الرضا، ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسى بن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق»، دار العلم، قم، 1377ق.
37. غایة المرام فی شرح شرائع الإسلام، شیخ مفلح بن حسن بن رشید بن صلاح صیمری بحرانی، دار الهادی، بیروت، چاپ اوّل، 1420ق.
38. غنائم الأیام فی مسائل الحلال والحرام، ابوالقاسم بن محمّدحسن بن نظر علی جیلانی شفتی، معروف به محقّق قمی و میرزای قمی، مركز نشر وابسته به مكتب الإعلام الإسلامی، چاپ اوّل، 1417ق.
39. غنیة النزوع إلى علمی الاُصول والفروع، سیّد أبوالمكارم حمزة بن علی بن زهرة حلبی، معروف به ابن زُهره، مؤسّسة امام صادق، قم، چاپ اوّل، 1417ق.
40. الغیبة، شیخ الطائفه أبوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، مؤسّسة معارف اسلامی، قم، چاپ دوم، 1417ق.
41. الفقیه = من لا یحضره الفقیه، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ پنجم، 1410ق.
42. قرب الإسناد، ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع حمیری قمی، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، بیروت، چاپ اوّل، 1413ق.
43. قواعد الأحكام، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مؤسّسة نشراسلامی، قم، چاپ اوّل، 1418ق.
44. الكافی، ثقة الإسلام أبوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق كلینی رازی، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ سوم، 1388 ـ 1389ق.
45. كشف الالتباس عن موجز أبی العباس، شیخ مفلح بن حسن بن رشید بن صلاح صمیری بحرانی، مؤسّسة صاحب الأمر عجّل الله تعالى فرجه الشریف، قم، چاپ اوّل، 1417ق.
46. كشف الرموز فی شرح المختصر النافع، زین الدین أبوعلی حسن بن أبوطالب ابن أبوالمجد یوسفی، معروف به «فاضل آبی»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ سوم، 1417ق.
47. كشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغرّاء، شیخ جعفر بن خضر بن یحیى بن مطر ابن سیف الدّین جناجی نجفی، معروف به «کاشف الغطاء»، مكتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اوّل، 1422ق.
48. كشف اللّثام عن قواعد الأحكام، ابوالفضل بهاء الدِّین محمّد بن حسن اصفهانی، مشهور به «فاضل هندی»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1416 ـ 1424ق.
49. كنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال، علی بن حسام الدین بن عبدالملک جونبوری، مشهور به «متّقی هندی»، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.
50. اللمعة الدمشقیة فی فقه الإمامیة، شیخ أبو عبد الله محمّد بن مكّی بن محمّد بن حامد بن أحمد مطّلبی عاملی نباطی جزینی، مشهور به «شهید اوّل»، مركز بحوث الحجّ والعمرة، تهران، چاپ اوّل، 1406ق.
51. المبسوط فی فقه الإمامیة، شیخ الطائفه أبوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، المكتبة المرتضوية لإحیاء الآثار الجعفرية، تهران، چاپ دوم، 1387ق.
52. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی، دار الفكر، بیروت، 1414ق.
53. مجمع الفائدة والبرهان فی شرح إرشاد الأذهان، مولى احمد بن محمّد، مشهور به «محقّق و مقدّس اردبیلی»، مؤسّسة نشراسلامی، قم، چاپ اوّل، 1402 ـ 1416ق.
54. محاضرات فی فقه الإمامیة، محمّدهادی بن جعفر بن احمد بن مرتضى بن علی اكبر بن أسدالله بن حسین حسینی میلانی، مؤسّسة دانشگاه فردوسی، مشهد.
55. المختصر النافع، ابوالقاسم نجم الدِّین جعفربن الحسن بن أبی زكریا یحیى بن حسن بن سعید هذلی، معروف به «محقّق حلّی»، مؤسّسة بعثت، قم، چاپ دوم، 1416ق.
56. مختلف الشیعة فی أحكام الشریعة، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مكتب الإعلام الإسلامی ، قم، چاپ اوّل، 1412 ـ 1418ق.
57. مدارک الأحكام فی شرح شرائع الإسلام، سیّد شمس الدِّین محمّد بن علی بن حسین بن أبوالحسن موسوی عاملی جبعی، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، 1410 ق.
58. المراسم العلویة فی الأحكام النبویة، ابویعلى حمزة بن عبد العزیز دیلمی طبرستانی، معروف به «سلّار»، انتشارات دار الحقّ، بیروت، 1414ق.
59. مسالک الإفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، زین الدِّین بن علی بن أحمد عاملی جبعی، معروف به «شهید ثانی»، مؤسّسة معارف اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1413 ـ 1419ق.
60. مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل وخاتمته، میرزا حسین بن میرزا محمّدتقی بن میرزا علی محمّد بن تقی نوری طبرسی، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، بیروت، چاپ اوّل، 1408 ـ 1409ق.
61. مستطرفات السرائر، محمّد بن منصور بن احمد بن ادریس بن حسین بن قاسم بن عیسى عجلی، مدرسة امام مهدی، قم، چاپ اوّل، 1408ق.
62. مستند الشیعة فی أحكام الشریعة، مولى احمد بن محمّدمهدی بن أبیذر، معروف به «فاضل نراقی»، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، 1415ـ1420ق.
63. مصباح الفقیه، حاج آقا محمّدرضا ابن شیخ مولى فقیه محمّدهادی همدانی نجفی، مؤسّسة الجعفرية لإحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، 1417ـ1418ق و مكتبة الصدر با چاپ سنگی.
64. المعتبر فی شرح المختصر، ابوالقاسم نجم الدِّین جعفر بن حسن بن أبی زكریا یحیى بن حسن بن سعید هذلی، معروف به «محقّق حلّی»، مؤسّسة سیّد الشهداء، قم، 1364ش. و نیز چاپ سنگی، سال 1318 ق با هزینة احمد خان مشیر السلطنه.
65. المُغنی، عبد الله بن أاحمد بن محمّد بن قدامة بن مقدام بن نصر مقدسی دمشقی حنبلی، دار الكتب العلمية، بیروت، چاپ دوم، 1347ق.
66. مفاتیح الشرائع، محمّد بن مرتضى بن محمود، مشهور به «فیض كاشانی»، مجمع ذخائر اسلامی، قم، 1401ق.
67. مفتاح الكرامة فی شرح قواعد العلّامة، سیّد محمّدجواد بن محمّد بن محمّد بن احمد بن قاسم حسینی عاملی، مؤسّسة نشر اسلامی، وابسته به جامعة مدرّسین، قم، چاپ اوّل، 1424ق، و چاپ سنگی.
68. المقنع، شیخ أبوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسى بن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق»، مؤسّسة امام هادی، قم، 1415 ق.
69. المقنعة، ابوعبد الله محمّد بن محمّد بن نعمان عكبری بغدادی، ملقّب به «شیخ مفید»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
70. الملهوف على قتلى الطفوف، سیّد رضی الدین أبوالقاسم علی بن سعد الدین إبراهیم بن موسى بن جعفر بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن طاووس، دار الاُسوة، قم، چاپ اوّل، 1414ق.
71. منتهى المطلب فی تحقیق المذهب، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، مؤسّسة الطبع و النشر فی الروضة الرضویة المقدّسة، مشهد، چاپ اوّل، 1412 ـ1426، و چاپ سنگی تهران، 1333ق.
72. المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع، شیخ جمال الدّین أبوالعبّاس أحمد بن محمّد بن فهد حلّی اسدی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، 1407ـ1413ق.
73. المهذّب، شیخ سعد الدِّین أبوالقاسم عبد العزیز بن نحریر بن عبد العزیز بن برّاج طرابلسی، معروف به «قاضی ابن برّاج»، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، 1406ق.
74. نهایة الإحكام فی معرفة الأحكام، ابومنصور جمال الدِّین حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر اسدی، معروف به «علّامة حلّی»، دار الأضواء، بیروت، چاپ اوّل، 1406ق.
75. نهایة المرام فی شرح مختصر شرائع الإسلام، سیّد شمس الدِّین محمّد بن علی بن حسین بن أبی حسن موسوی عاملی جبعی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1413ق.
76. النهایة فی مجرّد الفقه والفتاوى، شیخ الطائفه أبوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی، دار الكتاب العربی، بیروت، چاپ اوّل، 1390ق.
77. وسائل الشیعة (تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة)؛ شیخ محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن حسین، معروف به «حرّ عاملی»، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، چاپ دوم، 1424ق.
78. الوسیلة إلى نیل الفضیلة، ابوجعفر عماد الدین محمّد بن علی طوسی، معروف به «ابن حمزه»، کتابخانة آية الله مرعشی نجفی، قم، چاپ اوّل، 1408ق.
79. هدایة المسترشدین فی شرح اُصول معالم الدِّین، شیخ محمّدتقی بن محمّدرحیم بن محمّدقاسم ایوان كیفی رازی أصبهانی نجفی، مؤسّسة نشر اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1420ق.
80. الهدایة، ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین موسى بن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق»، مؤسّسة امام الهادی، قم، چاپ اوّل، 1418 ق.