همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت
علم امام از منظر قرآن

سخن پیرامون موضوع این جلسه ـ یعنی کیفیت جمع میان علم امام حسین به شهادت و ترسیم خطوط معرکه کربلا و حوادث پیرامون آن ـ متوقف بر بحث بسیار مهم علم غیب امام است. ریشه عدم توانایی کسانی که نتوانستند حرکت امام حسین را درست تحلیل کنند در این است که از ضعف علمی در این بحث اعتقادی برخوردارند. لذا باید نخست موضوع علم غیب برای غیر خدای تبارک و تعالی اعم از پیامبران و ائمه مورد بحث قرار بگیرد تا کلام امامیه بر حسب آیات و روایات در این مسئله روشن بشود.

ابتداء باید آیات قرآن کریم را در این مسئله مستقلاً مورد بحث قرار داد و سپس به روایات اشاره نمود.

علم غیب

در مسئله علم غیب، روایات مختلف است آن چنانکه مرحوم مجلسی تعابیری دارد که به حسب ظاهر شاید قابل جمع نباشد. از یک طرف در جلد 26 بحار که عنوانش ابواب علوم ائمه است، عنوان یک باب را چنین قرار می‌دهد «باب أنهم لا یحجب عنهم علم السماء و الارض و الجنة و النار و أنه عرض علیهم ملکوت السموات و الأرض و یعلمون علم ما کان و ما یکون إلی یوم القیامه»، عنوان دیگر را «باب أنهم خزّان الله علی علمه و حملة عرشه»

. مؤسسه وارث الانبیاء، مهر 1395. . بحار الانوار، ج26، ص109. . همان، ص105.

و عنوان باب دیگری را «بَابَ أَنَّهُمْ لَا یعْلَمُونَ الْغَیب‏» ذکر می‌کند. اگر اینها خزان علم خدا هستند و علم آسمان و زمین و بهشت و جهنم از آنها پوشیده نیست که عمدتاً بروز و ظهور چنین علمی در علم غیب است، پس چه‌طور در آن دسته از روایات می‌فرمایند عالم به غیب نیستند؟ جمع بین این روایات چگونه است؟

در این بحث اشارۀ اجمالی به آیاتی که در مورد علم غیب است خواهد شد تا بدانیم از قرآن کریم چه استفاده می‌شود؟ آیا قرآن می‌فرماید علم غیب، به معنای واقعی‌اش مختص خدای تبارک و تعالی است و احدی غیر از خدا علم به آن ندارد؟

امیرالمؤمنین تعبیری در مورد علم غیب فرموده‌اند که چه بسا مسیر بحث را عوض کند. تعبیر حضرت این است «إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم‏»، «هر جا بین عالم و معلوم واسطه وجود داشته باشد آن غیب نیست». با این بیان علم غیب اختصاص به آنجا دارد که بدون آموزش و تعلّم و بدون واسطه بین عالم و معلوم باشد.

همین جا مفسران و فقها وارد این نزاع شدند که آیا قواعد اصولی در این آیات شریفه جریان دارد یا نه؟ آیاتی که دلالت می‌کند علم غیب فقط مخصوص خدای تبارک و تعالی است، آیا استثنا دارد یا نه؟‌ لذا لازم است در این زمینه به نتیجۀ روشنی از قرآن کریم دست یابیم، چون در تعارض روایات بالأخره به اینجا خواهیم رسید که ببینیم کدام روایت موافق با کتاب است؟ اگر از قرآن استفاده کنیم علم غیب به معنای واقعی‌اش منحصر در خدای تبارک و تعالی است و تعدّی از خدا نمی‌کند دیگر آن روایات قابل جمع نیست.

اما اگر از قرآن استفاده کنیم علم غیب قابل تعدّی است آنگاه «لا یعلمون الغیب» با تعابیر دیگر که ائمه «خزان علم» هستند قابل جمع است و سپس این بحث مطرح می‌شود که آیا علم غیب به طور کلی و با جمیع مواردش به غیر خدا افاضه شده یا به نحو محدود؟ یعنی قرآن کریم که دلالت دارد علم غیب به اذن الله تبارک و تعالی نزد ملائکه و پیامبران و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین موجود است آیا می‌فرماید خداوند این علم غیب را به نحو تام و کامل

. همان، ص98. . نهج البلاغه، خطبه 128.

در اختیار آنان نهاده یا نه به‌صورت محدود و به نحو موجبه جزئیه و در موارد خاص در اختیارشان قرار داده است و این بحثی قابل توجه است.

باز موضوع دیگری که در این بحث مطرح می‌شود این است آیا منصب نبوت اقتضاء می‌کند که شخص نبی، عالم به غیب باشد یا نه چنین ملازمه‌ای وجود ندارد و می‌توان بین نبوت و علم به غیب تفکیک قائل شد؟ ممکن است یک کسی نبی باشد ولکن علم غیب نداشته باشد.

همچنین این بحث نیز مطرح می‌شود که آیا بین رسول و نبی در بهره‌مندی از علم غیب تفاوت وجود دارد یا نه؟ آیا می‌شود گفت یکی از موارد افتراق بین نبوت و رسالت این است که رسول علم غیب می‌داند ولی نبی نمی‌داند؟

همین‌طور باید بحث شود که آیا از قرآن استفاده می‌شود علم غیبی که به انبیاء داده شده در اختیار گروه دیگری هم قرار گرفته یا نه؟

ما معتقدیم از قرآن کریم استفاده می‌شود همان طور که به اذن خداوند تبارک وتعالی پیامبران الهی از علم غیب برخوردار شده‌اند، این علم به ائمه اطهار نیز عنایت شده است و این بحث از این جهت مهم است که ما می‌گوییم علم غیب ائمه نه فقط ریشه روایی بلکه ریشه قرآنی هم دارد و آیات متعددی بر آن دلالت می‌کند. بعد از بیان این مطالب آن‌گاه به قضیۀ امام حسین می‌رسیم که ادعای اصلی ما این است حرکت امام حرکتی بود که خیلی از افراد علم به وقوع آن داشتند و چیزی که لااقل برای افراد متعددی معلوم بوده دیگر عنوان علم غیب ندارد. اخباری از پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و همسران پیامبر، در مورد قضایای عاشورا نقل شده و افرادی هم می‌دانستند به صورت طبیعی این قضیه واقع می‌شود، پس حرکت حضرت متوقف بر علم غیب نبود. منتهی باید بحث کرد با اینکه امام علم به نتیجه داشته، چطور اقدام بر این عمل فرموده است؟‌ که در ادامه پاسخ این سؤال بیان خواهد شد. این اشاره اجمالی بود به عناوین بحث.

علم غیب در قرآن

در مورد علم غیب آیات قرآن کریم سه دسته هستند.

دسته اول علم غیب را منحصر به خدای تبارک و تعالی می‌داند.

دسته دوم می‌گوید به اذن خدای تبارک و تعالی این علم در اختیار انبیاء و رسل هم قرار داده شده است.

دسته سوم آیاتی است که انبیاء و حتی رسول اکرم علم غیب را از خود نفی می‌کنند.

برخی از آیاتی که علم غیب را منحصر به خدای تبارک و تعالی می‌کند عبارتند از: قُلْ لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَیبَ إِلاَّ اللهُ که این ترکیب تقدیم من فی السموات و الأرض بر «الغیب» دلالت بر نفی مطلق می‌کند، یعنی فقط خدا غیب را می‌داند، عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاّ هُوَ ، فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلّهِ اینجا انّما آمده که از ادات حصر است. وَ لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِلَیهِ یرْجَعُ اْلأَمْرُ کلُّهُ ، عالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ .

در گروهی از آیات هم اصل علم غیب و هم مفاتیح علم غیب، (که مفاتیح را برخی به خزان هم معنا کرده‌اند، ولی معنایش دقیق‌تر از خزان است) و هم علام الغیوب بودن را منحصر به خدای تبارک و تعالی نموده‌اند. آیا این آیات متعدد قابلیت تقیید و تخصیص را دارد یا نه؟

گروه دیگری از آیات می‌فرماید: انبیاء با عنایت خدای تبارک و تعالی و به مدد وحی از علم غیب برخوردارند، عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَدًا‌ * إِلاّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُک مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا.

باید دید در این آیات عنوان رسول خصوصیت دارد یا اعم از نبی و رسول است؟ ‌از کلمات برخی مفسرین چنین استفاده می‌شود که عنوان رسول خصوصیت دارد. مخصوصاً از آیه «وَ ما کانَ اللهُ لِیطْلِعَکمْ عَلَى الْغَیبِ وَ لکنَّ اللهَ یجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یشاءُ»، استفاده می شود مقام رسالت بالاتر از نبوت است و خدا به رسول خود علم غیب عنایت می‌کند.

برخی نیز گفته‌اند هرجا رسول با نبی کنار هم آید بین‌شان تفاوت است اما اگر تنها ذکر شود عمومیت داشته و شامل نبی هم می‌شود، فعلاً مجال پرداختن به جزئیات این آیات نیست چون هر کدام از آنها بحث‌های مفصلی می‌طلبد.

. نمل: 65. . أنعام: 59. . یونس: 20. . هود: 123. . انعام: 73. . جن: 26 و 27. . آل عمران: 179.

در هرصورت در آیه عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَدًا، علی غیبه دلالت بر مجموع الغیب ندارد بلکه مبهم است و ما نمی‌توانیم از این آیه استفاده کنیم که خدای تبارک و تعالی رسول برگزیده‌اش را بر تمام و مجموع غیبش آگاه می‌کند بلکه دلالتش به‌نحو محدودتر و موجبۀ جزئیه است.

آیه دیگر می‌فرماید ذلِک مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحیهِ إِلَیک یعنی این از اخبار غیبی است که به تو وحی کردیم. پس ما در قرآن آیه‌ای نداریم که بخواهد در مقابل آیاتی که علم غیب را منحصر در خداوند می‌داند مثل لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ و لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَیبَ إِلاَّ اللهُ دلالت کند که غیر از خدا رسل ـ خصوصاً نبی اکرم مجموع و تمام علم غیب را دارند. چنین مطلبی را نمی‌توان از قرآن استفاده نمود.

گروه سوم هم آیاتی است که پیامبران و خصوصاً نبی اکرم علم غیب را از خود نفی می‌کنند مثل لا أَقُولُ لَکمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیبَ وَ لا أَقُولُ لَکمْ إِنّی مَلَک إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یوحى‏ إِلَی . عناوین موجود در روایات هم بیش از 20 عنوان است، یکی از عناوین علم مستأثر و علم غیر مستأثر است. علم مستأثر یعنی علمی که اختصاص به خدای تبارک و تعالی دارد. مرحوم مجلسی می‌گوید در این آیه پیامبر اکرم آن غیبی را از خود نفی می‌کند که مختص به خدای تبارک و تعالی است نه مطلق غیب را.

مرحوم مقرم در مقدمه کتاب مقتل الحسین به نویسنده یکی از کتاب‌هایی که راجع به حادثه عاشورا نوشته شده و به همین آیه که پیامبر می‌فرماید «لَا أَقُولُ لَکمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیبَ» تمسک کرده و ایراد گرفته‌اند وقتی پیامبر از خود علم به غیب را نفی می‌کند پس چطور می‌توان گفت امام حسین علم غیب به نتیجۀ حرکت خود داشت؟ می‌نویسد: این فرد نه عاشورا را فهمیده و نه معنای آیه را.

خلاصه اینکه آیات سه دسته‌اند. طایفه اول دلالت می‌کنند غیب به معنای کامل و گسترده و با جمیع مصادیق و مواردش یعنی جنس و ذات علم غیب مختص خداوند تبارک و تعالی است. طائفه دوم دلالت می‌کنند علم غیب به نحو محدود و موجبه جزئیه به اذن پروردگار به انبیاء الهی و پیامبر اکرم

. آل‌عمران: 44. . أنعام: 50.

عنایت شده است. طائفه سوم هم آیاتی است که پیامبران علم غیب را از خود نفی کرده‌اند.

جمع بین آیات مختلف علم غیب

جمع این آیات واضح است، اینجا حتی بحث اطلاق و تقیید هم مطرح نیست، اگر گروهی از آیات دلالت می‌کرد خدای تبارک و تعالی تمام علم غیب را دارد و آیات دیگری دلالت می‌کرد تمام این علم غیب به اذن خدا در اختیار پیامبر است، اینجا قاعده اطلاق و تقیید و تخصیص مطرح و گفته می‌شد طائفه اول آیات مطلق یا عام است و این آیات هم آن را تخصیص زده یا تقیید می‌نماید. ولی آیات این‌طور نیستند. بلکه یک طایفه می‌گوید علم غیب بجمیع مواردش در اختیار خداست و غیر از خدا هم آن را نمی‌داند! طایفه دیگر می‌گوید انبیاء به نحو محدود و موجبۀ جزئیه از غیب خبر دارند. منظور از موجبۀ جزئیه هم یکی دو مورد و چند مورد نیست. ممکن است بگوییم در مقابل علم نامحدود خداوند به غیب، علم ائمه هرچند به وسعت ما کان و ما یکون وما هو کائن باشد باز به نحو موجبۀ جزئیه است، بنابراین از لفظ جزئیه موارد محدود و خاص توهم نشود مثل بعضی‌ها که علم غیب ائمه را فقط در احکام قبول دارند. پس در جمع‌بندی این آیات، طایفه دوم که می‌گوید عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَدًا‌ * إِلاّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ نمی‌تواند مخصص آیات طایفه‌ اول قرار گیرد که می‌فرماید: لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ و لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَیبَ إِلاَّ اللهُ، یا إِنَّمَا الْغَیبُ لِلّهِ بنا بر اینکه مثل مشهور قائل باشیم انما دلالت بر حصر دارد، برخی از فقها هم مثل امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دلالت انما بر حصر را قبول ندارند ولی ما قبول داریم.

نکتۀ دیگر اینکه بعید نیست گفته شود الاّ در آیه شریفه عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَدًا‌ * إِلاّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ استثنای منقطع است. یعنی اگر بگوییم در «علی غیبه» غیب اضافه شده و ابهام هم ندارد، در این‌صورت معنای آن جمیع غیب خدا خواهد شد یعنی هیچ احدی به علم غیب خداوند دسترسی

. جن: 26 و 27. . هود: 123. . نحل: 65.

ندارد. آن‌گاه چون مستثنا فردی از انبیاء است که خدا انتخابش کرده و مستثنی منه هم جمیع علم غیب است پس «فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَدًا» یعنی فلا یظهر علی جمیع علم غیبه! الّا نیز الّای منقطع است در نتیجه معنا چنین می‌شود که بر جمیع علم غیب خداوند هیچ احدی عالم نیست و برگزیدگان خداوند و أنبیاء به بخشی از علم غیب خدا دسترسی دارند.

پس در این آیه شریفه دو احتمال وجود دارد و روی هر دو احتمال، نمی‌توان گفت از قرآن استفاده می‌شود خدای تبارک و تعالی جمیع علم غیبش را در اختیار غیر قرار داده، بنده هر چه در آیات تتبع کردم چنین چیزی را استفاده نکردم، حتی در آیه وَما کانَ اللهُ لِیطْلِعَکمْ عَلَى الْغَیبِ وَ لکنَّ اللهَ یجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یشاءُ، این علی الغیب یعنی جنس الغیب! و لکن الله هم مؤید این است که الا در آیه إِلاّ مَنِ ارْتَضى استثنا منقطع است. یعنی خدا گروهی را برمی‌گزیند و تا یک اندازه‌ای از علم غیب خود را در اختیار آنها می‌گذارد.

علت نفی علم پیامبر از خودش

اینجا یک نکته‌ تفسیری و بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه چرا بر طبق آیاتی از قرآن کریم پیامبر از خودش نفی علم غیب می‌کند؟ چرا خدای تبارک و تعالی به پیامبر می‌فرماید قُلْ لا أَمْلِک لِنَفْسی نَفْعًا وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ کنْتُ أَعْلَمُ الْغَیبَ لاَسْتَکثَرْتُ مِنَ الْخَیرِ وَ ما مَسَّنِی السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ، قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یجْعَلُ لَهُ رَبّی أَمَدًا، قُلْ ما کنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْری ما یفْعَلُ بی وَ لا بِکمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یوحى‏ إِلَی وَ ما أَنَا إِلاّ نَذیرٌ مُبینٌ. قُلْ لا أَقُولُ لَکمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیبَ.

پاسخ این سؤال در روایاتی است که فرموده‌اند: علم پروردگار دارای 28 حرف است. خدای تبارک و تعالی از این 28 حرف علم خود دو حرفش را در اختیار حضرت عیسی و چهار حرفش را در اختیار حضرت موسی قرار داد. به

. آل عمران: 179. . اعراف: 188. . جن: 25. . احقاف: 9. . انعام: 50.

ائمه ما که می‌رسد تعدادش خیلی بیشتر می‌شود. حضرت عیسی با همان دو حرف از اسم اعظم خداوند که در اختیارش بود مرده را زنده می‌کرد و کور را شفا می‌داد، همین سبب شد که جمعی از مردم قائل به الوهیت و خدایی حضرت عیسی شوند! چون چنین کم ظرفیتی در تاریخ شرایع و پیروان ادیان آسمانی سابقه داشت، رسول اکرم نفی علم غیب از خود می‌کند مبادا مردم دو مرتبه همان مسیر گذشته را بروند! همین نکته را هم مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در کتاب پاسداران وحی می‌فرمایند:

اینکه در روایات می‌بینیم امیرالمؤمنین و ائمه دیگر نفی علم غیب از خود می‌کنند به‌جهت این بوده که جامعه ظرفیت تحمل آن مقدار محدود از علم غیب را که نزدشان بوده نداشت. مبادا بگویند این فرد که همه چیز را می‌داند، و خبر دارد چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی می‌افتد، همه چیز در دست این است و نعوذ بالله قائل به ربوبیت و الوهیتش شوند! لذا نفی علم غیب از خود می‌کردند.

قرآن و بهره‌مندی غیر انبیاء از علم غیب

سؤال بعد این است آیا از قرآن استفاده می‌شود خدای تبارک و تعالی علم غیب را ولو به نحو محدود و موجبۀ جزئیه در اختیار گروه دیگری غیر از انبیاء و رسل گذارده باشد؟‌ یا اینکه آیات قرآن دلالت می‌کنند بر اینکه فقط کسانی که از طریق وحی مستقیم با خدای تبارک و تعالی ارتباط دارند از علم غیب بهره‌مند هستند مثل آیات ذلک من انباء الغیب نوحیه إلیک، که خطاب به حضرت مریم است و تِلْک مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیک، که خطاب به حضرت نوح است.

سه آیه شریفه در قرآن کریم وجود دارد که از آن توسعه استفاده می‌شود: 1. وَ جاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهیدًا عَلَیکمْ وَ تَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ

. کافی، ج1، ص230. . پاسداران وحی، ص191. . آل‌عمران: 44 (خطاب به حضرت مریم). . هود: 49 (خطاب به حضرت نوح).

وَ اعْتَصِمُوا بِاللهِ هُوَ مَوْلاکمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ در راه خدا جهاد کنید آن‌گونه که حق جهاد است. خدا شما را برگزیده است. تعبیر اجتباکم دلالت می‌کند که مخاطب آیه شریفه در جاهدوا گروه خاصی است که خدا آنها را از بین مردم انتخاب کرده است نه عموم مردم.

استدلال ما به ذیل آیه شریفه است که می‌فرماید لِیکونَ الرَّسُولُ شَهیدًا عَلَیکمْ وَ تَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ در اینجا سه گروه مطرح شده‌اند. رسول، ناس و گروه بین رسول و ناس. ظاهر آیه نیاز به تفسیر ندارد و دلالت می‌کند بر اینکه رسول شاهد بر گروهی از مردم است و این گروه هم شاهد بر جمیع مردم هستند. حال این گروه چه کسانی هستند؟ هرکسی که باشد. اصلا ما با اهل سنت بحث نمی‌کنیم که اینها چه کسانی هستند. بروند تاریخ اسلام را بررسی کنند و ببینند غیر از پیامبر اسلام و اهل‌بیت کدام افراد چنین علمی داشته‌اند. بالأخره اینجا گروه سومی هستند که بر حسب این آیه شاهد بر جمیع اعمال مردم می‌باشند. شهادت بر مردم به معنای شهادت بر وجود آنان نیست، بلکه به‌معنای شهادت بر اعمال آنان، ایمان و کفر ایشان، حبّ و بغض و صفات و هرآن چیزی است که با اعمال مردم مرتبط است، خصوصاً در امور دینی. بنابراین آیه مطلق است و می‌فرماید این گروه شاهد بر جمیع اعمال مردم هستند حتی اعمال شخصی. لذا امام باقر می‌فرماید «نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَی النَّاس» ما شاهدان بر اعمال مردم هستیم. استدلال ما این است شهادت فرع علم است کسی که می‌خواهد شهادت بدهد تا علم نداشته باشد نمی‌تواند شهادت بدهد، پس این گروه سوم که به اعتقاد ما ائمه معصومین هستند، عالم به جمیع اعمال مردم اعم از مردم زمان حال، گذشته یا آینده می‌باشند. چون معنای ناس فقط مردم زمان آنها نیست.

آیه شریفه دلالت می‌کند رسول شاهد بر این قوم و گروه است. آیا رسول فقط در زمان حیات خود شاهد است؟ خیر رسول حتی بعد از حیات خود نیز شاهد است، این گروه هم همین‌طور بعد از زمان حیاتشان شاهد هستند. آیه مطلق است و دلالت بر خصوص زمان حیات ‌آنها نمی‌کند.

این آیه قویترین آیه قرآن در اثبات امامت و خصوصیات آن است، برخی افراد که بهره‌ای از علم ندارند گفته‌اند در قرآن کریم آیه‌ای که دلالت بر امامت کند

. حج: 78. . کافی، کتاب الحجة، حدیث 497.

وجود ندارد ما از ایشان می‌پرسیم در مورد این آیه چه می‌گویید؟ مخاطب در شَهیدًا عَلَیکمْ وَ تَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ کیست؟ ظاهر آیه تصریح به رسول، مردم و قوم ثالث می‌نماید و ما شیعیان معتقدیم که قوم ثالث ائمه اطهار هستند. این از اولین آیه که دلالت بر علم امام دارد.

آیه دوم: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکتابَ الَّذینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِک هُوَ الْفَضْلُ الْکبیرُ. در آیه قبل خطاب به پیامبر فرموده: وَ الَّذی أَوْحَینا إِلَیک مِنَ الْکتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یدَیهِ إِنَّ اللهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ ما این قرآن را به تو وحی کردیم. سپس در این آیه می‌فرماید: ما کتاب را به افراد برگزیده خود به میراث نهادیم. وراثت به چه معناست؟ وراثت طبعا باید بعد از نبی باشد چون اورثنا قطعاً شامل شخص نبی نمی‌شود بلکه شامل گروهی بعد از نبی می‌گردد. الَّذینَ اصْطَفَینا یعنی جماعتی بین مردم هستند که ما آنها را برای وراثت کتاب بعد از نبی برگزیده‌ایم. با تأمل در آیات دیگر قرآن نظیر إِنَّ اللهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ درمی‌یابیم مصطفون گروه خاصی از مردم هستند نه همه مردم و ما این گروه را ائمه اطهار می‌دانیم. مراد از کتاب هم در اورثنا الکتاب قرآن است که بعد از نبی به میراث نهاده می‌شود نه تورات و انجیل. به همین جهت در روایات آمده است «نحن الوارثون» وارثون کتاب ما اهل بیت هستیم.

ریشه این روایت همین آیه قرآن است. پس از این آیه هم استفاده می‌کنیم گروهی هستند که وارث کتاب می‌باشند. ملازمه بین وارث کتاب بودن و علم به کتاب هم واضح است. وراثت به معنای وجود ظاهر کتاب نزد آنان نیست بلکه معنای حقیقی وراثت، علم به کتاب است. همچنان که در برخی آیات به آن تصریح شده است نظیر مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ. ما معتقدیم ائمه اطهار عالم به کتاب و قرآن هستند. چون وارث کتاب بوده و وارث هم لازم است عالم به کتاب باشد. و در روایات خود ائمه ما تعبیر کرده‌اند که در نزد ما علم الکتاب

. فاطر: 32. . فاطر: 31. . آل‌عمران: 33. . تفسیر فرات کوفی، ص667. . رعد: 43.

به نحو کامل وجود دارد.

نکته مهم این است؛ ائمه اطهار که عالم به کتاب هستند، وقتی این کتاب تبیان و بیانگر هرچیز است، نتیجه‌اش این می‌شود که ائمه عالم به همه امور هستند.

حال کیفیت علم ائمه مطلبی است که به آن اشاره خواهد شد.

آیه سوم: قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ به نظر ما مؤمنون ائمه اطهار هستند. این آیه همانند آیه وَتَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ است، یعنی خدا و رسول خدا و گروهی از مؤمنین شاهد بر اعمال شما هستند.

پس از این آیات قرآن نتیجه گرفته می‌شود علم الغیب به معنای کامل و وسیع‌اش نزد خداوند تبارک و تعالی است و به نحو محدودتر و موجبۀ جزئیه نزد انبیاء و ائمه طاهرین است. از قرآن به خوبی این کلام استفاده می‌شود. یعنی با کمترین توجه به آیات قرآن و بدون دقت‌های تفصیلی و حتی بدون کمک و استمداد از روایات، از خود قرآن استفاده می‌شود علم غیب در حد محدودتر از علم غیب خداوند، نزد پیامبر و ائمه اطهار است.

البته اینجا عده‌ای بحث‌ها و استدلال‌های عقلی هم مطرح می‌کنند که اصلاً خدای تبارک و تعالی وجود نامحدود است و ما سوی الله اعم از ملائکه و انبیاء و ائمه وجودشان محدود است، محدود هم نمی‌تواند ظرف برای نامحدود باشد.

ممکن است بعضی از اهل‌سنت هم به شیعه اتهام وارد کنند که شیعیان می‌گویند ائمۀ ما عین خدا همۀ امور را می‌دانند، در حالی که هیچ عالم شیعی تاکنون این حرف را نزده است. هرچند بعضی از مفوضه و متصوفه و ... که نه بهره‌ای از علم دارند و نه بهره‌ای از امامتی که ما به آن معتقدیم، چنین توهماتی داشته‌اند ولی فقها و مفسران بزرگ و متکلمین امامیه، هیچ کس نگفته است آن علم غیبی که نزد خداوند است به همان نحو نزد پیامبر است، چه رسد به اینکه بگویند در نزد ائمه طاهرین وجود دارد.

بحث دیگر توجه به روایات است؛ ان شاء الله در بررسی جریان حادثه

. اصول کافی، ج1، ص229. . توبه: 105.

عاشورا روشن خواهد شد این جریان متوقف بر علم غیب امام نبوده است. ولی باید این بحث منقح باشد که ما علم امام را از قرآن کریم استفاده می‌کنیم تا برای هیچ کس تردیدی باقی نماند که امام در قضایایی که مربوط به اساس اسلام است از علم غیبی که خدای تبارک و تعالی در اختیارش قرار داده بهره می‌برد. البته ضابطه آن استفاده در مواردی است که مرتبط با امر دین، رسالت، سعادت و هدایت بشر باشد. باید علم تمام این امور در اختیار ائمه باشد تا بتوانند جامعه را هدایت کنند.

قضیه عاشورا چون مرتبط با اساس دین بود طبعاً می‌توانست از مصادیق علم غیب امام قرار گیرد اما با وجود شواهد و قرائن فراوان از اخبار پیامبر اکرم و امیر المؤمنین عده زیادی از شهادت امام حسین خبر داشتند. از این رو قیام حضرت متوقف بر علم غیب نبوده است لذا دیگر نیازی به توجیه معنای غیب نیست که برخی گفته‌اند غیب یعنی آنچه پنهان است و حاضر نیست.

ملاک و محدوده علم امام

در مسئله علم غیب ممکن است این سؤال مطرح شود شما که می‌گویید آیات قرآن دلالت دارد انبیاء و ائمه از مقداری علم غیب برخوردار هستند ملاکش چیست؟ جواب این است ملاکش در آیات قرآن است. حضرت یوسف می‌فرماید رَبِّ قَدْ آتَیتَنی مِنَ الْمُلْک وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ چه تناسبی بین سلطنت و علم به تأویل احادیث وجود دارد؟ آیه دلالت می‌نماید بر اینکه اعطاء ملک اقتضا می‌نماید علمی هم که حاکم برای حکومتش نیاز به آن دارد به او اعطاء شود. همچنین اعطاء امامت و رسالت هم اقتضاء می‌نماید علم به آنچه که مرتبط با رسالت و امامت هست به امام و رسول عنایت شود. در آیه دیگر می‌فرماید وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ یعنی ائمه مردم را به امر ما هدایت می‌نمایند. بنابراین هدایت مردم محتاج امر خداوند است و ظهور و بروز امر خدا در علم ائمه می‌باشد. یعنی انبیاء و ائمه اگر بخواهند مردم را هدایت کنند باید علم به تمام امور مرتبط با رسالت و امامت داشته باشند و

. یوسف: 101. . انبیاء: 73.

این نکتۀ خیلی دقیق و لطیفی است.

دایره امامت دایرۀ وسیعی است و شامل احکام، اعتقادات و حتی موضوعات مهم می‌شود. ممکن است نسبت به موضوعات جزئی خارجیه بگوییم ضرورتی به علم امام نیست. اگر چه امام قدرت بر علم به آن دارد و روایاتی هم وجود دارد که می‌فرماید «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یعْلَمَ عُلِّمَ» آنها هرگاه بخواهند که بدانند، خواهند دانست. اما بدون این روایات هم آیات قرآن وجود ملازمه بین ملک، رسالت و امامت را با علم به امور مرتبط با آنها ثابت می‌کند.

این مطلب شاهد زیادی دارد. نظیر فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکا عَظیمًا یعنی ما به آل ابراهیم ملک را بعد از اعطا کتاب و حکمت دادیم.

این مقدار بحث نسبت به آیات قرآن کافی است ولو اینکه هر کدام از آیات دارای بحث‌های دقیق تفسیری است. مثلاً‌ راجع به آیه «إِلاّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان نکات بسیار دقیقی بیان فرموده‌اند.

. کافی، ج‏1، ص 258. . نساء: 54.

بررسی علم امام در آیات و روایات

برای وقوف به حقیقت قضیۀ عاشورا چاره‌ای نیست که بحث علم امام مورد دقت قرار گیرد و در این صورت چهره عاشورا و کربلا و حرکت امام حسین جلوۀ دیگری برای انسان پیدا می‌کند.

بنده هر چه در این بحث بیشتر دقت کردم دیدم عجیب است، اگر ما بخواهیم حرکت حضرت ابا عبدالله را در همین ظواهر از مدینه تا مکه و از مکه تا کوفه خلاصه کنیم نتیجه این می‌شود که عمق حرکت حضرت را درست نفهمیم. تا حقیقت امامت و علم امام برای ما روشن نباشد نمی‌توانیم تحلیل دقیق و جامعی از حرکت حضرت ارائه دهیم، ادعای ما همین است تا دایرۀ علم امام معلوم نگردد و اینکه آیا علم غیب می‌داند یا نه؟ علم به جزئیات حادثه داشته یا نه؟ حقیقت این حرکت و عظمت آن روشن نمی‌شود. لذا تصور نشود که این یک بحث مقدماتی است و چه‌بسا نیاز زیادی به طرح این مقدمه نباشد، خیر این مقدمه بسیار مهم است.

از این جهت اول باید نگاهی به آیات قرآن در رابطۀ با علم غیب نماییم، دوم بحث علم غیب و علم امام را در روایات بررسی کرده و سوم با نتیجه‌ای که از این دو بحث حاصل می‌گردد وارد جریان امام حسین می‌شویم که نه تنها وجود علم غیب مانعیت از این حرکت ندارد بلکه بر عظمت آن افزوده است، علاوه بر اینکه نسبت به نتیجه قیام علم عادی در کار بوده و افراد متعددی هم از آن آگاه بوده‌اند. این سه محور محل بحث ما است.

نتیجه‌ای که ما از طرح آیات گرفتیم تقریباً بر خلاف نتیجه‌ای است که مرحوم علامه طباطبایی و بلکه بسیاری از آقایان گرفته‌اند که می‌گویند علم غیب خدای تبارک و تعالی بالاصالة و بالذات است، و همین علم غیب به اذن

. سخنرانی در مؤسسه وارث الانبیاء، 17/7/95.

پروردگار و بالعرض تماماً در اختیار ائمه و انبیاء و اولیاء قرار گرفته است. این جمع ولو یک منشأ فلسفی هم می‌تواند داشته باشد ولی شاهد روشنی ندارد، علاوه بر این‌که تناسب حکم و موضوعش درست نیست كه توضیح آن خواهد آمد.

علم غیبِ مختص به پروردگار

این آیات دارای یک اطلاق خیلی کلی و یك موارد استثناء هستند. به‌عبارت روشن‌تر تمام علمای امامیه بر یک موارد استثناء اتفاق دارند، در بین موارد استثنا آن علمی که قطعاً نزد خداست عبارت از إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَة است. وقت قیامت را فقط خدا می‌داند و هیچ پیامبری حتّی نبی اکرم هم آن را نمی‌داند. وقت ظهور حضرت حجت هم در روایات ما به همین وقت الساعة تشبیه شده لذا باید بگوییم وقت ظهور حضرت را هم احدی نمی‌داند حتی خود حضرت، یعنی جزء علم غیبی است که لا یعلم إلا الله. در ادامه افزون بر «علم السّاعة»، چند مورد دیگر هم بیان می‌شود وَینَزِّلُ الْغَیثَ وَ یعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْری نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلیمٌ خَبیر، اتفاقاً در زمان ما این سؤال مطرح می‌شود که امروز علم پزشکی توان اثبات مذکر و مؤنث را در ارحام پیدا کرده است، پس چطور این آیه شریفه می‌فرماید این علم فقط نزد خداست؟ جواب این است که این علم خداوند فقط در خصوص مذکر و مؤنث بودن نیست، بلکه شامل خصوصیات تفصیلی آن هم هست، اینکه زشت است یا زیبا؟ به سعادت می‌رسد یا نمی‌رسد؟ چه کارهایی از او سر می‌زند؟ مدت حیات او چقدر است؟ هیچ علم پزشکی نمی‌‌تواند بگوید فرزندی که در رحم مادرش است آیا ثروتمند می‌شود یا فقیر؟ ظالم است یا عادل؟ نحوه زندگی و مردنش چگونه است هیچ‌گاه بشر به این علم تفصیلی دست نمی‌‌یابد. آقایان این را به عنوان مورد استثناء قبول دارند، ولی از این دایره که خارج شویم می‌گویند تمام موارد علم خداوند به پیامبر و ائمۀ معصومین بالعرض داده شده است. اما عرض ما این است که شاهدی بر این ادعا نداریم و علاوه بر آن مناسبت حکم و موضوع اقتضا

ـ لقمان: 34. . لقمان: 34.

می‌کند که این علم نامحدود، فقط مختص به خدای تبارک و تعالی باشد، لذا ما این كلام را اختیار کردیم که علم غیب با دایرۀ وسیع و نامحدودش فقط نزد خدای تبارک و تعالی است، اما در یک دایرۀ محدودتر در اختیار پیامبر و ائمه طاهرین نهاده شده است. مراد از محدود هم محدود عرفی نیست بلکه این دایرۀ محدود برای امثال ما به منزلۀ نامحدود است. این جمع از خود آیات استفاده می‌شود.

تعریف علم غیب

برای علم غیب می‌توان دو تعریف داشت هرچند جایی دیده نشده که به این دو تصریح کنند:

1. غیب یعنی «ما غاب عن الناس»، در این تعریف ممکن است برای فردی یک چیز غیب باشد و برای فرد دیگر غیب نباشد، طبق این معنا آنچه که از فرد غایب است برای او غیب است اما اگر نزد دیگری غایب نباشد برای او غیب نیست! آنچه برای مردم غیر مشهود هست می‌شود غیب، اما برای پیامبر و ائمه که مشهود است مثل اینکه پیامبر می‌داند این شخص چه زمانی فوت می‌کند، این برای مردم غیب است اما برای خود پیامبر عنوان علم غیب ندارد. طبق این بیان علم غیب یک معنای نسبی پیدا می‌کند

2. غیب یعنی علم بی‌واسطه: طبق این كلام امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه که کسی خدمت حضرت رسید و عرض کرد «لَقَدْ أُعْطِیتَ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیبِ فَضَحِكَ وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِیاً یا أَخَا كَلْبٍ لَیسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم‏»، حضرت ملاکی را بیان می‌فرماید که علم غیب آن است که انسان بدون واسطه و بدون معلم، علم به معلوم پیدا کند اما اگر یک علمی را معلم به انسان یاد دهد این دیگر غیب نیست! بر مبنای این بیان علم غیب منحصر به خدای تبارک و تعالی است، هر چه را که خدا به پیامبر و ائمه عنایت کرده ولو از انظار عموم بشر مخفی است ولی چون خدا به اینها یاد داده و اینها با واسطۀ الهی یاد گرفته‌اند عنوان علم غیب به خود نمی‌گیرد.

بر این اساس جمع بین آیات خیلی روشن می‌شود آنجا که پیامبر نفی علم غیب از خود می‌نماید به این معناست که بشر اصالتاً و بالذات نمی‌تواند علم غیب داشته باشد، اصلاً محال است که انسانی علم غیب پیدا کند حتی

. نهج البلاغه، خطبه 128.

پیامبر، برای اینکه پیامبر هم نیاز به معلم دارد و معلم او خدای تبارک و تعالی است، اگر این را هم بگوییم باز جمع بین آیات از مسئلۀ اصالت و بالعرض بودن خارج می‌شود، یعنی بر اساس فرمایش امیر المؤمنین بحث علم غیب در غیر خداوند موضوعاً منتفی است. زیرا آنچه را كه پیامبر می‌داند و سایر مردم نمی‌دانند مثل حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، چون به الهام از خداوند تبارک و تعالی می‌باشد، عنوان غیب ندارد لذا موضوعاً از علم غیب خارج می‌شود.

آنگاه بزرگانی مثل مرحوم علامه كه تحفّظ بر موضوع نموده‌اند، در مقام جمع بین آیات باید بگویند همان علم غیبی که در اختیار خداست در اختیار پیامبر هم هست منتهی در خدا بالذات و در پیامبر بالعرض است. ولی طبق این بیانی که از امیرالمؤمنین رسیده، آنچه در اختیار پیامبر است موضوعاً علم غیب نیست. در بحث روایی هم مرحوم مجلسی یک بابی را تحت عنوان «ائمه علم غیب نمی‌دانند» گشوده است که از خود ائمه سؤال شده علم غیب دارید؟ فرمودند نه. بزرگان این را حمل بر تقیه می‌کنند، اما با توجه به این بیان امیرالمؤمنین چه اشکالی دارد بگوییم آنچه ائمه می‌گویند موضوعاً علم غیب نیست و این منافات ندارد با عناوین ابوابی که ائمه ما، علم به ما کان و ما یکون دارند که إن شاء الله در بخش روایات توضیح آن خواهد آمد.

در آیه دیگر می‌فرماید: یوْمَ یجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَیقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوب ، روز قیامت خدا همه پیامبران را جمع می‌کند، و می‌پرسد امت‌های شما چه پاسخی به شما دادند؟ می‌گویند ما نمی‌دانیم، علام الغیوب تو هستی. اینجا اهل‌سنت مثل ابو سعید خثعمی در تفسیرش می‌گوید «إنها تدل علی بطلان قول الامامیة أن الائمة یعلمون الغیب»، این آیه دلالت بر بطلان سخن امامیه می‌کند که می‌گویند ائمه علم غیب می‌دانند. این استدلال حاکی از جهالت این شخص است. آن علم غیبی که ما ادعا می‌کنیم ائمه می‌دانند با این علم غیبی که خود پیامبر و همچنین ائمه از خود نفی کرده‌اند، دو موضوع است. آن علم غیبی که امامیه در مورد ائمه می‌گوید این است که بسیاری از علومی که بشر نمی‌داند را ائمه می‌دانند، این آیه را هم باید کنار آن آیات قرار داد تا اینکه بحث آیات یک مقدار کامل‌تر شود.

. مائده: 109.

علم ائمه در روایات

ابتدا به عناوین ابواب بر طبق کتاب کافی شریف اشاره می‌شود، بعضی از عناوین در مورد ائمه اطهار چنین است: 1. ائمه اهل ذکرند، مقصود از فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون که در قرآن آمده، ائمه هستند.

2. «شُهَداءَ عَلَى النَّاس‏»، شاهد بر اعمال مردم هستند.

3. «اولو الامر» هستند.

4. خلفای خدا در روی زمین‌اند.

5. نور الله عزوجل هستند.

6. ارکان الارض هستند.

7. اوتوا العلم هستند. قرآن می‌فرماید: ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یخْزیهِمْ وَ یقُولُ أَینَ شُرَكائِی الَّذینَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْی الْیوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرین ، در روایات اوتوا العلم بر ائمه تطبیق شده است. مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) هم از قرینۀ سیاق استفاده می‌کند اوتوا العلم قوم خاصی هستند که در اعلی درجۀ توحید قرار دارند، می‌فرماید «و هؤلاء الذین وصفهم الله بأنهم أوتوا العلم و أخبر أنهم یتكلمون بكذا هم الذین رزقوا العلم بالله و انكشفت لهم حقیقة التوحید فإن ذلك هو الذی یعطیه السیاق من جهة المقابلة بینهم مع وصفهم بالعلم و بین المشركین الذین ینكشف لهم یومئذ أنهم ما كانوا یعبدون إلا أسماء سموها و سرابا توهموه». مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید این کلمۀ «قال» در صحنه قیامت از باب اینست که در آن روز هیچ کس قدرت تکلم ندارد مگر کسانی که خداوند اجازه دهد لَا یتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا، در نتیجه تکلم در آن روز منحصر به ائمه طاهرین می‌شود.

. كافی، ج‏1، ص‌210. . انبیاء: 8. . كافی، ج1، ص210. . همان، ص: 190. . همان، ص190. . همان، ص: 192. . همان، ص: 193. . همان، ص: 194. . همان، ص: 196. . همان، ص: 213. . نحل: 27.

این هم یکی از آن عناوینی است که باید به بحث آیات قرآنی اضافه شود.

8. بندگان برگزیده خدا که کتابش را به میراث برده‌اند. «مَنِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ وَ أَوْرَثَهُمْ كِتَابَه‏».

9. اعمال مردم بر ایشان عرضه می‌شود.

10. معدن علم.

11. شجره نبوت.

12. محل رفت و آمد ملائکه.

13. وارثین علم پیامبر و جمیع انبیاء.

14. آگاه بر تمام کتاب‌های آسمانی.

15. تسلط بر تمام زبان‌ها. 8

16. آگاه از اسم الله الاعظم.

17. آیات الانبیاء نزد آنهاست.

18. عالم به صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه هستند.

19. در هر شب جمعه ازدیاد علم می‌کنند.

20. اگر علم خود را افزون نکنند آنچه که دانسته‌اند پایان می‌پذیرد.

21. ائمه بر همه علوم آگاهند.

22. ائمه هرگاه اراده کنند آگاه می‌شوند.

. نبأ: 38. . تفسیر المیزان، ج12، ص233. . الكافی، ج‏1، ص: 214. . همان: ص219. . همان: ص221. . همان. . همان. . همان، ص223. و 8. همان، ص227. . همان، ص230. . همان، ص231. . همان، ص238. . همان، ص253. . همان، ص254. . همان، ص255.

23. عالم به زمان مرگ خویش هستند. این مسئلۀ مهمی است که هر امامی زمان مرگ و شهادت خودش را دانسته و قاتلش را می‌شناسد و می‌داند به چه وسیله‌ای شهید خواهد شد، به وسیلۀ سم! یا چیز دیگر. گاهی در زمان حیات ائمه كه از طرف حاکم اقدام به مسموم کردن آنها می‌کردند حضرت می‌فرمود هنوز وقت مختوم نرسیده.

24. آنها علم به ما کان و ما یکون دارند.

25. خداوند پیامبر خود را از هیچ علمی آگاه نمی‌کند مگر آنکه آن را به أمیر المؤمنین تعلیم می‌نماید.

26. اگر زبان و دهان مردم قفل(وکاء) داشت (أوکیه آن بندی است که بر دهانه مشک می‌بندند تا آب از آن بیرون نریزد) فرمودند اگر چنین بندی بر دهان خود می‌بستید هر آنچه که در زندگی شما می‌افتاد خبر می‌دادیم.

27. محدَّثون هستند و ملائکه با آنها سخن می‌گویند.

28. مفهَّمون، هستند و علوم به آنها فهمانده می‌شود.

29. با عالم ارواح و روح القدس ارتباط دارند. ــ باب فیه ذکر الارواح التی فی الائمة ــ این هم یک بحث خیلی مهمی است که روح القدس مسدّد و مراقب و یاور اینهاست.

30. عنوان یک باب چنین است: «وَقْتِ مَا یعْلَمُ الْإِمَامُ جَمِیعَ عِلْمِ الْإِمَامِ الَّذِی كَانَ قَبْلَه‏»، چه زمانی به جمیع علم امام پیشین عالم می‌شود؟ به چنین علم گسترده‌ای که در احدی از مردم عادی غیر از ائمه وجود ندارد چه زمانی دست می‌یابند؟ آیا از حین ولادت به جمیع این علوم تسلط داشتند یا نه؟

31. «بَابُ أَنَّهُ لَمْ یجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ أَنَّهُمْ یعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه‏» عالم به تمام قرآن هستند و علم الکتاب نزد اینهاست.

. همان، ص258. . همان. . همان، ص260. . همان، ص263. . همان، ص264. . همان، ص270. . همان. . همان، ص273. . همان، ص274. . همان، ص228

این ابواب هر کدام مشتمل بر روایاتی است و در هر روایتی بحث فقه الحدیث آن بسیار جالب است، در مورد هر یک از این روایت‌ها دو سه ساعت فکر ‌کرده‌ام تا نکته‌اش را دریابم، لذا به فضلا و محققین توصیه می‌گردد که این روایات را کاملاً مورد بحث و دقت نظر قرار بدهند.

بررسی روایات

اولا در این روایات ما بی‌نیاز از بحث سندی هستیم، زیرا در بین این روایات، روایت صحیح السند متعددی وجود دارد در حدی که یک تواتر معنوی ایجاد کرده است. تواتر معنوی روایات چنین می‌گوید آن علم وسیع و گسترده که در احدی از مردم عادی وجود ندارد نزد ائمه معصومیناست و وسعت دایرۀ این علم شامل علم اولین و آخرین و علم به جمیع کتب آسمانی، علم به جمیع امم گذشته و آینده، علم به حوادث و فتنه‌های گذشته و آینده، علم به تمام زبان‌ها و گویش‌ها‌ی مختلف می‌گردد. در روایات چنین آمده که امامان ما با مردم هر کشوری به زبان آنها سخن می‌گفتند.

پس این روایات از حیث سند دارای تواتر معنوی است و قدر مشترک تمام این روایات یک علم وسیع کلّی است، البته اگر بخواهیم همین ابواب را دسته‌بندی کنیم بعضی از این روایات بالالتزام دلالت بر علم امام دارد، مثل اینکه اینها خلیفه خدا در روی زمین هستند، نمی‌شود علم خلیفه خدا مانند بقیه مردم باشد، اگر اینطور باشد چه فرقی با بقیه می‌کند؟

برخی دیگر از روایات هم با صراحت دلالت بر توسعۀ علم ائمه می‌نماید مثل: «یعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا یكُونُ وَ أَنَّهُ لَا یخْفَى عَلَیهِمُ الشَّی‏ء»، یا «أَنَّ الْأَئِمَّةَ لَوْ سُتِرَ عَلَیهِمْ لَأَخْبَرُوا كُلَّ امْرِئٍ بِمَا لَهُ وَ عَلَیه‏».

در گروه سوم از روایات دایره علم ائمه از طریق اطلاق روایت استفاده می‌شود، مثل «أنهم معدن العلم»، كه این معدن العلم اطلاق دارد.

نکته دوم که از این روایات استفاده می‌شود منبع این علم است که یا امام پیشین است که به امام بعد منتقل می‌کند یا روح القدس است. ائمه مسدَّد به روح القدس و محدَّث بودند. مشهور محدِثین می‌گویند محدَث کسی است

. كافی، ج‏1، ص 260. . همان، ص 264.

که فرشته با او سخن می‌گوید اما آن شخص فرشته را نمی‌بیند! این محدَث بودن اتفاقاً مورد قبول و تصریح اهل‌سنت هم هست، در صحیح بخاری آمده است: ما قبول داریم بعد از پیامبر اکرم، افرادی هستند که ملائکه با ایشان سخن گفته و حق را از باطل تشخیص می‌دهند. حتی برخی از علمای اهل‌سنت نظیر ابن حجر عسقلانی و متقی کندی، تصریح به محدّث بودن امام صادق کرده‌اند.

تفاوت وحی با عنوان محدَث، این است که وقتی بر پیامبر وحی نازل می‌شد حضرت جبرئیل را می‌دید و وحی را مشافهةً از او می‌شنید اما محدَث، ملائکه را نمی‌بیند ولی صدایش را می‌شنود.

در مورد عنوان مختلف الملائکه هم این بحث مطرح می‌گردد که مختلف الملائکه ظهور در دیدن ملائکه دارد. ائمه می‌فرمایند ما اتاق خودمان را برای نزول ملائکه آماده می‌کنیم «وَسَّدْنَا لَهُمُ الْوَسَائِد».

حال جمع بین این روایات و عناوین چگونه است؟ این در همان باب محدَث بودن باید مورد بحث قرار بگیرد. اجمالاً مرحوم فیض تفصیل دیگری برای محدَث ذکر می‌کند و برخی از بزرگان هم آن را می‌فرمایند و آن این است که هرچند محدَث به معنای تکلم ملائکه با آنها است ولی شرطش عدم رؤیت ملائکه نیست، ممکن است ملائکه را هم ببیند ولی غالباً اینطور است که ملک را نمی‌بیند. مطلب دیگر در مورد محدّث بودن ائمه و اینکه ملائکه یکی از منابع علم آنها می‌باشد این است که آیا این عنوان با عنوان ارتباط آنها با روح القدس یکی است یا نه؟‌ در روایات دو عنوان ذکر شده ولی ممکن است محدَث بودن هم برگردد به همان عنوان روح القدس که به‌نظر ما این احتمال بعید نیست. باری چنین علم وسیع و گسترده در اختیار ائمه معصومین می‌باشد. حال اگر اسمش را علم غیب بگذاریم به یک معنا مشکلی ندارد، اما اگر بخواهیم براساس اصطلاح قرآن و روایات مشی کنیم، نباید از آن به علم غیب تعبیر کنیم چون واسطه دارد.

نكات قابل استفاده از روایات

از ملاحظه مجموعۀ روایات مربوط به علم ائمه چند نکته استفاده می‌شود.

اولین نکته این است که خود ائمه تصریح فرمودند که از 73 حرف اسم اعظم

. صحیح بخاری، ج5، ص78. . بحار الأنوار، ج‏47، ص: 33.

72 حرف به ما داده شده و یک حرف مختص به خدای تبارک و تعالی است! که از آن تعبیر به اسم مستأثر می‌کنند. نباید تصور شود بین 72 و 73، فقط یک حرف فاصله است. چه بسا این یک حرف صدها برابر آن 72 حرف اثر داشته باشد که همین طور هم هست، طبق این بیان ما دو گونه علم داریم، علمٌ لا یعلمه إلا الله. علمی که احدی جز خدا بر آن آگاهی ندارد. که همین علم مستأثر است و دوم علمی است که خداوند به ملائکه و انبیاء و ائمه داده است و این همان نتیجه‌ای است که ما در جمع بین آیات گرفتیم.

نکته دوم تقسیم‌بندی علم به علم موقوف و علم ممضی(امضا شده) در روایات است. امام باقر می‌فرماید: «وَ أَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیبِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یقْدِرُ مِنْ شَی‏ءٍ وَ یقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یفْضِیهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فَذَلِكَ یا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یمْضِیه‏» علمی که در آن نسبت به اراده و مشیت خدا بداء و تغییر راه پیدا می‌کند، این علم موقوف است ولی آن علمی که ارادۀ خدا در آن حتمی و غیر قابل تغییر است، علم مقدّر و ممضی نام دارد که این علم به رسول خدا و ائمه داده شده است. «فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یقَدِّرُهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیقْضِیهِ وَ یمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللهِ ثُمَّ إِلَینَا».

در روایتی امیرالمؤمنین و نیز امام باقر فرمودند: «لَوْ لَا آیةٌ فِی كِتَابِ اللهِ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ بِمَا یكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَة» در مورد بعضی از انبیاء نقل شده که خبر از وقوع حادثه‌ای می‌دادند اما اتفاق نمی‌افتاد و مردم می‌گفتند شما چه نبی‌ای هستی که این حرف را زدی ولی اتفاق نیفتاد؟ امیرالمؤمنین و امام باقر می‌فرمایند آیه‌ای در قرآن هست که اگر آن آیه نبود ما تمام آنچه را تا روز قیامت واقع می‌شود به شما خبر می‌دادیم. این همان علم موقوف عندالله است که فقط نزد خدای تبارک و تعالی است، کسی نمی‌داند در یک قضیۀ بداء واقع می‌شود یا نه؟

در اینکه آیا در علامات ظهور حضرت حجت بداء واقع می‌شود یا نه؟ در

. کافی، ج1، ص230. . كافی، ج‏1، ص ‌256. . همان. . التوحید (صدوق)، ص305.

بعضی از روایات آمده که بدا واقع می‌شود، و حق هم همین است اما آیا این مختص به علامات حتمی است؟ چون علائم غیر حتمی نیاز به بدا ندارد. ممکن است یک چیزی به عنوان یک علامت حتمی باشد اما در آن بدا حاصل شود، که این هم در جای خودش باید مورد بحث واقع شود.

نکته سوم كه از روایات استفاده می‌شود این است كه در علم ائمه تعبیری به نام علم مستفاد هست که مؤید همان تعبیر امیرالمؤمنین است، علم مستفاد، یعنی علمی که واسطه می‌خورد و من غیر نفسه است، علم خدای تبارک و تعالی من عند نفسه یا بالذات است اما علم ائمه علم مستفاد است، اینکه در روایات وارد شده ائمۀ ما در هر شب جمعه متصل به عرش خدای تبارک و تعالی می‌شوند و ازدیاد علم می‌کنند، اگر این اتصال نباشد علم آنها پایان می‌پذیرد این علم مستفاد است.

با در نظر گرفتن مجموع روایات ارتباطِ با روح القدس، محدَث بودن، کسب علم در شب جمعه و لیلة القدر، معلوم می‌شود ائمه دائماً در حال ازدیاد علم هستند و بالاتر اینکه ازدیاد علم ائمه و حتی علم نبی منحصر به دنیا هم نیست، حتی در عالم آخرت مقام ازدیاد علم برای آنها محفوظ است. اگر کسی این مطلب را در متون روایات جستجو کند به خوبی آن را می‌یابد. گاهی اشکال می‌شود این چه علمی است که برای ائمه خود درست می‌کنید و می‌گویید روز به روز علم‌شان بیشتر می‌شود، آیا علم پیامبر که اعظم خلق خداست از اینها کمتر است؟

پاسخ این است در روایات وارد شده هر علمی که در شب جمعه به ائمه معصومین إفاضه می‌شود قبل از آن به پیامبر و امیرالمؤمنین و امام‌های دیگر و لو از دنیا رفته باشند اعطا می‌شود. بعضی از بزرگان تصریح نموده‌اند وقتی امام به دنیا می‌آید یک قوۀ قدسیۀ نوریه در او قرار داده می‌شود که منبع علم ایشان هم هست. قطع نظر از این روایات که می‌فرماید ائمه از حین ولادت دارای یک قوۀ الهیه هستند و آیه مبارکه تطهیر که مقام عصمت آنها را از حین ولادت و در تمام زمان حیاتشان استفاده می‌کنیم إِنَّما یریدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهیرا در مسئلۀ علم، این گروه از روایات

ـ کافی، ج1، ص255. . احزاب: 33.

تصریح می‌نماید علم آنها روز به روز و هفته به هفته و ماه به ماه افزایش پیدا می‌کند، البته این افزایش علم منافات با اصل آن قوه ندارد و نمی‌توان از روایاتِ دال بر وجود قوه قدسیه استفاده کرد از هنگام ولادت تمام علوم یک‌جا و دفعةً در اختیار آنها قرار داده شده است.

یکی از اشکالات اهل‌سنت در بحث علم امام این است که می‌گویند پیامبر تدریجاً این علوم را پیدا کرد، اما شما در مورد ائمه‌تان می‌گویید دفعةً، جواب این است ما چنین ادعایی نداریم، البته آن قوه در ایشان هست ولی مسئلۀ ازدیاد علم‌شان تدریجی می‌باشد. پس این هم یک نکته که علم ائمه مستفاد است و دائماً ازدیاد پیدا می‌کند حتی بعد از ارتحال آنها.

نکته دیگر اینکه با وجود این آیات و روایاتی که دلالت بر علم وسیع و گسترده ائمه می‌کند و حتی می‌دانند که چه وقت شهید خواهند شد اما مشاهده می‌کنیم وقتی امام هادی مریض می‌شود کسی را می‌فرستند به کربلا تا برای شفاء ایشان دعا کنند. یعنی به حسب ظاهر همانند بقیه مردم مشی می‌کردند.

روایت صحیح السند در کافی کتاب الحجة باب أن الأئمه یعلمون علم ما کان و ما یکون می‌گوید: امام صادق در جمع اصحاب‌شان، مثل سدیر، داود رقّی، ابو بصیر، نشسته و با ناراحتی فرمودند «یا عَجَبَاهْ لِأَقْوَامٍ یزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیبَ مَا یعْلَمُ الْغَیبَ إِلَّا اللهُ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیتِی فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَی بُیوتِ الدَّارِ هِی»، عجیب است مردم فکر می‌کنند ما علم غیب داریم، در حالی که هیچکس جز خدا از غیب آگاه نیست. کنیز من خطایی کرده بود، فرار کرد ندانستم در کدام اتاق پنهان شد. جلسه که تمام شد سدیر دنبال حضرت رفت و گفت آقا امروز ما حرف عجیبی از شما شنیدیم، این چه مطلبی بود که فرمودید از پندار مردم تعجب می‌کنید، مگر شما علم غیب ندارید و نمی‌دانید که آن كنیز به کدام اتاق رفت؟ «جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِی أَمْرِ خَادِمَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِیراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَیبِ قَالَ فَقَالَ یا سَدِیرُ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ قَرَأْنَاهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ»، حضرت فرمود قرآن خواندی عرض کرد بله، فرمود «قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللهِ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ» این آیه را خواندی؟ عرض کرد بله. «قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ» می‌دانی آن کسی که

خدا می‌گوید عنده علمٌ من الکتاب علمش چه مقدار بود؟ عرض کرد بفرمایید تا بدانم. «قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی حَتَّى أَعْلَمَ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَطَرِ الْجُودِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ» حضرت فرمود آنکه تخت بلقیس را به اندازۀ یک چشم بهم زدن از شرق عالم به غرب عالم آورد، فقط به اندازۀ قطره‌ای از دریا از علم خدا نزدش بود، بعد با بیان آیه قُلْ كَفى‏ بِاللهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ بگو کفایت می‌کند که خدا و آنکه علم کتاب نزد اوست شاهد بین من و شماست، فرمودند من عنده علم الکتاب بعد از خدا پیامبر و ائمه معصومین هستند.

سؤال این است این‌گونه روایات را که خود امام به صراحت علم غیب را از خود نفی می‌فرمایند چه باید کرد؟ مرحوم مقرم می‌گوید در روایت سدیر، مجلس، مجلس تقیه بوده است، افرادی در جلسه حضور داشته‌اند که ظرفیت و قابلیت تحمل این مطلب سنگین را نداشتند، علاوه بر این مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول روات این حدیث را تضعیف کرده و می‌گوید افرادی مجهول و یا ضعیف هستند. یک احتمال سوم هم می‌دهد که مراد امام از نفی علم در این حدیث یعنی با چشم خود ندیده به کدام اتاق رفته و این منافات با علم لدنی حضرت ندارد. این سه احتمال را مرحوم مقرم مطرح می‌کند. اما با توضیحی که ما بیان نمودیم نیاز به این حرف¬ها نیست، چون حضرت طبق بیان امیر المؤمنین می‌خواهند بفرمایند ما علم غیب به معنای علم بلا واسطه نداریم ولی اگر بخواهیم بدانیم این جاریه کجاست خدا ما را آگاه می‌کند. بحث روایات اذا شاءوا هم توضیحش خواهد آمد.

در روایت دیگر امام صادق با اصحابشان در حجر اسماعیل نشسته و فرمودند ببینید جاسوسی مراقب ما هست یا نه؟ شخصی رفت بررسی کرد و عرض کرد نه، خب می‌پرسند اگر ائمه علم غیب دارند پس این چه سؤالی است که امام صادق کرده؟ در پاسخ مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید ائمه موظف بودند در قضایا بر حسب طبیعی عمل کنند و از علم غیر عادی خود استفاده نکنند، لذا علم ائمه را تقسیم به عادی و غیر عادی می‌کنند.

. رعد: 43. . كافی، ج1، ص257. . مقتل الحسین، سید عبد الرزاق مقرم. . كافی، ج1، كتاب الحجة، ص261.

این‌گونه سؤال‌ها در روایات ما زیاد است حتی نسبت به علم پیامبر اکرم می‌پرسند آیا رسول اکرم قبل از نزول وحی دارای این علم گستردۀ وسیع بود یا نه؟ در پاسخ بر حسب آیه شریفه ‌لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضى‏ إِلَیكَ وَحْیهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْما برخی مسئلۀ انزال و تنزیل، یا نزول دفعی و تدریجی قرآن را مطرح نموده‌اند. ولی ظاهر آیه این است که خدای تبارک و تعالی این قوه را حتی قبل از نزول وحی در پیامبر اکرم قرار داده. مرحوم مقرم تمام تکیه‌اش روی همین است که خداوند یک قوۀ قدسیه که در بعضی روایات به عمود نور هم تعبیر شده به پیامبر عنایت فرموده که از آن طریق حتی قبل از بعثت هم دارای علم گسترده و وسیع شده است. بعضی از بزرگان قدما نیز فرموده‌اند علم پیامبر منحصر به بعد از بعثت نیست بلکه قبل از بعثت هم بوده است. طبق بیان ما نیازی به بحث علم بالذات و بالعرض و نیز تقسیم علم به عادی و غیر عادی و یا طرح مسئله قوه قدسیه نیست و حتی نیازی به تکلّف میرزای قمی و فاضل نراقی در توجیه علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیمة هم نیست که گفته‌اند در ادبیات لفظ «ما» غالباً در عموم استعمال شده و دلالت همیشگی آن بر عموم محل تأمل است.

ولی طبق بیانی که ما از قرآن و روایات استفاده کردیم علم غیب و آن علم موقوف، مختص به خداست که دایره‌اش نامحدود است. اما علم ائمه بر اساس فرمایش خودشان همه در دایرۀ ما کان، یعنی ما وقع، ما هو ممضی، ما هو مقدّر و علمٌ یقدّره الله است. ائمه علم موقوف را ندارند اما علم وسیع و گسترده‌ای دارند که خداوند فقط به آنها عنایت فرموده است.

اگر کسی بگوید حال که شما علم غیب را از ائمه نفی می‌کنید پس این علم محدود چه ارزشی برای آنها می‌آورد؟ پاسخ این است اگر علم اولین و آخرین را کنار هم بگذارند به پای این علم محدود ائمه نمی‌رسد. این علم در برابر علم خدا محدود است نه علم بشر و همین مقدار برای عظمت آنها کافی است و نیازی نیست بگوییم عین علم غیبی که خدا دارد آنها هم دارند، منتهی بالعرض. دلیلی بر این مدعا نیست، بلکه دلیل بر خلافش هست.

اینكه پیامبر و ائمه فرمودند ما علم غیب نداریم بدین معناست كه ما علم بدون واسطه خدا نداریم، امام صادق هم که می‌فرماید «تعجب می‌کنم از

. طه: 114.

مردمی که می‌پندارند ما علم غیب داریم» یعنی مردم فکر می‌کنند ما بلا واسطه علم غیب داریم. بله ما علم کتاب داریم، علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائنٌ إلی یوم القیامه داریم. برای برخی از اصحاب هم كه این انکار علم غیب سخت بود، امام فرمودند: تعجب نکنید ما که سخن می‌گوییم از کتاب می‌گوییم، کتاب هم تبیانٌ بکل شیء است، منتهی این علم غیب نیست.

در هر صورت این عناوین مضامینی است که در این روایات هست و باید در مورد آنها بسیار دقت کرد. در تحلیل قضیه عاشورا ما باید از این مطالب استفاده کنیم، حضرت با اینکه باطن حادثه را می‌بینند ولی امتثالاً لأمر الله اقدام می‌کنند و این بسیار مهم است.

بررسی شبهات پیرامون علم امام

در دو جلسه گذشته موضوع علم امام از منظر آیات قرآن و روایات مورد بررسی قرار گرفت.

این مطلب بسیار مهمی است كه یک محقق به این نتیجه برسد مستفاد از روایات با مستفاد از آیات قرآن با هم تطابق دارد. یعنی همانطور که در جمع بین آیات قرآن به این نتیجه رسیدیم که علم غیب به این معنا که بدون معلم و بدون واسطه باشد، اختصاص به خدای تبارک و تعالی دارد و در اختیار احدی گذارده نشده در این صورت علم غیب به خودیِ خود از مختصات واجب الوجود می‌شود، چون غیر از واجب الوجود بقیۀ موجودات محتاج به معلم هستند. همچنین از آیات قرآن استفاده کردیم که خدای تبارک و تعالی علمی را در اختیار انبیاء و ائمه قرار داده که در نزد بسیاری از بشر وجود ندارد. عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول قرآن می‌فرماید آنچه که نزد عامه بشر غیب محسوب می‌شود خداوند در اختیار انبیاء و ائمه قرار داده است. حضرت عیسی به قوم خود فرمودند: من می‌توانم از آنچه که شما در منزل می‌خورید و آنچه که ذخیره می‌کنید خبر دهم، ما همین بیان و همین نتیجه را کاملاً از روایات استفاده می‌کنیم. در روایات از یک طرف ائمه از خود نفی علم غیب کرده‌ و فرمودند ما تعجب می‌کنیم از گروهی که خیال می‌کنند ما علم غیب داریم، و از طرف دیگر روایات فراوانی که عناوینش ذکر شد می‌فرماید: علم وسیع و گسترده‌ای به ما کان، ما یکون و ما هو کائن در اختیار دارند.

معنایش این است ائمه آن علم غیب بی‌واسطه را از خود نفی کرده‌اند كه مختص واجب الوجوب است. اما علوم ائمه با واسطه است، و این واسطه یا

. مؤسسه وارث الانبیاء، 26/7/95. . جن: 26 و 27. . أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیوتِكُمْ (آل‌عمران: 49).

ملائکه‌اند یا نبی اکرم و یا امامان قبل.

بنابراین این طور نیست که استناد ما در مسئلۀ علم گسترده ائمه فقط روایات باشد و غیر از روایات دلیل دیگری نداشته باشیم. ما به چهار آیه از آیات قرآن کریم استدلال کردیم که غیر از نبی اکرم گروه دیگری که ائمه اطهار باشند، این علم گسترده را دارند و در روایات هم همین مضمون وجود دارد.

بررسی شبهات مربوط به علم ائمه

1ـ اخبار علم غیب ساخته دست مفوضه و غلات:

اخیراً برخی از فضلایی که متأسفانه گرفتار روشنفکر مآبی شده‌اند پیرامون اخبار مربوط به علم گسترده ائمه، در کتاب خود به نام مکتب در فرآیند تکامل چنین اظهار داشته‌اند که ریشه این اخبار در طول تاریخ به مفوّضه برمی‌گردد و الاّ ائمه ما در همان حدّ فکری هستند که ابن ابی یعفور بیان می‌کند که ائمه علمای ابرار و اتقیاء در زمان خود بوده‌اند یعنی عالم به احکام و تفسیر قرآن بوده و از ابرار و اتقیاء هستند. به عبارت دیگر از دانشمندان معمولی جامعه چند درجه بالاتر هستند و نباید امور فوق بشری و علم غیب را به آنها نسبت بدهیم. عجیب این است که این فرد در تحلیل تاریخی خود می‌گوید مفوّضه این فکر را داخل مجموعۀ شیعه کرده است. شیعه صدر اسلام و علمای قرن سوم و چهارم و پنجم چنین نظری نداشتند و مفوّضه که مورد لعن و تکفیر ائمه معصومین قرار گرفتند این افکار را داخل در مذهب شیعه کردند. هم‌چنین می‌نویسد: ما در تاریخ به افرادی بر می‌خوریم به نام غُلات؛ که برای ائمه مقام ربوبیت قائل بوده و آنها را در حد خدا مطرح می‌کردند، مفوّضه یک درجه پایین‌تر از غُلات بودند که هرچند قائل به ربوبیت ائمه نبودند اما معتقد بودند که خدا وقتی ائمه را خلق کرد رزق و علم و تمام امور تکوینی و تشریعی را در اختیار ائمه قرار داد و تفویض به آنها کرد! در روایات هم ائمه ما غُلات و مفوّضه را مورد لعن و نفرین و تکفیر قرار داده‌اند.

به هرحال یک چنین فکری در جامعه روشنفکری هست که می‌گوید مسئلۀ علم غیب و این علم گسترده که به لحاظ بشری نامحدود است فکر صحیح شیعی که ائمۀ ما آن را تأیید کرده باشند نیست و ائمه فقط علمای ابرار اتقیاء هستند،

. مكتب در فرآیند تكامل، ص 74.

اصلاً این کلمۀ علمای ابرار یک عنوان شاخص برای طرفداران این نظریه گردیده است.

جواب محکم ما این است که شما با قرآن چه می‌کنید؟ این چند آیه‌ای که ذکر کردیم مخصوصاً آیه تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ را که از آن استفاده می‌شود خداوند سه گروه را مطرح می‌کند: پیامبر، مردم معمولی و گروهی که بین این دو هستند. پیامبر شاهد بر آن گروه است و آن گروه شاهدان بر مردم هستند. شاهد یعنی کسی که علم به همۀ اعمال مردم دارد و الا اگر علم نداشته باشد نمی‌تواند شاهد بر اعمال مردم باشد، آیا این آیه شریفه هم از تراوشات فکری مفوضه است؟

حرف ما این است که اتفاقاً اعتقاد به وجود این علم گسترده در ائمه یک فکر خالص شیعی است. حجت خدا چنین باید باشد تا بتواند به سوال‌هایی که از ایشان می‌شود پاسخ دهد، چه در امور دینی و چه غیر دینی، چه احکام و چه موضوعات، چه حکومت و چه غیر حکومت. و این نیاز به وجود علم وسیع دارد.

2ـ علم ائمه محدود به احکام است نه موضوعات.

3ـ علم ائمه محدود به احکام و موضوعات کلی است نه جزئی.

حال ما باشیم و قرآن؛ اینکه ما نخست بحث قرآنی را مطرح کردیم برای پاسخ به همین شبهات بود. از قرآن استفاده می‌شود ائمه دارای علم فعلی حضوری کامل به جمیع احکام و موضوعات هستند، موضوعات هم اعم از موضوعات جزئیه و کلیه است. به طوری که هر آنچه از آنها سؤال می‌شد می‌توانستند جواب بدهند و حتی امیرالمؤمنین می‌فرمود سلونی قبل ان تفقدونی. اطلاق آیات قرآن اطلاقی بسیار روشن و وسیع است.

روایات هم اکثراً همین اطلاق را دارد، نظیر «الاشیاء کلها حاضرةٌ عندنا»، همه اشیاء در نزد ما حاضر است یا اینکه علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن إلی یوم القیامه دارند.

با این وصف در کنار اطلاق این آیات و روایات، روایتی وجود دارد که بوی تقیید از آن استشمام می‌شود:

. حج: 78. . الإحتجاج طبرسی 19: ص258؛ الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 260.

این روایت را کافی شریف نقل می‌كند که روایت بسیار خوبی است، در قسمتی از آن امام باقر می‌فرماید: «أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ یخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یرِدُ عَلَیهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِم‏» ، حضرت می‌فرماید آیا شما تصور کرده‌اید خدا اطاعت ائمه را بر بندگانش واجب کرده، اما اخبار آسمان‌ها را از آنها مخفی نگه داشته و آنها را از مواد و منابع علم که قوام دینشان در آن است دور ساخته است؟

در مورد عبارت «ممّا فیه قوام دینهم» ممکن است کسی بگوید پس علم ائمه در محدوده آن چیزی است که مربوط به دین مردم اعم از احکام و موضوعات است. آیا بر حسب این روایت صحیحه که سند بسیار محکمی هم دارد، می‌شود بر حسب صناعت اجتهادی اطلاق آیه تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ یا آیات دیگر را محدود به آنچه که مربوط به قوام دین مردم است نموده و بگوییم ائمه دارای علمی هستند که مربوط به دین مردم است؟ علم به کتب سماوی گذشته باید داشته باشند تا بتوانند بین آنها حکم و قضاوت نمایند. در فقه ما فقها می‌گویند اگر یک مسیحی به ما مراجعه کند ما می‌توانیم بر حسب قواعد قضای آنان میان‌شان حکم کنیم. این برای پیامبر اکرم و ائمه هم بوده است.

پس ائمه باید علاوه بر قرآن علم به کتب سماوی گذشته هم داشته باشند. آنها باید عالم به تمام احکام و موضوعاتی باشند که مربوط به مسائل دینی می‌شود.

در پاسخ به این سؤال که آیا این روایت می‌تواند اطلاق آن آیات و روایات را تقیید بزند باید گفت: خیر، زیرا این‌گونه روایات عنوان مثبتین را دارند و در مثبتین قاعدۀ اطلاق و تقیید جریان پیدا نمی‌کند.

ثانیاً اصلاً این روایات نمی‌توانند مقید باشند چون نهایت استدلال به این روایات آن است که می‌گوید ائمه در مواردی که قوام دین مردم در آن است این علوم را دارند اما نفی نمی‌کند که در غیر این موارد علم ندارند، پس این نتیجه روشن را می‌توانیم از جمع بین آیات و روایات به دست آوریم. مع ذلک آیا می‌توانیم هنوز بگوییم ائمۀ ما فقط علمای ابرار هستند؟ و اینقدر شأن آنها را

. كافی، ج‏1، ص261.

تنزل بدهیم؟ علم غیب و عصمت آنها را نفی کنیم، حتی کار را به اینجا رسانده‌اند که علم آنها را بعد از حیاتشان نفی می‌كنند در حالی که اطلاق آیه تکونوا شهداء علی الناس هم شامل زمان حیات آنهاست هم بعد آن.

اگر از یک شیعه بپرسند شما که به زیارت امام حسین می‌روید به چه دلیل قرآنی حضرت زائرش را می‌شناسد؟ اگر با روایات پاسخ دهیم، می‌گویند روایات ساخته و پرداخته خودتان است، یك دلیل قرآنی ما همین آیه شریفه کنتم شهداء علی الناس است. قرآن نمی‌گوید شما اهل‌بیت در زمان حیات شاهد بر مردم هستید، بلکه در همه زمان‌ها چه در حیات و چه در ممات و چه در قیامت، شاهد بر اعمال مردم هستید. اینجا اشاره‌ای به یک نکتۀ خیلی ظریف و دقیق در مورد ارتباط بحث شفاعت با شهادت، لازم می‌باشد.

یکی از اشکالاتی که در بحث شفاعت مطرح می‌شود این است که آیا صحیح است فردی دائم مرتکب گناه شده بعد هم بگوید امام حسین را در قیامت شفیع خود قرار می‌دهم؟ جواب این است چون امام شاهد بر اعمال مردم است و می‌داند این فرد در زندگی‌اش چه کرده و چه گناهانی را مرتکب شده، شفیع چنین فردی نمی‌شود. شفاعت شامل آن کسی می‌شود که در طول زندگی در کنار اعمال خوب لغزش‌هایی هم داشته است. این فرد در قیامت مورد عنایت قرار می‌گیرد. جمع‌بندی اعمال انسان‌ها نزد امام موجود است و آن جمع‌بندی موجب شفاعت می‌شود. این طور نیست که شفاعت یک امر بی‌حساب و کتاب باشد و هر گناه‌کاری مورد شفاعت قرار گیرد.

پس ائمه شاهد اعمال امت هستند حتی بعد از زمان حیات خود. به این دلیل قرآنی آنها زائر خود را می‌شناسند و مورد توجه قرار داده و برایش دعا می‌کنند.

موضوع علم امام از بحث‌های عمیق و ریشه‌ای برای حل بسیاری از اشکالات و شبهاتی است که در بحث امامت مطرح می‌گردد و اگر این موضوع به خوبی برای انسان منقح نشود به انحراف کشیده می‌شود. به نظر من ریشه انحراف برخی از همین نویسندگان که به بررسی سیر تاریخی این عقاید پرداخته‌اند به همین برمی‌گردد. ما قبل از اینکه سراغ مورخان برویم که راجع به شیعه و عقاید آن چه گفته‌اند باید خود قرآن را محور قرار دهیم و ببینیم این عقایدی که امروز شیعه در مورد اصل امامت، علم امام، شفاعت و

عصمت امام دارد، آیا از خود قرآن کریم استفاده می‌شود؟

همان‌طور كه ما هم از قرآن و هم از روایات به خوبی نكات مربوط به علم ا‌مام را استفاده کردیم. اساساً یکی از شاخصه‌های روایی شیعه که در اهل‌سنت وجود ندارد این است که ائمه ما می‌دانستند دست جعل و روایات ساختگی ‌در روایات وجود داشته و خواهد داشت، پس چه کار کنند تا مردم و علمایی که بعداً می‌آیند بفهمند این روایت درست است یا نه؟ یکی از شاخصه‌های اصلی مطابقت با قرآن است. این روایاتی که در کافی شریف آمده و در حد تواتر معنوی هم هست، همه مطابق با قرآن است. وقتی مطابق با قرآن است دیگر چه جایی برای انکار وجود دارد؟ چرا بگوییم تمام اینها ساخته و پرداخته مفوضه است؟ این حرف بسیار عجیبی است که گفته‌اند کافی 16111 حدیث دارد و تعداد نُه هزار و اندی از آن ضعیف است، آیا تمام این نه هزار روایات ساخته مفوضه است؟! اصلاً مفوضه می‌توانست این قدر روایت جعل کند؟

این نکته را نیز باید در نظر گرفت در روایات آمده که ائمه مفوضه را لعن کردند اما در جایی نیامده که پیروان خود را که قائل به علم غیب امام بودند لعن کرده باشند، بلکه نهایتاً اظهار تعجب کرده‌اند که چرا بعضی از اصحاب و شیعیان خالص خیال می‌کنند که ما علم غیبی مثل علم غیب خدا داریم ولی هرگز آنها را مورد لعن قرار ندادند.

همچنین یک محقق در بررسی تحقیقی خود باید ببیند مفوضه از چه جهت مورد لعن و نفرین قرار گرفته‌اند؟ یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم تمام افکار مفوضه مورد تخطئه ائمه قرار گرفته مثلاً نمی‌توان گفت اگر آنها قائل به عصمت ائمه هستند چون مفوضه‌اند پس این قول باطل است، بلکه جریان لعن و تکفیر مفوضه نسبت به آن فکر خاص آنها است که می‌گفتند خدا پس از خلق عالم همه امور عالم را به ائمه معصومین تفویض کرد. ولی در سایر افکار اگر قائل به علم غیب و یا عصمت و یا ولایت تکوینی بودند نباید تخطئه شوند چون آیات قرآن دلالت بر این موارد دارد. کسانی که ائمه را در حدّ علمای ابرار می‌دانند در صدد نفی ولایت تکوینی ائمه هستند. بیان این نکات برای تکمیل بحث روایات لازم بود.

كلمات فقهاء پیرامون علم ائمه

پس از بحث آیات و روایات چون به حسب روش فنی باید اقوال بزرگان را هم مورد بحث قرار دهیم لذا اشارۀ اجمالی به اقوال بزرگان می‌نماییم.

1ـ مرحوم شیخ اعظم انصاری در كتاب رسائل می‌فرماید: «و أما مسألة مقدار معلومات الإمام من حیث العموم و الخصوص و كیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم أو على التفاتهم إلى نفس الشی‏ء أو عدم توقف على ذلك فلا یكاد یظهر من الأخبار المختلفة فی ذلك ما یطمئن به النفس فالأولى وكول علم ذلك إلیهم صلوات الله علیهم أجمعین»، در مورد دایرۀ علم امام و اینکه آیا این علم فعلی است یا مشروط به اراده‌شان است، آیا توقف بر مشیّت و التفات دارد یا نه؟ چون روایات مختلف است و ما نمی‌توانیم از این اخبار مختلف به قول مورد اطمینانی دست یابیم بنابراین بهتر است علم این روایات را به خود ائمه واگذار کنیم. از این‌رو شیخ انصاری توقف در مسئله کرده است.

تعلیقه ما بر فرمایش شیخ این است که ما اثبات کردیم روایات با قرآن کریم مطابقت دارد و بین روایات هم تهافتی وجود ندارد، اکثر روایات علم امام را به صورت مطلق مطرح می‌کند. سه روایت هم وجود دارد که علم امام را معلق بر مسئلۀ اراده کرده است. این روایات اراده اولاً ولو به حسب ظاهر سه تا است ولی دو روایت بیشتر نیست چون در دو روایت مروی عنه و راوی یکی است و سندشان هم سند معتبری نیست، قطع نظر از این دو اشکال، وجه جمعی که به ذهن می‌آید این است که بگوییم علم امام نسبت به احکام و موضوعات مهمه، فعلی است اما نسبت به موضوعات جزئیه؛ معلق بر اراده است یعنی هرگاه اراده كنند خواهند دانست. مثل همان قضیه کنیز فراری که امام فرمود نمی‌دانم الآن در کدام اتاق مخفی است؟ یا فلان آقا زنده است یا مرده؟

در جلسه‌ای كه استاد بزرگوار آیت¬الله العظمی وحید خراسانی حضور داشتند از ایشان پرسیدم شما این روایات تعلیق بر اراده را چگونه معنا می‌کنید؟ ایشان هم همین مطلب را فرمود، البته فرقی بین موضوعات کلی و جزئیه نگذاشتند. به هرحال آنچه به نظر می‌رسد همین است که بگوییم علم ائمه در مطلق موضوعات یا در موضوعات جزئیه فعلی نیست بلکه معلق بر

. فرائد الاصول، ج‏1، ص374.

اراده آ‌نهاست ولی این سبب نمی‌شود فقیهی مثل شیخ انصاری در اینجا توقف کند.

2ـ کلام مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد:

ایشان از شاگردان بسیار دقیق مرحوم شیخ انصاری بوده و می‌گوید «إن الحق وفاقاً لمن له احاطةٌ بالاخبار الواردة فی باب کیفیة علمهم صلوات الله علیهم اجمعین و خلقهم، کونهم عالمین بجمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن، و لا یعزب عنهم مثقال ذرةٍ إلا اسمٌ واحدٌ من اسمائه الحسنی تعالی شأنه المختص علمه به تبارک وتعالی» در مسئله علم امام حق این است من هم همانند کسانی که احاطه بر اخبار کیفیت علم ائمه و خلقت آنها دارند، قائل به این هستم كه ائمه به جمیع اخبار گذشته، حال و آینده آگاهند و به اندازه ذره‌ای از آنها مخفی نیست مگر یک اسم از اسماء حسنی که علمش مختص به خداست.

پیشتر نیز در جمع روایات گفته شد ائمه تصریح فرموده‌اند که اولاً ما علم مستأثر نداریم، علم ما علم مستفاد است، ثانیاً: علم به یک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم نداریم، یعنی غیر از مواردی که خود ائمه تصریح کرده‌اند علم به آن نداریم، به همه چیز آگاهند.

مرحوم آشتیانی بعد از بیان این کلام می‌فرماید: «سواءٌ قلنا بأن خلقتهم من نور ربهم أوجب ذلک لهم او مشیة افاضة باریهم فی حقهم اودعه فیهم». فرقی هم نمی‌کند منشأ علم گسترده خلقت نوری آنها باشد یا افاضۀ باری تعالی.

سپس این نکته‌ را بیان می‌فرمایند «ضرورة أن علم العالمین من اولی العزم من الرسل و الملائکة المقربین فضلاً عمن دونهم فی جمیع العوالم ینتهی إلیهم»، با این تعبیر عجیب مرحوم آشتیانی جنبۀ ولایی بودن خود را اظهار كرده و می‌گوید: علم تمام انبیاء اولوالعزم و ملائکه مقرّب به ائمه منتهی می‌شود چون در عالم آفرینش صادر و مخلوق اول اینها هستند.

در کتب عرفانی صادر اول را ذات مبارک پیامبر اکرم مطرح کرده‌اند اما اگر بگوییم صادر اول حقیقت محمدیه است، این حقیقت پخش در ذات پیامبر و امیرالمؤمنین و ائمه است. بنابراین وقتی آنها صادر اول، انسان تام و عقل

. درر الفوائد فی شرح الفوائد، ج 39، ص280. بحر الفوائد فى شرح الفرائد(طبع جدید)، ج‏4، ص459.

کامل هستند، پس نسبت به علم آنها به جمیع آنچه که در تمام عوالم هستی وجود دارد تردیدی باقی نمی‌ماند چه رسد به علم ما کان و ما یکون. اخبار متواتر هم بر این كلام دلالت می‌کند. «فانهم الصادر الاول والعقل الکامل المحض والانسان التام التمام فلا غرو فی علمهم بجمیع ما یکون فی تمام العوالم فضلاً عما کان أو ما هو کائن کما هو مقتضی الاخبار الکثیرة المتواترة جداً».

از آقایانی که می‌گویند این روایات مجعول و ساخته دست مفوّضه است می‌‌پرسم، ولو امكان جعل در خبر واحد وجود دارد ولی آیا روایات متواتر معجول هم می‌توانیم داشته باشیم؟! در علم حدیث این بحث هست كه امکان جعل روایات متواتر وجود ندارد. وقتی ائمه ما در مقابل یک خبر واحد مجعول موضع‌گیری می‌کردند آیا می‌توان گفت مفوضه این همه روایات را جعل کردند ولی چیزی از ائمه غیر از لعن و تکفیر کلی نیاید؟ باید ائمه می‌فرمودند که این تعابیر از ما نیست.

مرحوم آشتیانی بعد از تصریح به تواتر می‌فرماید «ولا ینافیه بعض الاخبار المقتضیه لکون علمهم علی غیر الوجه المذکور»، وجود بعضی از اخبار هم که علم ائمه را محدود بیان می‌کند منافاتی با این تواتر ندارد. نظیر روایتی که امام صادق در حجره نشسته بودند سؤال کردند که جاسوسی ما را می‌بیند یا نه؟ یا افرادی نزد ائمه می‌رفتند و حضرت از آنها احوال دیگران را سؤال می‌کردند، در همین قضیه کربلا نیز چند نفر از کوفه در منازل بین راه به امام حسین رسیدند. حضرت از ایشان پرسید چه اخباری از کوفه دارید؟ آیا معنای این اخبار علم نداشتن امام است؟ مرحوم آشتیانی می‌فرماید نه. «انّ الحکمة ‌قد تقتضی بیان المطلب علی غیر وجهه من جهة قصور المخاطب و نقصه أو جهة اخری من خوفٍ و نحوه» ائمه ما تمام جزئیات را می‌دانستند ولی گاهی اوقات بخاطر نقصان فهم مخاطب یا خوف و امور دیگر حکمت اقتضا می‌کرد که مطلب به نحو دیگری ذکر شود.

بر این موارد این جهت را هم اضافه کنید که امام حسین چه بسا می‌خواهند جواب آنها در تاریخ ثبت شود. حضرت تمام جزئیات کوفه را می‌دانست و اینکه کوفیان مسلم و قیس بن مصهر را می‌كشند، و شمشیرهایشان علیه ایشان آماده است. مع ذلک باز به سمت کوفه رفت تا ابعاد ماجرا به خوبی روشن و ثابت بشود.

برای دقت بیشتر در این مسئله می‌توان به حاشیه مرحوم تنکابنی در رسائل مراجعه نمود که نکات خوبی دارد؛ ایشان مفصل‌تراز مرحوم آشتیانی بحث کرده است. ابتدا آیات و روایات را ذکر کرده و بعد فرموده «إن المعصومین کانوا عالمین بجمیع الاحکام و المعارف الاصولیة الاعتقادیة مما یتعلق بالله و ملائکته و کتبه و رسله و تفاصیل المحشر و البرزخ و القیامة بطریقٍ أوفی و اکمل مما حصل لملک مقرب أو نبی مرسل»، ائمه ما علم‌شان به خدا و ملائکه و کتب و احکام، معارف و خصوصیات ‌قیامت و محشر و برزخ، کامل‌تر از علم ملائکه مقرّب و انبیاء مرسل است.

دو: «وأنهم عالمون بما لم یعلم احدٌ من خلقه»، عالم به اموری هستند که احدی از خلق خدا به آن علم ندارند.

سه: «أنهم عالمون بجمیع الاحکام الفرعیة من الوقاء التی حدثت أو تحدث إلی یوم القیامه»، تا روز قیامت به تمام احکام فرعیه و وقایعی که حادث شده یا حادث می‌شود عالم‌ هستند.

چهار: «أنهم عالمون بجمیع القرآن ظهراً و بطناً إلی سبعة أبطن بل إلی سبعین بطناً وأنّهم عالمون بمحکمه و متشابهه ناسخه و منسوخه» عالم به همۀ قرآن اعم از ظاهر و هفت بطن و بلکه هفتاد بطن آن و نیز محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن هستند. در روایتی آمده که قتاده خدمت امام باقر بود. حضرت فرمود تو فقیه اهل‌ عراقی؟ عرض کرد مردم اینطور می‌گویند. حضرت پرسید تو به چه چیز فتوا می‌دهی؟ گفت به کتاب و سنت پیامبر، فرمود مگر تو از قرآن چیزی می‌فهمی؟ «والله و ما ورّثک من کتاب الله من حرف» به خدا سوگند یک حرف از قرآن را به ارث نبرده‌ای. كسی می‌تواند با قرآن فتوا دهد كه عالم به جمیع ظاهر و باطن قرآن باشد.

پنج: «أنهم عالمون بجمیع اللغات بل بمنطق الطیر و سائر الحیوانات»، ائمه ما نه تنها به تمام لغات بشری بلکه به منطق الطیر، نطق پرندگان و نطق همۀ حیوانات آگاهند. و عجیب این است نویسنده کتاب مکتب در فرایند تکامل می‌گوید از جمله روایات و افکار جعلی که مفوضه در مکتب شیعه وارد کرده‌اند علم ائمه به نطق حیوانات است. شما که می‌گویید مفوضه این حدیث را جعل کرده‌اند، راجع به این آیه شریفه مربوط به حضرت سلیمان چه می‌گویید که

. إیضاح الفرائد، ج‏2، ص141 و 142.

قرآن می‌فرماید وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ وَ قالَ یا أَیهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ كُلِّ شَی‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ. مرحوم تنکابنی می‌گوید«و لا شک ان الرسول و الائمة افضل منه»، بدون شک پیامبر و ائمه ما افضل از سلیمان بن داود هستند پس چه‌طور می‌شود سلیمان عالم به منطق الطیر باشد اما پیامبر و ائمه عالم به آن نباشند؟!

شش: «لا اشکال أیضاً أنهم لا یحیطون علماً بالواجب بالکنه لاستحالته» اشكالی وجود ندارد كه ائمه همچون پیامبر اسلام علم به کنه ذات باری تعالی نداشتند! چون چنین علمی بر غیر واجب محال است. لذا پیامبر اکرم فرمودند: ما حق معرفت به پروردگار را نیافتیم. «قال رسول الله ما عرفناک حق معرفتک».

هفت: «ولا اشکال أیضاً فی اختصاص الواجب بعلوم لا تحصی قد استأثرها فی علم الغیب عنده»، علومی مخصوص خدای تبارک و تعالی است تحت عنوان علم مستأثر که این علم در اختیار پیامبر و ائمه قرار نگرفته است. روایات هم چنین می‌گوید: علم دو قسم است. علم مستأثر یعنی علم غیب خدا که مختص به خود اوست. و علمی که انبیا و اولیا بر آن اطلاع پیدا کرده‌اند.

هشت: «لا اشکال فی أن علوم المعصومین متناهیهٌ» علم ائمه اطهار با تمام گستره‌ای که دارد باز متناهی است و علم غیر متناهی اختصاص به خدای تبارک و تعالی دارد.

نه: «ولا اشکال أیضاً فی علوم المعصومین بکثیر من الغیوب الواقعه فی الماضی أو الحادثة فی المستقبل مما لا یحصی، فالحق وفاقاً لما عرفت و للمحدث الحرّ العاملی و غیرهم کون علومهم ارادیة وانهم اذا شاؤوا أن یعلموا علموا وبها یجمع الاخبار»، اینجا مرحوم تنکابنی می‌گوید تردیدی نیست که علم غیب معصومین به بسیاری از وقایع گذشته و آینده قابل احصاء و شمارش نیست و حق این است که علم آنها ارادی است یعنی هرگاه اراده کنند آگاه خواهند شد. ایشان برای جمع بین روایات، حدیث «أنهم إذا شاءوا أن یعلموا علموا» را مقید بقیه روایات قرار داده و می‌گوید بهترین راه جمع بین اخبار همین است که بگوییم ائمه اذا

. نمل: 16. . بحار الأنوار، ج68، ص23.

ارادوا علّموا. و غیر از این جمع هم راه دیگری وجود ندارد.

ما هرچند در این دایره گسترده علم ائمه با مرحوم تنکابنی موافقیم. اما در مورد جمع اخبار از وی فاصله می‌گیریم چون ما علم ائمه را نسبت به احکام و بسیاری از موضوعات فعلی دانسته و فقط در موضوعات جزئی ارادی می‌دانیم.

ایشان در ادامه می‌فرماید «و لا یبعد علمهم فعلاً بالحوادث و الوقایع الکبار الملاحم و الحروب و اسماء السلاطین الذین یملکون إلی یوم القیامه الی غیر ذلک من الحوادث العظیمة کما دل علیه بعض الاخبار»، البته بعید نیست که ائمه نسبت به حوادث و وقایع بزرگ و جنگ‌ها و نام‌های پادشاهان و نیز انسان‌های هدایت شده و افراد گمراه تا روز قیامت، علم فعلی داشته باشند، اما اینکه در جمیع حالات خواب و بیداری، حیات و ممات به جمیع حوادث گذشته و آینده عالم، علم فعلی داشته باشند محل اشکال است. «وإنما الاشکال فی علمهم فعلاً فی جمیع حالاتهم فی یقظتهم و نومهم وحیاتهم ومماتهم وسائر حالاتهم لجمیع ما حدث فی العوالم الماضیه و ما یحدث إلی یوم القیامه و بعد قیامها من حالات الخلق بجمیع اطوارهم و شئونهم وحرکاتهم و سکناتهم وقیامهم وقعودهم و نیّات ضمائرهم... فإن ذلک لیس بمعلوم ولم یدل علیه دلیل عقلی ولا نقلی بل تدل الاخبار المذکورة وغیرها ...»

خلاصه آنکه مرحوم تنکابنی در علم فعلی به جمیع موضوعات به نحو اطلاق تردید می‌نماید.

علم فعلی به موضوعات مهمه را هم این‌چنین قبول می‌كند «و لا یبعد علمهم فعلاً بالحوادث و الوقایع الکبار»، و علم به موضوعات جزئیه را نیز معلق به اراده آنها می‌داند.

ایشان در مقام استدلال به فعلی نبودن علم به مطلق موضوعات می‌گوید «لم یدل علیه دلیل عقلی و لا نقلی بل تدل اخبار المذکوره و غیره، الدالة‌علی زیادة علومهم فی کل لیلة جمعه أو فی کل یومٍ و عرض الاحوال علیهم و نزول الملائکه لیلة القدر»، در كتب روایی ما اخباری وجود دارد که علم فعلی ائمه به همۀ حوادث آینده و موضوعات حتی موضوعات جزئیه را نفی می‌كند. مثل روایاتی که می‌گوید در شب جمعه و

شب قدر به علم‌شان افزوده شده و احوال و اعمال مردم بر آنها عرضه می‌گردد. معنای این احادیث چنین است که قبل از فرارسیدن شب جمعه یا شب قدر نسبت به برخی از حوادثی که در آینده اتفاق می‌افتد علم فعلی ندارند.

در ادامه مرحوم تنکابنی می‌گوید «المسألة اصولیةٌ لیست بفرعیة لابد فیها من العلم». این مسئله از اصول عقاید است که محقق باید علم به آن پیدا کند و در آن به اخبار آحاد نمی‌توان تمسک کرد چون اولا خبر واحد فایده‌ای ندارد. وجود یک خبر واحد که دلالت کند بر علم فعلی ائمه به همه حوادث تا روز قیامت، فایده ندارد. ثانیا تعارض می‌کند با بقیه اخبار و آیات. ثالثاً چون اختلاف بین اخبار است باید بر قرآن عرضه شود، قرآن هم می‌گوید فقط خدا علم غیب به آینده و علم فعلی به همه جزئیات دارد عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ، إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ قُلْ لَا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیبَ إِلَّا اللَّهُ، پس با خبر واحد نمی‌توانیم مسئله را حل کنیم.

ما با مرحوم تنکابنی در این مقدار اتفاق نظر داریم که یک علومی مختص به واجب تعالی است كه علم مستأثر یا آن یک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم خدای تبارک و تعالی می‌باشد. این مسلّم است، یعنی یک نفر از علمای شیعه وجود ندارد که بگوید علم غیب خدا به همان نحو و با آن وسعت بی‌نهایتش در اختیار ائمه است. من که کسی را پیدا نکردم، لذا موجبۀ کلیه از بین می‌رود. اما علم به نحو موجبه جزئیه یعنی یک پله پایین‌تر از علم خداوند را ائمه معصومین با آن عنایتی که خدای تبارک و تعالی به آنها کرده در اختیار دارند. در مورد اختلاف احادیث اذا ارادوا علّموا، با این روایت ازدیاد علم ائمه در شب جمعه باید گفت چون منابع علم ائمه منحصر به شب جمعه و لیله قدر نیست لذا منافاتی با آن روایت ندارد که هرگاه اراده کنند خواهند دانست.

نقطۀ افتراق ما از مرحوم تنکابنی این است طبق تعریفی که امیر المؤمنیناز علم غیب فرمود، آن علم غیبی که قرآن می‌گوید فقط برای خداست «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ» علم بلا واسطه است، اما همین علم وقتی در اختیار ائمه قرار داده شد دیگر غیب نیست چون معلم دارد و واسطه‌اش خدای

. انعام: 59. . یونس: 20. . نمل: 65.

تبارک و تعالی است و این علم هم در احکام و موضوعات کلی، فعلی است.

مرحوم تنکابنی در اینجا بحث‌های اجتهادی خوبی مطرح می‌کند. راجع به روایات علم به ما کان و ما یکون کلام میرزای قمی در عدم دلالت من و ماء موصوله بر عموم را نقل می‌کند. مؤیداتی هم بر عدم علم فعلی ائمه بر همه موضوعات می‌آورد مثل اینکه گاهی اوقات از رسول اکرم مطلبی را می‌پرسیدند حضرت می‌فرمود جواب را فردا یا پس فردا می‌گویم و منتظر وحی می‌شد تا جواب بیاید، یا در قضیۀ نزول آیه إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ که حضرت نماینده خود را فرستاد و او آمد خبر دروغی را گفت و حضرت به مردم دستور داد که به جنگ بروند. می‌گوید در این آیه شریفه تعبیر به جهالة به این معناست که پیامبر به بعضی از موارد علم ندارند. جواب این موارد همان جوابی است که مرحوم آشتیانی و دیگران هم داده‌اند. مواردی پیش می‌آمد که اقتضاء می‌کرد ائمه معصومین حتی خود پیامبر اکرم علم به غیب را از خود نفی کنند تا مبادا مردم به اشتباه افتاده و قائل به الوهیت بشوند.

نتیجه کلام در بحث اقوال علماء این شد که همه فقهاء و اصولیین متفق القول هستند آن دایرۀ علم بی‌نهایت خدا را هیچ مخلوقی ندارد حتی ملائکه و انبیاء و ائمه. از اینکه بگذریم اقوال سه ‌گونه است.

1. پیامبر و ائمه معصومین علم فعلی به جمیع احکام و موضوعات اعم از موضوعات کلیه و جزئیه دارند و معلق بر اراده هم نیست.

2. علم فعلی به احکام و موضوعات کلی دارند اما نسبت به موضوعات جزئی علم‌شان معلق بر اراده است که این قول را ما اختیار کردیم.

3. علم فعلی به احکام دارند ولی علم به موضوعات اعم از کلی و جزئی، معلق بر اراده است.

چون بحث علم امام این مقداری که من دنبال کردم در کلمات فقها و اصولیین آن‌چنان منقح و روشن نیست به‌طوری که مثل مرحوم شیخ انصاری در آن توقف کرده، لذا نمی شود گفت کدامیک از این اقوال معروف است.

پس در این جلسه موافقت روایات با آیات را اثبات کرده و با یک جمع‌بندی از روایات، اقوالی از بزرگان و علما را هم بیان کردیم.

نفی غلو نسبت به علم امام

تاكنون روشن شد بر حسب آیات قرآن و روایات، ائمه معصومین دارای علم بسیار گسترده‌ای هستند، اعم از اینکه این علم گسترده را اصطلاحاً علم غیب بگوییم یا علم مافوق بشر متعارف. برخی اصرار دارند وجود چنین علمی را غلوّ و افراد معتقد به آن را به عنوان غالی یا غلاة مطرح کنند. از مباحث گذشته روشن شد موضوع علم ائمه چون منطبق با آیات قرآن و روایات اهل‌بیت است غلوّ نیست و اساساً عنوان غلو که مورد لعن ائمه قرار گرفته جهت خاصی دارد که در خود روایات و کلمات بزرگان مطرح شده است که در این بحث به بعضی از این روایات که مفهوم غلو را روشن کرده اشاره می‌شود تا با تأمل در آن دریابیم به هر مطلب بزرگی که در مورد ائمه می‌شنویم نمی‌توان نسبت غلو داد. همچنان که امروز برخی از نویسندگان علم غیب و عصمت ائمه معصومین را غلو می‌دانند. ملاحظه در روایات غلو به هیچ وجهی این معنا را اثبات نمی‌کند. مرحوم مجلسی در جلد 25 بحار حدود صد صفحه روایات غلو را آورده است. یک کار میدانیِ خیلی مفصل لازم است تا از این روایات معنای آن غلوی که ائمه اصحاب خود را از آن برحذر می‌داشتند، روشن نماییم.

تبیین معنای تفویض و غلوِّ مورد تكذیب ائمه

در یک روایت زراره به امام صادق عرض می‌کند: «اِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِ عَبْدُاللهِ بْنِ سَبَاء یَقوُلُ بِالتَّفْوِیضِ فَقَالَ: وَمَا التَّفْوِیضُ؟» امام استفسار می‌کنند معنای تفویض چیست؟ این استفسار بدان جهت نبود که امام معنایش را نمی‌دانستند، بلکه برای این است که بعداً کسی نگوید امام معنای دیگری را اراده کرده‌اند. لذا اول می‌پرسند معنای تفویض چیست؟ زراره می‌گوید:

. سخنرانی در مؤسسه وارث الانبیاء، 6/8/95.

«قُلْتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا فَفَوَّضَ إِلَیهِمَا فَخَلَقَا وَ رَزَقَا وَ أَمَاتَا وَ أَحْییا» آنان معتقدند خداوند حضرت پیامبر و علی صلوات الله علیهما را خلق کرد و بعد همۀ امور خلقت را به اینها سپرد و تفویض کرد. خلقت موجودات و رزق و روزی و حیات و مرگشان مربوط به ارادۀ این دونفر است، «فَقَالَ کَذِبَ عَدُوُّ اللهِ»، امام فرمود این دشمن خدا دروغ می‌گوید.

حسب این روایت معنای تفویض که معتقدین به آن مورد لعن ائمه قرار گرفته‌اند این است که ائمه دارای چنین مقامی هستند که مستقلاً اختیار‌دار خلقت و رزق و حیات و مرگ مخلوقات می‌باشند.

حضرت رضا فرمود «إِنَّا لَنَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ یغْلُو فِینَا فَیرْفَعُنَا فَوْقَ حَدِّنَا»، حضرت از غُلات برائت جسته و می‌فرماید این افراد ما را فوق حدّمان بالا می‌برند. کار به آنجا می‌رسد که امام هشتم می‌فرماید «الْغُلَاةُ كُفَّارٌ وَ الْمُفَوِّضَةُ مُشْرِكُون‏» ، یا در روایت دیگر می‌فرماید «الْغُلَاةُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ تَعَالَى فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا ... یا ابْنَ خَالِدٍ مَنْ كَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلَا یتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِیاً وَ لَا نَصِیرا»، غلات عظمت خداوند را کوچک شمرده‌اند. هرکس آنها را دوست بدارد با ما دشمنی کرده و هرکه بغض آنها را به دل گیرد به ما محبت ورزیده، هیچ یک از شیعیان ما نباید آنها را دوست و یاور خود بگیرد. این روایت یک معیار خیلی روشن برای غلات ذکر می‌کند، «کوچک شمردن قدرت پروردگار».

در امالی شیخ صدوق از امام صادق نقل شده «إِلَینَا یرْجِعُ الْغَالِی فَلَا نَقْبَلُهُ وَ بِنَا یلْحَقُ الْمُقَصِّرُ فَنَقْبَلُهُ فَقِیلَ لَهُ كَیفَ ذَلِكَ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ الْغَالِی قَدِ اعْتَادَ تَرْكَ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّیامِ وَ الْحَجِّ فَلَا یقْدِرُ عَلَى تَرْكِ عَادَتِه‏»، غلات به حسب اعتقاد باطل‌شان اعتیاد به ترک نماز و زکات و صیام و حج پیدا نموده و قدرت بازگشت به طاعت پروردگار پیدا نمی‌کنند، لذا ما آنها را قبول نمی‌کنیم اما اگر کسی در حق ما مقصر باشد او را قبول می‌کنیم چون وقتی پی به مقام ما ببرد عمل کرده و از خدای تبارک و تعالی اطاعت می‌کند.

. بحار الانوار، ج25، ص344. . بحار الانوار، ج25، ص135. . عیون اخبار الرضا، ج2، ص203. . بحار الانوار، ج25، ص266. . همان، ص265.

پس نکتۀ اول این است که غُلات در زمان ائمه کسانی بودند که اولاً قائل به الوهیّت، خالقیت و رازقیت ائمه بودند، یا به‌طور مستقل یا به این صورت که خدا اینها را خلق کرده و سپس همه امور را تفویض‌شان کرده است. ثانیاً در مقام عمل اهل نماز، روزه و عبادات نبودند.

قبلاً بر این نكته تأكید شد كه حتی یک روایت وجود ندارد ائمه اصحاب و قائلین به علم غیب امامان را مورد لعن قرار داده باشند. راجع به غُلات فرمودند کفار و راجع به مفوضه فرمودند مشرک هستند اما راجع به علم غیب نهایت چیزی که فرموده‌اند اظهار تعجب است با این عبارت: «ما تعجب می‌کنیم از اقوامی که معتقدند ما علم غیب می‌دانیم» که توضیح آن روایت هم ذکر گردید. این نکتۀ بسیار مهمی است. اگر واقعاً این علم گسترده که بسیاری از اصحاب قائل به آن بودند مورد نفی ائمه بود، باید این نفی را بیان می‌فرمودند، در حالی که در روایات زیادی فرموده‌اند مگر می‌شود خدا ما را به عنوان حجت خود قرار بدهد اما ما را آگاه از اخبار آسمان نکند؟ اخبار آسمان کنایه از پیشگویی‌های آینده و علم به حوادث آینده است، نه اخبار مربوط به آسمان و ستارگان.

كلام مرحوم مجلسی در تبیین معنای غلو

مرحوم مجلسی که خرّیط و متبحر فن حدیث است در كتاب بحارالانوار بعد از اینکه تمام روایات غلو را آورده به عنوان فذلکة می‌فرماید: «إعلم أن الغلو فی النبی و الائمه إنما یکون بالقول بالوهیتهم أو بکونهم شرکاء الله تعالی فی المعبودیة أو فی الخلق و الرزق، أو أن الله تعالی حلّ فیهم أو اتحدّ بهم، أو أنهم یعلمون الغیب بغیر وحیٍ أو الهامٍ من الله تعالی، أو بالقول فی الائمة انهم کانوا انبیاء، أو القول بتناسخ ارواح بعضهم إلی بعض، أو القول بأن معرفتهم تغنی عن جمیع الطاعات، و لا تکلیف معها بترک المعاصی، و القول بکلٍّ منها الحادٌ و کفرٌ و خروجٌ عن الدین کما دلّت علیه الادلة العقلیة و الآیات و الاخبار» تا می‌رسد به این عبارت: «و قد عرفت أن الائمه تبرؤا منهم و حکموا بکفرهم و امروا بقتلهم»، بدان غلو در مورد پیامبر و ائمه به این است که قائل به الوهیت و خدایی آنها شده و یا آنها را شریک خداوند در عبودیت و خالقیت و رزاقیت قرار دهند یا بگویند خداوند در ‌آنها حلول کرده است یا بدون واسطه

. بحار الانوار، ج25، ص346.

وحی و الهام از جانب خداوند عالم به غیب هستند؛ یا آنکه ائمه همان انبیاء هستند یا قائل به تناسخ ارواح آنها در یکدیگر شده و یا بگویند معرفت به آنان انسان را بی‌نیاز از طاعات و عبادات حق کرده و دیگر تکلیفی نسبت به ترک گناه و معاصی ندارند. تمام این اقوال براساس آیات و روایات و ادله عقلیه، کفر و الحاد و خروج از دین است و امامان تبری از این افراد جسته و حکم به کفر و قتل آنها نموده‌اند.

اما نسبت به کسانی که معتقد به علم غیبی باشند که به اذن خدای تبارک و تعالی به ائمه عنایت شده، چنین روایتی وجود ندارد که مورد تبری قرار گرفته باشند.

سپس راجع به تفویض هم با ذکر شش یا هفت قول می‌فرماید برخی از این اقوال و معانی صحیح و برخی باطل است.

كلام مرحوم مقرم در علم غیب

مرحوم مقرم در مقدمۀ کتاب مقتل الحسین بعد از پذیرفتن علم غیب ائمه نظریه و قول مشهور را مطرح و می‌گویند «فالغیب المدعا فیهم غیر المختص بالباری لیستحیل فی حقّهم فإنه فیه تعالی شأنه ذاتیٌ اما فی الائمة فمجعولٌ من الله سبحانه»، علم غیب خدا ذاتی است، ولی علم غیب ائمه از ناحیه خدا است. اما ما عرض کردیم از ادله استفاده می‌شود اختلاف بین علم غیب خدا و علم غیب ائمه در دایره سعه و ضیق آن است، دایرۀ علم غیب خدا نامحدود است اما دایرۀ علم غیب ائمه محدود‌تر است. هرچند که علم به گذشته و حال و آینده باشد.

مرحوم مقرم در ادامه كلام خود می‌نویسد: نکتۀ دیگر اینکه می‌گویند «ائمه محتاجون فی جمیع الاوقات إلی الفضل الالهی بحیث لو لا دوام الاتصال و تطابق الفیوضات لنفد ما عندهم»، ائمه در تمام اوقات محتاج فضل الهی هستند به‌طوری که اگر این دوام اتصال و فیوضات نباشد آنچه که دارند پایان می‌پذیرد. سپس به این روایت امام صادق تمسک می‌کنند که «لو لا أنا نزداد ـ فی کل لیلةٍ جمعة ـ لَنَفِدَ مَا عِنْدِی‏» ائمه خود می‌فرمودند اگر در هر شب جمعه‌ای علم ما افزون نگردد علومی که در نزد ما هست تمام می‌شد. همچنین روایتی را نقل می‌کنند که یکی از مهم‌ترین روایات در بحث علم غیب

. کافی، ج 1، ص254.

امام است.

امام هشتم می‌فرماید «یبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ یقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم‏» ، یعنی علم ما قابلیّت بسط و قبض دارد، اگر بسط یابد علم پیدا می‌کنیم و اگر قبض یابد نه، یعنی در شب جمعه و شب قدر و یا به‌سبب محدّث بودن و یا الهام و یا عمودی از نور که به قوه قدسیه تعبیر شده است علم ما گسترده می‌شود و در یک مواردی هم قبض می‌شود که آنگاه علم پیدا نمی‌کنیم.

این روایت بهترین شاهد بر تفاوت علم غیب خدای تبارک و تعالی با علم غیب ائمه معصومین است. در علم غیب خدا بسط و قبض راه ندارد برخلاف علم ائمه معصومین.

مرحوم مقرم بعد از ذکر روایات علم غیب پیامبر و ائمه، می‌فرمایند: با توجه به نتیجۀ بسیار روشن بحث، از كسانی که منکر علم غیب هستند می‌پرسیم حسب فرمایش بزرگانی نظیر شیخ مفید در مقالات، شیخ طوسی در تبیان و مبسوط، شهید اول در غایة المراد، علامه در تحریر و قواعد، سید مجاهد در مناهج، ابن شهر آشوب در مناقب، مجلسی در مرآة العقول، فاضل حلی در کشف اللثام، فاضل مقداد در التنقیح، كه همگی معتقدند آیه شریفه لَا تَخُطُّهُ بِیمِینِكَ دلالت ندارد پیامبر قدرت بر نوشتن ندارد بلکه نهایت دلالتش این است که در مقام عمل چیزی نمی‌نوشته است. حال پیامبر که قدرت خواندن تمام خطوط را داشته آیا فقط قدرت خواندن مکتوبات عربی را داشته یا همه مکتوبات را؟ اگر قائل شویم عالم به جمیع زبان‌ها و لغت‌ها بوده معلوم می‌گردد به اذن خدای تبارک و تعالی این علمی که بشر عادی ندارد افرادی مثل پیامبر از آن برخوردار می‌شوند و این کلام ما را ثابت می‌کند. و اگر گفته شود این علم مختص به خداست و برای بشر محال است پس باید بگویند پیامبر هم چنین علمی نداشته! و همانند یکی از علمای ابرار می‌باشند. در حالی که این سخن برخلاف ضرورت دین ماست. البته منظور از ضرورت، ضرورت فقهی نیست که انکار آن مستلزم کفر شود. یعنی ادله چنان واضح است که همه آن را قبول دارند و کسی در آن تردید نکرده است. در روایات ما نیز ائمه فرموده‌اند: «كُلُّ مَا كَانَ لِمُحَمَّدٍ فَلَنَا مِثْلُهُ إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ الْأَزْوَاج‏» هر

. همان، ص256. . انبیاء: 48. . بحار الانوار، ج 26، ص317.

چه خداوند به رسول خود عنایت فرموده مثل آن نیز برای ما وجود دارد. غیر از مسئله نبوت و ازدواج با همسران ایشان.

مرحوم مقرم در توجیه روایاتی که نفی علم غیب از ائمه می‌نماید بحث خیلی مفصل و خوبی دارد، در مورد روایت مربوط به آن کنیز که حضرت فرمود تعجب می‌کنم از عده‌ای که فکر می‌کنند ما علم غیب داریم در حالی که کنیزم تخلفی کرده و از دست من فرار کرد نمی‌دانم به کدام یک از اتاق‌ها گریخته است؟! می‌گوید در روایت دیگری ‌آمده که برخی از آن جمع در اندرون منزل خدمت حضرت رسیدند حضرت به آنها فرمود وقتی در نزد ما علم الکتاب هست آیا می‌شود آگاه از اینکه جاریه در کجاست نباشیم؟! لذا این روایت را غالباً حمل بر تقیه کرده‌اند، بعضی هم مثل مرحوم مجلسی در مرآة العقول در سند آن تردید کرده و خود ایشان می‌گوید امام به صورت توریه فرمودند: من با این دو چشم ظاهری‌ام ندیدم این جاریه کجا رفته؟ نه اینکه علم ندارم این جاریه کجاست!

از طرف دیگر ما روایات دیگری هم داریم، که ائمه تصریح می‌فرمایند چیزی حاجب و مانع از علم آنها نیست. نظیر آن مردی که درِ خانه امام باقر را زد، کنیز امام باقر در را باز کرد این شخص دست جاریه را گرفت امام باقر از داخل خانه با صدای بلند فرمودند داخل شو، چرا این کار زشت را انجام می‌دهی؟ آن فرد عذرخواهی کرد گفت من قصد بدی نداشتم اینکه دست جاریه را گرفتم برای آن بود که ببینم شما متوجه می‌شوید یا نه؟ امام فرمود: «لَوْ کَانَت الْجُدُرُ تَحْجُبُ اَبْصَارَنَا کَمَا تَحْجُبُ اَبْصَارَکُمْ لَکُنَّا وَأنْتُمْ سِوَاءٌ» اگر بنا باشد این دیوارها همان طور که برای شما حجاب هستند برای ما هم حجاب باشند، ما و شما علی السویه می‌شویم!

این روایات ادعای ما را خیلی محکم‌تر می‌کند. نتیجۀ قهری بحث هم این می‌شود که ائمه نسبت به همۀ حوادثی که برای آنها پیش آمد، علم و آگاهی داشته‌اند. وقتی در این قضایای جزئی و مسائل خیلی معمولی علم خود را ابراز می‌کردند مسلماً نسبت به حوادثی که می‌خواست برای اسلام و خود ائمه به وجود آید باید آگاه و عالم باشند، از خطرهایی که متوجه آنها بود و اینکه چه کسی و چگونه آنها را به شهادت می‌رساند؟

ـ‌ بحار الانوار، ج46، ص258.

پاسخ به چند سؤال مهم

یك سؤال نسبت به سیرۀ ائمه است که آنها برای رفع بلا از خودشان یا از جامعه و شیعیان دعا می‌کردند یا اگر گرفتاری پیش می‌آمد کنار قبر جدشان رفته و به پیامبر متوسل می‌شدند، اگر کسی علم به گذشته و حال و آینده داشته باشد مسلماً از عاقبت کار خبر دارد پس این دعاها چه وجهی دارد؟ یا وقتی متوجه می‌شدند سلطان آنها را احضار کرده و قصد کشتن ایشان را دارد، از هر وسیله‌ای برای نجات خود استفاده می‌کردند.

در پاسخ باید گفت در اخبار امیرالمؤمنین وارد شده وقتی ابن ملجم خواست با امیرالمؤمنین بیعت کند حضرت فرمود: «إِذَا سَرَّكُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى قَاتِلِی فَانْظُرُوا إِلَى هَذَا»، هر کس می‌خواهد به قاتل من نگاه کند این فرد را ببیند، «فَقِیلَ لَهُ ألّا تَقْتُلُه؟» به حضرت عرض کردند چرا او را نمی‌کشید؟ خیلی لطیف جواب فرمودند: «وَا عَجَبَا تُرِیدوُنَ أنُ اَقْتُلَ قَاتِلِی؟!» شما می‌گویید من قاتل خودم را بکشم؟ یعنی من که می‌گویم این قاتل من است یعنی قضاء محتوم و ارادۀ خدا بر این است که این فرد قاتل من باشد و من هم آن را می‌دانم، باز شما می‌گویید اقتل قاتلی؟‌ ثانیاً قصاص قبل از جنایت كه صحیح نیست.

یا در مورد امام مجتبی وارد شده که «یستشفی بتربة جدّه تارةً، یعمل بقول الطبیب اُخری، یأخذ بقول أهل التجربه ثالثاً مع علمه بأن ذلک المرض لا یقضی علیه و للاجل حدٌّ معلوم». امام مجتبی با آنکه می‌دانستند بیماری‌شان خوب می‌شود و ایشان را از بین نمی‌برد و قضاء محتوم هنوز فرا نرسیده، با این حال عمل به نسخه طبیب کرده یا حرف اهل تجربه را می‌پذیرفتند یا استشفا به تربت جدش پیامبر اکرم می‌فرمود. البته در بحث استشفا به تربت این بحث مطرح است که برحسب آن حدیث قدسی که خداوند می‌فرماید من شفا را در تربت اباعبدالله قرار دادم این فقط اختصاص به تربت امام حسین دارد یا شامل تربت همه معصومین می‌شود؟ در بعضی از روایات آمده امام مجتبی استشفا به تربت پیامبر پیدا می‌کرد بر این اساس در اصل استشفا می‌توانیم توسعه بدهیم.

در این قضایا امام مجتبی به صورت عادی برخورد کرده و با دعا و مراجعه به طبیب و استشفای به تربت جدش خود را معالجه می‌نمودند تا آن‌گاه که

ـ بصائر الدرجات، ج1، ص89.

جُعده آن شیر مسموم را (بر حسب نقل مشهور) به حضرت داد، ایشان سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى لِقَاءِ مُحَمَّدٍ سَیدِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَبِی سَیدِ الْوَصِیینَ وَ أُمِّی سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ عَمِّی جَعْفَرٍ الطَّیارِ فِی الْجَنَّةِ وَ حَمْزَةَ سَیدِ الشُّهَدَاء ثُمَّ شَرُبَ اللَّبَن‏» سپس شیر را نوشیدند و در حق جعده نفرین کردند. یعنی با علم غیب می‌دانستند که قضاء محتوم‌شان چه زمانی است.

در مورد امام کاظم نیز وارد شده مرتب دعا می‌کردند «یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَینِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاء ...» تا اینکه قضاء محتوم‌شان فرا رسید و آن سم را که قرار بود با آن به شهادت برسند آوردند. آنجا فرمودند «یا رَبِّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّی لَوْ أَكَلْتُ قَبْلَ الْیوْمِ كُنْتُ قَدْ أَعَنْتُ عَلَى نَفْسِی‏»، پروردگارا تو می‌دانی اگر قبل از این روز آن را خورده بودم خود را به زحمت می‌انداختم. یعنی با آنکه می‌دانستند در خوراکشان سم وجود دارد اما چون علم به قضاء حتمی پروردگار داشتند آن را نوشیدند و به شهادت رسیدند.

این تعبیر هم مهم است که امام صادق فرمود «أَنَّهُمْ أَلَحُّوا فِیهِ عَلَى اللَّهِ لَأَجَابَهُمُ اللَّهُ وَ كَانَ أَهْوَنَ مِنْ سِلْكٍ یكُونُ فِیهِ خَرَزٌ انْقَطَعَ فَذَهَبَ وَ لَكِنْ كَیفَ إِذَا نُرِیدُ غَیرَ مَا أَرَادَ اللَّه‏». اگر ائمه از خداوند هلاکت حاکمان طاغوت را مسئلت می‌کردند خداوند اجابت می‌فرمود و این کار برای او آسان‌تر از پاره کردن نخ تسبیح است. یعنی اگر واقعاً دعا می‌کردند که آنچه برایشان مقدّر شده برطرف شود همینطور هم می‌شد. لکن می‌فرمایند ما غیر از آنچه خدا اراده کرده چیز دیگری اراده نمی‌کنیم.

این روایت از امام باقر هم روایت بسیار خوبی است که می‌فرماید: «إنِّی عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یتَوَلَّوْنَا وَ یجْعَلُونَا أَئِمَّةً وَ یصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَیهِمْ كَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ یكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ یخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَینْقُصُونَا حَقَّنَا وَ یعِیبُونَ ذَلِكَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا». کسانی که می‌گویند اعتقاد به علم غیب در مورد ائمه غلو است، چرا این روایاتی که حاوی سرزنش ائمه از افرادی است که به اصحاب ناقل این

. بحار الانوار، ج44، ص140. . امالی (صدوق)، ص148. . الخرایج والجرائح، ج2، ص870. . کافی، ج 1، ص261.

فضایل خرده می‌گرفتند را مطرح نمی کنند؟ اگر ائمه ما در حد علمای ابرار بودند اصلاً نباید تفرق و تشتتی بین اصحاب به وجود می‌آمد، همه می‌گفتند علمای ابرار هستند ولی در این روایت حضرت می‌فرماید من تعجب می‌کنم از افرادی که ولایت ما را قبول دارند و معتقدند اطاعت ما مثل اطاعت رسول خدا واجب است ولی ضعف نفس نشان داده و حق ما را کم می‌کنند و کسانی را که برای ما مراتبی قائل هستند سرزنش می‌کنند.

بعد می‌فرماید: «أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ یخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یرِدُ عَلَیهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِم‏».

آیا خیال کرده‌‌اند خداوند طاعت اولیاء خود را بر بندگانش واجب کرده اما اخبار آسمانی را از آنها مخفی داشته و آنها را از مواد علم در آنچه قوام دین در آن می‌باشد جدا ساخته است؟

آنگاه حمران به حضرت عرض می‌کند «‌فقال له حمران: یابن رسول الله أریت ما کان من أمر قیام علی بن ابی‌طالب و الحسن و الحسین و خروجهم و قیامهم بدین الله و ما اصیبوا من قبل الطواغیت ایاهم و الظفر بهم حتی قتلوا و غلبوا»، شما که می‌گویید از اخبار آسمانی آگاه هستیم پس چرا امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین این همه گرفتار طواغیت شدند آنها اگر علم غیب داشتند می‌توانستند گرفتار این مصائب نشوند، امیرالمؤمنین می‌توانست کاری کند که به ضربت ابن ملجم از بین نرود.

پاسخ امام باقر خیلی لطیف است، «فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ یا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَیهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِیلِ الِاخْتِیارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ إِلَیهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَامَ عَلِی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا وَ لَوْ أَنَّهُمْ یا حُمْرَانُ حَیثُ نَزَلَ بِهِمْ مَا نَزَلَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِظْهَارِ الطَّوَاغِیتِ عَلَیهِمْ سَأَلُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یدْفَعَ عَنْهُمْ ذَلِكَ وَ أَلَحُّوا عَلَیهِ فِی طَلَبِ إِزَالَةِ مُلْكِ الطَّوَاغِیتِ وَ ذَهَابِ مُلْكِهِمْ إِذاً لَأَجَابَهُمْ وَ دَفَعَ ذَلِكَ عَنْهُمْ ثُمَّ كَانَ انْقِضَاءُ مُدَّةِ الطَّوَاغِیتِ وَ ذَهَابُ مُلْكِهِمْ أَسْرَعَ مِنْ سِلْكٍ مَنْظُومٍ انْقَطَعَ فَتَبَدَّدَ وَ مَا كَانَ ذَلِكَ الَّذِی أَصَابَهُمْ یا حُمْرَانُ لِذَنْبٍ اقْتَرَفُوهُ وَ لَا لِعُقُوبَةِ مَعْصِیةٍ خَالَفُوا اللَّهَ فِیهَا وَ لَكِنْ لِمَنَازِلَ وَ كَرَامَةٍ مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ

یبْلُغُوهَا فَلَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ فِیهِمْ». هرچند خدا این گرفتاری‌ها و مصائب را بر آنها مقدّر و امضا نموده و حتمی کرده است منتهی در این تقدیر اختیار آنها را هم دخیل دانسته است.

یکی از نکات محوری در موضوع بحث ما که این مطالب مقدّمه آن است همین است که امام حسین با اینکه علم به همه جزئیات حادثه کربلا داشت آیا می‌توانست این کار را انجام ندهد؟ می‌توانست کربلا نرود یا نه؟ آیا چنین اختیاری داشت یا نه ملزم و ناچار بود که این کار را انجام بدهد؟!

در این حدیث حضرت باقر می‌فرماید اینها علم‌شان را از رسول خدا گرفتند، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین می‌دانستند چه حوادثی برایشان پیش می‌آید، لذا سکوت و قیام آنها هر دو از روی علم بوده، نه اینکه بگویند نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد، اگر آنها از خداوند دفع این بلایا را می‌خواستند اجابت آن آسان‌تر از قطع رشته تسبیح بود. ابتلا آنها به این مصائب نه بخاطر ارتکاب گناه و معصیت خداوند بود بلکه خدای تبارک و تعالی برای این بزرگواران مراتب و منازل رفیعی در نظر گرفته و اراده فرموده آنها را با حسن اختیارشان به اعلی درجه کرامت برساند.

امام باقر سپس به حمران توصیه فرمود «فَلَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِب‏ یَا حُمُرَانُ» مراقب باش این شبهات تو را از مسیر حق دور نكند. ما باید این نصیحت امام باقر را امروز هم آویزه گوش خود نماییم تا این شبهه‌های فراوان ما را گرفتار اعوجاجات و انحرافات عقیدتی نکند.

پس روشن شد اولاً ائمه به حسب علم غیب می‌دانستند که زمان و مکان شهادت‌شان کی و کجاست؟ چه کسی آنها را به قتل می‌رساند؟ تمام خصوصیات آن را هم می‌دانستند، ثانیاً می‌توانستند از خدای تبارک و تعالی درخواست کنند جلوی این قضایا گرفته شود، اما خودشان گفتند «لا نرید إلا ما أراده الله تعالی» اراده‌ای جز تحقق ارادۀ خدا نداشتند. در ضمن به سبب تحمل این مصائب مقامات و منازلی برای آنها مقدّر شده بود که می‌بایست به آن مقامات برسند، اینکه در قضیۀ امام حسین گاهی فقط این مطلب را عنوان می‌کنیم که خداوند برای امام حسین مقامی قرار داده بود که جز با شهادت به آن نمی‌رسید. اصل این مطلب درست است ولی نباید تمام حادثه

. کافی، ج1، ص262.

کربلا را در این امر خلاصه و تحلیل کنیم. پس این مطلب روشن شد که وجود علم غیب منافاتی با دعا و استشفاء آنها ندارد. برای حوادثی که قضاء حتمی خداوند به آن تعلق نگرفته دعا می‌کردند برطرف شود. ولی برای قضایای حتمی دعا نمی‌کردند چون علم به تحقق آن داشتند و می‌خواستند اراده و مشیت الهی تحقق پیدا کند.

مطلب دیگری که باید روشن شود این است که قرآن می‌فرماید وَلَا تُلْقُوا بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ، از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که حفظ نفس واجب است و انسان باید جان خودش را حفظ کند. اینکه گاهی برخی می‌گویند برای حفظ نفس ما هیچ دلیلی غیر از ضرورت و اجماع نداریم، درست نیست. خود این آیه یکی از ادلۀ بسیار خوب بر این معناست که حفظ نفس واجب است و انسان باید جان خود را در معرض هلاکت قرار ندهد! حال سؤال این است که اگر ائمه علم غیب داشتند آیا رفتن امام حسین به كربلا به حسب ظاهر القاء‌ در تهلکه بشمار نمی‌آید؟

یکی از حرف‌های ما در قضایای عاشورا اینست که باید بتوانیم این قضیه را بر مبنای موازین فقهی هم تحلیل کنیم. این سخن که قضایای عاشورا استثنائی و خارج از ضوابط فقه و اصول است، حرف درستی نیست چون همه ماجرا بر موازین فقهی قابل انطباق است.

برای تصحیح اعمال انسان موازین فقهی دو ملاک را مطرح می‌کند. یکی اینکه انسان قدرت بر تکلیف داشته باشد، حفظ نفس در جایی واجب است که انسان قدرت بر آن داشته باشد، اما جایی که الآن دشمن حمله می‌کند و انسان را از بین می‌برد و این فرد هم به حسب ظاهر هیچ راهی برای حفظ جانش ندارد، خواه ناخواه موضوع این تکلیف منتفی می‌شود.

دوم بحث تزاحم است. بله حفظ نفس واجب و در معرض هلاکت قرار دادن آن حرام است، اما اگر این تزاحم پیدا کند با یک واجب اهم و مهم‌تر مثل حفظ دین که از اهم واجبات است اصلاً مجالی برای این شبهه پیش نمی‌آید که گفته شود این القاء در تهلکه است، پس چرا امام حسین این کار را کرد؟ امام حسین که علم غیب و یا علم عادی داشت کشته می‌شود قیام او القاء تهلکه است پس باید در مدینه می‌ماند و یا اگر حضور در مکه برایش خطر

. بقره: 195.

داشت به یمن می‌رفت.

جواب این است که برای حضرت وجوب حفظ نفس تزاحم با یک امر اهم پیدا نموده است، همان‌طور که آیات مربوط به مقاتله و جهاد هم به ملاک اهم مطرح شده، چون جهاد خود القاء در تهلکه است، انسان به جهاد که می‌رود جانش را از دست می‌دهد ولی چون مسئلۀ مهم‌تری مثل حفظ دین و بقاء اسلام در کار است لذا از این جهت مشکلی ندارد.

سؤال: بالاخره علم امام به شهادت خویش علم عادی محسوب می‌گردد یا علم غیب؟

دوازده شاهد مسلم وجود دارد بر اینکه امام حسین در این حرکت عالم به اصل شهادت بوده، این روشن است. حتی شخصیت‌هایی مثل ام سلمه، محمد بن حنفیه و دیگران از این قضیه خبر داده‌اند ولی در علم عادی این افراد، علم به جزئیات شهادت وجود ندارد، این علم عادی اثبات نمی‌کند که حضرت علم به کشته شدن علی اصغر دارد، اثبات نمی‌کند که به چه نحوی دشمن اینها را خواهد کشت، اثبات نمی‌کند که ذبح از قفا انجام می‌شود، نتیجه علم عادی در این حد بوده كه شنیده بودند حضرت به همراه فرزندان و اهل‌بیت خود كشته می‌شوند به همین اندازه. اما ما كه می‌گوییم امام علم غیب دارد بدین معناست كه تمام جزئیات حادثه را می‌داند، اینکه در کجای کربلا و به دست چه کسی و با چه خصوصیاتی کشته می‌شود.

اگر به کسانی که نسبت به علم عادی امام به اصل کشته شدن تردید دارند بگوییم حضرت علم غیب به همۀ جزئیات هم داشته، سؤال و تردیدشان شدیدتر می‌شود یا نمی‌شود؟! نتیجه علم طبیعی و عادی، با نتیجه علم غیب تفاوت بسیار دارد، آن کسی که می‌گوید علم عادی حضرت باید مانع از حرکت ایشان می‌شد، نسبت به علم غیب به طریق اولی و خیلی شدیدتر هم این حرف را می‌زند. در قیام حضرت وقتی پای علم غیب به تمام جزئیات به میان آید، ارزش و عظمت كار امام را هزاران برابر می‌کند.

دیباچه

بی‌تردید رسالت حوزه‌های علمیه و فقیهان عالی مقام آن در تحکیم مبانی فقهی و معرفتی نظام جمهوری اسلامی ایران که تنها حکومت دینی جهان مبتنی بر رکن رکین ولایت فقیه است، بر کسی پوشیده نیست.

مرکز فقهی ائمه اطهار که با دوراندیشی وژرف‌نگری مرجع بزرگ جهان تشیع حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی در سال 1376 تأسیس گردیده، این افتخار را دارد که جهت تعمیق مباحث علمی حوزه‌های علمیه و رفع نیازهای فقهی نظام اسلامی و نیز پاسخگویی به شبهات القاء‌شده از جانب دگراندیشان، نشست‌ها و گفتگوهای علمی متعددی برگزار و از نظرات و بدایع فقهی ــ اصولی حضرت آیت‌الله محمد‌جواد فاضل لنکرانی(دامت برکاته) بهره‌جسته و اینک جهت استفاده هرچه بیشتر محققان و نظریه‌پردازان حوزه و دانشگاه، در صدد انتشار برخی از بیانات معظم‌له برآمده است.

در خاتمه از تمامی عزیزانی که در به ثمر رسیدن این اثر نقش داشتند، به ویژه جناب حجة‌الاسلام والمسلمین ماشاءالله استادمیرزا (دامت برکاته) تقدیر و تشکر می‌شود.

امیدواریم این قدم هرچند ناچیز در پاسداشت زحمات بزرگان علم و دانش در خدمت به عرصه فقه و فقاهت مورد قبول حضرت بقیة الله الاعظم قرار گیرد.

مرکز فقهی ائمه اطهار

فهرست مطالب

دیباچه 4

مجلس اول: همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت 9

علم امام از منظر قرآن 9

علم غیب 10

علم غیب در قرآن 15

جمع بین آیات مختلف علم غیب 20

علت نفی علم پیامبر از خودش 23

قرآن و بهره‌مندی غیر انبیاء از علم غیب 26

ملاک و محدوده علم امام 35

مجلس دوم: بررسی علم امام در آیات و روایات 38

علم غیبِ مختص به پروردگار 40

تعریف علم غیب 43

علم ائمه در روایات 47

بررسی روایات 54

نكات قابل استفاده از روایات 58

مجلس سوم: بررسی شبهات پیرامون علم امام 72

بررسی شبهات مربوط به علم ائمه 74

كلمات فقهاء پیرامون علم ائمه 85

مجلس چهارم: نفی غلو نسبت به علم امام 104

تبیین معنای تفویض و غلوِّ مورد تكذیب ائمه 105

كلام مرحوم مجلسی در تبیین معنای غلو 109

كلام مرحوم مقرم در علم غیب 111

پاسخ به چند سؤال مهم 117