[مباحث اخلاقي درس خارج اصول]
درس خارج اصول
حضرت استاد آيت الله محمد جواد فاضل لنکراني دامت برکاته
حضرت فاطمه معصومه(س) شفيعه داراي مقام شفاعت[1]
اين يک نکته را هم در پايان درس امروز را عرض کنم و آن اين است که امروز را به عنوان ولادت حضرت معصومه قرار دادند و ما هم تبريک عرض مي کينم خدمت شما فضلاو همه شيعيان و وجود مقدس اما زمان (عج) و اميدواريم که همانطوري که تا به حال اين قب مطهر در قم برکات بسيار بسيار فراوان علمي و معنوي و مادي داشته انشاء الله باز بهره مند بشويم از برکات اين قبر مطهر و توصيه من اين است که واقعا از زيارت بي بي غفلت نکنيم و از استفاده کردن هر چه بيشتر از اين قبر مطهر خودمان بچه هايمان را و خانواده را نسبت به عظمت اين بانو و اين کريمه که در قم مدفون هست و آنها را بيشتر متوجه کنيم و اين تعبيري که در زيارت آمده که «يا فاطمة اشفعي لنا في الجنة» که يک وقتي هم در مصاحبه ها يک تحقيق مختصري کرده بودم که در ميان امام زاده هايي که زيارت ماثور دارد حضرت معصومه سلام الله عليها است و اين تعبير در آن زيارتنامه امده که معلوم مي شود که ايشان شفيعه است و مقام شفاعت برايش مسلم است حال اگر واقعا هيچ چيزي نصيب انسان نشود و انسان يک ارتباطي داشته باشد با صاحب اين قبر مطهر و براي اينکه در روز قيامت مشمول شفاعت اين حضرت قرار بگيرد غنيمت بسيار بسيار بزرگي هست.
بيان حديثي از امام صادق(ع) درباره مسئوليت خطير روحانيت در اين برهه از زمان[2]
مي خواهم امروز حديثي را بخوانم؛ بر حسب آنچه که از کتاب وسائل الشيعه ج 17 ص 193 از کتاب امالي شيخ صدوق نقل شده مي خوانم روايت اين است که «وَ [محمدُ بنُ علي بن الحسين] فِي الْأَمَالِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ[که محمد بن حسن احمد بن وليد است] عَنِ الصَّفَّارِ[محمد بن حسن صفار] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ[که از اصحاب اجماع است] عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ مَنْ تَوَلَّى أَمْراً مِنْ أُمُورِ النَّاسِ فَعَدَلَ وَ فَتَحَ بَابَهُ وَ رَفَعَ سِتْرَهُ وَ نَظَرَ فِي أُمُورِ النَّاسِ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُؤْمِنَ رَوْعَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ» روايت بسيار پر مطلب است و آن نکته مهمي که از اين روايت استفاده مي شود اين است که حضرت مي فرمايند کسي که متولي امري از امور مردم بشود «امرا من امور الناس» که اين اطلاق دارد از کسي که يک مجموعه کوچکي را مديريت مي کند مسائل مردم را در آن مجموعه حل مي کند تا برسد به يک مديريت کلان و مديريت مهم که عبارت از حکومت بر جامعه باشد «فعدل» در اين دائره مديريت در اين دائره مديريت عدالت را محور کار خودش قرار بدهد «وفتح بابه» باب خودش را به روي مردم باز کند «و رفع ستره» بين خودش و مردم حجابي قرار ندهد «و نظر في امور الناس» در امور مردم نظر کند و ببيند کجا بايد مشکل کسي، به چه وسيله ايي، در هر امري، اين روايت اطلاقش همه امور است اعم از امور دنيوي و اخروي مردم و مسائل معيشتي مردم و مسائل امنيتي مردم و مسائل اجتماعي اخلاقي و تربيتي همه اينها را اين روايت شامل مي شود؛ مي فرمايد کسي که عهده دار اين مطلب بشود «کان حقا علي الله» يکي از حقوقي که اين شخص بر خدا پيدا مي کند اين است که خدا او را از ترس روز قيامت مصون مي دارد و ديگر روز قيامت از آن غوغاي در محشر و آن حساب و کتاب عظيم و شديد و غلاظ اين شخص ايمن مي ماند «و يدخله الجنة» يعني اين شخص را خدا به آساني او را وارد بهشت مي کند
اين روايت را بيان کردم براي اينکه اساس کار روحانيت از ابتدا بر همين بوده اساس تشکيل حوزه هاي علميه بر همين است که انسان دنبال فهم دين و فهم احکام خدا و فهم کتاب خدا باشد تا اينکه بتواند در اجتماع و در ميان مردم حضور پيدا بکند و هر کسي به اندازه وجودي خودش در گوشه ايي از اين جامعه مشغول باشد و با مردم مرتبط باشد کناره گيري روحانيت از جامعه يک امري صد درصد بر خلاف متون ديني ماست و عدم اعتنا به آنچه که در جامعه چه مي گذرد چه مشکلاتي وجود دارد و مردم چه توقعاتي دارند چه انتظاراتي دارند اينها اگر واقعا بخواهد اين مشي را داشته باشد اين صحيح نيست و بر خلاف متون ديني ماست خوب به برکت اين حوزه مقدسه ما اين انقلاب عظيم بوجود آمد و از همين متون ديني احساس تکليف براي بزرگان براي روحانيت و براي امام(ره) بوجود آمد و اين انقلاب محقق شد؛ امروز هيچ کسي ترديد ندارد که انقلاب اسلامي محصول حوزه هاي علميه است و انقلاب محصول دين هست و آن گروهي که در درجه اول بايد انقلاب را به تمام شئونه مراقبت بکند و حمايت بکند و هدايت بکند در آنجايي که ضعفي مي بيند فرياد بزند روحانيت است بايد تمام شئون اين انقلاب را روحانيت با قوت ادامه بدهد و دنبال بکند و ببيند نيازهاي اين انقلاب چيست و ببيند توطئه ها و تهديد هايي که نسبت به اين انقلاب است چيست؟ و خلاصه مطلب اين است که امروز توجه به حراست از انقلاب براي روحانيت اوجب از گذشته است؛ از آن زماني که تازه بوجود آمده بودو اوائل کار بود، امروز چون توطئه ها، تهديد ها و نقشه ها و اين همه ماهواره ها و اين همه سايت ها و تلوزيون هاي عجيب و غريبي که هر روز دارند ايجاد مي شوند فقط براي از بين بردن عقائد مردم و از بين بردن حس سياسي مردم؛ خوب روحانيت واقعا وظيفه دارد و بايد حراست کند.
لزوم توجه عالمانه و عميق به مسائل انقلاب و حوزه
البته حالا بحمدالله در آستانه تشرف رهبر معظم انقلاب به قم هستيم و در اين رابطه هم بايد هر طلبه ايي و هر کسي در حوزه علميه توجه بکند و توجه عميق هم داشته باشد حوزه ما در يک شرائط بسيار حساسي قرار دارد در اين حوزه ما به برکت انقلاب ظرفيتهاي خيلي خوب ايجاد شده زمينه هاي رشد بحمدالله ايجاد شده اما از آن طرف يک ضعفها يک نقصان ها و يک نگراني ها و يک دغدغه هايي باز در همه در شئون حوزه وجود دارد؛ امروز اگر کسي از دلسوزان حوزه سئوال بکند دلسوزان حوزه نسبت به مسائل علمي حوزه، دغدغه فراوان دارند؛ حوزه ما بايد بعد از گذشت از سي سال از انقلاب عده زيادي در رشته هاي مختلف تحويل جامعه داده باشد؛ ما الان بايد صدها مفسر درجه يک در حوزه داشته باشيم بايد صدها فقيه مبرز آشناي به مسائل روز و حلال مسائل و کارشناس سئوال هاي مسائل مستحدثه داشته بلاشيم بايد صدها فيلسوف داشته باشيم ولي متاسفانه اين آرزو محقق نشده و بايد به اين مطلب اعتراف بکنيم و دغدغه هاي علمي هست و دغدغه هاي سياسي هست افرادي در بيرون از اين کشور طمع دارند بر اينکه حوزه علميه قم در دراز مدت خاموش کنند، افرادي هم در داخل کشور طمع هايي دارند نسبت به حوزه علميه و مي خواهند از حوزه براي مقاصد خودشان استفاده کنند، پس اين حوزه با اين شرائط از يک طرف ظرفيتهاي خيلي مناسب، قوي براي رشد فضلا و طلاب و از يک طرف هم اين دغدغه ها وجود دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي دلسوز ترين و پر اطلاع ترين افراد نسبت به آينده انقلاب و حوزه
و به نظر ما اين را بدون هيچ مبالغه عرض مي کنم و اعتقاد شخصي من هست که شخصيتي که در اين شرائط پر اطلاع ترين افراد نسبت به مسائل حوزه است و در رديف دلسوزان درجه اول حوزه است و با فکر و برنامه و تامل به دنبال طرحهاي روشن براي آينده حوزه است رهبر معظم انقلاب است و بايد در اين سفر «ان شاء الله»اين جهات مطرح بشود و واقعا نقاط مثبت حوزه که قاعدتا گروههايي از طرف ايشان هستند که دارند مسائل را دنبال مي کنند بررسي بشود و تقويت بشود و دغدغه هاي بزرگان دغدغه هاي مراجع و دغدغه هاي اساتيد اينها همه بايد مطرح شود و بالندگي حوزه در اين سفر «ان شاء الله»رقم خواهد خورد و نقطه اميدي و نقطه عطفي براي آينده حوزه خواهد بود؛ ما اميدواريم که همانطور که سفرهاي گذشته آثار و برکات فراواني براي قمي ها براي اين استان براي مردم عزيز قم داشته براي حوزه علميه داشته، همين اميد را داريم که در اين سفر هم اين آثار و اين برکات باشد و فضلا و طلاب و اساتيد يک حضور جدي و يک حضور سرنوشت ساز «ان شاء الله» در اين سفر داشته باشند؛ تا جلسه آتي«ان شاء الله»
احياء سنت حوزه هاي علمي و لزوم اهتمام طلاب به تقرير قبل از درس[3]
من ابتداي بحث از اين برنامه تقريري که آقايان قبل از بحث دارند که بحمدالله از سال گذشته اين برنامه قرار داده شد و به تقاضاي خود ما هم بود که بعضي از فضلا اينها بحث را در ده دقيقه و يک ربع قبل از شروع درس تقرير کنند، من اولاً: تشکر مي کنم از آقاياني که اهتمام به اين کار دارند و ثانياً: تاکيد مي کنم که اين کار به تجربه حوزه هاي علميه و سوابقي که در حوزه هاي نجف و سامرا بوده که اين يکي از برنامه هاي متعارف آنجا بوده اين کار بسيار اثر دارد اولاً: آن کسي که خودش بيان مي کند براي او خيلي مفيد است و ثانياً: براي آقايان که مجددا به يک بيان ديگري بحث را مي شنوند لذا تاکيد مي کنم حتي الامکان در اين برنامه آقايان حضور پيدا کنند و منحصر به اين چهار پنج نفر نشود و سعي کنيد که آقايان ديگر هم انشاء الله اين برنامه را داشته باشند
و يک نکته ايي را هم عرض کنم و آن اين است که اگر کسي که دارد تقرير مي کند به مطلب و نظر و استدلال ما اشکال دارد حتما بيان بکند و يک وقت توهم اين نشود که اين تقرير براي تاکيد آن نظريه است حالا ما در بحث «حق الطاعة»،«حق الطاعة» را رد کرديم حالا اگر يک نفر از آقايان دليلي داشت ويک حرف اضافه اي داشت، اينجا مطرح بکند و من هم خوشحال مي شوم از اين مساله لذا تقاضاي من اين است که به اين برنامه اهتمام بيشتري داشته باشيد.
وصيت علامه حلي(ره) به فرزندش فخر المحققين(ره)
عرض مي کنم که مرحوم علامه(ره) در آخر کتاب قواعد يک وصيتي را به فخر المحققين فرزندشان دارند؛ که آنجا در آن وصيت مي فرمايد: حالايي که سن من به پنجا رسيده و من در دهه شصت قرار گرفتم من لازم مي دانم براي خودم که اين وصيت را بنويسم و نکات بسيار بسيار خوبي را آنجا مرحوم علامه دارد يکي از آن نکاتي که آنجا هست ميفرمايد: «بملازمة العلماء و مجالسة الفضلاء، فإنّها تفيد استعدادا تامّا لتحصيل الكمالات»، سفارش مي کند فخر المحققين را به اينکه با علما همنشيني کن و مجالست داشته باشد و ملازمت داشته باش «فإنّها تفيد استعدادا تامّا لتحصيل الكمالات» اين يک آمادگي کامل براي تحصيل کمالات بوجود مي آورد.
سنت ديرينه حوزه هاي علميه؛ بهره برداري علمي و معنوي از محضر بزرگان
اين يکي از جهاتي بوده که در حوزه هاي قديم زياد بوده که طلبه هاي جوان اينها در محضر بزرگان حاضر مي شدند و حضور پيدا مي کردند در محضر علماي بزرگ و هم از جهات علمي آنها و هم از جهات معنوي آنها بهره مي بردند و الان يک مقداري و البته بيش از يک مقدار، متاسفانه اين کمرنگ شده و در حوزه هاي ما نيست و ما اگر زندگي بزرگاني که واقعا به کمالات علمي و معنوي رسيدند بررسي کنيم مي بينيم يکي از جهات مهمش همين است و فرادي که خودشان از لحاظ علمي قوي بودند اما اينها در مجالس ديگران و علما حضور پيدا مي کردند و مباحثات علمي داشتند و از آنها بهره مي بردند و به نظر مي رسد که بايد هر طلبه ايي افرادي و بزرگاني را در نظر بگيرد و به محضر آنها برسد و قديم ارتباط بين طلبه ها و بزرگان و اساتيد زياد بود و فراوان بود اما حالا کم شده و گاهي اوقات هم به يک شکل ديگري شده و اراتباط بين خود طلبه ها زياد است و جلسات زياد دارند و نشست و برخاست زياد دارند و مسائل را شايد بيشتر بين خودشان مطرح مي کنند اما حضور در نزد افراد وارسته و افرادي که از جهت علمي واقعا داراي مايه هاي قوي علمي هستند اين خيلي ارزش دارد و اثر دارد و بايد اين را در زندگي خودتان توجه کنيد و اگر از آن غفلت کنيد از برکات و آثارش محروم مي مانيد.
تکريم فقها موجب کسب توقيق و اهانت به فقها موجب سلب توفيق و جلب غضب الهي
و بعد در دنباله اين مطلب مي فرمايد: «و عليك بتعظيم الفقهاء و تكريم العلماء»، فقها را تعظيم بکن و علما را تکريم بکن؛ علامه دارد مي گويد که خودش فقيه علي الاطلاق شيعه است آنهم به فخر المحققين مي گويد که آنهم جز رده اول از فقهاست مرد بسيار عميق و دقيقي بوده در فقه و باز يک همچنين سفارشي را مي کند؛ و بعد اين روايت را مي خواند که من عمدتا براي همين روايت اين بحث را مطرح کردم «فإنّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قال: «من أكرم فقيها مسلماً، لقي اللَّه تعالى يوم القيامة و هو عنه راض»،اگر کسي يک فقيه مسلم و مسلم در اينجا يعني مسلم به تمام معنا و فقيه شيعه، مومن و اثني عشري و حقيقت اسلام را دارد مي گويد و اگر کسي يک فقيه مسلمي را اکرام کند روز قيامت خداوند را ملاقات مي کند در حاليکه خداوند از او خشنود است «و من أهان فقيها مسلما، لقي اللَّه تعالى يوم القيامة و هو عليه غضبان» اگر کسي به يک فقيه مسلماني اهانت کند اين شخص خداوند راروز قيامت ملاقات مي کند در حاليکه خداوند از او غضبناک است غضب الهي در دنيا با غضب الهي در آخرت خيلي فرق دارد و فرق داشتن از حيث ذات نيست بلکه از حيث آثار است؛ در دنيا اگر انسان خداي نکرده و خداي نکرده دچار غضب الهي بشود توفيق هاي الهي از او سلب مي شود گاهي اوقات انسان يک کارهايي خودش و با دست خودش انجام مي دهد و آرام آرام مي بيند نه ديگر حوصله مطالعه دارد و نه حوصله دقت دارد و نه حوصله خواندن قرآن دارد و نه حال نماز خواندن دارد و نه حال خواندن نماز شب دارد و نمي فهمد هم که چه بلايي به سر خودش آورده و گاهي اوقات انسان يک کاري مي کند که غضب خدا شامل حال او مي شود و بزرگان فرمودند غضب خدا در نيا عمده اش در سلب توفيقات است و خدا توفيقات را از او مي گيرد و مريض مي شود و ديگر درس نمي تواند برود و کار نمي تواند بکند و از اين عناوين؛ اما غضب خداوند در قيامت اين نيست خيلي قوي تر اين هاست و آن ديگر شامل اينکه مشمول رحمت الهي واقع بشود و خدا به او نظري بکند و مشمول شفاعت قرار بگيرد و راه پيدا بکند به بهشت ابدا؛ و ما باشيم و ظاهر اين روايت، اين خيلي مساله مهمي است و من مع الاسف عرض کنم در زمان ما در حوزه ما اين مساله زياد دارد رايج مي شود؛ ما طلبه کم سن و سال بيسواد در حدي که هستيم گاهي اوقات اهانت مي کنيم به يک فقيه بزرگ و به يک فقيهي که عمري را در راه فقه و اسلام و دين سپري کرده؛ اين خيلي براي انسان خطرناک است ما بايد تکريم بکنيم فقها را البته نمي خواهم بگويم انسان نبايد حرف بزند؛ ما مباحث علمي را مي بينيم و انظار را مطرح مي کنيم و به اين انظار اشکال مي کنيم و اشکال کردن غير از اهانت کردن است و انسان گاهي اوقات نسبت به يک فقيهي ممکن است اشکال کند و اشکالات علمي بکند يا بعضي اشمالات ديگر اما اهانت آن چيزي که من خيلي برايش مي خواهم عرض کنم و اين روايت را بايد آقايان مورد توجه قرار بدهند اين مساله اهانت است خيلي مراقبت بکنيم ما نسبت به فقهاي موجود و نسبت به فقهاي گذشته بايد ما با کمال احترام از اينها ياد کنيم و از اينها صحبت بکنيم و مبادا که يک وقتي تعبيري بکنيم که موهن باشد و موجب اهانت باشد.
سفارش امام خميني(ره) به مردم و حوزه هاي علميه
امروز برخي ها که حالا نمي توانند مسائل را درست تحليل بکنند يا در يک طرف قضاياي سياسي قرار دارند نسبت به يک گروهي اهانت مي کنند و آن طرف نسبت به اين طرف اهانت مي کند يعني همه گير شده و اين خيلي فاجعه بزرگي است؛ ما در حوزه خودمان نسبت به بزرگان من يادم هست که در همان اوائل انقلاب يا قبل از پيروزي انقلاب در همين حوزه مسائل سياسي فراواني بود يکي از سفارش هايي که امام مکرر مي فرمودند و از نجف به قم و فضلاي قم مي رسيد همين تکريم مراجع و تکريم بزرگان و تکريم فقها بود و يک تعبيري را امام آن موقع فرموده بودن که من بعدا ريشه اش را در روايات پيدا کردم فرمودند: اگر کسي به يک فقيهي يا مرجعي اهانت کرد اين شخص ولايتش قطع مي شود خوب اين تعبير خيلي هم رايج بود حالا در بعضي از رويات دارد که اگر کسي يک فقيهي را اهانت بکند خداي تبارک و تعالي مي فرمايد: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِي إِلَيْهَا» (الکافي ج1 ص 144) اين شخص به جنگ من آمده در اين حد از مساله است؛ خوب کسي که بين خودش و خدا ولايت قطع بشود اين چنين مي شود که مي رود در جنگ با خدا؛
مراقبت همگاني از نفس وظيفه اساسي آحاد
اين مساله، خيلي مساله مهمي است و مساله حساسي است مخصوصا در حوزه ما خيلي بايد مراقبت کنيم؛ همه بايد مراقبت کنند نمي گويم فقط انقلابي ها رعايت کنند يا آنهايي که جنبه انقلابي بودنشان کمتر است آنها هم رعايت کنند که عرض کردم مع الاسف همه اطراف رعايت نمي کنند آنها به يک بخشي از اين طرف و آنها به يک بخشي از طرف مقابل؛ انسان مي بيند همين طور بي محابا يک تعابيري را ذکر مي کنند که براي انسان تحمل اينها بسيار سخت است اين روايت را مد نظر داشته باشيم و اين سفارشاتي که مرحوم علامه در (قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج3، ص: 715 )کرده به مرحوم فخرالمحققين آقايان ببيند عبارات بسيار خوبي دارد
روزهاي چهارشنبه بحث تفسير قرآن بر مبناي تفسير الميزان[4]
يك پيشنهادي را بعضي از آقايان دادند و آن اين است كه روزهاي چهارشنبه را ـ البته در ذهن خود ما هم بود ـ بحث تفسيري داشته باشيم. من در ذهن خودم يك مطلبي هست و آن اينكه اگر آقايان موافقت كنند ما چهارشنبهها را هم در فقه و هم در اصول روي مجلّدات تفسير الميزان مرحوم علامه با تعليقاتي كه خودمان هم داريم بحث كنيم. در اصول از يك جلد و در فقه از جلد ديگر شروع كنيم، آرام آرام پيش برويم تا اينكه ببينيم چه مقدار توفيق داريم تا با تفسير ارتباط داشته باشيم. از نظر من مانعي نيست اگر آقايان موافقت كنند به طوري كه درس اينطور نشود كه به هم بخورد، اعلام كنيد كه چهارشنبهها بحث تفسير باشد، در اصول از نيمهي دوم قرآن شروع كنيم منتهي چون بحث تفسير چند جور ميشود مطرح بشود، انسان گاهي اوقات ميتواند در يك آيه يك سال بحث كند، خيلي حرف راجع به قرآن ميشود زد. اما طوري باشد كه بالأخره يك مبدأ و منتهايي داشته باشد. در درس اصول از جلد اول شروع كنيم و در درس فقه از جلد پانزدهم شروع كنيم، در هر سالي ما بتوانيم نيمي از هر جلدي را هم ملاحظه كنيم خودش پيش ميرود و به نظر من خيلي هم مفيد است. حالا اگر آقايان موافقت داشتند به ما خبر بدهيد كه تنظيم كنيم.
ذکر الموت از امور مستحبه عبادي داراي اثرات اخلاقي
يك عنواني در روايات هست كه زياد هم شنيديد و شنيديم، اما متأسفانه هر مقدار هم اينها را انسان ميشنود در مقام عمل از آن غافل ميشود و آن «ذكر الموت» كه يكي از امور مستحبه است. نه تنها اثر اخلاقي دارد يكي از مستحبات و عبادات، بلكه در برخي از روايات دارد «افضل العبادة ذكر الموت» و بالاتر از آن «كثرة ذكر الموت» است، اينكه انسان زياد به ياد مُردن باشد. اين در روايات بسيار مورد توجه قرار گرفته.
امام صادق(ع): اثر کثرت ذکر موت، زهد در دنياست
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»(وسائلالشيعة/ج2ص 434)
«أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ»، به حضرت عرض كرد يك مطلبي بگوئيد كه ما از آن نفعي ببريم «فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ» ياد مُردن را زياد كن، ماهها ميآيند و ميروند انسان يك بار هم به ياد اين نيست كه انسان وقتي از دنيا ميرود چه خواهد شد و چه در پيش دارد اين «أَكْثِرْ» يعني هر روز و مكرر به ياد مُردن باشد. «فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا» آثار ذكر موت اين است كه انسان زهد در دنيا دارد، آن كسي كه زهد و بي رغبتي به دنيا ندارد، معلوم ميشود ياد مُردن نيست، آن كس كه دنبال اينست كه براي خودش مقامي را دست و پا كند، عنواني را دست و پا كند، اموالي را دست و پا كند، تكاثر در اموال كند، اين معلوم ميشود كه ذكر موت در وجودش نيست.
امير المومنين(ع): پس از تقواي الهي توصيه به کثرت ذکر موت.
امير المؤمنين عليه السلام در خطبهاي كه در نماز عيد خواندند: «أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» (منلايحضرهالفقيه/شيخ صدوق(ره) ج1 ص51) كه دنبال تقواي الهي مسئلهي كثرت ذكر موت مطرح است.
پيامبر اکرم(ص): با فضيلت ترين زهد، عبادت و تفکر، کثرت ذکر موت است
در اين روايتي كه از وجود مبارك پيامبر (ص) وارد شده كه حضرت فرمودند «أَفْضَلُ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوْتِ فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»(جامع الاخبار/ تاج الدين شعيري/ ص165) اگر كسي وقتي به ياد مرگ ميافتد يك بار خيلي سنگيني را احساس كند. اين باز يك نكتهي ديگري است، انسان به ياد مُردن ميافتد كه يك روزي بايد از اين دنيا برود، معلوم ميشود كه آن ذكر الموتي مراد است كه انسان آن سنگيني اين حادثه را روي دوش خودش احساس كند، اين ميشود كثرت ذكر الموت. مرحوم صاحب وسائل يك بابي در کتاب «وسائل الشيعة» دارد به نام: «بَابُ اسْتِحْبَابِ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ الِاسْتِعْدَادِ لِذَلِک»(وسائلالشيعةج2ص434) روايات فراواني در آنجا وجود دارد،
امام صادق(ع): ذکر موت نابود کننده شهوات و خاموش کننده آتش حرص و...
يك روايت مفصلي در کتاب «مصباح الشريعة» از امام صادق عليه السلام است كه نكات خيلي مهمي در اين روايت است، ميفرمايد: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ لَا فِي شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ وَ الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» (مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ/ امام صادق(ع)/ ص171)
«ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ»، آرزوها و شهوتها، هواهاي نفساني را اگر انسان بخواهد نابود كند با ذكر الموت ميتواند نابود كند «وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ» آن روزنههايي كه سبب غفلت انسان از خدا ميشود را از بين ميبرد «وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ» طبع انسان را رقيق ميكند «وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى» اعلام هوا و هوس را ميشكند «وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ» آتش حرص و طمع را در انسان خاموش ميكند «وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا» دنيا را هم در نزد آدم تحقير ميكند «وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»؛ اين روايت كه «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة» (مستدركالوسائل/محدث نوري/ ج11ص 183) امام صادق ميفرمايد: مراد از اين فكر، اين فكر است. فكر كردن يك ساعت بهتر است عبادت يك سال است مراد اين است. «وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَة» انسان طنابهاي خيال دنيا را باز كند با ذكر الموت و در پايگاه آخرت ببندد «وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ» آدمي كه موت را وسيلهي عبرت خودش قرار ندهد، آدمي كه موت را سبب قلّت حيلهي خودش قرار ندهد سبب كثرت عجز خودش قرار ندهد، اين آدم آدمي است كه در وجودش خيري نيست يعني سعادتمند و خوشبخت نميشود. در ادامه امام صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل ميكند كه پيامبر فرمود: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا» كسي كه در وسعت زندگي ميكند اگر ياد مرگ بيفتد دنيا برايش تنگ ميشود، اگر در شدّت است دنيا براي او بسيط ميشود «الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا» ذكر موت همين است كه آدم به ياد اين باشد كه وقتي از دنيا ميرود مورد اكرام مستقبلين آن عالم قرار ميدهد يا نه؟ چه ميشود براي انسان؟ «وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ» نزديكترين امور به انسان موت است «وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ» چون موت نجات مخلصين است، مخلصين اشتياق به آن دارند و چون هلاكت مذنبين است آنها كراهت دارند.
حالا نكتهي اصلي كه خيلي بايد به اين اين نكته باشيم؛ فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ» همهي حق در همين است، همهي سختيها و همهي ظرافتها در همين نكته است كه موت لقاء خداست و كسي كه لقاي خدا را دوست داشته باشد از موت ناراحت نيست، البته بين اينكه انسان موت را يك امر ثقيل سنگين بداند و بين اشتياق قابل جمع است، اما آيا خدا هم از لقاء انسان خوشحال ميشود يا نه؟ چه چيز در دنيا لقاء خدا نيست، اصلاً لقاء الله در دنيا محقق نميشود، گر چه به يك معناي عرفاني همهمان در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، چيزي نيست كه از خدا دور باشد، (أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) (16 ق) اما لقاي واقعي تا موت نرسد نميچشد، موت منزلي براي لقاء الهي است. آن وقت آيا انسان اگر به اين مرحله و به اين منزل رسيد، خدا هم لقاء او را دوست دارد؟ در اين روايت «وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» كسي كه از موت بدش بيايد، اين بدش بيايد يعني بگويد كاش كه براي هميشه در اين دنيا ميمانديم، گاهي اوقات انسان غفلتاً خيري از او صادر ميشود، كاشكي در اين دنيا هميشه ميمانديم، به جاي 50 سال 70 سال ميمانديم و به جاي 70 سال، 100 سال ميمانديم. يك وقت اين مقدمه ميشود بر اينكه انسان عبادت بيشتري كند، دو ركعت نماز خالصتر بخواند، خدمت بيشتري به دين كند، آن يك امر ديگري است. اما اگر انسان براي دنيا بخواهد بماند.
خاطره ايي از مرحوم والد(ره): تمايلي به ماندن در دنيا ندارم مگر از دو جهت، اگر خدا به من عمر و مهلت دهد خوشحال ميشوم؛ 1. تکميل شرح تحرير الوسيله امام خميني(ره) 2. ايفاي وظيفه در معيشت طلاب و فضلا
من يادم ميآيد يكي از روزها مرحوم والد ما رضوان الله عليه در درس مسجد اعظم شايد شش هفت سال قبل از فوتشان فرمودند كه من هيچ ميلي و هيچ لذت و تمايلي بر اينكه يك دقيقه در اين دنيا بمانم ندارم، اما از دو جهت اگر خدا به من يك عمر و مهلتي بدهد خوشحال هستم؛ يكي اين است كه من دارم شرح تحرير الوسيله امام را مينويسم، ميخواهم اين يك دوره فقه كامل شود، اگر عمري خدا داد براي اين از خدا شاكرم و از اين جهت برايم خيلي مطلوب است كه من اين دوره را بتوانم كامل كنم، كه متأسفانه اين دوره كامل نشد ولو سه چهارم آن در 28 جلد چاپ شده و يكي از اساتيد حوزه كه از رفقاي ماست به من گفتند كه من والد شما را خواب ديدم به ايشان عرض كردند اگر برگرديد به دنيا چكار ميكنيد؟ ايشان فرمود اين شرح تحرير الوسيله را تكميل ميكنم، معلوم ميشود كه اين كار برايشان در آن عالم خيلي آثار داشته، علي ايّ حال فرمودند من هيچ حبي به ماندن در دنيا ندارم الا اينكه براي من بسيار افتخار است كه من در معيشت شما طلاب و فضلا يك سهم كوچكي دارم، اين خيلي براي من افتخار است.
حب لقاي الهي مساوي با حب خدوند بر لقا و کراهت لقاي الهي مساوي با کراهت الهي بر لقا
واقعاً كسي كه حبّ به لقاي الهي داشته باشد هيچ وقت دنبال اين نيست كه در اين دنيا بماند و از لذات و آثار دنيوي بخواهد استفاده كند، دائماً در اين فكر كنيم كه واقعاً لحظهي مُردن خداوند از لقاي انسان خوشحال ميشود يا نه؟ از لقاي انسان بُغض پيدا ميكند يا نه؟ همهي حرفها در اين يك جمله نهفته است. نكتهي اصلي «ياد مردن» در همين نكته است، خود ياد مردن كه ؟؟؟ حرص را كم ميكند، همه اينها درست. اما آنچه كه از همه مهمتر است، شما مثل اينكه به ملاقات يك بزرگي برويد چه دغدغه و فكري داريد؟ تمام فكرتان اين است كه وقتي به آنجا ميرويد شما را درست احترام ميكند يا نه؟ جواب سلام شما را ميدهد يا نه؟ به شما اعتنا ميكند يا نه؟ حالا خداي بزرگ ـ آن قدرت لا يزال، آن خالق ـ انسان ميخواهد با او و عظمت او مواجه شود، چه ميشود؟ خيلي مشكل است، به اين زودي هم انسان نميتواند براي خودش حل كند، كسي نميتواند به اين زودي بگويد كه براي من روشن است كه خدا از لقاي من خوشحال است، مگر اينكه خيلي كار كرده باشد و خودش را براي آن عالم مهيا كرده باشد. اما ما بزرگان را ديديم و افرادي را ديديم كه واقعاً عمرشان را در دين گذراندند و در اواخر واقعاً مضطرب بودند كه چه ميشود؟ اين ياد مردني كه ما طلبهها بيشتر بايد به آن توجه داشته باشيم اين جهت قضيه است، انشاء الله بتوانيم واقعاً اين را در وجود و نفسمان، در بيداري و جوابمان، در همه لحظات خودمان روز به روز بيشتر كنيم.
[1]. شنبه 17/مهرماه7/1389 درس دهم خارج اصول
[2]. چهار شنبه 21/مهرماه7/1389 درس چهاردهم خارج اصول
[3]. دو شنبه26/7مهرماه/1389 درس هفدهم خارج اصول
[4]. چهارشنبه 19/8/1389 درس سي و يکم خارج اصول
حضرت فاطمه معصومه(س) شفيعه داراي مقام شفاعت[1]
روزهاي چهارشنبه بحث تفسير قرآن بر مبناي تفسير الميزان[4]
ذکر الموت از امور مستحبه عبادي داراي اثرات اخلاقي
امام صادق(ع): اثر کثرت ذکر موت، زهد در دنياست
امير المومنين(ع): پس از تقواي الهي توصيه به کثرت ذکر موت.
پيامبر اکرم(ص): با فضيلت ترين زهد، عبادت و تفکر، کثرت ذکر موت است
امام صادق(ع): ذکر موت نابود کننده شهوات و خاموش کننده آتش حرص و...
حب لقاي الهي مساوي با حب خدوند بر لقا و کراهت لقاي الهي مساوي با کراهت الهي بر لقا