تحليل قيام امام حسين(ع) در گفتگوي آيت الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنکراني(دامت برکاته) با روزنامه فرهيختگان
۲۵ مرداد ۱۳۹۰
۱۱:۳۹
۴,۱۸۹
خلاصه خبر :
جواب ـ اين سؤال بسيار مهم است و در طول تاريخ بزرگان از فقهاء و مورّخين و محققان پاسخهاي مختلفي به آن دادهاند و هرکدام براي نظريه خويش به برخي از زواياي حادثه عاشورا استشهاد نموده و درا ين ميان برخي مدعي شدهاند که نميتوان يک هدف معين را ذکر نمود. بلکه حادثه داراي دو هدف و يا سه هدف بوده است و برخي ديگر اين اهداف متعدد را به صورت عرضي و برخي به صورت طولي مطرح نمودهاند.
جواب ـ اين سؤال بسيار مهم است و در طول تاريخ بزرگان از فقهاء و مورّخين و محققان پاسخهاي مختلفي به آن دادهاند و هرکدام براي نظريه خويش به برخي از زواياي حادثه عاشورا استشهاد نموده و درا ين ميان برخي مدعي شدهاند که نميتوان يک هدف معين را ذکر نمود. بلکه حادثه داراي دو هدف و يا سه هدف بوده است و برخي ديگر اين اهداف متعدد را به صورت عرضي و برخي به صورت طولي مطرح نمودهاند. توجه به اين نکته لازم است که نبايد انتظار داشت چنين حادثه عظيمي را که در تاريخ اسلام رخ داده است و نه براي آن قبل از او نظيري و نه براي آن بعد از آن مشابهي خواهد بود، حادثهاي که دست تدبير حق آن را به صورت خاص رقم زده است و بسياري از جهات آن ممکن است از قدرت تحليل ظاهري متفکّرين و محققين خارج باشد، با يک بيان و تحليل ساده آن را تفسير نمود و ممکن است در مرور زمان ابعاد عميقتري از آن کشف شود و هرچه معرفت به ولايت و امامت تقويت شود آثار و پيامدها، درسها و عبرتها، اهداف و غايات اين حادثه بيشتر روشن شود. در اينجا ابتداء به نظريات و آرايي که ارائه شده اشارهاي اجمالي خواهيم داشت عمده اقوال اينچنين است:
الف- حرکت حضرت امام حسين عليه السلام به جهت شهادت بود و ايشان از اين شهادت استقبال نمود در اين حرکت هدف ديگري مطرح نبود بلکه حضرت در آن شرايط بسيار عجيب به استقبال شهادت که خداوند براي او مقدّر فرموده بود شتافت، افرادي مانند سيد بن طاووس و بسياري از محقّقين چنين نظريهاي را پذيرفتهاند.
ب- حرکت امام حسين عليه السلام دو مرحله داشت در مرحله اوّل براي تشکيل حکومت اسلامي بود اما بعد از خبر کشته شدن مسلم در مرحله دوم به هدف شهادت به سوي کربلا حرکت نمود مرحوم استاد شهيد مطهري اين نظر را اختيار نموده است.
ج- حرکت امام حسين عليه السلام داراي دو جهت بود اول قصد شهادت و دوّم دعوت مردم براي مقابله با حکومت يزيد براي تغيير اوضاع مسلمين که مدتها بود سنّت پيامبر از بين رفته بود و بدعتها زنده شده بود. مرحوم علامه عسکري اين نظريه را پذيرفته است.
د- برخي از نويسندگان معاصر حرکت امام را به صورت طولي داراي سه مرحله ميدانند هدف اوّلي حضرت پيروزي نظامي و تشکيل حکومت اسلامي بود و چون ملاحظه فرمود که اين هدف تحقق پيدا نميکند در مرحله دوّم به دنبال صلح شرافتمند رفت و چون نشد براي اينکه گرفتار ذلّت نشود راه شهادت را اختيار نمود کساني مانند صاحب شهيد جاويد اين نظريه را اختيار نمودهاند. اين نظريه به تحليل و توجيه بسياري از اهلسنت که معتقدند حسين بن علي عليه السلام از ابتداء براي خلافت و حکومت حرکت کرد و همانطوري که شمس الدين ذهبي در تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والاعلام 5/5 به اين مطلب تصريح نموده و ابن جوزي هم در کتاب الردّ علي المتعصب العنيد ص71 همين نظريه را دارد در ميان علماي اماميه شيخ مفيد و سيد مرتضي تصريح نمودهاند که امام حسين عليه السلام نخست به جهت امتناع از بيعت با يزيد از مدينه به سوي کوفه حرکت کرد و هنگامي که مسلم به عقيل حمايت مردم کوفه را به ايشان رسانيد به قصد تشکيل حکومت حرکت فرمود شيخ مفيد در پاسخ به يک سؤال در المسائل العکبريه (ص71 ـ 69) تصريح دارد به اينکه اين مطلب که حسين عليه السلام ميدانست که کوفيان او را تنها ميگذارند، علم قطعي نداريم زيرا نه دليل عقلي و نه نقلي براي آن است.
ه- برخي معتقدند که امام حسين عليه السلام از ابتداء به قصد شهادت حرکت نکرد بلکه به مقصد تشکيل حکومت اسلامي حرکت نمود امّا علم داشت که چنين امري محقق نميشود و علم به شهادت خويش داشت.
و- از برخي از عبارات کتاب پاسداران وحي مرحوم آيت الله العظمي فاضل لنکراني و آيت الله اشراقي قدس سرهما استفاده ميشود که برحسب ظاهر به دنبال حکومت اسلامي بود اما در باطن استقبال از شهادت بود.
ز- عمل امام حسين عليه السلام يک تکليف شخصي بود. صاحب جواهر 21/ 296 به اين نظر معتقد است و فرموده است براي او تکليفي خاص بود که بدان اقدام نمايد برخي از نويسندگان مانند صاحب مقصدالحسين نيز همين نظر را دارد.
حـ مرحوم ملا مهدي نراقي در محرق القلوب قائل شده است که شهادت فديهاي است که امام عليه السلام شهيد شد تا گناهان امت را بشويد و شفيعشان شود، امام حسين عليه السلام براي رسيدن به شفاعت کبري که مقتضي استخلاص همه شيعيان است به شهادت راضي شد.
آنچه که در ميان اين انظار بايد مورد بررسي قرار گيرد آن است که آيا حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام به قصد حکومت اسلامي حرکت کرد و آيا مسأله تشکيل حکومت اسلامي در اين حرکت عظيم مطرح بوده است يا خير؟
سؤالي که قبل از اين سؤال بايد پاسخ داده شود اين است که با وجود شرايط آن زمان از نظر حکومت و عمال آن و از نظر مردم و عدم استقامت آنان در دين آيا امکان حرکت براي تشکيل حکومت اسلامي بوده است يا اينکه قرائن و شواهد نشان ميدهد که معاويه آنچنان مردم را از نظر ديني مسخ نموده بود که برخلاف باور خويش براي يزيد به آساني از مردم بيعت گرفت و از طرفي امام عليه السلام مردم کوفه را به خوبي ميشناخت و برخورد آنان را با پدر و برادر خويش ديده بود و علاوه بر امام افراد زيادي مانند ابن عباس و عبد الله بن عمر و جمع ديگري قبل از کشته شدن مُسلم به خوبي از نتيجه و فرجام کار آگاه بودند با وجود همه اين امور هيچگاه چنين ترکيبي که در کاروان امام حسين عليه السلام وجود داشت مناسب براي تشکيل حکومت نبود بنابراين با قطع نظر از علم امام عليه السلام به شهادت خويش ميتوانيم بگوييم مسأله تشکيل حکومت ثبوتاً ممکن نبوده است و اگر به مسأله امام عليه السلام توجه بکنيم ديگر بسيار واضح است که اين حرکت عظيم نميتواند براي به دست آوردن حکومت باشد و ديگر نيازي به اثبات آن نخواهد بود.
حال اگر فرض هم کنيم که امکان حرکت در آن زمان براي تشکيل حکومت بوده است امّا هيچ قرينه و شاهدي در مقام اثبات براي اين امر وجود ندارد. در تمام کلمات امام حسين عليه السلام هيچ تعبيري که ظهور يا اشعار داشته باشد که اين حرکت براي تشکيل حکومت اسلامي است وجود ندارد. آري در کلمات حضرت تصريح به اين مطلب هست که آن کسي که سزاوار به خلافت است ايشان است امّا اين مطلب بدان معني نيست که حضرت براي همين خروج فرمودند. در اينجا مناسب است برخي از کلمات آن حضرت را که ديگران ممکن است براي مدعاي خويش بدان استناد نمايند و از آن حرکت براي حکومت اسلامي را استنباط کنند را ذکر و بررسي نماييم:
الفـ امام خطاب به فرماندار مدينه فرمودهاند: «أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ» در اين عبارت حضرت مسأله امتناع از بيعت با يزيد را مطرح فرموده و اينکه او سزاوار خلافت و جانشيني پيامبر نيست و خود آن حضرت سزاوار آن است. اين مطلب بدان معني نيست که حرکت حضرت براي تصاحب خلافت باشد.
تـ حضرت امام حسين عليه السلام در ديدار با مروان بعد از استرجاع فرمود: على الاسلام السّلام اذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد؛ و لقد سمعت جدّى رسول اللَّه(ص) يقول: الخلافة محرّمة على آل ابى سفيان، فاذا رأيتم معاوية على منبرى، فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدينة على المنبر فلم يبقروا بطنه فابتلاهم اللَّه بيزيد الفاسق
جـ امام در کلامي ديگر فرمود: وَ أَنّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً، وَ لا بَطِراً، وَ لا مُفْسِداً، وَ لا ظالِماً، وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ أَسيرُ بِسيرَةِ جَدِّي وَ أَبي عَلىِّ بْنِ أِبي طالِبٍ عليه السلام، فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلى بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا أَصْبِرُ حَتّى يَقْضِىَ اللَّهُ بَيْني وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ
دـ در نامه به بزرگان بصره فرموده است: وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّا أَحَقُّ بِذلِكَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلّاهُ ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولي إِلَيْكُمْ بِهذَا الْكِتابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلى كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله، فَانَّ السُنَّةَ قَدْ أُميتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ انْ تَسْمَعُوا قَوْلي وَ تُطيعُوا أَمْري اهْدِكُمْ سَبيلَ الرَّشادِ.
در اين عبارات حضرت به هيچ نحو مردم را به سوي تشکيل حکومت دعوت نفرموده است و در عين اينکه تصريح فرموده من احق به خلافت هستم و خلافت حق مسلّم من است و من استحقاق او را دارم اما مردم را دعوت فرمود به کتاب خدا و سنّت پيامبر و اينکه سنّت پيامبر از بين رفته است و مردم بايد با مقابله با ظلم و حکومت آن را زنده نمايند.
هـ ـ در يکي ديگر از کلمات که در پاسخ به مردم کوفه است فرمود: فَلَعَمْرِي مَا الْإِمامُ إِلَّا الْعامِلُ بِالْكِتابِ، وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللَّه . فرمود امام فقط کسي است که عامل به قرآن کريم و قيام کننده به قسط و عدل باشد و طرفداري از حق کند و کسي است که خودش را وقف و حبس براي خدا نموده باشد.
در اين عبارت هم حقيقت امام و امامت را و هم شرايط آن را ذکر فرموده و اين بدان معني نيست که اين حرکت براي رسيدن به اين هدف است.
ممکن است برخي بگويند که وظيفه تبيين دين و حفظ و مراقبت از تحريف آن که از شؤون امامت است اقتضاء ميکند که اين حرکت در راستاي همين امور تفسير شود و لااقل مسأله تشکيل حکومت هم يکي از اهداف و يا لايههاي اين حرکت باشد.
ليکن بايد در پاسخ گفته شود که بحث در اين نيست که آيا شؤون امامت چنين اقتضايي دارد يا خير بلکه بحث در اين است که اين حرکت آيا چنين صبغهاي و هدفي را دارا بوده است يا خير؟ همانطوري که ذکر شد از هيچکدام از عبارات و کلمات حضرت نه به نحو صريح و نه به نحو اشاره چنين مطلبي استفاده نميشود و نميتوان در اين حرکت عظيم و جاودانه مسأله حکومت و تشکيل آن را يکي از اهداف حضرت قرار داد.
بررسي نظريه شهادتطلبي:
آيا ميتوان پذيرفت که چون امام عليه السلام علم به نتيجه و فرجام اين حرکت داشتند از اوّل به قصد اين غايت حرکت نمودند؟