منصب مرجعيت توسط ائمه معصومين(ع) براي فقها قرار داده شده است
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
۱۳:۵۹
۴,۴۱۵
خلاصه خبر :
در محضر استاد گرانقدر حوزه علميه قم، حضرت آيت الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنکراني، يادگار مرجع عاليقدر جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمي محمد فاضل لنکراني(ره) هستيم.
ضمن تشکر از محضر ايشان و عرض خير مقدم، گفتگويي در حضور ايشان انجام داده ايم که در آستانه قيام ۲۹ بهمن تبريز منتشر ميشود. متن گفتگو به شرح زير است:
• بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و هو خير ناصر و معين
از فرصتي که در اختيار پايگاه خبري ۲۹ آذربايجان قرار داديد بسيار سپاسگزاريم. حضرت استاد در مطلع سخن لطف کنيد از تحصيلات و سوابق علمي خودتان مختصر توضيح بفرماييد.
بسم الله الرحمن الرحيم. من ابتدا از جنابعالي و دوستانتان در اين پايگاه خبري تشکر ميکنم. قبل از پيروزي انقلاب، بعد از گذراندن سال اول دبيرستان به خاطر علاقه وافري که به مباحث حوزوي داشتم وارد حوزه شدم. دروس سطح را در مدت کوتاهي گذرانده و وارد درس خارج شدم. در بحثهاي خارج فقه و اصول عمدتا از محضر والد بزرگوارم حضرت آيت الله العظمي فاضل لنکراني(رضوان الله تعالي عليه)، به مدت ۱۵ سال استفاده کردم.
حدود ۷ سال در بحثهاي فقه و اصول آيت الله العظمي وحيد خراساني و چند سالي هم از محضر آيت الله آقاي سيد کاظم حائري که از شاگردان برجسته مرحوم شهيد صدر(رضوان الله تعالي عليه) هستند بهره مند شدم.
بحثهاي فلسفي را از کتابهاي اسفار و اشارات و نيز هيئت و نجوم را از محضر آيت الله حسن زاده آملي و تفسير را خدمت آيت الله جوادي آملي و مرحوم آيت الله شب زنده دار بودم.
تدريس ادبيات و دروس سطح را از سال 61 در حوزه آغاز کردم. کتاب مکاسب را سه دوره و کفايه را چهار دوره تدريس کردهام و الان هم که در سال ۱۳۹۵ قرار داريم حدود بيست سال است به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارم.
• حضرت استاد؛ مرحوم والد شما ريشه آذربايجاني داشتند و مرحوم جد شما هم همينطور که از اسم ايشان که فاضل لنکراني هست مشخص است. در اينباره توضيحاتي بفرماييد.
جد ما متولد ارکوان روستايي از توابع لنکران قفقاز است. پدر ايشان به نام حاج بشير از ملاهاي آنجا بود و در همان زمان مسجدي را درست کرد که به نام مسجد حاج بشير معروف است. خانوادهاش هم بسيار متدين بوده اند. ايشان در آنجا دروس طلبگي را شروع نمودند اما به خاطر فشار رژيم کمونيستي مجبور به هجرت به ايران ميشود و از مصاديق آيه شريفه (و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله) ميگردند.
به اردبيل آمده و مدتي در يکي از مدارس علميه آن شهر حضور پيدا ميکنند سپس چند سالي به حوزه علميه زنجان و بعد از آن به مشهد ميروند. زماني که مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري به قم ميآيند ايشان هم به قم آمده و از هم دورهايهاي مرحوم امام، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني و در زمره شاگردان درجه اول مرحوم آقاي حائري بودند.
ايشان با آنکه از مجتهدين بنام در حوزه علميه قم بودند. اما روي آن اخلاص و صفاي نفسي که داشت و به دنبال تقويت شيعه بود وقتي آيت الله العظمي بروجردي به قم آمدند با همفکري با امام و برخي ديگر از بزرگان حوزه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي را تقويت کردند تا ايشان يک مرجعيت بسيار قوي پيدا کرد. البته آقاي بروجردي خود از جهت علمي خيلي قوي بودند ولي يکي از عواملي که سبب شد آقاي بروجردي آن مرجعيت مطلقه را پيدا بکند، وجود چنين شخصيتهايي پيرامون ايشان بود. جده ما يعني مادر پدرم نقل ميکردند که امام خميني به جد ما اصرار مينمود که شما بياييد در بيت آقاي بروجردي. ايشان اول استنکاف ميکردند و ميگفتند ما درسمان را خواندهايم و نزد مرحوم آقاي شيخ عبد الکريم حائري بودهايم.
از جهت علمي ديگر نيازي نداريم. ولي بعدا حضور پيدا ميکنند و باعث قوت و شوکت شيعه ميشوند. خيلي از آقايان ميگفتند نتيجه خلوص ايشان اين شد که خداي تعالي يک مرجعيت گسترده به فرزند ايشان عنايت کرد. جد ما از جهت علمي خيلي قوي بود و حواشياي بر کتابهاي مرحوم شيخ عبدالکريم دارد منتها اين حواشي ناقص هستند. بعد از فوت آقاي بروجردي، مردم قفقاز و لنکران خصوصا در امر تقليد به ايشان رجوع کردند ايشان هم يک رساله عمليه عربي به نام نهايه الاحکام نوشتند. با آنکه صاحب رساله بود منتها تمايل به اين مسأله نداشت.
در زمان مرحوم آقاي بروجردي آن کارها و خدماتي که جد ما به حوزه و اسلام و کشور و طلبهها کردند خود يک داستان مفصلي دارد که بايد مستقلا مورد بحث قرار بگيرد. ايشان در همه جهات حمايت ويژهاي از طلاب حوزه داشت. وقتي به قم آمدند با يک خانوادهاي که ريشه مذهبي بسيار محکمي داشتند و با بيت چند مرجع از مراجع بزرگ مثل بيت مرحوم آيت الله العظمي قمي، بيت مرحوم آيت الله العظمي روحاني ارتباط داشتند، وصلت کردند و نتيجهاش نه اولاد يعني چهار پسر و پنج دختر است که يکي از پسران ايشان مرحوم والد ما بودند.
• حضرت استاد، امروز حوزه علميه قم مرکز تشيع است. به نظر شما اين حوزه توانسته يک حوزه جامع و مانع باشد؟ اخيرا برخي علما در سخنرانيها و جاهاي ديگر گفتهاند اگر حوزه علميه قم با اين روال پيش برود تا چند سال آينده شاهد خواهيم بود که مرکزيت تشيع از قم به نجف منتقل خواهد شد. نظر شما در اين مورد چيست؟
عرض کنم به برکت انقلاب، تحوّل خوبي در حوزه رخ داده است. ما امروز شاهد مباحثي در حوزه علميه قم هستيم که کاشف از نشاط و پويايي حوزه است. اولا سطح علمي درسهايي که امروز در قم مطرح ميشود با دروس حوزه نجف تفاوت روشني دارد. چه در طبقه اول حوزه که مراجع هستند و چه در طبقه دوم که شاگردان همين مراجع و افراد بسيار قوي هستند، امروز درسهاي خارج بسيار مفيدي در قم وجود دارد که نميتوانيم بگوييم در اين حد و اندازه در نجف وجود دارد. البته تلاشهايي ميشود که حوزه نجف رشد زيادي پيدا کند و از آرزوهاي ما هم اين است که حوزه نجف به گذشته درخشان خود برگردد. ولي تا آن زمان فاصله خيلي زياد است. پس نکته اول وجود شخصيتهاي علمي بسيار قوي در حوزه قم است که ما در نجف اين را کمتر ملاحظه ميکنيم. نکته دوم تشکيل مراکز پژوهشي خيلي قوي در قم است که در چند دهه اخير کارهاي پژوهشي بسيار گستردهاي در مباحث نو و جديد نمودهاند.
ما امروز در همين مراکز که يکي از مهمترين آنها مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) هست، ملاحظه ميکنيم که آخرين نيازهايي که در جامعه بشري مطرح ميشود، مورد پژوهش قرار ميگيرد. من نشنيدهام در حوزه نجف اصلا چنين مراکزي وجود داشته باشد. نکته سوم اين است که حوزه بايد با عالم سياست عجين باشد. ديگر گذشت آن زماني که ما بگوييم حوزه کاري به سياست نداشته باشد. حتي امروز خود حوزه نجف که در راس آن آيت الله العظمي سيستاني هستند ميبينيم که ايشان بر مباحث سياسي دنياي امروز خصوصا مباحث سياسي عراق اشراف بالايي دارند. البته شخصيت ايشان اينچنين است ولي بافت حوزه نجف هنوز با مباحث سياسي فاصله دارد. در حالي که بافت حوزه قم در اين چند دهه اخير به برکت امام و انقلاب عجين با مسائل سياسي است و حوزه در مسائل سياسي حضور فعال دارد.
اين هم نکته بسيار مهمي است و از جمله فرقهاي بين حوزه امروز قم و حوزه نجف است. علياي حال، حوزه قم الان در يک وضع بسيار متفاوتي از گذشته است. بله اگر بپرسيد وضع مطلوب است؟ ميگوييم نه، مطلوب نيست، هنوز با وضع مطلوب فاصله زيادي داريم. امروز در حوزه قم جهات نگران کنندهاي وجود دارد که شايد در حوزه نجف اين نگرانيها نباشد. امروز مسأله مدرک گرايي در حوزه قم خيلي مطرح است. و بسياري يا بخشي از طلبهها دنبال مدرک گرايي هستند. البته نميخواهم بگويم هر کسي سراغ مدرک ميرود اين با علم مخالف است يا از علم بهرهاي ندارد، ولي اگر کسب مدرک هدف اصلي بشود ديگر طلبه آن تلاش فراوان را نميکند. آسيبهاي اينچنيني وجود دارد آن خلوص علمي که در گذشته قم بود الان کمتر مشاهده ميشود. هرچند دايره مباحث علمي گسترش پيدا کرده است.
شما مقالات و مجلاتي را که در حوزه منتشر ميشود ببينيد يا اين بحثهاي تفسيري عميق و شخصيتهايي مثل آيت الله جوادي آملي و امثال ايشان که در حوزه علميه قم حضور دارند در حوزه نجف نيستند. در حوزه نجف ممکن است اشخاصي به صورت فردي در اين مباحث وارد شوند چون حوزه نجف ممحض در مباحث فقهي و اصولي است. اين گستردگي و دامنه پرداختن به موضوعات جهان اسلام که حوزه علميه قم به آن ميپردازد در حوزه امروز نجف نيست. بلکه انشاالله در آينده بوجود بيايد. اما حوزه قم در کنار اين گستردگي، مواجه با آسيبهايي هم هست. مثل مسأله مدرک گرايي و بعضي موارد ديگر که در حوزه نجف نيست. ما بايد فکري کنيم که حوزه ما از آن عمق و عشق به تحصيل که در گذشته داشته فاصله نگيرد. عمق درسها و مطالعات طلبهها بيشتر شود تا به نتيجه مطلوب برسيم.
• حضرتعالي به عنوان يک فقيه، نظرتان در مورد رسالههاي عمليه چيست؟ برخي معتقدند متن رساله خودش گنگ است. براي کسي که تحصيلات حوزوي ندارد خواندن رساله سخت است. آيا در موسسه فقهي تان به فکر روشهاي جديد براي ارائه احکام هستيد؟
به مطلب درستي اشاره فرموديد. رسالههاي موجود براي مردم خصوصاً جوانان، خيلي قابل استفاده نيست. ما در زمان مرحوم والدمان، چند راه را دنبال کرديم. يک راه اين بود که براي جوانان رساله مختصري به نام احکام جوانان که مفاهيمش روشن باشد منتشر کرديم. بسيار هم مورد استقبال قرار گرفت. در تيراژهاي صدهزار چندين بار تجديد چاپ شد. راه دوم اين بود که همان رسالههاي قبلي را ويرايش جديدي به قلم امروزي کرديم. راه سوم توسط مرحوم آقاي مسلم قلي پور که در حادثه منا به شهادت رسيد، انجام گرفت. ايشان زحمت کشيد و با نگارش جديدي رساله موجود را از اين سبک اغلاق و ابهام بيروت آورد. اما باز کافي نيست و چند کار ديگر بايد انجام شود.
اولا در رسالهها مباحثي است که ممکن است هيچگاه براي مردم اتفاق نيفتد. لزومي ندارد ما چيزي که براي مردم اتفاق نميافتد را در رسالههاي عمليه مطرح کنيم. از آن طرف مسائلي هست که مردم نياز دارند ولي در رسالهها نيست. الان چرا استفتائات چند برابر رساله شده است؟ علتش اين است که سوالات جديدي در استفتائات وجود دارد که در رسالهها نيست. اگر از اين استفتائات بتوانيم يک رساله جديدي بوجود بياوريم، طبعا آن رسالههاي قديمي کنار ميرود و اين متن جديد جايگزينش ميشود.
• حضرت آقا، به نظر شما فقه پويا در حوزه علميه امروزي جايگاه خود را پيدا کرده است؟
فقه پويا اگر به اين معنا باشد که موضوعات جديد مورد توجه قرار گرفته باشند، و راههاي جديدي مبتني بر همان موازين اصلي اجتهاد دنبال شود بله ما داريم. شما ببينيد امروز در بحث سلاحهاي کشتار جمعي، همين مرکز فقهي ما حدود ۱۰ مقاله عميق ارائه داده است. خب پويا به اين معنا که به موضوع جديد توجه کرده و بر همان موازين اجتهادي سير کند؛ اين وجود دارد و مواردش هم زياد است. ولي اگر مقصود از پويا، اين باشد که بياييم روشهاي استدلال و آن چارچوبي که فقهاي ما از قديم داشتهاند را تغيير بدهيم، اين نه براي ما مقبول است و نه عملي است. و نه آقايان و مراجع اجازه ميدهند چنين کاري انجام شود.
• مثلا در مورد همين که وقتي موضوع عوض ميشود حکم هم عوض ميشود حضرت امام در مورد شطرنج حکمي را دادند. از اين موارد بغير از شطرنج بنده که تا حالا نشنيدم مسأله جديدي به اين شکل حکمش توسط مراجع عوض شود.
ببينيد موضوع اگر عوض شود حکمش هم عوض ميشود و اين يک امر خيلي بديهي است. پويايي فقه را ما اصلا نبايد در اين معنا و تفسير قرار بدهيم. پويايي فقه يعني يک موضوع جديدي رخ دهد و شما بتوانيد حکم فقهي آن را با مباني استنباط بيان کنيد. الان معاملاتي به نام ليزينگ رواج يافته است. يا در بحث تغيير جنسيت يا موضوع انجماد نطفه و شبيهسازي و تلقيح مصنوعي و اجاره رحم که از بحثهاي مهم و روز است.
اين موضوعات جديد بوجود آمده، آيا حوزه توانسته است پاسخ متناسب به اين مسائل بدهد يا نه؟ امروز در مباحث امنيتي، سياسي، اقتصادي، پزشکي، اجتماعي و... مواجه با موضوعات خيلي جديدي هستيم. در مباحث محيط زيست صدها سوال از حوزه علميه دارد که به بخشي از آن پاسخ داده شده است. ميخواهم عرض کنم پويايي عمدتا در اين جهت بايد تفسير شود. ولي اگر يک موضوعي در قديم بوده و امروز خود به خود در عرف عوض شده اين ديگر نيازي به استفتا و فتوا هم ندارد. در قديم شطرنج به عنوان آلت قمار بوده اما الان از حالت آلت قمار خارج شده است. روشن است که حکم فقهي آن هم عوض ميشود. اينکه ميگوييد مثل شطرنج را ديگر نشنيديد براي این است که از اين سنخ کم اتفاق ميافتد. آنچه که اتفاق ميافتد خلق يک سري موضوعات جديد است.
پويايي در همين است که نسبت به موضوعات جديد ببينيم آيا حوزه پاسخ مناسب داده يا نداده، و در اين جهت عرض ميکنم بدنه حوزه موفق نبوده است. چون در بدنه اصلي حوزه نارسايي و نابساماني وجود دارد. يعني درسها و متون تدريسي حوزه به اين سمت نرفته که طلبه بتواند در اين گونه موارد موفق شود. البته مراکز پژوهشي مثل مرکز فقهي ما دنبال کرده است و الان مثلا در فقه پزشکي، ما در حال تهيه متوني هستيم که در آينده بگوييم طلبه بايد اين متون را بخواند. اين خود يک مرحله خيلي خوب از پويايي فقه است.
• حضرت آقا، به نظر شما در بخش مرجعيت و تقليد ممکن است تغييري صورت پذيرد به اين شکل که مرجعيت هم تخصصي بشود؟ مثلا يک مجتهدي در باب صلاة يا صوم کار کند و در آن زمينه متخصص شود و اعلم شناخته شود، و همه در آن باب از ايشان تقليد کنند. آيا اين مطلب ممکن است؟
از جهت اجتهاد ممکن است يک کسي در عبادات و ديگري در معاملات تخصصش بيشتر باشد. اين از قديم هم بوده است که مثلا ميگفتند در حوزه نجف فلان شخصيت در بحث معاملات اقوي از ديگري در عبادات است و ديگري در عبادات از او اقوي است. ولي به نظر من در بحث مرجعيت مسأله تفکيک خيلي بعيد است اتفاق بيفتد. مرجعيت منصبي است که توسط ائمه معصومين(ع) براي فقها قرار داده شده است. اين عظمتي که مرجع دارد اقتضا ميکند که مردم در همه مسائلشان به او رجوع کنند. اصلا نميشود گفت شما در عبادات به اين مرجع و در معاملات به آن مرجع و در سياسات به آن مرجع مراجعه کن. اين کار تشتّت ايجاد ميکند.
بله اگر يک وقتي تفاوت بين اين مرجع و آن مرجع خيلي باشد مثلا يکي در عبادات نمرهاش ۱۰۰ و ديگري مثلا ۴۰ باشد خب اينجا بعيد نيست که اين مطلب گفته شود. البته باز دايره اين باب وسيعتر ميشود و در خود عبادات هم بايد قائل به تفکيک شويم. ممکن است يک کسي در حج خيلي کار کرده باشد و ديگري در صلاة. آنوقت در خود حج هم بگوييم در فلان بخشش اين فرد بيشتر کار کرده است. بنابراين ما در بحث مرجعيت بايد مجموع را در نظر بگيريم. يعني وقتي ميخواهيم از حيث اعلميت قضاوت کنيم، نبايد تکتک مسائل را مدنظر قرار دهيم. اگر اين راه را دنبال کنيم، بايد در هر مسأله ببينيم کدام فقيه قويتر کار کرده است برويم سراغ او.آن وقت مسأله خيلي مشکل ميشود.
اين را هم عرض کنم که در اعلميت قوت استنباط مهمتر از نتيجه استنباط است. ممکن است فقيهي وقت گذاشته و در حج زياد کار کرده باشد فقيه ديگري در حج به آن مقدار کار نکرده باشد اما قوه استنباط او بيشتر از اولي باشد. لذا وقتي ميخواهيم کسي را به عنوان مرجع انتخاب کنيم بايد ببينيم قوه استنباط اين شخص نسبت به مجموعه مباحث فقهي چگونه است. در اينصورت نميتوان گفت قوه استنباط او مثلا در معاملات بيشتر است. ممکن است کار کردنش در آن زمينه بيشتر باشد يا کمتر اما قوه استنباط او را نميتوانيم تجزيه کنيم. لذا به نظر من تفکيک مرجعيت، شدني نيست و درست هم نيست.
• اشاره کرديد به مدرک گرايي در حوزه و به بيان بنده افول حوزههاي علميه در مقايسه با گذشته. به نظر شما الان حوزه کم کاري کرده يا طلاب کم کاري ميکنند يا نهادهاي ديگر؟
البته در مورد مسأله مدرکگرايي اين را هم عرض کنم بالاخره امروز يک فرق بين حوزه قم و نجف وجود دارد و آن اين است که ما در ايران، نظام اسلامي را داريم. اين حکومت نياز به روحانييين و طلابي دارد که در بخشهاي مختلف اين حکومت حضور داشته باشند. اين روحانيان از جهت ضوابط اداري هم اگر بخواهند حضور داشته باشند چارهاي ندارند جز اينکه سطح علمي شان ضابطهمند باشد. لذا به مدرک نياز پيدا ميکنند. خب اين مطلب در نجف اصلا وجود ندارد.
ميخواهم عرض کنم راجع به مدرکگرايي اين طرف قضيه را هم بايد ملاحظه کرد ولو اينکه اين اشکال الان وجود دارد و يک آسيبي را هم به حوزه وارد ميکند. اما اگر بخواهيم درست قضاوت کنيم امروز واقع مسأله اين است که مشکلات معيشتي که در حوزه علميه وجود دارد اولين مانع براي تعميق علمي طلاب است. چرا يک طلبه به صورت تمام وقت، وقت خود را صرف مسائل علمي نميکند؟ چون عمدتا مشکلات مادي و معيشتي دارند. اصلا يکي از علتهايي که سراغ مدرک ميروند اين است که ميخواهند مسووليتي اختيار بکنند. براي اينکه مشکلات معيشتي دارند.
هرچند امروز توجه مسوولين حوزه به برنامه ريزي و مراقبت از طلاب و حفظ شاکله حوزه به مراتب از گذشته بيشتر است و نميتوان گفت مسوولين هيچ کاري نميکنند چرا کار ميکنند ولي مشکل معيشت طلاب مانع ميشود که اين کارها به نتيجه برسد. البته عوارض ديگري هم وجود دارد. مثل دخالت بعضي از گروههاي بيرون حوزه که آسيبهايي را ميرساند. البته اين آسيب جدي نيست ولي بهرحال آسيبهايي را به اندازه خودش وارد حوزه ميکند.
اينکه بعضي از گروهها دنبال اين هستند بخشي از طلبهها را جذب مسائل جناحي خودشان کنند اين هم از عوامل آسيبزا است. ولي باز عرض کنم اينها نسبت به بدنه حوزه نيست. بلکه در گوشههاي حوزه و در گروههاي محدودي است. براي رفع اين آسيبها بايد فکري بشود. يعني بزرگان و مسوولين حوزه بايد اين آسيبها را برطرف کنند. اگر ما اين آسيبهاي معيشتي و اين آسيبهاي جناحي را بتوانيم از ساحت حوزه دور کنيم فکر کنم حوزه ما خيلي بالنده تر و پوياتر و درخشانتر از جهت علمي خواهد شد و رشد بسيار زيادتري خواهد داشت.
• اين مشکلات معيشتي که فرموديد کما في السابق بايد توسط مراجع حل شود؟
مراجع از طريق خمس و سهم امام حوزه را اداره ميکنند. آنها به اندازهاي که وجوهات دريافت ميشود به طلبهها ميرسانند ولي کفاف نميدهد. يعني امروز کل شهريه يک طلبه درس خارج خوان زير يک ميليون تومان است. واقعا اين مشکلي است. امروز ضعيفترين اقشار جامعه حقوقشان بالاي يک ميليون تومان است. لذا بايد حل اين مشکل را بيشتر پيگيري کرد و با خود مراجع هم در اين رابطه صحبت کرد. اگر بخواهد وضع معيشتي به اين وضع باشد ما در حوزه يک مشکل جدي پيدا ميکنيم.
به نظر شما بهتر نيست در کنار اين سهم امام يک منبع درآمد ديگري براي حوزه باشد؟. نه اينکه ما خمس و ارتباط با مردم را قطع کنيم نه. آن باشد ولي براي ذخيره و کمک يک منبع درآمد ديگري براي حوزه در نظر گرفته شود.
حالا اين يک بحث مفصلي ميخواهد. برخي از بزرگان مثل مرحوم والد ما و ايشان هم از امام نقل ميکردند که حوزه فقط بايد از طريق سهم امام اداره بشود. حتي با اداره حوزه از طريق موقوفات هم مخالف بودند. خب راهکارش اين است که رسانهها حوزهها را به مردم بيشتر معرفي کنند. يکي از چيزهايي که رسانهها به نظر من نه تنها معرفي نکردهاند، بلکه بعضي از فيلمهايي هم که درست کرده اند در جهت تضعيف حوزه بوده است. رسانهها بيايند حوزههاي علميه را به مردم معرفي کنند و اينکه بايد خمس درآمد خود را به مراجع بدهند تا صرف حوزههاي علميه شود اگر مسأله خمس خوب براي مردم تبيين شود که آن را به عنوان يک مسأله واجب قرآني بايد بپردازند. آن کسي هم که خمس را تحويل ميگيرد بايد بر اساس ضابطهاي که دين برايش معين کرده مصرف کند. خب اگر مردم خمس را بپردازند شايد صدها برابر مبالغ فعلي سرازير حوزهها بشود وضع خيلي بهتر از اين بشود.
• در پايان استاد اگر مطلبي داريد بفرماييد.
مجددا تشکر ميکنم البته عرض کنم در مصاحبه ممکن است در پاسخ يک سوال مجال نباشد همه جهات را انسان بگويد و نبايد به اين اکتفا بشود که حق هر سوالي ادا شده است. کساني که اين مصاحبه را ميخوانند توجه داشته باشند. مخصوصا راجع به حوزه مبارکه نجف يک وقتي توهم نشود که بخواهيم راجع به آنجا تنقيصي داشته باشيم، نه، انسان وقتي درحال بررسي تفاوتها است يک نکاتي را ملاحظه ميکند و ميگويد. از آرزوهاي ما رشد و شکوفايي حوزه نجف بهتر از گذشته است.
اما اين طرف قضيه که باز يک جمعي دنبال تضعيف حوزه علميه قم هم هستند به نظر من هم تضعيف حوزه علميه نجف و هم قم هيچکدام جايز نيست. ما بايد به دنبال تقويت هر دو باشيم نه اينکه بگوييم اين را ضعيف کنيم و آنرا قوي کنيم. يک عدهاي متاسفانه دنبال همين مطلباند. بايد هر دو انشا الله رو به قوت و رو به تقويت باشند. ما چند سال پيش تصميم گرفتيم در نجف هم شعبهاي از مرکز فقهي ائمه اطهار عليهم السلام تاسيس کنيم علماي زيادي از نجف هم اين مسأله را از من خواستهاند حتي مکاني هم در آنجا في الجمله آماده کرديم ولي خب موفق نشديم دعا کنيد انشاالله اين کار را انجام دهيم.
با تشکر از حضرتعالي بابت وقتي که در اختيار ما گذاشتيد.