صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم و نقش آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول
۲۱ آبان ۱۴۰۳
۲۱:۳۶
۱۴
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره) فقیهی زاهد، سترگ و آموزنده برای نسلهای آینده
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
بسم الله الرحمن الرحیم
صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم و نقش آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول
صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم و نقش آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول
گفتگو با آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی
صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم، یک مناسبت تاریخی و فرهنگی مهم است که نماد پیشرفت و توسعه علوم دینی در ایران به شمار میآید. این نهاد علمی، با تأسیس مرحوم آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری، پایهگذار تحولات شگرفی در عرصه فقه و اصول گردید. ایشان با ورود به قم، روح تازهای به این حوزه بخشیدند و در طول دوران حیات علمی خود، نه تنها شاگردان برجستهای تربیت کردند، بلکه مبانی اصولی جدیدی نیز ارائه دادند که تأثیرات عمیقی بر علم اصول داشت.
در این گفتگو با آیتالله محمد جواد فاضل لنکرانی، به بررسی نقش آیتالله حائری در شکلگیری و توسعه حوزه علمیه قم و تأثیرات ایشان در علم اصول خواهیم پرداخت. آیتالله حائری با نبوغ و تلاشهای خستگیناپذیر خود، در کنار شاگردانش، از جمله امام خمینی، به ایجاد مبانی نوین در علم اصول پرداخته و بر تداوم این مسیر علمی تأکید داشتند. این گفتگو به تحلیل آرای اصولی آیتالله حائری، روشهای علمی ایشان و تأثیرات عمیق آنها در تحول علم اصول خواهد پرداخت.
با توجه به اهمیت این موضوع، نیاز است که به بررسی دقیق و موشکافانه آثار و اندیشههای آیتالله حائری پرداخته و دستاوردهای ایشان را در بستر تاریخ حوزه علمیه قم مورد تحلیل قرار دهیم. این رویکرد نه تنها به تبیین جایگاه ایشان در علم اصول، بلکه به درک بهتر از تحولات علمی و فکری حوزه علمیه نیز کمک خواهد کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الصَّلَاةُ وَ السَّلاَمُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنا أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ، سِیَما بَقِیَّةِ اللَّهِ فِی الْأَرْضِینَ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ إِلَى قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ»
ابتدا لازم میدانم از جنابعالی و معاونت محترم پژوهشی، جناب آقای مقیمی، و همچنین از مدیریت محترم حوزه، آیتالله اعرافی، تشکر ویژه داشته باشم. این مجموعه در صدمین سال تأسیس حوزه علمیه قم به شایستگی به بیان تاریخ این نهاد ارزشمند و تأثیرگذاریهای مؤسس معظم آن، مرحوم آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری، پرداخته است. ایشان در دومین هجرت خود به ایران با ورود به قم، جان تازهای به حوزه علمیه بخشیدند و شاگردان برجستهای را پرورش دادند که آثار علمی و فکری ماندگاری از خود به جا گذاشتند.
همانگونه که شما اشاره کردید، موضوع بحث بنده نیز در همین راستا و مربوط به مسائل اصولی است. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری ابعاد متعدد و تأثیرات گستردهای در زمینههای فقهی و حتی جریانهای سیاسی زمان خود داشتند. از جمله مهمترین دستاوردهای ایشان، حفظ و توسعه حوزه علمیه قم بود؛ اما عمده بروز علمی ایشان در علم اصول جلوهگر است.
با توجه به اساتید برجستهای که مرحوم حاج شیخ در سامرا و نجف داشتند، و با در نظر گرفتن نبوغ و استعداد فوقالعادهای که در ایشان وجود داشت، میتوان گفت همانطور که ایشان مؤسس حوزه علمیه قم در صد سال پیش بودند، در علم اصول نیز مؤسس آرای جدیدی به شمار میروند. برخی از بزرگان اصول، همچون شیخ انصاری، آخوند خراسانی، مرحوم نایینی و مرحوم اصفهانی، که به تاسیس مبانی جدید در علم اصول پرداختند، را میتوان در یک دستهبندی خاص قرار داد. به نظر من، مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم نیز باید در همین گروه دوم قرار گیرد؛ یعنی کسانی که نه تنها آرای دیگران را نقد و بررسی میکنند، بلکه خود صاحب مبانی جدید و مستقل در علم اصول هستند.
در ادامه بحث پیرامون مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، باید تأکید کرد که ایشان در دستهبندی گروه دوم از بزرگان اصول جای میگیرد. این گروه نه تنها ویژگیهای مشترکی با گروه اول دارند که به آرای دیگران پرداخته و آنها را نقد میکنند، بلکه خود صاحب مبانی جدید در علم اصول هستند و این امتیاز بزرگ را با خود به همراه دارند.
اشراف مرحوم شیخ بر آرای اصولی
کسی که بر آرای اصولی مرحوم شیخ تسلط و اشراف داشته باشد، درمییابد که ایشان نه تنها موسس حوزه علمیه قم بود، بلکه در علم اصول نیز به عنوان یک مؤسس و بنیانگذار تلقی میشود. اگر بخواهیم تحلیل دقیقی از روشهای ایشان در علم اصول ارائه دهیم، باید بگوییم که ایشان به دو روش مختلف قابل بررسی است.
روش تحلیل عقلی و عرفی در اصول
اولین روش، بررسی نگرش مرحوم شیخ به عقل و استدلالات عقلی است. در این زمینه میتوان گفت که ایشان به عقل و بنای عقلا توجه خاصی داشتند. به عنوان مثال، وقتی آثار اصولی مرحوم نائینی را مرور میکنیم، میبینیم که او عمدتاً با یک ذهن روشن و عرفی وارد مباحث میشود و نتایج خود را به این شکل استنباط میکند. اما در خصوص شیخ عبدالکریم، این سوال پیش میآید که آیا او نیز مانند دیگر بزرگان اصول، اسباب و علل تشریعیه را همانند اسباب و علل تکوینیه میدانست؟
شیخ عبدالکریم معتقد بود که اسباب تشریعیه، همانند اسباب تکوینی است. همانگونه که در علتهای تکوینی شرط متأخر محال است، در تشریع نیز این محال بودن وجود دارد. این نگاه عقلی به مسألهای چون تشریع، مشترک با دیگر بزرگان همچون شیخ انصاری و آخوند خراسانی است و حتی در مبانی نائینی نیز میتوان این دیدگاه را مشاهده کرد.
تلاش برای نظم عقلی در اصول
بسیاری از فقها مانند مرحوم نائینی و حتی آیتالله خویی به دنبال این بودند که علم اصول را به صورت یک علم منضبط و بر اساس نظم عقلی پیش ببرند. به همین دلیل، آنها عقیده داشتند که حکم عقلی تخصیصپذیر نیست و باید در همه جا جریان داشته باشد. مرحوم شیخ عبدالکریم نیز با اینکه دارای ذهنی عرفی و روشن در مسائل بود، اما جنبه عقلی بودن مباحث در آرای او به وضوح مشاهده میشود.
در ادامه مباحث مربوط به علم اصول، یکی از محورهای مهم در آرای مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، بحث تعدد اسباب تشریعی است. در این خصوص، مرحوم شیخ عبدالکریم دیدگاهی نزدیک به مرحوم حاج آقا رضای همدانی در کتاب "مصباح الفقیه" دارد. ایشان علل تشریعی را با علل تکوینی قیاس میکند و معتقد است که همانطور که در علل تکوینی هر علت، معلول مستقل خود را دارد، در علل تشریعی نیز همین قاعده برقرار است. به عبارت دیگر، اگر دو علت برای یک غسل وجود داشته باشد، باید دو غسل مستقل انجام شود و تداخل در این زمینه را، به حسب قاعده اولی، نمیپذیرد.
تحلیل نگاه عرفی و عقلی مرحوم شیخ عبدالکریم
یکی از نکات کلیدی در بررسی آرای اصولی مرحوم شیخ عبدالکریم، تعیین این موضوع است که آیا ایشان در مباحث اصول بیشتر به معیارهای عقلی توجه داشتند یا عرفی بودن مسائل را نیز در نظر میگرفتند. این سوالی است که باید با بررسی دقیقتر مباحث اصولی ایشان پاسخ داده شود.
به طور کلی، از آنچه به نظر میرسد، میتوان گفت که شیخ عبدالکریم در برخی موارد رویکرد عقلی را ترجیح میداده است. اما ممکن است در موارد مختلف به شیوههای متفاوتی عمل کرده باشد. به عنوان مثال، یکی از مباحثی که میتوان به آن اشاره کرد، بحث شرط متأخر است که در آثار ایشان به وضوح به چشم میخورد.
نتیجهگیری ابتدایی از آرای اصولی شیخ عبدالکریم
با توجه به مطالعات اجمالی در آرای اصولی ایشان، به نظر میرسد مرحوم شیخ عبدالکریم به معیارهای عقلی توجه ویژهای داشته و در بسیاری از مباحث، رویکرد عقلی را بر دیگر معیارها ترجیح میداده است. البته برای دستیابی به نتیجه قطعی، نیاز به بررسیهای بیشتری در آثار و مبانی اصولی ایشان وجود دارد.
یکی از امتیازهای ویژه مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، نه تنها تأسیس حوزه علمیه قم، بلکه تأسیس مبانی اصولی جدید در علم اصول است. ایشان با نبوغ خود و شاگردانی برجسته، همچون امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه، نقش مؤثری در تحولات این علم ایفا کردند.
شیخ عبدالکریم، مؤسس مبانی اصولی
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری به عنوان یکی از موسسان اصلی در مباحث اصولی شناخته میشود. ایشان، با گذراندن دوران علمی در سامرا و نجف، شاگرد بزرگان آن زمان بود و در نهایت در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت کرد. اما فراتر از جایگاه شاگردی، خود نیز موسس مبانی جدیدی در علم اصول شد و در ترویج و توسعه آن تأثیر چشمگیری داشت.
شاگردی که به قله رسید: امام خمینی
از دیگر دستاوردهای برجسته مرحوم شیخ عبدالکریم، تربیت شاگردانی مانند امام خمینی است. امام خمینی، به ویژه در مباحث اصولی، پر از نوآوری و ابتکار بود. او در مقایسه با دیگران، مانند مرحوم آیتالله خویی، که خود در علم اصول در قله بود، ابتکارات بیشتری در این زمینه داشت.
بنا به ادعای دقیق و مبتنی بر تحلیل علمی، امام خمینی در حوزه اصول، بهخصوص در دوره اخیر، پر ابتکارترین شخصیت به شمار میآید. بررسی دقیق مباحث اصولی امام خمینی، به ویژه در مقایسه با شخصیتهای بزرگ همعصر خود، این نکته را روشن میکند که ابتکارات ایشان، هرچند با نبوغ و عظمت آیتالله خویی قابل مقایسه است، اما در موارد متعددی از آن فراتر میرود.
جمعبندی: استمرار نوآوری در علم اصول
با نگاه به آثار و تأثیرات مرحوم شیخ عبدالکریم و شاگرد بزرگ او، امام خمینی، به وضوح مشخص میشود که هر دو شخصیت، علاوه بر اینکه موسسین بزرگ در علم اصول بودند، با ابتکارات و دیدگاههای نوآورانه خود، این علم را به مرحله جدیدی از تکامل رساندهاند.
شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس بزرگ حوزه علمیه قم و یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای علم اصول، با نگاهی عمیق به مباحث اصولی، همواره تلاش کرده است تا قواعد عقلی را در چارچوب اصول فقه بگنجاند. اما نقطه تمایز او از برخی متأخرین، از جمله امام خمینی، دقیقاً در همین مسئله است که امام به شدت مخالف ورود قواعد عقلی به مباحث اصولی بود.
مخالفت امام خمینی با قیاس تشریعی به تکوینی
یکی از هنرنماییهای علمی امام خمینی این بود که به هیچ وجه اجازه نمیداد قیاس تشریعی به تکوینی در علم اصول وارد شود. این موضوع یکی از مهمترین مبانی امام است که به صورت جدی در مقابل مخالفان آن ایستاد. امام معتقد بود که در اصول نباید قواعد عقلی را بدون توجه به بسترهای شرعی و تشریعی به کار گرفت.
در مقابل، قدما و بسیاری از علمای متأخر، از جمله شیخ عبدالکریم، به کاربرد گستردهتر قواعد عقلی در اصول باور داشتند. امام خمینی اما این رویکرد را به شدت نقد و رد میکرد. بهطور مثال، در بحث عدم جواز قیاس تشریع به تکوین، امام تاکید داشت که این قیاس نادرست است و نباید قواعد عقلی به راحتی وارد مباحث اصولی شود.
ابداعات شیخ عبدالکریم: بررسی فرق بین انشاء و اخبار
یکی از ابداعات مهم مرحوم شیخ عبدالکریم در علم اصول، بحث درباره تفاوت بین "حقیقت انشا" و "حقیقت اخبار" است. ایشان به نقد نظر مشهور در این زمینه پرداخته و اظهار داشت که ایجاد معنا از طریق لفظ، به معنای حقیقی و تکوینی نیست. مشهور اصولیان معتقدند که انشا، "ایجاد المعنی باللفظ" است؛ یعنی وقتی فردی لفظی را انشا میکند، معنایی را با آن ایجاد میکند. اما شیخ عبدالکریم این نظریه را رد میکند و میگوید که لفظ به خودی خود نمیتواند علت تحقق معنا باشد، نه در عالم تکوین و نه حتی در عالم اعتبار.
به باور شیخ عبدالکریم، انشا ایجاد نیست، بلکه حکایت از یک حقیقت نفسانی است. یعنی وقتی متکلم میگوید "اضرب" (بزن)، این صرفاً حکایت از یک طلب نفسانی است که متکلم دارد و در واقعیت خارجی ایجاد نمیکند.
ارجاعات به آثار شیخ عبدالکریم و تأثیر بر علمای دیگر
شیخ عبدالکریم در کتاب "درر"، این موضوع را با جزئیات بیان کرده و به نقد نظریه مشهور پرداخته است. همچنین اهمیت نظرات او در علم اصول به حدی بوده که محققین بزرگی مانند محقق اصفهانی در حاشیههای خود بر کتاب "کفایه" به نظرات شیخ عبدالکریم اشاره کرده و برخی از آنها را تحلیل و نقد کردهاند.
جمعبندی: نوآوریهای شیخ و مخالفت امام
در مجموع، اگرچه شیخ عبدالکریم سعی میکرد قواعد عقلی را در مباحث اصولی پیاده کند، اما امام خمینی با نگاهی متفاوت، این رویکرد را رد میکرد و معتقد بود که نباید قیاسهای عقلی بهطور مستقیم وارد علم اصول شود. این دو دیدگاه، هرچند از دو روش متفاوت برخوردارند، اما هر دو نشاندهنده تأثیر عمیق آنها در تطور و تحول علم اصول است.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در نظریه خود درباره الفاظ انشایی، دیدگاه متفاوتی از مشهور دارد. ایشان معتقد است که الفاظ انشایی نه ایجاد تکوینی دارند و نه ایجاد اعتباری. به اعتقاد وی، الفاظ انشایی مانند الفاظ خبری، حکایت از یک حقیقت درونی و موجود در نفس میکنند.
تفاوت انشا و خبر از منظر مرحوم حائری
ایشان میگوید که الفاظ انشایی، مانند صیغه "افعل" (مثلاً "اضرب")، حکایت از وجود ارادهای در نفس متکلم برای انجام فعلی میکنند. در صورتی که ارادهای در نفس متکلم برای وقوع فعل وجود نداشته باشد، این لفظ دیگر در معنای اصلی خود به کار نرفته و به نوعی معنای خود را از دست میدهد.
نقد نظریه مشهور
آقای حائری نظریه مشهور که انشا را ایجاد معنا از طریق لفظ میداند، به چالش میکشد. مشهور معتقد است که الفاظ انشایی ایجاد معنا در عالم اعتبار میکنند. اما ایشان این مفهوم را رد کرده و میگوید که الفاظ، چه خبری و چه انشایی، صرفاً حکایت از حقایق نفسانی دارند.
کاربرد در بحثهای اصولی
این نظریه تأثیر زیادی در مباحث اصولی دارد. به عنوان مثال، در بحث الفاظ و اینکه آیا الفاظ برای طبایع یا مصادیق وضع شدهاند، نظریه مرحوم حائری مبنای جدیدی ارائه میدهد. ایشان معتقد است که الفاظ انشایی، از جمله صیغههایی مانند "اضرب"، برای حکایت از مصادیق خاص (مانند اراده خاص در نفس) وضع شدهاند.
ابداع مرحوم حائری
این نظریه که انشا حکایت از حقیقتی در نفس میکند و نه ایجاد یک واقعیت جدید، یکی از نوآوریهای مهم مرحوم حائری است و با دیدگاههای مشهور تفاوت دارد.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از بحث صیغه "افعل" نتایج مهمی در علم اصول گرفته است. ایشان معتقد است که صیغههای امر مانند "افعل" نه بهصورت ذاتی برای وجوب وضع شدهاند و نه به دلیل کثرت استعمال. به اعتقاد وی، صیغه "افعل" حکایت از اراده متکلم میکند و میزان قطعیت یا عدم قطعیت اراده، وجوب یا عدم وجوب آن را مشخص میکند.
نقد نظریه مشهور درباره صیغه افعل
در نظریه مشهور، گفته میشود که صیغه "افعل" برای وجوب وضع شده و این امر از طریق وضع لغوی یا حتی بهدلیل کثرت استعمال در وجوب به دست آمده است. برخی نیز معتقدند که وضع تعیینی به دلیل تکرار استعمال صیغه در وجوب ایجاد شده است. همچنین، مرحوم نائینی معتقد است که رابطه میان بنده و مولی بهطور ذاتی وجوب را در پی دارد؛ یعنی هرگاه مولی از بنده خواستهای داشته باشد، عقل بنده را به امتثال امر مولی وادار میکند و از این جهت، وجوب بهطور عقلانی برداشت میشود.
دیدگاه مرحوم حائری
مرحوم حائری اما دیدگاه متفاوتی ارائه میدهد. وی معتقد است که خود لفظ "افعل" به تنهایی دلالتی بر وجوب ندارد، بلکه اراده متکلم و قرائن موجود در گفتار تعیینکننده وجوب یا عدم وجوب آن است. اگر از قرائن فهمیده شود که اراده متکلم حتمی است، این امر به وجوب دلالت میکند، و اگر اراده غیرحتمی باشد، نتیجه آن غیر وجوب خواهد بود. بنابراین، برای تشخیص وجوب یا عدم وجوب، به قرینه نیاز است.
ابتکار مرحوم حائری در این نظریه
مرحوم حائری با این رویکرد، نظریهای جدید و متفاوت از نظریات پیشین ارائه کرده است. به گفته وی، این نظریه از نوآوریهای خود ایشان است و در کلمات فقهی و اصولی علمای قبل از شیخ حائری به این صراحت و تفصیل وجود ندارد. هرچند برخی از آقایان اشاره کردهاند که در آثار مرحوم محقق رشتی نیز اشاراتی به این مسئله وجود دارد، اما به گفته مرحوم حائری، چنین نظریهای به این وضوح و استدلال در آثار گذشتگان وجود ندارد.
ثمرات عملی این نظریه در مباحث اصولی
این نظریه در بسیاری از مباحث اصولی کاربرد دارد، از جمله در بحث اینکه آیا صیغههای امر برای وجوب وضع شدهاند یا خیر. با توجه به این نظریه، میتوان به این نتیجه رسید که صیغههای امر مانند "افعل" نه بهطور ذاتی برای وجوب وضع شدهاند و نه بهدلیل کثرت استعمال، بلکه اراده و قرائن نقش کلیدی در تبیین وجوب یا عدم وجوب دارند.
بحث جبر و اختیار یکی از پیچیدهترین مسائل در فلسفه اخلاقی و اصولی است که در آثار فلاسفه و اصولیان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، یکی از بزرگترین فلاسفه و اصولیان معاصر، در تحلیل این مسائل گامهای مهمی برداشته است.
در بحث جبر و اختیار، یکی از نکات مهم تفکیک میان اراده و اختیار است. مرحوم آخوند خراسانی در این زمینه میفرماید که برای اختیاری بودن یک فعل، لازم است که مسبوق به اراده باشد. اما در اینجا با اشکالی مواجه میشویم: اراده خود از ممکنات است و به خودی خود نیاز به علت دارد. این علت یا باید اراده دیگری از همان شخص باشد، که در این صورت به تسلسل میانجامد، یا مسبوق به اراده خداوند باشد که در این صورت جبر لازم میآید. به عبارت دیگر، اگر اراده به یک اراده دیگر نیاز داشته باشد، به تسلسل میانجامد و اگر مسبوق به اراده خداوند باشد، به جبر میانجامد.
این اشکال به نظر مرحوم محقق عراقی که معتقد است مرحوم آخوند نتواسته این مسئله را حل کند، بسیار جدی است. این مسئله، باعث میشود که بحث جبر و اختیار به طور کامل حل نشده باقی بماند.
پس از مرحوم آخوند، برخی از بزرگترین فلاسفه و اصولیان نظرات مختلفی در این زمینه ارائه دادند:
1. نظریه مرحوم اصفهانی: ایشان معتقد بودند که اراده باید مسبوق به اراده باشد تا فعل اختیاری شود. اما سوال اینجاست که این اراده از کجا آمده است؟ مرحوم اصفهانی میفرماید که این مسئله تفاوتی در اختیاری بودن فعل ندارد. اگر اراده معلول اراده خداوند باشد، این بدان معنا نیست که فعل از اختیاری بودن خارج میشود.
2. نظریه مرحوم نایینی: ایشان نیز در این زمینه نظرات متفاوتی را مطرح کردند، اما پیچیدگیهای این بحث همچنان باقی است.
3. نظر مرحوم حائری: مرحوم حائری، برای حل این معضل، یک دیدگاه جدید ارائه دادند. ایشان میفرمایند که لزوم تسلسل تنها در صورتی اتفاق میافتد که علت اراده، منحصر به اراده خود شخص باشد. اما اگر علت اراده به چیزی خارج از اراده خود شخص، مانند اراده خداوند یا جهت خاصی در اراده، مربوط باشد، دیگر نیازی به اراده اضافی نیست.
مرحوم حائری در تلاش برای رفع اشکال تسلسل، مسئله جهت در اراده را مطرح کردند. ایشان میفرمایند که اگر علت اراده، خود متعلق اراده باشد، دیگر نیازی به اراده دیگری نخواهیم داشت. به عبارتی، وقتی اراده برای تحقق یک هدف خاص باشد و علت این اراده در خود هدف یا مراد نهفته باشد، نیازی به اراده دیگری برای تحقق آن هدف نیست.
اما در صورتی که علت اراده به خود اراده مربوط باشد، نیاز به اراده جدید احساس میشود. به عبارت دیگر، اگر اراده برای تحقق چیزی که خود در آن وجود دارد (مانند یک جهت خاص) باشد، دیگر نیازی به اراده دیگری نیست. این نوع تفکر، از پیچیدگیهای بحث جبر و اختیار میکاهد و به نوعی، مسئله تسلسل را حل میکند.
برای توضیح بیشتر، میتوان به مثالی اشاره کرد. فرض کنید فردی قصد خوردن غذایی را دارد که بسیار خوشمزه است و با طبع او کاملاً سازگار است. در این صورت، اراده او کاملاً اختیاری است. اما اگر همین فرد بخواهد غذایی را بخورد که باعث اذیت دیگران یا بیاحترامی به آنها میشود، این اراده در تضاد با طبع او قرار دارد. در این حالت، او باید بین این دو جهت اراده تصمیمگیری کند. اگر تصمیم به انجام فعل دوم بگیرد، این به معنای ترجیح اراده اول است و به همین دلیل فعل اختیاری او به حساب میآید.
بحث جبر و اختیار همواره یکی از چالشهای بزرگ در فلسفه و اصول فقه بوده است. دیدگاههای مختلفی از جمله نظریههای مرحوم آخوند، اصفهانی، نایینی، و حائری در حل این مشکل ارائه شده است. در نهایت، به نظر میرسد که مرحوم حائری با معرفی مفهوم جهت در اراده توانسته تا حد زیادی این معضل را حل کند و به یک فهم جدید از فعل اختیاری دست یابد.
در برخی مباحث فلسفی، به ویژه در تحلیل اراده و ارتباط آن با افعال اختیاری، مرحوم شیخ نکات جدیدی را مطرح کرده است که به وضوح با نظرات پیشین متفاوت است. در اینجا، بحث بر سر چگونگی تعلق اراده به افعال است و آیا در خود اراده جهتی برای فعل وجود دارد یا خیر.
شیخ با مثالی از قصد اقامت "عشره ایام" اشاره میکند که در این مثال، خود اراده دارای جهتی است. بهعبارتدیگر، اگر کسی قصد اقامت روزهای خاصی را داشته باشد، در ذات اراده، جهت آن (یعنی قصد عشره ایام) موجود است. این جهت به خودی خود بر اراده تعلق میگیرد و در صورت پیش آمدن مشکل یا نیاز به تغییر (مثلاً در نماز چهار رکعتی)، اراده باید بازنگری شود و هیچگونه تأخیر یا توقفی در این اراده مجاز نیست.
ایشان نتیجه میگیرند که هرگاه ارادهای به یک فعل تعلق گیرد، اگر در ذات اراده جهتی وجود داشته باشد، دیگر نیازی به اراده دوم برای انجام آن فعل نخواهد بود. به عبارت دیگر، اگر ارادهای به چیز خاصی تعلق گیرد و جهت آن در خود اراده موجود باشد، این اراده به خودی خود برای تحقق آن فعل کافی است.
این نظر با دیگر نظرات اصولی متفاوت است، زیرا در مواردی که اراده نیاز به جهتگیری یا تصمیم جدیدی داشته باشد، اراده دوم ضروری است. اما در صورتی که ارادهای مستقلاً از یک جهت خاص برخوردار باشد، نیازی به اراده دوم ندارد.
در مقابل نظر شیخ ، مرحوم محقق عراقی معتقد است که مصلحت باید در متعلق اراده باشد و نه در خود اراده. او تأکید دارد که اگر ارادهای در خود مصلحت داشته باشد، هیچ معنایی ندارد و این امر باید به ارادهای نسبت داده شود که به یک موضوع خاص تعلق داشته باشد. از نظر او، اراده نمیتواند صرفاً به دلیل مصلحت در ذات خود تحقق یابد.
یکی از نقاط قوت شیخ در حل مسئله جبر و اختیار، این است که او معتقد است اراده میتواند خود به خود و بدون نیاز به اراده دیگری تحقق یابد، زیرا در ذات خود، جهت و مصلحت دارد. به نظر شیخ، ارادهها میتوانند به دلیل جهت خاصی که در آنها نهفته است، بدون نیاز به اراده دوم یا خارجی شکل گیرند. این نوآوری از آنجا ناشی میشود که شیخ قادر است این مسئله را بدون نیاز به استناد به ارادههای دوم یا خارجی توضیح دهد.
نظر شیخ با دیدگاههای دیگر، نظیر نظریه ملاصدرا، که بر این باورند که اراده دارای جهت در ذات خود است، تفاوتهای بنیادینی دارد. شیخ میگوید که اگر اراده در ذات خود جهت و مصلحت داشته باشد، دیگر نیاز به اراده دیگری نخواهد بود، برخلاف دیگران که معتقدند اراده همیشه به چیزی خارج از خودش تعلق دارد.
در نهایت، با بررسی دقیقتر این بحثها میتوان گفت که شیخ در حل مسئله جبر و اختیار به رویکرد جدیدی دست یافته است که نشاندهنده نوآوری و تحلیلهای عمیقتری در این زمینه است.