مصاحبه شبکه دو سيماي جمهوري اسلامي ايران با آيت الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنکراني
۱۴ شهریور ۱۳۹۰
۱۳:۰۸
۳,۵۸۶
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره) فقیهی زاهد، سترگ و آموزنده برای نسلهای آینده
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
روش آيت الله العظمي فاضل لنکراني(ره) در برگزاري عزاداري حضرت سيد الشهداء(ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
بينندگان عزيز ما امروز توفيق پيدا کرديم در محضر جناب استاد حاج آقا جواد فاضل لنکراني فرزند بزرگوار مرجع فقيد عالم تشيع حضرت آيت الله العظمي فاضل لنکراني باشيم.
خدمت اين بزرگوار سلام عرض کرده و تشکر ميکنم از اينکه وقت خود را به ما اختصاص دارند.
حاج آقا يک سؤال که در اين ايام ميخواستم از محضر شما بپرسم اين است که مراجع بزرگوار ما و بخصوص اين مرجع عاليقدر رحمة الله عليه با آن مقام علمي و آن تلاش و همت والا که نسبت به نشر مکاتب و نشر ارزشهاي عالم تشيع داشتند به زمان ماه محرم که ميرسيدند دچار يک دگرگوني ميشدند در اين باره ميخواستم مقدمتاً از شما در رابطه با اين مرجع بزرگوار سؤال کنم بعد اگر اجازه بفرماييد سؤالهايي را مطرح خواهم کرد.
استاد:
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده هم خدمت جنابعالي و همهي بينندگان عزيز عرض سلام دارم و اين ايام محرم را که ايام حزن و اندوه اهل بيت و همهي شيعيان است به همگان تسليت عرض ميکنم.مراجع بزرگوار تقليد يک رويهي بسيار مشهودي را در ايام عزاداري دارند بطوري که اين بر همهي حوزويان و بر همهي شيعيان کاملاً مشهود است. اولاً بر حسب آن رواياتي که ما داريم که در ايام محرم خنده و شادي و چيزهايي که موجب خوشحالي و فرح باشد ائمهي ما از خودشان بروز نميدادند. و چهرهشان کاملاً يک چهرهي اندوهگين ميشد.
اين بزرگواران هم همينطور اين مشرب و اين روش را داشتند. از نظر کلمات و از نظر صحبت کاملاً تغيير پيدا ميکردند با اينکه مجالس ديگر غير علمي ايشان در غير از ايام محرم معمولاً همراه با مزاح و مطايبات بود اما در ايام محرم به اين نکته توجه داشتند و فراموش نميکنم که والد راحل ما(رضوان الله عليه) با شروع ماه محرم تمام وجودشان مشکي پوش ميشد عبا، قبا، پيراهن، فقط عمامهي ايشان چون سيد نبودند سفيد بود اما اين لباس عزا را بر تن ميکردند و از همين جهت در استفتائاتي که از ايشان ميشد ولو اينکه در فقه ما وارد شده در موارد عادي در صورتي که هيچ جهتي وجود نداشته باشد پوشيدن لباس مشکي مرجوح است اما وقتي يک عنوان بسيار مهمي در ميان باشد مثل عزاداري ابا عبدالله الحسين(عليه الصلاة والسلام) ميفرمودند نه تنها مرجوح نيست بلکه رجحان هم دارد.
يعني اين طرف قضيه را هم قائل بودند و اين پاسخ را در استفتائاتشان داريم. حتي خود ايشان نقل ميکردند که نه تنها ما بلکه مراجع و اساتيد گذشتهي ما از جمله مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و ساير مراجع رويهشان بر همين منوال بوده است اين هم يکي از جهاتي بود که از نظر ظاهر علاوه بر اينکه در کلام رعايت ميکردند در لباس و در پوشاک هم اين دقت را داشتند که يک چهرهي غمگين و عزادار به خودشان بگيرند. نکتهي سوم آن است که حوزههاي علميه در دههي محرم تعطيل است يعني بخش تعليم و آموزش آن تعطيل ميشود اما معناش اين نيست که همهي امور ديني و علمي طلاب و فضلاء تعطيل باشد بلکه کار مهمتر و وظيفهي مهمتري را بر دوش دارند. به اين نکته اشاره کنم که بزرگان ما به آساني درس خود را تعطيل نميکنند. تا مسئلهي بسيار مهمي در کار نباشد درس را تعطيل نميکنند و در اين مورد داستانها و قضاياي فراواني در تاريخ حوزه وجود دارد.
مصاحبهگر: يعني در حقيقت برقراري کلاس درس جزء واجبات است.
استاد: در حقيقت بعنوان يک امر لازم تلقي ميکنند چون تحصيل و تعليم يک واجب کفايي است آن را به عنوان يک امر واجب تلقي ميکنند. اين طور نيست که امروز اگر ميل ما باشد درس بگوييم و اگر ميل ما نباشد درس نگوييم. حتي يادم هست که والد راحل ما رضوان الله عليه در همين اواخر عمرشان با وجود کسالتهاي بسيار فراواني که داشتند به طوري که گاهي اوقات صحبت کردن برايشان خيلي مشکل بود اما در مجلس درس حضور پيدا ميکردند. مراجع بزرگ ما حتي در سنين 90 سالگي که الان هم برخي از آنها الحمدلله در قيد حيات هستند در اين سنين مشغول تدريس هستند.ميخواهم به مردم عزيز اين نکته را عرض کنم که حوزههاي علميه دهه محرم کاملا تعطيل است هيچ درسي در حوزهي علميه نيست و در ازاي آن ميپردازند به مسئلهي عزاداري يعني معلوم ميشود که اين مسئلهي عزاداري حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) در اين ايام امري است اهم. طلاب و فضلاء به تبليغ ميروند و خود مراجع که در قم حضور دارند برنامهشان اين است که در بيوتشان مجالس عزاداري برگزار ميکنند و اينهم نکتهاي است که بايد به آن توجه داشته باشيم.
والد ما به لحاظ جهات عمومي که در حوزه وجود داشته و هم به لحاظ آنکه پدر ايشان که از مجتهدين طراز اول و از همبحثهاي امام رضوان الله عليه بودند و مقيد بودند به اقامهي مجلس عزا در بيت خودشان، اهتمام به اين سنت حسنه داشتند يعني از همان ايام که جدّ ما بعنوان يک مدرّس در حوزه مطرح بودند در منزل و بيت ما مجلس عزاداري برگزار شده است.
شايد تاريخ عزاداري در بيت ما به حدود 70 سال پيش برگردد. البته در قم بيوتات بزرگان ديگري داريم که تاريخش بيشتر از اينهم هست اما اهتمام جد و همچنين والد ما نسبت به مجلس عزاداري در اين بود که در طول اين هفتاد سال حتي يک بار هم تعطيل نشد و خود ايشان هم سعي ميکردند که مرتب در مجلس حضور پيدا کنند بنده از حضور ايشان در مجلس عزاداري خاطرات عجيبي دارم که به بعضي از آنها اشاره ميکنم.
مثلاً اگر اعلام ميکرديم که مجلس در ساعت ده تشکيل ميشود ايشان غالباً ده دقيقه يا يک ربع به ده حضور پيدا ميکرد به ايشان ميگفتم اجازه بدهيد يک مقدار جمعيت بيشتر جمع شود. (با اينکه در اين بيت ما و اين روضه مرحوم آقاي بروجردي شرکت ميکردند، مرحوم امام و مرحوم آيت الله طباطبايي و مراجع بزرگ شرکت ميکردند و همين طور استمرار پيدا کرده تا حالا) من مخصوصاً در دوران مرجعيت به ايشان گفتم اجازه بدهيد يک مقدار جمعيت که آمدند بعد تشريف بياوريد چون قبل از شروع مجلس ميآئيد خسته ميشويد. ايشان تبسمي کردند و فرمودند عجب من خودم را به عنوان صاحب عزا در اينجا قرار بدهم اما دير تر از ديگران شرکت بکنم.
من وظيفه دارم که زودتر از همه بيايم اينجا تأدباً بنشينم. دقت فرمائيد اين مسئله يک مسئلهي مهمي است که ما نبايد در مجلس عزاداري حتي دير بياييم اينقدر اهتمام داشتند. فکر نکنيد که اين يک امر تشريفاتي و يک امر ظاهري است. باز يک خاطرهاي ديگري که دارم اين است: ايامي بخاطر کسالتهايي که داشتند ما يک صندلي براي ايشان گذاشته بوديم تقريبا بالاي مجلس که از يک طرف با ماشين ميآمدند و زوتر ميتوانستند وارد مجلس شوند ايشان قبول نکردند و فرمودند من نبايد بروم بالاي مجلس بنشينم من بايد کنار درب ورودي مجلس آنجا که مردم وارد ميشوند بنشينم چه معنا دارد که من بروم بالاي مجلس بنشينم.
واقعاً تمام حرکات ايشان نسبت به عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين براي ما بسيار عجيب بود والان شما و همهي مؤمنين و مقلدين ايشان در وصيت نامه ايشان ميخوانيد که مرقوم فرمودند بعد از من دههي محرم و دههي فاطميه و جمعهها را ميل دارم که روضه در اينجا برقرار بشود که تا کنون علاوه بر اين ايام، ايام ديگر و شهادتها و مناسبتهاي ديگر بحمدالله مجلس برقرار بوده است. اين که يک مرجع تقليد در وصيتنامهي خودش تصريح ميکند يعني مسائلي از آنها مهمتر در نزد او نيست.
حتي ما دفتري در مشهد مقدس داريم که حدود بيش از ده دوازده سال است که از تاريخ احداث او ميگذرد اين دفتر در ايام مرجعيت ايشان و بنا به درخواست مقلدين در مشهد تأسيس شد ايشان سفارش فرمودند دفتر ما در مشهد باقي بماند و من ميخواهم روزهاي پنجشنبه در کنار قبر حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحية و الثناء آنجا روضه خواني بشود. اهميت مسئلهي احياء عزاداري اباعبدالله اصلاً همهي وجود مراجع را در برگرفته است واقعاً ما اگر زندگي مراجع را بررسي کنيم تمام زندگي علمي و ديني و سياسي اينها پيوند عميقي خورده با مسئلهي عاشورا و عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و عرض کردم در همهي آنها به انحاء مختلف و به کيفيتهاي مختلف مشهود است.
والد ما به لحاظ جهات عمومي که در حوزه وجود داشته و هم به لحاظ آنکه پدر ايشان که از مجتهدين طراز اول و از همبحثهاي امام رضوان الله عليه بودند و مقيد بودند به اقامهي مجلس عزا در بيت خودشان، اهتمام به اين سنت حسنه داشتند يعني از همان ايام که جدّ ما بعنوان يک مدرّس در حوزه مطرح بودند در منزل و بيت ما مجلس عزاداري برگزار شده است.
شايد تاريخ عزاداري در بيت ما به حدود 70 سال پيش برگردد. البته در قم بيوتات بزرگان ديگري داريم که تاريخش بيشتر از اينهم هست اما اهتمام جد و همچنين والد ما نسبت به مجلس عزاداري در اين بود که در طول اين هفتاد سال حتي يک بار هم تعطيل نشد و خود ايشان هم سعي ميکردند که مرتب در مجلس حضور پيدا کنند بنده از حضور ايشان در مجلس عزاداري خاطرات عجيبي دارم که به بعضي از آنها اشاره ميکنم.
مثلاً اگر اعلام ميکرديم که مجلس در ساعت ده تشکيل ميشود ايشان غالباً ده دقيقه يا يک ربع به ده حضور پيدا ميکرد به ايشان ميگفتم اجازه بدهيد يک مقدار جمعيت بيشتر جمع شود. (با اينکه در اين بيت ما و اين روضه مرحوم آقاي بروجردي شرکت ميکردند، مرحوم امام و مرحوم آيت الله طباطبايي و مراجع بزرگ شرکت ميکردند و همين طور استمرار پيدا کرده تا حالا) من مخصوصاً در دوران مرجعيت به ايشان گفتم اجازه بدهيد يک مقدار جمعيت که آمدند بعد تشريف بياوريد چون قبل از شروع مجلس ميآئيد خسته ميشويد. ايشان تبسمي کردند و فرمودند عجب من خودم را به عنوان صاحب عزا در اينجا قرار بدهم اما دير تر از ديگران شرکت بکنم.
من وظيفه دارم که زودتر از همه بيايم اينجا تأدباً بنشينم. دقت فرمائيد اين مسئله يک مسئلهي مهمي است که ما نبايد در مجلس عزاداري حتي دير بياييم اينقدر اهتمام داشتند. فکر نکنيد که اين يک امر تشريفاتي و يک امر ظاهري است. باز يک خاطرهاي ديگري که دارم اين است: ايامي بخاطر کسالتهايي که داشتند ما يک صندلي براي ايشان گذاشته بوديم تقريبا بالاي مجلس که از يک طرف با ماشين ميآمدند و زوتر ميتوانستند وارد مجلس شوند ايشان قبول نکردند و فرمودند من نبايد بروم بالاي مجلس بنشينم من بايد کنار درب ورودي مجلس آنجا که مردم وارد ميشوند بنشينم چه معنا دارد که من بروم بالاي مجلس بنشينم.
واقعاً تمام حرکات ايشان نسبت به عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين براي ما بسيار عجيب بود والان شما و همهي مؤمنين و مقلدين ايشان در وصيت نامه ايشان ميخوانيد که مرقوم فرمودند بعد از من دههي محرم و دههي فاطميه و جمعهها را ميل دارم که روضه در اينجا برقرار بشود که تا کنون علاوه بر اين ايام، ايام ديگر و شهادتها و مناسبتهاي ديگر بحمدالله مجلس برقرار بوده است. اين که يک مرجع تقليد در وصيتنامهي خودش تصريح ميکند يعني مسائلي از آنها مهمتر در نزد او نيست.
حتي ما دفتري در مشهد مقدس داريم که حدود بيش از ده دوازده سال است که از تاريخ احداث او ميگذرد اين دفتر در ايام مرجعيت ايشان و بنا به درخواست مقلدين در مشهد تأسيس شد ايشان سفارش فرمودند دفتر ما در مشهد باقي بماند و من ميخواهم روزهاي پنجشنبه در کنار قبر حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحية و الثناء آنجا روضه خواني بشود. اهميت مسئلهي احياء عزاداري اباعبدالله اصلاً همهي وجود مراجع را در برگرفته است واقعاً ما اگر زندگي مراجع را بررسي کنيم تمام زندگي علمي و ديني و سياسي اينها پيوند عميقي خورده با مسئلهي عاشورا و عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و عرض کردم در همهي آنها به انحاء مختلف و به کيفيتهاي مختلف مشهود است.
مصاحبهگر: حاج آقا خيلي عذر خواهي ميکنم ما در اين سلسله برنامههايي که داريم از فرزندان بسياري از مراجع ضبط ميکنيم به همين نکته اشاره شده که در وصيتنامهي اين بزرگواران اقامه عزاي امام حسين(عليه السلام) حتماً تأکيد شده و اين نشان ميدهد که چقدر اين مسئله مهم است حالا من ميخواستم از اينجا در حقيقت حسن استفاده را کنم و خواهش کنم که بفرماييد با توجه به اهميتي که اين بزرگواران نسبت به اقامه عزاي امام حسين(عليه السلام) داشتند حتماً تذکراتي داشتهاند که در آن مجلس عزاداري امام حسين(عليه السلام) و حماسهي عاشورا چه نکاتي بايد رعايت شود و مردم و مومنين چه نکاتي را لحاظ کنند که در حقيقت يک جور بزرگداشت مقام شامخ حضرت حسينبن علي(عليه السلام) باشد.
فرمودند ما با مؤلف آن تماس گرفتيم که اين کتاب شما اشکالاتي دارد و چندين بار وعده گذاشت که جلسهاي داشته باشيم اما نيامد. پدرم ميفرمودند از جمله کساني که مثل من همين اعتراضات را بر آن کتاب داشتند مرحوم آيت الله آقاي شهاب الدين اشراقي داماد امام رضوان الله عليه بود. بعد از اينکه ما مأيوس شديم از اينکه جلسه اي تشکيل بشود خودمان گفتيم حالا وظيفهي ما اين است که همين اشکالات را در قالب يک کتاب جديد منتشر کنيم و لذا کتاب پاسداران وحي توسط ايشان و داماد امام در سالهاي فکر ميکنم حدود همان بين دههي چهل و پنجاه منتشر ميشود.
خب هم آن کتاب اول که نوشته شده بود و هم رد آن کتاب در شرايط سياسي آن زمان و در شرايطي که حتي حاکم بر حوزه هم بوده مسائل مختلفي را بدنبال داشته به طوري که ايشان ميفرمودند ما از نشر کتاب از جهات متعدد بر جان خود احساس خطر ميکرديم.
ايشان ميگفتند از جمله کساني که نگران شده بودند با اينکه خيلي هم ارادت به حضرت اباعبدالله حسين(عليه السلام) داشت پدر من بود به من گفتند نگران شما هستم که اگر اين کتاب چاپ شود جان شما در خطر بيافتد فرمودند سه بار پدرم اين را به من گفت بار سوم به ايشان عرض کردم اگر ما احساس تکليف کرده باشيم شما چه ميفرماييد؟ پدرم گفتند که ديگر من حرفي ندارم. اگر واقعاً وظيفهي شرعي تشخيص داديد اين کار را انجام دهيد. به اين صورت کتاب پاسداران وحي چاپ و منتشر شد و در آن زمان هم موجي ايجاد کرد و تقريباً ميشود گفت که جلوي رشد آن کتاب قبلي کاملاً گرفته شد. البته بزرگان ديگري هم بر آن کتاب رديه نوشته بودند.
ميخواهم اين جمله را عرض کنم پدرم نقل مي کردند که وقتي پدر من در بستر بيماري بود و روزهاي آخر عمرش را ميگذراند به من ميفرمود محمد بيا اين کتابت را براي من بخوان و من ميرفتم اين کتاب را براي ايشان و در آن حال که در بستر بيماري بود ميخواندم و بعد که تمام ميشد در حالي که اشک از ديدگانش سرازير بود ميگفت من آنچه که در عالم قبر به او اميددارم همين چند کلمهايست که شما نوشتيد يعني آنچه را که پسر به عنوان حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و حمايت از قضيهي عاشورا و حمايت از امام حسين(عليه السلام) نوشته بودند جد ما گفته بود که آنچه که من در عالم قبر به آن اميد دارم اين کتاب است و اين واقعاً مسئلهي بسيار مهمي است.
زندگي ايشان از ابتداء اصلاً گره خورده بود با حمايت از ولايت ائمهي معصومين(عليهم السلام) و خصوصاً قضاياي مربوط به عاشورا و محرم.
اما راجع به سوالي که فرموديد اتفاقاً به نکتهي بسيار مهمي توجه داديد مردم ما بايد ببينند که عزاداريهايي که در حضور مراجع ما انجام ميشده چگونه بوده است به نظرم اين بهترين راه است. آيا هر منبري و واعظي در حضور مرجع تقليد ميتوانسته صحبت بکند؟ در خاطرم هست شايد کمتر کسي در منزل ما منبر رفته باشد و بعد از منبر پدرم او را صدا نزده باشد که تو اين دو تا مطلب را اشتباه گفتي يا اين روايت را درست نخواندي با اينکه کساني که آنجا منبر ميروند از مشاهير حوزه و خطبا هستند و واقعاً هم افراد بسيار ارزندهاي هستند و اين هم يک رويهاي بوده در بين مراجع.
اينطور نيست که هر کسي در حضور اينها بتواند سخن بگويد مراجع ما به منبر اهميت بيشتر ميدادند تا به مداح اين را بايد به مردم عرض کنيم که ما ديگر از مراجع بالاتر در اهتمام به قضيهي عاشورا نداريم. يک مسألهاي نيست که بخواهيم تعصب داشته باشيم عرض کردم اين يک چيز مشهودي است خب آيا اينها به منبري اهميت بيشتر ميدادند يا به مداح؟ آنها به منبري اهميت بيشتري ميدادند منبري بايد ريشههاي مسائل ديني را از عمق قضيهي عاشورا بيرون بياورد و بشکافد.
ما بايد هر سال از صدف قضاياي عاشورا آن دُرهاي درخشاني که در آن وجود دارد بيرون بياوريم آنرا باز کرده و نشان بدهيم و احياء کنيم عاشورا آن قدر ابعاد دارد که ميتوان گفت با وجود همهي کتابهايي که تاکنون در مورد محرم و عاشورا نوشته شده هنوز حرفهاي ناگفتني زياد است. اگر بخواهيم شرحي بر کلمات حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بنويسيم شايد دهها جلد کتاب در همين زمينه ما ميتوانيم داشته باشيم که بحمدالله حوزههاي علميه دائما دنبال اين قضايا هستند ميخواهم اين را عرض کنم آن چه که رکن عزاداري است اصل ايرادِ سخنراني و ابراز حقائق ديني و بيانِ ابعاد گستردهي دين است البته در کنار آن راجع به اين مصائبي که حضرت اباعبدالله و اصحاب و اولادش متحمل شدند چنانچه شخصي بيايد با صداي بسيار خوب اشعار بسيار خوب و با محتوا بخواند اين هم بسيار خوب است ولي اين فرع است و بقول ما در مرتبهي دوم است.
متأسفانه در جامعهي ما در بعضي از جاها دارد عکس ميشود اجازه بدهيد خيلي روشنتر عرض کنيم در بعضي از شهر ها و استانها بعضي از تکايا اول ميروند سراغ اينکه کدام مداح را دعوت کنند فکرشان را سرمايشان را هزينهشان را ميگذارند روي مسئلهي مداح و بعد ميگويند خب حالا سخنران کي باشد. به مردم عزيز و عزاداران حضرت اباعبدالله که واقعاً خاک پاي آنها را ما بايد طوطياي چشم خودمان کنيم و مراجع ما اين کار را کردند. بايد عرض کنيم از اين مسير اصلي که روش بزرگان ما بوده خارج نشوند. اول ببينيد چه کسي ميتوانديک ساعت صحبت کند و دين اين افرادي که پاي منبر او هستند را محکم کند.
آنهم در اين وانفساي روزگار ما با اين ابزارهاي تبليغاتي که دنيا دارد عليه اسلام و انقلاب و عليه شيعه بکار ميبرد آيا آنچه که اين جوان را ميتواند نگه دارد آن کارها و آن ريتمها و آن فرمهايي است که هر سال به نحو جديد و به شکل جديدي توسط بعضي از مداحها ايجاد ميشود؟ يا واقعاً آن مطالبي است که توسط عالمان پرمطالعه بيان ميشود. عرض نميکنم هر کسي منبر رفت مورد تأييد است عرض کردم ببينيد مراجع ما به چه کساني منبري ميگفتند در زمان قديم برخي از منبريهاي ما از مجتهدين درجه يک بودند. مردم ما بگردند ببينند کدام منبري مطالعهي بيشتري دارد.
باز اين نکته الان يادم افتاد ايشان ميفرمودند منبري حق ندارد بدون مطالعه منبر برود. براي يک منبر حق ندارد از محفوظات گذشتهاش استفاده بکند وقتي مخاطب جديد است وقتي افراد ديگري دارند ميشنوند بايد اين مطالعه کندو دائما مطالعاتش به روز باشد، هر منبر بايد به روز باشد و باز اينجا اين خاطره را دارم که ايشان يک وقتي راجع به منبر مرحوم آقاي فلسفي قدس سره اين تعبير را داشتندکه براي من خيلي تعبير جالبي است ميفرمودند آقاي فلسفي وقتي منبر ميرفت يکي از اصول و يکي از ابعاد و مسائل مسلمهي ديني را کاملاً تشريح، روشن و اثبات ميکرد و بعد ميآمد پايين. اين منبر ارزش دارد.
ايشان شديداً مخالف بودند با اينکه منبري در منبر نقل خواب کند و بسيار نسبت به اين جهت نگران بودند که گاهي اوقات ميشنيدند حتي از همين صدا و سيما که بحمدالله اکنون کمتر شده يک کسي دارد صحبت ميکند 60 ميليون بيننده و شنونده دارد آن وقت از اول تا آخر منبر گاهي اوقات خواب نقل ميکند يا دو سه تا از اين کشفيات و مشاهداتي که حالا صبغهي عرفاني دارد و خيلي از اينها هم اساسي ندارد و توي پرانتز تخيل قرار ميگيرد.
مصاحبه گر: حاج آقا ببخشيد اگر هم داشته باشد براي عموم ديگر حجت ندارد يعني ممکن است من اين خواب را ديده باشم و من اين برداشت را داشته باشم.
پس ببينيد بزرگان ما ميگفتند منبر و منبري چه شرايطي بايد داشته باشد منبري کسي است که مطالب متقن بگويد مطالب مستند بگويد از خواب و اين جور چيزها احتراز بکند يک وقت يکي از منبريها در بالاي منبر گفت من اين مطلب را از يک کسي شنيدم بعد از اينکه ايشان از منبر پايين آمد والد ما فرمودند که شما مجاز نيستيد به مجرد شنيدن از کسي آنرا در بالاي منبر نقل بکنيد بلکه بايد خودت احراز بکني بايد دنبال کني مطلب را که چه مقدار اساس دارد.
منبر جايي نيست که در آن اکتفاء کنيم به اينکه من يک مطلبي را از يک کسي شنيدم. بله يک وقت است که ميگويد از يک مجتهد بزرگ يا از يک محقق بزرگ شنيدم اين صحيح است.
لذا واقعاً منبر بسيار اهميت دارد يعني مراجع ما نسبت به منبر اهميت فوق العاده را قائل بودند و درحضور آنها معمولا منبري وقتي منبر ميرفت سعي ميکرد که مطالب بسيار محکمي را بگويد مداحان عزيز ما و مرثيهثراياني که واقعاً وجودشان براي ما و مردم مغتنم است بدانند اشعاري که ميخوانند محتواي اين اشعار چيست مبادا يک وقت خداي نکرده محتوايي داشته باشد که زمينهي شرک را در انسان به وجود بياورد مبادا محتوايي داشته باشد که انسان را از حقيقت دين جدا کند.
اجازه دهيد اين را عرض کنم اول کسي که در ميان مراجع با استفتائي که از ايشان راجع به اشعار مداحان شد و بسيار محکم پاسخ دادند مرحوم والد بودند. يکي از مداحها که حالا به رحمت خدا رفته و خداوند رحمتش کند اين حرف را ميزد که من زينب اللهي ام و امثال اينها از ايشان استفتاء شد ايشان محکم فرمودند که اين حرف حرام است و شرکت و حضور در مجلس اين فرد حرام است و اگر خودش هم بفهمد چي دارد ميگويد اين مرتد است.
و اين چنين برخورد کردند و اين استفتاء در همان زمان در سايت ايشان قرار گرفت و منتشر شد. بنابراين کسي که بعنوان روحاني يا منبري يا مداح ميخواهد مجالس ديني مردم را اداره بکند اگر خودش واقعاً از زاويهي دين کار نکرده باشد اين جرم بسيار بزرگي است. اگر منبري براي آنکه مجلسش پرجمعيت بشود بخواهد يک مصيبتي را که هيچ سندي ندارد بخواند اين روز قيامت جوابي ندارد.
شما ببينيد امام حسين(عليه السلام) رفته در کربلا شهيد شده با آن مصيبتهايي که نه قبلش نظير داشته و نه بعدش، تا قيامت هم نظير نخواهد داشت ما ديگر مثل قضيهي کربلا نخواهيم داشت آن وقت من چطور به خود اجازه بدهم بيايم اين را به نفع خودم براي اينکه مخاطب براي خودم جلب بکنم بهرهبرداري کنم او از همه چيز خود گذشت براي اينکه اسلام بماند آن وقت من بيايم از اين قضيه براي خودم استفاده بکنم چه خيانتي از اين بالاتر ميتواند باشد لذا تقاضاي من اين است که هم منبريها و هم مداحها و هم همهي کساني که ميخواهند راجع به حضرت اباعبدالله(عليه السلام) قلم بزنند فرقي نميکند ما بياييم مطالب محکم و عميق که موجب خشنودي آنها بشود بيان کنيم و بنويسيم نه اينکه يک مطلب دروغي را انسان بگويد که موجب ناراحتي آنها بشود.
و اين چنين برخورد کردند و اين استفتاء در همان زمان در سايت ايشان قرار گرفت و منتشر شد. بنابراين کسي که بعنوان روحاني يا منبري يا مداح ميخواهد مجالس ديني مردم را اداره بکند اگر خودش واقعاً از زاويهي دين کار نکرده باشد اين جرم بسيار بزرگي است. اگر منبري براي آنکه مجلسش پرجمعيت بشود بخواهد يک مصيبتي را که هيچ سندي ندارد بخواند اين روز قيامت جوابي ندارد.
شما ببينيد امام حسين(عليه السلام) رفته در کربلا شهيد شده با آن مصيبتهايي که نه قبلش نظير داشته و نه بعدش، تا قيامت هم نظير نخواهد داشت ما ديگر مثل قضيهي کربلا نخواهيم داشت آن وقت من چطور به خود اجازه بدهم بيايم اين را به نفع خودم براي اينکه مخاطب براي خودم جلب بکنم بهرهبرداري کنم او از همه چيز خود گذشت براي اينکه اسلام بماند آن وقت من بيايم از اين قضيه براي خودم استفاده بکنم چه خيانتي از اين بالاتر ميتواند باشد لذا تقاضاي من اين است که هم منبريها و هم مداحها و هم همهي کساني که ميخواهند راجع به حضرت اباعبدالله(عليه السلام) قلم بزنند فرقي نميکند ما بياييم مطالب محکم و عميق که موجب خشنودي آنها بشود بيان کنيم و بنويسيم نه اينکه يک مطلب دروغي را انسان بگويد که موجب ناراحتي آنها بشود.
مصاحبهگر: سپاسگزارم جناب استاد حالا چون در بعضي از همين مداحيها يا روضهخوانيهايي که بعضي از افراد که الحمدلله همانطوري که شما ميفرماييد خيلي کم شده براي اينکه طرف مخاطب را تحت تأثير قرار بدهند و بقول خودشان گريهاي بگيرند و اشکي را در آورند از مظلوميت افراد صحابه امام حسين دم ميزنند و بعضي از آنها کلماتي را به کار ميبرند که به نظر ميرسد اين مظلوميت نيست بلکه کوچک کردن آن شخص است.
مثلا در مورد حضرت زينب(عليها السلام) تا حدودي در مورد حضرت رقيه(عليها السلام) تا حدودي من ميخواستم سوال کنم که آيا در اين مورد استفتائي از معظم له بوده که ايشان فتوا داده باشند چون نکته خيلي مهمي است که ما مظلوميت را بايد بگوييم ولي خداي نکرده اين مظلوميت باعث نشود که تلقي مخاطب اين باشد که حضرت زينب(عليها السلام) آدم ضعيفي بوده است.
استاد: عرض کنم که در اين مورد يادم نيست که استفتاء خاصي از ايشان شده باشد اما ببينيد در قضاياي کربلا چيزهايي نقل ميشود مثل اينکه امام حسين(عليه السلام) طلب آب کرد خب بعضيها ميگويند که امام با آن عظمت که ميدانست شهيد ميشود و ميدانست که دشمن به او آب نميدهد چرا طلب آب کرد يا چرا بچهي شش ماهه را آورد و از دشمن خواست که به او آب بدهند آيا اين خودش يک تحقير نيست؟ يا قضايايي که راجع به حضرت زينب و فرزندان حضرت هست.اعتقاد بنده اين است نبايد يک مطالبي نقل شود که واقعاً لبش اين باشد که اين حرکت عظيم را ضعيف و کوچک کند اما بايد بدانيم که خيلي از کارها براي اتمام حجت بوده است يعني با اينکه حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) ميدانست که اينها آب نميدهند و ميدانست که چه برخوردي ميکنند اما اين کار را کردند چون خود اين قضيه تا قيامت يک حجت بسيار قوي عليه ظلم آنها ميشود و لذا در امور ديگر از اين باب هم اشکالي ندارد چون اتمام حجت است.
يعني يک وقت کسي کاري ميکند که ممکن است اين کار في نفسه براي او تحقير و تذليل باشد اما اگر بخواهد به عنوام اتمام حجت باشد مانعي ندارد. بالاخره ما اينقدر اصرار داريم بزرگان اصرار دارند که مطالب بايد محکم باشد. قضاياي عاشورا يک جهتش اتمام حجت هست که بايد باشد يک جهتش هم که ما با آن مخالفت نداريم و مراجع ماهم با او مخالفت ندارند زبان حال است يعني ممکن است که يک مطلبي را با زبان قال کسي نگفته باشد اما يک نويسندهاي يا يک گويندهاي يا يک تحليلگري ميگويد آقا اينجا زبان حال فرزند اباعبدالله با امام حسين اين بوده البته باز بايد به مردم تذکر بدهيم که آنچه که الان داريم بيان ميکنيم زبان حال است نه زبان قال. اين هم تا اين حدش مانعي ندارد. منتهي مطلب اصلي همان بود که قبلا عرض کردم.
مصاحبه گر: درود بر شما به عنوان سوال پاياني ميخواستم از محضر شما يک سؤالي بپرسم شايد يک مقدار جنبه شخصيتر داشته باشد بعنوان فرزند يک مرجع بزرگوار که سالها در دامان تربيتي ايشان بزرگ شديد تعريف حسي شما از حماسهي عاشورا و واقعهي کربلا و شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش چي هست؟
استاد: در ميان عرب وقتي که نهايت مصيبت بر زن وارد ميشود زن مظهر جمالش که موي اوست حاضر است موهاي خودش را بکند. يادم است وقتي حاج احمد آقاي خميني (رحمة الله) درحالت کما رفته بود رهبري تشريف برده بودند بيت امام. به خانم امام پيغام داده بودند که شما برويد مثلاً حالا خودتان را پريشان بکنيد و از خدا شفاي ايشان را بخواهيد. اين يک چيز عجيبي است.بعضيها هم اشکال کردند که چطور ميشود حضرت در حضور نامحرم اين کار را کرده باشد؟ نه در همان زير چادر اين کار را ميکنند الان عربها در خود ايام محرم و عزاداري در زير چادر موهاي خودشان را ميگيرند و گاهي واقعاً هم موي خود را ميکنند اين اشکالي ندارد منتها اين را بايد براي مردم درست روشن کرد که ابعادش چيست.
استاد: تلقي شخصي بنده از حضور عاشورا و کربلا و حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) در زندگي والدمان رضوان الله تعالي عليه اين است که احساس نکردم زماني بين اين دو تا جدايي افتاده باشد يعني چه آنوقتي که مجلس عزاداري بود چه آنوقتي هم که مجلس نبود اصلاً همهي شئون وجودي پدرم را واقعاً قضيهي امام حسين(عليه السلام) تحت الشعاع قرار داده بود ايشان گاهي اوقات توي بستر بيماري با اينکه اهل شعر نبودند شعر ميسرودند الان ما يک نوشتههايي از ايشان پيدا کرديم که بسياري از قضاياي کربلا را به نظم در آورده و اين کشف از عجين بودن ايشان با توسل به امام حسين(عليه السلام) ميکند عرض کردم که اگر اين هم نبود براي ما خيلي روشن بود.
مصيبت حضرت براي ايشان هميشه تازگي داشت به طوري که يک مجلس روضه دو تا مجلس روضه حتي آخرين مجلس روضهاي که ايشان تشريف آوردند و گريستند براي اباعبدالله(عليه السلام) درست مثل بود که مصيبت برايش تازه است.
ما هيچگاه احساس نکرديم که اين مصيبت در وجود ايشان کمرنگ شده باشد و آخرين باري که ايشان براي مجلس روضه حضور يافتند با اينکه بين بيمارستان اول و دوم يعني در همين يک ماههي آخر عمرشان بود و از بستر بيماري نميتوانستند بلند بشوند فرمودند مرا در ماشين بگذاريد ببريد دفتر. (چون در دفتر ما يک حياط کوچکي پشت حسينيه هست) و همانجا توي ماشين ميخواهم بنشينم و مصيبت حضرت اباعبدالله(عليه السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) را گوش بدهم مداحي که آن روز مرثيه ميخواند جناب آقاي عاصي بود که واقعاً از مداحهاي بسيار ارزنده است و اشعار خيلي خوبي دارند ايشان براي ما نقل کرد که بعد از آنکه من مرثيهام تمام شد کسي به من گفت که آقا آن طرف شما را توي ماشين کار دارند و من رفتم پيش ايشان و ديدم که ايشان با چه حالي آمده گفتند آقاي عاصي چه من باشم چه نباشم مبادا اين مجالس را ترک بکنيد.
اين مربوط به تقريباً 20 روز آخر عمر ايشان يا کمتر آن است خب اين چيست؟ که واقعاً بين آن گريههاي روزهاي آخر با 50 سال پيش هيچ فرقي نکرده بلکه بالاتر عرض کنم خوشبختانه فيلم خيلي از اين مجالس الان موجود است، خود منبريها ميگفتند که ما هنوز مصيبت را شروع نکرده ميديديم که اول کسي که شانههاي او دارد تکان ميخورد و اشک همينطور از چشمان او جاري ميشود ايشان است.
اين سؤال که اين کار چرا و چه تأثيري در زندگي اين مرجع بزرگ داشته که واقعاً هيچوقت اين محبت و اين ارادت و اين علاقه کم نشده اين رازي است که ما هم بايد دنبالش بگرديم و خود را بيشتر با حضرت اباعبدالله الحسين و اصحابش و عاشورا پيوند بدهيم. ما ميتوانيم بگوييم که هنوز خيلي از ابعاد آن قضايا در وجود ما تجلّي نکرده مراجع چون بحسب آن سعهي ديني و وجودي که داشتند واقعاً ميشود گفت خيلي از ابعاد عاشورا همهي وجود آنها را تسخير کرده بود ما هم بايد به همين سمت انشاءالله پيش برويم به لطف خدا.
اين مربوط به تقريباً 20 روز آخر عمر ايشان يا کمتر آن است خب اين چيست؟ که واقعاً بين آن گريههاي روزهاي آخر با 50 سال پيش هيچ فرقي نکرده بلکه بالاتر عرض کنم خوشبختانه فيلم خيلي از اين مجالس الان موجود است، خود منبريها ميگفتند که ما هنوز مصيبت را شروع نکرده ميديديم که اول کسي که شانههاي او دارد تکان ميخورد و اشک همينطور از چشمان او جاري ميشود ايشان است.
اين سؤال که اين کار چرا و چه تأثيري در زندگي اين مرجع بزرگ داشته که واقعاً هيچوقت اين محبت و اين ارادت و اين علاقه کم نشده اين رازي است که ما هم بايد دنبالش بگرديم و خود را بيشتر با حضرت اباعبدالله الحسين و اصحابش و عاشورا پيوند بدهيم. ما ميتوانيم بگوييم که هنوز خيلي از ابعاد آن قضايا در وجود ما تجلّي نکرده مراجع چون بحسب آن سعهي ديني و وجودي که داشتند واقعاً ميشود گفت خيلي از ابعاد عاشورا همهي وجود آنها را تسخير کرده بود ما هم بايد به همين سمت انشاءالله پيش برويم به لطف خدا.
مصاحبه گر: حاج آقا اگر اجازه بدهيد در ادامه صحبت قبلي ميخواستم يک سؤالي مطرح بکنم توي بعضي از اين مجالس عزاداري بنظر ميرسد براي اينکه حالا بقول خودشان گريهاي بگيرند و مخاطب را بيشتر تحت تأثير قرار بدهند يک صحبتهايي ميکنند مثلا اينکه حضرت زينب(عليها السلام) يا حضرت سکينه(عليها السلام) موهاي خودش را کند اين تلقي من هست شما تصحيح بفرماييد به نظر ميرسد اينها به نوعي تحت تأثير قرار دادن است.
آيا حضرت زينب با آن مقام بزرگ معنوي در حضور نامحرم اجازه ميدهد که موهاي خودش را بکند و يا شيون و زاري بکند با توجه به اينکه امام حسين(عليه السلام) در وصيت آخر به هنگام خداحافظي گفته بود که شما گريهي بلند نکنيد شيون نکنيد موهاي خودتان را پريشان نکنيد در اين مورد هم اگر توضيح بدهيد که آيا اين درست است يا آنکه به نوعي ضعيف کردن مقام بالاي حضرت زينب هست.
استاد: من به نظرم ميرسد که يکي از جهاتي را که بايد در قضيهي عاشورا يک مقداري روشن کرد همين مطلبي است که اشاره کرديد ببينيد ما شخصيتي را در عالم مهمتر از رسول خدا نداريم و اين شخصيت وقتي فرزندش از دنيا ميرود آنهم فرزند کوچک او گريه ميکند و اشک ميريزد.ما اگر در قضيهي عاشورا يک چنين صحنههايي را داشتيم که در آن زيارت ناحيهي مقدسه آمده «ناشرات الشعور» موهاي خودشان را پريشان کردند اين را بايد بياييم براي مردم تحليل کنيم که مقصود چيست و به نظر من نبايد بلافاصله گفت شأن حضرات بالاتر از اين است که اين کارها را بکنند يعني چه ؟ نه.
اولاً اين کار به صورت اينکه آشکار باشد که نبوده در زير همان چادر اين کار انجام شده ثانياً عرب و زنهاي عرب وقتي که بر آنها يک مصيبت وارد ميشود زن براي اينکه شدت مصيبت را نشان بدهد اين کار را انجام ميدهد موي زن با آنکه مظهر زيبايي زن و مظهر جمال زن هست حاضر است در اين مصيبت اين موها را اين طوري پريشان بکند و حتي آن را بِکَند لذا اگر ما بياييم اين را درست تحليل و بيان کنيم منافاتي با شئون حضرت زينب(عليها السلام) ندارد اينطور نبوده که در مرعي و منظر نامحرمان اين کار شده باشد.
بالاخره شما ببينيد که امام سجاد(عليه السلام) وقتي که آن وجود مبارک و جسم شهيد شدهي حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) را ديد آنقدر منقلب شد که حضرت زينب(عليها السلام) به ايشان عرض کرد که تو داري جان خود را از دست ميدهي خب بالاخره اينها هم انساناند منتهي انسان کامل اند اما انسان کامل معنايش اين نيست که در مقابل مصيبت اشک نريزد اتفاقا اگر اشک نريخت محل سوال است و بايد بپرسيم که چرا اين کار را نکرد؟ در حد طبيعي اش و حتي در حد اينکه بخواهند به دنيا اعلام بکنند که اين افرادي که مظهر استقامت و صبر هستند آنقدر مصيبت عظيم بوده که ديگر اين اعمال را انجام دادند اين کار براي بيان عظمت مصيبت است نه بيان عدم صبر خودشان.
يک وقت ما ميگوييم اين کار نشانه ضعف است خب نبايد اين کار انجام بشود اما اگر حاکي از ضعف نباشد بلکه براي بيان عظمت مصيبت باشد هيچ اشکالي ندارد که اين کارها واقع شده باشد