مصاحبه خبرگزاري ايسنا و ايكنا پيرامون نقشه راهبردي در دفاع مقدس با حضرت آيت الله شيخ محمد جواد فاضل لنكراني(دامت بركاته)(30 / 6 / 90)
۱۴ آبان ۱۳۹۰
۰۷:۵۸
۴,۷۰۶
خلاصه خبر :
بسم الله الرحمن الرحيم
س: ضرورت توجه حوزه به فقه حكومتي:
در افتتاحيهي سال جديد مركز فقهي ائمه اطهار عليهم السلام عرض كردم يكي از ضرورتهايي كه در زمان ما براي رشد فقه وجود دارد پرداختن به فقه حكومتي و فقه سياسي است. به نظر من با اينكه هزار و جندصد سال از تاريخ فقه ميگذرد شايد هيچ دورهاي مثل اين دوره فقه اهلبيت به ميدان عمل و به ميدان سياست و به ميدان اجتماع وارد نشده است و با ورود فقه به اين عرضه و با احتياجات شديد جامعهي بشري خصوصاً نيازهايي كه امروز، حكومت دارد. فقه ما به دوران بلوغ خودش رسيده.
ما از اين جهت خوشحال هستيم كه اصل اين تقسيمبندي امروز براي فضلا و محققين روشن است، شايد در گذشته تقسيم فقه به فقه شخصي و فقه حكومتي اصلاً معناي روشني نداشت، شايد برخي ميگفتند دو جور فقه نداريم، يكي فقه شخصي و ديگري فقه حكومتي. اما واقعش اين است كه همهي مسائلي كه در فقه وجود دارد بايد از زاويهي حكومت هم مورد بررسي قرار بگيرد. بحمدالله منابع بسيار غني و ادله در اختيار محكم داريم اما اگر اين ادله را با توجه به اجراي آن در حكومت اسلامي بخواهيم مطرح كنيم ممكن است شكل ديگري پيدا كند. بنابراين جاي خوشحالي دارد كه امروز حوزههاي ما به اصل اين موضوع واقف شدند و اين به بركت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ماست. سؤالات فراواني كه مربوط به حكومت اسلامي است امروز به حوزهها سرازير است. مثلاً ما ممكن است از ديدگاه فقه شخصي، احكام و حدودي كه در باب جزاييات اسلامي داريم به يك نحو باشد اما وقتي بيايد در باب حكومت، شكل ديگر عناوين جديدي پيدا كند كه با حدوث اين عناوين ممكن است تغييراتي به حسب ظاهر در بعضي از احكام هم بوجود بيايد، ما اگر روايات ائمهي معصومين: را ملاحظه كنيم از آن روايات كاملاً استفاده ميشود كه در برخي از زمانها ائمه يك حكمي را ميدادند و در بعضي زمانهاي ديگر يك حكم ديگري را ميدادند! در يك زماني دادن زكات به بعضي گروهها را جايز ميدانستند و در زمان ديگر جايز نميدانستند، در يك زماني بعضي از عقود مشروع بوده و در زمان ديگر مشروع نبوده، اين به اختلاف ازمنه است كه از همين جا ميشود استفاده كرد كه در حكومت اسلامي، خودِ حاكم به اقتضاي شرايط و ضرورتهايي كه وجود دارد ميتواند يك فتاوايي را صادر كند، كما اينكه در تاريخ فقه ما هم نظاير زيادي دارد.
علي ايّحال به نظر من اگر مسئلهي فقه حكومتي بخواهد به صورت دقيق مطرح شود اولاً بايد در اصول فقه كه منطق فقه است، آن عناوين و مؤلفههايي كه مربوط به حكومت است و در اصول مورد توجّه قرار نگرفته، آنها مورد توجه قرار بگيرد، شايد ما به بركت همين قضيهي فقه حكومتي بتوانيم يك قواعد جديدي را در خود علم اصول ابداع كنيم. فرض كنيد مقدار دخالت ملاكات و مصالح در احكام، چه اندازهاي ميتواند باشد، در اصول بايد يك تحولي به وجود بياوريم، چون اصول منطق فقه ماست و اگر در اصول تحوّلي به وجود بيايد در فقه قهراً اين تحوّل به عنوان فقه حكومتي مطرح ميشود، اين كار كاري نيست كه افرادي كه مراحلي از اجتهاد را نگذرانده باشند بتوانند متصدي آن باشند، بايد افراد قوي، محقق و مجتهد بتوانند با اين فرصتي كه در زمان ما براي حوزهها بوجود آمده اين فقه حكومتي را كاملاً مدوّن كنند و ارائه بدهند و اميدواريم كه هر چه زودتر اين مسئله ان شاء الله واقع شود.
س) نقش روحانيت در انقلاب بر كسي پوشيده نيست و حضرتعالي هم تأكيد كرديد. نقش روحانيت در دفاع مقدس را ميخواهيم بررسي كنيم و در محضر شما هستيم بيشتر روي نقش مراجع صحبت بفرماييد.
پاسخ استاد: يكي از افتخاراتي كه حوزهي علميه ما دارد، بعد از افتخار بزرگي كه در حدوث اصل انقلاب و در هدايت و رهبري انقلاب كه در رأس آن امام رضوان الله تعالي عليه بود دارد، برگ درخشان دوّم حوزه در تاريخ سي سالهي گذشته حضور حوزه در دفاع مقدس است. در همان زمان همراه با ساير اقشار مردم، شاهد بوديم كه طلاب و اساتيد درسها را رها ميكردند و نه فقط در قسمتهاي پشتيباني، بلكه در سنگرها و خط مقدم هم در كنار رزمندگان حضور پيدا ميكردند، حالا اين حضور گاهي اوقات رزمي و تبليغي بود و گاهي فقط تبليغي بود.
فراموش نميكنم كه والد راحل ما حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني رضوان الله تعالي عليه سهم بسزايي در اين حركت و حضور حوزه در جبههها داشت، اولاً در همان زمان وقتي كه همهي كشور نيازمند به تشكيل بسيج شد، بسيج روحانيّت در حوزه تشكيل شد و رياستش هم با ايشان بود.
س: يعني اولين فرماندهي بسيج طلاب بود؟
ج: بله. رياست بسيج روحانيت را ايشان به عهده داشت و در درس خودشان مكرّر طلبهها را تشويق ميكردند به حضور در جبههها. با اينكه ايشان در همان زمان هم مبتلا به كسالتهاي سختي بود ما دو مرتبه همراه ايشان كه در يك مرتبهاش آيت الله جوادي آملي بود و در دفعه بعد آيت الله خرازي و آيت الله مرحوم حاج شيخ حسن تهراني، براي ديدار با رزمندگان و حضور در جبههها حضور پيدا كرديم، يك بار كه ايشان تشريف آوردند به جبهه، من در سپاه فتح (در سمت جنوب) بوديم كه مربوط بود به برادران اصفهان و بچههاي بسيار قوي و پركاري بودند، الآن يك عكسي از آن وجود دارد كه ايشان هستند و بنده و دو تا از اخويهاي ما، اين درست در سنگرهاي خط مقدم جبهه است، وقتي كه ايشان به آنجا آمدند شب را ، در يك سنگر محدودي كه عدهاي جمع شده بودند براي آنها سخنراني كردند، آن شب عراق (من يادم هست) تا صبح آنجا را ميزد و من اطمينان پيدا كردم كه همهي ما از بين خواهيم رفت و اين سؤال را مطرح ميكردم كه چرا مسئولين جنگ اجازه دادند كه ايشان تا اينجا بيايد، ايشان كه قدرت جنگيدن نداشت ولي بالأخره خود ايشان ميل داشت كه بيايد و حضور پيدا كند! در ستاد تبليغات جبهه و جنگ اسنادي از عكسها و صحبتهاي ايشان در آن مدّت در آنجا، و در قسمتهاي ديگري كه رفته بودند همه هست!
يكي از خاطراتي كه دارم این است كه يك وقتي همراه ايشان رفته بوديم جماران خدمت امام رضوان الله عليه، بنده دست امام را بوسيدم و بيرون آمدم ولي پدرم نشستند و ميخواستند مسائل حوزه را با امام مطرح كنند و بعد كه بيرون آمدند ديدم مقداري اشك در چشم پدرم جمع شده و به ايشان عرض كردم كه قضيه چه بود؟ فرمودند امام از من گزارش حضور طلاب در حوزه را خواست، به ايشان عرض كردم كه ما تا حالا اين مقدار شهيد از حوزه داشتيم، يك لحظه ديدم امام مقداري اشك از چشمش آمد، هم اينكه خوشحال بود كه فضلا و طلاب حضور جدي در حوزه دارند و هم متأثر از شهادتشان و بعد به من فرمودند كه اين آمار را به مردم بگوئيد، آن زمان پدر ما به ايشان عرض كرده بود 1200 طلبه تا حالا شهيد شده و اين در فرضي بود كه آن موقع كل آمار طلبهها در حد بيست هزار نفر نبود، اوايل انقلاب آمار طلبهها به بيست هزار نميرسيد. همان موقع مطرح بود نسبتي كه شهداي روحانيّت در جبهههاي جنگ دادند بيش از نسبتي است كه همهي اقشار و گروهها دارند، يكي ديگر از كارهايي كه والد ما در آن حضور داشتند بدرقه كردن طلاب براي جبهه بود، دفتر تبليغات اسلامي؛ وقتي ميخواستند طلبهها را اعزام كنند ايشان ميآمد قرآن را بالاي سر طلبهها ميگرفت، با آنكه يك مجتهد درجه اول حوزه كه مورد شناخت همهي فضلا و بزرگان هم بود، خودِ بنده هم مكرر در جبههي جنوب و غرب حضور پيدا كردم. با اينكه مشغول درس بوديم و ايشان به جهات علمي ما خيلي توجه داشت ولي چون مسئلهي جبهه بود تشويق ميكرد كه بايد حضور پيدا كني و از اين جهت ايشان هم خوشحال بود.
به نظرم مسئله حضور بزرگان حوزه در جبهه مورد غفلت واقع شده، همين اواخر يادوارهاي هم در حوزه راجع به حضور روحانيّت در جبهه برگزار شد ولي هيچ ياد و خاطرهاي از بزرگان درجه اول حوزه كه آن زمان حضور پيدا كردند مطرح نشد.
شما ميتوانيد با همين برادر عزيزمان آقاي ذوالنور كه خاطرات خيلي خوبي از مرحوم والد ما در بسيج روحانيّت و در تشكيل تيپ امام صادق(ع) دارند بپرسيد، از آن طرف فرماندهاني كه از جبهه به قم ميآمدند، سپاهيها، ارتشيها، اينها به ملاقات با بزرگان حوزه ميآمدند، چقدر در اين ملاقاتها نسبت به جهاد در راه خدا، تشويق به حضور در دفاع مقدّس، تقدير از رزمندهها، مسائل مطرح ميشد، كنار آن نفس مسيحايي كه امام رضوان الله عليه داشت، اين مجموعه كه واقعاً حواريّون امام و فرزندان امام در حوزه بودند اين چنين جبهه و جنگ را ياري ميكردند.
حالا خود فيضيه و كمكهاي مادي حوزه كه از طريق همين شهريههاي اندك طلبهها انجام ميشد. مسئله جالبي است كه جزئياتش بايد توسط افرادي كه متصدي آن بودند با سند بيان شود.
س: يكي از فرماندهان جنگ ميگفت، مخصوصاً وقتي نزديك عمليات ميشد فرماندههاي گردان براي حضور طلبههاي بيشتر در گردان دعوايشان بود. چرا اين مسئله اينقدر برايشان مهم بوده است؟
ج: عرض كردم كه فرماندهان سپاه روي آن تعبّد و ارادتي كه به اساس دين داشتند، واقعاً نسبت به روحانيّت خيلي معتقد بودند. من اين خاطره را عرض كنم كه يك زماني رفته بودم در جبههي غرب خط مقدم بعد از چنگوله، نشسته بوديم در همان سنگر فرماندهي كه يك سنگر محدودي هم بود، صحبت از اين شد كه چه كسي عمامه به سرتان گذاشته؟ من گفتم اين از افتخاراتم است كه امام روي سرم عمامه گذاشته، فرمانده آنان همان جا بلند شد عمامه من را گرفت بوسيد و اشك ريخت! اينطور عشق به روحانيّت به خاطر آن اعتقادي بود كه به دين داشتند. باز اين خاطره را هم عرض كنم، اوايل جنگ وقتي جبهه ميرفتيم در آنجا معمم بوديم وقتي ميآمديم اينجا هنوز رسماً معمم نشده بوديم؛ يكي از سفرهايي كه ميخواستم بروم والد ما رضوان الله عليه فرمود مناسب است كه دائماً معمم باشيد، يك وقتي را از امام گرفتند، زماني بود كه ملاقاتهاي امام تعطيل بود، وقتي به حاج احمدآقا گفتند كه قصد دارم محمدجواد را معمم كنم، ايشان بر اساس آن عنايتي كه به مرحوم والد ما داشت يك وقتي را تعيين كرد و رفتيم خدمت امام، و اين هم يكي از افتخارات بزرگ بنده است.چون ايشان دلش ميخواست وقتي ما در جبهه حضور داريم به عنوان يك طلبهي رسمي حضور داشته باشيم كه اين حاكي از توجهي بود كه ايشان داشت. ميخواهم عرض كنم كه فرماندهها، سربازها و رزمندهها روي آن اعتقاد و خلوصي كه داشتند، يك پيوند عميقي بين آنها و روحانيّت ايجاد شده بود يادم هست وقتي والد ما به جبهه آمده بودند، براي اينكه ايشان به كدام قسمت بروند بين فرماندهها نزاع شده بود، اين روي مسائل اعتقادي بود، معتقد بودند كه اگر يك بزرگي در يك بخشي حضور پيدا كند با حضورش بركاتي را در آنجا ايجاد ميكند و اين براي دفاع بسيار مؤثر است.
س: جداي از بزرگان، خود طلاب عادي هم در بخش تبليغ و هم به عنوان رزمنده حضور گسترده داشتند؛ مثلاً طلبهاي در يك گرداني بود كه مهارتهاي رزمي بالايي داشت؟
ج) اصلاً نفس حضور با اين لباس مهم بود، وقتي رزمندهها ميديدند يك كسي معمم به خط مقدم آمده، موجب قوّت قلبشان بود و تشويق مي شدند، ميديدند يك روحاني هم كنار آنها آمده و ميخواهد حضور پيدا كند!
در يكي از سفرهايي كه جنوب بودم يك پيرمرد 70 سالهاي بود كه روحيهي بالايي داشت و اساساً طوري عمل كرده بود كه تمام رزمندهها ميگفتند فلاني فقط براي شهادت آمده! يعني كاملاً نشان داده بود كه رسيدن به فيض شهادت يك افتخار بسيار بزرگي است كه نصيب هر كسي نمي شود، خيليها در جنگ بودند و شهيد هم نشدند، در خط مقدم هم بودند شهيد نشدند! خود اين لباس و اين مسئوليت الهي كه روحانيّت دارد سبب ميشد كه آن رزمنده بر صحّت كارش اطمينان كامل پيدا ميكرد و مطمئن ميشد كه اين كار وظيفه ديني و شرعي او است، امام در يك پيام فرمودند من دست و بازوي شما رزمندهها را ميبوسم، خيلي از روحانيّت بعد از آن پيام ميگفتند ما به نيابت از امام بايد اين كار را بكنيم و اين كار را ميكردند و روحانيّت هم با اعتقاد دست آن رزمندهاي كه تفنگ بر دوش ميگرفت و با اخلاص ميجنگيد ميبوسيد و بر اين بوسه افتخار ميكرد. واقعاً خوشحاليم و اين برگ زرّين دوم در تاريخ روحانيت در اين 30 سالهي اخير است كه يك افتخار خيلي بزرگي براي خودش رقم زد، حضور خيلي جدّي در ميدان جنگ داشت.
پيشنهاد ميكنم مسئولين دفتر تبليغات بيايند آمار حضور روحانيت در جبهه و سخنرانيها، نماز جماعت، دعا، مجالسي كه ميگرفتند را منتشر كند، همينها بود كه رزمندهها را تشويق و ترغيب ميكرد با خيال راحت در جلوي دشمن ميايستادند بدون اينكه دغدغهاي داشته باشند.
س: به روحانيت در دفاع مقدس چه نمرهاي ميدهيد؟
ج: من نمرهي 20 ميدهم، واقعاً بيش از حدّ انتظار حضور پيدا كرد! يعني عرض كردم آن زمان كه مجموعه روحانيت بيست هزار جمعيت بيشتر نداشت اين تعداد جانباز و شهيد داده.
س: ظاهراً 6500 شهيد داده.
ج: اساساً گاهي اوقات درسها يك دفعه خلوت ميشد، از خلوت شدن بعضي از درسها ميفهميديم كه عملياتي واقع ميشود، تا عمليات نزديك ميشد فرماندهها تماس ميگرفتند طلبهها و رزمندهها به جبهه ميرفتند و بعد از عمليات برميگشتند.
من باز يادي كنم از شهيد سيد علي روحاني فرزند مرحوم آيت الله سيد مهدي روحاني رحمة الله عليه، گاهي اوقات كه براي مباحثه ميآمد، ميديدم عبايش روي دوشش است و با لباس نظامي و عمامه هم به سرش است، ميگفتم كجا بودي؟ ميگفت من ديشب از جبهه رسيدم. ميآمد مباحثهاش را انجام ميداد و بعد از پنج شش روز دوباره برميگشت. باز به شما عرض كنم كه خيلي از رفقايي كه به آنجا ميامدند نه ورقهاي پر ميكردند، نه اسمي مينوشتند و هيچ سندي از آنها نيست، يكي دو ماه در يك گوشه كارهاي تبليغي ميكردند و برميگشتند و انتظاري از كسي نداشتند، آن موقع هم نميگفتند كه اين مدت بعداً جزء سابقهات محسوب ميشود، به نظر من روحانيت نقش خودش را خيلي خوب ادا كرد. پيام امام و دستور امام در جنگ را در درجه اول روحانيت لبيك گفت و حضور پيدا كرد كه اين هم افتخار بزرگي است.
س: توضيحي هم بفرماييد در مورد جنگ فرهنگي، حضور روحانيت چطور بوده؟
ج: در اين تهاجم فرهنگي باز حوزهي علميه قدمهاي خوبي برداشته اما نميتوانيم بگوئيم آنچه كه مورد انتظار بوده عمل شده، امور فرهنگي يك مقداري با مسائل ديگر و با نهادهاي ديگر كشور گره خورده، و چون متأسفانه مخصوصاً در اين چند سالهي اخير نهادهاي رسميِ كشور ما نسبت به مسائل فرهنگي نه تنها بيتفاوت بودند، بلكه به صورت قاطع ميگويم و ادلههم دارم، به نظر من به ابتذال فرهنگي كمك كردند! در اين ده سالهي اخير نهادهاي فرهنگي كشور ما كدام كتاب ديني را با تيراژ وسيع منتشر كردند؟ بيايند ارائه بدهند، راجع به حجاب، راجع به مسائل جوانان، راجع به مسائل اخلاقي، كدام كتاب، كدام فيلم، كدام اثر را آمدند با يك تيراژ وسيع در اختيار جامعه قرار دادند؟ از آن طرف هم ديديد همين اواخر روزنامهي ايران مجلهي خاتون را منتشر كرد كه من در صحبتهايم گفتم كه مجلهي خاتون يك كار حساب شدهي چند ساله است، كه اينطوري حلال و حرام خدا را خراب ميكنند! چرا بايد اينطور بشود؟ البته روحانيّت وظيفه خودش را درست انجام ميدهد. من در هفتهي خبرنگار به بعضي از خبرنگارها عرض كردم اگر آن زماني كه روحانيّت در مورد مسائل مهدويّت و ادعاهاي دروغين و باطلي كه بعضيها در مورد مهدويّت دادند هشدار داد، مراجع ما مخصوصاً والد راحل ما، زياد در اين مسئله هشدار دادند و مطالبشان هست، اگر شما اين را درست به مردم رسانده بوديد، ديگر اين حرفهاي باطلي كه امروز مطرح ميشود مطرح نميشد! شما ببينيد مسئلهي مهدويّت در اين دورهي اخير واقعاً سست شده، هر چند الفاظ در اين مسئله زياد تكرار شده، يعني امروز ما ذهن جوانها را نسبت به مسئلهي مهدويت تقويت نكرديم، اين همه همايشهاي بزرگ در تهران گذاشته شده، بيائيم بررسي كنيم، آيا به تقويت باور جوانهاي ما در مورد مهدويت كمك كرد يا نه؟ متأسفانه جواب خيلي روشني ندارد.
ولي روحانيت كار خودش را انجام ميدهد، بالأخره هر كسي در اين حوزه چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي مشغول كار است، يكي از كارهاي ابتكاري كه قبل از مرحوم والد ما در دفتر هيچ مرجعي نبوده، ايشان از همان اوايل مسئوليت فرمودند مرجع تقليد فقط نبايد با يك بخشي از جامعه ارتباط داشته باشد دستور دادند يك بخش فرهنگي را راهاندازي كرديم، كتابهاي فراوان با تيراژ بالا به صورت رايگان در اختيار جوانها قرار داديم، راجع به حجاب، بعد از فوت ايشان جزوهاي را تهيه كرديم در دويست هزار نسخه چاپ كرديم، مسئولين فرهنگي كشور با اين بودجه هاي عظيمي كه در اختيارشان هست بگويند كدام كتاب ديني را با ده هزار تيراژ چاپ كردند؟ ما با همين وجوهاتي كه مردم به ما دادند و ميدهند آمديم اين را چاپ كرديم و رايگان در اختيار خواهران خودمان در بيمارستانها، وزارتخانهها، دانشگاهها و ... قرار داديم و الحمدلله آثار خوبي هم داشت.
اين بخش فرهنگي ما تا حالا كتابهاي مورد نياز جوانها را در ايام ماه رمضان، تابستان، محرم منتشر كرده، ولي يك دست هميشه صدا ندارد! مخصوصاً ُنبايد گفت كه متولي مسائل فرهنگي فقط حوزههاي علميه هستند، اين اشتباه است! مسائل فرهنگي اصلاً يك هويّتي دارد كه با همكاري همه نهادها، دولت و نظام، روحانيّت، اگر دست به دست هم بدهند تحقق پيدا ميكند آنطور كه مطلوب است. ولي اگر نه، از آن طرف روحانيت زحمت ميكشد و اين همه راجع به حجاب حرف ميزند از آن طرف هم يك مجله در تيراژ وسيع با يك كيفيت خيلي عجيب به صورت رايگان در اختيار جوانهاي ما قرار ميگيرد، اين آقايان در اين مجله ميگويند ما ميخواهيم از حجاب دفاع كنيم، من ميگويم حالا همهي حرفهاي مورد اشكال مجله را كنار بگذاريم، صفحهي آخر مجله عكس يك دختر جوان را با يك حجاب بسيار بد، يعني يك روسري كه تا نيمهي سرش افتاده و در حال شطرنج بازي است، اين واقعاً مروّج ترويج حجاب است؟ اين ترويج ورزش بانوان است، يعني ورزش بانواني كه اسلام ميگويد اين است؟! و همچنين صدا و سيما در كنار كارهاي مثبتي كه دارد، واقعاً برنامههاي مفيد و خوبي در شبكه قرآن،در برنامههاي اجتماعي و مذهبي دارد، انصافاً بعضي از مباحثش خوب است، ولي گاهي اوقات برنامههايش آنچنان ضربه زننده است كه به اين زوديها قابل جبران نيست، اين هم بايد يك فكري برايش بشود. اينها گوشهاي بود از مسائل فرهنگي كشور.
س: اين مسائل فرهنگي اخير با انتخابات هم ارتباط دارد؟
ج: اهل فن و اهل سياست ميگويند ارتباط دارد.
س: يك خاطرهي شيرين از دفاع مقدس براي ما تعريف كنيد.
ج: به همان جبههي غرب كه رفته بودم، سنگر فرمانده ما يك روزنهاي داشت كه من معمولاً آنجا ميرفتم مينشستم يك مقداري از نور و هواي آنجا استفاده كنم، گاهي شبها آنجا ميخوابيدم، يك شبي بچههاي بقيه سنگرها آمدند به من گفتند كه شما دائم در سنگر فرمانده هستي، نميآئي سري به ما بزني، ما رفتيم آنجا، همان شب خمپارهاي از همان روزنه وارد آنجا شده بود، يعني فردا آنجا كاملاً از بين رفته بود.
خاطرهي ديگري دارم از جبههي جنوب؛ يك وقتي ما را اعزام كردند به قسمت رانندههاي كمرشكن (تريليهاي كه تانك ميبرد)، معمولاً ما به هر قسمتي كه ميرفتيم اول سؤال ميكرديم قسمت عقيدتي كجاست؟ يكي از بچههاي بسيجي آنجا بود و به من گفت شما چرا اينجا آمدي؟ گفتم من آمدم براي اين رانندهها، گفت هر روحاني كه اينجا آمده برگشته، اينها اصلاً نماز نميخوانند، اينها را مجبور كردند بيايند تانكها و وسائل را بياورند، گفتم حالا ما يك شب ميرويم سراغ اينها ببينيم چه ميكنند؟ اينها در همان بيابانهاي خوزستان ماشينهاي تريليشان را نزديك هم ميآوردند و از باتريشان يك لامپ خيلي قوي گرفته بودند و يك چادر بزرگي داشتند كه شبها دور هم به گعده مينشستند، ما به اين بسيجي گفتيم بلند شو برويم سراغشان! گفت من كه جرأت نميكنم، ميگفت من چند روزي كه اينجا هستم اصلاً نزديك اينها هم نميروم، اينها يك فرهنگ و خصوصيات ديگري دارند! گفتم من خودم ميروم، ما بلند شديم رفتيم آنجا و از دور به ايشان گفتيم ما شنيده بوديم رانندهها آدمهاي بامعرفتي هستند، مهمان كه ميرسد ميآيند سراغش، ما دو شب است كه در سنگر بسيج هستيم ولي شما سري به ما نزديد! خلاصه همين سبب شد كه بلند شدند به استقبال ما آمدند و ما را بردند بالاي سنگر خودشان نشاندند، يك پيرمردي بود به نام كريم، معلوم ميشد كه بزرگ همهي اينهاست، شروع كرديم باب رفاقت و دوستي را با اينها باز كنيم، اولاً من به شما عرض كنم كه مدتي بود يك قسمت ديگري از جبهه رفته بوديم و از بس به ما ساچمهپلو داده بودند واقعاً مريض شده بوديم، مدتي بود غذاي درستي نخورده بوديم، آن شب اينها رفته بودند يك گوسفندي خريده بودند، كشته بودند، يك برنجي هم گذاشته بودند، يك چلوگوشت خوبي در جبهه به ما دادند كه هيچ وقت آن غذا يادم نميرود، آن شب چيزي به اينها نگفتم و فقط خوش و بش كرديم و آمديم، دوباره فردا شب خودشان اصرار كردند كه بيائيد، فردا شب رفتيم و گفتيم شما كه جبهه ميآئيد و براي رزمندهها زحمت ميكشيد ممكن است خدايي نكرده خمپارهاي بيايد، يا حادثهاي پيش آيد، لذا از فرصت استفاده كنيد و احكام ديني را ياد بگيريد. بالأخره از نماز شروع كرديم! به آقاكريم گفتيم چون شما بزرگ اينها هستي نماز بخوان و اينها بعد از شما بخوانند، هِي گفت نه حاج آقا! شما خودت بخوان، از ما اصرار و از او هم انكار، بالأخره شروع كرد و ديديم از نماز بجز يك الله اكبر و لا اله الا الله چيز ديگري بلد نيست، بعد ما ديديم كه بد ميشود گفتيم آقاكريم آخر شب است و يك مقداري خسته شده و يادش رفته! فلاني تو بخوان، ديديم او هم همينطور، خلاصه عرض كنم كه ما با اينها رفيق شديم به طوري كه حمد و سوره و نماز را ضبط كردند و گفتند وقتي ميرويم خط اين را گوش ميدهيم و تازه ميخواهيم ياد بگيريم!
كمكم خودشان هم آمدند يك سنگري آن طرفتر دو تا چادر به هم متصل كردند و بالأخره نماز جماعت راه انداختيم. آدمهاي با معرفتي بودند.
والسلام