نقد آيت‌الله فاضل لنكراني(دامت برکاته) بر ايده «كاهش و تنظيم جمعيت كشور» در گفتگو با «جوان»

۲۸ شهریور ۱۳۹۱

۱۴:۳۵

۳,۵۲۱

خلاصه خبر :
عمده فقها اين فتوا را دارند كه مسأله تكثير ولد در آيات و روايات، ترغيب شده و استحباب دارد ... يكي از سنت‌هاي خداوند تبارك و تعالي اين است كه اگر ولد زياد شود، رزق هم بيشتر مي‌شود ... «فرزند كمتر زندگي بهتر»؛ يك فرهنگ غيرديني و غيرانساني است... صدا و سيما بايد در اين زمينه نشست‌هايي را بگذارد، متخصصين بيايند و حرف‌هايشان را بزنند
آخرین رویداد ها

گفت و شنودي كه در پي مي‌آيد، در صدد نقد تصميمي است كه تحت عنوان «قانون كنترل و تنظيم خانواده» در سال ۱۳۷۲ در مجلس تصويب شد و اينك پس از دو دهه، آثار خويش را نمايان ساخته است، ‌تا جايي كه رهبر معظم انقلاب آن را قابل تجديد نظر و بسياري از علما به فقدان پايه فقهي آن اذعان نموده‌اند.
در این گفت و شنود؛ فقيه گرانمايه حضرت آيت‌الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنكراني(دامت برکاته) به بررسي اين مقوله نشسته‌اند. با سپاس از ايشان كه وقت خود را به اين گفت‌وگو اختصاص و متن آن را مورد بازبيني قرار دادند.

با تشكر از جنابعالي به لحاظ شركت در اين گفت‌وشنود، همانگونه كه مطلعيد در دهه دوم انقلاب به تناسب نگاه و سياست مسئولان وقت، مسئله كنترل جمعيت، بسيار مورد تبليغ و تشويق قرار مي‌گرفت. البته در همان دوره هم برخي از علما در اظهار نظرهايي كه مي‌كردند، هم در اصل و هم در لزوم پيگيري مقطعي آن تشكيك مي‌كردند، اخيراً با توجه به هشدارهاي بيشتر در اين‌باره و در نهايت بيانات اخير رهبر معظم معظم انقلاب، اين مسئله به شكل جدي‌تر مورد تشكيك و حتي خدشه قرار گرفته است. جنابعالي ابتدا نظريه خود در اين مورد و مباني آن را بفرماييد تا در ادامه به مسائل بعدي بپردازيم.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. ابتدا تشكر مي‌كنم از جنابعالي و مسئولان محترم روزنامه‌ «جوان» كه به اين بحث مهم كه نه ‌تنها يك بحث فقهي است، بلكه آثار بسيار مهم اجتماعي دارد و بايد به شكل جدي به آن پرداخته شود، توجه كرديد و اميدوارم ابعاد اين بحث كاملاً براي همگان روشن شود، به وي‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژه مسئولان ما، مخصوصاً قوه مقننه كه مسئوليت قانونگذاري را دارد، به ابعاد گوناگون اين مقوله بيشتر توجه داشته باشند و آثار آينده قانوني را كه در اين مورد در مجلس تصويب مي‌كنند، بررسي كنند و ببينند براي كشور و حتي دين چه آثاري دارد. الان مي‌‌بينيم قانوني كه در سال ۱۳۷۲ به عنوان تنظيم و كنترل جمعيت تصويب كردند، بعد از گذشت ۲۰ سال، چه آثار زيان‌باري را براي مجموعه امت اسلامي و كشور ما به بار آورده است كه اميدواريم با توجه به آنچه كه مقام معظم رهبري تذكر دادند كه بايد بررسي مجدد شود، ان‌شاءالله مسئولان و نمايندگان محترم مجلس به نحو دقيق به اين موضوع بپردازند.

به عنوان مقدمه اين بحث بايد عرض كنم كه در ميان فقها كسي را سراغ نداريم كه به عنوان يك حكم اولي در اسلام، مسأله تكثير اولاد را مستحب نداند، يعني عمده فقها با توجه به آيات و رواياتي كه داريم، اين فتوا را دارند كه مسئله تكثير ولد در آيات و روايات، ترغيب شده و استحباب دارد، حتي به نظر حقير، از روايات به عنوان حكم اولي، استحباب مؤكد هم استنباط مي‌شود. وقتي رواياتي را كه در اين باب وارد شده، ملاحظه مي‌كنيم، عناوين مختلفي در اين روايات وجود دارند كه خود اين عناوين تا حد زيادي ابعاد اين حكم اولي را براي ما روشن مي‌كند. مثلاً در روايات داريم كه حضرت پيامبر(ص) فرموده‌اند: در روز قيامت، كثرت امت من سبب افتخار من است، يعني همين كه امت پيامبر خاتم(ص) امت كثيري باشند و از اين جنبه نسبت به ساير امم برتري داشته باشند، آثار پربركت آن در روز قيامت ظاهر خواهد شد. اين روايت معروف است كه حضرت فرمودند: «تزوجوا فاني مكاثر بكم الامم غداً في يوم القيامه». يا بعضي از تعابيري كه در روايات داريم، از جمله اينكه خود ازدواج موجب ازدياد و تكثير رزق است. درآن دوره كساني كه مشكل مالي داشتند، وقتي خدمت حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار(ع) مي‌رسيدند و به آنها عرض مي‌كردند براي ما چاره‌اي بينديشيد، مي‌فرمودند: «برويد ازدواج كنيد».

از آن سو؛ تكثير ولد موجب تكثير رزق هم هست. يكي از سنت‌هاي خداوند تبارك و تعالي اين است كه اگر ولد زياد شود، رزق هم بيشتر مي‌شود و اين نكته بسيار مهمي است كه بايد به آن توجه كنيم. تعبير سومي كه مي‌توان از روايات استنباط كرد، اين است كه هر مسلماني وقتي پا به عالم وجود مي‌گذارد و به حدي مي‌رسد كه مي‌تواند شهادتين را بيان كند، ثقلي بر زمين دارد و زمين را سنگين مي‌كند، به عبارت ديگر فرق است بين انسان مسلمان و كافر. زمين نسبت به يك انسان كافر تعهدي ندارد و وجودش براي زمين كالعدم محسوب مي‌شود، ولي زمين با يك انسان مؤمن ارتباط دارد و وجود او حتي باعث نشاط زمين مي‌شود. اين تعابير در روايات وارد شده‌اند. اولين نكته‌اي كه از اين تعابير به دست مي‌آيد اين است كه اين حكم اولي، به عنوان يك قضيه حقيقيه دائميه الي يوم القيامه وجود دارد، يعني تا روز قيامت اگر بپرسند نظر اسلام در مورد تكثير ولد چيست؟ بر اساس نظر همه فقها، حكم اولي آن اين است كه استحباب دارد و به عقيده ما استحباب مؤكد هم دارد و در طراز ساير مستحبات نيست.

اين به عنوان يك قضيه حقيقيه است و يك قضيه خارجيه نيست. مقصود من از اين جمله اين است كه ممكن است برخي احتمال بدهند ترغيب به تكثير اولاد مربوط به زماني بوده كه عدد مسلمان‌ها كم بوده و مربوط به اوايل ظهور اسلام است كه تكثير در تعداد مسلمين موجب تقويت و شوكت آنها مي‌شده و در نتيجه بعد كه مسلمان‌ها به اقتدار و شوكت رسيدند، موضوع اين حكم منتفي مي‌شود. در قضيه خارجيه، ديگر حكم تا روز قيامت باقي نيست، بلكه مربوط به شرايط زماني خاصي است.

به نظر ما اين حرف صحيحي نيست. از اين تعابيري كه در اين روايات وارد شده، به‌خوبي استفاده مي‌كنيم كه اين حكم به عنوان يك قضيه حقيقيه مطرح است. وقتي پيامبر(ص) مسئله را موكول به روز قيامت مي‌كنند، وقتي در بعضي از روايات مي‌فرمايند:«اني اباهي بكم الامم يوم القيامه ولو بالسقط»، مي‌توانيم اين نتيجه را بگيريم. روشن است بچه‌اي كه سقط شده، در شوكت مسلمان‌ها دخالتي ندارد. وقتي در روايات گفتن لااله‌الاالله مطرح مي‌شود، از يك موجود صاحب ارزش صحبت مي‌شود. «تَثْقُل» در روايات به معني سنگيني وزن نيست، بلكه انسان مسلمان براي زمين يك موجود باارزش تلقي شده است و اين امري است كه تا روز قيامت برقرار است و ما نمي‌توانيم آن را به عنوان يك قضيه خارجيه معرفي كنيم.

همانگونه كه اطلاع داريد، عده‌اي از حوزويان در دو دهه گذشته، در پاره‌اي از رساله‌ها و مكتوبات سعي كرده‌اند به عكس نظريه شما، يعني به كنترل و تقليل جمعيت وجهه فقهي بدهند. مناسب است در اين بخش از گفت‌وگو به ادله اين گروه هم مروري انتقادي داشته باشيد؟

بله، برخي از بزرگان در يكي دو دهه گذشته رساله‌هايي در اين باره نوشته‌اند و عقيده‌شان بر اين بوده كه روايات مورد اشاره ما، به عنوان يك قضيه خارجيه مطرح است. من وقتي در عبارات‌شان دقت كردم، در مجموع پنج ادعا در كلامشان وجود دارد. من مي‌خواهم اجمالاً اين ادعاها را مطرح و اشكالاتي را كه در باره آن به ذهن مي‌رسد، بيان كنم.

در اولين ادعا به اين نكته اشاره كرده‌اند كه درست است كه ما آيات و رواياتي داريم كه دلالت بر رجحان كثرت اولاد دارد، اما اين آيات و روايات قضيه خارجيه و ناظر به زماني است كه كثرت اولاد دليل بر قدرت و شوكت باشد و گروه‌ها، قبايل و اقوام در آن زمان‌ها، مسئله كثرت اموال و اولاد را مايه تفاخر بر يكديگر قلمداد مي‌كردند. اين ادعا را كرده‌اند و چند شاهد هم در كلامشان بر اين ادعا آمده. مثلاً در برخي از آيات وارد شده كه كفار در مقابل انبيا مي‌گفتند:«نحن اكثر اموالاً و اولاداً» ما چون مال و اولادمان زياد است، خدا نمي‌تواند ما را عذاب كند! يا اينكه خداوند در سوره توبه در مقام تهديد منافقين مي‌فرمايد: «كَالذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُواْ أَشَد مِنكُمْ قُوةً وَ أَكْثَرَ أَمْوَالًا وَ أَوْلاَدًا» (۱) گفته‌اند اين آيه صراحتاً بيان مي‌كند كه اگر كثرت اموال و اولاد، نه‌تنها موجب قوت و شوكت نباشد، بلكه موجب ضعف و فقر، جهالت و مرض بشود، ديگر نبايد بگوييم تكثير اولاد استحباب دارد.

گفته‌اند در حال حاضر ـ ‌يعني همان زماني كه رساله را نوشتند ـ هيچ انساني نيست كه بيايد و با افتخار به ديگران بگويد من اولادم از تو بيشتر است! و بخواهد با كثرت اولاد به ديگري مباهات و افتخار كند و لذا استحباب خود را از دست مي‌دهد. بر اين ادعا، عجالتاً مي‌توانيم چهار اشكال وارد كنيم.

اشكال اول اين است كه اگر كفار و منافقين كثرت اولاد را سبب تفاخر خود قرار مي‌دادند، اين دليل نمي‌شود كه بگوييم آيات و رواياتي كه دلالت بر رجحان ولد دارند، هم به قضيه شوكت و قدرت مربوط است، اين قابل قبول نيست كه چون منافقين و كفار به كثرت اولاد، تفاخر مي‌كردند، پس بياييم از نظر علمي و صناعي، براي آيات و روايات، قيد يا قرينه بگذاريم و بگوييم اين آيات و روايات مربوط به يك قضيه خارجيه هستند. به اصطلاح خيلي روشن‌تر و عرفي‌تر، هيچ‌گونه قرينيتي ندارند، يعني وقتي ما مي‌خواهيم چيزي را قرينه قرار بدهيم، بايد قرينيت آن در نزد عرف، مردم و مخاطبين روشن باشد.

منافقين كثرت اولاد را موجب تفاخر و شوكت قرار مي‌دادند، پس ما هم بياييم بگوييم اگر اسلام ترغيب كرده براي همين جهت است؟! بديهي است كه اين‌طور نيست و به عنوان مثال، گفتن «لااله‌الاالله» چه ربطي به مسئله شوكت دارد؟ اين مسئله كه من حتي به سقط شما مباهات مي‌كنم، چه ربطي به قوت و شوكت مسلمان‌ها دارد؟ تعابيري كه در روايات وارد شده، نه ‌تنها قابليت حمل بر اين معنا را ندارد، بلكه اباي از اين حمل دارد.

اشكال دوم اين است كه اگر ما بر فرض اين را به عنوان يك قرينه قبول كرديم و گفتيم اسلام كه به تكثير اولاد ترغيب مي‌كند، براي اين است كه مسلمان‌ها قوت و شوكت پيدا كنند. سؤال اين است كه اين تفسير چه دليلي مي‌شود براي اينكه اين آيات و روايات را به عنوان يك قضيه خارجيه قلمداد كنيم؟حتي اين تفسير هم نمي‌تواند ما را به اين نتيجه برساند كه حتماً اين قضيه يك قضيه خارجيه باشد، ملازمه‌اي با اينكه اين قضيه، قضيه خارجيه باشد، ندارد. چرا؟ چون مي‌گوييم اسلام به كثرت اولاد ترغيب كرده است و كثرت اولاد الي يوم القيامه موجب تفاخر است. قضيه خارجيه در جايي است كه در شرايط خاصي حكمي اجرا و تمام مي‌شود. مثلاً در روايات آمده است كه پيامبر(ص) در شرايط خاصي دستور دادند درخت‌هايي را در جايي بسوزانند و مي‌گوييم اين مربوط به آن شرايط بوده و ديگر هم تكرار نمي‌شود، اما اگر گفتيم اين روايات و آيات را بر قوت و شوكت حمل مي‌كنيم، باز حقيقيه بودن خود را از دست نمي‌دهد و عنوان قضيه خارجيه را پيدا نمي‌كند.

اشكال سوم اين است كه صاحب اين ادعا اساساً تمام تفاخر را مربوط به يك قبيله، خانواده يا گروهي نسبت به گروه ديگر قرار داده و بعد تصريح كرده است كه در دوران ما اگر خانواده‌اي نسبت به خانواده ديگري اولاد بيشتري داشته باشد، موجب تفاخر او نمي‌تواند باشد، درحالي كه اگر در اين روايات دقت شود، بحث تفاخر در اينجا مربوط به كليت قدرت اسلام است، يعني نبايد نگاهمان را به يك يا ۱۰ تا خانواده معين و حتي يك شهر يا يك كشورخاص معطوف كنيم، بلكه بايد نگاهمان را وسيع و مربوط به مجموع امت اسلامي كنيم.

در زمان ما، تعداد مسلمانان نسبت به بقيه اديان معروف جهان، كمتر است و اين مسئله روشني هم هست، پس اگر ما مسئله قوت و شوكت را هم ملاك قرار بدهيم، باز بايد اين را براي مجموع امت اسلامي لحاظ كنيم.

اين روايت صحيحه‌اي است از امام صادق(ع) كه برادر حضرت يوسف(ع) به ايشان عرض كرد كه پدرم به من دستور داد كه ازدواج كن و هدف اين بود كه اگر ذريه‌اي داشته باشي كه «تثقل الارض بالتسبيح، فافعل». اين مربوط به مجموعه امت اسلامي و موحدين است. اين نويسنده تصريح كرده كه در شرايط كنوني ـ‌ منظور زماني است كه رساله نوشته شده كه شايد مربوط به ۱۰، ۱۵ سال پيش باشد ـ كثرت نفوس موجب ضعف و وهن و فقر و جهل و مرض و بطالت است. سؤال ما اين است كه اگر امروز مسلمان‌ها مشكلاتي دارند و خانواده‌اي به علت كثرت نفوس نتواند اولاد خود را از جهت صحت و سلامتي و وضعيت اقتصادي تأمين كند، آيا واقعاً كثرت نفوس سبب اين امر شده يا عدم تدبير و مديريت صحيح است؟ آيا پدر، مادر و رئيس خانواده نتوانسته درست مديريت كند؟ رئيس دولت نتوانسته تدبير صحيحي بكند؟ عدم استفاده از امكانات بوده؟ ما دنبال اين نمي‌رويم كه نعمت‌هاي الهي را درست استخراج و مصرف كنيم. در كشور ما، از دوران پهلوي مي‌گفتند تا چند سال ديگر نفت مملكت ما تمام مي‌شود! حالا هر چه زمان مي‌گذرد مي‌بينيم بحمدالله منابع جديدي كشف مي‌شوند، به ميدان‌هاي وسيع نفتي دسترسي پيدا مي‌كنند. واقع مسئله اين است كه ادعاي اينكه كثرت نفوس باعث اين مسائل مي‌شود، اصل آن، راحت‌طلبي است. يعني افراد به‌جاي به كار انداختن فكر و همت و تلاش، راحت‌طلب شده‌اند.

ما بايد احكام اسلام را در كنار ساير احكام در نظر بگيريم. اگر اسلام بر كثرت نفوس مسلمين تأكيد كرده، در كنار آن مسئله كار و كسب حلال را به عنوان يك امر راجح و حتي در حد جهاد قرار داده است. اسلام بيكاري را به ‌شدت مذمت مي‌كند و انسان‌هايي را كه سربار ديگران هستند، ملعون مي‌داند. بنابراين انسان از همان زمان كه قدرت بدني پيدا مي‌كند، بايد كار كند و امور او تحميل بر ديگران نباشد. اگر ما به اين جهات دقت و آنها را رعايت كنيم، چنين حرف‌هايي نخواهيم زد.
بر اين ادعا اشكالات ديگري هم وارد هست كه در اينجا به همين مقدار اكتفا مي‌كنم.

نقد آيت‌الله فاضل لنكراني(دامت برکاته) بر ايده «كاهش و تنظيم جمعيت كشور» در گفتگو با «جوان»

و ادعاي دوم؟

ادعاي دوم اين است كه در گذشته مسئله كميت نقش اساسي داشته است و مثلاً در ميدان جنگ، كسي كه لشكرش بيشتر بوده بر آن‌كه كمتر بوده، غلبه مي‌كرده است. در زراعت و ساخت بنا و... هم همين‌طور، ولي در دوران كنوني، در اثر پيشرفت علوم و تكنولوژي ديگر كميت ارزش خود را از دست داده و تخصص، تجربه، پيشرفت علمي و ابزار و تكنولوژي جديد جاي آن را گرفته است. ممكن است ۱۰ نفر كه بتوانند بمبي را بسازند، بتوانند بر ده‌ها لشكر غلبه كنند. اين مطلب را مؤيد نظريه خودشان قرار داده‌اند و در نتيجه گفته‌اند در حال حاضر بايد به سراغ كيفيت برويم و كاري به كميت نداشته باشيم. بر اين ادعا دو جواب مهم داريم؛ جواب اول اين است كه قبول داريم كه در زمان معاصر، ادوات پيشرفته بسيار مهم هستند، ولي وقتي انسان به متخصصين مراجعه مي‌كند، مي‌بيند اينها نمي‌توانند نقش افراد را ناديده بگيرند، يعني هنوز زياد بودن يك لشكر و يك قوم، اهميت خود را از دست نداده است...
ضمن اينكه بسياري از اين ادوات در اثر كثرت آدم‌هاي انديشمندي كه خواهند آمد، ارتقا و توسعه پيدا مي‌كند...

بله، يعني در ميان افرادي كه مانع از تولد آنها مي‌شويم، ممكن است نوابغي باشند كه بتوانند هزاران برابر ادوات موجود دشمنان را درست كنند و ما اگر از به وجود آمدن آنها ممانعت كنيم، طبعاً به آن نتيجه نمي‌رسيم. اشكال دوم اين است كه اين شيوه نتيجه‌گيري، با صناعت اجتهاد سازگاري ندارد. يعني ما وقتي در آيات و روايات داريم كه مي‌گويند افرادتان را زياد كنيد، از جهت علم‌ اصول، اين اطلاق دارد، يعني چه كيفيت زياد بشود، چه نشود، شما بچه‌هايتان را زياد كنيد. اين اطلاق را چه كار كنيم؟ حالا اگر به زعم صاحب اين ادعا، در حال حاضر كيفيت در جامعه حرف اول را مي‌زند، چگونه دست از اطلاق آيات و روايات برداريم؟ اين مطلبي است كه از جهت اجتهادي نمي‌توانيم قبول كنيم.

به اين نكته اشاره كنم كه صاحب اين ادعا كه تخصص حرف اول را مي‌زند، شاهد آورده‌است كه الان اسرائيل بر كشور فلسطين استيلا پيدا كرده، درحالي كه هم امكانات و هم نفوس آنها كمتر بوده است. علتش اين است كه اينها از لحاظ علم و صنعت و ادوات نظامي بسيار پيشرفته بودند، در نتيجه موضوع حكم، انقلاب پيدا كرده است و در اين صورت، خود حكم هم انقلاب پيدا مي‌كند.

جواب روشن است. به قول حضرت امام(قده)، اگر همين حالا مسلمانان با همين عده‌اي كه هستند، واقعاً درست با اسرائيل مقابله كنند، مجالي براي اسرائيل باقي نمي‌ماند. اسرائيل هم به خاطر ادوات پيشرفته‌اش موفق نشده، بلكه خيانت سران كشورهاي اسلامي و برخي از افرادي كه در داخل فلسطين بوده‌اند، ولي در باطن دستشان در دست اسرائيل بود، سبب شده كه اسرائيل بتواند تا به حال بماند و اميدواريم هرچه زودتر اضمحلال پيدا كند...
و ضمن اينكه اسرائيلي‌ها كه صاحب پيشرفته‌ترين و به روزترين جنگ‌افزارها هستند، هيچ‌ وقت به ادوات جنگي بسنده نكردند، بلكه از سراسر دنيا جمعيت جمع كردند و آوردند...
همين‌طور است. اين ادعا در درون خودش تناقض دارد. اسرائيلي‌ها از سراسر دنيا كه جمعيت آوردند هيچ، زاد و ولد را ترغيب كردند. مردم كشورشان را به تكثير اولاد و نسل تشويق كردند تا جمعيت‌شان زياد شود. قطع نظر از اين حكم اسلام، اساساً كثرت اولاد يك امر فطري است و فطرت بشر به اين سمت گرايش دارد. حتي در ميان حيوانات هم مي‌توان گرايش را مشاهده كرد كه به سمت و سوي كثرت مي‌روند، اين‌طور نيست كه بگوييم اسلام يك مسئله جديدي را آورده، بلكه اسلام روي يك امر فطري تكيه كرده تا از آن براي اسلام استفاده فراوان شود.

در مورد ادعاي اول، اشكال چهارم این است كه در اسلام، كثرت اولاد، في نفسه رجحان دارد. اگر مسئله قوت و شوكت را هم مطرح كنيم، به اصطلاح اصولي ما، اين حيثيت، حيثيت تقييديه نيست كه موضوع را بخواهد عوض كند. ما در علم اصول مي‌گوييم بعضي از قيود، حيثيت تقييديه دارد كه اگر از بين برود، آن موضوع تغيير پيدا مي‌كند و وقتي موضوع تغيير كرد، حكم هم تغيير مي‌كند و از بين مي‌رود، اما بعضي از قيود عنوان حيثيت تعليليه را دارند، يعني اگر گفتيم اسلام مي‌گويد براي اينكه قوي بشويد، بچه‌ها را زياد كنيد، قوي شدن حيثيت تعليليه است و باز اين حكم استحبابي به قوت خود باقي است.

ادعاي سومي كه بيان كرده‌اند اين است كه از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه خزائن نعمت‌هاي الهي، نزد خداست و خدا فرموده است كه ما به اندازه معلوم، اينها را نازل مي‌كنيم. گفته‌اند چون امكانات طبيعي در خشكي و دريا درحد محدود و معيني است و حتي گفته‌اند مي‌شود طبق محاسبات دقيقه، آنها را احصا كرد، پس ما عقلاً بايد تدبير كنيم و تدبير آن هم اين است كه نفوس تنظيم و كنترل شود و نفوس را بي‌حساب و كتاب تكثير نكنيم. اين تعبير را هم دارند كه: اگر مي‌خواهيم براي زندگي مردم عسر و حرج به وجود نيايد و مردم از رفاه نسبي برخوردار باشند، بايد به سوي تنظيم جمعيت برويم. باز در دنباله‌اش گفته‌اند كه خدا به انسان عقل و درايت و تدبير داده و لازمه عقل و درايت و تدبير اين است كه وقتي انساني ديد اگر يك بچه داشته باشد، مي‌تواند او را تربيت كند، اما دو تا را نمي‌تواند، بايد به همين اندازه اكتفا كند.

درباره اين ادعا، نكته مهم اين است كه در آنجا كه خدا مي‌فرمايد ما هر چيزي را به اندازه معلوم نازل مي‌كنيم، اين معلوم عندالله است، نه معلوم عندالناس. معناي معلوم اين است كه اندازه‌اش نزد خدا معلوم است و خدا در هر موردي برحسب حكمتي كه دارد نازل مي‌كند. اين چه ارتباطي به موضوع ما دارد كه بخواهيم در مسئله تكثير اولاد، تدبير كنيم؟ خداي تبارك و تعالي، خودش رزاق و رازق و حكيم است. هر موجودي را كه بخواهد ايجاد مي‌كند و تا اراده خداي تبارك و تعالي نباشد، موجودي ايجاد نمي‌شود، بنابراين اينكه ما بگوييم خدا عالم را درست كرده و تدبير امور را به دست ما داده، پس ما بياييم زراعت، توليدمثل و... را محدود كنيم، درست نيست، بلكه بايدگفت «وَ أَن ليْسَ لِلْإِنسَانِ إِلا مَا سَعَى»(۲) اين «ما سَعي» هم حدي ندارد. هرچه انسان در اين زمين بتواند كار كند، باز مجال براي كارهاي ديگر هم وجود دارد.

بنابراين اين مطلب، يك مطلب فقهي نيست و نبايد خيلي به آن توجه كرد. برخي از اين افراد در بعضي از كلماتشان، به اينكه مؤمن بايد تقدير معيشت داشته باشد، تمسك كرده‌اند كه اين هم ارتباطي به اين بحث ندارد. تقدير معيشت چه ارتباطي به اين دارد كه مؤمن كنترل جمعيت كند و توليدمثل نكند؟ مؤمني كه مي‌تواند از آنچه كه خدا به او داده براي يك اولاد استفاده كند، با تدبير مي‌تواند براي تعداد بيشتري هم استفاده كند. تدبير در معيشت كه به معناي كم كردن اولاد نيست، بلكه معناي آن، درست فكر كردن، درست خرج كردن و درست به دست آوردن نعمت‌هاي الهي است.

ادعاي چهارم اين عده اين است كه شأن فقه و فقها در استنباط احكام است، اما مسائلي مربوط به عرف است يا نياز به متخصصين اموردارد، ربطي به فقها ندارد! پاسخ اين است كه اين مطلب با آنچه كه ايشان در ابتدا بيان كرده‌اند، تفاوت دارد. اگر كسي مسئله قضيه خارجيه و حقيقيه را مطرح كرد، فقط فقيه است كه متوجه مي‌شود كه آيا قضيه حقيقيه است يا خارجيه؟ اگر مسئله مربوط به عرف است، چرا ايشان در اول مطلب، قضيه خارجيه و حقيقيه را مطرح كرده‌اند؟

البته نبايد از نظر دور داشت كه اين بحث دو جهت دارد؛ يك جهت آن، جهت فقهي است كه فقيه مي‌گويد تكثير اولاد، مستحب است، اما جهت ديگري هم دارد و آن اينكه اگر مردي از همسر خود بخواهد اولاد زياد به دنيا بياورد و اين موجب ضرر براي زن باشد و خداي ناكرده جان او را از بين ببرد يا موجب تسري بيماري به اولاد خودش باشد، بديهي است كه ديگر استحباب ندارد. يا مثلاً مردي بيمار است و پزشكان مي‌گويند اين بيماري به اولاد او هم سرايت مي‌كند. اينگونه امور هستند كه متخصصين بايد درباره آن اظهارنظر كنند، اما اصل جنبه فقهي آن در جاي خود محفوظ است و نبايد از آن غفلت شود. نبايد بگوييم ديدگاه اسلام به عنوان يك قضيه خارجيه مطرح و بعد هم تمام شده است.

در خاتمه مي‌خواهم اين آيه شريفه سوره هود را متذكر بشوم كه خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد:«وَ مَا مِن دَآبةٍ فِي الأَرْضِ إِلا عَلَى اللهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُل فِي كِتَابٍ مبِينٍ»(۳)، هيچ دابه‌اي در زمين نيست كه خدا متكفل رزق او نباشد.

اين ‌طور نيست كه بشر رازق باشد. رازق و رزاق، خداي تبارك و تعالي است. خدا مي‌داند كه اين دابه، مسكن‌اش كجاست، قبل از استقرارش در صلب كدام پدر و كدام مادر بوده، خداي تبارك و تعالي تمام اينها را مي‌داند و ما نبايد در اين جهت دخالت كنيم. مي‌خواهم كلاً عرض كنم كه اين حكم اولي به عنوان يك قضيه حقيقيه و مسلم و دائمي و هميشگي تا روز قيامت هست و نمي‌شود اين را به عنوان يك قضيه خارجيه تلقي كنيم. در مواردي كه بين اين حكم اولي و بعضي از جهات ديگر، تزاحم به وجود بيايد و مسئله مهم‌تري در كار باشد كه مهم‌تر از تكثير اولاد باشد، در شرايطي فقيه مي‌تواند موقتاً به كثرت اولاد ترغيب نكند يا محدود كند، اما درعين حال نمي‌تواند حكم اولي را بيان نكند.

اتفاقاً حكومت اسلامي بايد احكام اوليه را به شكل صريح براي مردم تبليغ كند و نمي‌تواند از آن چشم‌پوشي كند، اما در مواردي كه تزاحم ايجاد مي‌شود، مثل وجود مرض و ضرر و مشكلاتي براي كل مسلمين به خاطر آن مي‌تواند حكم اولي را موقتاً تعطيل كند. اينكه طي اين ۲۰ سال در جمهوري اسلامي، متأسفانه اين كار خلاف شرع در اداره بهداشت و مراكز بهداشتي انجام شد و هنوز هم مي‌شود كه افراد مراجعه و خود را عقيم مي‌كنند- كه اگر عقيم دائمي باشد، خلاف شرع و حرام است- اگر خود افراد هم بخواهند اين كار انجام بشود، حكومت و دولت اسلامي نبايد اين كار را بكند كه اعانت بر حرام مي‌شود، لذا اين جهات بايد به مردم تذكر داده شود و تمام ابعاد مسئله را بايد خيلي دقيق و سنجيده در نظر گرفت. اگر بخواهند طبق فرموده مقام معظم رهبري تجديدنظري بكنند، بايد قانون صحيح مطابق شرع و فقه را به تصويب برسانند.

همان‌طور كه اطلاع داريد از آغاز دهه دوم انقلاب و بعد از رحلت حضرت امام، در دولت سازندگي، چون متوليان امر تصور كردند كه امكانات كشور محدود است و پاسخگوي ازدياد جمعيت نيست، محدوديت نسل و تنظيم خانواده را مطرح كردند، گفتند بين امكانات كشور و نسل موجود و همچنين نسل‌هايي كه به اين سرعت به وجود مي‌آيند، توازن وجود ندارد. شما اشاره كرديد و اساساً همه مي‌دانند كه منشأ امكانات و ازدياد امكانات، نسل متفكر و تربيت‌شده و مديريت شده است، بنابراين اين استدلال نمي‌تواند صحيح باشد، اما در عين حال اشاره كرديد كه به عنوان حكم ثانويه مي‌توان در بعضي از موارد پذيرفت كه در مقام تزاحم با مشكلات اساسي‌تر، اين حكم موقتاً تعطيل شود. پس جنابعالي برآنچه كه در اين مدت تحت عنوان مصلحت اتفاق افتاده صحه مي‌گذاريد؟

خير، اتفاقاً اشكالي كه به نظر من مي‌رسد اين است كه مسئولان وقت در مورد اين مسئله تعجيل كردند. البته نبايد از سياست‌هايي هم كه دشمنان ما طراحي و به نحوي وارد برنامه‌ريزي‌هاي كشور ما مي‌كنند، غافل شد. من نمي‌توانم بگويم آنچه كه تصويب شد، بدون ارتباط با سياست‌هاي دشمنان ما بوده و به آنها ربطي نداشته است. آنها اين مسئله را به نوعي در كشورهاي اسلامي رواج دادند كه موجش كشور ما را هم گرفت، ولي از اين طرف قضيه هم، مسئولان ما به اين نتيجه رسيده بودند كه بين امكانات و كثرت نسل توازن نيست و بايد آن را كنترل كنند، ولي آيا آنها به نتيجه صحيحي رسيدند؟ خير، در همان زمان هم اين باور صحيح نبوده است. اگر كنترل نسل انجام نشده بود، كشور ما چند درصد افزايش جمعيت داشت؟ چند ميليون به جمعيت اضافه شده بود؟ اگر كشور ما كه الان ۷۵ ميليون است، ۱۰۰ ميليون نفر بود، امكانات موجود ما پاسخگو نبود؟ يعني ما واقعاً نمي‌توانستيم براي آنها كاري كنيم؟ خود مسئولاني كه از امكانات مطلع هستند، مي‌گويند امكانات كشور تا دو برابر جمعيت موجود را هم مي‌تواند پاسخگو باشد. اين امكانات در آن زمان هم بوده، ولي محاسبات دقيق انجام نشده...

يعني موضوع‌شناسي درست نبوده...

بله، موضوع‌شناسي دقيق نشده. در آن زمان در اين امر تعجيل شده. ترديد نداريم كه مسئولان ما در آن زمان نيت خير داشته‌اند، ولي به نظر ما اشتباه بزرگي را مرتكب شدند كه امروز متوجه نتايج آن شده‌ايم. الان داريم با جمعيت پير مواجه مي‌شويم، يعني ديگر نيروي فعال انساني كشور، كارآيي لازم را ندارد و وجودش دارد كالعدم مي‌شود. تمام ارزش يك كشور به جمعيت جوان، قوي، بانشاط و متفكر است. وقتي جمعيت پير شود، آن كشور ديگر نه اقتداري دارد، نه ارزشي و نه ابتكاري.

پذيرش موضوع در آن زمان هم اشتباه بود و موضوع‌شناسي دقيق نشده بود. كما اينكه بعضي از رساله‌هايي كه نوشته شده، متأسفانه تحت تأثير جو آن زمان بودند و ما نمي‌توانيم اينها را رساله‌هاي اجتهادي محكم و متقني قلمداد كنيم. اين نگرش آثار خود را گذاشته بود كه بعضي از نويسندگان و اهل قلم هم در اين زمينه قلم زدند. آن زمان اشتباه شد، الان هم مسئولان بايد با كمال شجاعت به مردم بگويند ما اشتباه كرديم. فرهنگ «فرزند كمتر، زندگي بهتر» يك فرهنگ غيرديني و غيرانساني است. اين فرهنگ را كه در مملكت نهادينه كرده‌اند، در قبال آن مسئوليت دارند و بايد آن را حل كنند كه البته با يك مصاحبه و چند مقاله نمي‌شود. صدا و سيما بايد در اين زمينه نشست‌هايي را بگذارد، متخصصين بيايند و حرف‌هايشان را بزنند، فقها همين‌طور و مجلس شوراي اسلامي واقعاً بايد با يك ديد قوي وارد بررسي اين مقوله شود.

بايد از مركز پژوهش‌هاي مجلس هم تشكر كنم كه يكي دو ماه قبل نامه‌اي را به مركز فقهي ما نوشتند و از ما خواستند كه در اين زمينه تحقيق را ارائه بدهيم. ما در اينجا نشستي را تشكيل داديم، مقاله‌هايي را تهيه كرديم و حرف‌هاي صاحب‌نظران را برايشان فرستاديم كه البته اينها قبل از فرمايشات اخير مقام معظم رهبري بود. وقتي آن فرمايش را شنيديم، بسيار خوشحال شديم كه نظر شريف ايشان هم همين‌طور است. امروز دنياي اسلام با اين مشكل روبه‌رو است كه اگر ادامه پيدا كند، نه‌تنها در ايران كه در كشورهاي اسلامي، مسئله قلت جمعيت مسئله‌ساز خواهد شد. اميدواريم اين مسئله به‌درستي دنبال شود و به يك نقطه صحيح و دقيق برسيم.

از لطف شما بسيار متشكريم.


پي‌نوشت‌ها:
(۱) قرآن كريم، سوره توبه، آيه ۶۹.
(۲) قرآن كريم، سوره نجم، آيه ۳۹.
(۳) قرآن كريم، سوره هود، آيه ۶.







برچسب ها :