جستارهايي در نسبت نظام اسلامي با مقوله حجاب

۰۵ بهمن ۱۳۹۱

۱۸:۱۹

۳,۶۵۸

خلاصه خبر :
در قرآن کریم آیات حجاب در دو سوره مهم احزاب و نور: در سوره احزاب آیات 53، 55 و 59 و در سوره نور آیات 95 تا 102 آمده‌اند...هنگامی که به کتب لغت مراجعه می‌کنیم، جلباب دقیقاً همین چادری است که ما امروز داریم و به زنان توصيه می‌کنیم...در خود این آیه، دو شاهد داریم که از این دو شاهد می‌توان بخوبی استنباط کرد که جلباب به خِمار و مقنعه نمی‌گویند و در این آیه مراد از جلباب، خِمار نیست...جلباب چیزی است که از سر تا پا را بپوشاند و علاوه بر سر و قسمت عمده‌اي از صورت تمام بدن را طوري بپوشاند که
آخرین رویداد ها

جستارهايي در نسبت نظام اسلامي با مقوله حجاب درگفت وگوي «جوان»
با آيت الله حاج شيخ محمد جوادفاضل لنکرانی



باتشكر ازحضرتعالي به لحاظ شركت در اين گفت وشنود، همانگونه كه استحضار داريد موضوع مصاحبه ما، بررسي نسبت نظام اسلامي با مقوله حجاب است.طبعا در اين مورد بايد از نگاه قرآن به اين امر و استنتاجاتي كه از آن ميتوان انجام داد آغاز نمود. درخدمت شما هستيم.

بسم الله الرّحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بنده هم در ابتدا تشکر می‌کنم از اهتمام جنابعالی و روزنامه محترم جوان بر مسئله بسیار مهم حجاب که یکی از احکام ضروری اسلام است. امروز در جامعه ما ابعاد مختلفی درباره مسئله حجاب مطرحند، بحث‌های نظری و اجرایی این حکم و نيز سوال مهمی که این روزها مطرح است که آیا اصولاً حکومت، اعم از اسلامی و غیراسلامی،  به‌ خصوص حکومت اسلامي نسبت به امر حجاب زنان وظیفه‌ای دارد یا نه و اگر وظیفه‌ای دارد، این وظیفه چیست؟

مقدمتاً باید عرض کنم که همه کسانی که می‌خواهند این مباحث را دنبال کنند، باید در درجه اول به مباني عمیق و نظری این موضوع توجه داشته باشند و پس از آن‌ که مباني عمیق نظری آن مورد قبول واقع شدند و دیگر در آنها تردیدی نبود، نسبت به جنبه هاي عملی و اجرایی آن بپردازیم. خود ما هم معتقدیم که این بحث، جوانب مختلفی دارد و باید همه آنها مورد توجه قرار گیرند.

برای بسیاری از افراد مخصوصاً زنان ما این سئوال هست که آیا اساساً قرآن کریم در باره حجاب دستوری دارد یا ندارد؟ این سئوال را به این دلیل مطرح می‌کنم که در بعضی از سایت‌ها و نوشته‌ها، در باره برخی از آیات حجاب که توسط همه مفسران و فقها یا اغلب آنها مورد استناد قرار گرفته اند و روشن هم هستند، اشکالات بسیار سستی مطرح شده و با تردیدهای بی‌پایه خواسته‌اند در دلالت اینها خدشه وارد کنند.

در قرآن کریم آیات حجاب در دو سوره مهم احزاب و نور: در سوره احزاب آیات 53، 55 و 59  و در سوره نور آیات 95 تا 102 آمده‌اند. هر چند در قرآن سوره نور مقدم بر سوره احزاب است، اما تاریخ نزول آیات حجاب در سوره احزاب مقدم بر تاریخ نزول آیات حجاب در سوره نور است.

در سوره احزاب  مهمترينِِ آیات حجاب، آیه 59 هست که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا».

این آیه شریفه از آیات بسیار محکم در بحث حجاب است و نکات بسیار مهمی در آن وجود دارند. خدا می‌فرماید: «ای نبی ما! به زنان و دختران خودت و زنان مؤمنین ـ‌ که این نساء المؤمنین تمام زنان مؤمن تا روز قیامت را شامل می‌شود ـ به ‌عنوان يک تکليف مسلّم و نه به‌ عنوان يک حق بگو «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ». در اینجا نکته‌ای که برای خیلی‌ها مطرح است و من در رساله‌هایی که در باره حجاب نوشته می‌شوند، بارها دیده‌ام، کلمه « يدنی» است که اگر با «عَلی» بیاید، یک معنا دارد، اگر با«اِلی» بیاید، معنای دیگری دارد. با کلمه «اِلی» به معنای نزدیک کردن است.

در بسیاری از کتاب‌هایی که در باره حجاب نوشته شده‌اند، دیده‌ام که این را به معنای نزدیک کردن می‌گیرند وطبعا تا آخر آیه را نادرست معنا می‌کنند، درحالی که کلمه «يُدْنِينَ» اگر با کلمه «عَلی» بیاید، از نظر ادبی و عربی به معنای آویزان کردن است، نه به معنای نزدیک کردن. پرده‌ای را که روی دیواری آویزان می‌کنند و آن را می‌پوشاند، می‌گویند «يُدْنِينَ عَلَیه» یا «يُدْنِي عَلَیه» ـ طبق اين آيه حجاب يک تکليف مسلم است نه حق که امر اختياري باشد.

اما آنچه که در این آیه شریفه بسیار مهم است، کلمه «جلباب »است. جلباب، هم از نظر لغت و هم از روایاتی که از صحابه رسول خدا(ص) وارد شده و هم کلمات نهج‌البلاغه و نیز تعبيرات شعرا و کلمات مفسرین، غالباً و اکثراً به معنای پوشش سرتاسری است. جلباب پوششی است که از سر تا پای انسان را می‌پوشاند و علاوه بر آن خصوصيت دومي که در جلباب است آن است که پوشش رويي است يعني بايد پوشش روي پوشش باشد.

آیا در آن زمان به نوع خاصی از پوشش، «جلباب» اطلاق می‌شده یا قابل تعمیم به مطلق جلباب است؟

به بعضی از معانی‌ای که لغویین بیان کرده‌اند اشاره می‌کنم و به‌راحتی مشخص می‌شود که جلباب چه معنایی دارد. در مقاییس‌اللغه(1) در باب معنای جلباب آمده است: «شیء یغشی شیئا»، یعنی خاصیت و اثر  جلباب این است که چیزی است که چیز دیگری را کاملاً می‌پوشاند نه اين‌که به‌صورت ناقص بپوشاند و این نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد.

در صحاح‌اللغه جوهری(2) که یکی از کتب لغت بسیار معتبر است، آمده است که: «جلباب به معنای مِلَحفه است». مِلَحفه همان چیزی است که ما در عرف به آن لحاف می‌گوییم و لحاف چیزی است که به هنگام خواب همه بدن انسان را می‌پوشاند.

در لسان‌العرب(3) آمده است: «جلباب ثوب اوسع من الخمار». خِمار همان مقنعه است. در بعضی از آیات قرآن آمده است که زنان باید: «وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»(4) خِمار مقنعه‌ای است که سر و گردن تا شانه‌ها را می‌پوشاند و گفته است که جلباب از این وسیع‌تر است. در آخر هم می‌گوید جلباب به معنای مِلحفه است.این سه کتابی که نام بردم، تقریباً ارکان شناخت لغت عرب هستند، یعنی کسی نمی‌تواند در باره جايگاه آنها مناقشه کند و بگوید اين‌ها ملاك نيستند.

هنگامی که به کتب لغت مراجعه می‌کنیم، جلباب دقیقاً همین چادری است که ما امروز داریم و به زنان توصيه می‌کنیم. جلباب یک پوشش سراسری است، اگر پوششی بخشی از بدن را بپوشاند و بخش دیگری را نپوشاند، جلباب نامیده نمی‌شود. جلباب باید تمام بدن را بپوشاند. به عبارت ديگر از مجموع کتب لغت استفاده مي‌شود که معناي حقيقي و اولي و اصلي جلباب همان پوشش سراسري است.

لغات عرب یک معنای حقیقی دارند و در برخی اوقات مجازاً هم استعمال می‌شوند. گاهی اوقات جلباب به معنای مقنعه هم به کار رفته، ولی جلباب در معنای اصلی خود، با مراجعه به کتب لغت عرب، چیزی است که جمیع بدن را بپوشاند .

حالا به سراغ کتاب‌های فارسی خودمان میرویم. در فرهنگ مقامات حریری(5) آمده است که جلباب همان چادر و تن‌پوش روئی است، بنابراین از نظر لغت هیچ تردیدی وجود ندارد که اکثر لغویون جلباب را چادر معنا کرده‌اند.

در اینجا به کلمات مفسرین مراجعه می‌کنیم، از جمله ابن‌عباس(6) که ازاهل سنت است و مفسرین روی حرف‌های او خیلی تکیه می‌کنند. او می‌گوید جلباب: «الذی یَستُر مِنَ الفَوق الِی الاَسفل»: از بالا تا پایین بدن را می‌پوشاند.

نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین(ع) غیر از معانی بلندی که در آن هست، به عنوان یک کتاب لغت مرجع در بین عرب بسیار مطرح است...

يعني علاوه برمفاهيم، جنبه بلاغی آن هم مورد نظر است...

جنبه بلاغی یک طرف، از جنبه الفاظی هم که امیرالمؤمنین(ع) استعمال فرموده، بسیار مورد توجه است. حضرت این عبارت را دارند: «مَن اَحَبنَّا اهل البیَت فَلیَسَتعَد للِفقر جِلبابا»: یعنی کسی که ما اهل بیت(ع) را دوست دارد، ازفقر جلبابی را برای خودش آوه برمفاهيم، جنبه بلاغی آن هم مورد نظر است...

جنبه بلاغی یک طرف، از جنبه الفاظی هم که امیرالمؤمنین(ع) استعماوی که جلباب حیا را از خود دور کند، غیبتش اشکال ندارد. و روشن است که مراد آن است که حياء همه وجود و اعضاء و جوارح را دربر گيرد در اشعار عرب هم جلباب به معنای لباسی است که از بالای سر تا پایین بدن را می‌پوشاند.

غیر از اینها مؤیداتی هم از تاریخ بیان می‌کنم.در قضیه خطبه معروف حضرت زهرا(س)، وقتی که حضرت می‌خواستند به مسجد بروند و خطبه بخوانند، آمده است: «لاثت خِمارها علی رأسها و اشتَملت بجلبابها»، یعنی حضرت مقنعه را بر سرشان پیچیدند و بعد جلبابی هم روی آن قرار دادند. یعنی نه ‌تنها از لغت جلباب استفاده می‌شود که یک پوشش سراسری است، بلکه پوشش روی پوشش هم است...

لباس روئی...

بله، و لذا در مقامات حریری تعبیر به تن‌پوش روئی می‌کند.

در جلد پنجم دُرّ المنثور سیوطی(7) صفحه 221، ام‌سلمه از عایشه نقل می‌کند که وقتی این آیه شریفه نازل شد: «یدنین علیهن من جلابیبهن خرج نساء الأنصار کان على رؤوسهن الغربان من أکسیة». بعد از آن ‌که پیامبر(ص) به زنان خود فرمودند که باید جلباب را بر خود بپوشانید، آنان به‌گونه‌ای از خانه خارج شدند گویی بر سر آنها پوششی سياه است، یعنی حتی اشاره دارد به این‌ که پارچه روئی مشکی هم بوده است: «الغربان من اکسیة» که اکسیه جمع کساء است و کساء به معنای لباس مشکی است که آنها پوشیده بودند. یعنی زن‌های انصار با لباس‌ها و چادرهای مشکی از منزل بیرون می‌آمدند.

باز مؤید دیگر روایتی است که از پیامبر(ص) وارد شده است که فرموده‌اند: «لغير ذي محرم اربعة اثواب درع، خمار، جلباب، ازار» درع همان پیراهن است، خِمار مقنعه است و جلباب را چیزی غیر از خِمار قرار داده است. برخي دنبال این هستند که بگویند جلباب همان خِمار و در واقع همان مقنعه است، درحالی که جلباب، خِمار نیست و این روایت هم آن را چیزی جدای از مقنعه قرار داده است.

در احکام القرآن ا‌بن عربی مالکی آمده است: «اختلف الناس فی الجلباب علی الفاظ متقاربه، عمادها انه الثوب الذی یستتر به البدن»: در معنای جلباب اختلاف شده است، اما آن چیزی که می‌توانیم به آن اعتماد کنیم لباسی است که تمام بدن را می‌پوشاند.در تفسیر نسفی(8)، تفسیر ابوالفتوح(9)، تفسیر شریف لاهیجی(10) و چند تفسیر دیگرهم تصریح شده که جلباب همان چادر است.

نتيجه اينكه اکثر لغویین جلباب را چادر معنا کرده‌اند، آن هم لغویینی که قولشان در فقه و حدیث و به نحو عموم در کلام عرب مورد قبول است. چنین مؤیداتی هم آوردیم که دلالت بر این دارد که جلباب همان چیزی است که عنوان چادر را دارد.

غیر از تمام اینها در خود این آیه، دو شاهد داریم که از این دو شاهد می‌توان بخوبی استنباط کرد که جلباب به خِمار و مقنعه نمی‌گویند و در این آیه مراد از جلباب، خِمار نیست. در آیه‌ای: «وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ» دارد و در آیه دیگری دارد: «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ». این نکته بسیار مهمی است. در آنجا دارد «بِخُمُر» و در اینجا دارد «مِن جَلابِیبِهِنَّ». این «مِن»، مِنِ تبعیضیه است، یعنی اینها بیایند و بعضی از این جلباب را بر خود آویزان کنند، طوری که همانند پرده‌ای باشد که آویخته می‌شود. دو شاهد یکی کلمه مِن هست و یکی کلمه عَلیهن. می‌گوید علیهن، نمی‌گوید علی وجوهن. باید به این نکته توجه کرد که آیه نمی‌گوید علی وجوههن، بلکه می‌گوید علیهن، یعنی جلباب را بر تمام وجودشان آویزان کنند. خمار يعني مقنعه طوري است که نمي‌توان بعضي از آن را استفاده کرد اما جلباب به جهت وسعتي که دارد براي پوشش از بعضي از آن استفاده مي‌شود. خمار و مقنعه همه سر را مي‌پوشاند لذا فرموده بخمرهنّ و نفرموده من خمرهن.

نهايتاً بايدگفت اگر واقعاً کسی انصاف داشته باشد، محقق باشد و واقعاً به دنبال اينکه ببیند در لغت عرب جلباب چه مفهومي دارد، تردید نخواهد کرد که مراد از جلباب، همين چادر است. البته گاهی اوقات مجازاً برای مقنعه استعمال شده و ممکن است مجازاً برای پیراهن هم استعمال شده باشد، (همين استعمال مجازي برخي را به اشتباه انداخته و فکر کرده‌اند يکي از معاني حقيقي جلباب همان خمار و مقنعه است در حاليکه علاوه بر فرق لغوي، در قرآن بين خمار و جلباب فرق گذاشته شده است) اما معنای اصلی که اکثر لغویین و فصحا و شعرای عرب، نهج‌البلاغه و کتب دیگر به او اعتماد کرده‌اند، جلباب همان چادر است.

واقعاً اگر کسی بخواهد این حرف را رد کند و بگوید در قرآن حرفی از چادر زده نشده است، این آیه را چگونه تفسير می‌کند؟ همه این آیه را به این شکل معنا و تفسیر کرده‌اند که زن باید یک پوشش روئی کامل داشته باشد که ما از آن تعبیر به چادر می‌کنیم. در اين آيه به هيچ‌ وجه نمي‌توان احتمال داد که مراد از جلباب پيراهن است زيرا که با توجه به حکمتي که ذکر شده (ذلک ادني ان يعرفن) هيچگونه تناسبي بين پيراهن و بين اين تعليل و حکمت نيست. بنابراين مطلبي که در اين روزها از برخي قلمها صادر شده و گفته‌اند چون يکي از موارد استعمال جلباب همان پيراهن است پس آنچه که بايد پوشيده شود از گردن به پايين است، ناشي از تعمّد بر نرسيدن به واقع و حقيقت است.

هر کسي که مقداري تبحّر در استعمالات عرب و در آيات قرآن داشته باشد مي‌تواند به خوبي بفهمد که در اين آيه به هيچ‌وجه نمي‌توان از جلباب، پيراهن را اراده نمود چون اولاً با حکمت مذکور سازگاري ندارد و ثانياً با ادناء تناسبي ندارد. جلباب بايد پارچه‌اي باشد که امر به ادناء نسبت به آن قابل تحقق باشد و اين در پيراهن صدق نمي‌کند. بالاخره ترديدي نيست چه جلباب را به روپوش سراسري معني کنيم و چه به خمار و مقنعه در هر صورت آيه شريفه به خوبي دلالت بر وجوب پوشش موي سر و صورت و گردن و سينه دارد.

اين نکته نبايد مورد غفلت قرار گيرد که کلمه خمار و مقنعه در عرب فقط در زن استعمال مي‌شود اما کلمه جلباب عموميت دارد در مردها هم استعمال مي‌شود. اين مطلب قرينه خوبي است که جلباب وسيع‌تر از مقنعه است.

صرف نظر از دلالت آيه و به خصوص دلالت بر معناي جلباب، عده اي مدعي شده‌اند كه اين آيه مختص به زمان رسول اكرم (ص)است و اطلاق ندارد.

بعضی از افراد می‌گویند این آیه مربوط به زمان رسول خدا بوده که عده‌ای از جوانان هرزه، زنان را اذیت می‌کردند، درحالی که دو نکته بسیار مهم در این آیه وجود دارد که اين احتمال را رد کند. یکی این‌ که در اینجا کلمه نساء المؤمنین آمده است، یعنی تمام زنان مؤمن الی یوم القیامه و نمی‌گوید فقط نساء مؤمن ِزمانِ ِ خودت یا نساء مؤمنی که مورد اذیت واقع می‌شوند. می‌گوید نساء مؤمنین، چه آنهایی که در زمان خودت اذیت می‌شون حاليکه علاوه بر فرق لغوي، در قرآن بين خمار و جلباب فرق گذاشته شده است) اما معنای اصلی که اکثر لغویین و فصحا و شعرای %‌گیرند. در اين آيه نفرموده فقط کساني که مورد اذيت قرار مي‌گيرند از حجاب استفاده کنند.

سئوال دیگر این است که کلمه «قل» در آیه شریفه برای چیست؟ موارد دیگری هم در قرآن داریم که آیه با «قل» شروع می‌شود. برخی از تکالیف بدون اين کلمه آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»(12)، اما کلمه «قل» که در بعضی از تکالیف آمده است، مثل «إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدّارُ اْلآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» يا «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى» يا «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ...» در اين‌گونه موارد می‌خواهد دو مطلب را بگوید: یکی اصل ابلاغ تکلیف است و دوم این‌ که رسول ما! باید به این امر اهتمام بورزی و پیگیری کنی. این‌ که می‌گوید: «قل یا ایها النبی...»، معنایش این نیست که یک بار بگو و دنبال کارت برو. در مباحث تفسیری اثبات شده است که کلمه «قل» برای این است که به رسول خدا بفرماید این کار باید پیگیری شود. در عرف ما، وقتی می‌خواهند بگویند مسئله‌ای باید گفته شود، به کسی می‌گویند برو بگو. این به این معنا نیست که فقط برو و بگو، بلکه یعنی قضیه را دنبال و پیگیری کن وبدان  اهتمام داشته باش.

نکاتی که در آیه وجود دارند بخوبی روشن می‌کنند که این امر، یک تکلیف روشن و مسلم از تکالیف الهی است که زن‌ها باید جلباب داشته باشند و کسی نمی‌تواند در این معنا تردید کند. بعد هم می‌فرماید: «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»(13) که یعنی «یعرفن بانهن من اهل العفة»، یعنی وقتی زن چادر سر می‌کند، در جامعه می‌گویند این زن اهل عفت و پاکدامنی است. ‌البته نمی‌خواهم بگویم هر زنی که چادر سر می‌کند واقعاً هم این‌ طور است‌، ولی این یکی از علائم ظاهری است بر این ‌که می‌خواهد در ظاهر هم اعلام کند که من اهل عفت و پاکدامنی هستم. طبیعی است که وقتی زنی چنین اعلامی می‌کند، مورد آزار افرادوجوانان هرزه و شهوتران قرار نمی‌گیرد. فکر می‌کنم برای این‌که وجوب چادر براي همه زن‌ها تا روز قيامت را از این آیه استفاده کنیم، این مقدار کافی باشد.

پس براساس نكاتي که فرمودید، شما آنچه را که امروز به عنوان اشكال حجاب اسلامی مطرح می‌شوند که غیر از چادر است، حجاب اسلامی نمی‌دانید.

جلباب چیزی است که از سر تا پا را بپوشاند و علاوه بر سر و قسمت عمده‌اي از صورت تمام بدن را طوري بپوشاند که عفت و عفاف بر آن صدق کند و اين در فرضي است که خصوصيات اندام زن را نيز بپوشاند، یعنی مانتو به هیچ‌ وجه عنوان جلباب را ندارد. مقنعه که فقط سر و گردن را می‌پوشاند جلباب نیست (در آيه خماز تأکيد مهم روي پوشش جيوب يعني گردن و اطراف آن است). جلباب آن روپوش سراسری است که از بالای سر تا پایین را می‌پوشاند و این جز چادری که در زمان ما متعارف است، چیز دیگری نمي تواند باشد.

در مطلبی که از قول ام‌سلمه به عایشه نقل کردم مشخص است وقتی آیه نازل شد، زنان به شکل چادرامروزی ـ‌حتی به رنگ مشکی‌ـ از خانه بیرون می‌آمدند. حتی گفته‌اند برخی از صحابه پیامبر می‌گفتند پوشش زن باید به اندازه‌ای باشد که فقط چشم‌هایش باز باشد و بتواند جلوی پایش را ببیند. بعضی از فقهای ما به همین آیه استناد کرده‌اند که حتی پوشش صورت هم برای زنان لازم است، اما بعضی‌ها گفته‌اند پوشش صورت و دست لازم نیست. این در مورد اصل دلالت. اين مطلب را بايد مورد توجه قرار داد که برخي فکر مي‌کنند اين آيه شريفه در مقام تمايز بين زن‌هاي حره و زن‌هاي کنيز است و خداوند متعال مي‌فرمايد که اگر زن‌هاي حُر نخواهند از زن‌هاي کنيز جدا شوند از جلباب استفاده کنند در جواب اين فکر باطل بايد گفت:

اولاً: با مراجعه به تاريخ روشن مي‌شود که قبل از نزول اين آيه شريفه کاملاً مايز بين زن‌هاي حر و کنيز وجود داشته، از نظر وضع لباس کنيزها لباس‌هاي مخصوص داشتند و همه تشخيص مي‌‌دادند که آنها کنيز هستند.

ثانياً: براي بيان اين مطلب ديگر نيازي نبود بر عنوان کلي نساء المؤمنين تکليفي را متوجه کند.

سوال ديگر درباره اجتماعي بودن يا نبودن حجاب است. چون اخيرا برخي ،حتي اين مسئله راهم نفي كرده‌اند.

بله، سئوال مهم این است که آیا حجاب یک امر فردی است یا اجتماعی؟ آیا این مثل نماز صبح است که فرد در خانه خودش به عنوان یک تکلیف شخصی انجام ‌دهد یاامری اجتماعی است؟

اگر آیاتی را هم که دلالت بر وجوب حجاب می‌کنند، بررسی کنیم، در آیات قرآن این تعبیر آمده است: «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»(14). در آیه 53 از سوره مبارکه احزاب: «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ». این راجع به زنان پیامبر(ص) بود که مردها از بیرون به خانه پیامبر می‌آمدند و به غرفه‌ها و اتاق‌ها، سرزده وارد می‌شدند و آیه آمد که اگر از اینها چیزی می‌خواهید از ورای حجاب بخواهید، یعنی بین شما و آنها حجاب باشد، نه شما آنها را ببینید و نه آنها شما را ببینند. شاهد من این است که در دنباله این آیه می‌فرماید: «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ». از آيات حجاب به خوبي استفاده مي‌شود که وجوب حجاب يکي از احکام اجتماعي اسلام است در عين اين‌که آثار فردي هم دارد. احکام فردي و شخصي آن است که فقط مربوط به اشخاص باشد و ثأثيري در اجتماع نداشته باشد در فقه الاجتماع مي‌توانيم يکي از واجبات اجتماعي را همين حجاب قرار دهيم اساساً مفهوم و حقيقت حجاب در روابط اجتماعي معني و تفسير پيدا مي‌کند.

جستارهايي در نسبت نظام اسلامي با مقوله حجاب

یعنی پای افراد دیگري در میان است كه ماهيتا حكم رااجتماعي ميكند...

معنایش این است که حجاب موجب طهارت قلوب جمع و اجتماع می‌شود، یعنی خدای تبارک و تعالی اساساً حجاب را برای این تشریع کرده که قلوب انسان در طهارت باقی بماند. چرا؟ روشن است. وقتي یک دختر و پسر جوان   با هم مواجه ميشوند و در کوران غرائز جنسی قرار دارند، وسوسه شدن اینها، یک امر طبیعی است .یعنی غرض اصلی و نهایی خداوند تبارک و تعالی،   طهارت قلوب همه، اعم از زن‌ها و مردهاست. این تعبیر بخو‌بی دلایت دارد بر این‌ که حجاب یک امر اجتماعی است. در سوره مبارکه نور، آیه 30 آمده است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى»، یعنی موجب طهارت اینهاست. کاملاً روشن است که...

صحبت از اجتماع است، نه فرد...

بله، بحث از فرد نیست، بحث از اجتماع است و خداوند تبارک و تعالی، حجاب را برای سلامت اجتماع قرار داده است. البته قطع نظر از این ادله قرآنی، از ماهیت حجاب پیداست که برای صیانت از زنان است، هم برای اين قشر مفید است و هم برای دیگران. خانم محجبه، هم خود را حفظ می‌کند، هم زمینه و بستر انجام گناه را برای دیگری فراهم نمی‌کند.

پس روشن است که حجاب یک امر اجتماعی است. سئوال مهمی که این روزها مطرح هست، این است که آیا حکومت می‌تواند در مسئله حجاب دخالت کند یا نه؟

فرع بر این سئوال، سئوال مهم‌تر این است که وقتی حکمی در اسلام در این درجه از اهمیت است که ضروری دین محسوب می‌شود، چرا شارع مقدس برای بی‌حجاب یا بدحجاب حد در نظر گرفته نشده و اگر در نظر گرفته شده است، چیست؟

ابتدا باید ببینیم امری که موجب سلامت جامعه است که ما در بيان دینی از آن تعبیر به طهارت قلوب می‌کنیم، امري كه کسی تردید ندارد   در جامعه غیردینی هم   موجب سلامت جامعه است، آیا هر حکومتی اعم از دینی و غیردینی نباید به آن توجه داشته و برایش برنامه داشته باشد؟سخن اول من همین است که اگر ما در جامعه‌ای زندگی کنیم که حکومت آن دینی نباشد، برای طهارت و سلامت جامعه لازم است که حدي از حجاب را رعایت کنند. این سبب می‌شود که درجامعه ارتباطات تنظیم شوند.

و اما در حکومت دینی ضرورت اين امر واضح‌تر و روشن‌تر است؛ در اینجا به دو آیه از قرآن اشاره می‌کنم، با ذکر این نکته که این مطالب برای کسانی بیان می‌شود که به دنبال حقیقت‌اند و نه به دنبال شانتاژهای سیاسی یا علمی، و می‌خواهند بداننددراين باره چه آیاتی در قرآن وجود دارند؟

اولین آیه، آیه 13 سوره شوری است: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا»، به پیامبر می‌فرماید دینی برای شما تشریع کردیم، همانی است که به نوح «وَ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»: آنچه که به تو وحی کردیم، «وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى». حالا غایت این تشريع چیست؟ یعنی پیامبرهرآنچه راكه برای ابراهیم و موسی و عیسی تشریع کردیم، به‌علاوه دستوراتی جدید، برای تو هم تشریع کردیم: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» که اقامه دین کنی. یعنی یکی از مسئولیت‌های مهم انبیای ما، اقامه دین است و فقط موظف به ابلاغ دین نیستند که بیایند و دین را بیان کنند...

اقامه اعم از ابلاغ است...

اقامه مرحله‌ای مهم‌تر از ابلاغ است، یعنی پیاده كردن. اقامه صلوة یعنی نماز را با تمام شرایط و لوازم آن محقق کنید. این معنایی که در ذهن بعضی‌ها هست که صرفااقامه صلوةرابه اقامه نماز جماعت منحصرميكنند، تنهااین معنا را ندارد. اقامه صلوة یعنی کسی نماز را با تمام خصوصیاتش درست و با شرایطش انجام بدهد.

اقامه دین هم معنایش همین است که انبیا دین را در جامعه به شکلی صحیح و آن‌طور که خداوند تبارک و تعالی نازل فرموده است، پیاده کنند. انبیای ما فقط برای این نیامده‌اند که دین را بیان کنند و بعد هم دنبال کارشان بروند و بگویند این دین، خواستید عمل کنید، نخواستید عمل نکنید! گاهی می‌بینیم بعضی‌ها به آیاتی مثل «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا»(15) تمسک می‌کنند و می‌گویند وظیفه روحانیت و حاکمان دینی این است که دین را برای مردم بیان کنند، مردم یا مي پذیرند یا نمي پذیرند «إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا»، درحالی که وظیفه یک حاکم دینی اقامه دین است و باید دین را در جامعه پیاده کند.

آیه دیگر : «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»(16). خدا می‌فرماید اگر ما به کسانی امكان دادیم که روی زمین تمکن پيدا کنند و به قدرت و حکومت برسند، چهار کار مهم را باید انجام بدهند، اقامه نماز کنند، یعنی کاری کنند که همه انسان‌ها نمازخوان شوند، مردم زکات بدهندونهايتا امر به معروف و نهی از منکر کنند. یعنی غایت حکومت دینی محقق ساختن نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی اگر حکومتی، حکومت دینی باشد، اما توجهی به نماز مردم نداشته باشد که نماز می‌خوانند یا نمی‌خوانند؟ زکات می‌دهند یا نمی‌دهند؟ امر به معروف می‌کنند یا نمی‌کنند؟ این حکومت، حکومت درستی نیست.

طبق این دو آیه، حاکم دینی حتماً باید نسبت به احكام به وي‍ژه ضروريات دين،اعمال وظیفه کند و تكليف خود را کاملاً انجام بدهد. این‌که چگونه باید آن را انجام بدهد، بحث دیگری است، ولی این توهم باطل، این فکر غلط و نادرست که بگوییم حکومت حق مداخله در حجاب افراد را ندارد، با مبانی دینی ما سازگاری ندارد . این دو آیه دلیل اول برای این مطلب است. دلیل دوم این است که تردیدی  نیست که حجاب از مصادیق معروف است. ما وقتی به کتب فقهی‌مان درموضوع امربه معروف مراجعه می‌کنیم، بسیاری از فقها می‌گویند یک مصداق معروف واجبات و حتی یک مصداق آن مستحبات است و منکر را شامل حرام وحتي مکروه می‌دانند. البته تعابیر دیگری هم از معروف در کتب فقهی هست که نمی‌خواهم در اینجا همه آنها را بیاورم، ولی همه آنها این مطلب را مسلّم گرفته‌اند. محقق در  شرایع(17) می‌گوید: «المعروف هو کل فعل حسن» هر فعلی که رجحان و حسن دارد: «و المنکر کل فعل قبیح» هر فعلی که عنوان قبیح را دارد.

شبیه این تعبیر مرحوم محقق در سخنان سایر فقها هم وجود دارد. امر به معروف و نهی از منکر، هم بر اشخاص واجب است و هم بر حکومت...

برخی در تعریف معروف هم بدعت گذاشته‌ و گفته‌اند معروف   لزوماً فعل واجب و مستحب نیست، بلکه عنصر مكملي هم می‌خواهد که همان معنای ظاهری و لغوی معروف است، بدین معنا که این معروف، نزد همه مردم معروف باشدوهمه باآن آشنا باشند!

اولاً: ادله امر به معروف منحصر به‌عنوان معروف نيست بلکه در برخي از آن عنوان خير آمده است ولتکن منکم امة يدعون الي الخير. اگر در لفظ معروف کسي احتمال دهد که بايد در نزد اکثر شناخته شده باشد (به جهت لفظ عرف) اما در کلمه خير ديگر اين خصوصيت وجود ندارد و نمي‌توانند اين حرف را بزنند و روشن است خير آن است که في نفسه خير است چه افراد بدانند و چه ندانند محقق اردبيلي در زبدة البيان خير را به دين يا مطلق  امور حسنه عقلا يا شرعاً تفسير نموده است.

ثانياً: وقتی به کتب لغت مراجعه می‌کنیم، « معروف » بدين معنا نیست که الزاما نزد همه مردم معروف باشد. و اگر مقصود این است که معروف یعنی چیزی که نزد اهل آن هم حسن باشد، درست است. ما هم می‌گوییم بالاخره واجبات نزد متشرعین و متدینین به عنوان یک امر حسن پذیرفته شده است، اما نه در کتب لغت و نه در سایر مآخذ چیزی نداریم که بگوییم معروف یعنی چیزی که مورد پذیرش همه يا اکثر باشد و همه يا اکثر آن را به‌ عنوان معروف بشناسند.

یا حتی همه بشناسند...

درست است. اگر بخواهیم این‌طور بگوییم بسیاری از افعال پسندیده وعقلایی هست که بعضی‌ها قبول ندارند و انجام نمی‌دهند، بلکه مخالفت هم می‌کنند. این‌طور نیست که بگوییم معروف آن چیزی است که مورد قبول همگان باشد.

چنین معروفی اصلاً وجود خارجي ندارد!

بله، معروف چیزی است که ذاتاً حسنی در آن باشد و البته این نکته را یادآوری کنم که حکومت با افرادی که هنوز نمی‌دانند آیا حجاب واجب هست یا نه، باید یک نوع  برخورد  کند و   با آنهایی که می‌دانند واجب است و رعایت نمی‌کنند باید برخورد دیگری بکند، ولی ما می‌خواهیم بگوییم وقتی در بحث حسن و قبح عقلی وارد می‌شویم، کسانی که حسن و قبح عقلی را قبول دارند   می‌گویند حسن آن است که در ذات یک فعلی ،مصلحتي وجود داشته باشد. ممکن است بسیاری از افعال باشد که در آنها مصلحت وجود داشته باشد، اما خیلی‌ها خبر نداشته باشند...

يا اصلاً نشناسند...

اگر حسن و قبح عقلی را قبول کردیم ، یا گفتیم بالوجوه و الاعتبارات است که آن تفسیر دیگری است ، در تمام تفاسیری که در حسن و قبح عقلی هست، هیچ اصولی یا متکلمی نگفته که حسن آن است که «حسن عند الجمیع» باشد و همه بدانند که آن حسن است. خیلی‌ها اساساً غافلند و به این حسن بودن فعلي توجه ندارند.

حالا که روشن شد که معروف مسلماً مصداق واجب را می‌گیرد، در نتیجه ادله امر به معروف و نهی از منکر کاملاً آن را در برمی‌گیرد و شامل آن می‌شود. آیه شریفه 104 سوره آل‌عمران: «وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ».در جامعه اسلامی باید گروهی باشند که امر به معروف و نهی از منکر کنند. این‌که امام در اوایل انقلاب می‌فرمودند ما وزارت امر به معروف و نهی از منکر می‌خواهیم، ریشه‌اش در همین آیه است . نهاد محکمی با ضوابط بسیار محکم دینی به عنوان مجری امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تشکیل شود که متأسفانه چنین نهادی نداریم.   همان‌گونه که امر به معروف و نهی از منکر بر افراد واجب است، بر حکومت هم واجب است.

شكل و نوع اداي اين وظيفه هم محمل سوال ياشبهه است.ورود عملي حكومت به اين عرصه چه مبنايي دارد؟

مسئله مهم این است که بعضی‌ها می‌گویند ما تا اینجای مسئله  را قبول داریم که حجاب واجب و جزو معروف است، حکومت هم وظیفه دارد، منتهی فقط در حد ارشاد وظیفه حکومت است.

در فقه چند عنوان داریم و یکی از مواردی که فقها تصریح به آن کرده‌اند – امام اين را در تحریرالوسیله دارند، قبل از امام هم فقهای گذشته مانند شهید ثانی(18) در شرح لمعه دارد و فقهای دیگر هم دارند - این است که یکی از اختیارات حاکم اسلامی ـ‌ اعم از امام معصوم(ع)، نایب خاص یا عام ایشان ـ مراقبت بر اجراي احکام دين است: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فللامام(ع) و نائبه تعزیره بشرط ان یکون من الکبائر». کبائر گناهانی است که اگر انسان انجام بدهد، برای آنها عذاب هست. اين شرط مربوط به فعل حرام است اما در ترک واجب ديگر قيدي وجود ندارد يعني حتي بر واجبات کم اهميت حاکم اسلامي بايد مراقبت کند تا ترک نشود تا چه رسد به واجباتي مانند حجاب که از اهميت به سزايي برخوردار است البته روشن است که ترک حجاب از گناهان کبيره است و در روایات هم داریم که اگر زنی حجاب را رعایت نکند، بر او عذاب هست. البته ملاک برای کبیره هم این نیست که فقط برایش در قرآن عذاب ذکر شده باشد. ما در جای خودش گفته‌ایم که ملاک برای کبیره این است که اگر شارع اهتمامی نسبت به عدم ارتکاب گناهی دارد، از این استفاده می‌شود که آن مورداز گناهان مهم است...

ولو در قرآن هم نیامده باشد.

ولو در قرآن بر ارتکاب آن وعده عذاب داده نشده باشد. ملاك این است که خیلی برای شارع اهمیت داشته باشد. آیه سوره احزاب: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» معلوم می‌شود مسئله بسیار مهمی است که پیامبر(ص) مأمور می‌شود این را دنبال کند و به همه بگوید که جلباب داشته باشند.

امام در تحریرالوسیله می‌فرمایند: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فلامام(ع) و نائبه تعزیره»، این «به شرط ان یکون من الکبائر» اين در عبارت امام آمده است.

اما در یکی دیگر از متون محکم فقهی، غایة ‌المراد(19) آمده است: «و یعزر کل من ترک واجباً او فعل محرما قبل ان یتوب بما یراه الحاکم»، یعنی از واضحات فقه ماست که حاکم ـ  یعنی مجتهد جامع‌الشرایط ‌ـ دید که کسی واجبی را ترک می‌کند یا دارد حرامی را انجام می‌دهد، صلاحیت دارد که تعزیر کند. برخی گفته‌اند تعزیر در صورتی است که اثر داشته باشد، برخی هم گفته‌اند چه اثر داشته باشد چه نداشته باشد، می‌تواند او را تعزیر کند. تعزیر چیست؟

یک مصداق تعزیر این است که او را حبس کند. یک مصداقش این است که او را شلاق بزند. یک مصداقش این است که او را جریمه مالی کند. تشخیص نوع مجازات از اختیارات حاکم است، کسانی که این روزها به این قضیه حمله می‌کنند که حکومت چرا باید در این مسائل دخالت کند و اینها از مسائل شخصی است، به نظر من از فقه به صورت جامع و کامل اطلاع ندارند. دایره حکومت حاکم حتی به بعضی از مسائل شخصی افراد هم می‌رسد.

در همان آیه‌ای که اشاره شد: «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»، یعنی اینها وقتی به حکومت می‌رسند نماز را برپا می‌دارند، درحالی که نماز یک امر شخصی است، یک امر حکومتی و اجتماعی نیست مگر برخي از مصام نقل مي‌کند که حضرت علي فرمود: امرنا رسول الله(ص) ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مکفهره» يعني پيامبر(ص) به ما امر فرمود که ما با اهل معصيت با چهره‌هايي اخم‌آلود برخورد کنيم تا بفهمند که آنها نبايد معصيت خدا کنند البته د. البته در مرحله اجرای این امور باید در چهارچوب‌های مشخصي تعیین‌  شوند ، بنده صرفا در اینجا مباني نظری آن را می‌گویم. و به نحوة اجرا اشاره‌اي ندارم و روشن است در آن بايد کار کارشناسي دقيق انجام گيرد.

من می‌خواهم به سخن کسانی که می‌گویند این موضوع پشتوانه علمی و نظری ندارد، بگویم این مسئله از واضحات فقه است که هر کسی که واجبی را ترک کند یا یک محرّمی را مرتکب شود، امام معصوم(ع) یا نائب خاص یا نائب عام او می‌توانند با او برخورد و او را تعزیر کنند و ریشه آن هم در این است که: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»(20) ما فقط نسبت به عمل خودمان مسئول نیستیم.
ما نمی‌خواهیم بگوییم ولایت‌فقیه یا حقی که مجتهد دارد، امكاني است که در اختیار آدمی قرار داده‌اند و او هم می‌خواهدازطريق آن دیکتاتوری یا زورگویی کند. او هم باید برای خدا و برای اصلاح آن شخص این کار را انجام بدهد و هدفش فقط هدایت و سعادت او باشد.به هرحال  این هم یکی از نكاتي است که در فقه ما آمده است و اکثر فقها هم به آن قائلند. نکته ديگر اين‌که در روايات وارد شده است که مردم متدين بايد با اهل معصيت با چهره ناخوشايندي برخورد کنند تا آنان بفهمند که اين کار غلط است. يک مسئول در نظام اسلامي اگر نسبت به بد حجاب با روي خوش برخورد کند اين بر خلاف آداب و وظائف ديني است. مقصود آن است که بايد طوري برخورد کند که اغراض خويش را نسبت به عمل حرام با چهره خود حداقل نشان دهد.

امام صادق از امير المؤمنين عليه السلام نقل مي‌کند که حضرت علي فرمود: امرنا رسول الله(ص) ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مکفهره» يعني پيامبر(ص) به ما امر فرمود که ما با اهل معصيت با چهره‌هايي اخم‌آلود برخورد کنيم تا بفهمند که آنها نبايد معصيت خدا کنند البته روشن است که مقصود از اهل معصيت کساني هستند که با علم و آگاهي معصيت مي‌کنند اما کساني که ندانند عملي معصيت است مشمول اين حديث نيستند. نکته مهم آن است که اگر تک‌تک افراد جامعه موظف باشند با اهل معصيت چنين برخوردي کنند آيا حکومت وظيفه‌اي ندارد؟ روشن است که حکومت به طريق اولي وظيفه دارد و بلکه وظيفه او از اشخاص مهم‌تر است.

حتي در صورت عدم تحقق ولايت فقيه هم اجراي اين مسئله مصداق دارد؟

بله،حالا اگر بیاییم از این هم تعدی کنیم و بگوییم اگر حکومتی هم نباشد، عدول مؤمنین هم می‌توانند این کار را انجام بدهند. اگر در جایی مجتهد جامع‌الشرایط هم نباشد و افراد بتوانند واقعاً موضوع را درست تشخیص بدهند و همه جوانب آن را رعایت کنند، ظاهر ادلّه آن است که مؤمنین هم می‌تواننداين تعزير را انجام بدهند. آري بايد رعايت عدم هرج و مرج را نمود و نيز قيود ديگري ممکن است مطرح باشد امّا با قطع نظر از اين قيود و شرايط از نظر علمي و فقهي چنين وظيفه‌اي وجود دارد.

در تاریخ هم موارد متعدد بوده است.

بله، در موارد متعدد سابقه دارد. نکته چهارمی که میند به پیامبر می‌گوید قل! یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. این‌که یک وقتی برنامه‌ای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زناو نیست که خدای نکرده انسان می‌تواند هر کاری را با او انجام دهد، یعنی آدمی که اعلان فسق می‌کند، خود را در جايگاهي قرار می‌دهد که می‌خواهد حرمت‌های الهی را بشکند و کسی که حرمت الهی را می‌شکند، از دید مؤمنین حرمتی ندارد.

در اینجا این نکته را بگویم که بعداً بر ما خرده نگیرند که آقا! این چه جور بیان دین است؟ آري اگر خانمی بگوید برای من روشن نیست که حجاب واجب است و از هر کسی که سئوال کرده‌ام در کجای قرآن آمده، کسی برای من درست بیان نکرده است، نمی‌توانیم بگوییم با بدحجابي فسق کرده است و حتی با او نمی‌شود برخورد کرد. بلکه در مرحله اول بايد او را آگاه نمود آمدند به امیرالمؤمنین(ع) گفتند یک کسی تازه مسلمان شده و شراب خورده است. آیا او را حد بزنیم یا نه؟ حضرت فرمودند: «از او بپرسید که آیا آیه حرمت خمر برایش قرائت شده است یا نه؟ آیا این حکم به گوشش خورده است یا نه؟ اگر برایش خوانده نشده باشد نباید به او کاری داشته باشید».

حساب کسانی که نمی‌دانند از حساب کسانی که می‌گویند می‌دانیم خدا حجاب را واجب کرده است  اما ما می‌خواهیم مخالفت کنیم! جداست و حکومت باید برای آنها برنامه‌های مختلفی را قرار بدهد. همین جا عرض کنم در عین این‌که در سال‌های گذشته ـ‌و نه امسال‌ـ بعضی از برنامه‌های خوب را در صدا و سیما در باره بحث‌های علمی و فنی حجاب دیدم و میزگردهایی را برگزار کردند، اما متأسفانه فراموش می‌کنند که این بحث‌ها باید مستمر باشد. همین‌که خداوند به پیامبر می‌گوید قل! یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. این‌که یک وقتی برنامه‌ای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زنان ما بدانند که حجاب ریشه دینی دارد و اگر خدا هم واجب کرده، چرا واجب کرده است؟ برای طهارت قلوب جامعه و خودشان است، برای محفوظ نگهداشتن خودشان است. این جمله‌اي كه از مرحوم شهید مطهری معروف است: «حجاب محدودیت نیست، مصونیت است» ریشه قرآنی دارد. قرآن می‌گوید حجاب برای مصونیت کل جامعه است، هم زن محفوظ می‌ماند، هم مردها محفوظ می‌مانند و باید تمام ابعاد آن را به نحو صحیح بیان کرد.
بسیار متشکر


   
پی‌نوشت‌ها:

(1) نوشته ابوالحسین احمدبن فارس‌بن زکریا، متوفای به سال 395ی.ق از نفیس‌ترین کتب لغت تاریخ اسلام، به‌گونه‌ای که او را امام‌اللغویین نامیده‌اند. 
(2) ابونصر اسماعیل‌بن جماد جَوهری فارابی نیشابوری مشهور به جوهری (فوت 393ی.ق). نخستین کسی است که واژگان عربی را به ترتیب هجا مرتب کرد.
(3) کتابی لغوی نوشته ابن منظور در 18 جلد. از حیث تفصیل و کثرت مواد لغات و فراوانی شواهد و توجیهات زبانی در میان فرهنگ‌های زبان عربی بی‌همتاست.
(4) قرآن کریم، سوره نور، آیه 31.
(5) مشتمل بر انبوهی از کلام عرب، لغت و مثل است. حریری نوشتن این کتاب را در سال 495ی.ق آغاز کرد و در سال 504ی.ق به پایان رساند. فرهنگ حریری حاضر یکی از فرهنگ‌هایی است که از روی ترجمه‌ها و چاپ‌های مختلف کتاب اصلی در سال 1814 توسط نویسنده‌ای ناشناس نوشته شد.
(6) عبدالله‌بن عباس، ملقب به ابوالعباس، حِبرالامه، دانشمند امت (اشاره به علم زیاد او در حدیث)، از بزرگ‌ترین محققان نسل اول امت اسلامی، پدر علم تفسیر قرآنی، از مهم‌ترین کاتبان قرآن.
(7) نوشته جلال‌الدین سیوطی، منابع عمده آن کتب اهل سنت نظیر صحیح نجاری، صحیح مسلم، سنن نسائی و تفسیر طبرسی است.
(8) نوشته نجم‌الدین ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی معروف به عمر نسفی، متولد 1067 یا 68 میلادی در نسف در جنوب سمرقند و متوفی در 1142 یا 1143 میلادی از بزرگ‌ترین فقهای حنفی عصر خود.
(9) نوشته جمال‌الدین حسین‌بن علی‌بن محمد مشهور به الفتوح رازی، از مفسران و علمای بزرگ شیعه قرن ششم.
(10) نوشته محمدبن علی‌بن عبدالوهاب شریف دیلمی اشکوری لاهیجی معروف به قطب‌الدین شریف لاهیجی یا قطب‌الدین اشکوری، متوفی به سال 1088 یا 1095ی.ق، از علمای امامیه قرن 11 و از ریاضی‌دانان اسلامی.
(11) قرآن کریم، سوره نور، آیه 31.
(12) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 183.
(13) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 59.
(14) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 53.
(15) قرآن کریم، سوره انسان، آیه 3.
(16) قرآن کریم، سوره حج، آیه 41.
(17) ابوالقاسم جعفربن حسین‌بن یحیی‌بن سعید حلی معروف به محقق حلی، فقیه، اصولی و شاعر بزرگ شیعی متولد 602 در حله، فوت در سال 676.
(18) زیدالدین‌بن علی معروف به شهید ثانی، متولد 911 ی.ق در یکی از توابع جبل عامل، خاندان او همه عالم و فقیه بودند و لذا «سلسلة‌الذهب» نامیده شدند. در 928ی.ش شهید شد.
(19) نوشته شیخ شمس‌الدین محمدبن مکی‌بن احمد عاملی نبطی جزینی معروف به شهید اول از فقهای بزرگ شیعه قرن هشتم.
(20) از حضرت رسول(ص).

برچسب ها :