گفتگوی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در ويژه برنامه ضیافت شبکه قرآن-93/4/19
۲۰ تیر ۱۳۹۳
۱۶:۴۲
۲,۲۱۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مرجعيت نهاد محکمي براي حفظ دين خداست مجری: با افتخار در محضر یکی دیگر از بزرگوارانی هستیم که در خانوادهي علم، فضیلت و روحانیت پرورش یافتهاند. آیت الله محمدجواد فاضل، یادگار حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده) هستند.
ج) بسم الله الرّحمن الرّحیم. من هم خدمت جنابعالی و همه بینندگان عزیز سلام عرض میکنم. ابتدا از این برنامهی بسیار جامع که به نظر من تا به حال در صدا و سیما چنین برنامه جامعی در معرفی مرجعیت و مراجع، سابقه نداشته است به سهم خود تشکر میکنم.
مجری: بفرمائید در مورد جایگاه مرجعیت، بحث مرجعیت و اینکه چگونه یک انسان به این فضا و امکان میرسد که بتواند مرجعیت عالم تشیع را قبول کند.
ج) بسیار سؤال مهم و کلیدی را مطرح فرمودید. مرجعیت به نظر من از مشخصات و مختصات شیعهی امامیه است یعنی ما در هیچ مذهب و مکتبی چنین نهاد محکمی که حافظ دین مردم باشد نداریم، ریشهی امر مرجعیت هم در قرآن است، آیه شریفه نفر «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» و هم ریشه روایی دارد.
در روایات ما اولاً نسبت به عموم مردم مسئلهی تفقه در دین بسیار تأکید شده شاید این هم از مختصات دین ما باشد، در هیچ دینی اینقدر راجع به تفقه و درک صحیح دین تأکید نشده است. تفقه به معنای خاص خودش است که همین فقاهت، مرجعیت و اشخاصی است که متصدی بیان حلال و حرام مردم هستند.
در جامعه ما در مسائل سیاسی، اقتصادی، شخصی، اجتماعی هیچ چیزی را نمیتوانید فکر کنید که جدای از مسئله فقه باشد، همین نشستنِ من و شما در اینجا، صحبت کردن، تمامش از جهت فقه ما احکام خیلی مشخص و دقیقی دارد، در روایات ما راجع به منزلت فقیه مخصوصاً در زمان غیبت کبری که الآن در آن هستیم تعبیر شده که فقهاء به منزله انبیاء در میان قوم بنی اسرائیل هستند، باز در روایات آمده که یک فقیه جامع الشرایط از هزار عابد خطرش برای شیطان بیشتر است، شیطان آن مقدار که از وجود یک فقیه، یک مرجع تقلید و مجتهد در جامعه خوف دارد از هزار عابد زاهد این مقدار خوف را ندارد.
بحمدالله در کشور ما اساس انقلاب بر اساس مرجعیت استوار شده، یعنی آنچه سبب شد مردم عزیز ما پیرو امام رضوان الله تعالی علیه بشوند و دستورات ایشان را قبل و بعد از پیروزی انقلاب و در دوران جنگ مو به مو اجرا کنند و فرزندان خودشان را تقدیم کنند برای این بود که حلال و حرام را از یک شخصیتی مثل امام میگرفتند که او را مرجع تقلید خود میدانستند.
علت اینکه حرکتها و انقلابهای دیگری که قبلاً در کشور ما واقع شد، غالباً به نتیجه نرسید چون فاقد این محور بود، بنابراین مسئلهی مرجعیت و فقاهت بسیار مهم است، امروز هم که همهی نظام جمهوری اسلامی ما با مرجعیت پیوند عمیق خورده، لذا برای درک اهمیّتش من به بینندگان عزیز عرض میکنم که به روایات مراجعه کنند که بسیار روایات عجیبی در مورد این مسئله داریم، حتی در یک روایت آمده که اگر انسان یک حدیثی در مورد حلال و حرام از شخص صادق القولی اخذ کند بهتر است برای او از آنچه که آفتاب بر آن میتابد و بهتر از آنست که دنیا پر از طلا و نقره بشود! این یک اجمالی راجع به اصل مرجعیت.
اما جهت دوم فرمایش شما که چطور میشود یک انسانی به مرحلهی مرجعیت میرسد، آیا این رسالهی عملیه که امروز در 300 تا 400 صفحه از سوی یک مرجع تقلید منتشر میشود یک کتاب سادهای است؟ من عرض میکنم علمای ما اتفاق نظر دارند که یک مرجع لااقل باید بر 13 علم مسلط باشد و باید در برخی از این علوم تبحر و ممارست داشته باشد. فقه ما از بحث طهارت شروع میشود تا بحث دیات، مباحث عبادی، مباحث معاملات، شخصی، اجتماعی و سیاسی در آن هست و الآن هم که فروع زیادی پیدا کرده است.
یکی از چیزهایی که مرحوم والد ما(رضوان الله علیه) میفرمودند این است که یک عمر عادی و طبیعی برای فقه کافی نیست! یعنی اینقدر این علم گسترده است. گستردگی که علم فقه دارد مخصوصاً در این چند دههی اخیر در هیچ علمی پیدا نشده، البته همهی علوم رو به گسترش هستند اما با این گسترشی که در علم فقه به وجود آمده، قابل قیاس نمیباشد. ما امروز مواجه با دهها هزار مسئله و سؤال هستیم، از بیوت مراجع هر روز سؤالات جدید و فراوانی میشود که باید جواب بدهند.
کسی که میخواهد به مرجعیت برسد اولاً باید تمام وقتش را صرف این کار کند، اگر کسي بگوید من با شش سال درس خواندن مجتهد میشوم این امکانپذیر نیست، وقتی به اجتهاد رسید تازه به اقیانوس رسیده و کلید درب را پیدا کرده و از این باب باید عبور کند و ببیند چه خبر هست و چه احکام و مسائلی وجود دارد. اگر کسی مجتهد نباشد نمیتواند تفسیر قرآن داشته باشد، باز برخی از مردم عزیز ما یا دانشجویان فکر میکنند اگر کسی در مسیر اجتهاد قرار گرفت، اصلاً کاری به تفسیر و ... نمیتواند داشته باشد در حالی که کسی میتواند مفسر قرآن باشد که مجتهد باشد.
یکی از آن علوم؛ علم اصول است. کتابی که از مرحوم والد ما در علم اصول فقه چاپ شده 16 جلد و هر جلدی حدود 700 صفحه است. این فقط یکی از علومی است که کسی تا این علم را نداشته باشد، و مبانی محکم اصولی نداشته باشد قدرت بر اجتهاد ندارد، حتی یک مسئله ساده را نمیتواند اجتهاد کند.
عرض میکنم این توضیح المسائلی که در خدمت عزیزان هست گاهی اوقات یک مسئلهاش دو ماه طول میکشد تا به نتیجه برسد. امام خمینی(رضوان الله علیه) در تحریر الوسیله در بحث صلاة مسافر که وارد میشوند آنجا بیش از 100 مسئله در نماز مسافر دارند، من حدود دو ماه هست که خودم بحث صلاة مسافر را میگویم، هنوز مسئله اول تمام نشده است. یعنی اجتهاد بسیار سخت است.
مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی میفرمایند اجتهاد مثل این است که شما با سوزن بخواهی کوه را بتراشی! ببینید که چقدر زمان، استعداد، صبر و حوصله میخواهد. واقعاً یک کسی بخواهد به این مرحله برسد باید تمام عمر و وقتش را صرف آن کند و نباید یک آن برای خودش وقت تلف شده یا بیکاری داشته باشد. آن وقت است که به این مرحله میرسد.
حالا راجع به مرحوم والدمان عرض میکنم که ایشان چطور تلاش کرد، با اینکه سنشان از مراجع موجود و معاصر کمتر بود ولی ایشان بیشترین تألیفات را دارد، یعنی در میان مراجع معاصر بیشترین تألیفات اجتهادی را ایشان دارد. معمولاً کمتر کسی موفق میشود یک دوره فقه بنویسد. ما مثل صاحب جواهر را داریم که یک دوره فقه نوشته، شهید اول، شهید ثانی، صاحب ریاض و برخی دیگر از این فقها، مرحوم والد ما شرحی بر کتاب تحریر الوسیله امام نوشتهاند که این شرح حدود 40 سال از عمرشان را اشغال کرد، از دورانی که در یزد تبعید بودند این شرح را شروع کردند تا سال آخر حیات و این کتاب 27 جلد است و الآن به عنوان یکی از کتابهای محوری و مرجع در درسهای خارج بزرگان مطرح است.
مجری: اگر ما تعداد و صفحات این کتابها را تقسیم کنیم به عمر شریف حضرت آقا، باید ببینیم وقت از کجا آوردهاند؟
ج) نوشتههای خطی ایشان را در یک مجموعهای منتشر کردهایم و قاعدتاً درفيلم مربوط به این برنامه مستند باید باشد. هر کسی نوشتههای ایشان را میبیند تعجب ميکند. این نوشتهها با اینکه در دفترهای 200 برگ بوده ما آنرا در 20 جلد رحلی جمعآوری کردیم که تماماً با خط زیبای خودشان است، چقدر منظم است. عجیب این است که ایشان چکنویس هم نداشته، همین اواخر یکی از مدرسین حوزه پیش من آمده بود، این نوشتهها را که در اتاقم هست دید، هنگام رفتن گفت کاش این نوشتهها را به من نشان نمیدادید، گفتم چرا؟ گفت من دیگر از خودم مأیوس شدم، این همه مرحوم والد شما تلاش کرده، ما اگر بخواهیم همینها را بخوانیم خودش یک عمر طول میکشد.
پدر محوري براي دين مردم بودند
مجری: به سن حضرت آقا اشاره مختصری کردیم، ایشان در سن 19 سالگی وارد درس آیت الله العظمی بروجردی(رحمة الله علیه) میشوند و بعد هم در درس امام(ره) حاضر میشوند و هم کلاسی بودن با حاج آقا مصطفی هم در نوع خودش بی نظیر است. یک نکتهی خیلی جالبی در زندگی حضرت آقا هست و من مطالعه میکردم و آن اینکه همیشه در دوران جوانی آقا تدریس و تحصیل همراه با هم پیش میرفته، در این مورد توضیح بدهید.
ج) ایشان هم در مسئله تألیف خیلی موفق بود و هم در مسئله تدریس و تربیت فضلا و شاگردان. همینطور که فرمودید ایشان در سن 19 سالگی در درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر میشود، اولین کتاب ایشان قبل از 24 سالگی نوشته میشود به نام نهایة التقریر که در زمان خود آقای بروجردی چاپ میشود که این کتاب بحث خارج نماز به عنوان یکی از اصلیترین مرجع برای مباحث اجتهادی است.
خاطرهای را عرض کنم؛ یک وقتی در زمان حیات والدمان خدمت مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) در کتابخانه ایشان بودم، بعد از اینکه چند دقیقهای نشسته بودیم ایشان برخاستند و از یکی از قفسهها کتابی آوردند، فرمودند این کتاب را ببینید دیدم این کتاب مرحوم والد ماست، پشت کتاب نوشته بودند که من سال 1378 قمری وارد قم شدم و دنبال نظرات مرحوم بروجردی در باب نماز بودم رفتم از بازار این کتاب را که چاپ شده بود به این مبلغ خریدم.
مرحوم والد ما میفرمودند این کتاب من چاپ شد، یک روز پدرم منزل آمد دیدم خیلی ناراحت است، ایشان هم از شاگردان طراز اول مرحوم آقای حائری و از همبحثهای امام بودند. عرض کردم چرا ناراحت هستید؟ فرمودند فلان آقا که از بزرگان هست من را دید و گفت آقای فاضل ما فکر میکردیم شما آدم با تقوایی هستی، گفتم مگر از من عمل خلافی دیدی؟ گفت شما کتاب را نوشتی به نام پسرت چاپ کردی! یعنی آن زمان سن پدر ما به قدری کم بود که حوزویان باورشان نمیشد که این کتاب را ایشان در آن سن نوشته باشد، ایشان باز خاطرات زیادی از درس مرحوم بروجردی نقل میکردند.
میفرمودند گاهی اوقات درس به جاهای مشکل که میرسید پیرمردها میگفتند که این را آقای فاضل نمیتواند بنویسد، آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه که حقّ بسیار بزرگی بر همهی حوزویان امروز دارد، از پدر ما تعبیر میکرده به حاج شیخ محمد مجتهد، بعضی از دوستان ایشان که به رحمت خدا رفتهاند برایم نقل میکردند که آقای بروجردی همیشه میگفت قدر این حاج شیخ محمد مجتهد را بدانید، آن موقع هنوز سناش 24 سال نشده بوده، همچنانکه مرحوم آیت الله العظمی اراکی از ایشان به عنوان آقا محمد مدرس یاد میفرمودند.
امام رضوان الله تعالی علیه هم به مرحوم والد ما خیلی عنایت داشتند. پدرم میفرمودند من درسهای امام را نوشتم و خدمتشان ارائه دادم امام فرمودند خود من که صاحب این مبانیام به این خوبی که شما نوشتی نمی توانم بنویسم یعنی قلم پدر ما یک قلم بسیار محکم و مقبولی در نزد اهل قلم است.
در کنار این حضور در درسها و تألیفات، ایشان از اول به عنوان یکی از مدرسین حوزه معروف بوده، مرحوم والد ما میگفتند من یک وقتی درس شرح لمعه میگفتم در سن 24 سالگی، حدود 100 نفر در درس من میآمدند، یک روز دقت کردم تمام آنها سنشان از من بیشتر بود، یعنی من که استادشان بودم از همه کوچکتر بودم.
این مسئله مرجعیت که در ابتدای سخنم عرض کردم از مشخصههایش آن است که باید یک دورهی طولانی تدریس را طی کرده باشد ایشان در درس خارجش قریب به هزار نفر از فضلا و بزرگان حضور پیدا میکردند، امروز خیلی از افرادی که در حوزه درس خارج میگویند که همان درسهای اجتهادی است از شاگردان مبرّز ایشان بودند، یک شخصیتی بود که واقعاً عمرش را در مسیر علم، تحصیل و تدریس و تربیت فضلا و تألیف گذراندند و همین امر آرام آرام موجب شد به عنوان یک محور برای دین مردم قرار گیرند.
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی خلاصهاي از امام(ره) بودند
به شما عرض کنم ایشان خودش به فکر مرجعیت نبود تا اینکه جامعه مدرسین آن اطلاعیه معروف را دادند. البته بعد از ارتحال امام، کثیری از مقلدین امام به ایشان مراجعه کردند. حتی این خاطره را دارم که روزی در یک مجلسی در بیت امام مرحوم حاج احمد آقا برخاستند و خطاب به مرحوم والد ما، گفتند آقا بیت امام از شما تقلید میکند، پدر ما واقعاً یک نمونه و خلاصهای از امام بود که یک وقتی در یک جریانی امام به ایشان فرموده بودند که من شما را بزرگ کردم و شما را به اندازهی مصطفی دوست دارم، این تعبیری بود که امام راجع به ایشان کرده بود، همینطور هم بود.
همانطور که پدر ما فانی در امام بود و نظرش نسبت به امام از جهت علمی، تقوایی، سیاسی تا آخر عمر روز به روز قویتر میشد. اساساً این شرحی که بر تحریر الوسیله امام نوشتند ابتدای آن در زمان تبعیدشان در یزد بوده، سال 52 که هیچ صحبتی از پیروزی انقلاب نبود و اصلاً کسی باور نمیکرد که این انقلاب به جایی برسد.
پدرم فرمودند من در فکر این بودم که چه خدمتی می توانم به امام کنم؟ تا خدا این فکر را در ذهنم قرار داد که شرحی بر کتاب امام بنویسم، آیت الله العظمی وحید خراسانی استاد بزرگوار ما یک وقتی به من فرمودند این از شانسهای بزرگ آقای خمینی است که مثل پدر شما شرح بر کتاب ایشان نوشته.
ایشان واقعاً در روانیِ بیان و تقریر مبانی بزرگان کمنظیر بودند، این مسئله معروف بود که ایشان وقتی کفایه میگفتند، (شش دوره کفایه در حوزه گفتند، کفایه مرحوم خراسانی محور برای اصولیین معاصر است)، خیلیها میگفتند اگر خود آخوند بخواهد کفایه را بگوید به این خوبی نمی تواند بیان کند. بعضی از شاگردان مرحوم آیت الله خوئی با اینکه پدر ما درس آقای خوئی نرفته بودند میگفتند گاهی اوقات نظرات آقای خوئی که برای ما روشن نمیشود ما نوارهای آقای فاضل را در همان بحث گوش میدهیم میبینیم مطلب طور دیگری است. بسیار خوش تقریر بودند، من میتوانم بگویم که در تقریر مطالب ایشان در زمان خودش نظیر نداشت، همان طور که در قلم خیلی مبرز بود در تقریر مطالب ایشان نمونه نداشت.
ماجراي کرامت امام رضا(ع) به آيتالله العظمي لنکراني
خاطرهای از مرحوم والدمان در تشرفشان به زیارت حضرت رضا(ع) دارم که مناسب است اینجا عرض کنم. خودشان فرمودند در یکی از سفرهایی که هفت هشت سال قبل از فوتشان واقع شده بود، ایشان اولاً مقیّد بودند در اولین فرصت تابستان که درسهای حوزه تعطیل میشد به مشهد مشرف شوند، آنجا هم روزی حداقل دو بار به حرم مشرف میشدند که هر بار یکی دو ساعت طول میکشيد.
فرمودند در یکی از این سفرها که روز آخر میخواستم زیارت وداع را بخوانم و از حرم بیرون بیایم، نگاهم که به ضریح افتاد دیدم مردم با چه اشتیاقی تلاش میکنند خودشان را به ضریح برسانند. گفتم ما که یک روحانی شیعه هستیم باید با فاصله زیارت کنیم، نباید بتوانیم نزدیک برویم، هم وضع جسمیام اجازه نمیداد و هم دیدم اینقدر شلوغ است که مأیوس بودم بتوانم نزدیک ضریح بروم.
همینطور زیارت وداع را کردم و سلام دادم و بیرون آمدم، چند قدم که به طرف درب اصلی رفتم یک کسی بدون مقدمه به من گفت آقا شما میخواهی کنار ضریح بیائی، گفتم البته اين آرزوی من است. گفت همراه من بیائید، ایشان گفت من همینطور با اشتیاق پشت سرش آمدم، با خود گفتم چطور این جمعیت را کنار میزند؟ فرمودند به قدری راه برایم باز شد که من فکر میکردم که آنجا کسی نیست، من را آورد کنار ضریح. در زیارت امین الله مستحب است که انسان گونهی خودش را بر روی قبر مبارک بگذارد و این زیارت را بخواند، ایشان فرمودند صورتم را گذاشتم روی ضریح و یک زیارت امین الله خیلی دلچسب خواندم.
زیارت را تمام کردم خیلی خوشحال بودم و برگشتم، چند قدم که آمدم این سؤال برایم مطرح شد که این فرد از کجا خبردار شد؟ از او پرسیدم شما از کجا خبردار شدید؟ گفت شما وقتی داشتید میرفتید یک صدایی از ضریح بیرون آمد که آقا شیخ را اینجا بیاورید، گفت من هم بیاختیار خدمتتان آمدم و شما را آوردم، من این قضیه را خدمت استاد بزرگوارمان آیت الله وحید نقل کردم ایشان به من فرمود فلانی! اين عنوان «آقا شیخی» که از ضریح بیرون میآید غیر از آقاشیخی است که من و شما میگوئیم، نمیدانید این چه عظمت و عنوانی است.
روحیهی ولایی ایشان خیلی قوی بود؛ اجازه بدهید این داستان را هم اینجا عرض کنم؛ سال 69 برای عمل قلب به لندن رفته بودیم، آن زمان وضع پزشکی ما در ایران خوب نبود ولو اینکه الآن افتخار جمهوری اسلامی هست که در مسائل قلبی حرف اول را در دنیا میزند ولی آن زمان باید خارج میرفتیم حتی آنژیوگرافی ایران را هم قبول نداشتند!
در همین ماه رمضان بود که در خدمت ایشان به لندن رفتیم، مسئول سفارت آن زمان آقایی به نام حاج اسماعیل بود گفت آقا یک مشکلی برای ما پیش آمده، آقا فرمودند مشکل چیه؟ گفتند یک گروه خواننده از ایران به اینجا آمده سالن آلبرتهال ـ که بزرگترین و مجللترین سالن لندن است ـ را کرایه کرده و ایرانیها چهار هزار بلیط خریدهاند و میخواهند شب 21 ماه رمضان که شب شهادت امیرالمؤمنین هست برنامه موسیقی داشته باشند!
من دیدم رنگ پدرم عوض شد تأملی کردند و فرمودند من یک پیامی دارم برای آن خواننده که میخواهد برنامه اجرا کند، برو بگو فاضل لنکرانی سلام رساند گفت شما یا مسلمانی یا مسلمان نیستی، چه باشی و چه نباشی همهی بشر برای امیرالمؤمنین احترام قائلاند و بیا این برنامه را به احترام امیرالمؤمنین تعطیل کن و اگر این کار را نکنی اگر زنده باشم و به ایران برگردم با تمام وجود برای اخراج تو از ایران تلاش خواهم کرد که دیگر تو را به ایران راه ندهند، کسی که حرمت امیرالمؤمنین را نگه ندارد نمیتوانیم بگذاریم در ایران باشد، آن آقا گفت به همین تندی بگویم؟ فرمود این حرف من است و حرف تو که نیست!
ایشان رفت و فردا آمد گفت من رفتم پیش آن خواننده محترم، هم سلام به شما رساند و هم خیلی احترام کرد و گفت شما را میشناسد. گفت من نه تنها مسلمانم بلکه دست در جیبش کرد و زیارت عاشورایش را درآورد گفت به ایشان بگوئید چون تنظیم برنامه روی تاریخ میلادی بوده ما متوجه نشدیم که مقارن با شب 21 شده، به آقا قول میدهم که کاری کنم امیرالمؤمنین(ع) راضی باشد، ما گفتیم چکار خواهد کرد؟
صبح روز 21 رمضان آقای حاج اسماعیل گفت من دیشب دو نفر را آنجا فرستادم، او اشعارش را عوض کرده بوده، از اول تا آخر جلسه ادعیه و اشعار مربوط به امیرالمؤمنین را خوانده و دائماً مردم گریه میکردند، وضع جلسه منقلب شده بود، ایشان دستش را بالا برد و گفت خدایا اگر این سفری که اینجا آمدم همین اثر را داشت برایم کافیست، من همین قدم را برای احترام به اهلبیت(ع) برداشتم.
بعد از این ماجرا ایشان را عمل قلب کردند و دو ساعت و نیم بیهوشی ایشان طول کشید؛ من آدمی نیستم که پیگیر بیان خواب و مکاشفه باشم یا کم و زیاد بگویم، خدا شاهد است عین واقع را میگویم؛ من بالای سر ایشان بودم و منتظر بودم ببینم ایشان که به هوش میآید چکار میکند؟ وقتی به هوش آمدند گفتند السلام علیک یا علی بن ابیطالب و دوباره از هوش رفت، به قدری اشک ریختم و خوشحال شدم گفتم امیرالمؤمنین ایشان را کمک کرده.
دوباره به هوش آمد و فرمود من آب میخواهم، من در گوششان گفتم دکترها اجازه نمیدهند به شما آب بدهیم با مزاح آن شعر را خواند که «از آب هم مضایقه کردند کوفیان ...».
پروفسور مسيحي ميگفت نمي دانم چرا روند درمان علماي شيعه غيرطبيعي است
بعد آن دکتری که ایشان را عمل کرد، پرفسور مسیحی بود که الآن فوت کرده، خدا رحمتش کند، از مترجم پرسید ایشان کیست؟ چون سیر معالجه ایشان کاملاً غیر طبیعی بود، ایشان قند داشت و ما نباید سینهاش را میشکافتیم اما همهی زخمها زود جوش خورده، من می دانم این آدم خیلی مهمی است، ولی به من بگوئید ایشان کیست؟
مترجم گفت ایشان یکی از علمای بزرگ شیعه است. آن دکتر گفت من نمیدانم شیعه چیست؟ چند تا عالم شیعه را که تا حالا من عمل کردم نظیر این قضایا را در آنها دیدهام.
پدر به مشکلات مردم بسيار اهميت داده و گاهي از شدت ناراحتي بر مشکلات جامعه اشک ميريختند
ایشان بسيار ساده ريست بودند و در تمام طول عمرش یک متر زمین شخصی یا خانه شخصی نداشت تا زمانی که خداوند پنج اولاد به او داد، در محل همین دفتر که الآن آن را وقف حسینیه امام حسین(ع) کردند، با مرحوم پدرش در دو تا اتاق زندگی میکرد، در سن 24 سالگی وقتی کتاب مرحوم آقای بروجردی را نوشتند، آن زمان 20 هزار تومان به جد ما داده و فرموده بود با این برای حاج شیخ محمد منزل تهیه کنید.
جدّ ما به ایشان گفت یک چنین پولی به شما داده شده اما اولاً من دلم نمیخواهد از پیش ما بروی، ثانیاً ما عیالوار هستیم و به این پول نیاز داریم، بدون هیچ تأملی پدرم عرض کرده بود هر چه شما مصلحت میدانید عمل کنید، با آنکه به برکت ایشان صدها نفر در قم خانهدار شدند از علما و غیر علما، اما خود در این منزلی که متعلق به مادر ماست در سی سالهی اخیر عمرشان سکونت داشتند، پدر مادر ما که از تجار معروف فرش قم بود این خانه را خرید و از اول به نام مادر ما کرد، زندگیاش بسیار ساده بود و هر چه به این زندگی اضافه میشد ناراحت میگردید، گاهی اوقات مادر ما فرشی اضافه میکرد، پردهای میزد، ایشان خیلی رنج میبرد میگفت من نمیخواهم.
برای ایشان عباهای درجه یک از کشورهای عربی هدیه میآوردند چه قبل و چه بعد از مرجعیت، اما وقتی مرجع شد دیگر عبای خاچیهی درجه یک را دوش نمیانداخت، اول هر تابستان که میشد میفرمود برو یک عبای ماشینی برای من بگیر که آن زمان دو هزار تومان بود. به ایشان میگفتم شما عبای درجه یک دارید. فرمودند من الآن مسئولیتی پیدا کردهام، اگر این طلبهای که قدرت ادارهی زندگی یومیهاش را ندارد و ماه به ماه سر سفرهاش گوشت وجود ندارد بیاید ببیند مرجع تقلیدش عبای 200 هزار تومانی به دوش انداخته درست نیست، من نمیتوانم این را تحمل کنم.
حتی یک وقت میخواستیم عکس زیبا از ایشان بگیریم، به ایشان گفتم من عبای خودم را به دوشتان بیندازم، فرمودند اجازه نمیدهم، با همین وضعیت عکس بگیرید!
واقعاً زهد واقعی به تمام معنا داشت، این مسئلهای نیست که من بخواهم راجع به آن شهادت بدهم، شاگردهای ایشان، تماماً نسبت به این مطلب شهادت میدهند علاوه بر آن اخلاق و روحیاتی که با مردم و با طلبهها داشتند که به بعضی از آنها در مصاحبهها اشاره شده، یکی از شاگردهایشان میگفت روزی مریض شده بود، در حجره بودیم دیدیم ایشان آمدند و چند کیلو میوه برای ما خریده، گفتیم شما چرا؟ میگفت شما مریضی من وظیفه دارم مثل پسر خودم از شما عیادت کنم.
مهم ترين توصيه پدر نماز اول وقت بود
مجری: به نظر شما توصیهای که آقا میکردند چه بوده؟
ج) ایشان مهمترین توصیهشان مراقبت بر نماز اول وقت بود، حسب آنچه غالباً ما میدیدیم. هر وقت از ایشان میخواستند دعا کنید، میفرمودند هیچ دعایی بهتر از عاقبـتبخیری نیست. ایشان در ایران و خارج ایران مقلدین فراوانی داشتند، آن اطلاعیهای که جامعه مدرسین داد و هفت نفر را بعد از مرحوم آیت الله العظمی اراکی و آیت الله العظمی گلپایگانی معرفی کردند.
ایشان نفر اول با اکثریت آراء بود، روی ترتیب سن و یا حروف الفبا نبود، یعنی آن کسی که رأی اول را آورده بود مرحوم والد ما بود، آن کسی که رأی دوم را آورده بود مرحوم آیت الله العظمی بهجت بود تا دیگران، ایشان مقلدین زیادی داشتند در ایران و خارج از ایران، اینها درخواست میکردند برای ما دعا کنید، ایشان میفرمودند من یک دعا میکنم و این دعا را شما هم در حق من بکنید! من دعا میکنم خدا شما را عاقبت بخیر بکند و شما هم دعا کنید خدا من را عاقبت بخیر کند.
پدر از اين که براي اسلام کاري نکرده باشند اشک ميريختند
با این همه تلاش و کوشش، این همه کتاب، این همه تربیت شاگرد، مجتهدان فراوانی را تربیت کرد، یک روزی حضرت آقای قرائتی که آن زمان ایشان در تلویزیون هم میگفتند که میآمدند حساب و کتابهایشان را با آقا مطرح میکردند، آقای قرائتی خدا حفظش کند بسیار به مسئله خمس مقیّد است، یک روزی آمده بودند پیش آقا. آقای قرائتی پرسید حالتان چطور است؟ این قضیه مربوط به اواخر حیاتشان بود.
همین جا اين نکته را بگویم که ایشان یک سال آخر عمرشان برای مُردن مرتب کُد میداد، ایام شهادت حضرت زهرا بود که هر روز چند بار سؤال میکردند محمد جواد، آقا ضیاء، احمد آقا، امیر آقا، آقا صادق، همه بچهها را صدا میکردند و میگفتند شهادت حضرت زهرا کِی هست؟ ما میگفتیم ایشان حسب علاقه شدیدی که دارد سؤال میکند اما ظاهراً برایش الهام شده بود که ایام شهادت حضرت زهرا(س) به رحمت خدا میرود.
آقای قرائتی این سوال را کردند گفتند چه چیزی فکر شما را مشغول کرده؟ فرمودند من فکر میکنم اگر من مُردم و از من سؤال کنند که تو برای اسلام چه کردهای؟ هر چه فکر میکنم جواب ندارم. آقای قرائتی اشکش جاری شد و گفت شما جوابی ندارید؟ شما با این همه تلاش و زحمت، اگر جواب ندارید پس منِ قرائتی چی؟ فرمودند من نمیخواهم ظاهر سازی کنم تو یک مسئولیتی داری و من مسئولیتی دیگر، من بر دوشم مسئولیت مرجعیت بوده، اگر به وسیله مرجعیت میتوانستم از اسلام و انقلاب یک جایی دفاع کنم و نکرده باشم چه جوابی بدهم؟ اگر به وسیله مرجعیت میتوانستم اسلام را در دنیا رشد بدهم و نکردم چه کنم؟
با اینکه ایشان نسبت به انقلاب واقعاً یکی از معتقدترین افراد به امام بود، فکر سیاسی امام را به خوبی فهمیده بود و آن را هم در زمان حیات امام دنبال کرد، هم بعد از حیات امام نسبت به مقام معظم رهبری، یکی از شخصیتهایی که در کشور و بالخصوص در حوزه علمیه از رهبریت مقام معظم رهبری دفاع کرد ایشان بود.
یک وقت در جلسهای من و والدمان خدمت رهبری بودیم، رهبری به ایشان گفتند آقای فاضل اگر صحبت آن روز شما در مجلس خبرگان به من نبود من این مسئولیت را قبول نمیکردم.
مقام معظم رهبری در پیام تسلیتشان یک نکتهای را فرمودند که «ایشان در بحرانها نقش بسیار مؤثری داشتند»، که واقعا همینطور بود. نسبت به رهبریت مقام معظم رهبری، دفاع از ایشان و دفاع از انقلاب و حضور در مسائل سیاسی واقعاً بسیار محکم و مقاوم بود.
این جمله را میفرمودند که از روزی که پشت سر امام حرکت کردیم تا این لحظه (سه چهار ماه قبل از فوتشان) یک سر سوزن در حقّانیت راه امام تردید نکردم. استقامت، «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»، این استقامت در مسائل علمی، سیاسی و اجتماعی بود.
يکي از ابتکارات پدر؛ احداث مرکز فقهي ائمه اطهار(ع)
یکی از ابتکارهای مرحوم والد ما احداث مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) است در سال 1376، هدف ایشان تربیت مجتهدان به روز است، مجتهدانی که علاوه بر تسلط بر آن مبانی قوی و سنتی، اجتهاد جواهری، مباحث روز دنیا و کشور را هم بدانند. ما در بخش آموزش و پژوهش بخشهای مخلتفی داریم. من همین مقدار عرض کنم که از آرزوهای بزرگ والد ما تربیت مجتهدان بود، الآن میتوانم به شما بگویم این مرکز لااقل 50 مجتهد مسلم یا قریب الاجتهاد را تربیت کرده است.
یک وقتی مدیر محترم حوزه علميه، آیت الله بوشهری فرمود امروز این مرکز در حوزهی علمیه میدرخشد.
آیت الله العظمی سیستانی به من فرمودند واقعاً این از درایت والد شما بود که در آن زمان تشخیص داد که کشور و آیندهی نظام محتاج به مجتهدان قوی هست.
مرکز فقهی یک مرکز دولتی هم نیست و کاملاً مستقل است، ساختمان بسیار عظیمی دارد که با وجوهات شرعیه و کمک خیّرین تهیه شده، الآن هم مقلدین ایشان هستند که باید به سهم خودم از آنها قدردانی کنم، وجوهاتشان را به من میدهند و مرکز را از طریق این وجوهات اداره میکنم.
الحمدلله فضلای بسیار خوبی تربیت میشوند، ما سعی میکنیم در مسائلی که نظام به آن نیاز دارد تحقیق کنیم همین اواخر ما مدت دو سال نشستهای قوی داشتیم راجع به فتوای مقام معظم رهبری در مورد حرمت تولید سلاحهای کشتار جمعی، قویترین بحثها و مقالات در آن مرکز ارائه شد که بعداً در همایشی که در تهران برگزار شد آنها را عرضه کردند.
الحمدلله مرکزی است بسیار بانشاط، کتابخانه تخصصی با بیش از 50 هزار جلد کتب فقهی و اصولی تخصصی داریم، امیدواریم خداوند توفیق بدهد آنرا توسعه بدهیم، از این مرکز در مشهد شعبه داریم، در افغانستان، سوریه و لندن هم هست که دارد توسعه پیدا میکند.
مجری: در مورد این کتابها هم اگر موافق باشید صحبت کنیم؛
ج) بحثهای اخلاقی مرحوم والد ما انسان را متحول میکرد چون از اعماق قلبش مباحث را مطرح میکرد، ایشان روزهای چهارشنبه مقیّد بودند یک حدیث اخلاقی برای طلبهها بخوانند وتوضیح بدهند ما آنها را در این کتاب اخلاق فاضل جمعآوری کردهایم و تاکنون چندین مرتبه چاپ شده و این را عرض کنم در مرکز فقهی لندن ما بخشهایی از این کتاب را گزینش کرده و ترجمه و چاپ کردیم و چقدر هم در آنجا مورد استقبال قرار گرفته است.
ایشان بیش از صد اثر علمی دارد، حدود 45 اثر به قلم خودشان و بیش از 50 اثر به قلم شاگردانشان هست، آثاری که از ایشان و مربوط به مرکز فقهی هست در یک کتاب معرفی شده. مرکز فقهی در کنار مسئله آموزش و پژوهش، منشورات بسیار خوبی دارد، یک دوره دایرة المعارف در احکام کودک در هشت جلد که هر جلد 600 صفحه است نوشتهایم که واقعاً در دنیای اسلام بینظیر است.
نماینده سازمان ملل پیش من آمده بود میگفت ما از الازهر خواستیم راجع به حقوق کودک از منظر اسلام یک کتابی به ما ارائه بدهد یک کتاب صد صفحهای به ما داد با یک مقداری عکس، اما شما هشت جلد کتاب مفصل نوشتهاید، گفتم این وسعت فقه شیعه را میرساند. اکنون نیز آن را در دو جلد فارسی به نام احکام و حقوق کودکان خلاصه کردهایم و به زبانهای مختلف هم ترجمهاش میکنیم.
در مورد کتاب اسرار و آداب نماز بنده موفق شدم در شبکه معارف در صحبتهای کوتاهی مطالبی را راجع به نماز عرض کنم و چون مردم زیادی درخواست کردند که این مباحث را چاپ کنید اقدام به تنظیم و چاپ آن کردهایم و طی همین دو سه ماه دو مرتبه هم چاپ شده که نشان میدهد الحمدلله مورد توجه قرار گرفته.
کتاب دیگر؛ «گفتارهای مهدوی» است که شامل ده سخنرانی بنده مربوط به مهدویت است و توسط یکی از فضلای خوب جمعآوری شده. اولاً یک بحثش این است که در عصر ظهور دین چه شکلی میشود؟ ما روایاتی داریم که دین در عصر ظهور به چه نحوی میشود؟ مباحث مربوط به مدّعیان ظهور. و خطراتی که ما احساس کردیم جامعه ما مواجه با این تحریفاتی است که مربوط به مهدویت پیش میآورند، افرادی که ادعای مهدویت میکنند مردم را منحرف میکنند، جلساتی تشکیل میدهند، عقاید مردم را متزلزل میکنند، مطالب کلیدی در بحث مهدویت را در ده سخنرانی مطرح کردم که در این کتاب جمعآوری شده است.
مجری: نکتهای از حضرت آیت الله العظمی لنکرانی به ذهنم هست و آن خدمت به جامعه است که به مسئولین امر گفتند که مستحبات را انجام ندهید و به کار مردم برسید.
ج) جناب آقای قالیباف سه چهار سال قبل از فوت ایشان خدمتشان رسیده بودند. نقل میکنند که آقا این جمله را به من گفتند که شما تا میتوانی به مردم خدمت کن، واجبات را انجام بده به جای مستحبات شما به مردم خدمت کن و اگر در قیامت کسی از تو سؤال کرد بگو فاضل این را گفته. البته این روشن است که مربوط به مسئولین است و به مسئولین میگویند به جای اینکه در خانه بنشینید اذکار بخوانید و مستحبات بگوئید به مردم خدمت کنید.
ایشان نسبت به تمام قضایایی که مربوط به مردم بود و در جامعه واقع میشد واقف بود، گاهی ایشان صبح به دفتر میآمد میدیدیم ناراحت است، خیلی عجیب است، میفرمود من دیشب خوابم نبرده، میگفتم چرا؟ فرمودند دیروز از آقای میوهفروشی شنیدم که گفت سیبزمینی گران شده، من دیشب حساب کردم که خیلی از این کارگرها غذای روزشان را سیبزمینی تشکیل میدهد اگر کارگری چهار پنج بچه داشته باشد چطور میتواند این را تهیه کند.
یا در مورد آب و برق، مسئولین دولت نهم و دهم همان روزی که آمدند خدمت پدر ما، پدرم به ایشان فرمود فلانی امام یک وعدهای راجع به قبوض آب و برق به مردم داد، حالا نمیشود مجانی شود اما شما که میتوانید قيمت آن را کم کنید، بیائید محض رضای خدا کاری کنید که این بار مردم در قبوض آب و برق و گاز یک مقدار کم بشود، چون دفتر ما هم در زمان آقا و هم حالا افرادی میآیند که قدرت پرداخت این قبوض را ندارند از طلبهها و غیر طلبهها، میخواهم عرض کنم که نسبت به سفره مردم حساس بود.
یک روزی در مجلس درس ایشان فرمودند آقایان طلبهها من هیچ میلی به ماندن در دنیا ولو یک لحظه ندارم ولی از خدا خواستم اگر هستم این توفیق را از من نگیرد که به واسطه شهریهای که به شما طلبهها میدهم در یک بخش ناچیزی از معاش شما شریک باشم و این چه افتخار بزرگی برای من است که مردم وجوهات به من بدهند تا به شما طلبهها بدهم.
ایشان در سالهای آخر در هر ماه حدود یک میلیارد و نیم شهریه میدادند اما به خاطر مریضی هایشان یک وقتی احمد آقا به ایشان گفت رفتیم این آمپول را خریدیم، فرمود این آمپول را چند خریدید؟ گفتند صد هزار تومان، فرمود از چه پولی خریدید؟ گفت از پول وجوهات. فرمودند چرا از من سؤال نکردید؟ من هیچ راضی نیستم. طلبهای اگر مبتلا به این مریضی شود قدرت خرید این دارو را ندارد، لذا به هیچ وجه من راضی نیستم از وجوهات اینها را بخرید.
احمد آقا گفت پس اجازه بدهید من از پول خودم برای شما بخرم. بسیار به این مسائل مقید بود، ولی خیلی تظاهر هم نمیکرد و این واقعاً بین خودش و خدا بود.
مجری: با تشکر از شما