گفتوگو با آيتالله محمدجواد فاضل لنکراني(دامت برکاته): «غدير»؛ اساس دين و محور وحدت اسلامي است
۲۱ مهر ۱۳۹۳
۱۰:۳۲
۳,۷۰۹
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بهعنوان اولين سؤال؛ براي ما از مهمترين ابعاد مسئله غدير بگوييد.
بحث واقعه غدير يکي از بحثهاي مهم اعتقادي، تاريخي و سياسي دين اسلام است.
از بُعد اعتقادي بسيار اهميت دارد و در رأس اعتقادات ما، بعد از توحيد و نبوت، مسأله امامت است.
از نظر تاريخي، مهمترين حادثهاي بوده که در تاريخ حيات رسول الله(صلوات الله عليه) واقع شده است و در احاديث از نظر تواتر هيچ حديثي را به مسلّميّت و تواتريّت غدير نداريم.
بعضي از علماي اهل سنت هم گفتهاند که اگر کسي بخواهد حادثه غدير و حديث آن را انکار کند، ديگر هيچ حادثه مسلّمي را نميتواند در تاريخ اسلام بيان کند.
از نظر سياسي اهميت فراواني دارد؛ چراکه چهره اصلي حادثه غدير، همانا عبارت است از: چهره حکومت اسلامي، رهبري اسلامي و وصيت رسول خدا(ص) که همان رهبري امت اسلامي است.
ما ميدانيم حادثه غدير فقط راجع به اميرالمؤمنين(عليهالسّلام) نبود؛ آنچه رسول خدا در خطبه غدير فرمودند، علاوه بر اينکه اميرالمؤمنين(ع) را به عنوان جانشين بلافصل خود تعيين نمودند، ائمه ديگر ما تا حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، را هم با نام ذکر کردند.
بهخصوص اسم حضرت حجت را هم بردند، براي اينکه بفهمانند اينها در هر زماني واجب الاطاعة هستند.
از همين رو غدير ابعاد مختلفي دارد و پشتوانهاش فقط يک حديث نيست که کساني بخواهند که ما حديث غدير را از جهت سندي بررسي کنيم که تواتر دارد يا ندارد؛ بلکه پشتوانه قرآني خيلي محکمي دارد و درنتيجه دو پشتوانه قطعي دارد؛ اول پشتوانه قرآني و دوم متواتر بودن اين حديث.
بگذاريد راجع به اصل امامت در قرآن اين سؤال را مطرح کنم که آيا ما در قرآن راجع به حقيقت امامت آياتي وجود دارد يا نه؟ همانطور که پيرامون اصل توحيد خداي تبارکوتعالي و راجع به رسالت و نبوت پيامبر اکرم آيات فراواني داريم، آيا راجع به حقيقت امامت هم در قرآن آياتي داريم يا نه؟ تا در مرحله بعد بتوانيم بگوييم اين آيات در چه اشخاص و شخصيتهايي تجلي دارد.
اعتقاد اصلي ما اين است که امامت از اصول دين است. اينکه در ميان بعضي از افراد اين تفکر وجود دارد که اصول دين سه تا است -خدا و پيغمبر و معاد- تفکر اشتباهي است. اگر کسي آياتي را که در مورد امامت در قرآن کريم است بهدقت مطالعه کند متوجه ميشود که خود مسئله امامت، از اصول دين است و اصلا بدون امامت، توحيد و نبوت معنايي ندارد.
اين سه مورد از مواردي است که آيات متعددي در قرآن نسبت به اصل بودن اينها شهادت و گواهي ميدهد.
ريشه اين تفکرات به غزالي برميگردد که در برخي از کتابهايش اصول دين را تنها شامل ايمان به خدا، ايمان به رسول خدا و ايمان بهروز قيامت و معاد معرفي ميکند و ديگر مسائل را بهعنوان فروع قرار ميدهد.
اگر ما امامت را از فروع قرار دهيم، آنگاه ارزش اين بحث را تقليل دادهايم و دين را به يک معنا، تهي کردهايم و ماهيت اصلي خودش را از آن گرفتهايم.
من به برخي از آيات اشاره ميکنم که هم دليل هستند بر اثبات اصل امامت و هم دليلي هستند بر اينکه امامت از اصول دين است؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ ابن عباس و برخي از صحابه از رسول خدا(صلوات الله عليه) پرسيدند، اطاعت خدا و شمارا ميفهميم، ولي اولي الامر چه کساني هستند؟
پيامبر فرمودند: اينها جانشينان من هستند که بعد از من ميآيند و پيامبر اسامي يک يک آنها را عنوان کرد.
زماني که آيه شريفه ميفرمايد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ به اين معنا است که اطاعت از اولي الامر يک اطاعت مطلقه است، که خدا اطاعت رسول و اطاعت اولي الامر را در کنار اطاعت خودش قرار داده است.
آيا ميتوان گفت خداوند تبارکوتعالي اطاعت خود را در کنار اطاعت افراد معمولي که معصوم از گناه و خطا نيستند قرار داده است؟ اين امکان ندارد. حتي بزرگاني از اهل سنت، مثل فخر رازي، در تفسير خودش ميگويد: قبول داريم که اولي الامر بايد معصوم باشند و امکان ندارد خداوند اطاعت افرادي را که ممکن است خطا و گناه داشته باشند را کنار اطاعت خودش قرار دهد.
به عبارتي اين آيه شريفه، هم دلالت بر عصمت رسول خدا دارد و هم دلالت بر عصمت اولي الامر، هم دلالت بر حجيت و وجوب اطاعت از رسول خدا دارد و هم دلالت بر حجيت و وجوب اطاعت از اولي الامر، و از آنجاکه فخر رازي نميخواسته حق را بپذيرد و به خاطر تعصبي که نسبت به مذهب خودش داشته و ميخواسته بر آن پافشاري کند؛ اولي الامر را در قالب اهل حل و عقد مطرح کرده وگفته است که منظور از اولي الامر؛ اهل حل و عقد بوده است.
در حالي که روشن است در طول تاريخ از صدر اسلام تا کنون، در هيچ زماني اهل حلّ و عقد معصوم نبودهاند و بسيار اشتباه نمودهاند. اين مطلب علاوه بر اينکه تاريخ گواه آن است، ميتوان برهان روشني از جهت عقلي نيز بر آن اقامه کرد.
آياتي داريم در سوره مبارکه مائده(آيات 55 و 56)؛ «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»؛ وليّ شما خدا و رسول خداست و کساني که ايمان آوردهاند، اين افراد کساني هستند که نماز ميخوانند و زکات ميدهند در حاليکه رکوع ميکنند.
بسياري از علماي اهل سنت و شيعه گفتهاند که اين آيه، مربوط به اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) است که سائلي در مسجد آمد و از مردم مسئلت کرد و هيچکس به او توجهي نکرد. فقط اميرالمؤمنين(ع) در حال رکوع، انگشتر خود را به او نشان داد و او فهميد بايد برود و انگشتر حضرت را بگيرد. اين آيه بهطور مسلم در مورد اميرالمؤمنين نازلشده است.
قاضي عضدالدين ايجي در کتاب مواقف و تفتازاني در شرح مواقف و برخي از علماي ديگر ادعاي اجماع کردهاند که اين آيه درباره اميرالمؤمنين است. بزرگاني از علماي طراز اول اهل سنت، گفتهاند اجماع داريم بر اينکه اين آيه در مورد اميرالمؤمنين(ع) است.
بحث اين است که خدا ميفرمايد: وليّ شما، خدا و رسول خدا و الّذين امنوا است. آيا اين ولايت در اينجا به معناي سرپرستي است؟
شيعه معتقد است که منظور از ولايت؛ سرپرستي است. اما برخي از اهل سنت ميگويند منظور؛ نصرت و ياريکردن است. اين معنا با آيات قبل و بعد سازگاري ندارد.
در آيات قبل، خدا به مؤمنين ميفرمايد، «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِياء بَعْضُهُمْ أَوْلِياء بَعْضٍ وَمَن يتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم»؛ اي مومنين، يهوديها و مسيحيها را بهعنوان سرپرست خودتان قرار ندهيد، اگر کسي از مسلمانها آنها را سرپرست قرار دهد، اين هم در حکم آنها ميشود. يعني اين مسلمان هم در حکم آن يهوديها و مسيحيها قرار ميگيرد.
سپس در آيه 56 ميفرمايد: «وَمَن يتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ»؛ کسي که ولايت خدا و رسول و آنکساني که ايمان آوردهاند را بپذيرد. آيا پذيرش به اين معناست که نصرت خدا را بپذيرد؟ واضح است که اين معنا ندارد.
اين کلمه «يَتَوَلَّ»؛ يعني اولا و بالذات، انسان بايد در درون به آن تسليم باشد و به آن اعتقاد داشته باشد و بعد ميفرمايد «فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ»؛ اينجا تعبير به حزب ميکند و معناي حزب اين نيست که اگر کسي، کسي را ياري کرد در حزب او وارد ميشود، بلکه اگر کسي ذيل ولايت کسي قرار گرفت، در حزب او وارد ميشود. به بيان ديگر اصلا مسئله ياريکردن، ربطي به حزب ندارد.
همانطور که مشاهده ميشود اين آيات قبل و بعد قرينه يکديگر هستند و بزرگان ما گفتهاند که مهمترين آيهاي که درباره ولايت و امامت در قرآن آمده است همين آيه 55 سوره مائده است و عبارت را بهصورت حصر ميآورد: فقط و فقط. يعني انسان مسلمان نبايد ولايت و سرپرستي غير از خدا و رسول و ائمه طاهرين(ع) را قبول کند.
مشاهده ميشود که بعضي از مسلمانها براي طبابت پيش کفار ميروند. نه از جهت فقهي و نه از جهت ديني، ياريکردن کافر نسبت به مسلمان اشکالي ندارد.
پس اگر خدا ميفرمايد «إنَّمَا وَلِيُّکُمُ الله»، اين مربوط به ولايت در سرپرستي و رهبري و تصرف است نه مربوط به نصرت و ياري.
به عبارت ديگر ما بايد به همان نحوي که خودمان را تحت ولايت خدا ميدانيم، به همان نحو هم تحت ولايت رسول خدا بدانيم و به همان نحو تحت ولايت ائمه طاهرين(عليهمالسلام) بدانيم. اين آيه شريفه بهخوبي دلالت بر اين معنا دارد که امام حقيقتي است در کنار خدا، رسول خدا و مسئله نبوت و منفک از اينها نيست.
در آيه شريفه «أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْر»؛ من سؤالي را طرح ميکنم. آيا کسي ميتواند بگويد من خدا را اطاعت ميکنم، ولي اطاعت رسول را قبول ندارم؟
هر انسان منصفي ميگويد اساسا اين سه عنوان قابل تفکيک از هم نيست و اين سه اطاعت کاملا به هم گره خورده است.
اين مطلب را مرحوم امام(رضوان الله عليه) از استادشان آقاي شاهآبادي(قدس سرّه) نقل ميکنند که چرا در اذان شهادت به ولايت ميدهيم؟ ايشان ميفرمايند که شهادت به توحيد، جداي از شهادت به ولايت نيست و اين سه شهادت، به يکديگر گره خورده است، بطوري که هر کدام بدون دو شهادت ديگر، بي معناست. اين حرف بسيار دقيق و قرآني هم هست.
همچنين آيهاي که در روز غدير نازلشده است؛ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»؛ در اين آيه شريفه، اولا خطاب «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» دلالت بر اين دارد که اين مطلبي که خدا ميخواهد به پيامبر بگويد، مربوط به رسالت پيامبر است.
ثانيا اينکه کلمه «بَلِّغ» بکار رفته است. «بَلّغ» با ابلاغ و أبلِغ تفاوت دارد. «أبلِغ»، مجرد گفتن است، و «بلغ» براي جايي است که خيلي مسئله مهم است، يعني بايد محکم بيان کند و تأکيد کند. «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»؛ آنچه ربّ تو بر تو نازل کرده است. «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».
ببينيد در همينجا خدا ميفرمايد: اي رسول ما! اگر اين وظيفه را انجام ندهي، گويا هيچ رسالتي از رسالت-هاي خدا را اتيان نکردهاي.
بعضي ميگويند، چرا کسي که تمام عمرش را نماز ميخواند، روزه ميگيرد، در راه خدا انفاق ميکند و حج ميرود، اما ولايت نداشته باشد فايدهاي ندارد؟ جواب در همين آيه است؛ خداوند به پيامبر ميفرمايد: اگر اين را نگويي، هر چه انجام دادهاي بيفايده بوده است.
از همين بخش اين نکته قابلبرداشت است که اگر خدا به رسولش ميفرمايد: اگر اين کار را انجام ندهي همه چيز بيفايده بوده است، معلوم ميشود اين مسئله از اصول دين است. همچنين نمايان ميشود که اگر کسي امامت را قبول نداشته باشد، در اصولش ضعف وجود دارد.
بهطورکلي با اهل سنت دو بحث وجود دارد؛ نخست اينکه آيا قرآن راجع به حقيقت امامت بحث دارد يا نه؟ که بله، آيات فراوان وجود دارد. دوم اينکه مصاديق ائمه در آيات، چه کساني هستند؟ که اين نيز در کلمات رسول خدا و به فرمان خدا آمده است.
در اينجا بايد اشارهکنم که مسئله غدير در زمان ما، بايستي به يک محور براي وحدت اسلامي تبديل شود. بايستي ريشههاي قرآني غدير را تبيين کرد و بدون هيچ تعصب و لجاجتي اين آيات را بررسي کرد و در اين صورت اگر بتوانيم غدير را احيا و حفظ کنيم و آن را آنطور که بوده و واقعيت داشته، براي نسل امروز و نسلهاي آينده مطرح کنيم، آنگاه مسئله غدير تبديل به محور وحدت اسلامي خواهد شد.
تأکيد آيه شريفه: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» و همچنين آيه شريفه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» بر اين نکته است که دين کامل، ديني است که امت آن، رهبري داشته باشد. مسئله غدير تنها يک مسئله تاريخي نبوده، بلکه مسئله غدير، رکن بزرگي از دين است و آنهم مسئله رهبري و سکانداري امت اسلامي تا روز قيامت است. پس بايد آن را بيشتر مطرح کنيم و به سؤالات و شبهات پاسخ دهيم.
اميرالمؤمنين(ع) به مسئله غدير بسيار توجه داشتند و برحسب آن خطبهاي که در مستدرک نهجالبلاغه آمده است؛ اميرالمؤمنين(ع) در جمعهاي که با روز غدير مصادف شده بود، ابتدا راجع به توحيد، حمد و ستايش خدا مطالب بلندي را نقل فرمودند و سپس راجع به نبوت پيامبر مسائلي را مطرح کردند و فرمودهاند اعتقاد به توحيد را نميشود پذيرفت مگر اينکه اعتقاد به نبوت وجود داشته باشد. در همانجا فرمودهاند هيچ اعتقادي و هيچ عملي قبول نيست، مگر با قبول ولايت و سرپرستي آنکسي که خدا او را وليّ و سرپرست قرار داده است.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند بايد از کسي که در روز دوح(دوح درخت پهناوري است که در بيابان است و شاخه و برگ فراواني دارد و مردم از سايه آن استفاده ميکنند) توسط پيامبر انتخاب شد، مورد تبعيت قرار گيرد و ميفرمايند: روز دوح نام ديگر روز غدير است و به مردم توصيه کردند که راههاي پراکنده را کنار بگذارند و فرمودند که امروز(روز غدير)، روز گشايش است، روزي است که برهان خدا بر مردم آشکارشده است. روزي است که حق روشنشده است. روز کامل شدن دين است. روز عهد و پيمان است. روزي است که آنهايي را که بنياد نفاق و کفر در وجودشان است را نمايان ميکند.
سپس فرمودند مواظب اعمال خود باشيد و آنکسي که خدا دستور داده را اطاعت کنيد. و به اين آيه شريفه اشاره ميکند که «وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ»؛ روز قيامت جهنميها باهم محاجه ميکنند «فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا»؛ مستضعفين به مستکبرين ميگويند ما دنبالهروي شما بوديم که به اين روز دچار شديم. «اً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللهِ مِنْ شَيءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللهُ لَهَدَيناکُم».
بعد اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد ميدانيد معناي استکبار چيست؟ استکبار يعني ترک اطاعت کسي که خدا اطاعت او را بر شما واجب کرده است و سپس به اين آيه اشاره ميکند که «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ»؛ و ميفرمايد سبيل خدا من هستم، صراط خدا و راه خدا من هستم، قسيم بهشت و جهنم من هستم.
بنابراين خود اميرالمؤمنين(ع) نسبت به غدير بسيار تکيه و توجه داشته است و ميفرمايد اين روز را روزه بگيريد که ثواب آن بسيار زياد است.
در کتاب المراجعات(از مرحوم شرفالدين) آمده که بعضي ميگويند اگر مسئله غدير درست است، به چه دليل اميرالمؤمنين(ع) در قضيه سقيفه به غدير تمسک نکرد؟ پاسخ شما به اين سؤال چيست؟
اين سؤال پاسخهاي مختلفي دارد؛
نخست آنکه سقيفه وقتي انجام شد که اميرالمؤمنين(ع) و بعضي از اصحاب پيامبر مشغول تجهيز رسول خدا(ص) بودند. وقتي تجهيز تمام شد، ديدند که سقيفه تمام شده و اصلا اميرالمؤمنين(ع) که به سقيفه نيامده بود.
دوم اينکه اهل سقيفه آنچنان جو را فراهم کرده بودند که امکان مواجهه با آنها نبود.
سوم اينکه اساسا خطبه فدکيه حضرت زهرا(س) در دفاع از حادثه غدير و اصل ولايت است و امام حسن(عليهالسلام) و امام حسين(عليهالسلام) نيز به نحوي به حادثه غدير اهتمام داشتند.
قضيهاي است از امام رضا(عليهالسلام) که محمد بن ابي نصر بزنطي(در وسائل الشيعه جلد 14، صفحه 388)آن را نقل ميکند: ما يک جمعي بوديم، خدمت حضرت رضا(عليهالسلام) شرفياب شديم. خانه حضرت پر بود از محدثان و راجع به حديث غدير اختلاف بود.
امام هشتم(ع) فرمودند: «إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ فِي السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ»؛ اين تعبير بسيار مهمي است که؛ روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است.
بعد فرمود خداي تبارک وتعالي در فردوس اعلي، قصري دارد که از هر دو خشت آن، يک خشت نقره است و يکي از طلاست. صد هزار خانه از ياقوت سرخ در آنجاست، صد هزار خيمه از ياقوت سبز در آنجاست و خاک آن از مشک و عنبر است. چهار نهر در آنجا روان است، يکي شراب، يکي آب، يکي شير و يکي عسل. درختاني است از تمام ميوهها، روي اين درختان مرغان و پرندگاني است که بدنهاي آنها از مرواريد و بالهايشان از ياقوت است و به انواع صداها نغمهسرايي ميکنند.
فرمود: چون روز غدير ميشود، خدا به تمام فرشتگان دستور ميدهد که به اين قصر بيايند، تقديس الهي ميکنند، «يسَبِّحُونَ اللهَ وَ يقَدِّسُونَهُ وَ يهَلِّلُونَهُ فَتَتَطَايرُ تِلْکَ الطُّيور»؛ آن پرندهها به پرواز درميآيند، «فَتَقَعُ فِي ذَلِکَ الْمَاء»؛ به آن آب ميروند و بر آن خاک مشک و عنبر خودشان را غلتان ميکنند و چون فرشتگان جمع ميشوند پرندگان پرواز ميکنند و بالهاي خودشان را براي آنها پهن ميکنند، و در چنين روزي «لَيتَهَادَوْنَ نُثَارَ فَاطِمَةَ»؛ نثار فاطمه را بهعنوان هديه به يکديگر ميدهند(نثار فاطمه آن چيزي بوده است که در شب زفاف، اميرالمؤمنين و حضرت زهرا از درخت طوبي آوردند و برگهاي عظيمي داشت و آن را هديه دادند به حضرت علي و حضرت زهرا).
حضرت به محمد بن ابي نصر فرمودند: هرکجا بودي روز غدير نزد اميرالمؤمنين(ع) برو و آن حضرت را زيارت کن که خداي تبارک وتعالي جميع مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را بيامرزد و از گناهان شصتساله آنها ميگذرد و از آتش دوزخ، دو برابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر آزادکرده، آزاد ميکند.
ما از آيات ميفهميم که روز غدير، از ليلةالقدر بالاتر است و شاهد آن، اين است که بخشش خداوند در روز غدير، بيش از بخششي است که در ليلةالقدر که قلب ماه رمضان است تجلي مييابد.
راجع به صدقه دادن و روزه گرفتن در اين روز، روايت بسيار است که خود ائمه ما(ع) نسبت به آن اهتمام بسيار زيادي داشتهاند.
پس تا اينجا دو مطلب را عنوان کرديم: يکي اصل امامت و حقيقت امامت در قرآن را و ديگري اينکه حادثه غدير، هم پشتوانه قرآني دارد و هم روايي.
مرحوم علامه اميني نقل ميکند بيش از 110 صحابي اين روايت را نقل کرده است.
نکته قابلتوجه ديگر اين است که کارهايي که رسول خدا(ص) در اين روز کرد، در هيچ روز ديگري انجام نداد؛ حضرت رسول(ص) در روز غدير، حضرت علي(ع) را معمم کردند.
به نظر حضرتعالي کاربرد واقعه غدير و حديث غدير در زمان حاضر چيست؟ امت اسلامي چگونه ميتواند براي رسيدن به وحدت و دفع اختلافات، از آن بهره برداري کند؟
به نظر ما براي سعادت بشر در زمان فعلي و براي وحدت و عزت اسلامي هيچ راهي غير از چنگ زدن به قضيه غدير نيست.
ما از همه علماي اسلامي دعوت ميکنيم تا حول قضيه غدير، وحدتي تشکيل شود؛ وحدتي که همراه با فهم غدير و با انصاف و بدون تعصب باشد.
همينجا عرض کنم که يکي از نقاط افتراق شيعه و سني اين است که اهل سنت تصريح ميکنند که حاکم اسلامي نه لازم است عادل باشد و نه لازم است که به احکام خدا عمل کند.
حافظ محيي الدين يحيي نووي شافعي، متوفي 676 قمري، از علماي معروف اهل سنت است که ميگويد: همه اهل سنت از فقها و محدثين و متکلمين اين اعتقاد را دارند که خليفه مسلمين به خاطر فسق و ظلمي که انجام ميدهد و به خاطر تعطيلي اوامر خدا، خلع و عزل نميشود.
غير از نووي، باقلاني هم اين را دارد.
ولي از نظر شيعه، حاکم کسي است که اگر سر سوزني بر طبق هوا و هوس خودش عمل کند، در همان لحظه از امامت و ولايت ساقط ميشود. ما ميگوييم حاکم اسلامي در درجه اول بايد معصوم باشد و در زمان غيبت، آنهم به دستور خودشان، فرمودهاند به فقهاي جامعالشرايط مراجعه کنيد که آنها را به عنوان نواب عام خودشان قرار دادهاند. ولي حق اصلي ولايت، براي خدا و رسول و ائمه طاهرين(عليهمالسلام) است.
ما ميگوييم غدير؛ محور وحدت اسلامي است. چراکه غدير؛ اساس دين است.
مهمترين بُعد دين؛ هدايت بشر و جامعه اسلامي است و اگر غدير را جزء دين ندانيم و آن را از دين جدا کنيم، چيزي از دين باقي نميماند.
بزرگان ما مثل مرحوم علامه اميني(رضوان الله عليه) اثر بزرگ و به ياد ماندني از خود بجاي گذاشت و خدمت بزرگي به جامعه مسلمين و دين کرده است.
علامه شرفالدين هم در المراجعات چنين تعبيري را دارند که ميگويد: اين انديشه از جواني در من ميجوشيد که راهي پيدا کنم تا اين خصومت ميان مسلمانان برداشته شود و اين تعصب فرقهاي از بين برود و در اين ميان هيچ راهي جز رجوع به غدير پيدا نکردم.
حضرت امام صادق(ع) فرمودند: مهمتر از عيد فطر و قربان، عيدي است که پيامبر، علي بن ابيطالب را بهعنوان جانشين خود قرارداد.
شعر معروفي از شاعر مصري است که ميگويد:
لئن قيل اسلام و ما قيل حيدر *** فذلک قلب ليس ينبضه دم
اگر بگويند اسلام و اسم حيدر را نياورند، اين مثل قلبي ميماند که درون آن خون نداشته باشد.در همينجا ميخواهم پيشنهاد دهم در کتب درسي دبستان، راهنمايي و دبيرستان، قضيه غدير را با دقتهاي علمي، تاريخي و تفسيري و اهميتي که دارد بيان شود و مسئله غدير بيشتر موردتوجه قرار گيرد و إن شاء الله که همه ما از برکات غدير بهرهمند شويم.