بر حسب خودِ آیات قرآن، همه‌ی بشر مأمور به تدبر، تعقل و تفکّر در آیات قرآن هستند

۱۶ مهر ۱۳۹۶

۱۷:۲۵

۳,۴۱۶

خلاصه خبر :
بیانات حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در مراسم افتتاحيه نهمين دوره دروس مدرسه عالي تفسير 96/7/16
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحیم
از حضور اساتید بزرگواری که در امر تفسیر بحمدالله هر کدام مشار بالبنان و شاخص در حوزه هستند و شما فضلای بزرگواری که به آموزش تفسیر همّت گمارده‌اید و این مجمع بسیار مبارک و مهمی که سال‌هاست در عرصه تفسير حوزه حضور دارد و فضلای بسیار زیادی در آن تربیت شده‌اند و مسئولین محترم آن تقدیر و تشکر می‌کنم.

ابتدا یک بحث کلی در مورد تفسیر قرآن مطرح مي‌کنم که به نظرم هنوز آن طور که شايسته است منقح نشده، یا اگر هم نسبت به آن تحقيق و پژوهشي شده باشد نتایج خیلی روشنی از آن عرضه نشده است. بر حسب روایات ما علم تفسیر قرآن فقط نزد ائمه‌ی معصومین(علیهم السلام) است. در بعضی از روایات این تعبیر آمده که «إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِينَا تَفْسِيرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْكَامَهُ وَ عِلْمَ تَغْيِيرِ الزَّمَانِ وَ حَدَثَاتِه»، یعنی علم تفسیر قرآن در اختیار ائمه طاهرین(علیهم السلام) است. در روایات تعبیر به تفسیر القرآن و تأویل هر دو آمده است.

در ذیل آیه شریفه «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏»، این روایت معروف است که ائمه(ع) فرمودند: «نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏» تأويل قرآن را فقط راسخون در علم می‌دانند.
در روایت دیگری زراره از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کند، حضرت فرمود «تَفْسِيرُ الْقُرْآنِ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ مِنْهُ مَا كَانَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ بَعْدَ ذَلِكَ تَعْرِفُهُ الْأَئِمَّةُ»؛ تفسیر قرآن بر هفت وجه است برخی از آن ذکر شده و برخی دیگر ذکر نشده و ائمّه از آن آگاهند.

یا این روایت که خیلی جالب است و لو سند آن مرسله است از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد آیا از جهت علمی بعضي از ائمه أعلم از دیگری هستند یا نه؟ «قُلْنَا الْأَئِمَّةُ بَعْضُهُمْ أَعْلَمُ مِنْ بَعْضٍ قَالَ نَعَمْ وَ عِلْمُهُمْ بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَاحِدٌ»؛ حضرت فرمود بله، منتهی در مسئله حلال و حرام و تفسير قرآن همه اینها مشترک‌اند، در علم آنها به حوادث و جزئیات و ... کم و زیاد وجود داشته و اختلاف هست.

يک سؤال این است که آیا عنوان تأویل و تفسیر در روایات دو عنوان است یا یک عنوان؟ به نظر می‌رسد یک عنوان باشند یعنی در رواياتي که تفسیر قرآن از مختصّات ائمه(علیهم السلام) شمرده شده مراد تأویل است، یا رواياتي که در ذیل آیه تأویل آمده و فرموده‌اند «نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» مراد از تأویل و تفسیر یکی است.

نتیجه بحث اين می‌شود در یک روایتی جابر بن یزید تفسیر آیه‌ای را از حضرت سؤال می‌کند، حضرت جوابی می‌دهد. براي بار دوم از همان آیه سؤال می‌کند حضرت یک جواب دیگری می‌دهد، به حضرت عرض می‌کند با دو جواب از يک سؤال مرا متعجب ساختيد. «أَجَبْتَنِي فِي هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ بِجَوَابٍ غَيْرِ هَذَا قَبْلَ الْيَوْم‏»، حضرت فرمود «يَا جَابِرُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ يَا جَابِرُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآن»؛ براي قرآن باطني است و هر باطن هم باطن ديگري دارد همانطور که قرآن ظاهري دارد و هر ظاهر هم ظاهري ديگر.

هيچ چيز دورتر از عقول مردم چون تفسير قرآن نيست. تفسیر قرآن از عقول عادی مردم بسیار دور است. رجال در اینجا مسلماً در مقابل نساء نیست مراد انسان‌هاي اهل فن هستند، آدم‌هایی که اهل ادب و کلام و اهل لسان هستند عقول اين افراد از مسئله‌ی تفسیر قرآن بسیار دور است.

در ادامه می‌فرماید «إِنَّ الْآيَةَ يَكُونُ أَوَّلُهَا فِي شَيْ‏ءٍ وَ آخِرُهَا فِي شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلَامٌ مُتَّصِلٌ مُنْصَرِفٌ عَلَى وُجُوهٍ». این ذیل نکته‌ی بسیار مهمی دارد که از آن استفاده می‌شود در قرآن سياق قرینیت ندارد، برخلاف مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله علیه) که تفسیر ایشان مملو از تمسّک به سیاق است و در بسياري از آيات ایشان با آن هنرمندی و توانایی فوق العاده در صدد تبيين سیاق بین اول سوره و آخر سوره است.

اصل مسلم در علم تأویل و تفسیر قرآن که به نظر می‌رسد در روايات از اين دو، یک معنا اراده شده آن است که اين علم را خداوند فقط در اختیار ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار داده است. لذا بدون ارتباط با ائمّه چیزی به نام تفسیر نمی‌توانیم داشته باشیم.

حال که اين علم فقط منحصر به اهلبيت(علیهم السلام) است این بحث مطرح می‌شود که اصلاً تقسیم تفسیر به تفسیر روایی يا عقلانی یا انواع تعابیر ديگر که وجود دارد آیا تقسیم درستی است یا نه؟ همچنين اين سؤال مطرح مي‌شود در مورد آیاتی که از ائمه(علیهم السلام) روايتي به دست ما نرسيده چه بايد کنیم؟

از اساتید تفسیر تقاضا می‌کنم به این موضوع یک عنایت مضاعف داشته باشند؛ مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله علیه) یک مبنای اصولی دارد که خبر واحد در غیر احکام حجّیت ندارد، به همين دليل در تفسیر الميزان بحث تفسیر روایی را در انتهاء بحث بعد از اینکه آیه را تفسیر و تمام جزئیات را مطرح می‌کند اشاره‌اي به روايت تحت عنوان تفسیر روایی می‌فرمایند، برخلاف بسياري از اصولیین که می‌گویند ادله‌ی حجّیت خبر واحد هم احکام را شامل می‌شود و هم تاریخ و هم تفسیر را.

به نظر من اين یکی از بحث‌هایی است که در رشته‌ی تفسیر فضلا، محققین و اساتید بايد یک مبنای محکم در آن پیدا کنند. اگر ما بگويیم خبر واحد در باب تفسیر حجّیت ندارد همین مقدار از آثار روایی را که در تفسیر قرآن در اختيار داريم از دست می‌دهیم.

البته در روايتي فرموده‌اند تأويل محکمات قرآن همان تنزیل آن است و اين خود راهي را براي انسان مي‌گشايد. نکنه مورد بحث اين است در مواردی که در ذيل آيات روایاتي وجود دارد باید به کمک آن روایات سراغ تفسیر قرآن رفت. البته اینطور هم نیست که در هر روایتی هر نکته‌ای در مورد آيات ذکر شده باشد گفته شود تفسیر قرآن است. نظير آنکه از امام(علیه السلام) سؤال می‌کنند به چه دلیل ما باید بعض سر را ‌مسح کنیم حضرت می‌فرماید «لمکان الباء»، این را نمی‌شود تفسیر دانست، چون حضرت در مقام پاسخ به این سؤال مي‌خواهند آنها را به اين آيه توجّه دهند.

اگر در باب جبیره حضرت به آیه «لا حرج» تمسک می‌کنند «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، معنایش تفسیر نیست؟ این ظاهر آیه است که مستفاد از خود آیه مي‌باشد منتهی باید یک توجهی به آن پیدا کرد، یا مثلاً راجع به استمناء از حضرت سؤال می‌کنند شما این حکم را از کدام آیه از آیات قرآن استفاده کردید؟ حضرت به آیه‌ای از سوره مؤمنون اشاره می‌کنند.

پس به مجرد اینکه در روایتی نکته‌ای نسبت به یک آیه بیان شده باشد به معنای تفسیر آن آیه نیست، زيرا گاهی اوقات افراد نسبت به معناي ظاهري آيه غافل يا بي‌توجّه بودند لذا حضرت فرموده‌اند اگر خودت هم به این آیه دقت می‌کردی می‌توانستی این حکم را استفاده کنی.

در مسئله‌ی تفسیر و تأویل، بحث‌های دقیقی راجع به حقیقت تأویل وجود دارد که آیا تأويل از مقوله‌ی لفظ است يا غیر لفظ که در جاي خود بايد به آن پرداخته شود اما در موضوع مورد بحث ما که روایات تفسیر و تأویل را یک معنا نموده و علم به آن را منحصر به ائمه(علیهم السلام) می‌دانند. نکته مهم این است در مورد آياتي که امام معصوم(علیه السلام) پیرامون آن فرمایشی ندارد، آيا ما مي‌توانيم تعمّق در آن آیه داشته باشیم یا نه؟ معناي «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن» فقط توجه به ظاهر و ترجمه تحت اللفظي قرآن نیست! بلکه تدبر در قرآن است، بر حسب خودِ آیات قرآن، همه‌ی بشر مأمور به تدبر، تعقل و تفکّر در آیات قرآن هستند.

در اين صورت تمام آنچه که از ناحيه غیر معصومین به عنوان برداشت از آیات مطرح می‌شود چنان چه مستند به یک ضوابط و قرائنی از قرآن و احاديث وعقل باشد تحت عنوان تدبر در قرآن قرار می‌گیرد نه تفسير و این مطلب بسيار مهمی است و ما بايد بسیاری از کتابهای تفسيري را تدبر در قرآن نامگذاري کنيم نه تفسير، چون تفسیر به معنای خاصّ کلمه اختصاص به ائمه‌ی معصومین(علیهم السلام) دارد.

همچنين لازم است مرز میان تفسیر، تدبر و تفسیر به رأی مشخص شود. در روایات این مطلب آمده که «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»؛ حتی بالاتر از این فرموده‌اند «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ الْحَقَّ فَقَدْ أَخْطَأَ»؛ یعنی ممکن است در مقام تفسير به رأي درست هم گفته باشد اما چون اين روش مورد تأييد نيست به خطا رفته است.

پس مایز بین تفسیر، تدبر و تفسیر به رأی چیست؟ این بحثي مهم و عميق است. حال با اين مقدمه خدا را شاکر هستیم که چند سالی هست که در حوزه علميه موضوع تفسیر حرکت خوبی را آغاز کرده و امروز دروس و مراکز تخصصی و اساتید برجسته‌ی تفسیری را در حوزه به خوبی مشاهده می‌کنیم و این مجموعه‌ی بسیار ارزشمند هم بايد روند اصلی علم تفسیر را سياستگزاري کند تا در آينده نزديک مفسران بزرگي به عالم اسلام و تشيع تحویل بدهیم، تفسیرها و به نظر من تدبرها، باید به جامعه‌ی شیعه عرضه شود، واقع مسئله این است.

اگر یک کار عالمانه بر تفاسير اهل‌سنّت انجام گيرد مشاهده خواهد شد ارزش چندانی در کنار تفاسیر شيعه ندارند. باید مجمع عالی و اساتید و فضلا به صورت هدفمند در باب تفسیر کار کنند، و یکی از شرایط بسیار مهم اين کار فراگيري قوي دانش اصول است. اگر کسی مبنای اصولی نداشته باشد نمی‌تواند تفسیر یا تدبر در قرآن داشته باشد، در آيه «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»، اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا اين حکم به نحو قضیه‌ی حقیقیه است یا قضیه‌ی خارجیه؟ و این سؤال در خیلی از آیات قرآن مطرح می‌شود.

عدم تسلط بر این بحث عده‌ای را به لغزش انداخته و می‌گویند این آیات نظير آيه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‏»؛ مربوط به همان زمان نزول است. معلوم می‌شود قضایای حقیقیه و خارجیه براي اين افراد درست هضم نشده و الا اگر یک مفسری بداند که تمام احکامي که در قرآن آمده به عنوان قضیه‌ی حقیقیه مطرح است، البته قصص قرآن عنوان حکایت دارد که آن هم در بعضي جهات به عنوان قضایای کلی و حقیقیه است آيا می‌توان گفت «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِق‏» شستن صورت و دست مربوط به آن زمان است که آب کم بوده اما حالا که آب زیاد است برای نماز تمام بدن خود را بشویید، اين حرفي بسیار تمسخر آمیز خواهد بود.

هر آنچه شارع در آیات الاحکام به عنوان قانون بیان کرده قابل تغییر نیست، در ارث همینطور، در شهادت همینطور، اخيراً مطلبي از آقاي احمد الطیب در فضای مجازی ديدم که تصریح کرده بود ما حق نداریم در مسئله‌ی ارث زن و مرد را یکسان قرار بدهیم، نتيجه دور بودن جامعه از قرآن، دور بودن مسئولین از قرآن این می‌شود که این زمزمه‌ها پیدا شود که مي‌توان این احکام را تغییر داد یا نه؟

بايد در حوزه و اين مجموعه‌هاي تخصّصي مفسرانی تربیت شوند که از قرآن به جمیع جهات دفاع کنند، جلوی تفسیر به رأی و استفاده‌های ذوقی را که ان شاء الله کم است بگيرند. چون همین مقدار کم هم برای حوزه‌های ما خسارت است. اينکه می‌بینیم در بالای منبر یک کسی سخنراني کرده و آیات قرآن را ذوقی معنا می‌کند و متأسفانه از صدا و سيما هم پخش مي‌شود! علتش این است که حوزه هنوز نتوانسته مفسّران قوي تربیت کند و ارائه دهد.

بايد در حوزه طلاب در امر تفسیر به مراحل بالایی برسند نباید در حوزه طلبه‌ای داشته باشیم که دستی بر تفسیر نداشته باشد، درست است که دروس را تخصصی کرده‌اند اما باید وقتي دروس سطح يک طلبه تمام می‌شود یک دوره تفسیر قرآن را به نحو دقیق و جامع خوانده باشد نه اینکه فقط متن جامع الجوامع را بخواند امتحان بدهد و تمام شود، اسم این که تفسیر نيست. باید چنان قدرت پيدا کند وقتی آیه‌ای مطرح می‌شود با مراجعه به تفاسیر بفهمد کدام تفسیر براساس میزان دقیق علمی حرف زده و کدام نزده، صرف اینکه یک کتابی چاپ شد دلیل بر صحّت و اتقان مطالب آن نمی‌شود.

بايد از مراجع بزرگي نظير مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(رضوان الله تعالی علیه) تقدير نمود. یادم هست از ابتدا تأسيس این مدرسه‌ی مبارکه بناي ايشان بر این بود که دروس این چنینی در اینجا برقرار باشد، آن موقع صحبت این درسهای آزاد نبود، آرام آرام درسهای آزاد اینجا شکل گرفت، مراجع ما همیشه نسبت به مسئله‌ی تفسیر اهتمام داشتند. مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه بسیار اهتمام داشتند، ایشان هم در مجلس درس‌شان و هم گاهی اوقات در جلسه‌ی خصوصی اشک در چشم‌شان جمع می‌شد و می‌فرمودند از آرزوهای من این بود که یک دوره تفسیر قرآن بنویسم و خدا این توفیق را به من نداد، البته مدتي بحث مقدمات تفسیر و عدم تحریف قرآن را شروع کردند که چاپ هم شده، ولی بعد موفق به ادامه آن نشدند.

این فکر مراجع بزرگی بود که به رحمت خدا رفتند خود امام خميني(رضوان الله تعالی علیه) وقتی در مباحث فقهي و اصولي خود به آیات الاحکام مي‌رسند با آيات چه مي‌کند؟! و چه نکات زيبا و دقيقي را از این آیات استفاده می‌کند! مرحوم محقق اصفهانی را ببينيد در حاشیه کفایه و مکاسب چه نکات بسیار دقیقی را از آیات استنباط کرده که در تفاسیر این نکات را نمی‌بینیم، مراجع ما اهتمام به تفسير قرآن داشتند.

مرجعی نیست که نسبت به این امر اهتمام نداشته باشد، جلوه حوزه نسبت به تفسیر بايد جلوه‌ی درخشان و جديدي بشود و يک بروزرساني جدیدی پیدا کند، و لازمه آن سیاستگذاری‌های بسیار اساسی است تا یک افق روشنی را برای آینده ترسیم کند. امیدواریم إن شاء الله این مجمع با اساتید و فضلا محترمش در همین مسیر قرار بگیرند.

ان شاء الله با عنايت پروردگار از این مأدبه‌ي الهی و قرآن کریم بهره‌مند شده و بتوانيم نکات و تدبرهایی در کنار تفاسیری که از ائمه وجود دارد استفاده نماييم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


اهم مطالب:
1. اصل مسلم در علم تأویل و تفسیر قرآن که به نظر می‌رسد در روايات از اين دو، یک معنا اراده شده آن است که اين علم را خداوند فقط در اختیار ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار داده است. لذا بدون ارتباط با ائمّه چیزی به نام تفسیر نمی‌توانیم داشته باشیم.
2. اگر ما بگويیم خبر واحد در باب تفسیر حجّیت ندارد همین مقدار از آثار روایی را که در تفسیر قرآن در اختيار داريم از دست می‌دهیم.
3. به مجرد اینکه در روایتی نکته‌ای نسبت به یک آیه بیان شده باشد به معنای تفسیر آن آیه نیست، زيرا گاهی اوقات افراد نسبت به معناي ظاهري آيه غافل يا بي‌توجّه بودند لذا حضرت فرموده‌اند اگر خودت هم به این آیه دقت می‌کردی می‌توانستی این حکم را استفاده کنی.
4. بر حسب خودِ آیات قرآن، همه‌ی بشر مأمور به تدبر، تعقل و تفکّر در آیات قرآن هستند. در اين صورت تمام آنچه که از ناحيه غیر معصومین به عنوان برداشت از آیات مطرح می‌شود چنان چه مستند به یک ضوابط و قرائنی از قرآن و احاديث وعقل باشد تحت عنوان تدبر در قرآن قرار می‌گیرد نه تفسير.
5. بايد بسیاری از کتابهای تفسيري را تدبر در قرآن نامگذاري کنيم نه تفسير، چون تفسیر به معنای خاصّ کلمه اختصاص به ائمه‌ی معصومین(علیهم السلام) دارد.
6. باید مجمع عالی و اساتید و فضلا به صورت هدفمند در باب تفسیر کار کنند، و یکی از شرایط بسیار مهم اين کار فراگيري قوي دانش اصول است.
7. مراجع ما همیشه نسبت به مسئله‌ی تفسیر اهتمام داشتند.
8. مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) بسیار اهتمام داشتند، ایشان هم در مجلس درس‌شان و هم گاهی اوقات در جلسه‌ی خصوصی اشک در چشم‌شان جمع می‌شد و می‌فرمودند از آرزوهای من این بود که یک دوره تفسیر قرآن بنویسم و خدا این توفیق را به من نداد.
9. امام خميني(رضوان الله تعالی علیه) وقتی در مباحث فقهي و اصولي خود به آیات الاحکام مي‌رسند با آيات چه مي‌کند؟! و چه نکات زيبا و دقيقي را از این آیات استفاده می‌کند!
10. یکی از شرایط بسیار مهم تفسير قرآن، فراگيري قوي دانش اصول است. اگر کسی مبنای اصولی نداشته باشد نمی‌تواند تفسیر یا تدبر در قرآن داشته باشد.


برچسب ها :

سخنراني تفسير تفسير قرآن افتتاحييه دروس مدرسه عالي تفسير نهمين دوره تفسير آيت الله فاضل لنکراني تدبر در قرآن تعقل در قرآن علامه طباطبائي فرق تفسير با تدبر تفسير برأي