از نظر مباني اعتقادي شيعه، نقد و انتقاد نسبت به ائمه(ع) معنا ندارد
۲۴ دی ۱۳۹۶
۱۸:۰۵
۳,۴۱۹
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی سيدنا محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
قبل از شروع درس لازم است مطلبي را عرض کنم. و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اين روزها در كلمات رياست محترم جمهوري سخني به اين مضمون مطرح و منتشر شده كه همهي ما قابل نقد هستيم و بايد انتقاد شويم. بعد مع الأسف اين تعبير را نسبت به معصومين(عليهم السلام) توسعه و سرايت دادهاند و باز تأسف بيشتر اينكه نسبت به وجود مبارك پيامبر اكرم(ص)، آن هم با استدلال به روايات اين معنا را مطرح كردهاند.
در اينكه مقصود اصلي ايشان چيست؟ آيا همين ظاهر كلام است يا نه؟ ما فعلا مطلبي نداريم. ممكن است مقصود اصليشان معناي ديگري باشد، اما ظاهر کلام ايشان مطلبي کاملاً باطل و ناصحيح است.
مسئلهي عصمت انبياء که بالاترين درجهي آن متعلق به پيامبر اكرم(ص) است و همچنين عصمت ائمه معصومين(عليهم السلام) با آيات متعدد از قرآن كريم استفاده و اثبات ميشود.
از جمله اين آيه معروف كه همهي مردم انقلابي ما با آن آشنا هستند؛ أعوذ بالله من الشيطان الرجيم «أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم».
به تصريح مفسران شيعه و سني، خصوصاً فخر رازي كه ميگويد چون خداي تبارك و تعالي وجوب اطاعت رسول و اولو الامر را در کنار وجوب اطاعت خود قرار داده، همان طور كه وجوب اطاعت خداي تبارك و تعالي مطلق است، وجوب اطاعت رسول و اطاعت اولوا الامر هم مطلق است. كسي هم كه وجوب اطاعت مطلقه دارد، بالضروره بايد معصوم از خطا و گناه (هر دو) باشد، نميشود بگوئيم فقط دليل داريم كه اينها گناه نكردند، خير، بايد از هر دو جهت معصوم باشند هم از خطا و هم از گناه.
البته فخر رازي در معناي اولوالامر به مخمصه ميافتد چون اگر آن را به حکّام مسلمين تعريف کند، که بسياري از آنها اهل ظلم و فسق و فجور و اشتباه بودند، لذا آن را به اهل حل و عقد معنا کرده و به زعم خودش فكر ميكند اهل حل و عقد اشتباه نميكنند. در حالي كه آنها هم مسلّم اشتباه ميكنند. اينطور نيست كه بگوئيم اهل حل و عقد اشتباه نميكنند.
ولي شيعه اولوالامر را ائمه معصومين(عليهم السلام) ميداند که مصاديق آن محدود و معين است. لذا ما بالصراحه ميگوئيم ائمه، معصوم هستند و اين يك مسئلهي قرآني خيلي روشن است.
عرض ما اين است به همان ملاكي كه در مورد خداي تبارك و تعالي، مسئله نقد متصور نيست، اگر گفته شود خدا را ميشود نقد كرد، آن خدا ديگر خدا نيست، به ملاك اينكه پيامبر و ائمه هم حجّت الهياند و لزوم اطاعت مطلقه دارند، اينها هم قابل نقد نيستند.
انتقاد در جايي است كه امکان خطا و اشتباه وجود داشته باشد. در مورد اينها تصور خطا، اشتباه است.
البته در بحث عصمت يكي از بحثهاي بسيار مهم، مبحث علم ائمه(عليهم السلام) است كه آيات قرآن، دلالت بر نه علم نامحدود، بلکه يك علم وسيع فوق بشري براي ائمه ميکند و اين هم يكي از ادلهي خيلي روشن بر عصمت ائمه(عليهم السلام) است.
لذا از نظر مباني اعتقادي شيعه، نقد و انتقاد نسبت به ائمه(ع) معنا ندارد. اگر بخواهد نقد شود ديگر امام نيست، اگر بخواهد نقد شود، حجّت خداي تبارك و تعالي نيست و لزوم اطاعت مطلقه ندارد. چون منتقد در مقام نقد ميخواهد ميگويد شما اشتباه ميكني و من نبايد در اين مطلب از تو اطاعت كنم، آنگاه اطاعت مطلقه امام از بين ميرود.
جناب رئيس جمهور محترم در صحبتهايشان به اين جمله استشهاد كرده كه گاهي اوقات پيامبر مطلبي را ميفرمود بعد اصحاب سؤال ميكردند «أمِن الله أم من رسوله»؟ اگر پيامبر ميفرمودند از جانب خداست اينها ديگر اجازه نقد به خودشان نميدادند، اما اگر پيامبر ميفرمودند از جانب خودِ من هست، لعلّ كه اجازهي نقد داشتند، پس پيامبر اجازهي نقد به خودش ميداده.
چنين کلامي از ايشان خيلي تعجبآور است. بالأخره ايشان هم در همين حوزه درس خوانده، پاي درس بزرگان هم بوده، خوش استعداد هم هست، ولي مايه تعجب است كه چطور اين استدلال باطل را بيان ميكند؟
شما به تاريخ و روايات که مراجعه کنيد اين قضيهي «أمن الله أم من رسوله»، فقط يك جا مطرح شده، هيچ جاي تاريخ پيامبر نداريم كه پيامبر مطلبي را فرموده باشند و بعد اصحاب اين سؤال را كرده باشند.
فقط در روز غدير خم بعد از اينكه ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را اعلام كردند به اصحاب فرمودند «سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِين»، تكليفي بر عهدهي آنها قرار داد كه به علي بن ابيطالب بگوئيد «السلام عليك يا اميرالمؤمنين».
اين مطلب براي خليفهي اول و دوم و جمعي ديگر سنگين بود كه به علي بن ابيطالب بگويند «السلام عليك يا اميرالمؤمنين»، لذا اين سؤال را مطرح كردند.
البته از طرح اين سؤال استفاده نميشود كه ميخواستند مخالفت كنند، ممكن است توجيهش اين باشد اگر از ناحيهي خداست اهتمام بيشتري داشته باشند و سؤال براي اهميت موضوع بوده، جوابي هم كه پيامبر دادند خيلي عجيب است و آن اين است كه «من الله و من رسوله»، يعني از مواردي است كه هم فرض الله است و هم فرض النبي است، تکليفي دو قبضه است.
اين سؤال براي اين جهت بوده و إلا از كجا استفاده ميشود اگر پيامبر ميفرمود من ميگويم، آنها بگويند پس ما بنشينيم با شما بحث كنيم ببينيم چرا؟! اصلاً چنين چيزي نبوده. وقتي افرادي شخصي را به عنوان نبي و رسول خاتم، به عنوان پيامبر قطعي و مسلم ميدانستند، در مقام نقد او بر نميآمدند.
بله يك افرادي پيامبري پيامبر را قبول نداشتند، لذا خيلي مطالب بالاتر از اين را هم گفتهاند، ولي مؤمنين به پيامبر هيچ وقت در طول تاريخ در مقام نقد حضرت يا نقد ائمه برنيامدهاند.
البته سؤال بوده، مشورت بوده، پيامبر مجال ميدادند، افراد عقول خودشان را به ميدان بياورند، اميرالمؤمنين(ع) ميفرمود اگر چيز حقي به ذهنتان ميرسد آن را بيان كنيد؛ «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي». همين جمله را هم ايشان اوايل همين سال مطرح و استفادهي ديگري از آن كرده بود که ما اشکال آن را نيز بيان کرديم.
به هرحال ائمه ما ميدان را باز ميگذاشتند تا افراد اظهار نظر كنند، اما اين به معناي گشودن باب انتقاد بر آنان نبوده است. اين جمله «فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ» كه در خطبهي 216 نهج البلاغه است. يعني مثل قضيه حضرت يوسف است که فرمود «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه»، اگر بالذات خودم باشم و خودم و شما از ديدگاه انساني به من نگاه کنيد، مسئلهي خطا وجود دارد، ولي ميگويد «إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي»؛ اما خدا كفايت ميكند. اصلاً در ذيل کلام حضرت، مسئلهي عصمت و همان «برهان رب» تصريح شده است.
چند وقت پيش هم مطرح شد كه اميرالمؤمنين(ع) در خطبه 92 فرموده است: «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا» و متأسفانه از آن استفاده کردند که رأي مردم در امامت و خلافت ائمه(عليهم السلام) دخالت دارد، در حالي كه اينطور نيست.
اولا: ابتداي عبارت اين است كه «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ»؛ حضرت فرمود من اگر حاكم شوم، فكر نكنيد مثل خلفاي گذشته عمل ميكنم، خلفاي گذشته در بسياري از موارد، معيارشان قرآن و سنت پيامبر نبود، خودشان هم ميگفتند ما در بعضي از جاها به غير قرآن و سنت عمل ميكنيم. خلفاي گذشته براي تحكيم موقعيت خود، افراد غير صالح را ميآوردند و حاكم ميكردند.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ» من اين كارها را نميكنم و گوش به حرف كسي نميدهم و طبق آنچه ميدانم عمل خواهم کرد.
خود همين کلام ردّ بر اين است كه كسي بخواهد حضرت را نقد كند، چون ميفرمايد من خودم ملاك هستم.
بعد ميفرمايد «وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ»، اگر مرا رها كرديد، و اطاعت از من نکرديد که وظيفهي اوليه شماست، موضوع منتفي ميشود. وقتي هم اميرالمؤمنين به امامت پذيرفته نشود، ديگران از جهت ناحق بودن فرقي نميكنند، همهشان ناحق ميشوند. منتهي در اين ناحق بودن هر كسي را اكثر مردم انتخاب كردند، حضرت ميفرمايد من هم صداي انتخاب شما را ميشنوم، ولي اين به معناي اقتدا نيست.
حضرت نفرمودند هر كسي شما انتخاب كرديد، من هم آن را قبول دارم، فرمود «وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ»، تازه از «لعلّي» برميآيد شايد هم اگر حرف ناحساب بزند گوش نكنم.
علي أي حال؛ اين مسئله در مباني اعتقادي ما خيلي روشن است و بايد هم بيان شود.
ما در بيان مسائل دين، نبايد ملاحظه اشخاص و افراد را کنيم، بايد بيني و بين الله عمل کنيم و همينطور نبايد در اينگونه قضايا به فكر زمين زدن کسي باشيم. اگر اين باشد كه اشكال به خود ما هزاران برابر بالاتر وارد است.
مادام كه يك دولتي مورد تأييد رهبري و همه مراكز قانوني نظام است، ما بايد در همين مسير عمل كنيم و چنانچه کسي به اين فكر باشد كه آن را زمين بزند و تخطئه كند، اين برخلاف مباني رهبري نظام است، ولي از عملکرد مسئولين و گفتارشان ميتوان انتقاد کرد.
در مسائل اقتصادي انتقاد داريم انتقاد صريح كنيم، اگر كمكاري است صريح بگوئيم، ولي نبايد در اين انتقادات اهداف سياسي و جناحي دنبال شود. خصوصاً در مسائل اعتقادي، از حوزه بايد حرف دين خالصانه بيرون برود، تا آن دانشگاهيها و مردم نگويند اين آقا چون مخالف يا موافق اين مسئول است، اين حرف را ميزند.
ما حتي زماني كه ميخواهيم فرد يا سخني را تأييد كنيم، به عنوان دين تأييد كنيم، تا جايگاه رفيع روحانيت محفوظ بماند.
من اگر بگويم چون قرآن، روايات و ادله اين را ميگويد، من هم اين حرف را محکم ميزنم، حالا آن كسي كه خلافش را ميگويد در جناح من باشد يا نباشد! ما اصلاً نبايد خود را داخل در جناحها قرار دهيم، تا وقتي اين اشكال به گوش آن مسئول رسيد، بگويد قبول دارم اين ادلهاش روشن است و حرفش را عوض كند.
همين جا اين خاطره را هم عرض كنم؛ دوره اول رياست جمهوري آقاي خاتمي بود. ايشان ميخواست به ديدن مراجع قم بيايد. بعضي آقايان كه حالا به رحمت خدا رفتهاند چند روز قبلش خدمت والد ما(رضوان الله تعالي عليه) آمده و گفتند ايشان ميخواهد به قم بيايد و من آمدهام پيش شما و يكي دو نفر ديگر كه اُمت داريد(يعني مقلدين زيادي داريد) و تقاضا كنم ايشان را نپذيريد.
والد ما فرمودند به چه دليل نپذيريم؟ مگر الآن مسئوليت ايشان قانوني نيست؟ مگر رهبري تنفيذ نكردهاند؟
آن آقا در جواب به ايشان گفت همين مقدار به شما بگويم همين روزها كار اينها تمام است و براي شما خوب نيست ايشان را بپذيريد.
باز ايشان پرسيدند شما از كجا خبر داريد کار اينها تمام است؟ آن آقا گفت: از ناحيهي مقدسه به من خبر داده شده است.
ايشان فرمودند اين براي شماست و براي من چنين اطميناني نيست و من حتماً ايشان را ميپذيرم، منتهي به کار ايشان اشكال داريم و اشكالات را به ايشان ميگوئيم. بگذاريد اينها بيايند تا اشكالات را به آنها بگوئيم و بعداً به ما نگويند كه شما ما را نپذيرفتيد و اشكالات را نگفتيد.
مقصودم اين قسمت است؛ آقاي خاتمي كه آمد والد ما فرمودند: يك منبري را يك دهه يكجا دعوتش كرده بودند، او هم بحث فلسفي و اعتقادي بداء را شروع كرده بود که آيا بداء حقيقتاً براي خداوند، مثل بدايي است كه براي بشر است يا إبداع است؟ نُه شب اين بحث را مطرح كرد كه بداء يعني چه؟ شب دهم يكي از پامنبريها رفت به او گفت نُه شب راجع به بَداء حرف زدي، امشب راجع به خوبها حرف بزن.
بعد آقا فرمودند: آقاي خاتمي مردم كلمات را آنطوري كه در ذهن من و شماست، به اين زودي منتقل نميشوند. شما در صحبتهايت ميگوئي آزادي، جواني هم كه در اين مملكت است ميگويد وقتي يك رئيس جمهور ميگويد آزادي، يعني آزادي مطلق، آزادي از همه چيز! شما بگو آزادي در چارچوب اسلام، اين قيد را بياور.
ايشان هم با كمال ادب گفت آقا چشم. البته منظور من از آزادي روشن است كه بيبند و باري نيست.
فرمود روشن است ولي مثل همان قضيهي بداء ميشود، شما بگو آزادي در چارچوب اسلام.
من بعد از آن مراقبت كردم، حالا كاري به ساير جهات و قضاياي ديگر ندارم، ولي ديدم اين جهت را رعايت ميكند.
ما بايد از حوزه طوري حرف بزنيم كه وقتي به گوش ايشان هم رسيد بگويند بله، يك عالم، يك مدرس، يك استاد حوزه، آن هم به جهت دفاع از شيعه ميخواهد اين فكر باطل در ذهن دانشجويان ما نيايد.
به من خبر دادند يك آقايي در فضاي مجازي گفته دلالت قرآن فقط نسبت به عصمت از گناه است و انبياء و ائمه(ع)، عصمت از خطا ندارند. اين حرف تزلزل در افكار اعتقادي مردم ايجاد ميكند، خصوصاً در دانشگاهها. ما وظيفه داريم کلام دين را براي مردم بيان کنيم.
علي أي حال اميدواريم كه اين مطلب به گوش ايشان برسد و ايشان هم اين مطلب را اصلاح كند إن شاءالله.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
اهم مطالب:
۱ـ به همان ملاكي كه در مورد خداي تبارك و تعالي مسئله نقد متصور نيست، اگر گفته شود خدا را ميشود نقد كرد آن خدا ديگر خدا نيست، به ملاك اينكه پيامبر و ائمه هم حجّت الهياند و لزوم اطاعت مطلقه دارند، اينها هم قابل نقد نيستند.
۲ـ انتقاد در جايي است كه امکان خطا و اشتباه وجود داشته باشد. در مورد اينها تصور خطا اشتباه است.
۳ـ از نظر مباني اعتقادي شيعه، نقد و انتقاد، نسبت به ائمه(ع) معنا ندارد.
4ـ بله يك افرادي پيامبري پيامبر را قبول نداشتند لذا خيلي مطالب بالاتر از اين را هم گفتهاند ولي مؤمنين به پيامبر هيچ وقت در طول تاريخ در مقام نقد حضرت يا نقد ائمه برنيامدهاند.
5ـ البته سؤال بوده، مشورت بوده، پيامبر مجال ميدادند افراد عقول خودشان را به ميدان بياورند، اميرالمؤمنين(ع) ميفرمود اگر چيز حقي به ذهنتان ميرسد آن را بيان كنيد.
6ـ ائمه ما ميدان را باز ميگذاشتند تا افراد اظهار نظر كنند اما اين به معناي گشودن باب انتقاد بر آنان نبوده است.
7ـ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ» من اين كارها را نميكنم و گوش به حرف كسي نميدهم و طبق آنچه ميدانم عمل خواهم کرد. خود همين کلام ردّ بر اين است كه كسي بخواهد حضرت را نقد كند.
8 ـ نبايد ما در بيان مسائل دين ملاحظه اشخاص و افراد را کنيم بايد بيني و بين الله عمل کنيم و همينطور نبايد در اين گونه قضايا به فكر زمين زدن کسي باشيم.
9ـ مادام كه يك دولتي مورد تأييد رهبري و همه مراكز قانوني نظام است ما بايد در همين مسير عمل كنيم و چنانچه کسي به اين فكر باشد كه آن را زمين بزند و تخطئه كند اين برخلاف مباني رهبري نظام است ولي از عملکرد مسئولين و گفتارشان ميتوان انتقاد کرد.
10ـ از حوزه بايد حرف دين خالصانه بيرون برود تا آن دانشگاهيها و مردم نگويند اين آقا چون مخالف يا موافق اين مسئول است اين حرف را ميزند.