تا کسی تاریخ را نداند، ارزش این انقلابی که امروز به عنوان بزرگترین عنایت الهی در اختیار ما قرار گرفته را نمیداند
۲۶ خرداد ۱۳۹۹
۱۷:۴۰
۲,۰۱۱
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله
رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله
الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
این ایام مصادف است با شهادت رئیس مذهب حقه جعفری اثنی عشری امام صادق(علیهالسلام) و همچنین بر حسب تاریخ شمسی؛ بیست و ششم خرداد مصادف با ارتحال مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رضوان الله تعالی علیه) است.
در حوزههای علمیه روزی نیست که در درس فقه یا سایر دروس، روایتی از امام صادق(علیهالسلام) خوانده نشود. توجه به چند نکته در این رابطه لازم است.
اولین نکته آنکه بر اساس حدیث ثقلین که شیعه و سنی روی آن اتفاق نظر دارند، عترت در کنار قرآن قرار گرفته، يعني همانطوری که ثقل دین قرآن است، عترت هم ثقل دين است. همانطور که قرآن نور است، عترت هم نور است، همانطور که قرآن رحمت است عترت هم رحمت است، همان طور که قرآن ذکر است اهلبیت(علیهمالسلام) هم اهل ذکر هستند، «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»، همانطور که قرآن بر هر مسلمان وجوب تبعيت دارد ائمه معصومین(علیهمالسلام) هم وجوب تبعیت دارند، این حدیث ثقلین بسیار حدیث پرمعنا و پرنتیجهای است.
همانطور که باطل در قرآن راه ندارد «لا یأتیه الباطل»، عترت هم همینطور است. ما یک رفتار و یک کلام که مصداق باطل باشد در هیچ یک از این انوار مقدسه حضرات معصومین(علیهمالسلام) ملاحظه نمیکنیم، همانطوری که قرآن «یجری مجری الشمس و القمر» است، عترت هم «یجری مجری الشمس و القمر» است، یعنی حرفها، دستورات و احکام اهلبيت(علیهمالسلام) کهنه نمیشود و تا قیامت باقی است.
ائمه معصومین(علیهمالسلام) نیامدند یک حکمی برای یک زمان خاص يا مخاطب خاصی بيان كنند يا فقط نیاز آن راوی و سائل خاص را برطرف کنند البته ما رواياتي داريم كه مربوط به يك قضیه خارجيه بوده اما بیش از 95 درصد از این روایاتی که امروز در اختیار ماست و حجّیت دارد، تا قیامت هم اعتبار دارد. همانطوری که قرآن دارای محکم و متشابه است و ما باید متشابهات قرآن را به محکمات آن برگردانیم روایات ائمه معصومین(علیهمالسلام) هم همینطور است، لذا یک فرد عادی با دیدن یک روایت در یک کتاب حدیثی نمیتواند نتیجه بگیرد و استنباط کند چه بسا آن روایت از متشابهات باشد و باید به محکمات برگردانده شود، همان طوری که قرآن عام و خاص دارد، روایات ائمه هم عام و خاص دارد، مطلق و مقید دارد.
این نکته را به عنوان نتیجه عرض ميکنم همانطور که قرآن در یک کفه از ثقلین لزوم تبعیت دارد و بشر باید برای سعادت و هدایت خود به قرآن رجوع کند، کفهی دیگرش وجوب رجوع به عترت و ائمه معصومین(علیهمالسلام) است.
در کتاب القضاء وسائل الشیعه در ابواب صفات قاضی باب هفتم باب «وجوب الرجوع فی جمیع الاحکام الی المعصومین(علیهمالسلام)»، مرحوم صاحب وسائل بیش از 40 روایت نقل میکند که رجوع به معصومین در همه احکام واجب است، در برخی از روایات با ذكر آیه شریفه «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»؛ ائمه(ع) میفرمایند «نحن اهل الذکر و نحن المسئولون»، مردم از ما باید سؤال کنند. آیا مسئول بودن ائمه در پاسخگويي به احکام و پرسشهاي مردم فقط منحصر به زمان حیاتشان بود؟ یا نه، اگر همان سؤال برای بشر امروز هم پيش آيد پاسخي که امام صادق(علیهالسلام) داده جواب بشر امروز هم هست؟ و این مطلب بسیار مهمی است.
بشر مخصوصاً مسلمانان و بالاخص شیعيان باید بدانند برای احکام هیچ منبع دیگری غیر از قرآن و عترت وجود ندارد. البته از عقل و راههای دیگری هم میتوان استفاده کرد اما در نهايت باید ببینیم قرآن و عترت چه میگویند؟ هیچوقت در ذهن کسی نیاید امروز مسائل جدیدی در عالم به وجود آمده كه اقتضا میکند مطالبی را برخلاف قرآن یا كلام ائمه معصومین(علیهمالسلام) بیان کنیم، این مطلب مطلب درستی نیست.
در حديث 22 همين باب امام باقر(علیهالسلام) به حکم بن عتیبه میفرماید «شرّقا و غرّبا فلا تجدان علماً صحیحاً إلا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت»، این تعبیر خيلي مهمی است، اگر به شرق و غرب عالم بروید علم صحیحی را پیدا نمیکنید مگر آن که از ناحيه ما اهلبیت خارج شده باشد. این روایات ابواب صفات قاضی براي مسائل اعتقادی و احکام و فروع دين ما بسيار مهم است.
نکته دوم آنكه ما تا قبل از صادقین و باقرین(علیهماالسلام) از فقه اصیل و واقعی، فقه ناب محمدی محروم بودیم، توسط این دو امام بنیان اصلی و اساسی فقه پایهگذاری و منتشر شد، البته ما روایات تفسیری و اخلاقي و اعتقادي فراوانی هم از این دو امام بزرگوار داریم، حدود 60 هزار روایت از اين دو بزرگوار نقل شده است.
ولی یک سؤال مطرح است که آیا این دو امام در مقام تشکیل حکومت اسلامی بودند یا نه؟ آیا ميفرمودند ما بحث فقهی و احکام و فروع را فقط مطرح کنیم و به حكومت كاري نداريم هر كس ميخواهد حاكم باشد؟ یا این چنین نیست، بر اساس حدیث «ما منّا إلا مسموم أو مقتول»، چرا هر امامی به دست حاکم زمان خودش به شهادت رسیده، این شهادت بر چه اساس و پایهای بوده؟ مسلم است وقتی آن حاکم احساس می کرد که زمینه پیروی مردم از فرزند رسول خدا فراهم است و اگر امام را از بین نبرد چه بسا خودش از بین خواهد رفت، اقدام به شهادت رساندن آنها میگردد و این دلیل بر آن است که ائمه ما نسبت به مسئله حکومت بسیار توجه داشتند ولی یاران آن چنانی نداشتند که بتوانند حکومت را در اختیار بگیرند.
در تاریخ میبینیم، یکی از شگردهاي حاكمان بنياميه و بنيعباس برای تسلط بر مردم اين بود که به مردم القاء میکردند ما جانشین واقعی رسول خدا هستیم، منصور دوانیقی وقتی که در مسند حکومت قرار گرفت خطاب به مردم خراسان گفت: خدا حق ما را ظاهر کرد، میراث ما از پیامبر را به ما بازگرداند و حق در جای خود قرار گرفت. بنی العباس با همین ادعا میگفتند بنی امیه غاصب بودند و صلاحیت حکومت نداشتند بنی امیه هم بر حسب آنچه که در مروج الذهب مسعودی آمده. چنین ادعا میکند.
پس حاكمان زمان صادقین و باقرین اولاً خود را میراثدار واقعی حکومت پیامبر میدانستند یعنی اين یک امر مفروض و مسلّم بوده که باید میراثدار پیامبر بر حکومت بنشیند منتهی آنها به ناحق خود را میراثدار واقعی پیامبر برای مردم قلمداد میکردند.
نکته دیگر این است که برنامه حکام بنیامیه و بنیالعباس اين بود ـ هر چند محققین میگویند ضربهای که بنی العباس به اسلام وارد كرد به مراتب بیشتر از بنیامیه بود ـ كه راههای تشکیل حکومت برای ائمه را مسدود میکردند. پیروان ائمه را به قتل میرساندند ببينيد حجاج بن یوسف ثقفی وقتی حاکم کوفه شد چقدر از شیعیان را به قتل رساند، سیاست آنها این بود که یاران و بازوان ائمه(علیهمالسلام) را به قتل میرساندند و نمیگذاشتند ائمه تشکیل حکومت بدهند. حتی در بعضی از ملاقاتها خودشان به ائمه میگفتند شما میراثدار واقعی پيامبر هستید ولی طمع و شهوت قدرت اجازه نمیداد که قدرت را به ائمه تحویل بدهند! با وجود اقرار به میراثداري واقعی امامان عملاً یاران آنها و كسانی که ممکن بود به وسیله آنها حکومت تشکیل شود از بین میبردند.
يك مورد آن برخوردهای منصور دوانیقی مخصوصاً یک سال قبل از شهادت امام صادق که سال 148 هجری است. در سال 147 منصور بعد از مراسم حج به مدینه میآید، امام صادق را احضار كرده و مطالبی را نسبت به حضرت مطرح ميكند.
در کنار نشستن غاصبانه در جایگاه حکومت و به شهادت رساندن یاران ائمه، مذاهب باطله را ایجاد كرده و از مذاهب انحرافی حمایت میکردند، هر چند براي عوام فريبي در ظاهر مخالفت میکردند! اینگونه مذاهب در تحکیم قدرت آنها مؤثر بود، مثلاً فکر معتزلی را تقویت میکردند كه از افکار مهم و بارز معتزله جواز تقدیم مفضول بر فاضل است، میگفتند هر کسی در رأس قدرت نشست تبعیت از او واجب است ولو علم نداشته باشد، ولو فاسق باشد، این نظریه باطل مبنای فکری آنها قرار گرفته و حکومت غاصبانه و فاسد آنها را مشروعیت میبخشید، یا سایر فرق و مذاهب انحرافي که یکی از کارهای اصلی ائمه(علیهمالسلام) مبارزه با این انحرافات فکری بود.
حرفهاي غلات كه موجب ضربه به مکتب شیعه ميشد و مورد لعن امام صادق(علیهالسلام) قرار گرفتند، البته آن غلاتی که در آن زمان بودند نه غلاتی که در رجال مطرح است كه اينها یک طبقه دیگری هستند و به نظر ما بیخود اينها را غلات ناميدهاند و محققین هم همین نظر را دارند، ولی غلات زمان ائمه آنها را تا مرز خدایی میبردند و همین سبب میشد که حکام از این مسئله بهرهبرداري کنند و بگویند اینها چنین ادعایی دارند و خودشان را فقط فرزند رسول الله نمیدانند بلکه ادعای خدایی دارند.
من معتقد هستم تا کسی تاریخ را نداند، ارزش این انقلابی که امروز به عنوان بزرگترین عنایت الهی در اختیار ما قرار گرفته را نمیداند. شما ببینید ائمه معصومین، هیچ کدام موفق به تشکیل حکومت اسلامی نشدند، تا این اندازه که امام صادق(علیهالسلام)، عمر بن حنظله را نهی از رجوع به قضات و سلطان ميكند. اما این انقلاب به دست امام خميني رضوان الله تعالی علیه و شاگردان ایشان که از برجستگان درجه اولشان مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) بود به پيروزي رسيد.
مرحوم والد ما در روزهاي آخر عمر شريفشان ميفرمودند «از همان سالهای 41 و 42 که امام زمزمهی انقلاب را سر دادند، ما پشت سر امام، همراه امام، به عنوان خدمتگزار به امام حركت كرده و فکر امام را از عمق جان پذیرفتیم، از همان زمان فهمیدیم که امام یک فکر و هدف و آرمان والايی دارد و تا اين لحظه نه تنها در حقّانیت راه امام تردید نکردهام، بلكه روز به روز بر اعتقادم به حقّانيت راه ايشان افزوده گرديده است».
این خیلی مهم است. این استقامت در طریق، استقامت در انقلابی بودن، که رهبری معظم انقلاب هم روی آن تأکید دارند بسیار مسئله مهمی است. مثل استقامت در فقاهت، حالا اگر کسی یک روز بگوید فقه به درد میخورد و روز ديگر بگوید به درد نمیخورد، این فرد به جایی نمیرسد، در مسیر اجتهاد و فقاهت باید استقامت باشد، در مسیر انقلاب استقامت لازم است، افکار و اهداف بلند امام را افرادي مثل مرحوم والد ما و دیگر شاگردان امام فهمیدند، مرجعیت امام را امضا کردند و همان امضا سبب زندان و تبعید و انواع تضییقات بر آنان شد آن زمان كه دوازده نفر حاضر شدند مرجعیت امام را امضا کنند، نه اینکه بیش از این نبود، پیش آقایان دیگر هم بردند، من اطلاع دارم از آن کسی که این نوشته را خدمت برخی دیگر از آقایان برد. اما اختناق و ترس آنقدر شدید بود که جرأت نمیکردند. ولي مرحوم والد ما با طیب خاطر آن چند سطر را نوشت و سه سال تبعید شد که چهار ماه و نیم آن به بندر لنگه بود که جای بسيار سختی برای زندگی بود آن هم در گرماي شديد تابستان، ولی پذیرفتند و پای این مسئله ایستادند.
ايشان شرح تحریر امام را در یزد شروع کردند، خوب یادم هست آن زمان يازده، دوازده ساله بودم و ايشان چون از اساتید برجسته حوزه قم بودند طلاب یزد تقاضاي تدريس کردند و ایشان شروع به درس کردند اما ساواک مانع شد و آن را تعطیل کرد. تقریباً یک هفته که از این قضیه گذشت یک روز خدمتشان نشسته بودم فرمودند خدا یک فکری در ذهن من قرار داده و ان شاء الله میخواهم آن را عملی کنم منتهی نفرمودند میخواهم چکار کنم؟ دو سال و نیم ایشان در کتابخانه مرحوم وزیری یزد در اتاقی كه در اختیارشان بود به طور منظم هر روز رأس ساعت هشت میرفت و دوازده میآمد و شرح کتاب تحریر الوسیله را در آنجا آغاز کردند، از ایشان سؤال شد چرا شرح تحریر را نوشتید؟ فرمودند آن زمان من فکر کردم به عنوان یک شاگرد چه خدمتی میتوانم به امام کنم؟ آن زمان احتمال پیروزی انقلاب نبود! ولی این شاگرد برجسته امام بر پايه آن اعتقادی که به امام داشت، فرمودند به ذهنم رسید که نام امام باید در حوزهها زنده باشد، لذا برای احیای نام امام شرح تحریر الوسيله ايشان را شروع کردم.
خاطره دیگر آنكه ميفرمودند در آن سالهاي تبعيد امام به تركيه و نجف من و مرحوم آقای منتظری و یکی دیگر از اساتید برجسته که درسهاي پرجمعیتی داشتيم قرار گذاشتیم براي تكريم امام یک روز تمام درسهای حوزه را تعطیل کنیم گفتیم خدمت برخی از مراجع و بزرگان برويم و موضوع را مطرح كنيم. یکی از آن مراجع که حالا به رحمت خدا رفته مخالفت کرد گفت ميخواهيد در حوزه آشوب به پا كنيد و حوزه را از بین ببرید؟ از آن جلسه که بیرون آمدیم به آقای منتظری گفتم که فردا جای ماندنِ ما در قم نیست و خطر دستگيري ما توسط ساواك وجود دارد. همان روز من برای مخفی شدن به تهران رفتم چون میدانستم تبعات آن جلسه چیست.
به هر حال مرحوم والد ما در فهم راه امام و در تحکیم اندیشههای امام و در استمرار راه امام، بسيار جدي بود. و بعد از ارتحال امام هم از شخصیتهای کلیدی و بسیار بزرگي بود كه خدمات بسیار بزرگی را به انقلاب و حوزه کرد، مسئوليت اداره این حوزهای که امروز من و شما در آن هستیم در ده سال اول انقلاب، بر دوش ایشان بود، برای نظمبخشی به برنامههاي حوزه زحمت بسياري کشید. تمام این مراكز تخصصی حوزه در دوران مسئولیت ايشان پايهگذاري شد.
ده سال ریاست جامعه مدرسین را داشت، دبیر شورای حوزه بود، در جامعة الزهرا، جامعة المصطفي، بسيج طلاب و روحانيون در زمان جبهه و جنگ، هر جای حوزه را نگاه میکردیم چهره اصلیاش ایشان بود، با وجود انواع مريضيها یک شخصیت فعال و پرکار بود. عجیب این بود که اگردر هر فردي يكي آن کسالتها بود عذري بود که هیچ کاری را نکند اما با این وجود، خدمات زيادي نسبت به حوزه و انقلاب داشت.
رضوان خدا بر امام بزرگوار و بر همه شاگردان فداكار و انقلابي ایشان، بر همه آنها که این انقلاب را فهمیدند، و براي پيروزي و استمرار آن خدمت کردند و امروز در میان ما نیستند. امیدواریم حوزه علميه با حضور دقيقتر و عميقتر در رفع نیازهای علمی نظام اسلامی و در سطح جامعه بین الملل روز به روز درخشش بیشتر داشته باشد و ما شاهد آثار هر چه بیشتر آن باشيم.
ان شاء الله امام صادق(علیهالسلام) از ما طلبهها -که ادعا داریم شاگردان آن حضرت هستیم- به أحسن وجه راضی باشد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین