بدترين تحريف نسبت به قيام امام حسين(علیه السلام)
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
۱۳:۱۴
۷۹۹
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره) فقیهی زاهد، سترگ و آموزنده برای نسلهای آینده
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در محضر خطبا و مبلغان، صحبت کردن مشکل است، مخصوصا اگر قرار باشد راجع به محرم و عاشورا و قضیهی امام حسین(علیهالسلام) صحبت شود.[1]
سخن را با این مطلب شروع ميکنم؛ مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند اوایل تالیف کتاب شهیدجاوید من دیدم این کتاب دارای اشکالاتی اساسی است. به اتفاق مرحوم آقای اشراقی بعضی از اشکالات را تنظیم کردیم و با خود مؤلف کتاب[2] قرار گذاشتیم در یکی از بقعههای صحن حضرت معصومه(سلامالله علیها) این اشکالات را نزد او مطرح کنیم.
در آن موعد مقرر ما رفتیم و ایشان نیامد و عذری آورد وچند ماهی به تأخیر افتاد. در این مدت ما باز اشکالات ديگري یادداشت کردیم و تعداد اشکالات بیشتر شد. دوباره قرار گذاشتیم اشکالات را با ایشان بحث بکنیم. این بار هم در آن موعد مقرر نیامد. سه بار ما وعده کردیم و در هر سه بار ایشان نیامد، من از پدرم نپرسیدم که ایشان عمدا نیامد یا عذری داشت اما بالاخره نیامد.
والد ما گفتند ما دیدیم این مطالب مفصل گردیده و خود به اندازهی یک کتاب شده است. لذا در رد آن کتاب با مرحوم آقای اشراقی شروع به تنظیم کتاب پاسداران وحی کردیم. این کتاب دارای چند بخش است. یک بخش راجع به اصل امامت است. بخش دوم راجع به علم امام و بخش سوم راجع به این است که امام حسین(علیهالسلام) در نهضتی که آغاز کردند از ابتدا علم به تمام جزئیات داشتند. این بخش سوم در حقیقت پاسخی به کتاب شهید جاوید و بیان اشکالات و ایرادات آن کتاب بود.
پدرم میفرمودند زمانی که مشغول نوشتن کتاب پاسداران وحی بودیم یک روزی مرحوم والد ما به من گفتند شنیدم در حال نوشتن چنین کتابی هستی؟ عرض کردم بله. فرمودند این را رها کن، ننویس. من ادب کردم و چیزی نگفتم. مدتی گذشت و ایشان دید که ما مشغول هستیم، برای بار دوم فرمودند من که به شما گفتم این کار را رها کنید ننویسید. باز من ادب کردم و چیزی نگفتم. بار سوم پدرم فرمودند من که به شما میگویم این را ننویس، بخاطر آن است که خوف جان تو را دارم چون من اینها و گروهشان را میشناسم. اینها به راحتی تو را خواهند کشت.
عرض کردم اگر نوشتن این کتاب تکلیف ما باشد چه کنیم؟ تا این حرف را زدم پدرم فرمودند اگر تکلیف است من دیگر دخالتی نمیکنم، خودتان میدانید و خدای خود.
ما این کتاب را نوشتیم و چاپ شد، روزهای آخر عمر پدرم که در بستر بیماری بود من را صدا میزد و میگفت از این کتابت برای من بخوان، من هم شروع میکردم قسمتهایی از این کتاب را میخواندم. هر بار که میخواندم میدیدم اشک ایشان جاری میشود یک روز گفتند من که به تو گفتم بیا و این کتاب را در روزهای آخر عمر بر بالین من بخوان علتش این است که فکر کردم اگر در عالم قبر از من بپرسند چی داری؟ بگویم فرزندم راجع به دفاع از امام حسین(ع) کتاب نوشته و این برای من یک سرمایهی بسیار بسیار بزرگی است.
حتما شنیدهاید جنازهی ایشان یعنی جد ما در شیخان مدفون است، شهیدی را اوایل انقلاب درسال 59 آوردند پایین قبر ایشان دفن کنند. هنگام کندن قبر مقداری از قبر ایشان فروریخت. چون جد ما خيلي تنومند و قدبلند و خوشقيافه بود بستگان آن شهید برای والد ما تعریف کردند که ما آن لحظه دیدیم دو تا کف پا پیدا شد سرخ و سفید، مثل فردي که تازه از حمام بیرون آمده، آنقدر بدن تازه مانده بود. نوشته روی قبر را خواندیم دیدیم جنازه پدر شما است، آن موقع نه سال از زمان فوت ایشان گذشته بود.
مرحوم والد ما وقتی این قضیه را شنیدند مدتها در فکر بودند که علتش چه بوده است؟ ایشان اهل اينكه مرتب نماز شب بخواند نبود، چون در روایات نقل شده یکی از آثار خواندن نماز شب، سالمماندن جسم در عالم قبر است، اهل غسل جمعه مرتب هم نبود، پدرم میفرمودند آن چه به ذهن من رسید این بود که ایشان در زمان مرحوم آقای بروجردی، در رفع گرفتاری مردم خصوصاً طلبهها خیلی خدمت میکرد. همین ویژگی سبب شده خداوند اینطور برای ایشان جبران کند.
خداوند همهی بزرگان ما را رحمت کند و خوشا به حالشان که در مسیر ولایت و خدمت به اسلام و مکتب اهلبیت بودند. در همین حسینیه که منزل ایشان بوده بیش از نود سال روضهخوانی شده است. آن زمانی که فاطمیه مرسوم نبود جد ما در همین مکان روضهی فاطمیه برگزار میکردند، مرحوم آقای بروجردی، علامه طباطبایی و بزرگان قم در آن شرکت میکردند هم جد ما خیلی ولایی بود و هم مرحوم والد(رضوان الله علیهما).
اما در مورد قضیهی عاشورا و جریان امام حسین(علیهالسلام) که قريب هزار و چهارصد سال از آن میگذرد، واقعش این است که هر سال یک زوایایی از این حادثه برای بشر مکشوف میشود، اعتقاد من این است که این حادثه، اولاً حادثهای نیست که با یک کتاب و یک دانشنامه و یک محرم و با یک سال و صد سال انسان بتواند حقش را اداء کند. ثانیاً عظمت حادثه اقتضاء میکند که تحریفها و مخالفتها و تبیینهای ناپسند هم از سوی کوتهاندیشان و مخالفین زیاد بشود، از این رو تلاش اندیشمندان براي تبيين حقائق نهضت ابا عبدالله(ع) و جلوگيري از تحريفها بايد مضاعف گردد.
در سالهای گذشته شاهد بودیم که در فضای مجازی صحبتهایی پخش شد که اساسا امام حسین(علیهالسلام) قیام نکرد بلکه حضرت برای بیعت نکردن و حتی به تصریح گوینده؛ «برای حفظ جان و امنیت خود و فرزندانش از مدینه خارج شد» و به هیچ وجه قصد جنگ و قیام و مقابله نداشت و حركتش یک حرکت عادی بود.[3]
وي چنين استدلال ميكند اینکه حضرت هنگام خروج از مدینه آیه «فخرج خائفا یترقب» را میخواند، که مربوط به قضیهی خروج حضرت موسی(ع) از شهر است دلیل بر این است که حضرت، ترس داشت و نمیدانست چه میخواهد واقع شود و چه حوادثی در انتظار اوست و از خدا نجات خود از دست ظالمین را طلب میکند؛ «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[4]» بعد هم به این جملهی معروف که امام به محمد بن حنفیه فرمود اشاره میکند «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)» و میگوید چرا آقایان خطبا دنباله این جمله را نمیخوانند که حضرت فرمود: «فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِين»،[5] هرکس حرفم را به حق قبول کند خداوند سزاوارترين به حق است. اگر هم با من مخالفت کنند من صبر میکنم تا خداوند بین من و این قوم حکم کند.
چون امام نفرموده من میجنگم، بلكه میفرماید: «أصبر»، پس معنایش این است که حضرت قصد جنگ نداشته است.
شاهد دیگر آن است که حضرت در پاسخ محمد بن حنفیه که پرسید بالاخره کجا میخواهید بروید؟ فرمود «إنّی اَقْصُدُ مَکَّةَ، فَإنْ کَانَ لِي اَمْنٌ اُقِمْتُ بِها»، به مکه میروم اگر در آنجا امنیتی داشته باشم میمانم «وَ اِلَّا لَحِقْتُ بِالشّعَابِ وَ الرّمَالِ حَتّی اَنْظُرُ مَا یَکوُنَ»، وگرنه می روم در شکاف کوهها و دامنه دشتها و بیابانها تا ببینم چه میشود.[6]
به نظر من این حرف یکی از بدترین تحریفهایی است که راجع به حرکت امام حسین(علیهالسلام) مطرح شده است. از بدترین ظلمهای تاریخی و علمی این تحریف است که بگوییم امام حسین(ع) قصد قیام نداشت، میخواست در مکه بماند خبر دادند كه میخواهند اینجا شما را ترور کنند، حضرت فرمود حرمت کعبه بالاتر از حرمت من است، نمیخواهم اینجا خون ریخته شود، دست زن و بچه را گرفت و از مکه به سوی کوفه بیرون آمد تا آنجا که حر جلوی راه او را گرفت و به حر فرمود اگر مردم کوفه من را نمیخواهند و از دعوت خود پشیمان شدهاند من را رها کنید به جای امنی بروم، که حر نگذاشت و گفت ما مأمور هستیم در یک بیابان بیآب و علف بر تو تنگ بگیریم.
هدف من از طرح این تحریف آشکار از نهضت امام حسین(علیهالسلام) این است كه هرسال نگاه دقیقتری به متون دینی و تاریخی و کلمات امام حسین(علیهالسلام) بفرمایید. بالاخره بیش از هزار سال است که ادعای ما و سلف صالح گذشته این بوده که امام حسین(ع) قیام کرده و یکی از سوالهای همیشگی از شیعه این است که چرا امام حسن(ع) قیام نکرد اما امام حسین(ع) قیام کرد؟
این آقا باز حرف را به اینجا تمام نمیکند میگوید اصلاً امام حسین(ع) نمیخواسته کاری غیر از آن کاری که امام حسن(علیهالسلام) کرد انجام دهد، امام حسن(ع) دید اگر بخواهد حکومت را بگیرد خون و خونریزی میشود لذا حکومت را به پستترین افراد واگذار کرد تا خون مسلمین حفظ شود. امام حسین(علیهالسلام) هم همین فکر را داشت بنابراین قیامی در کار نبود.
وقتی این تحریفها از طریق فضای مجازی پخش میشود در ذهن مردم و جوانها شبهه ایجاد میکند. دیگر این حرکت را ما نمیتوانیم الگویی برای قیام علیه مستکبران و ظالمان قرار دهیم و این فرمایش امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) که انقلاب ما از عاشورا و محرم و صفر و قیام حضرت الگو گرفته است همه از بین میرود. این گونه سخنان بی اساس نتایج اینچنینی به دنبال دارد.
پاسخ به این شبهه را خود شما بهتر از من میدانید. از خطباء محترم انتظار میرود از این زاویه نگاه دقیقی به کلمات امام حسین(ع) از همان ابتدا بنمائید. وقتی مروان حضرت را دعوت می کند و میگوید یا بیعت یا قتل، حضرت چه فرمود؟ پاسخ حضرت این بود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد»،[7] کجای این جمله معنایش این است که حضرت قصد دفاع از جان خودش را کرد؟
در نامه مهمی که به مردم بصره و هفت نفر از رؤسای آنان مینویسد میفرماید «أمَّا بَعدُ؛ فَإنَّ الله اصْطَفى مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله على خَلْقِهِ، وأكرَمَهُ بنُبوَّتِهِ، واخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قبَضَه اللهُ إلَيهِ، وَقَد نصَح لِعبادِهِ، وَبلَّغَ ما أُرْسِلَ به»، به راستی خداوند پیامبر را بر خلقش برگزید و او را به نبوت کرامت بخشید و برای رسالت انتخاب نمود، آنگاه جان مبارکش را در حالی گرفت که وظیفهاش را انجام داده و رسالتش را ابلاغ کرده و دلسوزی و خیرخواهی بر بندگانش را به تمامه انجام داده بود.
سپس امام حسین(علیهالسلام) میفرماید: «وكُنَّا أهلَه وأولياءَهُ وأوصياءَهُ، ووَرَثَتَهُ، وأحَقَّ النَّاسِ بمِقامهِ في النَّاس»، ما اهلبیت، اوصیاء و ورثهی او و سزاوارترین افراد به جانشینی پیامبر در میان مردم هستیم. «فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا بِذلِكَ، فرَضِينا وَكَرِهْنا الفُرقَةَ، وَأحبَبنا العافِيَة» اما دیگران این مقام را برای خود گرفتند، ما هم به حسب ظاهر به آن تن دادیم تا از اختلاف پرهیز کرده و عافیت و آرامش مردم را بر حق خود ترجیح دهيم. «وَ نَحْنُ نَعْلَمُ، اَنَا اَحَقُّ بِذَلِکَ الْحَقِّ الْمُستَحَقَّ عَلَیْنَا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ»، این حق مستحق مثل آن حرام محرم در مکاسب محرمه است که میگویند محرم تأکید حرام است.
امام میفرماید ما به این حق سزاوارتر از کسانی هستیم که الآن عهدهدار آن شدهاند. اگر امام واقعا میخواست یک جایی برود که جان خود و زن و بچهاش را حفظ کند و بحث قیام در کار نبود، پس چرا نامه به سران کوفه و بصره و جاهای دیگر نوشت و سفیر نزد آنان فرستاد؟ این نامهها برای چه بوده است؟ حضرت خود مینویسند: «وَقَد بَعَثتُ رسولي إلَيكُم بِهذا الكِتابِ، وَأنَا أدْعُوكُم إِلى كِتابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله»، حضرت مردم و سران طایفهها را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت میکند چون قیام متوقف بر دعوت است، آن کسی که میخواهد قیام کند قبل از آن باید مردم را دعوت کند. آنگاه میفرماید: « فإنَّ السُّنَّة قَد أُميْتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيت»، همانا سنت پیامبر به نابودی کشانده شده و بدعتها روی کار آمده، «وَإنْ تَسمَعوا قَولي، وَتُطيعوا أَمري، أَهدِكُم سبيلَ الرَّشاد»،[8] حال اگر دعوتم را بپذیرید و از من اطاعت کنید شما را به راه رشد و سعادت هدایت میکنم.
این فرمایش حضرت کجا با این حرف که حرکتش برای حفظ جان و امنیت خودش بوده سازگاری دارد؟ شبهه افکنان میگویند: بله امام میخواست امر به معروف و نهی از منکر کند اما متاسفانه گرفتار گردید و کشته شد.
این حرف باطل ارزش حرکت امام را چقدر پایین آورده و آن را موهون کرده و در حد حرکت یک انسان معمولی قرار میدهد که نمیداند آخرش هم چه میشود. در حالی که حرکت امام از مدینه تا مکه و از مکه هم به عراق کاملاً حساب شده و با این همه مطالب محکم همراه است.
در نامه به کوفیان میفرماید: «مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ الله»،[9] ای مردم امام باید حاکم و عامل به کتاب خدا باشد، آیا یزید حاکم به کتاب است؟ امام مسلمین باید قائم به قسط و معتقد به دین خدا باشد، یزید که به هیچ چیزی از دین خدا معتقد نیست، امام باید کسی باشد که خود را وقف برای خدا بکند، آیا یزید خود را برای خدا وقف کرده است؟ اصلا در آن زمان جامعه به سمتی رفته بود که نه در حکومت از دین خبری بود و نه مردم میدانستند حاکم چه شرایطی باید داشته باشد.
یکی از چیزهایی که این گوینده برای حرفش شاهد میآورد این است که روز عاشورا امام حسین(ع) به مردم گفت آیا من حلالی را حرام و حرامی را حلال کردهام، از شما کسی را کشتهام؟ «فَدَعَونِی اَنْصَرِفْ عَنْکُمْ إلی مَأْمَنِی مِنَ الْأَرْضِ،[10] رهایم کنید تا به یک محل امن بروم. این فرد نمیداند که سخن امام برای اتمام حجت بر دشمن بوده است. اصلا بخشی از حرکت امام و فرمایشاتشان فقط برای اتمام حجت بوده است.
یکی از بزرگان تهران که به مجتهد زنجانی معروف و در همان زمان تقريظي در رد شهيد جاويد نوشته بود[11] خطاب به نویسنده کتاب شهید جاوید میگوید تو اصلا نفهمیدی، بسیاری از حرفهای امام حسین(علیهالسلام) برای اتمام حجت بوده است، و اين حرف خیلی خوب را میزند که اتمام حجت یکی از سنتهای بزرگ خداست نه اینکه چیز پیش پا افتادهای باشد. آنگاه بر این حرف خود به آیاتی از قرآن استشهاد میکند مثل «لِيهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَينَةٍ وَيحْيى مَنْ حَي عَنْ بَينَةٍ»،[12] یا «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»[13] و میفرماید این سنت بزرگ خدا از طریق انبیاء و اوصیاء پیاده شد و حرکت امام حسین(ع) هم اتمام حجتی بر همهی مسلمانها بود.
این چه حرف بی اساسی است که بگوییم این فرمايش حضرت كه «من را رها کنید» از این جهت بوده که حضرت میل به حیات در این دنیا داشته است؟ خب اگر میل به حیات داشت که همان ابتدا به یمن میرفت و به توصیه محمد بن حنفیه عمل میکرد که گفت آنجا مریدهای پدر ما هستند و از حضور شما خیلی هم استقبال میکنند.
به هرحال امروز خدمت بزرگ به امام حسین(علیهالسلام) آن است که این شبههها را جواب بدهید و خودمان هم یک نگاه مجدد و عمیقتری به قضیهی عاشورا و فرمایشات امام حسین(علیهالسلام) داشته باشیم.
حتی این کلام صاحب جواهر(رحمة الله علیه)[14] که میگوید قیام امام یک وظیفهی شخصی بود با خیلی از کلمات حضرت سازگاری ندارد. این یک تکلیف و وظیفه همگانی بود كه هر کسی جای امام حسین(ع) بود باید این کار را میکرد.
مطالب دیگری هم میشود از فرمایشات حضرت استفاده کرد مثل اصل حکومت دین که آیات فراوانی در قرآن بر آن دلالت میکند.
نکته دیگری که باید عرض کنم در مورد عبارت «اَلْباطِلُ يَمُوتُ بِتَركِ ذِكرِه» است. این عبارت شامل زمان ما نمیشود. باطل زمانی با بیاعتنایی خود به خود از بین میرود که دیگر نقل نشود، ولی در این زمان که چند سال است ایام محرم حرفهای بیاساس این شخص را در کلیپها پخش میکنند باید به این شبههها پاسخ محکم داد.
امیدوارم به برکت اين محرم امام حسین(علیهالسلام)، دین و مکتب اهل بیت در کشور ما مستحکمتر شود، گاهی بعضیها حرفهایی میزنند که تا اندازهای در ظاهر قرائنی بر صدقش هست ولی اینطور نیست که دینباوری و اعتقاد به دین در جامعه ما کمرنگ شده باشد، شاهد آن هم حضور پررنگ و گسترده مردم در مساجد در ماه رمضان گذشته است. بله مردم اشکالاتی به عملکرد مسئولین دارند ولی دست از دینداری برنداشتهاند، اشکالاتشان هم بجاست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
------------
[1]. این بیانات در ديدار با علماء و مبلغين استان تهران و البرز 4/ 5/ 1401 ایراد شده است.
[2]. مرحوم شيخ نعمت الله صالحي نجفآبادي.
[3]. سخنراني احمد قابل.
[4]- سوره قصص آیه21
[5]. بحار الانوار، ج44، ص330- 329.
[6]. ينابيع المودّة، ص402؛ المنتخب للطريحي، ص410.
[7]. بحار الانوار، ج44، ص326.
[8]. مكاتيب الأئمة(ع)، ج3، ص132.
[9]. وقعة الطف، ص96.
[10]. وقعة الطف، ص 209.
[11]. سيد ابوالفضل مجتهد زنجاني، تقريظ بر كتاب شهيد جاويد.
[12]. انفال: 42.
[13]. انعام: 149.
[14]. جواهر الكلام، ج21، ص296.