روش فهم قرآن(۳)
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۲:۴۰
۶۱
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
تسلیت سالگرد رحلت امام خمینی(قدس سره) و گرامیداشت قیام خونین 15 خرداد
-
شهادت حضرت باقرالعلوم(ع) تسلیت و تعزیت باد
-
لازمه رسیدن به نتیجه در طلبگی؛ دانستن ارزش کار و داشتن هدف است
-
امام خمینی(قده) احیاگر فقه اجتماعی / اساتید و فضلای حوزه پاسخگوی شبهات جامعه باشند
-
فقه معاصر؛ کشف احکام اجتماعی اسلام / فهم محکمات و متشابهات فقط توسط فقیه
-
لزوم ساماندهی نظام ارتباط دولت با حوزه / تعامل علمی دولت با حوزه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
موضوع بحث؛ «روش فهم قرآن» است.
در دو جلسه گذشته بیان شد با در نظرگرفتن همه ادله و منابع، حتی برای فهم ظاهرآیات قرآن، در درجه اول باید به خود قرآن مراجعه کرد. بحث تفسیر، تأویل و بطون مراحل دیگری است. نظر اصولیین همین است و ما هم قائل به این نظر هستیم. گفته شد آیات یک ظاهری دارد اما برای اینکه بدانیم این ظاهر مراد خدای تبارک و تعالی به اراده جدیه هم هست تا برای ما قابل اخذ و حجت باشد باید مراحلی را طی کنیم که مرحله اول آن رجوع به خود قرآن است. تفکیک بین حجیت و کشف مراد نیز صحیح نیست چون قابلیت تفکیک را ندارند، وقتی میگوئیم این معنا مراد است یعنی ما میتوانیم اخذ به این معنا کرده و در مقام عمل به این معنا عمل کنیم که این میشود حجت، به عبارت دیگرحجت یعنی خبری که قابلیت اخذ و تمسک دارد.
لذا اینکه در ذهن بعضی از عزیزان آمده که بین حجیّت و کشف مراد فرق است، صحیح نیست. چه فرقی بین این دو وجود دارد؟ ما برای فهم ظاهر آیات بعد از اینکه میگوئیم هر آیهای ظاهری دارد، باید اولاً به خود قرآن مراجعه کنیم و ثانیاً به روایات و ثالثاً به عقل مراجعه کنیم تا بتوانیم معنایش را اسناد به خدای تبارک و تعالی دهیم، یعنی ما حصل علم اصول، علم حدیث و علم قرآن در همین عبارت خلاصه میشود که ضابطه فهم قرآن کریم است.
اگر این مراحل طی گردید و قرینهای در آیات و روایات برخلاف ظاهر پیدا نکردیم و از عقل هم یک حکم ضروری بدیهی فطری برخلاف ظاهر آیه شریفه پیدا نکردیم به این آیه عمل میکنیم.
ما نمیگوئیم ائمه معصومین(علیهمالسلام) در هر آیهای یک نکتهای برخلاف ظاهر دارند، ولی موارد زیادی وجود دارد که با مراجعه به روایات روشن شده که این ظاهر مراد خدای تبارک و تعالی نیست.
از آیات متعددی که موضوع تبیین و تعلیم کتاب توسط رسولان را مطرح، ووظیفه انبیاء و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) را تلاوت آیات، تزکیه مردم و تعلیم کتاب به مردم تعیین نموده است. نظیرآیه 164 سوره آل عمران «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» معلوم میشود این کتاب نیاز به تعلیم دارد و کتابی نیست که بشر بدون معلم بتواند آن را بفهمد، گرچه به لسانٍ عربیٍ مبین و هدیً للناس است.
بعضی اشکال میکنند که اگر قرآن هدیً للناس است پس چه نیازی به مبیّن و معلم و ائمه داریم؟ در حالی که توجه نمیکنند قرآن بعد ازتعلیم هدیً للناس می شود، یعنی اول باید این قرآن را رسول اکرم، یا ائمه معصومین تبیین و تعلیم کنند و ما بفهمیم که در این قرآن چه آمده آنگاه مایه هدایت برای همه بشر شود و نه گروه خاصی، قرآن برای گروه خاصی نازل نشده!
واقعاً گاهی انسان میرنجد از این تعابیر عوامانه و ضعیف و غیر علمی که یک کسی در رسانه مطرح میکند، قرآن برای همه است و برای شخص خاصی نیست، مگر کسی ادعا کرده قرآن برای شخص خاصی است؟ قرآن معجزه ختمیه است و تا قیامت هم هست ولی بعد از تبیین توسط مبیّن، بیانٌ للناس میشود، بعد از تعلیم هدیً للناس میگردد، اما بدون تبیین و تعلیم کسی نمیتواند از آیات قرآن مقصود خدای تبارک و تعالی را استفاده کند.
وقتی خود خدا میفرماید: «يعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» پس این کتاب نیاز به تعلیم دارد. قرآن چهار مرحله دارد؛ تلاوت، تعلیم، تفسیر و تأویل. در مرحله تلاوت اصلاً به هیچکس و هیچچیزی نیاز نیست و آحاد بشر میتوانند آن را تلاوت کنند. آیه شریفه «وَلَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» در صدد بیان همین تیسیر و میسّر قرارگرفتن قرائت است، قرآن را خدا به نحوی قرار داده که همه کسانیکه زبان عربی یا خود قرآن را آموزش دیدهاند میتوانند آن را به راحتی بخوانند، اما معنای « وَلَقَدْ يسَّرْنَا» این نیست که یک معانی پیش پا افتاده و سادهای در نظر گرفتهایم که همه میتوانند آن را بدون نیاز به معلم بفهمند، اگر چنین باشد پس یعلمهم الکتاب در «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِكَ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» یعنی چه؟
یک نمونه خیلی روشن روایتی است که راوی از امام باقر(علیهالسلام) نقل کرده و می گوید: «قلت إن الناس یزعمون أن رسول الله(صلی الله علیه و آله) لم یکتب و لا یقرأ» به امام عرض کردم مخالفین شما (ناس در روایات نه بمعنای عموم مردم بلکه اشاره به مخالفین دارد) معتقدند رسول خدا نه چیزی نوشته و نه چیزی را خوانده، یعنی نه قدرت بر نوشتن داشت و نه قدرت بر خواندن، امام باقر(ع) فرمود: «کذبوا لعنهم الله أن لا یکون ذلک»، دروغ میگویند خدا آنها را از رحمت خود دور سازد این چه حرف غلطی است که میزنند. «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ...»، «فکیف یعلمهم الکتاب و الحکمة و لیس یحسن أن یقرأ و یکتب؟» پیغمبر چطور میتواند تعلیم کتاب بدهد در حالی که نه قدرت نوشتن داشته باشد و نه خواندن؟! راوی عرض میکند لم سمّی النبیّ الامیّ؟
در آیه 157 اعراف خدای تبارک و تعالی میفرماید «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ»، (امّی را اهل تسنن به فرد درس نخوانده و بیسواد معنا کردهاند) راوی از امام میپرسد چرا قرآن به پیامبر میگوید امی؟ حضرت فرمود «نسب إلی مکة» امّی معنایش این نیست که بیسواد بوده، قدرت نوشتن و خواندن نداشته، بلکه معنایش انتساب پیامبر به شهر مکه است که ام القری بوده شاهد آن نیز آیه شریفه « لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا» میباشد. البته در احادیث نقل شده رسول خدا قدرت بر نوشتن و تکلم هفتاد و سه زبان را داشت «یکتب باثنتین و سبعین أو ثلاث و سبعین لساناً».
این روایت یک دلیل بر مدعای ماست، در این مراحل چهارگانه غیر از مرحله تلاوت، در مرحله تعلیم یعنی همین تعلیم ظاهر که مراد ازآیه چیست و نیزمرحله تفسیر و مرحله تأویل نیازمند بیان رسول خدا(ص) هستیم و ائمه معصومین(علیهمالسلام) که اوصیاء رسول خدا میباشند. ائمه در نبوت که وصی نبودند، نبوت مخصوص به خود پیامبر بوده و تمام شد، اینها اول در امامت و دوم درعلم الکتاب وصی نبی هستند و آگاهی کامل به کتاب دارند.
نمونه دیگر: در روایتی که شیخ صدوق در علل الشرایع نقل نموده امام صادق(ع) به ابوحنیفه فرمودند: «أنت فقیه اهل العراق؟ تو فقیه اهل عراقی؟ عرض کرد نعم، فرمود: «بِمَ تفتیهم» چگونه به مردم فتوا میدهی؟ عرض کرد بکتاب الله و سنة نبیّه، من به قرآن و سنت پیامبر فتوا میدهم، حضرت فرمود: «یا ابا حنیفه تعرف کتاب الله حقّ معرفته و تعرف الناسخ من المنسوخ؟»، آیا تو علم به کتاب خدا وحق معرفت به آن را داری؟
معنای حق معرفت علم به بطون قرآن نیست چون با بطون قرآن که نمیشود فتوا داد، همینطور بمعنای تفسیر قرآن هم نیست بلکه به این معناست، تو که میخواهی فتوا بدهی ظاهر یک آیه را میفهمی یا نه؟ تو میدانی کدام آیه ناسخ است و کدام آیه منسوخ است؟
او هم با جرأت گفت نعم، تا گفت نعم، امام فرمودند: «یا ابا حنیفه لقد ادعیت علماً ویلک ما جعل الله ذلک إلا عند اهل الکتاب الذین انزل علیکم»، این حقّ معرفت ظواهر آیات فقط در نزد اهلش قرار داده شده، «ویلک و لا هو إلا عند الخاص من ذریّة نبیّنا محمد(صلی الله علیه و آله) و ما ورّثک الله من کتابه حرفا»، تو از قرآن حتی یک حرف هم به ارث نبردی.
این حرفها معنایش بطون قرآن نیست اگر بطون قرآن است که غیر از ائمه هیچ کس آکاهی به این بطون ندارد و حتی تفسیر هم نیست، یعنی تو حتی یک حرف از علم الوراثة را بلد نیستی که توسط رسول خدا خصوصیات و ظواهر آیات به امیرالمؤمنین رسید و حضرت در مصحف علی ثبت نمود و به ما رسید.
این قسمت از روایت مهمتر است که حضرت فرمود: اگر واقعاً راست میگوئی یک سؤال خیلی ساده از تو میپرسم «فإن کنت لما تقول و لست کما تقول اخبرنی عن قول الله تعالی ِيرُوا فِيهَا لَيالِي وَأَيامًا آمِنِينَ »، این آیه شریفه 18 از سوره سبا است، «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً، وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ »ما بین آنها و شهرهای که مبارک گرداندهایم قریه های ظاهره قرار دادیم و تقدیر کردیم مردم بین این دو رفت و آمد کنند، شما نیز شبانهروز با امنیت در آن سیر کنید، معنا روشن است.
امام از ابو حنیفه پرسیدند این منطقهای که آیه میفرماید «وَجَعَلْنَا بَينَهُمْ وَبَينَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا» کجاست؟ «أین ذلک من الأرض؟» گفت مراد مکه و مدینه است، امام روی به اصحاب کرده و فرمودند شما به من بگوئید آیا مردمی که الآن بین مکه و مدینه رفت و آمد میکنند امنیت دارند؟ دزدها اموالشان را نمیگیرند؟ به قتل نمیرسند؟ همه گفتند بله، خیلی از کاروانها مورد حمله راهزنان قرار میگیرند اموالشان غارت و عدهای هم به قتل میرسند. فسکَتَ ابو حنیفه اینجا بود که ابوحنیفه ساکت شد.
امام سؤال دیگری از او پرسیدند، اینکه در آیه 97 سوره آل عمران خدا می فرماید:«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا»، مراد از ومن دخله کان آمناً چیست و این دخله کجاست؟ «أین ذلک من الأرض؟» ابو حنیفه گفت مراد کعبه است که هر کس داخل آن شود در امنیت است، حضرت فرمود: «أفتعلم أن حجاج بن یوسف حین وضع منجنیق علی ابن زبیر فی الکعبة»، آیا میدانی ابن زبیر داخل کعبه رفته بود و حجاج آنجا را آتش زد و او را به قتل رساند؟ آیا ابن زبیر در کعبه ایمن بود؟ ابوحنیفه دوباره ساکت شد و سرش را از خجالت زیر انداخت و یک چیزی دور سرش پیچید و از مجلس خارج شد. «و خرجَ و هو یقول أعلم الناس و لم نره عنده عالمٍ«، در حین خروج میگفت جعفر بن محمد اعلم مردم است و من مثل او ندیدم و ندیدم نزد عالمی هم درس بخواند، بعد از رفتن ابوحنیفه، ابوبکر حضرمی به حضرت عرض میکند ابوحنیفه که رفت اما جواب این دو مسئله را به ما بگوئید.
فقال «یا ابابکر سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین فقال مع قائمنا اهل البیت»، منظور از سیر با امنیت بین مکه و مدینه در شب و روز به هنگام ظهور است.
کسی نگوید که این بطن آیه است بلکه از اول مراد همین بوده، ما نظیر این را در موارد دیگر هم داریم.
آنگاه حضرت فرمودند: «اما قوله من دخله کان آمناً فمن بایعه و دخل معه و مسح علی یده و دخل فی عقد اصحابه کان آمنا» یعنی کسانی که با قائم ما بیعت کنند و همراه او داخل شوند و در زمره اصحاب او درآیند در امنیت خواهند بود.
راجع به «من دخله کان آمناً» باز روایتی از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده که از امام میپرسند معنایش چیست؟ فرمود: «لقد سألتنی عن شیء ما سألنی احدٌ إلا من شاء الله، قال من امن هذا البیت و هو یعلم أنه البیت الذی امره الله عزوجل به و عرفنا اهل البیت حقّ معرفتنا کان آمنا فی الدنیا و الآخرة» یعنی کسی که به مکه رود و حقّ معرفت ما را داشته باشد آمن در دنیا و آخرت است.
روایت دیگری در مورد همین آیه «فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان آمناً» نقل شده که از حضرت میپرسند، آیه میفرماید هر کس وارد بیت الله شود ایمن است درحالیکه مرجئه و قدریها وارد آن میشوند، حروریها که گروهی از خوارج هستند و زندیقها هم وارد آن میشوند کما اینکه زمان ما هم گاهی از این افراد میروند. حضرت فرمود «قال لا»، مراد ایمنی ظاهری نیست تا شما این اشکالات را ذکرنمایید «و لا کرامة»، مگر کافری که وارد بیت الله شود کرامت پیدا میکند؟ سائل میگوید پس مراد چیست؟ امام میفرماید: «و من دخله و هو عارفٌ کما هو عارفٌ بحقنا خرج من ذنوبه و کفاهم الدنیا و الآخرة» کسی که وارد آنجا شود و حقیقتاً عارف به حق ما باشد از گناهانش خارج شده و در دنیا و آخرت ایمن خواهد بود.
باز این روایت از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «مثلکم یا علی مثل بیت الله الحرام من دخله کان آمناً فمن احبکم و والاکم کان آمناً من عذاب النار و من ابغضکم القی فی النار».
عرض ما این است که اینها ظواهر آیات است، در «کان آمنا»، اگر بخواهیم ظاهری که در ذهن همه میآید را مراد بدانیم یعنی آمناً در راه، کسی او را نمیکشد و اذیت و آزارش نمیکند در حالی که به حسب واقع خلافش واقع میشود، پس این معنا نمیتواند مراد باشد باید امام معصوم بیاید آنرا بیان کند که این «کان آمناً »یعنی آمن از عذاب قیامت، یعنی کسی که معرفت به اهل البیت(علیهمالسلام) داشته باشد ایمنی از عذاب روز قیامت پیدا میکند.
یک نکته مهم که اینجا مورد بحث قرار خواهد گرفت مسئله عرضه روایات بر قرآن است که ائمه ما(علیهمالسلام) فرمودند روایات ما را بر قرآن عرضه کنید، «إن وافق کتاب الله فخذوه و إن لم یوافق فدعوه»، اگر با قرآن موافق بود به آن عمل کنید و اگر نبود رد کنید و تعابیر مخلتفی هم دارد. سؤال پیش میآید شما که از یک طرف میگوئید معنای قرآن را تا با روایت ملاحظه نکنیم نمیفهمیم، از این طرف هم میگویید حجیت روایات به این است که موافق با قرآن باشد، چگونه این دو را با هم جمع کنیم؟
البته بحث موافقت با قرآن بعنوان یکی از مرجحات در باب تعارض خبرین سر جای خود محفوظ است ولی بحث ما در مورد روایاتی است که تعارضی در آن نیست، امام میفرماید این روایت را بر قرآن عرضه کنید اگر موافق قرآن بود به آن عمل کنید و دیگر نیازی به بررسی سند ندارد، یعنی موافقت با کتاب معیار حجّیت خبراست.
ما مکرر در بحثهای فقهی و اصولی خود گفتهایم برای تشخیص اعتبار خبر، نباید نخست سراغ بررسی سند رویم چیزی که متأسفانه در زمان ما دأب آقایان در اجتهاد است، اکثراً با مشاهده روایت، نخست به سند آن میپردازند که راوی آن کیست، عادل است یا فاسق؟ به نظر ما این کار علمی و درستی نیست، خبر را اول باید بر قرآن عرضه نمود و دید موافق قرآن هست یا نه؟ بعد بر سنت قطعیه رسول خدا عرضه شود و در مرحله سوم باید دید این خبر مورد عمل قرار گرفته یا نه؟ این مراحل که طی شد و نتوانستیم موافقت با قرآن و سنت وعمل اصحاب را بفهمیم، مرحله بعدی ملاحظه متن و میزان وثوق به متن است.
گاهی آنقدر متن محکم است که مشخص است از غیر معصوم(علیهالسلام) صادر نشده، مثل زیارت جامعه کبیره که بسیاری فرازهای آن موافقت با قرآن دارد ولی اگر آن هم نباشد این تعابیر بهقدری محکم و بلند است که واضح است از غیر معصوم نمیتواند صادر شود، لذا انسان اطمینان می یابد که این متن از ناحیه معصوم(علیهالسلام) است.
صحیفه سجادیه را از همین راه میشود اثبات کرد، این دعاها از انسان معمولی نمیتواند صادر شده باشد. نهجالبلاغه نیز عمدتاً همینطور است. این مراحل که طی شد و دستمان خالی ماند در مرحله آخر باید سراغ سند برویم، نه اینکه تا یک خبری به دستمان رسید برویم سراغ سند و چنانچه به یک راوی ضعیف در سندش برخوردیم با وجود این همه آدمهای قوی در سلسله سند بگوییم این روایت به درد نمیخورد. این روش مختص مکتب نجف است.