ثمره حسد: کفر و نابودی دین

۰۱ مهر ۱۴۰۴

۱۱:۳۴

۱۲۲

خلاصه خبر :
بیانات حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در درس اخلاق با موضوع حسادت (بخش دوم)
آخرین رویداد ها

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ

موضوع بحث رذیله‌ی «حَسَد» است که از موضوعات بسیار مهمی است و متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

بسیاری از ما گرفتار این بلا و رذیله هستیم، اما اصلاً خبر نداریم که به آن مبتلا شده‌ایم. لذا باید آن را بشناسیم و سپس به راه های پیشگیری و نیز درمان آن آگاهی یابیم و آن گاه بررسی کنیم که آیا ـ خدای ناکرده ـ این رذیله در ما وجود دارد یا خیر؟ و اگر وجود دارد، در چه مرتبه‌ای است؟ زیرا حسد مراتبی دارد و برای درمان آن چه باید کنیم.

در جلسه قبل عرض شد گرچه علمای اخلاق و بزرگان، حسد را به «تمنّی زوال نعمت از غیر» معنا کرده‌اند، اما ظاهر امر چنین است که اگر کسی ببیند نعمتی از دیگری زائل شده و او از این بابت خوشحال شود، این نیز در مقوله حسد می گنجد هرچند هیچ تمنای زوال نداشته باشد.

نکته‌ی دیگری نیز باید افزوده شود: اگر کسی مشاهده کند فردی به موفقیت‌هایی دست ‌یافته ـ مثلاً تاجری ببیند شخصی تازه‌ وارد بازار شده و با فکر و اندیشه‌ی خود در حال پیشرفت است ـ و او از این پیشرفت ناراحت شود، این نیز از مصادیق حسد است.

یا مثالی دیگر: طلبه‌ای ببیند رفیق او که هم‌زمان با او وارد حوزه شده، اکنون چندین جلد کتاب تألیف کرده است، در حالی‌ که خودش چیزی ننوشته؛ اگر از این موفقیت دوستش دچار ناراحتی و اضطراب درونی گردد، این حالت نیز حسد به شمار می‌آید.

در نقطه‌ی مقابل حسد، حالتی است که انسان آرزو کند دیگری موفق شود و از توفیق او خوشحال گردد. حال باید از خود پرسید: آیا واقعاً ما چنین هستیم؟ آقای تاجر وقتی مشاهده کند دوست و رفیقش روز به روز اموال پاک و طاهرش بیشتر می‌شود، خوشحال می‌گردد یا ناراحت؟

مکرر دیده شده یکی از علل عمده اختلاف برخی از بازاریان (البته این بلا در همه‌ی اصناف وجود دارد) که حتی وصلت‌های خانوادگی بین‌شان ایجاد شده و این اختلاف زندگی فرزندان‌شان را به هم زده، همین حسد است. زیرا یکی از آنان می‌بیند دیگری روز به روز اموال و توفیقات مالی‌اش افزون می‌شود و او نمی‌تواند آن را تحمل کند؛ تا جایی که حتی زندگی فرزندش را نیز به هم می‌زند.

جلسه‌ی گذشته عرض کردیم و اکنون نیز تأکید می‌کنیم: قدرت حسد در نابود کردن انسان از هر رذیله‌ای بیشتر است؛ حتی از کِبر، غرور و بسیاری از رذائل نفسانی شدیدتر و خطرناک‌تر است.

من در هیچ‌جا ندیده‌ام که درباره‌ی رذیله‌ای چنین تعبیری آمده باشد که «آفت دین» است، اما در خصوص حسد چنین وارد شده است.
در اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، از امام صادق(ع) نقل شده است:«آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ».

البته «عُجب» و برخی دیگر از رذائل نیز به آن عطف شده‌اند، اما تأثیر حسد در نابود ساختن دین انسان بیشتر است.

ملاحظه فرمودید این‌که یهودیان وجود مبارک پیامبر اکرم‌(ص)، کتاب ایشان و دین اسلام را نپذیرفتند، اساساً ریشه در حسد داشت. 
در سوره‌ی مبارکه بقره آمده است: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»[1].

هنگامی ‌که قرآن از سوی خدا آمد و آنچه را که نزد آنان بود تصدیق کرد، یهودیان می‌دانستند پیامبری با چنین خصوصیاتی از طرف خدا فرستاده خواهد شد. آنان می‌دانستند که این شخصیت همان پیامبری است که در کتاب‌های خودشان بشارت آمدنش داده شده بود. حتی اینان به سبب همین آگاهی، از سرزمین‌های دیگر به مدینه آمدند؛ زیرا شنیده بودند و در کتاب‌هایشان آمده بود که پیامبر آخرالزمان در مدینه، میان دو کوه احد و عیر ظهور خواهد کرد، بدین جهت در مدینه سکونت گزیدند.

 آنان حتی «وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ»؛ بر کافران فخر می‌فروختند و به آنان می‌گفتند: «صبر کنید، پیامبری از سوی خدا خواهد آمد و ما به وسیله‌ی او بر شما غلبه خواهیم کرد.» «فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ»؛ اما هنگامی که پیامبر آمد و کتاب الهی نازل شد، با اینکه او را شناختند، به او کفر ورزیدند. خدا هم آنها را مورد لعن خویش قرار داد «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ».

سپس قرآن می‌فرماید: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَن يُنَزِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[2].

(بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ) چه معامله‌ی بدی کردند اینان، که به سبب بغی و حسد، آنچه خدا نازل کرده بود را انکار نمودند. مفسران «بَغْياً» را در این آیه به معنای حسد دانسته‌اند. آنان می‌گفتند: «ما منتظر بودیم چنین پیامبری بیاید، اما چرا از بنی‌اسرائیل نیست؟ چرا از قوم ما برنخاسته و از قبیله‌ای دیگر آمده است؟» بنابراین ریشه‌ی انکارشان همین حسد بود. در حقیقت، خودِ آیه، بغی و حسد را علت کفر معرفی می‌کند.

قرینه‌ی روشنی نیز در ادامه‌ی آیه آمده است: «أَن يُنَزِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»؛ یعنی حسد ورزیدند که چرا خدا فضل و رحمت خود را بر شخصی که از بنی‌اسرائیل نیست نازل کرده است. در نتیجه حسد آنان موجب شد که به کفر کشیده شوند؛ چنان‌که فرمود: «فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ».

همچنین بعید نیست آیه‌ی 159 سوره بقره نیز ناظر به همین مسئله باشد، «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ».

کتمان رسالت پیامبر و کتاب او از سوی علمای یهود ریشه در حسد داشت. آنان رسالت پیامبر و کتاب او را کتمان کردند؛ در حالی‌که در کتاب‌های خودشان اوصاف پیامبر را دیده بودند و می‌دانستند که کاملاً منطبق با آن است، اما حاضر نشدند به آن اعتراف نمایند. بنابراین، علت اصلی کتمان آنان نیز چیزی جز حسد نبود.

گاه از انسان پرسیده می‌شود: «نظر شما درباره‌ی فلان شخص چیست؟»

من هم می‌دانم که آن شخص فضائلی دارد؛ انسان باتقوایی است، و اهل فسق و فجور نیست، می‌دانم اهل درس و تلاش است. اما می‌گویم: «بنده اطلاعی ندارم» در واقع نمی‌خواهم فضائل او را بیان کنم. نمی‌خواهم بگویم او از من بالاتر است و یا اینکه خداوند عنایات ویژه‌ای به او عطا کرده است.

یکی از نتایج حسد، «کتمان» است. هنگامی‌که حسد نمی‌گذارد انسان فضیلت شخصی را بازگو کند. این فضیلت می‌تواند در زمینه‌های مختلف باشد؛ چه فضیلت مالی در میان بازرگانان، چه فضیلت ورزشی در میان ورزشکاران، چه فضیلت سیاسی در میان سیاست‌مداران. همه‌ی این‌ها ظرفی برای بروز چنین مسائلی هستند. البته در مسائل معنوی و علمی، زمینه‌ی حسادت بسیار عمیق‌تر است.

حسد الزاماً انسان را به کفر نمی‌کشاند بلکه بالاتر گاهی منجر به قتل فرد محسود می‌شود. در مسائل علمی، اعتقادی و معنوی، حسادت می‌تواند به کفر بیانجامد. یهودیان نتوانستند ببینند فردی از غیر بنی‌اسرائیل صاحب چنین معجزه‌ای شده است؛ یعنی قرآن به او عطا شده است. آنان می‌گفتند: «چرا این رسول از بنی‌اسرائیل برانگیخته نشد؟ ما منتظر بودیم از میان خود ما مبعوث گردد».

اگر روزی درباره‌ی شخصی از ما پرسش شد و ما فضیلتی در او سراغ داریم، باید با خوشحالی بیان کنیم. بگوییم: «بله، طلبه‌ای زحمتکش، اهل درس و بحث و صاحب نظر است».

گاهی از انسان سؤال می‌کنند: «فلانی مجتهد هست یا نه؟» چنانچه بدانم به اجتهاد رسیده، اما بگویم: «از من نپرسید»، یا بگویم: «چه بگویم»، این سخن بدتر از نفی صریح است. اگر می‌دانیم باید بگوییم: «آری، او درس خوانده، زحمت کشیده، به مقام اجتهاد رسیده، و در مسائل تقوایی نیز از من بسیار برتر است» و اگر نمی‌دانیم، صادقانه بگوییم: «نمی‌دانم».

نباید فضائل یکدیگر را کتمان کنیم. این امر راهی را برای رشد و ترقی ما باز می‌کند. بزرگان ما چنین بودند. مراجع عظام هنگامی‌که فضیلتی در یک طلبه می‌دیدند، بیش از آنچه واقعاً در او بود بیان می‌کردند تا او را تشویق نمایند.

مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) چنین سیره‌ای داشتند. مرحوم والد ما نقل می‌فرمودند: «من در نوزده‌سالگی در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردم. گاهی مباحث ایشان بسیار دقیق می‌شد. برخی از حاضران می‌گفتند: این بخش را دیگر آقای فاضل قادر به نگارش نیست» آنان حتی از این امر خوشحال می‌شدند. اما من همان بخش دقیق را به خوبی می‌نوشتم و خدمت آیت‌الله بروجردی می‌فرستادم. یک بار هم ایشان جایزه‌ای ارزشمند به من ‌دادند؛ جایزه‌ای که با آن می‌شد در آن زمان یک خانه‌ خوب و بزرگ خرید. در حالی که جوایز امروز گاه همه‌اش اسباب شرمندگی است.

 مقصود آن است که بزرگانی همچون مرحوم آیت‌الله بروجردی با تشویق یک طلبه، او را به رشد و تعالی می‌رساندند.

خلاصه اینکه اگر کسی حقایق را کتمان نماید، ریشه آن حسادت است. امیرالمؤمنین(ع)پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)اصحاب رسول خدا را جمع کرده و فرمودند: مگر شما در غدیر حاضر نبودید؟ مگر نشنیدید پیامبر فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ»؟ اما چرا حاضر نشدید به آن شهادت دهید؟

به انس فرمودند: تو که در آنجا حضور داشتی، چرا کتمان می‌کنی؟ انس پاسخ داد: پیر شده‌ام. این عذر، خود بدتر از گناه است؛ گفت فراموشی پیدا کرده‌ام. امیرالمؤمنین(ع)او را نفرین کردند که به بیماری آشکار و مشهودی که دیگران آن را ببینند گرفتار گردد، و همان‌گونه نیز شد.

بسیاری از مشکلاتی که در تاریخ، به‌ویژه تاریخ دینی ما، وجود داشته به کتمان حقایق بازمی‌گردد. کتمان نیز عمدتاً معلول حسادت است و گاهی نیز به جهت ترس و طمع. وقتی انسان حسود شد، حقایق را کتمان می‌کند و دیگر حاضر نیست فضائل دیگران را بپذیرد، بیان کند و نقل نماید.

گاهی مشاهده می شود از شخص درس خوانده‌ای که برای خود اعتبار فراوانی قائل است کسی سؤال ساده‌ای می‌پرسد، او اعتنایی نمی‌کند و می‌گوید این سوال در حدی نیست که من جوابش را بدهم. چرا؟ در حالی که آن شخص نیازبه پاسخ شما دارد و می‌خواهد جواب سوالش را بداند.

به یاد دارم برخی از اساتید ما ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ نقل می‌کردند گاه خدمت مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید احمد خوانساری(رض)، می‌رسیدیم. مثلاً دو روز از آغاز سال گذشته بود. خدمتشان می‌رفتیم تا بگوییم: آقا برای ما «مکاسب» یا «کفایه» تدریس کنید. می‌فرمودند: دیروز شخصی از من تدریس «معالم» را خواسته و من به او قول داده‌ام. او نمی‌گفت شأن من معالم گفتن نیست.

روایات ما تصریح دارد: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ»؛ اگر کسی از او پرسشی علمی شود و او آن را کتمان نماید، این یک نوع کتمان عملی است. مثلاً از من بخواهند «شرح لمعه» بگویم و بگویم شأن من نیست. این نیز گونه‌ای از کتمان و فرار از وظیفه است. کتمان فقط این نیست که چیزی ابراز نکند، بلکه همین که بگوید شأن من نیست، این نیز نوعی کتمان است.

البته گاهی کسی می‌گوید: اگر افراد بالاتری بیایند، کتاب‌های سخت‌تر تدریس می‌کنم تا ازو قتم بهتر استفاده شود. هر چند این نیز معلوم نیست حجت کاملی باشد.

روایت می‌فرماید: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ حَيْثُ يَجِبُ إِظْهَارُهُ وَتَزُولُ عَنهُ التَّقِيَّةُ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ»؛ آن‌گاه که اظهار علم واجب است و تقیه هم ساقط است، اگر کسی کتمان کند روز قیامت با لجامی از آتش محشور می‌شود.

آقایان! این آیه شریفه ۱۵۹ سوره بقره بسیار تکان‌دهنده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى» یعنی اگر امروز ما طلبه‌ها درباره حجاب چیزی می‌دانیم اما کتمان کنیم، مصداق این آیه می‌گردیم. یا درباره انقلاب، امام، رهبری و شهدا، اگر سکوت کنیم، این نیز کتمان است. هر آنچه مربوط به هدایت جامعه است، اگر کتمان شود، فرد کتمان کننده نخست مشمول لعنت خدا خواهد بود «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ» و لعنت خدا دائمی است، نه مانند لعن‌های ما که لحظه‌ای باشد. سپس مشمول لعن لعنت کنندگان قرار خواهد گرفت «وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ».

پس ریشه کتمان، حسادت است؛ و حسادت و کتمان، انسان را به کفر می‌کشاند.

در «امالی» شیخ طوسی با سندی بسیار مهم از امام رضا(علیه آلاف التحیة و الثناء) از پدران بزرگوارشان تا امیرالمؤمنین(ع)، و ایشان از پیامبر اکرم(ص)، نقل شده که حضرت روزی به اصحاب خود فرمودند: «أَلَا إِنَّهُ قَدْ دَبَّ إِلَيْكُمْ دَاءُ الْأُمَمِ مِنْ قَبْلِكُمْ» آن بیماری که در امت‌های پیشین بود به شما نیز سرایت کرده است. و آن بیماری حسد است «وَهُوَ الْحَسَدُ، لَيْسَ بِحَالِقِ الشَّعْرِ وَلَكِنَّهُ حَالِقُ الدِّينِ» حسد، موی انسان را نمی‌تراشد، بلکه دین را می‌تراشد و از بین می‌برد. بله، گاه حسود آن‌چنان گرفتار اضطراب و تلاطم می‌شود که به سر و صورت خود می‌زند و حتی موی خود را می‌کند، اما پیامبر فرمودند: حسد دین را می‌تراشد.

سپس فرمودند: اگر انسان دست خود را نگه دارد، زبان خود را مراقبت کند، و بدی برای برادر مؤمن خود نخواهد، تا حدی نجات می‌یابد «أَن يَكُفَّ الْإِنسَانُ يَدَهُ»، پس باید خود را تربیت کنیم؛ از موفقیت‌های دیگران خوشحال شویم و از زوال نعمت در دیگران اندوهناک گردیم. اگر رفیق ما روزی درس نیامد و بیمار شد، باید بگوییم حیف شد که این فرصت را از دست داد، نه اینکه خوشحال شویم که عقب افتاد.

این راه مجاهدت می‌طلبد. با یک روز و دو روز و یک جمله و دو جمله حاصل نمی‌شود. باید بدانیم عاقبت حسد کفر است، و بر حذر باشیم از اینکه در ما رخنه کند. چرا که اگر نفس در مسیر نادرست بیفتد، امروز از زوال نعمت فردی خوشحال می‌شود، فردا آرزو می‌کند نعمات جامعه‌ای از میان برود.

اما اگر از رشد و موفقیت دیگران واقعاً خوشحال شویم و این حالت را تقویت کنیم، نفس ما نورانی و آرام می‌گردد و منشأ بهره‌مندی بیشتر از فیوضات الهی خواهد شد.

از خدای تبارک و تعالی مسئلت داریم که همۀ ما را متخلّق به اخلاق الهی بگرداند و اگر ذره‌ای حسد در درون ما هست، به فضل و رحمت خود ما را از آن پاکیزه فرماید.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

------------------------------
[1]. سوره بقره: آیه 89.
[2]. سوره بقره: آیه 90.


برچسب ها :

درس اخلاق حسد حسادت حسود آثار حسد