سخنراني حضرت آيت الله محمدجواد فاضل لنکراني(دامت برکاته) در جمع بسيجيان مخابرات استان تهران
۱۹ شهریور ۱۳۹۰
۱۴:۵۰
۳,۵۷۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِينَ والصلاة والسلام على سيدنا ونبينا أبي القاسم محمد(صلى الله عليه وآله) وعلى آبائه الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم اجمعين
خوشآمد عرض ميکنم خدمت شما برادران بزرگوار که علاوه بر شغل بسيار مهمي که داريد و منشأ خدمت بزرگ به کشور و اين مردم عزيز انقلابي هستيد، اين افتخار را هم داريد که بهعنوان يکي از افراد بسيجي در اين کشور حضور داريد، براي بنده توفيقي است که خدمت شما ميرسم. از اينکه قم مشرف شديد و انشاءالله هدف اصلي شما در قم زيارت حرم حضرت معصومه(سلام الله عليها) است که بر حسب روايات معتبر از سه امام معصوم، هرکسي که با معرفت و با توجه موفق به زيارت حضرت معصومه(سلام الله عليها) شود، اهل بهشت خواهد بود. افزون بر اين خود بسيجي بودن انسان را بهشتي خواهد کرد، با معيارهايي که امام عظيم الشأن(رضوان الله عليه) و رهبر بزرگوار ما براي بسيج ذکر کردند، آن معيارها امروز بحمدالله در اکثر بسيجيان کشور ما وجود دارد، اين معيارها انسان را اهل بهشت خواهد کرد ان شاء الله. اما در کنار آن، به اين زيارت هم موفق شدهايد اميدواريم وقتي از قم بر ميگرديد، آثار فراوان اين زيارت معنوي را در خودتان و در خانواده و در مجموعه کاري خود ملاحظه کنيد. بزرگان ما، مراجع ما، خود امام(رضوان الله عليه) وقتي که در قيد حيات بودند يا هستند، يکي از کارهاي مهمشان تشرف به حرم است و زيارت اين کريمه اهلبيت است. در اين حرم افرادي که دنبال علم بودند از علم به آنها افاضه شده، آنهايي که مشکلات دنيوي داشتند مشکلاتشان حل شده، واقعاً مسأله بسيار عجيبي است که ان شاء الله خودتان آثارش را خواهيد ديد. اصلاً به شما عرض کنم قم يعني حضرت معصومه(سلام الله عليها)، اگر قم اين حوزه علميه با برکت را دارد اگر در قم مراجع وجود دارد اگر امام رشد پيدا کرده همه به برکت همين بيبي و افاضات ايشان است. بههر حال من نميخواهم راجع به اين جهات مطالبي را عرض کنم اما لازم بود که اين اشاره مختصر را داشته باشم.اما راجع به بسيج آنقدر نکات مهم براي ما و شما بيان شده که به يک معنا انسان ميگويد وقتي امام، بزرگان، رهبري، اينها راجع به بسيج حقايقي را ذکر ميکنند، ديگر نوبت به ماها نميرسد، ما هم بايد فقط همين مقدار بدانيم که بسيج يک مجموعه بسيار با ارزشي است. امام ميفرمود من افتخار ميکنم که يک بسيجي باشم. بنده يادم هست که والد راحل ما(رضوان الله تعالي عليه) در يکي از ملاقاتهايي که با بسيجيان داشتند، فرمودند که من هم افتخار ميکنم که يک بسيجي هستم. در اوايل انقلاب بسيج روحانيت در قم توسط اين مرجع تقليد پايهگذاري شد و اين کشف از آن ميکند که بسيج چه مقدار اهميت دارد. يک عبارتي را از نهج البلاغه در اينجا بخوانم و فکر ميکنم که نکته بسيار مهمي در آن هست. واقعاً بسيجي يکي از هويتها و ابعاد وجودياش همين قضيه بايد باشد. امير المؤمنين(عليه السلام) فرمود: «ماذا تنتظرون بنصرکم والجهاد علي حقکم الموت خير من الذّل في هذه الدنيا لغير الحق»؛ فرمود که منتظر چه هستيد در حاليکه خداوند جهاد را براي شما قرار داده و پيروزي را به برکت جهاد در راه خدا براي شما قرار داده. جهاد فقط اين نيست که ما در ميدان جنگ و مبارزه حضور پيدا کنيم، امروز ميدانهاي جنگ شکلهاي مختلف و چهرههاي ديگر پيدا کرده و همه اينها يک نوع جهاد در راه خداست. نکته مهم اين است که امير المؤمنين ميفرمايد: «الموت خير من الذّل»؛ مردن بهتر از ذلت است. اين يعني چه؟ کي حاضر است در دنيا بگويد که مردن بهتر از ذلت است، آنها که با دين آشنا نيستند، ميگويند اين حرف يعني چه؟ مگر اشکال دارد ما عمري ذليل باشيم، رزقمان را ديگري بدهد امورمان را ديگري اداره کند، عزيز نباشيم مثل يک برده و يک عبد خوار باشيم، اما زندگي بکنيم يک خورد و خوراکي داشته باشيم لباسي داشته باشيم وسايلي داشته باشيم، هرکس که ميخواهد بالاي سر ما باشد. اين سخن آدمي است که از دين بيگانه است، کسي که دين دارد اين عبارت امير المؤمنين(عليه السلام) است که ميفرمايند هيچگاه در هيچ شرايطي حاضر نيست تن به ذلت بدهد، اگر کشور او در معرض هجوم قرار گرفت ميايستد، براي خدا و از روي اعتقاد هم ميايستد. بسيجي يعني کسي که حاضر است جان خودش را فدا کند تا دين خدا بماند، کسي که حاضر است در راه خدا شهيد شود تا عزتش باقي بماند، اين يکي از معيارهاي بسيار مهم براي بسيجي بودن است که شعارش «الموت خير من الذّل» هست. امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا همين تعبير را داشتند، «الموت خير من رکوب العار»؛ موت و مردن بهتر از آن است که عار و ذلت دامن او را بگيرد. بحمدالله امروز کشور ما يک کشور بسيجي است روحانيت ما بسيجي است ادارات ما بسيجي است همه مردم ما بسيجي هستند، مگر ميشود کسي دين داشته باشد و بسيجي نباشد. آن کسي که دين واقعي دارد، دين واقعي نميگذارد انسان بيتفاوت باشد، امروز بر سر مسلمانان در غزه چه ميآيد؟ بسيجي نميتواند در مقابل اين ظلمها آرام باشد، ولو ظلم به خودش هم نباشد. در فلسطين راه آب و غذا و دارو را بستهاند، يک ميليون و نيم مسلمان در اينچنين محاصرهاي قرار گرفتهاند، چطور انسان ميتواند آرام باشد، مگر اينکه دين نداشته باشد، آن کسي که دين دارد پيش خود ميگويد من چکار ميتوانم بکنم؟ يادم هست در همان زمان مرحوم والد ما وقتي که در افغانستان جنگ بود در همين ايران عدهاي نامه مينوشتند که آقا چه کاري از دست ما بر ميآيد که انجام بدهيم؟ اين منطق که آقا شما سرت را زير بيانداز و به کار خود مشغول باش چکار داري که ديگري چه ميکند، اين منطق، منطق ديني نيست، دين ميگويد شما نسبت به اين مسائل مسلمين وظيفه داريد، چه مسلمين داخلي چه خارجي. واقعاً بايد گفت که خوشا به حال هر بسيجي که تحت اين عنوان مقدس قرار بگيرد، قيامت اگر از شما پرسيدند در دنيا چکار کرديد؟ بگوييد ما بسيجي بوديم، بسيجي يعني کسي که براي دين در هر ميداني حاضر است فداکاري کند. بگذريم از اينکه ممکن است بعضيها، که البته خيلي نادر هستند، بعد از سي سال که از انقلاب گذشته شايد درست به عمق اين معاني نرسيدهاند، فکر ميکنند که بسيج يک مجموعه نظامي است. نه، بسيجي يعني آن کسي که در همه شرايط براي دفاع از دين و براي دفاع از انقلاب آمادگي دارد، اين معناي بسيجي است، در محيط کار، آنقدر کارشان را دقيق انجام ميدهد که مبادا حيثيت انقلاب و حيثيت دين زير سؤال برود، در محيط اداره، در برخورد با مردم، در جامعه، در فاميل، در خانواده اينها همه شؤون بسيجي است و بايد هميشه امام را دعا کنيم که همه ما را بسيجي تربيت کرد. بايد درود خدا را بر شهدا بفرستيم که فرهنگ بسيجي را در اين کشور نهادينه کردند، اگر ما در زماني زندگي ميکرديم که ميآمديم و از دنيا ميرفتيم و اصلاً چيزي به نام بسيج به گوشمان نميخورد، چقدر خسارت بزرگي بود. پس يکي از محورهاي بسيجي بودن اين است که «الموت خير من الذلّ» و مادامي که اين کشور داراي اين نهاد عظيم مردمي ديني هست، هيچکس نميتواند به اين کشور آسيب برساند، بسيج از عنايات بزرگ خدا بر اين کشور بوده است. نکته دومي که ميتوانم بهعنوان يکي از اوصاف بسيجي بودن عرض کنم آن است که بسيجي دنبال دنياطلبي نيست، براي او درجه و پست و مقام و اينها يک چيزهاي ابزاري است، البته ضوابط و مقررات بايد رعايت شود، اما اينطور نيست که تلاش کند درجهاش را بالا ببرد، چون آن کسي را که حاضر و ناظر بر کارش ميداند خداست. اين جمله را امروز در بحث خارج فقه براي فضلا گفتم، امير المؤمنين(عليه السلام) در حکمتي از حکمتهاي نهج البلاغه ميفرمايد: «کان لي فيما مضي اخ في الله»؛ ميفرمايد: من يک برادر ديني در گذشته داشتم، حالا اينجا شراح نهج البلاغه مختلف بيان کردهاند که مقصود امير المؤمنين که بوده؟ مقصود حضرت، پيامبر بوده يا ابوذر يا مقداد، سپس مثل اينکه شما ميخواهيد برادر يا يک برادر شهيدتان را ياد کنيد، چندين صفت را حضرت از او ذکر ميکند، خصوصيت اولش که واقعاً بهنظر بنده بسيجي بايد اين خصوصيت اول در ذهنش باشد آن است که فرمودند اين برادر ديني من آنقدر دنيا در چشم او کوچک بود که همين امر سبب بزرگي او در نظر من شد، «کان يعظمه في عيني، صغر الدنيا في عينه» امير المؤمنين کيست؟ کسي که نورش از نور پاک پيامبر است، کسي که بعد از اشرف موجودات که پيامبر است ما امير المؤمنين را داريم به هزار و يک دليل، آنوقت يک چنين شخصيتي ميگويد فلاني در نظر من خيلي بزرگ است. چرا؟ چون دنيا نزد او کوچک است، اين معنايش چيست؟ معنايش اين است که انسان اگر بخواهد در نظر پيامبر، در نظر خدا، در نظر اولياء خدا بزرگ شود راهش اين است که دنيا در نظر او کوچک شود، معنايش اين است که انسان اگر دنياطلب بود از چشم خدا ميافتد، ببينيد حالا کاري به معصيت و گناه و عذاب و عقاب قيامت نداريم، آنها جاي خودش، فوق اينها است. شما که يک مسؤولي در اداره داريد سعي ميکنيد مبادا حرکاتتان طوري باشد که از چشم او بيافتيد، ديگر او نظر لطف به شما نداشته باشد و پيش او محبوب نباشيد. خيلي مسأله مهمي است، انسان چکار کند تا در نظر خدا بزرگ باشد، اين همه عالم که در مقابل خدا يک نقطه و کوچکتر از يک نقطه است، ببينيد وقتي انسان سوار هواپيما ميشود ميبيند اين شهر تهران ده ميليوني شد به اندازه کف دست، تمام عالم را، تمام عالم که ميگوييم يعني ملائکه که تعداد ملائکه چندين برابر موجودات عالم است، اصلاً تعداد ملائکه قابل حساب نيست، ملائکه، انسانها، حيوانات، اين عالم، آسمانها و زمين، تمام اينها در نزد خدا از يک نقطه کمتر است، آنوقت اگر شما حساب کنيد که در اين نقطه انسان چيست؟ در اين نقطه انسان کجاست؟ ميفهميم که چه هستيم، اما همين انسان هيچ در هيچ اگر بخواهد در نزد خدا بزرگ جلوه کند راهش اين است که دنيا طلبي را بگذارد کنار، فقط خداطلب باشد. دنبال اين باشد که نظر خدا را بهسوي خود جلب کند، دنبال اين باشد که ببيند آيا خدا از او راضي شده يا نه؟ دنبال رضاي خدا باشد، اين فرد در نظر خدا، در نظر پيامبر و در نظر اولياي خدا بزرگ ميشود. بهنظر من بسيجي آن کسي است که در چشم خدا و پيامبر و ائمه بزرگ است، دنياطلب نيست حاضر است جانش را هم بدهد در راه اسلام براي حفظ دين و براي حفظ ارزشها. ما امروز حدود سي سال از انقلابمان گذشته است، يک آثار و برکات بسيار بسيار فراواني اين انقلاب داشته، مثل استقلال و عزت که اصلاً هيچ چيز با اينها قابل مقايسه نيست، ولي اگر بخواهيم بقيه ارزشها را در جامعه روز بهروز احياء کنيم راهش همين بسيج است، همه مردم همه اقشار همه گروهها از اين راه ميتوانند ارزشهاي ديني را ان شاء الله احياء کنند، اميدوارم که خداوند همه ما را بسيجي واقعي قرار بدهد.
خدايا ما را در پيشگاه خودت و در پيشگاه انبياء و اولياء خود سربلند قرار بده، ما را در پيشگاه شهداي دين از اول تا کنون خصوصاً شهداي انقلاب سربلند قرار بده، به ما توفيق شهادت در راه خودت را عنايت بفرما، اگر موفق به درک آن نشديم ثواب شهدا را براي ما مقرر بفرما، خدايا انقلاب ما را محفوظ بدار، کشور ما را از گزند شياطين داخلي و خارجي محفوظ بدار، روز بهروز بر عزت اين کشور و مردم اين کشور بيافزا، مشکلات اين کشور را برطرف بفرما، مسؤولين نظام ما، رهبري معظم انقلاب را آنهايي که دارند خدمت ميکنند به اين نظام در هر مسؤوليتي که هستند خدايا همهشان را موفق و مؤيد بدار، حوزههاي علميه، دانشگاهها، مراکز نظامي، علما، مراجع، خادمين به دين همه را موفق و مؤيد بدار.
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته