متن سخنراني حضرت آيت الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنکراني (مدظله) در جشنواره فرهنگي ، هنري ، گردشگري مهدويت
۱۹ شهریور ۱۳۹۰
۱۵:۰۱
۴,۱۲۵
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين والصلوة والسّلام علي سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا أبی القاسم محمد
و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين.
«و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون»
الحمدلله ربّ العالمين والصلوة والسّلام علي سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا أبی القاسم محمد
و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين.
«و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون»
ايام ولادت با سعادت آخرين پيشواي شيعيان، منجي عالم بشريت، اميد اميدواران و منتَظَر همه ديدگاني كه چشم خودشان را به سعادت دوختهاند، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به همه شيعيان جهان و همه مسلمانان، خصوصاً شما حضار محترم تبريك عرض ميكنم.
قبل از آغاز سخن، از برگزار كنندگان اين جلسه با شكوه و از شما برادران و خواهران عزيز كه همه شما از جوانان و إن شاء الله مورد توجه امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هستيد، تشكر و قدرداني ميكنم و اميدوارم در اين چند دقيقهاي كه بناست مزاحم باشم، بتوانم مطالبي را خدمت شما عرض كنم.
موضوعي كه عنوان شد و تحت عنوان «بررسي و تأمل در انديشه و مكتب وهابيت» مطرح شد، به نظر من براي هر انسان مسلماني اعم از شيعه و سني اين تأمل و تفكر در آئين وهابيت لازم است. و انساني كه آيندهنگر باشد، انسانيكه ميخواهد گام به گام درپي تحقق دين حركت كند، بي نياز از اين كار نيست، مخصوصاً شما جوانان. يكي از ضروري ترين اموري كه واقعاً يك مسلمان بايد به آن توجه داشتهباشد، مذاهب باطل و مذاهب جعلي است؛ اين مسلكهاي جعلي كه براي از بين بردن دين بوجود آمده است.
شايد بعضي از شما جوانان اصلاً اسم وهابيت را هم درست نشنيده باشيد، يا از عقائد و افكار آنها به درستي اطلاع نداشته باشيد اما امروزه يكي از دشمنان اصلي دين، قوي تر از دشمني يهود با اسلام، قوي تر از دشمني مذاهب ديگر با اسلام، (اينكه ميگويم قوي، يعني پر تحرك، يعني دشمني كه تمام امكانات خودش را بسيج كرده براي اينكه بالاخره دين اسلام را از ماهيت اصلي خودش خالي كند، و از انسان مسلمان، يك انساني بر خلاف آنچه كه قرآن انتظار دارد بوجود بياورد). يكي از اين دشمنان و قويترينشان همين مسلك وهابيت است. ريشه مسلك وهابيت در مسلك حنبليهاست، احمدبن حنبل يكي از ائمه اربعه اهل سنت است.
يكي از خصوصيات بسيار مهم اين مذهب(وهابيت) كه بعنوان مذهب حنبلي معروف شده اين است كه بطور كلي عقل را از قلمرو دين بيرون كردهاند. ميگويند: «آنچه كه در ظاهر هر حديثي آمده، آنچه كه در ظاهر آيات قرآن آمده است، ما كاري نداريم كه با عقل ما سازگار باشد، يا با عقل ما سازگار نباشد، ما همين ظاهر را ميگيريم». اگر در قرآن آمده كه «يدالله فوق ايديهم»، بايد بگوييم مقصود از يدالله، همين يد و دستي است كه انسان و بشر مادي دارد.
حالا وقتي به آنها گفته ميشود آن خدايي كه يد دارد پس بايد به دستش نياز داشته باشد، خداي نيازمند خدا نيست. ميگويند: «درباره اينها حرف نزنيد؛ اينها را بگذاريد كنار». بر حسب بعضي از روايات، ما داريم كه ملائكه الهي از آسمان نازل ميشوند، اعمال مردم را نظاره ميكنند، ثبت ميكنند، اما حنبليها به راحتي گفتهاند: بعضي از روايات دلالت دارد كه خدا در هر شب جمعه يا در يكي از شبهاي هفته، بر آسمان دنيا نازل ميشود؛ و ميآيد پايين. مذهب حنبلي اصلاً بين بزرگان و علماء بعنوان يك مذهب خشك و جامد مطرح است.
عقلي كه در فقه ما اماميه و در فقه اهلبيت(عليهم السلام)، در كنار پيامبران بعنوان يك حجّت قرار داده شده است. اما حنبليها عقل را بطور كلي از دايره دين كنار گذاشتهاند، و عقائد بسيار باطل ديگري را نيز دارند كه من نميخواهم وارد آنها بشوم و فقط ميخواهم در اين چند دقيقه براي شما سروران توضيح دهم كه وهابيت از كجا بوجود آمده؟ چه افكاري را دنبال كرده؟ وچه خطراتي را براي اسلام دارد؟ و ميطلبد كه من و شما در زمان معاصر بايد بيدار باشيم.
بعد از احمدبن حنبل كسي پيدا ميشود در قرن هفتم بنام ابن تيميه، اين ابن تيميه كتابي دارد بنام «منهاج السنة» و او عقائد بسيار عجيبي دارد؛ دنبال همان عقائد احمدبن حنبل را گرفت، و براي تحكيم همان عقائد، شروع كرد يك مطالب بسيار باطلي را بيان كردن.
احمدبن حنبل از خدا شروع كرده بود، از تحقير و تنقيص و پايين آوردن مقام خدا شروع كرد، مقام خدا را در سطح يك بشر مادي پايين آورد. اين شخص (ابن تيميه) كه امروزه بسياري از كشورهاي سني مذهب، خصوصاً عربستان پيرو نظريات او هستند، ايشان هم آمد همين عقائد را دنبال كرد، گفت: «خدا جسم است شبيه بشر، دست دارد، پا دارد، چشم دارد» و بعد از آن در صفات خدا آمد يك مطالبي را مطرح كرد، توحيد را يك معنايي بر خلاف آنچه كه در قرآن آمده و برخلاف آنچه كه در سنت پيامبر آمده است، معنا كرد. براي شرك يك معناي ديگري كرد كه خيلي عجيب است!
يكي از روايات غيبيه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) اين است كه فرمودهاند: «سيأتي زمانٌ فقهاء ذلك الزمان شر الفقهاء تحت السماء»؛ كه خوب است اين روايت را هم امروز اينجا معنا كنيم و چه بسا يك معناي ديگري بعضي از خوديهاي ما دارند، بعضي از خوديهاي ما هم گاهي سوال ميكنند، آقا! اينكه ميگويند: وقتي كه امام زمان(عجل اللهتعالي فرجه الشريف) ظهور ميكند يك عده از علما و فقهاء با او مخالفت ميكنند، قضيهاش چيست؟ اين حديث درست تطبيق ميكند بر همين علماء و فقهائي كه بر طبق فقه احمد بن حنبل و فقه ابن تيميه و فقه وهابيت اظهار نظر ميكنند!
شما ببينيد در زمان ما در يك سال پيش، آن وقتي كه اسرائيل حمله كرد به حزب الله، در آن جنگ 33 روزه، ديديد وشنيديد كه در ميان فقهاء، از همين فقهاي وهابي، و پيرو ابن تيميه فتواي صريح داد به اينكه كمك كردن به حزب الله حرام است؛ اما فقهاي شيعه چه؟ همه فتوا دادند، مراجع بزرگ شيعه همه فتوا دادند كه بايد حزب الله را ياري كرد در مقابل اسرائيل؛ اما يك چنين انساني پيدا ميشود آن هم در مكّه، بعنوان فقيه اهل سنت و ميآيد يك چنين نظريهاي را ميدهد.
اينكه پيامبر(صليالله عليهوآله) ميفرمايد: يك زماني ميآيد فقهاي دين، مقصود همه فقها نيستند؛ يعني فقهايي وجود دارند كه بدترين فقها هستند، همين فقهايي كه خدا را جسم ميدانند، همين فقهايي كه براي خدا دست و پا قائلند، همين فقهايي كه در اختيار استعمار و زورگويان و ابرقدرتها هستند، همين فقهايي كه طالبان را تاييد ميكنند.
محمدبن عبدالوهاب كه در سال 1115 قمري به دنيا آمد او نيز همان افكار ابن تيميه را دنبال كرد، كه حالا بعضي از عقايد او را هم براي شما بيان ميكنم. من گاهي فكر ميكنم كه چطور ميشود يك مذهب باطلي بوجود ميآيد! ابن تيميه را در زمان خودش تمام علماي اهل سنت زمان خودش رد كردهاند. بر عليه او كتابها نوشتهاند. حتي نوشتند كه او زنديق است؛ او كافر است؛ او گمراه است؛ او مهدور الدم است. وقتي كه ابن تيميه اين افكار را داشت همان علماي زمان خودش يك چنين برخوردهاي عجيبي با او كردند و كتابهاي عجيبي در رد او نوشتند.
اجازه بدهيد من بعضي از اين تعابير را عيناً براي شما بخوانم.
كسي است به نام تاج الدين سبكي كتابي دارد بنام طبقات الشافعيه. در آنجا راجع به افكار ابن تيميه نوشته است، كه ابن تيميه كسي است كه وهابيت زمان ما محصول افكار اوست. اين شخص ميگويد: «إنّ افكاره لا تلائم عقيدة جمهور المسلمين»، اصلاً افكارش با افكار مسلمانان سازگاري ندارد و آمده بر پيكره اصول عقائد ضربه وارد كرده، بدعتگذاري در دين كرده است. يك انساني است كه بعنوان بدعتگذار مطرح شده است. توحيد را آمده يك معناي ديگري كرده است.
شما ببينيد در زمان ما، هنگام نماز مهر ميگذاريم، مهر را در نماز بعنوان محل سجده خودمان قرار ميدهيم، مهر را پرستش نميكنيم؛ بر مهر سجده ميكنيم، نه اينكه او را بپرستيم، اما اينها طبق عقائد باطلي كه دارند اين را ميآيند بعنوان شرك تلقّي ميكنند. ميگويند: «هذا شركٌ». توسل به انبياء و اولياء خدا را شرك ميدانند. زيارت قبور انبياء و اولياء و ائمه را شرك ميدانند.
آيا يك فكر ابتدائي را بكنيم و بگوييم واقعاً اين تحريفها و بدعتهايي كه در اسلام بوجود آمد اينها واقعاً يك عقيده ابتدائي شخصي بود؛ يا اگر كسي تاريخ را خوب بررسي كند ميبيند كه اين عقائد با كمك حكام ظالم بوجود آمد و رشد كرد؛ حالا گاهي اوقات بعضيها ميگويند: اين عقائد بوجود آمد و حكام ظالم از آن بهره برداري كردند.
وقتي كه محمدبن عبدالوهاب افكار خودش را در همان زادگاه خودش مطرح ميكند، اول كسي كه با او مقابله ميكند پدرش است. پدرش يكي از قضات حنبلي بوده، مجبور ميشود از آن شهر بيرون برود. از اين شهر به آن شهر ميرود، از اين كشور به آن كشور ميرود و آخر الامر با جحد اين حكام سعودي موجود مينشيند يك پيوند و يك قراردادي را ميبندد بر همين عقائدي كه دارد. بعد از آن چه ميكند؟
تاريخ ميگويد به اول جايي كه اينها حمله كردند يكي از روستاها و شهرهاي نزديك نجد بود، آنها هم از همين اهل سنت بودند شيعه نبودند، غارت و چپاول كردند. اگر يك نظري فقط در دايره فكر و عقيده است اين ديگر دستش را نميگذارد در دست حكام. دستش را نميگذارد در دست افرادي كه دنبال چپاول ثروتها و اموال مردم هستند.
ولي ببينيد تاريخ را كه همين محمدبن عبدالوهاب با كمك اين حكام تجاوز ميكند به شهرها، به افراد، به اموال مردم، به نواميس مردم و وقتي شما تاريخ اينها را بخوانيد، يك نقطههاي تكان دهندهاي در اين تاريخ وجود دارد.
ما يك وقت خوانده بوديم كه در زمان خوارجي كه با اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) مخالف بودند اينها گاهي اوقات كسي كه شيعه اميرالمؤمنين بود حتي زني كه شيعه اميرالمؤمنين بود ولو در دل خودش فرزندي داشت اما به راحتي سر ميبريدند به جرم شيعه بودن.
باز اين قضيه در هزار سال بعد، به يك نحو بسيار فجيع تري دارد تكرار ميشود. در سيصد سال پيش كه اين قضيه وهابيت تولد سومش بود. (تولد اولش احمدبن حنبل بود، تولد دومش ابن تيميه بود، تولد سومش بوسيله محمدبن عبدالوهاب بود). شما ببينيد در فتح طائف چه كردند؛ در فتح طائف تاريخ دارد كه اينها بچهاي كه از پستان مادر مشغول شيرخوردن بود به قتل رسانيدند.
همه هم در پرتو اين است كه اينها مشرك هستند و توحيد را نميفهمند و اعمالشان بر خلاف توحيد بوده و تمام به اين جرم بوده است. طالباني كه در زمان ما در اين ده ساله اخير بوجود آمد، فقط گوشهاي از قضيه وهابيت است. يك سؤال اصلي اينجاست، ببينيد من واقعاً گاهي اوقات تعجب ميكنم؛ يك فرقهاي كه در باطن جامعه اسلامي بوجود ميآيد، و ميگويند تنها گروه مسلمان خالص ما هستيم، توحيد را ما براي شما معنا ميكنيم، نبوت را ما معنا ميكنيم، قرآن را ما معنا ميكنيم، فقه را ما ميگوييم، اخلاق را ما ميگوييم، همه چيز را فقط ما بايد براي شما معنا كنيم.
خوب اين گروه فقط جنبه ابراز عقيده و نشر آن را ندارد، چپاول گري كرده، غارتگري كرده در طول تاريخ.
تا ميآييم به زمان معاصر، زمان ما وقتي طالبان بوجود ميآيد كاملاً يك فكر ثقفي و و وهابي دارد. همين گروه طالبان در يك روز در شهر مزار شريف در حدود شش يا هفت سال پيش، پنج هزار شيعه را قتل عام كردند؛ چطور ميشود باز به حركت خودشان ادامه ميدهند؟ آيا اين غير از اين است كه اين گروه يك جريان فقط مذهبي نيست؟ يك جريان سياسي هم است؟ اين غير از اين است كه فقط يك جريان فكري نيست؟
ما در ملل النحل در عقائد گروههاي زيادي داشتهايم خيلي زياد، كتابهايي نوشتهشده است در ملل النحل، اما هيچكدام از اين فرقهها اين چپاولگريها، اين غارتگريها، اين قتلها و اين خونريزيها را نداشتهاند. چطور ميشود اين گروه اين خصوصيات درندگي و وحشيگري را دارد و هنوز هم به حيات خودش ادامه ميدهد؟! نه تنها ادامه ميدهد بلكه دايره كارش را هم دارد وسيعتر ميكند.
من در اوائل عرايضم گفتم واقعاً امروز دشمنترين گروه براي جامعه اسلامي همين گروه وهابيت است، از يهود خطرناكتر است، از اسرائيل خطرناكتر است. البته دست خود اسرائيل در حمايت از اين گروه بسيار روشن است، ولي واقعاً بايد مراكز پژوهشي ما، مراكز فرهنگي ما، جوانان ما، آموزش و پرورش ما، صدا و سيماي ما بايد يك برنامههاي گستردهاي براي شناساندن اين مكتب باطل وهابيت بگذارند براي جوانان ما، براي مردم ما. الآن در كشورهاي مختلف دارند تبليغات ميكنند، در همين ايران خودمان، در حاشيه كشور ما حسابي دارند فعاليت ميكنند و ما بايد اينها را بشناسيم.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در هزار و چهارصد سال پيش فرمود: «من شما را پرهيز ميدهم از زماني كه فقهاي آن زمان بدترين فقها هستند». همين فقهايي هستند كه همين فقهايي هستند كه اين نوع افكار را دارند.
اگر يك روايت معتبري داشته باشيم كه در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برخي از علماء با او مخالفت ميكنند از همين قشر هستند، از همين نوع فقها هستند.
فقهايي هستند كه مذهب باطل وهابيگري را دارند، ويا اين حديثي كه از امام باقر(عليهالسلام) به خیثمه فرمود: «سيأتي عليالناس زمانٌ لا يعرفون الله». زماني مي شود كه مردم خدا را نميشناسند، همينها هستند.
وقتي انسان عقل را بطور كلي بگذارد كنار و خدا را از آن مقام عظيم عبوديت و واجب الوجودياش آنقدر بياورد پايين مانند يك انسان مادي تنزل بدهد، اين خدا ديگر خداي واجب الاطاعة نميشود. «لا يعرفون الله و ما هو توحيد». ميخواهم عرض كنم كه امام باقر(عليهالسلام) ميفرمايد: زماني ميآيد كه مردم خدا را نميشناسند، البته اهل فضل و بزرگواران در مجلس حضور دارند، اين معنايش اين است كه يك جمع قابل اعتنايي از مردم، نه همه مردم! اينها خدا را نميشناسند و توحيد را هم نميدانند چيست.
شما همين زندگي ابن تيميه را ببينيد، كتابش را ببينيد، امروز كتابهايي كه مربوط به عقائد ابن تيميه و وهابيت است فراوان است. بعد از ضربههايي كه در اصل اصول اعتقادي نسبت به خدا، صفات خدا، بيان كردند. حال ببينيد راجع به اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) همين ابن تيميه چه ميگويد؛ بديهيّاتي را كه تاريخ راجع به اميرالمؤمنين دارد آمده انكار كرده است؛ كه انسان از پُر رويي يا كم عقلي اين شخص، يا بي اعتنا بودن به ساير امور مردم از طرف اين شخص، تعجب ميكند.
در علم اميرالمؤمنين احدي از مورخين ترديد ندارد. در زمان خودش اعلم مردم، اميرالمؤمنين بوده است و اين مرد ميآيد به راحتي علم اميرالمؤمنين را انكار ميكند. در شجاعت اميرالمؤمنين قضايايي كه در جنگها و در غزوات مطرح شده در مورد اميرالمؤمنين كه كسي در آن ترديد ندارد و مانند آفتاب روشن است، اما او ميآيد به راحتي در آن ترديد وارد ميكند. مسيحيان ميآيند در كتابشان مينويسند «اميرالمؤمنين قتل في محرابه لشدت عدله»، اميرالمؤمنين به خاطر شدت عدلش كشته شد؛ حالا كاري ندارند كه اين حرف درست است يا نه.
اما ابن تيميه ميآيد عدالت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را انكار ميكند. علمش را همينطور، شجاعتش را همينطور، عدالتش را همينطور. جاي سؤال است كه او چه هدفي را دنبال ميكرده است؟
ميخواهد اين شخصيتي كه اگر نهجالبلاغه او و خود او محور باشد براي جامعه بشري، جامعه بشري را احيا ميكند. اگر محور باشد ديگر نميشود بر آن جامعه حكومت كرد، كسي ميتواند بگويد من پيرو همينطور هستم اما در مقابل ظلم سكوت ميكنم. پس بايد اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را بگيرند از اين جامعه. آنوقت است كه بايد علمش را انكار كنند، شجاعتش را انكار كنند، عدالتش را انكار كنند.
واقعاً وقتي انسان اينها را ميخواند ميبيند مظلوميت اميرالمؤمنين مخصوص زمان خودش فقط نبوده، در زمان ما هم مظلوم است. ببينيد اين شخص(ابن تيميه) در همين كتاب منهاجالسنة وقتي ميرسد به حكومت اميرالمؤمنين، يك مطالبي راجع به حكومت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بيان ميكندكه انسان حاضر نيست راجع به حكومت يك ظالم اين تعبيرات را داشته باشد.
سؤال اين است يك چنين شخصي كه گفتم كه ابن تيميه در زمان خودش و بعد از زمان خودش، علماي بزرگ زمان، عليه او كتابها نوشتند، گفتند كافر است، گفتند زنديق است، گفتند عقلش كم است، گفتند هر كسي عقائد او را داشته باشد قتلش واجب است؛ يك چنين انساني چرا بايد بعد از پانصد، ششصد سال نظريه او و افكار او بصورت قويتر ميآيد در جامعه اسلامي و بخشي از جامعه اسلامي را امروز احاطه كرده است؟!
سِرّ اينكه در زمان غيبت كبري، ائمه(عليهمالسلام) ما را ارجاع دادهاند به اينكه برويد سراغ فقهاي خودتان همين است؛ ما اگر دين را از افكار فقيهان و مراجعي كه عمر خودشان را در دين صرف كردهاند نگيريم به راحتي توحيد را از ما ميگيرند، براحتي صفات خدا را بصورت ديگري در نظر ما قرار ميدهند، براحتي منابع عظيم ما، اين دُِرّ گرانبها و بي مثل و نظير ولايت را از ما ميگيرند، و در نيمه شعبان بايد به اين نكات خيلي توجه كرد. شما اگر عقائد وهابيت را بررسي كنيد، از خدا گرفته، صفات خدا و ائمه ما، تا امام زمان ما را خراب كردهاند.
فرض كنيد اگر بخواهند ساختماني را خراب كنند ديگر از ستونها و ديوارها و شناژها را خراب ميكنند، البته اينها به خيال باطل خودشان ميخواهند خراب كنند؛ ببينيد عقائد وهابيت راجع به امام زمان چيست؟ در كتب اهل سنت، خود اهل سنت ميگويند احاديث مربوط به امام زمان و اينكه از پيامبر رسيده اين حديث، ميگويند اين از احاديث متواتره است. خودشان تصريح كردند ميگويند حديث متواتر داريم. پيامبر فرموده آخرالزمان از ولد فاطمه، از اولاد حسين شخصي ميآيد «و ذلك عند نزول عيسي بن مريم»، تمام خصوصياتي كه خود ما شيعه راجع به امام زمان قائل هستيم همان خصوصيات در كتابهاي اينها هم آمده است.
اما برويد ببينيد با تمام اين حرفها چطور تحريف و توجيه كردند ويك بيان ديگري گفتهاند. روايت است كه خود پيامبر فرمود جانشينان من دوازده نفر هستند كلهم من قريش. در همين چند ساله اخير آن آخرين وهابي بزرگ اينها كه چند سال پيش به درك واصل شد (بن باز) برويد ببينيد كه اين دوازده نفر را معاويه و يزيد و عبدالملك مروان و يك افرادي كه نه تنها ارزشي در تاريخ اسلام ندارند بلكه بر خلاف قرآن و پيامبر عمل كردهاند، تطبيق دارد بر اينها.
گفتند آنچه كه پيامبر فرمود دوازده نفر زمانش تمام شده است و گذشت و چيزي ديگري باقي نيست. ربطي به امام زمان و اين قضيه مهدويتي كه شيعه ميگويد ندارد! خلاصه عرايض من اين است. وهابيت مانند موريانهاي است كه بر جان اسلام افتاده و به دنبال ضربه زدن به عقائد مسلمانان، از ذات خدا گرفته تا همه امور اسلامي و ديني ماست. شما اگر به مكّه و مدينه مشرف بشويد ميببينيد كه در كتابهاي خودشان چه دروغها و افتراهايي بر شيعه ميبندند و به دنبال از بين بردن شيعه هستند.
من عرض كردم وهابيت گروهي نبوده كه فقط در مقابل شيعه باشد؛ تاريخ را كه وقتي ما بخوانيم ميبينيم وهابيت يك سمّي و يك فرقهاي بوده هم براي از بين بردن اهل سنت و هم براي از بين بردن شيعه. اگر وهابيت به عتبات عاليات، مدينه و نجف و كربلا، در دويست سيصد سال پيش حمله كردند، غارت كردند، در سالهاي قبلش به همان شهرهاي اطراف نجد و حجاز وعراق و يمن اينها هم حمله كردند؛ خود سنيهاي بيچاره زياد قتل عام شدند و اموالشان را غارت كردند، و جنايات اينها اختصاص به شيعه ندارد. حالا در اين روزها هم شنيدهايد كه يك عدهايشان هم باز فتوا دادند كه بايد اين ضريحهايي كه در عتبات مقدسه هست را بايد خراب كرد؛ البته بعد هم پس گرفتند و گفتند ما اين حرف را نگفتيم، ديدند خيلي برايشان سنگين تمام ميشود.
اين قضايايي كه در سامرا بوجود ميآيد و آمده، اينها تمام ريشه در اين افكار تنه وهابيت دارد و از ضروريات براي جوانان جامعه ما اين است كه افكار وهابيت را كاملاً بخوانند و مطالعه كنند و بررسي كنند. من واقعاً به بعضي از اين مسئولين يك وقتي پيشنهاد دادم كه يك سمينارهاي علمي بگذاريد كه عقائد وهابيت كاملاً روش بشود و جوانان و جامعه ما محفوظ بماند از اين عقائد انحرافي.
من مجدداً تشكر ميكنم ازاينكه اين فرصت براي من قرار داده شد و با اينكه ما در شرائطي بوديم كه اين مصيبت بزرگ ارتحال والدمان(رضوان الله عليه) بر ما وارد شده بود، من خيلي هم آمادگي صحبت نداشتم، اما برادر عزيزمان جناب آقاي واثقي فرمودند و به مناسبت همين ايام نيمه شعبان، خداوند را شكرگذارم كه اين توفيق حاصل شد و اين چند جمله را من در اينجا خدمت شما عرض كردم حالا برنامه بعدي هم كه برادر بزرگوارمان خطيب ارزنده و توانا كه از محققين و اساتيد بزرگ حوزه هم هستند جناب آقاي دكتر رفيعي هم تشريف دارند و إن شاء الله اگر تا اين قسمت از برنامه، ما وقت را گرفتيم و نشد درست استفاده بشود از محضر ايشان إن شاء الله بهره مند ميشويم.
اميدوارم كه در اين ايام مبارك نيمه شعبان همه ما، جامعه ما، مسئولين ما و همه آنهايي كه خدمتگذار به كشور ما و انقلاب هستند، و آنهايي كه خدمتگذار به اين حوزهها هستند إن شاء الله تحت عنايات خاصه امام زمان(عجل الله تعالي فرجهالشريف) قرار بگيرند و اين كشور كه تا به حال در سايه عنايات و بركات آن حضرت رو به رشد و سعادت است در آينده نيز پله هاي ترقي بيشتري را طي كند و جوانان ما، برادران و خواهران ما هرچه بيشتر بتوانند عقائد و آگاهي هاي ديني خودشان را بيشتر بكنند.
قبل از آغاز سخن، از برگزار كنندگان اين جلسه با شكوه و از شما برادران و خواهران عزيز كه همه شما از جوانان و إن شاء الله مورد توجه امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هستيد، تشكر و قدرداني ميكنم و اميدوارم در اين چند دقيقهاي كه بناست مزاحم باشم، بتوانم مطالبي را خدمت شما عرض كنم.
موضوعي كه عنوان شد و تحت عنوان «بررسي و تأمل در انديشه و مكتب وهابيت» مطرح شد، به نظر من براي هر انسان مسلماني اعم از شيعه و سني اين تأمل و تفكر در آئين وهابيت لازم است. و انساني كه آيندهنگر باشد، انسانيكه ميخواهد گام به گام درپي تحقق دين حركت كند، بي نياز از اين كار نيست، مخصوصاً شما جوانان. يكي از ضروري ترين اموري كه واقعاً يك مسلمان بايد به آن توجه داشتهباشد، مذاهب باطل و مذاهب جعلي است؛ اين مسلكهاي جعلي كه براي از بين بردن دين بوجود آمده است.
شايد بعضي از شما جوانان اصلاً اسم وهابيت را هم درست نشنيده باشيد، يا از عقائد و افكار آنها به درستي اطلاع نداشته باشيد اما امروزه يكي از دشمنان اصلي دين، قوي تر از دشمني يهود با اسلام، قوي تر از دشمني مذاهب ديگر با اسلام، (اينكه ميگويم قوي، يعني پر تحرك، يعني دشمني كه تمام امكانات خودش را بسيج كرده براي اينكه بالاخره دين اسلام را از ماهيت اصلي خودش خالي كند، و از انسان مسلمان، يك انساني بر خلاف آنچه كه قرآن انتظار دارد بوجود بياورد). يكي از اين دشمنان و قويترينشان همين مسلك وهابيت است. ريشه مسلك وهابيت در مسلك حنبليهاست، احمدبن حنبل يكي از ائمه اربعه اهل سنت است.
يكي از خصوصيات بسيار مهم اين مذهب(وهابيت) كه بعنوان مذهب حنبلي معروف شده اين است كه بطور كلي عقل را از قلمرو دين بيرون كردهاند. ميگويند: «آنچه كه در ظاهر هر حديثي آمده، آنچه كه در ظاهر آيات قرآن آمده است، ما كاري نداريم كه با عقل ما سازگار باشد، يا با عقل ما سازگار نباشد، ما همين ظاهر را ميگيريم». اگر در قرآن آمده كه «يدالله فوق ايديهم»، بايد بگوييم مقصود از يدالله، همين يد و دستي است كه انسان و بشر مادي دارد.
حالا وقتي به آنها گفته ميشود آن خدايي كه يد دارد پس بايد به دستش نياز داشته باشد، خداي نيازمند خدا نيست. ميگويند: «درباره اينها حرف نزنيد؛ اينها را بگذاريد كنار». بر حسب بعضي از روايات، ما داريم كه ملائكه الهي از آسمان نازل ميشوند، اعمال مردم را نظاره ميكنند، ثبت ميكنند، اما حنبليها به راحتي گفتهاند: بعضي از روايات دلالت دارد كه خدا در هر شب جمعه يا در يكي از شبهاي هفته، بر آسمان دنيا نازل ميشود؛ و ميآيد پايين. مذهب حنبلي اصلاً بين بزرگان و علماء بعنوان يك مذهب خشك و جامد مطرح است.
عقلي كه در فقه ما اماميه و در فقه اهلبيت(عليهم السلام)، در كنار پيامبران بعنوان يك حجّت قرار داده شده است. اما حنبليها عقل را بطور كلي از دايره دين كنار گذاشتهاند، و عقائد بسيار باطل ديگري را نيز دارند كه من نميخواهم وارد آنها بشوم و فقط ميخواهم در اين چند دقيقه براي شما سروران توضيح دهم كه وهابيت از كجا بوجود آمده؟ چه افكاري را دنبال كرده؟ وچه خطراتي را براي اسلام دارد؟ و ميطلبد كه من و شما در زمان معاصر بايد بيدار باشيم.
بعد از احمدبن حنبل كسي پيدا ميشود در قرن هفتم بنام ابن تيميه، اين ابن تيميه كتابي دارد بنام «منهاج السنة» و او عقائد بسيار عجيبي دارد؛ دنبال همان عقائد احمدبن حنبل را گرفت، و براي تحكيم همان عقائد، شروع كرد يك مطالب بسيار باطلي را بيان كردن.
احمدبن حنبل از خدا شروع كرده بود، از تحقير و تنقيص و پايين آوردن مقام خدا شروع كرد، مقام خدا را در سطح يك بشر مادي پايين آورد. اين شخص (ابن تيميه) كه امروزه بسياري از كشورهاي سني مذهب، خصوصاً عربستان پيرو نظريات او هستند، ايشان هم آمد همين عقائد را دنبال كرد، گفت: «خدا جسم است شبيه بشر، دست دارد، پا دارد، چشم دارد» و بعد از آن در صفات خدا آمد يك مطالبي را مطرح كرد، توحيد را يك معنايي بر خلاف آنچه كه در قرآن آمده و برخلاف آنچه كه در سنت پيامبر آمده است، معنا كرد. براي شرك يك معناي ديگري كرد كه خيلي عجيب است!
يكي از روايات غيبيه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) اين است كه فرمودهاند: «سيأتي زمانٌ فقهاء ذلك الزمان شر الفقهاء تحت السماء»؛ كه خوب است اين روايت را هم امروز اينجا معنا كنيم و چه بسا يك معناي ديگري بعضي از خوديهاي ما دارند، بعضي از خوديهاي ما هم گاهي سوال ميكنند، آقا! اينكه ميگويند: وقتي كه امام زمان(عجل اللهتعالي فرجه الشريف) ظهور ميكند يك عده از علما و فقهاء با او مخالفت ميكنند، قضيهاش چيست؟ اين حديث درست تطبيق ميكند بر همين علماء و فقهائي كه بر طبق فقه احمد بن حنبل و فقه ابن تيميه و فقه وهابيت اظهار نظر ميكنند!
شما ببينيد در زمان ما در يك سال پيش، آن وقتي كه اسرائيل حمله كرد به حزب الله، در آن جنگ 33 روزه، ديديد وشنيديد كه در ميان فقهاء، از همين فقهاي وهابي، و پيرو ابن تيميه فتواي صريح داد به اينكه كمك كردن به حزب الله حرام است؛ اما فقهاي شيعه چه؟ همه فتوا دادند، مراجع بزرگ شيعه همه فتوا دادند كه بايد حزب الله را ياري كرد در مقابل اسرائيل؛ اما يك چنين انساني پيدا ميشود آن هم در مكّه، بعنوان فقيه اهل سنت و ميآيد يك چنين نظريهاي را ميدهد.
اينكه پيامبر(صليالله عليهوآله) ميفرمايد: يك زماني ميآيد فقهاي دين، مقصود همه فقها نيستند؛ يعني فقهايي وجود دارند كه بدترين فقها هستند، همين فقهايي كه خدا را جسم ميدانند، همين فقهايي كه براي خدا دست و پا قائلند، همين فقهايي كه در اختيار استعمار و زورگويان و ابرقدرتها هستند، همين فقهايي كه طالبان را تاييد ميكنند.
محمدبن عبدالوهاب كه در سال 1115 قمري به دنيا آمد او نيز همان افكار ابن تيميه را دنبال كرد، كه حالا بعضي از عقايد او را هم براي شما بيان ميكنم. من گاهي فكر ميكنم كه چطور ميشود يك مذهب باطلي بوجود ميآيد! ابن تيميه را در زمان خودش تمام علماي اهل سنت زمان خودش رد كردهاند. بر عليه او كتابها نوشتهاند. حتي نوشتند كه او زنديق است؛ او كافر است؛ او گمراه است؛ او مهدور الدم است. وقتي كه ابن تيميه اين افكار را داشت همان علماي زمان خودش يك چنين برخوردهاي عجيبي با او كردند و كتابهاي عجيبي در رد او نوشتند.
اجازه بدهيد من بعضي از اين تعابير را عيناً براي شما بخوانم.
كسي است به نام تاج الدين سبكي كتابي دارد بنام طبقات الشافعيه. در آنجا راجع به افكار ابن تيميه نوشته است، كه ابن تيميه كسي است كه وهابيت زمان ما محصول افكار اوست. اين شخص ميگويد: «إنّ افكاره لا تلائم عقيدة جمهور المسلمين»، اصلاً افكارش با افكار مسلمانان سازگاري ندارد و آمده بر پيكره اصول عقائد ضربه وارد كرده، بدعتگذاري در دين كرده است. يك انساني است كه بعنوان بدعتگذار مطرح شده است. توحيد را آمده يك معناي ديگري كرده است.
شما ببينيد در زمان ما، هنگام نماز مهر ميگذاريم، مهر را در نماز بعنوان محل سجده خودمان قرار ميدهيم، مهر را پرستش نميكنيم؛ بر مهر سجده ميكنيم، نه اينكه او را بپرستيم، اما اينها طبق عقائد باطلي كه دارند اين را ميآيند بعنوان شرك تلقّي ميكنند. ميگويند: «هذا شركٌ». توسل به انبياء و اولياء خدا را شرك ميدانند. زيارت قبور انبياء و اولياء و ائمه را شرك ميدانند.
آيا يك فكر ابتدائي را بكنيم و بگوييم واقعاً اين تحريفها و بدعتهايي كه در اسلام بوجود آمد اينها واقعاً يك عقيده ابتدائي شخصي بود؛ يا اگر كسي تاريخ را خوب بررسي كند ميبيند كه اين عقائد با كمك حكام ظالم بوجود آمد و رشد كرد؛ حالا گاهي اوقات بعضيها ميگويند: اين عقائد بوجود آمد و حكام ظالم از آن بهره برداري كردند.
وقتي كه محمدبن عبدالوهاب افكار خودش را در همان زادگاه خودش مطرح ميكند، اول كسي كه با او مقابله ميكند پدرش است. پدرش يكي از قضات حنبلي بوده، مجبور ميشود از آن شهر بيرون برود. از اين شهر به آن شهر ميرود، از اين كشور به آن كشور ميرود و آخر الامر با جحد اين حكام سعودي موجود مينشيند يك پيوند و يك قراردادي را ميبندد بر همين عقائدي كه دارد. بعد از آن چه ميكند؟
تاريخ ميگويد به اول جايي كه اينها حمله كردند يكي از روستاها و شهرهاي نزديك نجد بود، آنها هم از همين اهل سنت بودند شيعه نبودند، غارت و چپاول كردند. اگر يك نظري فقط در دايره فكر و عقيده است اين ديگر دستش را نميگذارد در دست حكام. دستش را نميگذارد در دست افرادي كه دنبال چپاول ثروتها و اموال مردم هستند.
ولي ببينيد تاريخ را كه همين محمدبن عبدالوهاب با كمك اين حكام تجاوز ميكند به شهرها، به افراد، به اموال مردم، به نواميس مردم و وقتي شما تاريخ اينها را بخوانيد، يك نقطههاي تكان دهندهاي در اين تاريخ وجود دارد.
ما يك وقت خوانده بوديم كه در زمان خوارجي كه با اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) مخالف بودند اينها گاهي اوقات كسي كه شيعه اميرالمؤمنين بود حتي زني كه شيعه اميرالمؤمنين بود ولو در دل خودش فرزندي داشت اما به راحتي سر ميبريدند به جرم شيعه بودن.
باز اين قضيه در هزار سال بعد، به يك نحو بسيار فجيع تري دارد تكرار ميشود. در سيصد سال پيش كه اين قضيه وهابيت تولد سومش بود. (تولد اولش احمدبن حنبل بود، تولد دومش ابن تيميه بود، تولد سومش بوسيله محمدبن عبدالوهاب بود). شما ببينيد در فتح طائف چه كردند؛ در فتح طائف تاريخ دارد كه اينها بچهاي كه از پستان مادر مشغول شيرخوردن بود به قتل رسانيدند.
همه هم در پرتو اين است كه اينها مشرك هستند و توحيد را نميفهمند و اعمالشان بر خلاف توحيد بوده و تمام به اين جرم بوده است. طالباني كه در زمان ما در اين ده ساله اخير بوجود آمد، فقط گوشهاي از قضيه وهابيت است. يك سؤال اصلي اينجاست، ببينيد من واقعاً گاهي اوقات تعجب ميكنم؛ يك فرقهاي كه در باطن جامعه اسلامي بوجود ميآيد، و ميگويند تنها گروه مسلمان خالص ما هستيم، توحيد را ما براي شما معنا ميكنيم، نبوت را ما معنا ميكنيم، قرآن را ما معنا ميكنيم، فقه را ما ميگوييم، اخلاق را ما ميگوييم، همه چيز را فقط ما بايد براي شما معنا كنيم.
خوب اين گروه فقط جنبه ابراز عقيده و نشر آن را ندارد، چپاول گري كرده، غارتگري كرده در طول تاريخ.
تا ميآييم به زمان معاصر، زمان ما وقتي طالبان بوجود ميآيد كاملاً يك فكر ثقفي و و وهابي دارد. همين گروه طالبان در يك روز در شهر مزار شريف در حدود شش يا هفت سال پيش، پنج هزار شيعه را قتل عام كردند؛ چطور ميشود باز به حركت خودشان ادامه ميدهند؟ آيا اين غير از اين است كه اين گروه يك جريان فقط مذهبي نيست؟ يك جريان سياسي هم است؟ اين غير از اين است كه فقط يك جريان فكري نيست؟
ما در ملل النحل در عقائد گروههاي زيادي داشتهايم خيلي زياد، كتابهايي نوشتهشده است در ملل النحل، اما هيچكدام از اين فرقهها اين چپاولگريها، اين غارتگريها، اين قتلها و اين خونريزيها را نداشتهاند. چطور ميشود اين گروه اين خصوصيات درندگي و وحشيگري را دارد و هنوز هم به حيات خودش ادامه ميدهد؟! نه تنها ادامه ميدهد بلكه دايره كارش را هم دارد وسيعتر ميكند.
من در اوائل عرايضم گفتم واقعاً امروز دشمنترين گروه براي جامعه اسلامي همين گروه وهابيت است، از يهود خطرناكتر است، از اسرائيل خطرناكتر است. البته دست خود اسرائيل در حمايت از اين گروه بسيار روشن است، ولي واقعاً بايد مراكز پژوهشي ما، مراكز فرهنگي ما، جوانان ما، آموزش و پرورش ما، صدا و سيماي ما بايد يك برنامههاي گستردهاي براي شناساندن اين مكتب باطل وهابيت بگذارند براي جوانان ما، براي مردم ما. الآن در كشورهاي مختلف دارند تبليغات ميكنند، در همين ايران خودمان، در حاشيه كشور ما حسابي دارند فعاليت ميكنند و ما بايد اينها را بشناسيم.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در هزار و چهارصد سال پيش فرمود: «من شما را پرهيز ميدهم از زماني كه فقهاي آن زمان بدترين فقها هستند». همين فقهايي هستند كه همين فقهايي هستند كه اين نوع افكار را دارند.
اگر يك روايت معتبري داشته باشيم كه در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برخي از علماء با او مخالفت ميكنند از همين قشر هستند، از همين نوع فقها هستند.
فقهايي هستند كه مذهب باطل وهابيگري را دارند، ويا اين حديثي كه از امام باقر(عليهالسلام) به خیثمه فرمود: «سيأتي عليالناس زمانٌ لا يعرفون الله». زماني مي شود كه مردم خدا را نميشناسند، همينها هستند.
وقتي انسان عقل را بطور كلي بگذارد كنار و خدا را از آن مقام عظيم عبوديت و واجب الوجودياش آنقدر بياورد پايين مانند يك انسان مادي تنزل بدهد، اين خدا ديگر خداي واجب الاطاعة نميشود. «لا يعرفون الله و ما هو توحيد». ميخواهم عرض كنم كه امام باقر(عليهالسلام) ميفرمايد: زماني ميآيد كه مردم خدا را نميشناسند، البته اهل فضل و بزرگواران در مجلس حضور دارند، اين معنايش اين است كه يك جمع قابل اعتنايي از مردم، نه همه مردم! اينها خدا را نميشناسند و توحيد را هم نميدانند چيست.
شما همين زندگي ابن تيميه را ببينيد، كتابش را ببينيد، امروز كتابهايي كه مربوط به عقائد ابن تيميه و وهابيت است فراوان است. بعد از ضربههايي كه در اصل اصول اعتقادي نسبت به خدا، صفات خدا، بيان كردند. حال ببينيد راجع به اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) همين ابن تيميه چه ميگويد؛ بديهيّاتي را كه تاريخ راجع به اميرالمؤمنين دارد آمده انكار كرده است؛ كه انسان از پُر رويي يا كم عقلي اين شخص، يا بي اعتنا بودن به ساير امور مردم از طرف اين شخص، تعجب ميكند.
در علم اميرالمؤمنين احدي از مورخين ترديد ندارد. در زمان خودش اعلم مردم، اميرالمؤمنين بوده است و اين مرد ميآيد به راحتي علم اميرالمؤمنين را انكار ميكند. در شجاعت اميرالمؤمنين قضايايي كه در جنگها و در غزوات مطرح شده در مورد اميرالمؤمنين كه كسي در آن ترديد ندارد و مانند آفتاب روشن است، اما او ميآيد به راحتي در آن ترديد وارد ميكند. مسيحيان ميآيند در كتابشان مينويسند «اميرالمؤمنين قتل في محرابه لشدت عدله»، اميرالمؤمنين به خاطر شدت عدلش كشته شد؛ حالا كاري ندارند كه اين حرف درست است يا نه.
اما ابن تيميه ميآيد عدالت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را انكار ميكند. علمش را همينطور، شجاعتش را همينطور، عدالتش را همينطور. جاي سؤال است كه او چه هدفي را دنبال ميكرده است؟
ميخواهد اين شخصيتي كه اگر نهجالبلاغه او و خود او محور باشد براي جامعه بشري، جامعه بشري را احيا ميكند. اگر محور باشد ديگر نميشود بر آن جامعه حكومت كرد، كسي ميتواند بگويد من پيرو همينطور هستم اما در مقابل ظلم سكوت ميكنم. پس بايد اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را بگيرند از اين جامعه. آنوقت است كه بايد علمش را انكار كنند، شجاعتش را انكار كنند، عدالتش را انكار كنند.
واقعاً وقتي انسان اينها را ميخواند ميبيند مظلوميت اميرالمؤمنين مخصوص زمان خودش فقط نبوده، در زمان ما هم مظلوم است. ببينيد اين شخص(ابن تيميه) در همين كتاب منهاجالسنة وقتي ميرسد به حكومت اميرالمؤمنين، يك مطالبي راجع به حكومت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بيان ميكندكه انسان حاضر نيست راجع به حكومت يك ظالم اين تعبيرات را داشته باشد.
سؤال اين است يك چنين شخصي كه گفتم كه ابن تيميه در زمان خودش و بعد از زمان خودش، علماي بزرگ زمان، عليه او كتابها نوشتند، گفتند كافر است، گفتند زنديق است، گفتند عقلش كم است، گفتند هر كسي عقائد او را داشته باشد قتلش واجب است؛ يك چنين انساني چرا بايد بعد از پانصد، ششصد سال نظريه او و افكار او بصورت قويتر ميآيد در جامعه اسلامي و بخشي از جامعه اسلامي را امروز احاطه كرده است؟!
سِرّ اينكه در زمان غيبت كبري، ائمه(عليهمالسلام) ما را ارجاع دادهاند به اينكه برويد سراغ فقهاي خودتان همين است؛ ما اگر دين را از افكار فقيهان و مراجعي كه عمر خودشان را در دين صرف كردهاند نگيريم به راحتي توحيد را از ما ميگيرند، براحتي صفات خدا را بصورت ديگري در نظر ما قرار ميدهند، براحتي منابع عظيم ما، اين دُِرّ گرانبها و بي مثل و نظير ولايت را از ما ميگيرند، و در نيمه شعبان بايد به اين نكات خيلي توجه كرد. شما اگر عقائد وهابيت را بررسي كنيد، از خدا گرفته، صفات خدا و ائمه ما، تا امام زمان ما را خراب كردهاند.
فرض كنيد اگر بخواهند ساختماني را خراب كنند ديگر از ستونها و ديوارها و شناژها را خراب ميكنند، البته اينها به خيال باطل خودشان ميخواهند خراب كنند؛ ببينيد عقائد وهابيت راجع به امام زمان چيست؟ در كتب اهل سنت، خود اهل سنت ميگويند احاديث مربوط به امام زمان و اينكه از پيامبر رسيده اين حديث، ميگويند اين از احاديث متواتره است. خودشان تصريح كردند ميگويند حديث متواتر داريم. پيامبر فرموده آخرالزمان از ولد فاطمه، از اولاد حسين شخصي ميآيد «و ذلك عند نزول عيسي بن مريم»، تمام خصوصياتي كه خود ما شيعه راجع به امام زمان قائل هستيم همان خصوصيات در كتابهاي اينها هم آمده است.
اما برويد ببينيد با تمام اين حرفها چطور تحريف و توجيه كردند ويك بيان ديگري گفتهاند. روايت است كه خود پيامبر فرمود جانشينان من دوازده نفر هستند كلهم من قريش. در همين چند ساله اخير آن آخرين وهابي بزرگ اينها كه چند سال پيش به درك واصل شد (بن باز) برويد ببينيد كه اين دوازده نفر را معاويه و يزيد و عبدالملك مروان و يك افرادي كه نه تنها ارزشي در تاريخ اسلام ندارند بلكه بر خلاف قرآن و پيامبر عمل كردهاند، تطبيق دارد بر اينها.
گفتند آنچه كه پيامبر فرمود دوازده نفر زمانش تمام شده است و گذشت و چيزي ديگري باقي نيست. ربطي به امام زمان و اين قضيه مهدويتي كه شيعه ميگويد ندارد! خلاصه عرايض من اين است. وهابيت مانند موريانهاي است كه بر جان اسلام افتاده و به دنبال ضربه زدن به عقائد مسلمانان، از ذات خدا گرفته تا همه امور اسلامي و ديني ماست. شما اگر به مكّه و مدينه مشرف بشويد ميببينيد كه در كتابهاي خودشان چه دروغها و افتراهايي بر شيعه ميبندند و به دنبال از بين بردن شيعه هستند.
من عرض كردم وهابيت گروهي نبوده كه فقط در مقابل شيعه باشد؛ تاريخ را كه وقتي ما بخوانيم ميبينيم وهابيت يك سمّي و يك فرقهاي بوده هم براي از بين بردن اهل سنت و هم براي از بين بردن شيعه. اگر وهابيت به عتبات عاليات، مدينه و نجف و كربلا، در دويست سيصد سال پيش حمله كردند، غارت كردند، در سالهاي قبلش به همان شهرهاي اطراف نجد و حجاز وعراق و يمن اينها هم حمله كردند؛ خود سنيهاي بيچاره زياد قتل عام شدند و اموالشان را غارت كردند، و جنايات اينها اختصاص به شيعه ندارد. حالا در اين روزها هم شنيدهايد كه يك عدهايشان هم باز فتوا دادند كه بايد اين ضريحهايي كه در عتبات مقدسه هست را بايد خراب كرد؛ البته بعد هم پس گرفتند و گفتند ما اين حرف را نگفتيم، ديدند خيلي برايشان سنگين تمام ميشود.
اين قضايايي كه در سامرا بوجود ميآيد و آمده، اينها تمام ريشه در اين افكار تنه وهابيت دارد و از ضروريات براي جوانان جامعه ما اين است كه افكار وهابيت را كاملاً بخوانند و مطالعه كنند و بررسي كنند. من واقعاً به بعضي از اين مسئولين يك وقتي پيشنهاد دادم كه يك سمينارهاي علمي بگذاريد كه عقائد وهابيت كاملاً روش بشود و جوانان و جامعه ما محفوظ بماند از اين عقائد انحرافي.
من مجدداً تشكر ميكنم ازاينكه اين فرصت براي من قرار داده شد و با اينكه ما در شرائطي بوديم كه اين مصيبت بزرگ ارتحال والدمان(رضوان الله عليه) بر ما وارد شده بود، من خيلي هم آمادگي صحبت نداشتم، اما برادر عزيزمان جناب آقاي واثقي فرمودند و به مناسبت همين ايام نيمه شعبان، خداوند را شكرگذارم كه اين توفيق حاصل شد و اين چند جمله را من در اينجا خدمت شما عرض كردم حالا برنامه بعدي هم كه برادر بزرگوارمان خطيب ارزنده و توانا كه از محققين و اساتيد بزرگ حوزه هم هستند جناب آقاي دكتر رفيعي هم تشريف دارند و إن شاء الله اگر تا اين قسمت از برنامه، ما وقت را گرفتيم و نشد درست استفاده بشود از محضر ايشان إن شاء الله بهره مند ميشويم.
اميدوارم كه در اين ايام مبارك نيمه شعبان همه ما، جامعه ما، مسئولين ما و همه آنهايي كه خدمتگذار به كشور ما و انقلاب هستند، و آنهايي كه خدمتگذار به اين حوزهها هستند إن شاء الله تحت عنايات خاصه امام زمان(عجل الله تعالي فرجهالشريف) قرار بگيرند و اين كشور كه تا به حال در سايه عنايات و بركات آن حضرت رو به رشد و سعادت است در آينده نيز پله هاي ترقي بيشتري را طي كند و جوانان ما، برادران و خواهران ما هرچه بيشتر بتوانند عقائد و آگاهي هاي ديني خودشان را بيشتر بكنند.
والسّلام عليكم ورحمة الله و بركاته