سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) - شب 19 ماه مبارک رمضان 1433ـ تکیه حاج سید حسن

۱۷ مرداد ۱۳۹۱

۱۱:۰۱

۳,۲۵۸

خلاصه خبر :
هر شیعه‌ای باید بداند موضع قرآن و دیدگاه قرآن در مورد امیرالمؤمنین(ع) چیست...شب قدر را کسی می‌تواند درک ‌کند که خود را به حقیقت امیرالمؤمنین نزدیک کرده باشد...امروز اگر بخواهند مصیبتی را برای اسلام بخوانند، مصیبتی بالاتر از افکار ابن تیمیه بر دنیای اسلام نیست...انکار ولایت انکار نبوّت است و انکار نبوّت ارتداد می‌آورد و حکم ارتداد هم قتل است.
آخرین رویداد ها


أعوذ بالله من الشَّیطان الرَّجیم، ‌بسم الله الرّحمن الرّحیم
«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ مِنْ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ»

شب نوزدهم ماه مبارک رمضان است و احتمال لیله‌ی قدر در امشب وجود دارد و لو اینکه شب بیست و یکم قوی‌تر و شب بیست و سوم از هر دوی اینها قویتر است. موضوع سخن مطلب مهمی است و آن «شناختن امیرالمؤمنین(ع) از دیدگاه قرآن کریم» است.

این شخصیت بزرگی که افتخار داریم به عنوان امام و پیشوای ما مطرح است و از زمان ولادت تا لحظه فوت افتخار می‌کنیم که تحت ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اولاد او(ع) هستیم باید ببینیم قرآن چگونه از حضرت یاد می‌نماید.

اساساً یکی از حرف‌های مخالفین ولایت این است که اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) به این اندازه‌ از اهمیّت است که شیعه می‌گوید، پس چرا قرآن در مورد او سخنی نگفته یا اگر سخن گفته کدام آیه و در کدام سوره است؟

این مسئله‌ی مهمی است. هر شیعه‌ای باید بداند موضع قرآن و دیدگاه قرآن در مورد امیرالمؤمنین(ع) چیست؟ اگر کسی از اهل‌سنت این سؤال را از او پرسید باید جواب داشته باشد و در قرآن چه آیاتی در مورد امیرالمؤمنین(ع) نازل شده؟ اصلاً باید در فرهنگ ما رسم شود، و جوانان ما برخی از آیاتی که به عنوان «آیات الولایة» پیرامون امیرالمؤمنین(ع) مطرح است، را به ذهن‌ بسپارند. این کار سبب می‌شود اعتقاد آنها به حقّانیت خودشان بیشتر شود. فکر نکنند مسئله ولایت صرفاً یک اختلاف تاریخی است که در زمان رحلت پیامبر(ص) ایجاد شده و اکنون تاریخش گذشته است! نه، اگر ما ولایت امیرالمؤمنین(ع) را نپذیریم یا درست اعتقاد به آن نداشته باشیم، بسیاری از آیات قرآن بی‌معنا می‌شود.

اولاً بر حسب روایتی که از خود امیرالمؤمنین(ع) رسیده: سرّ قرآن و حقیقت آن در فاتحة الکتاب یعنی سوره‌ی حمد است، اینکه در نماز خواندن سوره حمد واجب است، چون تمام حقیقت قرآن و تمام معانی قرآن در همین سوره وجود دارد.(ما نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم!) فردی به امام کاظم(ع) عرض کرد آیا شما در مورد قرآن این مطلب را فرموده‌اید که «لیس شیءٌ فی کتاب الله إلا معروفا» چیزی در قرآن نیست مگر آنکه شناخته شده است. یعنی هر چه در قرآن هست را می‌شود شناخت، قرآن را همه می‌توانند بشناسند. حضرت فرمود نه! من اینطور نگفته‌‌ام، من گفتم در قرآن برای هر آیه‌ و هر حکمی از کتاب خدا دلیلی از یک آیه دیگر وجود دارد که آن را فقط ما اهل‌بیت می‌فهمیم و غیر از ما نمی‌فهمد. این کلام خیلی بلند و پرمعنا است.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: سرّ قرآن در فاتحة الکتاب است و سرّ فاتحة الکتاب در بسم الله است و تمام سرّ بسم الله در باء بسم الله است و «أنا النقطة تحت الباء»، آن نقطه‌ باء؛ هم من هستم. این به چه معناست؟ اگر این نقطه را از تحت باء برداریم، نمی‌شود آنرا خواند و معنا کرد. اگر امیرالمؤمنین(ع) را از قرآن جدا کنیم قرآن معنا ندارد. یعنی آن معنای حقیقی و اعجازگونه‌‌ی قرآن؛ حقیقت و روح قرآن، امیرالمؤمنین(ع) است.

ما این شب‌ها با ذکر و یاد علی می‌خواهیم خود را به روح قرآن نزدیک کنیم، شب قدر را کسی می‌تواند درک ‌کند که خود را به حقیقت امیرالمؤمنین نزدیک کرده باشد، وقتی شب قدر تمام می‌شود محاسبه کنیم چقدر فاصله‌ی ما با امیرالمؤمنین کم شده و به حضرت نزدیک شده‌ایم، چه مقدار از صفات حضرت را در خود محقق ساخته‌ایم.

در شب قدر وقتی قرآن بر سر می‌گذاریم، باید تمام همّ و غمّ و ناراحتی و فریاد ما این باشد که خدایا ما از علی(ع) و حقیقت قرآن دوریم، عمر ما تمام شد و علی(ع) را نشناختیم، ما را به او نزدیک کن تا ما فقط در لفظ و به زبان نگوئیم پیرو امیرالمؤمنین(ع) هستیم، بلکه ما را به حقیقت امیرالمؤمنین نزدیک کن. اگر کسی به امیرالمؤمنین(ع) نزدیک شد به قرآن و به حقیقت آن نزدیک می‌شود.

علمای شیعه و سنّی در کتابهای مهم، نه این کتبی که این سالهای اخیر نوشته شده، کتاب‌هایی که در همان قرون اولیه‌ی اسلام نوشته شده، نوشته‌اند در قرآن سیصد آیه مربوط به امیرالمؤمنین(ع) است، خیلی حرف عجیبی است! ما شیعیان معمولاً آیه‌ تبلیغ که مربوط به غدیر خم و ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) است را بلد هستیم، آیه تبلیغ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ» ، یا آیه اکمال دین را «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا». اما امشب می‌خواهم به آیه‌ دیگری اشاره کنم که ممکن است کمتر شنیده باشید.

در سوره مبارکه معارج می‌فرماید: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»؛ در مورد شأن نزول این آیه کتب معتبر اهل سنت چنین نوشته‌اند، برخی نوشتند شخصی به نام حارث یا نام جابر بن نظم، در مسجد خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد یا رسول الله به ما گفتی خدایی هست ما قبول کردیم، گفتی فقط یک خدا هست، توحید را قبول کردیم، گفتی از جانب آن خدا آمدی ما قبول کردیم و شهادت به نبوّت و رسالت شما دادیم، به ما دستور دادی نماز بخوانیم قبول کردیم، به ما دستور دادی روزه بگیریم قبول کردیم، حج بگزاریم، زکات بپردازیم، همه‌ی اینها ما قبول کردیم اما اینکه در غدیر خم گفتی «مَن کُنتُ مَولاه فَهَذا عَلِیٌ مَولاه»‌ هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، این کلام خودت بود یا کلام خدا بود؟ پیغمبر قسم خورد «اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّه‏»؛ حارث به خدا قسم، خدا به من امر کرد این جمله را بگویم، مبادا فکر کنی چون علی پسرعمو و دامادم است من از جانب خود این منصب را به او داده‌ام؟ نتوانست این امر را تحمّل کند! گاهی اوقات انسان به جهت جهالت و حب و بغض‌هایش نمی‌تواند حق را تحمل کند، حق برای او مثل آفتاب روشن است اما به راحتی آنرا زیر پا می‌گذارد و انکار می‌کند، چرا؟

ما در تاریخ موارد زیادی داریم، البته این فقط مربوط به عوام مردم نیست، بلکه در بین علمای بزرگ اهل‌سنت افرادی یقین به حقّانیت امیرالمؤمنین داشتند و به بعضی از شاگردانشان می‌گفتند حق با علی و فاطمه است، اما تا زنده‌ام این را نقل نکنید. با زبان انکار می‌کردند ولی نفس‌شان یقین داشت، این یک مطلب اخلاقی بسیار مهمی است، اگر حق را یافتید بلا فاصله تسلیم شوید، به خاطر طمع و هوی و هوس و  نفسانیّت با حق مخالفت نکنید.

بین بسیاری از خانواده‌ها اختلافاتی به وجود می‌آید، یک گروه می داند حق با آن گروه است ولی حاضر نیست قبول کند و آنرا انکار می‌کند! انکار حق از همین امور جزئی شروع می‌شود تا به آنجا که خیلی‌ها می‌دانند خدا حق است ولی نمی‌پذیرند. اگر آدم این مسائل را در نفس خود حل نکند، هر جا اشتباهی کرد، صریح بگوید اشتباه کرده است تا ‌نفس‌ او نورانیّت پیدا ‌کند و از آلودگی جدا ‌شود. اما اگر اصرار بر اشتباه خود کند این آلودگی باقی می‌ماند، می‌دانیم گناه چه اثرات سوئی در زندگی دارد، می‌دانیم تعدّی به ناموس مردم غیر از عذاب اخروی فقر و بدبختی می‌آورد، گناه در همین دنیا انسان را مبتلا به صدها بلا می‌کند، اینها را می‌دانیم، ولی باز دست برنمی‌داریم، چرا؟

در روایات آمده دروغ؛ کلید تمام مفاسد و بدبختی‌هاست. اگر انسان مبتلا به دروغ شد سراغ هر جنایتی حاضر است برود. در این هیجده روزی از رمضان گذشته نگاهی به درون خود بیفکنیم، چشم و زبان و گوش خود را چقدر اصلاح کرده‌ایم؟ در این هیجده روز آماده شدیم که نگاه به حرام نکنیم، اگر صحنه‌ی حرامی دیدیم چشم‌مان را به خاطر خدا ببندیم، فکر حرام نکنیم؟ اگر در ماه رمضان آدم در ضیافت خدا باشد و فکر حرام کند، به این معناست که در ضیافت نیستیم و آن را قبول نداریم، مگر نمی‌دانیم خدا «یَعلَمُ ما فی الضَّمَایر و یَعلَمُ خَائنةَ الأعیُن» است، خدا آگاه به درون و نیت‌های ماست و علم به خیانت چشم‌ها دارد، پس چرا اما باور نمی‌کنیم.

پیغمبر برای آن شخص قسم خورد که این کلام دستور خدا است اما او باز هم قبول نکرد، سوار مرکبش شد و گفت خدایا اگر آنچه که این رسول تو می‌گوید راست است همین الآن عذابت را بر من نازل کن، سنگی از آسمان فرو آمد از سر او وارد و از مخرج او خارج و به درک واصل شد! این یک آیه از قرآن در شدن امیرالمؤمنین(ع) است. حال در شأن کدام صحابه‌ دیگری در قرآن آیه داریم؟

سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) - شب 19 ماه مبارک رمضان 1433ـ تکیه حاج سید حسن

این قضیه را بسیاری از علمای قرون اول اسلام در کتابهایشان نوشته‌اند. مرحوم علامه‌ی امینی -که رضوان خدا بر او باد- در کتاب الغدیر از 29 راوی بسیار معتبر و درجه‌ یک این قضیه را نقل و همگی تصریح کرده‌‌اند که این قضیه در مورد ولایت امیرالمؤمنین(ع) بوده تا می‌رسد به زمان ابن تیمیه. این فرد بلایی است که بر جان اسلام افتاده است.

امروز اگر بخواهند مصیبتی را برای اسلام بخوانند، مصیبتی بالاتر از افکار ابن تیمیه بر دنیای اسلام نیست، فردی که آمده خود را شیخ الاسلام دنیای اسلام معرفی کرده و کتاب‌های زیادی نوشته است و در آنها بر هر چه که حق بوده پرده گذاشته و آنرا انکار کرده است. بین محقّقین معروف است که می‌گویند ابن تیمیه اگر فضیلتی در مورد امیرالمؤمنین(ع) می‌یافت در درجه‌ی اول انکار می‌کرد و می‌گفت چنین چیزی نیست، اگر راه برای انکار نداشت می‌گفت این فضیلت نیست و به دروغ می‌گفت فلانی و فلانی و فلانی هم این را داشتند!

شما ببینید در همین قضیه که علمای درجه اول اهل‌سنت قبل از ابن تیمیه می‌گویند این آیات سوره‌ی معارج مربوط به این کسی است که حاضر نشد ولایت امیرالمؤمنین(ع) را بپذیرد و این عذاب او نازل شد، اما ابن تیمیه آمده چند اشکال به این قضیه وارد کرده است؛ یکی اینکه گفته در بعضی از نقل‌ها آمده که این فرد در مکه نزد پیامبر آمد، در حالی که قضیه‌ی غدیر بعد از حجة الوداع بوده است، در مراجعه به احادیث مشاهده می‌کنیم، در روایات چنین ذکر شده که شخصی در مسجد نزد پیامبر آمد. ندارد در مکه، مراد مسجد خود پیامبر است که مسجد مدینه است!

یک سری ایرادهای بنی اسرائیلی، و اشکال‌های شیطانی، به آیات و احادیث دال بر فضائل علی بن ابیطالب(ع) وارد می‌سازد. نظیر افرادی که می‌خواهند بهانه‌جویی کنند می‌گوئیم آقا این چراغ روشن است و نور می‌دهد، می‌گوید اگر نور می‌دهد چرا پشت بام تاریک است؟ اینها بهانه‌جویی است، کسی که دنبال حق باشد حق روشن است، آیات قرآن آمده، شأن نزول در کتب شیعه و سنّی ذکر شده، نمی‌خواهند در مورد امیرالمؤمنین(ع) این حق را باور کنند.

ایراد دیگر که مطرح کرده این است که این حارث مگر مسلمان نبوده؟ مگر خدا در قرآن نمی‌فرماید «وما کان الله لیعذّبهم و أنت فیهم»؛ خدا فرمود ای پیامبر مادامی که تو در میان مردم هستی آنها را عذاب نمی‌کنیم؟ پس چرا خدا این آدم را عذاب کرد؟ ببینید چه اشکال‌های عجیب و غریبی می‌کنند؛ این آیه‌ی قرآن می‌گوید خدای تبارک و تعالی آن عذابی که برای اقوام انبیاء گذشته نازل کرد که در یک آن شهری زیر و رو می‌شد و دهها هزار نفر از بین می‌رفتند، آن عذابها را بر مسلمانان نازل نمی‌کند ولی این منافات ندارد با اینکه بعضی از افراد به خاطر کار بدی که ‌کردند عذاب شوند.

نقل می‌‌کنند شخصی بوده به نام «حکم بن أبی العاص»، که پشت سر پیامبر(ص) می‌‌رفت و أدای پیامبر را درمی‌آورد و حضرت را مسخره می‌کرد. هر چه به او گفتند و نصیحت کردند فایده نداشت. سرانجام پیامبر او را نفرین کرد! بعضی  می‌گویند به صورت غیر انسان درآمد و بعضی می‌گویند مرض رعشه گرفت و تا آخر گرفتار این عذاب بود.

یا کسی بود به نام «سلمة بن أکوه» که خدمت پیامبر(ص) نشسته و با دست چپ مشغول غذا خوردن بود، پیامبر به او فرمود با دست چپ کراهت دارد با دست راست غذا بخور. او گفت دست چپ و راست چه فرقی دارند. من با دست راست غذا نمی‌خورم! مثل همین حرفهایی که گاهی اوقات ما که بی‌خبر می‌گوئیم خیلی مراقب دین خدا، احکام خدا و دستورات الهی باشیم. اگر عقل من و شما چیزی را نمی‌فهمد نگوئیم دروغ است، پیغمبر به آن فرمود فرمود «کُل بیمینک»، با دست راستت غذا بخور. گفت نخیر، من با دست راست غذا نمی‌خورم فرقی نمی‌کند. در تاریخ آمده این فرد تا آخر عمر دست راستش از یک حدی بالاتر نمی‌آمد و نمی‌توانست چیزی را به طرف دهانش بیاورد. از این نمونه‌ها در تاریخ داریم.

بهر حال برای اینکه فضیلت‌های امیرالمؤمنین(ع) را انکار کنند و بگویند این آیات ربطی به امیرالمؤمنین ندارد، شروع به ایراد و اشکال تراشی کردند.

نکته مهمی از همین آیه استفاده می‌شود و آن این است که انکار ولایت انکار نبوّت است و انکار نبوّت ارتداد می‌آورد و حکم ارتداد هم قتل است. این مطلبی است که در اسلام وجود دارد و اتفاقاً  از مطالبی که در اسلام احدی از علمای شیعه و سنّی در آن اختلاف ندارد این است حکم مسلمانی که مرتد شود، قتل است. حالا امروز روشنفکران و طرفداران حقوق‌بشر از جمله خرده‌هایی که بر اسلام می‌گیرند همین حکم ارتداد است. متأسفانه وقت اجازه نمی‌دهد که بگویم چقدر این حکم دقیق و مطابق با عقل و فطرت و منطق است. البته اگر جوانی که پدر و مادرش مسلمانند، وقتی به سن بلوغ برسد بگوید می‌خواهم یک مدّتی در مورد اسلام تحقیق کنم، این عنوان ارتداد را ندارد ولی اگر کسی اسلام را بپذیرد و بعد مرتد شود و ارتدادش را اظهار نماید، یعنی بگوید أیها النّاس من اسلام را درست نمی‌دانم و آن را قبول ندارم حکم این فرد قتل است. البته اگر اظهار نکند این حکم را ندارد، وقتی اظهار کرد این بمنزله اعلام جنگ با اسلام است. یک دینی که این همه برای آن زحمت کشیده شده، تمام انبیاء گذشته آمدند و برای این دین از خود گذشتند، این همه انبیاء برای هدایت بشر زحمت کشیدند، حال فردی پیدا شود و بخواهد به وسیله این اظهارش برای دیگران هم  شبهه ایجاد کند، پیداست که این فرد را باید از جامعه جدا کرد و از بین برد.

در همین قضیه این شخص به پیغمبر عرض کرد یا رسول الله من شهادت به توحید می‌دهم، شهادت به رسالت می‌دهم، اهل نماز و روزه و نماز و حج‌ هستم، همه اینها را قبول دارم ولی ولایت پسر عمّ تو را نمی‌پذیرم، عذاب بر او نازل شد. چرا؟ چون همین حرف موجب ارتداد او شد، کسی که ولایت امیرالمؤمنین(ع) را قبول نکند در حقیقت نبوّت و رسالت را انکار کرده است.

سیصد آیه قرآن در مورد امیرالمؤمنین(ع) نازل شده، اینها را مطالعه کنید، اگر واقعاً در ماه رمضان هر روز با یکی از این آیات آشنا شوید، معرفت‌تان بالا می‌آید، خدا می‌داند اگر امیرالمؤمنین را درست نشناسیم نمی‌توانیم شب قدر درستی داشته باشیم، آنها که ولایت ندارند شب قدر ندارند، این شب هم برای آنها مثل بقیه شبها می‌ماند. حقیقت شب قدر آنجا است که انسان معرفتش به امیرالمؤمنین بیشتر شود، واقعاً وقتی چراغها خاموش می‌شود در رأس دعاهایمان این باشد:

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ،
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ، لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلِلْتُ عَنْ دِينِي
‏».

خدایا به حق محمد و آل محمد تو را قسم می‌دهیم معرفت ما را در این لیله‌ی قدر به خودت و رسولت و حجّتت امیرالمؤمنین و اولاد او بیشتر بفرما.

خدایا دلهای ما را با این ولایت که بزرگترین هدیه تو بر بشریت است نورانی بفرما.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین



برچسب ها :