درس اخلاق حضرت آيت الله فاضل لنکراني(دامت برکاته)ـ مرکز فقهي ائمه اطهار(ع) 93/7/16

۲۰ مهر ۱۳۹۳

۱۵:۱۹

۴,۱۳۸

خلاصه خبر :
تهذیب و کمال واقعی، سلوک واقعی این است که انسان دائماً مراتب توحید خودش را قوی کند ... این اذکار برای همین است که انسان در اثر متراکم کردن این اذکار در نفس خودش، آن حال برایش حاصل شود...این مسلک اخلاقی را ما طلبه‌ها بيشتر بايد مدنظر داشته باشيم، که قرآن روی این مسئله تکیه دارد...گاهی انسان یک کاری می‌کند که برای همیشه از نظر خدا محروم می‌شود، خیلی مراقب باشید
آخرین رویداد ها

بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ‏ءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ

أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ


يکي از بحث‌هايي که در مباحث اخلاقي بايد مورد توجه قرار بگيرد مسلک‌هاي اخلاقي است و اين مسلک‌ها را مرحوم علامه طباطبائي(رضوان الله تعالي عليه) در ذيل همين آيه سوره مبارکه بقره کاملاً توضيح داده‌‌اند.

براي تهذيب در ناحيه‌ي علم و عمل براي انسان، چند راه و مسلک را مي‌توانيم تصور کنيم.

يک مسلک؛ مسلکي است که انسان را بر مبناي غايات عقلاييه و دنيويه پيش ببرد. يعني خلقياتي را که به عنوان قضاياي مشهوره و آراء محموده است. را ملاک قرار دهد، کاري به آخرت، قيامت و خداي تبارک و تعالي نداشته باشد. بالأخره آنهايي که دين هم ندارند، يک قضاياي اخلاقي دارند و در بين آنها آدم‌هايي که متخلق به آن اخلاقيات هستند وجود دارد.

مثلاً خود اينکه قناعت؛ موجب عزّت است و طمع؛ موجب ذلّت است. کسي که طمع‌‌کار باشد، قانع نباشد، در هر امري؛ در امور مالي يا غير مالي، اين فرد ذلت پيدا مي‌کند. يا در مورد علم و جهل «العلم بصرٌ و الجهل عمي»، که يکي از آراء محموده‌ي عقلائيه است، عقلا اين را قبول داشته و در روايات ما نيز مطرح شده است.

مرحوم علامه طباطبائي مي‌فرمايند مسلک فلاسفه‌ي يونان در مسائل اخلاقي، مبتني بر همين است. يعني بحث خدا و قيامت در آن مطرح نيست.

مسلک دومي هم وجود دارد که بين همه‌ي کتب سماويه مشترک است، تمام کتب آسماني روي اين مسلک دوم کار کرده‌‌اند، قرآن و غير قرآن، و آن مسلک اين است که ما اعمال خود را بر اساس غايات أخروي تنظيم کنيم. مي‌گوئيم اگر کسي صبر داشته باشد؛ «يوفّي الصابرون بغير حساب»، اجرش خيلي زياد است.

در دنيا صبر مي‌کنيم و جزء صابرين مي‌شويم، تا خداي تبارک و تعالي در آخرت اجر زياد به ما بدهد.
«إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم‏»، ظلم بد است. چرا؟ چون «عذاب أليم» به دنبالش هست. به خودمان ظلم نکنيم، به ديگران ظلم نکنيم، چون «عذاب أليم» دارد. پس مسلک دوم اخلاقي اين است که ما بر اساس اجر و پاداش أخروي، مباني تهذيب نفس را تنظيم کنيم. ببينيم چه چيزي اجر دارد، آن را انجام دهيم و چه چيز عقوبت دارد آن‌را ترک کنيم.

غالب ما همينطور هستيم؛ مي‌گويند امروز اين نماز اگر خوانده شود اينقدر ثواب دارد، بلافاصله شروع به خواندن مي‌کنيم، اگر اين کار ترک شود اينقدر ثواب دارد؛ آن کار را ترک مي‌‌کنيد.

مرحوم علامه مي‌فرمايند در همين قسم دوم از مسلک اخلاقي نيز يک بحث‌هايي در آيات مربوط به آن وجود دارد که به بحث جبر و اختيار مرتبط مي‌شود، که اين منحصر به قرآن کريم است. يعني ما يک مسلک اخلاقي و يک راه براي تهذيب نفس داريم که در غير از قرآن، در کتب سماويه‌ي ديگر هم نيامده.

آنگاه مي‌فرمايند همين آيه‌ي شريفه، يکي از مصاديق آن است. قبل از اينکه در اين آيه تطبيق کنيم، اينکه انسان عزّت را براي خدا بداند، «أنّ العزة لله جميعاً»، آيا کسي مي‌تواند به اين مرتبه برسد که واقعاً توحيد خالص داشته باشد؟ ما خيال مي‌‌کنيم عزّت در يک امور ظاهري و اسبابش در امور ديگري است. اگر امروز عنوان آيت الله به ما گفتند، عنوان استاد به ما گفتند، يک مقامي به ما دادند، اعتنايي کردند، جواب سلام ما را دادند، فکر مي‌کنيم پس ما هم عزيز هستيم. اينها با توحيد سازگاري ندارد. قرآن مي‌فرمايد: تما عزت براي خداست.

اگر انسان تمام عزّت را براي خدا بداند، يعني حتي براي خودش عزّتي جداي از عزّت خدا تصوّر نمي‌کند، اين فرق دارد. يک وقت هست که مي‌گوئيم اين عزّت را خدا به من داد، پس من عزيزم، خير! نبايد بگويد من عزيزم، بايد بگويد غير از خدا، عزيزي وجود ندارد، براي غير از خدا عزّت معنا ندارد، عزّتي براي غير خدا معقول نيست. شبيه آنچه که امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) در تفسير سوره‌ي مبارکه‌ي حمد مي‌فرمود: اينکه مي‌‌گوييم الحمدلله، يعني حقيقت حمد براي خداست، هيچ موجود ديگري سزاوار حمد نيست. اگر ازچيزي حمد و ستايش هم بشود، همه‌اش مجازي است و در حقيقت حمد از خداوند مي‌شود.

اگر من نسبت به خودم بگويم لايق حمدم، ديگران از من تعريف کنند، ستايش کنند، اين عين شرک است.

مي‌فرمايند: اين آياتي که در قرآن است مثل: «أنّ العزة لله جميعاً»؛ يک مسلک اخلاقي منحصر به قرآن کريم است که مبتني بر توحيد خالص است.

در مورد مسلک اخلاقي اوّل که بر مبناي غايات دنيوي و آراء محموده‌ي عقلائي بود. عقلا مي‌گويند چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. مرحوم علامه طباطبائي مي‌فرمايند: قرآن اصلاً به اين مسئله اعتنا نکرده، اگر در بعضي جاها هم مي‌فرمايند «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل‏»، اينکه کاري کنيد که مردم از شما عيب نگيرند و حجّتي بر شما نداشته باشند، خداوند در واقع مسئله‌ي اخروي بودنش را در نظر گرفته است.

درس اخلاق حضرت آيت الله فاضل لنکراني(دامت برکاته)ـ مرکز فقهي ائمه اطهار(ع) 93/7/16

قرآن اين راه اول را در باب تهذيب نفوس اصلاً قبول ندارد، و لو في نفسه هم باشد. اگر کسي براي غايات دنيوي بگويد چنانچه قانع باشم پيش مردم عزّت پيدا مي‌کنم و اگر طمع داشته باشم از چشم مردم سقوط مي‌کنم، عقلا اين را مي‌پسندند، مي‌گويند بالأخره يک کاري مي‌کني که موجب مدح قرار مي‌گيري، ولي ثمّ ماذا؟ نهايت‌اش اين است که من از چشم مردم مي‌افتم يا در قلب مردم قرار مي‌گيرم، اين چه کمالي براي من مي‌شود؟ اين کمال نشد، و لو عقلا به آن کمال بگويند.

مرحله‌ي دوم هم که مسئله‌ي اجر اخروي و پاداش است، باز هم کمال واقعي نيست. مثلا کسي که مصيبتي بر او وارد شود، بگويد من صبر مي‌کنم براي اينکه خدا در روز قيامت به من اجر بدهد. کجاي اين کمال است؟‌ همان که اميرالمؤمنين(ع) در باب عبادات مي‌فرمايند که بعضي عبادت اجيري بجا مي‌آورند. اين هم همين است؛ اگر انسان در مسائل اخلاقي از اين زاويه پيش برود، بگوئيم اگر خدا توفيق داد ما نماز شب مي‌خوانيم، براي اينکه ثوابش خيلي زياد است، روز غدير روزه مي‌گيريم، ثوابش به اندازه‌ي 70 سال يا به اندازه‌ي تمام عمر است. اين عبادت اگر با اخلاص و قصد قربت هم باشد، محقق مي‌شود، ولي کجاي اين کمال است؟ کجاي اين تهذيب است؟

تهذيب، کمال و سلوک واقعي اين است که انسان دائماً مراتب توحيد خود را قوي‌تر کند. باورمان شود که عزّت، دست خداست، باورمان شود که اگر تمام دنيا در مقابل ما کرنش کردند بگوئيم همه اشتباه مي‌کنند، اين کرنش براي خداست، «هذا من فضل ربي» است، مربوط به من نيست.

طالب علم باورش شود که علم براي خداست، «هو العالم»، فکر نکنيد که ما يک روز، يک سال، پنج سال، ده سال، پنجاه سال درس خوانديم؛ واقعاً عالم هستيم. بايد بدانيم حقيقت علم نزد خداي تبارک و تعالي است. قدرت نزد خداست، «و أنّ القوة لله جميعاً»، قوّت براي خداست. کسي فکر نکند که خودش قوّت دارد، نه شخص و نه دولت، نه جامعه. قوّت و قدرت فقط براي خداست، نبايد خيال کنند خودشان چيزي دارند.

گاهي برخي از ما فقط الفاظ پراکني مي‌کنيم، اما مرحوم طباطبائي و امثال ايشان به اين راه رسيده بودند.

لذا انسان اين بزرگواران را مي‌بيند که در زندگي خود اصلاً به اين عزت‌هاي ظاهري هيچ اعتنايي نداشتند. اگر به آنها بي‌اعتنايي مي‌کردند برايشان فرقي نمي‌کرد. چون توحيدشان در يک مراتب بالايي بود.

امام خميني(رض) فرموده بودند تمام اين مردمي که مي‌گويند درود بر خميني، اگر همه‌شان بگويند مرگ بر خميني، براي من هيچ فرقي نمي‌کند. نمي‌شود گفت خداي ناکرده امام دروغ مي‌گويد. چون اگر واقعاً برايش فرق مي‌کرد، اين دروغ ايشان را از عدالت ساقط مي‌کرد. ولي اين را جدي مي‌گفت که براي من فرقي نمي‌کند. ايشان با خودش چه کرده بود که به اين مرحله رسيده بود؟

هنگام ورود به کشور در آسمان با وجود احتمال خطرهاي شديد، و آن استقبال عظيم مردم همه دنيا متوجه يک حرکت ورود بود، از امام سؤال مي‌کنند که چه احساسي داريد؟ مي‌گويد هيچي. اين خيلي حرف است. اين را کسي مي‌گويد که واقعاً خودش را در مقابل خدا هيچ مي‌داند، از اوّل تا آخر، چه وقتي که هنوز بسم الله جامع المقدمات را نخوانده بود و چه وقتي که به اوج فقاهت، عرفان، تفسير، سياست و همه چيز رسيد.

اينکه در اين آيه مي‌فرمايد «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ‏ءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»؛ ما شما را با مقداري از خوف، با کم کردن افراد، گرسنگي، ‌گرفتنِ اولاد امتحان مي‌کنيم، مفسرين مختلف بحث کرده‌‌اند که مراد از ثمرات چيست؟ ‌بعضي گفته‌‌اند: ثمرات يعني درختان نخل، ولي منظور مطلق ثمره است، گرفتنِ اولاد که ثمره‌ي قلب هر انساني است.

بعد مي‌فرمايد «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ»، «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ خيلي حرف و معنا در همين يک مقدار آيه است. صابرين آنهايي هستند که وقتي يک مصيبتي بر ايشان وارد شد احساس يک خسران بزرگ نمي‌کنند.

اگر امروز آمدند يک مقامي را از ما گرفتند، چقدر افسردگي‌ها و خانه نشيني‌ها، انزواها برايمان پيش مي‌آيد؟ اگر امروز به ما بگويند ديگر حقّ نداريد اينجا درس بدهيد، چه بساط و آشوبي در انسان به وجود مي‌آيد؟ قرآن مي‌فرمايد وقتي اين مصيبت پيش آمد، صبر و شکيبايي مي‌کند. البته مصيبت فقط مُردن افراد نيست، هر گرفتاري و سختي مصيبت است.

رسول خدا(ص) خاري در دست شريفش خاري وارد شده بود، دائم همين آيه را مي‌‌خواندند «إنا لله و إنا إليه راجعون»، و دستشان را فشار مي‌دادند تا خار از دستشان بيرون بيايد. عايشه آنجا بود، ديد رسول خدا(ص) فقط براي بيرون آوردنِ يک خار، دائماً اين آيه را مي‌خواند. عرض کرد «يا رسول الله أکلّ استرجاعک لهذه القضية»، اين همه استرجاع شما فقط براي همين يک خار است؟ رسول خدا(ص) دست شريفشان را بر کتف عايشه زدند و فرمودند: تو نمي‌داني، خدا گاهي يک امر کوچکي را بزرگ قرار مي‌دهد، «يجعل الصغير کبيراً کما يجعل الکبير صغيرا». همانطور که امر بزرگي را کوچک قرار مي‌دهد.

پس مصيبت يعني هر چيزي که در زندگي انسان به وجود آمد. اصلاً اين آيه را زياد بايد بخوانيم.

خواندنِ يک آيه يا يک ذکر، وقتي زياد گفته شود قلب دائماً صفاي بيشتري پيدا مي‌کند و آمادگي بيشتري براي درک حقايق و قضايا پيدا مي‌کند. نظير قضيه تراکم ظنون که فقهاء مي‌گويند از اين طريق مي‌توان فتوا داده شود. علوم جزئيه‌اي که به انسان مي‌‌رسد، مثلا يک نفر خبري براي زيد مي‌آورد، انسان با يک خبر يقين پيدا نمي‌کند، نفر دوم هم خبر مي‌آورد يقين پيدا نمي کند، نفر سوم و چهارم مي‌آيد و دائماً تراکم پيدا مي‌کند تا انسان به حال يقين برسد.

اين اذکار براي همين است که انسان در اثر متراکم کردن اين اذکار در نفس خود، آن حال معنوي برايش حاصل شود. گاهي اوقات مي‌گوئيم 14 هزار صلوات فرستادم، ولي حال بعد از صلوات با قبل از فرستادنش، يکي است. معلوم مي‌شود فايده‌اي نداشته. نبايد اينطور باشد.

اين آيه استرجاع را هم ائمه ما زياد مي‌خواندند. در مصيبت‌هاي کوچک و بزرگ متذکر مي‌‌شدند. مفاد آيه چيست؟

خيلي روشن، «إنا لله» يعني ما ملک خدائيم، ما مملوک خدائيم، ما اختياري در افعال و اقوال و اموالمان به معناي اختيار مطلق و استقلالي نداريم. ما براي خداييم، يعني مملوک خدائيم و او مالک مطلق ماست. اينکه بخواهد چيزي بدهد يا بگيرد، کم يا زياد کند صاحب اختيار است.‌ و از آن طرف «إنا إليه راجعون»، بازگشت ما به سوي خداست. ما بنا نيست در اين دنيا بمانيم.

در اين آيه خدا مي‌فرمايد صابرين کساني هستند که اين آيه را در مصيبت‌ها مي‌خوانند، «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ خود همين براي انسان تهذيب به وجود مي‌آورد. اگر کسي مي‌ميرد، در سخنراني‌اي که مي‌کنيم «إنا لله و إنا إليه راجعون» را مي‌خوانيم، ولي آن جهتي که مي‌خواهم بر اساس فرمايش مرحوم علامه طباطبائي استفاده کنم اين است که براي تهذيب نفس‌مان اين آيه را در زندگي و امور خودمان زياد نمود بدهيم. مال‌مان کم مي‌شود، اين آيه را بخوانيم، به ما اهانت کردند اين آيه را بخوانيم، مريض شديم اين آيه را بخوانيم، مصيبتي بر ما وارد شد، فقر و تنگدستي به وجود آمد، گرسنگي به وجود آمد اين آيه را متذکر شويم.

حالا الحمدلهي نمي‌توان گفت گرسنگي در زمان ما معنا دارد، زمان‌هاي قبل بعضي از علما مي‌گفتند چند روز گرسنه بوديم، در احوالات علما اين وجود دارد و واقعاً هم بوده است.
اين مسلک اخلاقي را ما طلبه‌ها بيشتر بايد مدنظر داشته باشيم، و قرآن روي اين مسئله تکيه دارد. در «فبشّر الصابرين»، نمي‌فرمايد آنهايي که اگر مصيبتي بر ايشان آمد گريه نکنند سکوت کنند، بلکه مي‌فرمايد، «قالوا» يعني با قلب و زبان و همه‌ي وجودشان بگويند که ما براي خدائيم، ما ملک خدا هستيم و بازگشتمان هم به سوي خداست. سپس مي‌فرمايد: «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ».
روايتي در کتب اهل سنت است که خداي تبارک و تعالي مي‌فرمايد: من به بندگانم اموال و فيوضاتي را إعطا مي‌کنم. اگر اين عِباد من، از اين اموال و فيوضي که خودم به اينها دادم، به من چيزي قرض بدهند، من ده برابر تا هفتصد برابر به آنها خواهم داد. اما من اگر چيزي را از اينها قرضاً نگرفتم، بلکه قصراً گرفتم، يعني نخواست خودش به من بدهد، مالش را گرفتم، مقام و سلامتي‌اش را گرفتم، راحت‌طلبي و تفريحاتش را گرفتم، اگر چيزي را قصراً از اينها گرفتم، به اينها سه چيز اعطا مي‌کنم؛ که اگر يکي از اينها را به ملائکه إعطا کنم راضي مي‌شوند؛ «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»؛ يکي صلوات از ناحيه خداست، عنايات خدا، صلوات خدا، يعني نظر خدا به انسان، اينکه خدا يک نظر خاص به انسان کند.

عزيزان؛ گاهي انسان يک کاري مي‌کند که براي هميشه از نظر خدا محروم مي‌شود، خيلي مراقب باشيد. گاهي يک گناه صغيره، گاهي يک بي‌ادبي به استاد، گاهي يک بي‌ادبي و هتک يک عالم، هتک يک انسان مؤمن، چيزي که متأسفانه انسان مي‌بيند، جمعي نشسته‌‌اند زيد را هتک مي‌کنند، عمرو را هتک مي‌کنند، اين آقا را بالا مي‌برند و ديگري را پائين مي‌آورند، خدا مي‌داند گاهي اوقات يکي از اينها انسان را در دنيا و آخرت از نظر خدا محروم مي‌کند، ديگر خدا به او نظر نمي‌کند.
ما بايد دقت کنيم که چکار کنيم مورد نظر و لطف خاص خدا قرار بگيريم.

کسي که مورد نظر خدا قرار گيرد دائم در زندگي‌اش ابواب علم و حکمت به روي او باز مي‌شود، احساس مي‌کند تقرّبش به خدا بالا مي‌آيد، احساس يک قلب مهر خورده‌ي منجمدِ منقبض پيدا نمي‌کند. خدا مي‌فرمايد آنها که بگويند «إنا لله و إنا إليه راجعون»، واقعاً خودمان را ملک خدا بدانيم، هيچ وقت احساس نکنيم چيزي مال خودمان است، نه اينکه اظهار نکنيم، حتي احساسش هم نکنيم، خانه و زندگي داريم، اولاد و مال داريم، کتاب داريم، هيچ احساس نکنيم که اينها مال ماست.

در کتاب‌هاي مرحوم والد ما هست، من در کتابخانه‌هاي علماي ديگر هم ديدم که مرسوم بود يک طلبه‌اي وقتي کتابي مي‌خريد، پشت کتاب مي‌نوشت «کيف أقول هذا ملکي و لله ملک السماوات و الارض». اين بايد باورمان شود.

اميدوارم که إن شاء الله در اين سال تحصيلي که در آغاز آن هستيم، در جهات اخلاقي خيلي تأمل کنيم. همه‌ي ذهن و اعضاء بدن خود را کنترل کنيم، و براي آن محاسبه و مراقبه قرار دهيم.
هم از خود مراقبت کنيم و حتي الامکان مراقب همديگر هم باشيم، همانطور که در جهات علمي مراقبت مي‌کنيم که همه رشد کنيم، در مسائل اخلاقي هم مراقبت کنيم.

اين ذکر لا اله الا الله را زياد بخوانيد. من در روايات قوي‌تر از اين ذکر، ذکري را پيدا نکردم. بالاتر از اين ذکر، ذکري نيست. حالا يا «لا إله إلا أنت سبحانک إني کنت من الظالمين»(ذکر يونسيه) يا «لا إله إلا الله» را بخوانيد.

در روايات وقتي از ائمه(ع) سؤال مي‌کنند وساوسي قلوب ما را مي‌گيرد، شک و ترديدها گاهي به ما هجمه مي‌کند، مي‌فرمايند همين لااله الاالله را بخوانيد.

قرآن هم مي‌گويد در مشکلات «إنا لله و إنا إليه راجعون» بخوانيد. همين رواياتي را که ذيل همين آيه آمده، در تفسير نور الثقلين ببينيد، اذکار را در همين الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله و لاإله إلاالله خلاصه کرده است.

سراغ يک عده‌اي که کتاب‌هايي در اذکار نوشته‌‌اند نرويد. يک سري اذکار بدون سند ودليل درست کرده‌‌اند، اين را چطور بخوانيد، آن را چطور بخوانيد!!

آنچه در اين روايات آمده را اخذ کنيد، اينها اثر دارد. واقعاً مراقبت کنيد.

حيف است! انسان ميبيند برخي در جهات علمي در حال رشد هستند، اما در جهات اخلاقي هر لحظه‌ عقب‌ مي‌روند.

مسائل اخلاقي اين‌طور است که اگر انسان مراقبت نکند، عقب مي‌رود. در مسائل علمي اگر مراقبت نکند، متوقف مي‌شود و جهلش باقي مي‌ماند، اما در مسائل اخلاقي اگر مراقبت نکنيم، دائماً عقب مي‌‌رويم، استدراج پيدا مي‌کنيم و انساني که استدراج پيدا کند، ديگر اميدي به بلند شدنش نيست.
از خداي تبارک و تعالي مي‌خواهيم که همه‌ي ما و حوزويان را، همه‌ي طلاب، فضلا، علما و بزرگان را به بهترين نحو، متخلق به اخلاق خودش بفرمايد. إن شاء الله.

امام زمان(ع) را از ما راضي و خشنود بفرمايد.
ما را از سربازان واقعي امام زمان(ع) قرار دهد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
برچسب ها :