بيانات حضرت آيت الله فاضل لنکراني(دامت برکاته) به مناسبت ولادت امام حسن مجتبي(عليهالسلام)
۰۹ تیر ۱۳۹۴
۱۵:۳۹
۲,۹۶۹
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرّحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين
و صلّي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چون این ایام مصادف با ولادت امام مجتبی(ع) است، بنابراین راجع به این حضرت نکاتی عرض کرده و انجام وظیفه ميکنیم.
نیمهی ماه مبارک رمضان مصادف با ولادت امام مجتبی(ع) است. در این مناسبتها لازم هست که هم راجع به اصل حقیقت امامت، مقداری آشنایی پیدا کنیم و هم خصوصیاتی راجع به این امام بزرگوار مطرح شود.
تبیین اجمالی حقیقت امامت؛
باید به این حقیقت اعتراف کنیم که هنوز جامعه، مردم و حتی شیعیان، با حقیقت امامت فاصله داریم و آنگونه که باید و شاید این حقیقت را درک نکردهایم. گاهی اوقات گمان ميشود امامت یک منصب اعتباری یا انتخابی یا نستجير باله وراثتی است. تعابیري که گاهی اوقات در بعضی از اذهان غیر سالم وجود دارد.
«امامت» یک حقیقتی است از جانب خدای تبارک و تعالی که در میان عدهای مخصوص قرار داده شده است. همانطور که حقیقت نبوت یک حقیقت و مرتبهای است، حقیقت امامت هم این چنین است.
امامت امری نیست که انتخاب مردم یا وراثت در آن دخالت داشته باشد. خدای تبارک و تعالی این شأنیت را در عدهای از برگزیدگان خودش دیده و این مقام و منصب امامت را برای آنها قرار داده است.
قرآن و عترت دو حقیقت جدایی ناپذیر؛
نکتهای که راجع به این منصب امامت باید مورد توجه قرار گیرد که این سبب میشود انسان مقداری آشنایی پیدا کند؛ بر حسب حدیث ثقلین که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»(1).
اینها «لن یفترقا» و از هم جدا نیستند، یعنی دو حقیقت کاملاً مرتبط با یکدیگر هستند.
در این زمینه دو جهت قابل ملاحظه است.
جهت اول: اقبال و اعراض به قرآن و عترت مسیر بهشت و جهنم؛
یک جهت این است که در قرآن همان طوری که قرآن کتابی است که اگر انسان او را اَمام خودش قرار بدهد «دخله الجنة» و اگر انسان او را خلف خودش قرار بدهد «دخله النار». این بر حسب آيات قرآن کريم و روایاتی که داریم.
ما گاهی اوقات در مورد قرآن هم یک تصویر اشتباه داریم فکر میکنیم قرآن یک کتابی است، یک دستوراتی است که خواندیم ثوابی هم دارد و اگر نخواندیم هم طوری نیست.
امر قرآن بین الاقبال و الاعراض است، اگر انسان به قرآن اقبال کند که اقبال به قرآن؛ نظر به آن و استماع، قرائت، تدبر و عمل به قرآن است، این پنج مرحله.
اعراض از قرآن این است که انسان با قرآن ارتباطی نداشته باشد، احکام قرآن را عمل نکند، دستورات قرآن را عمل نکند. بعد بر حسب روایاتی که داریم کسی که «من جعل القرآن إمامه دخله الجنة» و کسی که از قرآن اعراض کند و او را پشت خودش قرار دهد ـ نعوذ بالله ـ این کار باعث ورود به جهنم میشود.
عین همین حقیقت در مورد ائمه معصومین(ع) وجود دارد، اگر کسی اینها را امام و اَمام خودشان قرار بدهد، اگر کسی به اینها تمسک کند این راه سعادت را پیدا کرده و جایگاه او بهشت خواهد بود اما اگر کسی اینها را خَلف خودشان قرار بدهد، به اینها اعتقاد نداشته باشد، به دستورات اینها عمل نکند همین سبب ورود در نار اینها میشود، ورود در جهنم میشود، چه تناسب زیبایی بین قرآن و بین اهلبیت وجود دارد، این یک حقیقتی است، یعنی همان حقیقتی که برای این کتاب موجود خدای تبارک و تعالی قرار داده به تعبیری که امیرالمؤمنین(ع) فرمود کتاب ناطق خود ائمهی طاهرین علیهم السلام هستند.
جهت دوم: قرآن و عترت عهد بین خدا و مردم.
جهت دیگر اینکه قرآن عهد بین خدا و مردم است که در روایات داریم قرآن عهد خداست، هر روز در این عهد خدا نظر کنید و به آن عمل کنید و با این عهد بیعت کنید، هر روز با ائمه طاهرین(ع) هم همینطور است، از آیه مودت به خوبی همین استفاده میشود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»، این مودت همان عهد بین ما و ائمه معصومین(ع) است نه مجرّد یک محبت قلبی که در سایر موارد هم وجود دارد، ما عهد داشته باشیم آنچه اینها میگویند، آنچه اینها دستور میدهند را عمل کنیم.
این یک نکتهی اجمالی دربارهی اصل حقیقت امامت.
سیره امام مجتبی(ع)
اما در مورد امام حسن(ع) واقعاً وقتی انسان سیرهی ائمه معصومین(ع) را ملاحظه میکند این «تخلّقوا باخلاق الله» را انسان به خوبی در آن مشاهده میکند، ما باید زهد اینها، عبادت، ورع، حلم، ارتباطشان با مردم، مخصوصاً یکی از نکاتی که مسئولین ما باید به آن توجه کنند ببینند ارتباط ائمه معصومین علیهم السلام با مردم زمان خودشان چگونه بوده و این بسیار مسئلهی مهمی بوده؟
امام مجتبی(ع) اسوه بندگی حقیقی خدا؛
این روایت که در امالی صدوق(ره) آمده، مفضل از امام صادق(ع) عن أبیه عن جده(ع) نقل میکند:
«رَوَيْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَيْهِ فِيمَا رَوَاهُ فِي كِتَابِ أَمَالِيهِ بِإِسْنَادِنَا إِلَى الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ رِضْوَانُ اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ عَلَيْهِ فِيمَا رَوَاهُ عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع كَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِي زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ كَانَ إِذَا حَجَّ يَحُجُّ مَاشِياً وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِياً وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللهِ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ يَسْأَلُ اللهَ الْجَنَّةَ وَ يَتَعَوَّذُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ كَانَ(ع) لَا يَقْرَأُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فِيهَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا قَالَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ لَمْ يُرَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِ إِلَّا ذَاكِراً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَ كَانَ أَصْدَقَ النَّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَهُمْ مَنْطِقاً»؛(2)
در این روایت آمده است: «إن الحسن بن علی بن ابی طالب کان اعبد الناس فی زمانه» اعبد مردم در زمان خودش بوده یعنی اگر عبادت همهی مردم زمان خودش را در یک کفهی ترازو بگذارند، عبادت امام را در کفهی دیگر بگذارند این سنگینی میکند بر عبادت همهی خلایق زمان خودش.
البته واقعش این است که عبادت هر امام معصومی بر عبادت همهی خلایق إلی یوم القیامه برتری دارد ولی لااقل در زمان خودش، این چه چیز به من و شما میفهماند؟
ما که طلبه هستیم یا هر کسی که یک عنوانی دارد که در جنبهی هدایتگری مردم دخالت دارد باید عبادتش با عبادت مردم عادی و متعارف فرق کند. «وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ كَانَ إِذَا حَجَّ يَحُجُّ مَاشِياً وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِياً» حجّش را پیاده میرفت و گاهی با پای برهنه حج میرفت، این یک تعبیر دیگری در بعضی از روایات دارد: واقعاً معرفت اینها نسبت به خدای تبارک و تعالی چقدر عجیب بوده، حضرت میفرماید:
«إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ رَبِّي أَنْ أَلْقَاهُ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَى بَيْتِهِ فَمَشَى عِشْرِينَ مَرَّةً مِنَ الْمَدِينَةِ عَلَى رِجْلَيْهِ»؛
میفرماید من حیا میکنم که خدا را ملاقات کنم حین الموت اما یک بار ماشیاً تا خانهی او نرفته باشم! «فَمَشَى عِشْرِينَ مَرَّةً مِنَ الْمَدِينَةِ» بر حسب این روایت 20 بار از مدینه تا مکه رفته، حتی در بعضی از نقلها دارد که گاهی اوقات افراد سواره میرسیدند، چون در اکثر این سفرها امام حسین(ع) هم همراه ایشان بوده، عرض میکردند مرکب هست میفرمودند نه، ما بنا داریم پیاده برویم.
«وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى»، وقتی امام حسن به یادِ مُردن میافتاد گریه میکرد «وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى»؛ به یاد قبر میافتاد گریه میکرد، «وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا»؛ وقتی به یاد این میافتاد که باید یک روزی از صراط عبور کند گریه میکرد، وقتی به یاد این ميافتاد که یک روزی اعمال او در محضر خدای تبارک و تعالی عرضه میشود، فریاد میزد! از این حالت فریاد، حالت بیهوشی به او دست میداد و از خودش بیخود میشد.
«وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ يَسْأَلُ اللهَ الْجَنَّةَ وَ يَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّار»؛ وقتی به یاد بهشت و جهنم میافتاد مثل یک آدم مار گزیده می شد و بعد از خدا بهشت را مسئلت میکرد و از آتش جهنم به خدا پناه ميبرد. این حالات در مورد امام حسن(ع) مطرح شده.
در روایات و ما و جامعهی ما، مردم ما، باید خودمان را به این حالات عادت بدهیم آیا واقعاً وقتی یاد موت، قبر و قیامت میافتیم، در ما یک انقلابی، ولو یک انقلاب مختصر، یک تغییر مختصر در ما به وجود میآید؟ اگر خدایی نکرده نیست باید دنبال این باشیم که عاملش چیست و چه عاملی سبب این قضیه شده؟
امام مجتبی(ع) اسوه کامل اخلاق الهی
باز از خصوصیاتی که مربوط به حضرت در روایات و تاریخ ذکر شده که این از مصادیق بارز تخلّق به اخلاق الهی است.
«قیل له : لأی شیء لا نراک ترد سائلا وان کنت علی ناقة ؟ فقال علیه السلام : انی لله سائل ، وفیه راغب وانا استحیی أن اکون سائلا وأرد سائلا ، وان الله عودنی عادة أن یفیض نعمه علی وعودته أن أفیض نعمه علی الناس فأخشی إن قطعت العادة أنی منعنی العادة»؛(3)
به حضرت عرض شد چرا شما هرگز نیازمندی را نا امید بر نمی گردانید، اگر چه سوار بر شتر باشید؟ فرمود: خود من هم محتاج و نیازمند درگاه خداوند هستم و دوست دارم که خداوند مرا محروم نگرداند و شرم دارم در حالی که نیازمند هستم ، نیازمندان را نا امید کنم. عادت خداوند این است که نعمتهایش را بر من ارزانی بدارد و عادت من هم این است که نعمتهایش را به بندگانش عطا کنم و می ترسم که اگر از این عادت خود دست بردارم خداوند هم دست از عادت خود بردارد.
به حضرت عرض شد «لأی شیءٍ لا نراک تردّ سائلا»، برای چه ما هر وقت میبینیم کسی سراغ شما میآید و چیزی از شما میخواهد شما رد نمیکنید؟ «فأجاب»، ببینید چه جوابی میدهد؟ حالا اگر افراد معمولی بخواهد جواب بدهند یک جوابهای معمولی مطابق با ذهن معمولی خود ما داده میشود، گاهی اوقات میگوئیم مثلاً میخواهیم جنبهی پدری کنیم؟ کمک به هم نوعماست، این هم انسان ومن هم انسان هستم چرا من سیر و او گرسنه باشد؟ روی ترحم و دلسوزی است که البته اینها هم بد نیست!
ولی تحلیل ما از کمک کردن به دیگران در همین دایرهها دور میزند اما ببینید امام حسن(ع) چه فرموده؟ فرموده «إنی لله سائلٌ و فیه راغب»، عرض میکند من خودم نسبت به خدا سائلم، یعنی خودم یکی از سائلین هستم و نسبت به خدا امید و رغبت دارم «و أنا استحیی أن أکون سائلاً و أردّ سائلا»، من حیا میکنم که خودم سائل باشم ولی در عین حال سائلی را رد کنم.
حالا عمده این جمله است «و إن الله عوّدنی عادتاً أن یفیض نعمه علیه و عوّدته أن أفیض نعمه علی الناس» خدا یک عادتی داده که نِعَمش را به من جاری کرده و من هم این چنین با خدا برخورد کردم که نعم خدا را بر مردم جاری کنم، یعنی آنچه انسان به دیگری میدهد فکر نکند مال خودش هست، فکر نکند برتری نسبت به او دارد، بلکه او را بندهی خدا بداند و بداند که ارادهی خدا و طلب خدا در این است که انسان این کار را انجام بدهد و به عبادش برسد.
همانطور که خدا نعمش را بر انسان افاضه میکند تخلّق به اخلاق الهی این است که این انسان هم در حدّ محدود خودش این نعم را به سایر بندگان برساند، این کجا و آن تحلیلهای ضعیف دیگری که عرض شد کجا؟ نه ترحم در آن هست نه دلسوزی است و نه قوم و خویش بودن و همنوع بودن و هم لباس بودن است! خدا این کار را میکند من هم میخواهم تا یک اندازهی ضعیفی فعلم فعل خدا شود، بعد حضرت میفرماید: «فأخشی إن قطعت العادة أن یمنع العاده» اگر من این را ترک کنم خوف این را دارم که خدا هم لطفش را از من دور کند و من را از آن ممنوع کند.
نمونه تاریخی اول
آن قضیهی مرد شامی را همه شنیدید؛ در روایت آمده است:
أَنَّ شَامِيّاً رَآهُ رَاكِباً فَجَعَلَ يَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا يَرُدّ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ ضَحِكَ وَ قَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاكَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ عُرْيَاناً كَسَوْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا لَكَ فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِكَ كَانَ أَعْوَدَ عَلَيْكَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِيضاً وَ مَالًا كَبِيراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلَامَهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ «اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالاتِهِ» وَ كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللهِ إِلَيَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.(4)
مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید در حالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنام گویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد...
وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.
واقعاً باید امروز در جامعه ما خیلی توجه شود یک مرد شامی که ظاهرش این است که مسن بوده به مدینه آمده و حضرت هم سوار بر مرکبی بودند، شروع کرد به اهانت کردن، شروع کرد به لعنت کردن، لعن خیلی مسئلهی مهمی است. حضرت چیزی نفرمود تا او لعنش تمام شد و حرفهایش تمام شد و دشنامهایش تمام شد، بعد یک تبسمی کردند.
ببینید انسان آن هم نوهی رسول خدا، امام معصوم، یک آدم شامی بیاید لعن و اهانت کند حضرت اول یک تبسمی کردند و بعد فرمودند: «ایها الشیخ اظنّک غریباً» فکر میکنم در این شهر غریبی و شاید اشتباه کردی این حرفهایی که درباره ما میزنی، اگر چیزی میخواهی به تو بدهیم، اگر میخواهی راهنماییات میکنیم، اگر چیزی را میخواهی برایت جایی ببریم، اگر گرسنهای سیرت کنیم، اگر عریانی تو را بپوشانیم،اگر محتاجی بینیازت کنیم! حتّی فرمود میتوانی پیش ما بمانی تا وقت مردن، چقدر سماحت و بزرگواری؟ که وقتی این جملات را این شخص کرد گریه کرد «و قال أشهد أنک خلیفة الله فی أرضه» تو خلیفهی خدایی.
مخصوصاً ما روحانیون، اینها باید برای ما خیلی درس باشد. اگر یک وقتی کسی آمد به خاطر گرفتاریهایی که دارد مخصوصاً در زمانهی ما مردم گرفتاری دارند و گرفتاریهایشان هم کم نیست، به یک مسئول مراجعه میکنند گاهی اوقات ممکن است یک مقدار عصبانی هم شوند، باید حلم و حوصله داشته باشیم این سیرهی ائمهی معصومین (ع) است، این شخص منقلب شد و گفت واقعاً شما خلیفهی خدا هستی، «الله أعلم حیث یجعل رسالته و کنت أنت و أبوک أبغض خلق الله إلیه و الآن أنت أحبّ خلق الله إلیه»، من قبل از این برخورد بغض تو و پدرت در دلم بود و تو و پدرت ابغض خلق الله بودی ولی الآن احبّ خلق الله هستی، این چقدر برای ما درس است.
نمونه تاریخی دوم؛
قضیهی دیگری که همه شنیدید در منبرها زیاد از خطبای محترم شنیده شده ولی باز باید توقف کنیم و تأمل کنیم و از آن نکته بیرون بیاوریم و برای خودمان درس بگیریم؛ ما در مورد ائمه هم راجع به حقیقت امامت باید توجه کنیم و هم راجع به سیرههای شخصی اینها، خصوصیاتی که اینها دارند. در روایات آمده است:
«بِإِسْنَادِهِ عَنْ نَجِيحٍ قَالَ: رَأَيْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع يَأْكُلُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كَلْبٌ كُلَّمَا أَكَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْكَلْبِ مِثْلَهَا فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَا أَرْجُمُ هَذَا الْكَلْبَ عَنْ طَعَامِكَ قَالَ دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحِي مِنَ اللَّهِ تَعَالَى أَنْ يَكُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا آكُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ»(5)
ملا محمد باقر مجلسی(ره)در بحار الانوار از برخی کتابهای مناقب معتبره به سندش از مردی به نام نجیح روایت کرده که گوید: حسن بن علی(ع)را دیدم که غذا می خورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمه ای که می خورد لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ می داد. من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه می دهی من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟در جواب من فرمود: (او را بحال خود واگذار که من از خدای عز و جل شرم دارم که حیوان روح داری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم
این قضیه در تاریخ نقل شده که یک غلام سیاهی بود که سگی داشت و یک قطعه نانی هم در دستش بود، یک لقمه خودش میخورد و یک لقمه هم به این سگی که نگاهش میکرد میداد، حضرت داشتند عبور میکردند این جریان را دیدند خیلی خوشحال شدند، به این غلام فرمود چه چیز تو را وادار کرده که این کار را انجام می دهی؟ آیا کسی به تو گفته، مولای تو گفته که این کار را بکنی؟ عرض کرد نه، «إنی لأستحیی أن آکل و لا أطعمه»، حیا آن هم از یک حیوان، آن هم در خوراک! چقدر این برای انسان درس است.
یکی از چیزهایی که در جامعه ما باید زنده شود حیا است، حیا باید یک مقداری بیشتر بین جامعهی ما رواج پیدا کند، حالا حیاء در کلام، حیای در نگاه، حیای در خوراک، متأسفانه بعضیها در خوراک حیا که ندارند هیچی فرقی هم برایشان بین حلال و حرام نمیکند. اگر انسان حیا داشته باشد میبیند این مال از خودش هست یا نیست؟ حالا اصلاً مسئلهی دین هم کنار برود، بالأخره اینکه این مال دیگری است و این مال شخص دیگری است ربطی به دین ندارد. اگر انسان یک مقدار غیرت و حیا داشته باشد تصرف در مال دیگران بدون اجازهی او نمیکند، اینطور نیست که بگوئیم فقط دین آورده، قبل از دین هم عقل و هم فطرت انسان این را به انسان میگوید.
یک غلامِ سیاه آن هم در لقمهی نان، آن هم از یک سگ، سگی که در اسلام از جهت فقهی نجس است. سگ از نظر فقهی نجس است ولی احکامی برایش هست، حتی سیر کردن او رجحان دارد، غذا دادن به او، سیراب کردن او، اما با رعایت شرایط. اینکه از غرب متأسفانه باب شده گاهی اوقات در بعضی از ایرانیهای ما (البته بحمدالله نادر است) که سگ را جزء زندگی خودشان میکنند به این معناست که فاتحهی انسانیت خودشان را خواندند.
سگ یک حیوان محترم است از این جهت که غذا دادن به او، سیر کردن او، نگهداری کنند برای اینکه حارص بیت و منزل باشد ولی در عین حال نجس هم هست، ولی دست مرطوب به او بخورد نجس می شود، ولی امام معصوم از یک کسی که حضرت از او سؤال میکنند که چرا این کار را کردی؟ میفرماید «إنی لأستحیی»، من حیا کردم و این نگاه کند و به او چیزی ندهم، حالا حضرت چکار کردند؟ فرمود بنشین سر جایت و از جای خودت تکان نخور، مولای تو کیست (من تعبیر میکنم) رفتند مولایش را پیدا کردند فرمودند من این غلام را از تو میخرم، او را آزاد کردند، بعد فرمودند کجا زندگی میکردی؟گفت این خانه را مولا گفته بود در آن زندگی کن، آن خانه را هم خریدند و ملک این غلام کردند، برای یک کار ناشی از حیا.
امروز جوانهای متقی باارزش با حیا کم نداریم، اگر دیدیم روی غیرتشان وقتی یک جایی زنِ نامحرم میرود اینها حیا میکنند، یا رعایتاً لامتثال حکم خدا یا از باب حیا سرشان را پائین میاندازند از ایشان تقدیر کنیم این یک ارزش است، این ارزشها را حفظ کنیم.
علی ایّ حال زندگی امام حسن(ع) تماماً برای ما درس است و تعابیری که در کتب خود اهلسنت راجع به امام حسن(ع) آمده و من باز اینجا این نکته را عرض کنم که تمام تاریخ را اگر زیر و رو کنید یک نقطهی ضعف و اشکال در زندگی ائمه ما پیدا نمیکنید، بگویند یک جا جهالت داشتند، یک جا خلاف اخلاق انجام دادند، خلاف ادب انجام دادند، هیچ تاریخی چنین چیزی ننوشته یعنی تمام مورخین، تمام محدثین، مکانت علمی، معنوی، عبادی، اخلاقی، سیاسی ائمهی ما را قبول دارند، خیلی از آنها میگویند مودّت به قربی واجب است منتهی اینها توجه نمیکنند که این مودّت فقط مودت قلبی نیست. شیعه افتخار دارد که چنین ائمهای را دارد.
تمسک به قرآن و عترت، تنها راه نجات اسلام و بشریت؛
من عرض میکنم مشکلات امروز اسلام، مشکلاتی که امروز توسط داعش و ... که زائیده و متولد سازمان های امنیتی اسرائیل و آمریکاست، این که عرض میکنم شواهد زیادی دارد، سالها مطالعه کردند چکار کنند که اسلام و شیعه را از بین ببرند اینها را درست کردند، دیدند در اسلام رحمت است گفتند یک اسلامی درست کنیم که به راحت سر بچه را ببُرد، فرقی هم برایشان نکند.
هر ارزشی که در اسلام هست عکسش را قرار دادند و اسمش را اسلام گذاشتند، راه نجات مسلمین چیست؟ فقط تمسک به قرآن و اهلبیت است. یعنی همان که رسول خدا(ص) فرمود.
من در ملاقات یکی از علمای الازهر که آمده بود گفت راه مقابلهی با این تکفیریها و داعشیها چیست گفتم: «من تمسک بهم نجا و من تخلف عنهم غرق».
این یک واقعیتی است تمسّک به اهلبیت امروز میتواند بشریت را نجات بدهد. امیدواریم که ولادت با سعادت امام حسن(ع) برکات فراوانی برای جامعهی اسلامی و برای شیعه و برای نظام جمهوری اسلامی ما و مردم عزیزمان داشته باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
-----------------------------
پي نوشتها:
1. وسائل الشيعة؛ ج27، ص: 34 عاملى، حرّ، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، 30 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1409 ه ق.
2. فلاح السائل و نجاح المسائل؛ ص: 268حلّى، سيد ابن طاووس، رضى الدين، على، فلاح السائل و نجاح المسائل، در يك جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1406 ه ق.
3. نور الابصار ، ص 123 - کنز المدفون ، ص 434.
4. منبع: مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ج4، ص: 19.
5. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج7، ص: 192 نورى، محدث، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، بيروت - لبنان، اول، 1408 ه ق.