دین و حوزههای علمیه بايد معيارهاي هنر سالم را بيان کنند
۰۴ اسفند ۱۳۹۵
۱۸:۳۳
۳,۸۴۷
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرحمن الرحیم
از حضور ذیقیمت حضرت آیت الله مقتدایی و آیت الله علیدوست و شما فضلا و اساتید محترم تشکر ميکنم.
خدا را شاکر هستیم که به برکت این نظام اسلامی، حوزهی علمیه به معارف و حقایقی از دين توجه پيدا کرد که در منابع و متون ديني ما مخفي مانده بود، خصوصاً فقه ما که از برکت ضرورتهای این نظام توسعهی بسیار خوبی پیدا کرده و در این چند دهه مخصوصاً در این دو دههی اخیر قدمهای خوبی را برداشته شده است. هرچند متأسفانه بروز بیرونی و انتشارش آن طوری که باید و شاید نبوده، بهطوري که در همین قم هم چندان اطلاعی برای همهگان حاصل نشده اما واقعیت این است که دست فقها و محققین بر دامنههای بسیار بلندی قرار گرفته و قلههای خوبی را فتح کردهاند.
امروز تحقیقات بسیار خوبی توسط برخی محققین حوزه در ابعاد مختلف فقهی صورت ميگيرد که همین میطلبد تا از حضرت آیت الله مقتدایی تقاضا کنم شورای عالی حوزه و جامعه مدرسین همایشی را با عنوان تحولات فقهی در حوزهی علمیه قم، برگزار نمايند.
مراکز پژوهشي بحمدالله تأسيس شده و با تأليف کتب و مقالات تحولي در عرصه فقه شيعه ايجاد کردهاند. بعضی از علمای بزرگ الازهر که به قم آمده و از همین مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام) بازديد نمودند متعجب شده و میگفتند ما اصلاً فکر نمیکردیم در قم چنین بحثهای عمیقی در مباحث فقهی مطرح شده باشد.
البته تا هدف مطلوب فاصله زیاد است و نمیتوانیم بگويیم آنچه مقصود رهبری معظم انقلاب هست انجام شده، اما انصافش این است که قدمهای بزرگی برداشته شده. یکی از بخشها همین بحث فقه هنر است، این عنوان هنر یک عنوانی بود که اصلاً مجالي برای ذکر آن در میان متدیّنین و نيز حوزههای علمیه نبود، اما امروز ما به این نتیجه رسیدهایم که فقه در مورد هنر حرف دارد و فقيه بايد در مورد هنر نظر بدهد. همانطور که ما فقه سیاسی، فقه اجتماعي، فقه اقتصادي، فقه بانوان و فقه کودک داریم، یک بخشی از فقه هم مربوط به هنر است و واقعاً در این جهت ما هنوز در قدمهای اولیه هستیم.
مقصود از فقه هنر دو چیز میتواند باشد. یکی فقه موضوعات هنری است. امروز موضوعات هنری فراوانی وجود دارد شعر، طنز، موسیقی، غنا، مجسمهسازي، فيلم و تصوير. در فقه مرتبط با موضوعات هنري، بايد نگاه مجددي به اين موضوعات کنيم. البته مقصود از نگاه مجدد این نیست آنچه مسلم الحرام است حلال بشود، این دیدگاه سفیهانه است نه فقیهانه، بلکه مقصود این است که باز با زوایای دقیقتر و نگاه عميقتری ادله مورد بررسی قرار بگیرد، مطلب دوم درباره فقه هنر یعنی ما مستند به ادله و منابع، در عناوین و موضوعات باب هنر یک روش جدید خلق و ابداع کنیم.
به نظر میرسد در فقه به صورت کلی باید این مسئله نسبت به عناوين موجود مطرح بشود، گاهی اوقات فقیه خود عنوان را محور قرار داده و میگوید عنوان غنا، حلال است یا حرام؟ اما ديگر این عنوان را بررسی نميکند که آیا یک عنوان مستقل است یا تبعی؟ عنوان مادون است یا مافوق؟ حال اگر ما در فقه به این نتیجه برسیم که اين عنوان تحت عنوان ديگري قرار دارد، مثلاً غنا تحت عنوان قول زور و آن قول زور هم تحت عنوان باطل قرار دارد، آیا اینجا روش استدلال و مسير اجتهادي تغییر نمیکند؟ من عرضم این است که قابلیت بحث در اینجا وجود دارد، البته اين مطلب به عنوان یک نظریه است نمیخواهم آن را به عنوان نتیجهی نهایی عرض کنم، حالا خواهم گفت اين نظر خیلی مطلب دارد و باید روی آن کار شود.
همچنانکه در فقه و اصول قدیم اصلاً بحث تمایز بین علت و حکمت مطرح نبود، ولي در فقه و اصول متأخر اين بحث تمایز مطرح شده و آثار فراوان آن را هم میبینیم، یا در فقه و اصول قدیم ما بحث حیثیت تقییدیه و تعلیلیه را نداشتيم اما در اصول و فقه متأخر داریم. شايد این نظريه هم بتواند نقش بسزايي داشته باشد و چه بسا مهمتر از آنها باشد.
فقیه وقتی به بحث غنا میرسد، اگر بگويد غنا خود يک موضوع اصلي و مستقل است بايد خود غنا را تعریف کند، لذا دهها تعریف، شاید حدود دوازده سیزده تعریف برای غنا مطرح شده باشد. اولین سؤال این است که این غنا چرا در خود متون دینی تعریف نشده و آقایان تعريف آن را به عرف و متخصّصين ارجاع میدهند؟ میگوئیم اصلاً سؤال ما این است که چه نیازی هست که ما غنا را تعریف کنیم؟ لعلّ ائمهی ما(علیهم السلام) نیازی نمیدیدند به اینکه غنا را به عرف ارجاع بدهند یا تعریف کنند، برای اینکه غنا یک موضوع بالذات و استقلالی نیست، یک موضوع مادون از عناوین مادون است، غنا تحت عنوان قول زور و قول زور هم تحت عنوان باطل قرار ميگيرد. در موسیقی هم همینطور است، آن هم ممکن است گفته شود تحت عنوان لهو و لهو هم تحت عنوان باطل قرار میگیرد.
در يک روايت صحیحه، ریّان بن صلت میگوید به امام هشتم(علیه السلام) عرض کردم مأمون عباسی از قول شما و پدرتان نقل میکند که غنا حلال است. حضرت فرمود دروغ میگوید، حتی با اين تعبیر که «کذب الزندیق»! بعد فرمود آنچه که پدر من بيان کرده این است که ميپرسد که ميپرسد: «إِذَا مَيَّزَ اللهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَنَّى يَكُونُ الْغِنَاءُ؟ فَقَالَ: مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ: قَدْ حَكَمْت»[1] از اينکه فرمودند در تمييز بين حق و باطل غنا در قسم باطل قرار میگیرد معلوم میشود که اينجا یک عنوان دیگری به عنوان حاکم وجود دارد به نام باطل.
ما در علم اصول بحث حکومت را مطرح میکنیم اما بحث حکومت در علم اصول مجرّد این است که دلیلی را مفسر يا ناظر به دليل ديگر قرار بدهيم، ـ براساس اختلاف نظر اصوليين نسبت به نظر مرحوم شیخ انصاری که مُبدع و مبتکر بحث حکومت به این شکل است آیا نظرش در باب حکومت این است که تفسير لازم است؟ یا نظارت کفایت میکند؟ آیا حکومت فقط در ادلهی لفظیه است و...؟ ـ ولي عرض بنده يک چيزي تقريبا بالاتر از بحث حکومت است، اينجا يک عنوان حاکم بر عنوان ديگر است، يعني اگر غنايي تحت عنوان باطل درآيد، حرام ميشود، والاّ از اين حکم خارج است، اين کلام آثاري دارد که به چند مورد از آن اشاره ميشود.
به نظرم اين کلام نه فقط در فقه هنر بلکه در همه ابواب فقه جاري است حتي در عبادات هم بهصورت محدود ممکن است جاري باشد. مثلا در مورد جواز خواندن قرآن در نماز ولو ما دليل خاص هم نداشته باشيم اما ميگوييم القرآن ذکرٌ، در نماز هم مطلق ذکر جايز است پس به همين دليل ميشود در نماز قرآن خوانده شود.
يا در بحث قواعد فقهیه در چند جا به اين نکته رسيدهام که برخی از مضامین روایات مطابق با یک قاعده است، اما آقايان به مضمون روایت اشاره میکنند و تمام میشود. در حاليکه ما باید آن قاعده را نيز از روايت استخراج کنيم.
حالا اگر قاعده این باشد که در هر نمازی میشود ذکر آورده شود، قرآن و هر چیز دیگری هم که مصداق ذکر باشد قابليت دارد که در نماز اتیان بشود، این بحث در عبادات به شکل خیلی محدود ميآيد ولي عمدتاً در بحث معاملات جاري است. معاملات بالمعنی الاعم مثل بیع، اجاره، نکاح و در همین مسائل هنری هم جایگاه خیلی خوبی میتواند داشته باشد.
توقع من این بود که از سال گذشته تا حالا بر این نظریه بايد چند نقد و يا تأييد ذکر ميشد، متأسفانه در حوزه نظريههايي ارائه ميگردد اما دنبال و پيگيري نميشود. خود من از سال گذشته تا کنون دنبال اين بودم که اين کلام موارد دیگری هم در فقه دارد یا نه؟ خصوصاً در بحث غیر عبادات این مسئله خیلی مهم است.
آثار مهم این نظریه این است که؛
اولاً دیگر لزومی ندارد ما بخواهيم غنا را تعریف کنیم، بلکه بايد آن عنوان اصلی را تعریف نمود. نتیجهاش هم این خواهد شد که ائمه مصداق را با توجه به آن عنوان بيان فرمودهاند. شما ببینید در روایات راجع به مسئلهی شطرنج تعابیر عجیبی مثل کفر وارد شده چون در آن زمان شطرنج مصداق ترويج کفر و حکومت کفر بوده است لذا در روايت آمده «الشطرنج کفرٌ»، حال ما بايد این کفرٌ را استخراج کنیم، مثلاً من میدیدم در فقه شاید صدها مصداق براي کفر بيان شده است. اينکه کفر گاهی در مقابل ایمان است، گاهی در مقابل شکر نعمت است را قبول دارم، ولی آيا نباید اینها ریشهیابی گردد و بحث بشود که این مصادیقی که ائمه در زمانهای مختلف بيان نمودهاند از چه بابی بوده است. لذا اولین نتیجه این است که اين موضوعات نياز به تعريف ندارند.
اگر ما اين نظريه را بپذيريم ديگر لازم نیست موسیقی را تعریف کنیم. این همه وقت صرف شود که فرق بین موسیقی و غنا چیست؟ این از چه مقولهای و آن از چه مقولهای است؟
اثر دوم این است که اطلاق و عموم در این ادله جاری نمیشود، وقتی گفته شود «الغنا حرامٌ» فقیه دیگر نمیتواند به اطلاق این تمسک کند، برای اینکه این عنوان، عنوان اصیل نیست بلکه بیان یک مصداق به عنوان مادون از آن عنوان کلی است بلکه باید سراغ آن عنوان کلی، برويم و ببینیم آیا لهو یا باطل مطلقا حرام است یا مطلقا حرام نیست؟
اثر سوم بحث تعارض و تزاحم است، یکی از سؤالات این است که این همه تعارض در روایات براي چيست. چرا فقه ما این همه وقت براي جمع بین این روایات و حل تعارض آنها صرف ميکند، با این بیان، بسیاری از تعارضها کنار میرود، تعارض بين عناوين اصلي ممکن است ولي مصادیق قابلیت تعارض با یکدیگر را ندارند، لذا باید سراغ عناوین اصلی برويم.
اثر چهارم در ملاکات است. گاهی اوقات ميپرسيم غنا به چه ملاکی حرام است؟ ما نبايد ملاک را در این مصاديق مطرح کنیم، بلکه بايد در آن عنوان اصلی باطل مطرح شود که باطل به چه ملاکی حرام است؟ به چه ملاکی اشتغال به باطل درست نیست؟
اثر پنجم که در ضمن مطالب قبل بيان شد اين است که عناوین مافوق همیشه به منزلهی حاکم و مفسر برای عناوین مادون هستند.
اثر ششم، ممکن است اینطور بگوئیم که همیشه عناوین مافوق داراي جنبهی تقییدی و حیثیت تقییدیه برای عناوین مادون هستند. در بحث صوت المرأة عورة و المرأة کلها عورة، این مسئله وجود دارد که آيا صرف شنيدن صداي زن حرام است يا حرام نيست؟ اگر صداي زن را عورة بدانيم بايد بگوييم حرام است و نبايد کاري به عنوان ديگر داشته باشيم و اينکه موجب فساد باشد یا نباشد، اما در کلمات آقایان مشاهده ميکنيم که میگویند اگر موجب تهییج بشود، اگر موجب فتنه بشود، اگر خوف فتنه باشد در اینصورت حرام است.
در همين بحث فقه هنر یکی از اموری که فقیه باید به آن توجه کند ـ به اين مطلب خوب عنایت شود تا اشتباه برداشت نشود ـ ما نمیتوانیم در مجموعهی شریعت آنچه را که در انسان محدود و محکوم به غرایز است تخطئه کنیم، در همین بحث «صوت المرأة عورة» آیه شریفه 32 احزاب «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا» اين «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» را چطور بايد معنا کنيم؟ ممکن است کسي بگويد اصلاً صداي زن جوان اين اثر را دارد، آیا به این معناست که همهی مردم فی قلبه مرض میشوند؟ یعنی بگويیم مجرد لذت حرام است.
همانطوری که کسي از یک منظرهی زیبا لذت میبرد اگر از صدای يک زن لذت برد حرام است؟ اين يکي از موضوعاتی است که حوزه باید به آن جواب بدهد، هنوز هم خود ما درگیر هستیم وقتی یک زن خطابهای را ایراد میکند يا اخبار را از تلویزیون میخواند، این مسئله يک مقدار طبيعي است که صوت يک انساني را ميشنود و اگر صدايش خوب باشد آن را ميپسندد و تعريف از آن ميکند. آیا این مراد از طمع است تا بگويیم به مجرد اینکه گفت صدای خوبی است، همين مقدار از لذت را بگوييم حرام است؟
به نظرم می رسد که در بحث فقه هنر و ديگر مباحثي که مرتبط با اقتضاءات غريزي و فطرت انسان ميشود یکی از زوایایی که فقیه بايد به آن توجه کند اين است که شارع نميتواند اين اقتضاي غريزه را حرام کند، پس آيه چه ميشود؟ بگوييم اين «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» مجرد لذت بردن متعارف و اينکه بگويد اين صدا صداي خوبي است نيست. بلکه بايد فوق اين باشد. اگر موجب اين شود که خود را به فکر حرام بيندازد که بعضي از بزرگان هم اينطور معنا کردهاند که زن به نحوی صحبت کند که این مرد به فکر بیفتد که خدای ناکرده مرتکب حرام بشود، این ممنوع است.
از این نکته این استفاده را میکنم در فقه هنر علاوهی بر توجه به عناوین مادون و ما فوق و آثار آن که بيان شد بايد به اين جنبهها هم توجه کنيم طوري اسلام را مطرح نکنيم که تلقي شود اسلام با مطلق لذت مخالف است، و هرچه را که در اين مقوله واقع ميشود خط بطلان دورش بايد کشيد. خير اسلام با لذت حرام و با لذتی که موجب فساد باشد مخالف است.
امروز هنر فقط به عنوان یک ابزار در جامعه مطرح نیست که بگويیم خوب است دين هم از این ابزار برای ترویج دین و معرفی پیامبران استفاده کند، فیلمهایی که در مورد پیامبران تولید میشود چقدر اثر دارد، اینها سر جای خود محفوظ است، اما اينک هنر یک واقعیت و بلکه یک ضرورت زندگی است منتهی هنر سالم و صحیح. حال چه کسی باید این صحت و سلامت را بیان کند؟
دین و حوزههای علمیه است که بايد معيارهاي هنر سالم را بيان کنند. ما بايد مرز بین هنر فاسد و غیر فاسد، هنر دینی و غیر دینی را تبيين کنيم. ممکن است بعضي اصل این تقسیم را قبول نداشته باشند، ولی بالأخره باید مغز مطلب را بیان کنیم بگوئیم کجا گرفتار حلال و کجا گرفتار حرام میشوید، برای بیان این مطالب هم بايد به مسئله غرايز بشر و اقتضاءات آن کاملاً توجه داشته باشیم.
اين شبهه يک زماني براي خود من مطرح بود لعلّ هنوز هم هست فرض کنید اگر یک مردی حرفی زد و زنی خندید يا زنی حرفی زد و مردی خندید، هر دو هم نامحرم هستند، آیا اینجا میشود گفت حرام است، اگر این باشد که واقعاً نه فقط صدا و سیما بلکه زندگي عموم مردم مشحون از این حرمتهاست! يا بنا بر همین نکتهای که بيان شد بگوييم اسلام جایی که مقدمه فساد و منجر به فساد میشود را حرام کرده است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] ـ کافي 6: 435.