فضايل «علم» در نگاه امام المتقين حضرت علی(علیه السلام)
۲۷ خرداد ۱۳۹۶
۱۳:۵۹
۵,۳۰۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
آنچه پيش روي داريد، گفتاري از فقيه وارسته و مرجع عاليقدر تشيع، مرحوم آيتالله العظمي فاضل لنکراني است.
اين گفتار، شرحي کوتاه بر بخشي از حديث زيبا و طولاني و سرشار از حکمت اميرمومنان حضرت امام عليبنابيطالب(ع) است که درباره جايگاه و ارزش و نقش علم و دانش بيان فرمودهاند.
اين بخش کوتاه از روايت طولاني حضرت علي(ع) به چند موضوع اختصاص مييابد که اين مرجع ژرف انديش شيعه به خوبي آنها را تشريح کرده است.
اين گفتار عالمانه را در دهمين سالروز رحلت اين مرجع انقلابي که همزمان شده است با سالروز شهادت مولاي متقيان، از نظر خوانندگان گرامي ميگذرانيم.
***
كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقُولُ: يَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ كَثِيرَةٍ فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ وَ عَيْنُهُ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْحَسَدِ وَ أُذُنُهُ الْفَهْمُ وَ لِسَانُهُ الصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ الْفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّيَّةِ وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَةُ الْأَشْيَاءِ وَ الْأُمُورِ وَ يَدُهُ الرَّحْمَةُ وَ رِجْلُهُ زِيَارَةُ الْعُلَمَاءِ وَ هِمَّتُهُ السَّلَامَةُ وَ حِكْمَتُهُ الْوَرَعُ وَ مُسْتَقَرُّهُ النَّجَاةُ وَ قَائِدُهُ الْعَافِيَةُ وَ مَرْكَبُهُ الْوَفَاءُ وَ سِلَاحُهُ لِينُ الْكَلِمَةِ وَ سَيْفُهُ الرِّضَا وَ قَوْسُهُ الْمُدَارَاةُ وَ جَيْشُهُ مُحَاوَرَةُ الْعُلَمَاءِ وَ مَالُهُ الْأَدَبُ وَ ذَخِيرَتُهُ اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ وَ زَادُهُ الْمَعْرُوفُ وَ مَاؤُهُ الْمُوَادَعَةُ وَ دَلِيلُهُ الْهُدَى وَ رَفِيقُهُ مَحَبَّةُ الْأَخْيَارِ".(1)
اميرالمومنين(ع) ميفرمايد:اي دانشپژوه! همانا علم و دانش امتيازات بسياري دارد،که اگر آن را به انسان کاملي تشبيه کنيم، تواضع سر او است، بيرشکي و دوري از حسد چشم، فهميدن گوش، راست گفتن زبان، کنجکاوي و بررسي حافظه، حسن نيت قلب، معرفت امور عقل و خرد، مهرورزي و رحمت دست، ديدار علما و دانشمندان پا، سلامت همت، ورع و پرهيزکاري حکمت، نجات و رستگاري قرارگاه، عافيت جلودار، وفا مرکب، نرمش سخن اسلحه، رضا شمشير، مدارا کمان، گفتگوي با علما لشکر، ادب ثروت، دوري از گناهان پسانداز، احسان و نيکي توشه، سازگاري آشاميدني، هدايت رهبر و رهنما و دوستي نيکان رفيق او ميباشد.
اين حديث حقيقتا يک اعجاز وکرامت است، چنين معارفي بايد از بيت مرتبط با وحي صادر شود وگرنه امکان ندارد افراد عادي بتوانند چنين مطالبي را به اين زيبايي بيان کنند.
چند جمله از اين روايت مفصل و جالب را توضيح ميدهم:
از کلمه "کَانَ"، حالت استمرار و تعدد استفاده ميشود، از اين رو معلوم ميشود اين مطلب مورد عنايت اميرالمؤمنين(ع) بوده که حضرت آن را مکرر بيان کردهاند.
حضرت ميفرمايد: جوينده علم با ياد گرفتن تعدادي اصطلاح به حقيقت آن دست پيدا نميکند بلکه علم با فضيلتهاي زيادي همراه است و زماني که آن فضايل محقق شد ميتوان گفت که شخص با تلاش و کوشش آن را به دست آورده است.
حضرت امير(ع) با لطافت خاصي، علم را به بدن انسان تشبيه کرده است و با تعبيرهاي جالبي، سر، چشم، گوش، زبان، دست، پا و ساير اعضاي اين بدن را مشخص ميکند.
انسان در جسم مادي از نعمتهاي زيادي برخوردار است، به طوري که اگر در هر يک از اين نعمتهاي الهي کمي اختلال پيدا شود چه بسا زندگي او مختل شود و گاهي - خداي ناکرده - به دليل از بين رفتن حتي يک عضو، خصوصا اعضاي مهم و حساس، خطرات بزرگي او را تهديد خواهد کرد.
به همين دليل نبياکرم(ص) در دعاي معروفي که منسوب به ايشان است ميفرمايد: خدايا! چشم و گوش من را - که اعضاي مهم بدن من هستند - وارث من قرار بده!(2)
در آن دعا از خداوند ميخواهد که خودش وارث چشمش نباشد، بلکه چشم وارث او باشد، مقصود حضرت آن است که تا من هستم، از اين نعمتها محروم نشوم - به ويژه چشم - اين نعمت بزرگ الهي که براي اهل علم، نقش حياتي دارد تا انسان حيات دارد، وجود داشته باشد.
رسول اکرم(ص) در روايت معروفي ميفرمايد: "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه".(3) لازم نيست که "نفس" به "روح" تفسير شود که به وسيله روح، خداوند شناخته شود، بلکه هر کدام از اين نعمتهاي جسمي ظاهري، دليل و راهنماي خوبي براي معرفت خداوند تبارک و تعالي است و انسان زماني که اين نعمتها را از دست داد ارزش آنها را درک ميکند. (5)
اميرمومنان علي(ع) در اين روايت ميفرمايد: علم همانند بدن انسان است، همانگونه که انسان اعضا و جوارحي دارد و هر کدام از آنها نقشي را ايفا ميکند و نيازي از او را برطرف ميکند، علم نيز ملزوماتي دارد که هر کدام از آنها براي وجود علم ضروري است.
"فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ" سر علم، تواضع است.
حضرت ميفرمايد: ارزش و حقيقت علم به اين است که همراه با تواضع باشد. اين نکته بسيار مهمي است، چرا که سر نسبت به بقيه اعضا از اهميت بيشتري برخوردار است و رکن بدن محسوب ميشود. در حقيقت اگر بدن سر نداشته باشد ديگر چه ارزشي ميتواند داشته باشد؟!(6)
از اين تعبير مشخص ميشود که علم بدون تواضع، مانند بدن بيسر ارزشي ندارد. کساني که بهرهاي از دانش بردهاند ولي به جاي تواضع، تکبر ميورزند و چون چند کلمه و اصطلاح ياد گرفتهاند توهم ميکنند که حسابشان از ديگران جدا شده و بايد از خط ويژه عبور کنند نه از مسير عمومي، بيشک تصور اين افراد صحيح نيست، چرا که اين تکبر باعث ميشود که ارزش علم از دست برود و دارنده چنين علمي از ديده و احترام مردم بيافتد، چرا که تکبر موجب تنفر مردم ميشود. (7) هيچ کس حاضر نيست زير بار متکبر برود اگر چه فضايل زيادي هم داشته باشد.
علم به تنهايي و به عنوان گنجينهاي در نهاد انسان ارزش چنداني ندارد. اين علم، درست به آن ميماند که مبلغ زيادي اسکناس در گاوصندوق باشد و هرگز از آن استفاده نشود، در اين صورت اين علم و ثروت چه فايدهاي خواهد داشت؟!
ارزش علم در به کارگيري آن و بهرهبرداري از آن است به طوري که در خدمت جامعه قرار گيرد، همانگونه که اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: "زَکَاةُ العِلمِ نَشرُهُ" يعني چيزي که علم را تزکيه کرده و آلودگي آن را ميزدايد انتشار آن در جامعه و بهرهمند کردن مردم از آن است. و اين زکات علم است.
به همين جهت علم را بايد در اختيار جامعه گذاشت تا جامعه از آن استفاده کند.
اين استفاده مردم است که به علم ارزش ميدهد. ار طرفي هم استحکام علم بر مبناي تواضع است و اگر عالم تواضع نداشته باشد جامعه زير بار تکبر او نميرود، به همين جهت از او بهره نميبرد و در نتيجه علم او ارزش خود را از دست ميدهد.
يعني اگر عالم بخواهد در مسير علمش حرکت کند، به چشم نياز دارد، چرا که انسان کور نميتواند راه را از چاه تشخيص بدهد. اگر خداي ناکرده علم با حسد توام شد به گمراهي و انحطاط ختم ميشود و برحسب روايات زياد و با توجه به واقع، متاسفانه جايگاه حسد در ميان علما - با اين که مقام و رتبه علمي بالايي دارند ـ بيش از ديگران است!
اين روايت به مطلب مهمي اشاره ميکند که: اگر عالمي بخواهد بصيرت داشته باشد و واقعيات و حقايق را ببيند، بايد از حسد دور باشد. در غيراينصورت اين شخص چشم ندارد که واقعيات را ببيند از اين رو دچار انحطاط و گمراهي ميشود، چون نتوانسته حسد را از خودش دور کند و خالي از اين رذيله اخلاقي نيست.
تعبيراتي که درباب حسد وارد شده،بسيار عجيب است:
عن ابي عبدالله(ع) قال: "إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ"(11)
وقتي که آتش با چوب روبه رو ميشود، چوب را ميبلعد و چيزي باقي نميگذارد، حضرت ميفرمايد: حسد همين کار را با ايمان ميکند.
عنوان "اکل" در روايت آمده، نميخواهد بگويد: اينها با هم ضديت دارند بلکه آکل و ماکولند. حسد عنوان خورنده دارد و ايمان عنوان معدوم شونده، به طوري که بعد از تحقق اکل از ماکول - که ايمان است - اثري باقي نخواهد ماند.
اين که از يک سو حسد، خورنده ايمان است و از سوي ديگر بيشترين جايگاه را در اهل علم دارد، به ما هشدار ميدهد که بايد سعي کنيم در کنار تحصيل علم هر چه بيشتر از اين رذيله اخلاقي و اين خورنده ايمان دور شويم، به ويژه افرادي که در مراتب و مدارج علمي بالايي هستند، چرا که اگر اين رذيله اخلاقي را از خود دور نکنند به کارهاي عجيب و غريبي دست ميزنند که مسلما مورد نهي و تحريم الهي است.
حسد؛ يکي از خطرات عظيم و مهلکات است.(12) حسد انسان را راحت نميگذارد، همواره سعي ميکند از راههاي گوناگون موجبات سقوط و انحطاط رقيبش را فراهم کند.
اهل علمي که حسد را از خودش دور نکرده باشد، نميتواند موقعيت اجتماعي و علمي ديگران را تحمل کند. بر او گران ميآيد که مثلا در نظام جمهوري اسلامي افرادي به مقامهاي شامخي رسيدهاند، در حالي که واقعيت مساله چيز ديگري است و او به خاطر حسد نميتواند واقعيت را ببيند.
و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها:
1 - عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عُرْوَةَ ابْنِ أَخِي شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(ع) يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقُول . . . (کافي، ج 1، باب النوادر، ص 48).
2 - عَنِ الْبَاقِرِ ع قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا رَمِدَ هُوَ أَوْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِهِ أَوْ مِنْ أَصْحَابِهِ دَعَا بِهَذِهِ الدَّعَوَاتِ: اللَّهُمَّ مَتِّعْنِي بِسَمْعِي وَ بَصَرِي وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي فِيهِ ثَارِي. (سنن النبي (ص)، ملحقات فيالاموات و ما يتعلق بها، ص 207)؛
هنگامي که رسول خدا(ص) يا يکي از کسان يا اصحابش به درد چشم مبتلا ميشد، آن حضرت براي استشفا اين دعا را ميخواندند: خدايا مرا از گوش و چشم بهرهمند گردان و آن دو را وارث من قرار ده و مرا بر کسي که به من ستم کند نصرت ده و انتقامم را از او بگير.
أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ أَبِي الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ، فَقُلْتُ:
يَا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَوْصِنِي بِوَصِيَّةٍ يَنْفَعُنِي اللهُ بِهَا. فَقَالَ: نَعَمْ وَ أَكْرِمْ بِكَ يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ إِنِّي مُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ إِذَا حَفِظْتَهَا فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَيْرِ وَ سُبُلِهِ، فَإِنَّكَ إِنْ حَفِظْتَهَا كَانَ لَكَ بِهَا كِفْلَانِ ...
يَا أَبَا ذَرٍّ، نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِيهِمَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ، وَ الْفَرَاغُ.
يَا أَبَا ذَرٍّ، اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ، وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ، وَ غِنَاكَ قَبْلَ فَقْرِكَ، وَ فَرَاغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ، وَ حَيَاتَكَ قَبْلَ مَوْتِكَ. (مجموعه ورام،ج 2، الجزء الثاني،ص 52)؛
أبوالاسود گويد: در ربذه بر ابوذر وارد شدم، ابوذر برايم نقل کرد که روزي اول وقت در مسجد خدمت رسولاکرم(ص) شرفياب شدم که هيچ کس جز رسول اکرم و علي(ع) که در کنار او نشسته بود در مسجد ديده نميشد، از خلوت مسجد استفاده کردم و عرضه داشتم: يا رسولالله! پدر و مادرم فدايت ممکن است مرا وصيت سودمندي بفرماييد فرمود:اي اباذر!- که در نزد ما محترم و از اهلبيتي - من اينک تو را وصيتي ميکنم که اين وصيت جامع همه راههاي خير و سعادت است و اگر آن را به کاربندي کفيل تو خواهد بود، پس نگهبان آن باش.اي اباذر!- دو نعمت است که بسياري از مردم در آن مغبون ميشوند: سلامت و فراغت.اي اباذر! پنج چيز را قبل از پنج چيز مغتنم شمار: جواني را قبل از پيري و سلامت را قبل از بيماري و ثروت را قبل از نداري و فراغت را قبل از گرفتاري و زندگي را پيش از مرگ.
3 - قَالَ النَّبِيُّ(ص) مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا يَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاصُ. (بحارالانوار، ج 2، باب 9، ص 32)؛
هرکس خود را شناخت پروردگارش را شناخته است. پس [از شناختن پروردگار از روي علم و دانش] برتو باد به علم و دانشي که جز به وسيله آن، عمل و کار درست نميشود، و آن اخلاص و پاکدلي است [عمل از روي علم و دانش، يعني از روي اخلاص به جا آورده شود، نه از روي ريا و خودنمايي].
4 - عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِيَةُ. (الخصال،ج 1، ص 34)؛
ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشيده است: امنيت و تندرستي.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا الْأَمْنُ وَ صِحَّةُ الْجِسْمِ وَ تَمَامُ النِّعْمَةِ فِي الْآخِرَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ وَ مَا تَمَّتِ النِّعْمَةُ عَلَى عَبْدٍ قَطُّ لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ. (معاني الاخبار، باب نوادر المعاني، ص 379)؛
نعمت در دنيا امنيت و سلامت جسم است و تمام نعمت در آخرت ورود به بهشت است و تا بندهاي داخل بهشت نشود هرگز نعمتي بر او کامل نميگردد.
5 - قال اميرالمومنين(ع)... وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ لَهُ؛ (بحارالانوار،ج 2، باب 16، ص 115)... و بدني که سر نداشته باشد هيچ استفادهاي در آن نخواهد بود. اين تشبيه ائمه معصومين(عليهمالسلام) نسبت به صبر، تقيه و... ميباشد.
6 - عن اميرالمومنين(ع): بِكَثْرَةِ التَّكَبُّرِ يَكُونُ التَّلَفُ؛ تکبر بسيار، نابودي به همراه دارد. (غررالحکم، ص 334)
عن اميرالمومنين(ع): التَّكَبُّرُ عَيْنُ الْحَمَاقَةِ؛ (تصنيف غررالحکم و درر الحکم، الکبر و ذمه، ص 309)
تکبر کردن بر مردم عين حماقت و کم خردي است.
ظاهرا وجه آن اين است که تکبر از صفاتي است که نزد خداوند و خلق او مذموم است و اصلا نفع و لذتي در آن قابل تصور نيست.
7 - عن اميرالمومنين(ع): زَکَاةُ العِلمِ نَشرُهُ وَ بَذلُهُ لِمُستَحَقِهِ وَ إجهَادُالنَّفسِ فِي العَمَلِ بِهِ. (الحياه، ج 6، ص 410) زکات علم نشر و ياد دادن آن به شايستگان،و وادار کردن خود به عمل به آن است.
و قال النبي(ص): زَكَاةُ الْعِلْمِ تَعْلِيمُهُ مَنْ لَا يَعْلَمُهُ؛ زکات علم تعليم آن به نادان است. (بحارالانوار، ج 2، باب 8، ص 25)
عن ابي جعفر(ع) قال: زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ الله؛ (الکافي، ج 1، باب بذل العلم...، ص:41) زکات علم اين است که آن را به بندگان خداوند بياموزي.
8 - حسد آن است که کسي آرزو کند نعمت شخص ديگري از بين برود، ولي اگر مثل آن نعمت را براي خود آرزو کند ديگر به آن حسد گفته نميشود بلکه آن غبطه است. و اگر آن نعمتي که آرزو کرده امري باشد که - مانند علم - رجحان ديني دارد، غبطه آن پسنديده است، از اين رو است که حضرت امام جعفرصادق(ع) در روايت فضيل بن عياض فرموده است: به درستي که مؤمن غبطه ميخورد و حسد نميبرد و منافق حسد ميبرد و غبطه ندارد.
9 - قابل النبي(ص): سِتَّةٌ تَدخُلُ النَّارَ بِسِتَّةِ أشيَاء: السُّلطَانُ بِالجَورِ، وَ العَرَبُ بِالعَصَبِيَّةِ، وَ الدَّهَاقِينُ بِالکِذبِ، و التَّاجِرُ بِالخِيَانَةِ، وَ أهلُ القُرَي بِالجَهلِ، وَ العُلَمَاءُ بِالحَسَدِ. (تحرير المواعظ العدديه، فصل 2، ص 427) شش گروه به خاطر شش گناه به دوزخ ميروند: پادشاهان به خاطر ستم، بيابانيها به خاطر تعصب، دهقانان به خاطر دروغ، بازرگانان به خاطر خيانت، دهنشينان به خاطر ناداني، و دانشمندان به خاطر حسد.
قال الباقر(ع): لَا يَكُونُ الْعَبْدُ عَالِماً حَتَّى لَا يَكُونَ حَاسِداً لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لَا مُحَقِّراً لِمَنْ دُونَهُ؛ (بحارالانوار، ج 75، باب 22، ص 162)
هيچ بندهاي عالم [کامل و حقيقي] نميباشد تا آن که نسبت به کسي که برتر از اوست حسد نورزد و آن را که عقب مانده و هنوز به مقام او نرسيده تحقير نکند و او را کوچک نشمارد.
10- رشک بردن وحسد، ايمان آدمي را ميسوزاند و ميخورد، چونان که شعله آتش، هيزم خشک را ميسوزاند و خاکستر ميکند. (کافي، ج 2، باب الحسد، ص 306)
11- عَن أَبِي عَبْدِ اللهِ ص قَالَ: لَمَّا هَبَطَ نُوحٌ(ع) مِنَ السَّفِينَةِ أَتَاهُ إِبْلِيسُ فَقَالَ لَهُ مَا فِي الْأَرْضِ رَجُلٌ أَعْظَمُ مِنَّةً عَلَيَّ مِنْكَ دَعَوْتَ اللَّهَ عَلَى هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ فَأَرَحْتَنِي مِنْهُمْ أَ لَا أُعَلِّمُكَ خَصْلَتَيْنِ إِيَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِي مَا عَمِلَ وَ إِيَّاكَ وَ الْحِرْصَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِآدَمَ مَا عَمِلَ؛ (الخصال، ج 1، ص 50)
چون نوح از کشتي فرود آمد، شيطان نزد او آمد و گفت: در روي زمين کسي که منت او بر من بيشتر از تو باشد نيست. از خداوند خواستي که اين فاسقان را هلاک کند و مرا از آنان راحت کردي. آيا ميخواهي دو خصلت را به تو ياد بدهم؟ از حسد کردن بپرهيز که آن همان چيزي است که بر سر من آن بلا را آورد (مرا به اين ذلت رسانيد) و از حرص نيز بپرهيز که آن همان چيزي است که بر سر آدم آن بلا را آورد.
قال أميرالمؤمنين(ع): إِيَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ شَرُّ شِيمَةٍ وَ أَقْبَحُ سَجِيَّةٍ وَ خَلِيقَةُ إِبْلِيس؛ (تصنيف غرر الحکم و دررالکلم، ص 299) از حسد دوري کن، به درستي که آن بدترين خصلت و زشتترين خلق و خوي شيطان است.
قال ابي الحسن الثالث(ع): إِيَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ يَبِينُ فِيكَ، وَ لَا يَبِينُ فِي عَدُوِّكَ؛ (بحارالانوار، ج 75، باب 28، ص 365) از حسد بپرهيز که اين خوي زشت در تو آشکارا ديده ميشود بيآن که اثري در دشمنت بگذارد.
*علم بدون تواضع، مانند بدن بدون سر، ارزشي ندارد. کساني که بهرهاي از دانش بردهاند ولي به جاي تواضع، تکبر ميورزند و چون چند کلمه و اصطلاح ياد گرفتهاند، "توهم" ميکنند که جايشان از ديگران جدا شده و بايد از خط ويژه عبور کنند نه از مسير عمومي. تصور اين افراد صحيح نيست، چرا که اين تکبر باعث ميشودکه ارزش علم از بين برود و دارنده چنين علمي از ديده و احترام مردم بيفتد.
*علم را بايد در اختيار جامعه گذاشت تا جامعه از آن استفاده کند.
*اگر علم با حسد توام شد، به گمراهي وانحطاط ختم ميشود.
*"حسد" آن است که کسي آرزو کند نعمت شخص ديگري از بين برود، ولي اگر مثل آن نعمت را براي خود آرزو کند، ديگر به آن حسد گفته نميشود، بلکه آن "غبطه" است که پسنديده ميباشد.