حضور در انتخابات، هم وظيفه شرعی است و هم حق شهروندی
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
۱۹:۲۸
۲,۴۲۲
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمّد وآله الطاهرين
ولعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
ولعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
لازم ديدم به مناسبت انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه در پيش رو داريم و بسيار هم با اهميت است نكات فقهي اين موضوع را مورد توجه قرار بدهم.
مسئله انتخابات از جمله موضوعاتي است كه بعد از انقلاب اسلامي مورد توجه حوزههاي علميه و مردم متدين و انقلابي قرار گرفته و لازم است از ابعاد مختلف فقهي مورد توجه قرار بگيرد. هر چند داراي بعدهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... هست؛ ولي از نظر فقهي، اساساً بايد فقه انتخابات در حوزههاي علميه مورد توجه قرار بگيرد.
در فقه انتخابات، مسائل مهمی مطرح است. آيا اصل انتخابات يك امر مشروع است؟ آیا انسان میتواند افرادي را به عنوان وکیل خود انتخاب كند تا قوانيني را براي عموم مردم تدوین و تشريع بكنند. يعني تشريع قانوني کنند.
انتخابات چه جايگاهي در فقه دارد؟ وكالت در امور شخصي برای تصرف در اموال و انجام امور شخصي امری روشن و مقبول است، اما وكالت در قانونگذاري آن هم براي عموم مردم به چه نحو است؟ چگونه قابليت تصوير دارد و چه مقدار نافذ است؟
حالا در کشور ما بحمدالله مجلس فقهای شوراي نگهبان را دارد. که این شورا مسئولیت انطباق قوانين مصوب مجلس را با احکام شرعی و قانون اساسی دارد؟ ولی سؤال مربوط به مرحله قبل از این است که اساساً نمایندگان مجلس چگونه صلاحيت قانونگذاري را پيدا ميكنند و چه قوانيني را ميتوانند تدوین كنند؟
آيا مجلس میتواند در مقابل قوانيني كه در فقه مورد بحث فقها واقع شده است قانون ديگري قرار بدهد؟ و اگر يك قانوني قرار دادند جمع بين آن قانون و فقه چه ميشود؟ مطلب دیگر اینکه اين وكالت چگونه از بين ميرود؟ ما وكيل معين ميكنيم اما ديگران ميآيند صلاحيت و اعتبارش را رد کرده و او را برکنار میکنند. در حالي كه وكيل را بايد خود موكل بركنار بكند. اگر يك نمايندهاي صلاحيت اخلاقي يا سياسياش را از دست داد، آيا خودبخود بايد كنار برود، یا قانونگذار بايد او را كنار بگذارد؟ اينها نمونهای از مباحثي است كه به عنوان بحثهاي فقهي انتخابات مطرح است.
از سوی دیگر امروز شاهد بعضی از آفات و آسیبها در امرانتخابات هستیم عدهای برای تبلیغات و جذب مردم مشغول پخت و پز کباب هستند یا صحنههای بسیار مشمئزکننده ای که در فضای مجازی منتشر می شود تا برسد به خرید و فروش رأی و وعده وعیدهای بی پایه و اساسی که قبل از انتخابات داوطلبان به مردم میدهند یک جهت این آفات آن است که بعد از انقلاب فقه انتخابات درست منقح نشده است. من معتقدم این فقه باید در ضمن بحث فقه حکومتی یا فقه اجتماعی خوب منقح بشود و هر کسی که میخواهد وارد میدان انتخابات شود مباحث فقه انتخابات را ببیند و حتّی مورد امتحان قرار گیرد تا معلوم شود چه مقدار آشنا با مسائل انتخابات است.
نكتهاي كه اکنون ميخواهم عرض كنم این است که دیشب در فضاي مجازي مطلبي را از يكي از اساتيد محترم حوزه ديدم که سبب شد امروز بحث فقه انتخابات را مطرح بكنم. حرف ایشان انتقاد از این بود که چرا حضور در انتخابات را بر اساس وظيفه شرعي مطرح ميكنيم؟ عنوان مقاله ایشان اين بود «باز هم وظيفه شرعي».
از ياد ما نرفته كه بنیانگذار این نظام امام خمینی(رضوان الله تعالي عليه) روي اين مسئله كه شركت در انتخابات يك وظيفه شرعي و ملي و قانوني است. تأكيد بسیار داشتند. وقتي انسان اين مقاله را میخواند اولين سؤال که به ذهنش میرسد اين است كه پس چرا امام و همچنين بعد از ایشان مراجع ديگر، مرحوم والد ما(رضوان الله تعالي عليه) روي همين جهت بسيار تأكيد داشتند؟
در پاسخ به این سؤال، نویسنده مقاله در شروع کلام خود نوشتهاند: امام در يك زماني بهخاطر شرايط بحرانی کشور و مسائل جنگ، اين تعبير را به كار بردند؛ اما معنايش اين نيست كه برای هميشه استفاده از اين تعبير صحيح باشد.
بحث من فعلاً در اين مجال خيلي كم همين است كه آيا ما در اين گونه امور میتوانیم بگوييم فقيه نبايد وارد بشود و فقه نبايد دخالت بكند؟ بايد انتخابات آن چنان نهادينه شود كه مردم خودشان با تمايل و آگاهي خود شركت بكنند يا نكنند؟
به نظر بنده اولاً توجیه ایشان از کلام امام ادعای بدون دلیل است، ثانیاً اگر امام(رضوان الله تعالي عليه) صد سال دیگر هم عمر ميكرد قطعاً در هر انتخاباتی حضور مردم را به عنوان يك وظیفه شرعی تأکید میفرمودند، چون امام اهل اين جور حرفها نبود که بخواهد برای تحریک مردم از تعبیری استفاده کند که پشتوانه ديني و فقهي و علمي نداشته باشد.
در مقاله آن نويسنده محترم هفت هشت نکته مطرح شده است. البته مقصود من هم فقط بحث علمي است و شأن كسي را خداي نكرده نميخواهم تنقيص بكنم. ایشان مطرح کردهاند که انتخابات خارج از موضوعات احكام شرعي است. ذاتاً در شرع حكمي براي آن ذكر نشده بلكه بر حسب شرايط يك حكم شرعي سيّال و متغير دارد.
وقتي خود شما پذیرفتهاید و ميگوييد انتخابات با شرايط مختلف احكام مختلف دارد، بالاخره فقيه بايد در اين ميدان بيايد و حكمش را بيان كند يا نه؟ ولو به قول نویسنده موضوعي نباشد كه حكم ثابت دائمي داشته باشد. وظیفه فقيه بيان حکم آن موضوع هست. قبل از انقلاب، امام و دیگر مراجع شركت در انتخابات زمان طاغوت را حرام ميدانستد، چون موجب تقویت حکومت طاغوت بود. اما اين زمان كه حكومت اسلامي برپا شده است و انتخابات يكي از مظاهر تقويت حكومت اسلامي است آيا فقيه نبايد اين را براي مردم بيان بكند؟ به اعتراف خودتان انتخابات حكم متغير دارد. حكم متغير يعني چه؟
يعني الآن در زمان حكومت اسلامي در يك دوره بگوييم حضور مردم واجب است و در دوره دیگر حرام؟ يك دوره جايز است و دورهای دیگر مستحب؟ وقتي حكومت اسلامي برپا شد قطعاً حضور مردم در هر صحنهای که موجب تقویت حکومت و تضعیف دشمنان شود واجب است.
ما اين جهت را با توجه به حكومت اسلامي میگوييم مسلّم لازم است. حالا تعابيري كه در آن مقاله ذكر شده عمدتاً بر اين محور است كه فقيه نبايد وارد اين ميدان بشود. فقيه نبايد بگويد شركت در انتخابات واجب است و از اين ابزار نبايد استفاده بشود. این تعابیر به خاطر آن است که فكر ميكنند كه اگر فقها با اين ابزار وارد شوند، به فقه صدمه ميخورد. يا معنايش اين است كه ما بلوغ فكري براي مردم قائل نيستيم.
حال با قطع نظر از فرمايشات امام در مقام استدلال بر اساس مبانی فقهی میپردازیم به اینکه، آیا در موضوعاتی نظیر حضور مردم در انتخابات، فقیه باید ورود پیدا کند یا نه؟
اينجا يك دليل بسيار بسيار روشن فقهي همان توقيع شريف از حضرت حجت (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است كه فرمودهاند: «أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا» سؤال اين است كه آيا انتخابات جزء حوادث واقعه هست يا نه؟ مسلّم جزء حوادث واقعه است.
منظور از حوادث واقعه فقط این نيست كه اگر حکم یک موضوع جزئي خارجي را بلد نبوديد از روات احاديث ما بپرسید. امام (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید: در همه حوادث واقعه سراغ فقها بروید، که انتخابات يكي از حوادث واقعه است، جهاد يكي از حوادث واقعه، دفاع يكي از حوادث واقعه، حرمت استعمال تنباكو در آن مقطع خاص زمانی و حتی خود تنباكو يكي از حوادث واقعه بود. اينها همه در يك وزان واحد است. مرحوم آقای خوئی میفرمایند مسأله هلال قطعاً از حوادث واقعه است اینکه امروز اول ماه رمضان یا اول ماه شوال است یا نه؟ با وجود آنکه گفته میشود این تشخیص موضوع است و مقلد خودش باید ببیند که هلال ماه رمضان واقع شده یا نه؟ بنابراین مساله انتخابات مسلما یکی از مصادیق مهم حوادث واقعه است.
مرحوم شيخ انصاري اعلي الله مقامه الشريف در كتاب مكاسب می فرماید «فإن المراد بالحوادث ظاهراً مطلق الامور التی لابدّ فیها عرفاً أو شرعاً أو عقلاً إلی الرئیس،» تمام اموری که از نظر عرف و شرع و عقل موکول به نظر رئیس است که او چه میگوید مشمول حوادث واقعه است. ایشان دایره بسیار وسیعی را مطرح کرده و می فرماید هر کاری که محتاج کسب نظر رئیس است. در حیطه بحث فقیه و دایره اختیارات او قرار می گیرد. كسي خيال نكند كه اين «أمّا الحوادث الواقعة» فقط در بيان احكام شرعي است؛ حتي اينكه كجا و چه كسي والي باشد و چه كسي نباشد. هم جزء حوادث واقعه است. آیا در مورد منطقهای که حاکم ندارد يا در مثال خيلي ضعيفش موقوفهاي که متولي ندارد نبايد به فقيه مراجعه كرد؟
در فقه ما ولایت افراد بی سرپرست و اموال کسانی که بلوغ و رشد عقلی در تصرف اموال خود را ندارند یا افرادی که نام و نشانی از آنها نیست و به اصطلاح غیّب و قصّر هستند، با فقیه است. فقیه ولی من لا ولیّ له است با این اوصاف آیا می توان گفت فقیه در یک امر مهم اجتماعی که سرنوشت یک جامعه را هم از نظر دینی و هم از نظر دنیوی مشخص می کند مثل انتخابات مجلس یا انتخابات ریاست جمهوری یا انتخابات خبرگان حق دخالت ندارد.
واقعش این است که بعد از 41 سال از پیروزی انقلاب هنوز ما ولایت فقیه را نفهمیده و هضم نکرده ایم، این ادله فقهی ما است و کاری به روشنفکرها و مخالفین دین و مخالفین فقه نداریم.
ما گاهي فكر ميكنيم براي احترام فقه، بايد فقه را ضعيف كنيم. براي احترام و حفظ قداست دين، دين را محدود كنيم. اين اشتباه است. بر طبق اين روايت در حوادث واقعه بايد به فقيه رجوع كرد. ظاهر اوليه روايت اين است كه در خود حوادث باید به فقيه مراجعه كنيم. اصلاً انتخاباتي باشد یا نباشد. چه رسد به اينكه انتخابات جزء قانون اساسي يك حكومت اسلامي باشد، اینجا دیگر نیاز به تصریح فقیه ندارد. اگر هم تصریح کند از باب تأکید است نه تأسیس که بخواهد حکم جدیدی را بیان کند.
پس مسلم است كه انتخابات جزء حوادث واقعه است و بايد فقها اظهار نظر كنند. نبايد بگوييم اگر فقيه اظهار نظر كرد معنايش اين است كه عقول مردم را غير صحيح ميداند. بله، چنانچه يك فقيه از مردم بخواهد به فرد معین رأی دهند که هیچ مرجعی در هیچ دورهای اشخاص را معین نکرده است، حتي خود امام(رضوان الله تعالي عليه) در انتخابات رياست جمهوري اول انقلاب هم كسي را معين نكرد. فرمود مردم خودشان بايد انتخاب بكنند.
بحث ما شركت در اصل انتخابات است. ما چرا اين را از دائره فقه جدا كنيم چرا دست فقيه را اينجا ببنديم و بعد بگوييم تعبير به وظيفه شرعي نكنيم و بعد هم در حرفها دليلمان اين باشد كه شايد عدهای از مردم شركت نكنند یا ممكن است اعتقادشان به دين كمتر بشود، این حرفها که وظيفه فقيه را نميتواند مخدوش بكند. فقيه وظيفه دارد حكم شرعي را بيان بكند. فقیه اصل شركت مردم را لازم ميداند.
امام(رضوان الله تعالي عليه) مراجع و رهبري معظم انقلاب، همگی اصل شركت را لازم ميدانند. دخالت فقيه هم در اين جهت مساوي با تعطيل عقل مردم نيست. مردم خودشان بايد نسبت به افراد تحقيق کرده و نمایندگانشان را انتخاب بكنند بايد به مردم بگوييم شما میخواهید سرنوشت خودتان را رقم بزنيد.
زمانی که امام(رضوان الله تعالی علیه) بر لزوم شرکت در انتخابات فتوا میدادند یک عده بحث حق را مطرح کردند، گفتند اصلاً این تکلیف نیست، یک حق است اگر کسی خواست از حق خود استفاده می کند و اگر نخواست استفاده نمی کند. با این فکر و اندیشه میخواستند این مسئله را از دایره یک موضوع دارای حکم شرعی و تکلیف خارج کنند.
فکر می کنم برای اولین بار رهبری معظم انقلاب فرمودند این هم تکلیف است و هم حق. ممکن است برای شما طلبهها یا اهل نظر این سؤال پیش آید چطور میشود یک چیزی هم تکلیف باشد و هم حق؟ در حالی که حق در مقابل حکم است، و حکم هم قسیم حق است، جواب این است اینکه یک چیزی هم تکلیف است و هم حق به دو عنوان است، به این عنوان که اصل حضور واجب است تکلیف است، حق نیست.
حالا آیا این ترک واجب مستلزم آن است که بگوییم مرتکب کبیره شده؟ بله در بعضی از موارد اگر موجب وهن و تضعیف نظام اسلامی و سوء استفاده دشمنان بشود کبیره است، اگر نه، چنانچه شرکت نکردن کسی موجب وهن نظام نمیشود حالا 60 الی 70 درصد مردم شرکت میکنند و به همین مقدار اعتبار نظام اسلامی محفوظ میماند باز گناه است و ترک واجب اما کبیره نیست. بنابراین شرکت در انتخابات از جهت اصل حضور تکلیف است اما از جهت اینکه به چه کسی رأی داده شود حق است. خود مردم باید با اختیار کسی را که واجد شرایط می یابند انتخاب کنند و هیچ کس حق تحمیل بر مردم را ندارد. البته مردم غالباً به یک روحانی اعتماد میکنند و از او می پرسند به چه کسی رأی دهیم؟ میخواهیم در قیامت خیالمان راحت باشد. مشورت مانعی ندارد اما اگر حتی در یک خانواده پدر به فرزند یا شوهر به همسر بگوید چون من می گویم باید به فلان فرد رأی بدهی این جایز نیست پدر و همسر چنین ولایتی ندارند.
حتی مادام که ضرورت و اضطرار فوق العاده ای که به این زودیها هم پیش نمیآید نسبت به یک فرد معین اتفاق نیفتد فقیه هم حق ندارد بگوید باید به فلان فرد رأی دهید.
ما با صراحت ميگوييم هيچ شخصي، هيچ گروهي حق تحميل بر مردم ندارد. نه تنها حق تحميل ندارد؛ حق اغوا و فریب مردم به نفع شخص یا اشخاصی را هم ندارد. مسلّم چنين حقي از نظر فقهي براي هیچ فرد يا گروهي وجود ندارد. همه گروهها باید مراقبت بكنند در ضمن اين كه مردم را تشويق به حضور در انتخابات میکنند ؛ اما بدانند نميشود از جهت فقهي به هر شیوهای تمسک کنند تا مردم به نتيجه دلخواه آنها برسند.
پس این از یک جهت تکلیف است و از جهت دیگر حق. اینکه کسی بگوید این حق شهروندی است، به حوزههای علمیه و مراجع و روحانیت و دین چه ارتباطی دارد؟ از او می پرسیم آیا دین راجع به انتخابات هیچ حکمی ندارد؟ مسلماً حضور در بعضی از انتخابات حرام است، مثل قبل از انقلاب و در زمان طاغوت که حضور در انتخابات حرام بود اما الآن که قوام نظام اسلامی به انتخابات است بدون هیچ تردیدی واجب است!
ولي چرا اين دو مطلب را با هم خلط بكنيم؟ چرا بگوييم فقيه اصلاً وارد ميدان نشود. عجيب اين است در اين نوشته ميگويد آنجا كه كارشناسهاي سياسي يا اقتصادي لازم دارد، بايد به قول آنها عمل كرد. يعني چه فقيه به عنوان يك كارشناس ديني نبايد تكليف مردم را روشن بكند كه آيا حضورشان در انتخابات لازم است يا نه؟
پس نكته اول اين است كه انتخابات از مصاديق واضح حوادث واقعه است. اين هم مستندش. نظیر همه حوادث واقعه، حادثهاي كه قبلاً نبوده حالا واقع شده. قبلاً بيت كويين نبوده حالا واقع شده. پول ديجيتالي نبوده، حالا واقع شده. قبلاً اين شركتهاي كذائي اقتصادي و معاملات اینترنتی نبوده الان واقع شده. قبلاً چيزي به نام حزب نبوده الان حزب درست شده. آيا نبايد از فقيه سؤال كرد، تشکیل حزب مشروعيت دارد يا نه؟ ثبتنام در حزب مشروعيت دارد يا نه؟
بالاخره اينها جزء حوادث واقعه است. که فقيه بايد حکم آن را معين بكند.
نكته دوم: فقيه در اصل شركت در انتخابات دخالت میکند. اينجا هم به حسب حكم اولي باید بحث شود هم به حسب حكم ثانوي. به حسب حكم ثانوي اين انتخابات چون تقويت يك نظام اسلامي است پس مسلم حضور مردم لازم است حتی قطع نظر از نظام اسلامي. اگر در يك انتخاباتي سرنوشت امنيتي مردم یا سرنوشت سياسي، اقتصادي و بهداشت مردم رقم میخورد. هر یک از این عناوین کافی است برای حضور مردم به عنوان یک وظیفه شرعی و این دیگر عنوان ثانوی ندارد.
اصلاً در يك كشوري كه حكومت اسلامي هم وجود ندارد اگر حضور در انتخابات سرنوشت امنيت كشور را رقم بزند اگر به عقل مراجعه كنيم عقل چه ميگويد؟ ميگويد مسلم است که نبايد کسی بيتفاوت باشد. آنها كه قاعده ملازمه را قبول دارند «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع» پس شرع هم بايد بگويد لازم است. کسانی هم كه قاعده ملازمه را قبول ندارند لازم نيست كه بگوييم شرع تابع عقل بشود. از راه اين كه ما قطع داريم شارع بر اساس اين ملاك، حكم صادر ميكند باید حضور در انتخابات را یک وظیفه شرعی دانست ولو كار به عقل هم نداشته باشيم. پس هم دلیل روایی و هم دلیل عقلی و هم آیات قرآن بر این امر دلالت میکنند.
اين آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ لَا يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» فقط اِخبار نيست كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد اگر شما خودتان را تغییر دادید من هم تغيير ميدهم. نه. اين اِخبار در مقام انشاء است يعني ميگويد شما خودتان را به سمت تحقق مصالح و رفع مفاسد تغيير بدهيد تا خداي تبارك و تعالي هم وضع موجود شما را تغيير بدهد.
پس معلوم ميشود اينها براي ما لازم است ديگر كسي نميتواند بگويد بر حسب اولي، انتخابات اصلاً حكمي ندارد. فقط در زمان طاغوت به حسب ثانوي تقويت طاغوت حرام بود، الان هم به حسب ثانوي چون تقويت نظام اسلامي است واجب است، نه. اين كه رهبري در فرمايشاتشان فرمودند اگر كسي من را هم قبول ندارد در انتخابات بايد شركت كند، بر اساس همين حكم عقل است. عقل ميگويد هر انساني باید در سرنوشت كشورش دخالت بكند. اگر دخالت نكند مثل بهائم ميشود، اين يك حكم مسلم عقلي است.
من نميتوانم بگويم كه به من چه ميخواهد امنيت در كشور باشد یا نباشد. ميخواهد بهداشت براي شهر من باشد یا نباشد. ميخواهد بيت المال درست توزيع بشود يا نه. ميخواهد اقتصاد چه بشود يا چه نشود. اين خلاف ضرورت عقل است عقل ميگويد ببين چه اتفاقاتي براي جامعه تو رخ ميدهد؟
پس اين مسئله به حسب حكم اولي حکمش روشن است به حسب حكم اولي فقيه ميگويد انتخابات اولاً چون در سرنوشت جامعه دخالت دارد. ثانیاً هر كسي نسبت به سرنوشت خود و جامعهاش مسئولیت دارد «كلّكم راع و كلّكم مسؤولٌ عن رعيته» پس حضور مردم در آن لازم است، اين تعبير رعیته از اميرالمؤمنين (ع) باشد یا پيامبر(ص) عمومیت دارد. يعني آنچه كه مربوط به خود من نيست و مربوط به جامعه است چه آن جامعه رعيت من باشد یا نباشد روز قيامت خداي تبارك و تعالي سؤال ميكند تو چرا دخالت نكردي در اين كه افرادي انتخاب بشوند كه مصالح مردم را بفهمند و بر اساس مصالح مردم قانونگذاری کنند.
در مورد حوادث واقعه اين نكته را هم عرض كنم که اين مخصوص حكومت اسلامي نيست. «أما الحوادث الواقعه» يعني حتي در يك كشوري كه حكومت اسلامي هم وجود ندارد حوادث واقعه در آن كشور را هم بايد از فقيه سؤال كرد كه مثلاً در انتخابات آن کشور افراد متدین چگونه باید عمل کنند.
نسبت به سند توقیع هم هر چند اسحاق ابن یعقوب مجهول است اما آقایان این سند را تصحیح کرده و در طول صدها سال بر طبق آن عمل کرده اند مرحوم آقای سید محمود شاهرودی(رضوان الله علیه) در کتاب الحج جلد 3 صفحه 348 میفرماید «کیف کان فلا ینبغی الاشکال فی اعتبار سنده، لدلالة التوقیع علی علوّ شأن اسحاق»، خود متن توقیع دلیل بر این است که اسحاق شخصیتی والا داشته که امام چنین جوابی به او داده است اگر اسحاق فردی مجهول و بی اعتبار بود، آیا امام زمان(عج) چنین جوابی به او می داد؟ پس خود توقیع دلالت بر علوّ شأن و رتبه اسحاق دارد. ثانیاً خود متن هم شواهد صدق دارد. ثالثاً بین اصحاب تلقی به قبول شده است. رابعاً شهرت فتوایی مؤید آن است و بسیاری از فقها استناداً به این توقیع شریف فتوا داده اند.
حال بر اساس تردید یکی دو نفر از بزرگان که گفته اند اسحاق بن یعقوب مجهول است، می شود ما این روایت را ببوسیم و کنار بگذاریم؟ این نحوه برخورد با روایات درست نیست، آن هم با روایتی که این همه قرینه دارد و ما قطع به صدورش پیدا میکنیم.
شیخ صدوق نقل کرده، شیخ طوسی در کتاب الغیبه و مرحوم طبرسی در احتجاج آن را نقل کرده، و فقهای فراوانی طبق آن فتوا داده اند، بنابراین از جهت سند به قول مرحوم آقای شاهرودی کسی نباید در آن تردید کند. منتهی یک اشکال عمده که در کلمات آقایانی مثل مرحوم آقای خوئی، مرحوم سید احمد خوانساری و عدهای دیگر و حتی خود امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) ذکر شده این احتمال است که الف و لام الحوادث الواقعه، الف و لام عهد باشد یعنی این توقیع جواب از آن حوادثی است که به صورت معین در نامه اسحاق بن یعقوب ذکر شده. اولاً این احتمال بسیار ضعیف است بر فرض هم چنین احتمالی باشد تعلیل «فإنهم حجتی علیکم» عمومیت دارد و شامل همه موارد می شود یعنی در همه اموری که من برای شما حجت هستم فقهاء هم بر شما حجت هستند، بنابراین تردیدی نیست که اموری مثل انتخابات یا هلال ماه رمضان و شوال از مصادیق حوادث واقعه هستند، فرض شود یک شهری رئیس میخواهد به فقیه میگویند برای آنجا رئیس معین کند، اگر فقیه گفت من فلانی را رئیس این شهر قرار دادم، بر همه مردم آن شهر تبعیت لازم است منتهی در زمان ما بحمدالله حکومت اسلامی وجود دارد، از طرف فقیه جامع الشرایط رئیس دولت تنفیذ می شود و دولت از طریق وزارت کشور برای هر استان و شهری استاندار و فرماندار معین میکند و نیازی به مداخله فقیه وجود ندارد، در این شرایط با وجود ولی فقیه سایر فقهاء نمیتوانند دخالت کنند امام خمینی در کتاب البیع میفرمایند وقتی یک فقیه متصدی امری شد، فقیه دیگر حق مزاحمت با او را ندارد. ولی حق تعیین یا تنفیذ والی از شئون فقیه است،
حوزهها یادشان نرود مهمترین یادگار امام برای ما ولایت فقیه است، ما با ولایت فقیه حکومت اسلامی را تاسیس کردیم، مهمترین نظریه امام در مسائل فقهی و اصولیاش بحث ولایت فقیه است، حالا بحث خطابات قانونیه سر جای خودش، امام بحمدالله ابتکارات فقهی و اصولی فراوانی داشته ولی مهمتر از همه این بود که فقه را احیا کرد، فقیه را احیا کرد.
یک نکته مهم این است که مراد از فقیه چه کسی است؟ شرایط فقیه را خود امام(علیه السلام) در این توقیع بیان فرموده اند، مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) در مجلس درس میفرمود در این عبارت «أما من کان من الفقها صائناً لنفسه و حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه» مخالفاً لهواه از مشکلترین شرایط است حتی از اجتهاد هم مشکلتر است، یعنی حتی در مباحات اگر یک چیزی مطابق با میل نفسانی فقیه بود خودش را اسیر آن نکند و از آن اجتناب ورزد و این خیلی کار مشکلی است این طور نیست که یک فرد همین که مجتهد شد بتواند همه امور را دست بگیرد، این همه شرایط برای فقیه وجود دارد.
لذا از قدیم میگفتند فقیه جامع الشرایط، در زمان غیبت دست فقیهی که جامع الشرایط باشد باز است، این فقیه علاوه بر اینکه باید اجتهاد کند و مسائل مستحدثه را بیان نماید در خیلی از امور دستش باز است. اگر کسی بگوید من ولایت فقیه را قبول ندارم، می پرسیم در مسائل مهمی نظیر انتخابات چه کسی مردم را به حضور در تعیین سرنوشت کشور مکلف کند؟ یک بالاخره یک کسی باید به مردم بگوید حضور پیدا کنید، نتیجه چنین تفکری این خواهد بود که اصلاً عقلا هم حق دخالت در انتخابات را ندارند، وقتی دست فقیه را ببندیم و بگوئیم حق دخالت ندارد چنانچه یک کارشناس اقتصادی هم بگوید مردم برای اینکه اقتصادتان خوب بشود باید در انتخابات شرکت کنید، باید بگوئیم غلط میکنی، ما کاری به تو نداریم! در حالی که عقلا چنین نمیگویند. الآن با قطع نظر از فقه، با قطع نظر از دین، با قطع نظر از ولایت فقیه، اگر یک کارشناس نظامی به مردم بگوید اگر میخواهید امنیتتان حفظ شود باید در انتخابات شرکت کنید، آیا میگوئید به تو چه؟ چرا دخالت میکنی؟
یا خواهید گفت دست تو درد نکند، عقل و شرع میگویند، به حرف تو گوش کنیم.
چه طور ما برای همه این شعبههای علمی اعتبار قائل شویم اما اگر فقیه حرف زد بگوئیم دخالت نکن! حرف نزن! فقه حق دخالت ندارد؟! این محدود کردن دین است، بعد این بهانه را می آوریم اگر مراجع دخالت کنند یک عده از مردم گوش به حرفشان نمیکنند و قداست فتوا به هم میخورد. ما قداست فتوا را برای چه زمانی میخواهیم؟ قداست فتوا مال همین زمانهاست، آن کسی که دین را قبول دارد مرجع تقلید را هم قبول دارد، کسی که دین را قبول ندارد مرجع تقلید را هم قبول ندارد، از اول همینطور بوده و تا آخر هم همینطور خواهد بود.
آیا می توان به اسم حفظ قداست فتوا، قداست روحانیت و قداست دین در امر خطیری نظیر انتخابات که در سرنوشت یک کشور تاثیر گذار است مردم را رها کنیم؟ مگر دین چیزی هست که آن را بگذاریم در دکور تا قداستش حفظ شود؟ دین آمده برای اجتماع، برای دنیا، برای صحنهی بین الملل، خود اهل کفر هم دنبال خارج کردن دین از صحنه هستند که یکی از راههایش همین است، من نمیگویم کسی که این حرف را میزند خدای ناکرده از آنها تبعیت میکند ولی آنها دنبال همین هستند میگویند فقیه دخالت نکند، دین دخالت نکند، خودمان میدانیم چکار کنیم، خودمان برایتان در سازمان ملل منشور حقوق بشر می نویسیم، قرآن و دین و سنت پیامبر و عیسی و موسی را کنار بگذارید، قضیه این است. بحث خطابه نیست بحث بیان حدود و ثغور مسئله است. تا اگر در جمعی حضور پیدا کردید و از شما پرسیدند چنانچه مرجع تقلید فتوا دهد شرکت در انتخابات واجب است آیا تبعیت از او لازم است؟ بگوئید قطعاً لازم است.
چون در فرمایشات این نویسنده آمده اگر فقیهی یک حکمی کرد و ما علم داریم به اینکه او خلاف کرده قواعد ما میگوید نباید از او تبعیت کرد، نمیدانم ایشان این قواعد را از کجا آورده اند؟ امام(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب تحریر الوسیله در مسئله حج میگویند اگر در ایام حج حاکم اهل سنت حکم کرد که امروز اول ذی الحجه است تبعیت لازم است هر چند ما شیعیان یقین داریم اشتباه کرده. مرحوم والد ما هم همین را گفته اند.
مثالی عرض کنم البته نمیخواهم آن را دلیل بر این بحث فقهی بگیرم، امام و مرحوم والد ما میگویند در زمان غیبت اگر فقیه حکمی کرد و ما علم به خلاف آن پیدا کردیم ادله نفوذ حکم حاکم اطلاق دارد. در جبهه جنگ اگر یک فرمانده به سرباز گفت از این مسیر بروید، سرباز یقین دارد که این فرمانده اشتباه میکند ولی عقلای نظامی همه میگویند تبعیت از فرمانده لازم است. اینکه این نویسنده محترم میگوید این خلاف قواعد مسلم است، نخیر! هیچ خلاف قواعد نیست حتی اگر علم به خلاف هم داری تبعیت لازم است. البته این جای بحث دارد ولی حرف در این است که نگوئید قواعد مسلمی وجود دارد که تبعیت لازم نیست. یعنی امام(رضوان الله تعالی علیه) که در تحریر این فتوا را داده خلاف قواعد مسلم فقهی گفته است؟ آن هم در بحث حج و اعمال حج که مساوی با این است که اگر انسان انجام ندهد یهودی و نصرانی از دنیا می رود، میفرماید با وجود علم به خلاف اما باید تبعیت کنی، روزی که آنها آن را عرفه و قربان می دانند همان روز را عرفه و عید قربان قرار دهید، این حج صحیح است و نیاز به اعاده هم ندارد.
ما به بركت امام، شاهد این رشد و شکوفائی در کشور و مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی هستیم. بيني و بين الله حوزه علميه بايد از مباني امام مراقبت کند. امام ما يك مبناي بسيار مهم فقهی در مسئله انتخابات داشتند، حال اگر بگوييم ایشان در يك شرايط بحراني این سخن را فرموده، اين بسيار حرف اشتباهي است. اين كشف از نشناختن امام است. كشف از اين است كه تسلط كافي بر مباني فقهي و اصولي و سياسي امام وجود ندارد. هیچ کس ندید امام در تمام حركتهايش از اول تا آخر جايي احساسي عمل بكند.
يك مصاحبهاي با امام در پاريس انجام شد، مصاحبه كننده از امام سؤال كرد ظاهراً شما میخواهید برويد در ايران حكومت تشكيل بدهيد پس اول شخص قدرتمند ايران شما هستيد. امام فرمود: اينطور فكر كنيد. نفرمود بله یا خیر. امام شخصیتی بود که در کلمه کلمه حرفهایش مراقبت داشته، افزون بر اینکه امام در وصیتنامهاش میفرماید: در همه صحنههاي انتخابات حضور داشته باشيد. آیا اين به عنوان يك امر فقهي و ديني نيست؟ اين به عنوان يك امر احساسي يا در شرايط خاص بوده؟ پس برای چه در وصیتنامهشان نوشته است؟ وصیتنامه که برای عمل در آینده است.
نميخواهم الآن اين تعابير را بكنم كه خداي ناكرده تنقيص شأني از كسي بشود؛ ولي آقايان حوزه بايد مباني فقهي و سياسي امام را حفظ كند و برای فهم و ترویج آن كار كند. ما معتقديم اظهار نظر بايد آزاد باشد. الان نميگوييم چرا يك استاد حوزه در مورد امام اين مطالب را گفته؟ عيبي ندارد. آن هم استاد است حق اظهار نظر دارد. ما هم بايد به صورت مستدل با حفظ احترام جواب بدهيم. بايد در حوزه قبل از رسيدن انتخابات، نشستهاي علمی برگزار ميشد تا این توهمات نسبت به اندیشههای امام زدوده میگردید.
البته ما بايد به مردم بگوييم اگر ميگوييم فقيه حق دخالت دارد ريشهاش اين است كه خداي تبارك و تعالي، منافع و مفاسد دين و مردم را در نظر گرفته. والّا نميخواهد يك مقامي و منصبي به كسي بدهد و بعد هم بگويد كار به ديگران نداشته باشيد. يعني یک فقيه هم كه اين حرف را ميزند، براي حفظ مصالح مردم و رعايت منافع مردم است.
آیا درست است که امام با اين عظمت فقهي را تنزل بدهيم و بعد هم بگوييم كه اگر يك فقيهي میخواهد حرف بزند، بگويد كه انتخابات يكي از حقوق شهروندان است، افراد ميخواهند در آن شركت كنند یا نکنند! ما معتقديم انتخابات هم تكليف است هم حق. چرا ميگوييد تنافي بين اينها وجود دارد؟ نياييم تنزل بدهيم و بعد اين همه عظمتي را كه امام در مسئله فقه سياسي و حكومت اسلامي و اين شؤوني كه الان هست آفرید، با كشورهاي ديگر مقايسه كنيم بگوييم آنجا اگر اينطور گفته شده خوب است فقها و مراجع ايران هم بيايند از آنها ياد بگيرند. اين يك اشتباه بسيار بزرگ و قياس مع الفارق است.
كشورهای ديگر اقتضاو شرايط ديگري دارند آن فقيه بزرگواري هم كه در آنجا هست بايد طبق شرايط آنجا و مباني آنجا حرف بزند چرا ما ايران را با آنجا مقايسه كنيم؟
تقاضاي من اين است كه آقايان نسبت به فقه انتخابات كار كنند سؤالات فراواني در مورد فقه انتخابات وجود دارد ولي در اين عرائض خواستم عرض كنم اين تعبير كه شركت در انتخابات يك وظيفه شرعي است و اين روزها هم رهبري و مراجع عظام آن را بيان ميكنند، يك ريشه عميق در منابع فقهي ما دارد، هم به حسب اولي هم به حسب ثانوي و نبايد خداي نكرده اين را بیاساس مورد مناقشه قرار بدهيم.
تأکید بنده این است که در این مسائل سست نشویم، ارزش فقه را کم نکنیم، به بهانه یا به خیال اینکه منِ روحانی هر چه از این مسائل دورتر باشم مقدستر خواهم بود، کوتاهی در وظیفه خود نکنیم. این تقدس به چه دردی میخورد؟ باید به میدان بیائیم، باید حضور داشته باشیم، باید حرفها و دشنامها را تحمل کرد. پیامبر (ص) وقتی شروع به دعوت کرد آن همه شکنجه دید «ما اوذی نبیٌ مثل ما اوذی» پیامبر هم میتوانست طوری عمل کند که آنقدر اذیت نشود.
پس ما که خادم دین هستیم باید حرف دین را بزنیم، مردم خوششان آید یا نیاید، غربیها خوششان آید یا نیاید، دفاع از دین وظیفه ما است و در رأس همه مطالب است.
امیدوارم در این انتخابات همه با قصد قربت شرکت کنیم و یک حضور بسیار جدی داشته باشیم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اهم مطالب:
1. امام خمینی(رضوان الله تعالي عليه) روي اين مسئله كه شركت در انتخابات يك وظيفه شرعي و ملي و قانوني است. تأكيد بسیار داشتند.
2. اگر امام (رضوان الله تعالي عليه) صد سال دیگر هم عمر ميكرد قطعاً در هر انتخاباتی حضور مردم را به عنوان يك وظیفه شرعی تأکید میفرمودند، چون امام اهل اين جور حرفها نبود که بخواهد برای تحریک مردم از تعبیری استفاده کند که پشتوانه ديني و فقهي و علمي نداشته باشد.
3. قبل از انقلاب، امام و دیگر مراجع شركت در انتخابات زمان طاغوت را حرام ميدانستد، چون موجب تقویت حکومت طاغوت بود. اما اين زمان كه حكومت اسلامي برپا شده است و انتخابات يكي از مظاهر تقويت حكومت اسلامي است آيا فقيه نبايد اين را براي مردم بيان بكند؟
4. امام (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید: در همه حوادث واقعه سراغ فقها بروید، که انتخابات يكي از حوادث واقعه است.
5. ما گاهي فكر ميكنيم براي احترام فقه، بايد فقه را ضعيف كنيم. براي احترام و حفظ قداست دين، دين را محدود كنيم. اين اشتباه است.
6. دخالت فقيه هم در اين جهت مساوي با تعطيل عقل مردم نيست. مردم خودشان بايد نسبت به افراد تحقيق کرده و نمایندگانشان را انتخاب بكنند.
7. هيچ شخصي، هيچ گروهي حق تحميل بر مردم ندارد. نه تنها حق تحميل ندارد؛ حق اغوا و فریب مردم به نفع شخص یا اشخاصی را هم ندارد. مسلّم چنين حقي از نظر فقهي براي هیچ فرد يا گروهي وجود ندارد.
8. يعني چه فقيه به عنوان يك كارشناس ديني نبايد تكليف مردم را روشن بكند كه آيا حضورشان در انتخابات لازم است يا نه؟
9. در يك كشوري كه حكومت اسلامي هم وجود ندارد اگر حضور در انتخابات سرنوشت امنيت كشور را رقم بزند اگر به عقل مراجعه كنيم عقل چه ميگويد؟
10. به حسب حكم اولي فقيه ميگويد انتخابات اولاً چون در سرنوشت جامعه دخالت دارد. ثانیاً هر كسي نسبت به سرنوشت خود و جامعهاش مسئولیت دارد «كلّكم راع و كلّكم مسؤولٌ عن رعيته» پس حضور مردم در آن لازم است.
11. روز قيامت خداي تبارك و تعالي سؤال ميكند تو چرا دخالت نكردي در اين كه افرادي انتخاب بشوند كه مصالح مردم را بفهمند و بر اساس مصالح مردم قانونگذاری کنند.
12. حوزه علميه بايد از مباني امام مراقبت کند. امام ما يك مبناي بسيار مهم فقهی در مسئله انتخابات داشتند، حال اگر بگوييم ایشان در يك شرايط بحراني این سخن را فرموده، اين بسيار حرف اشتباهي است.
13. اینکه امام در وصیتنامهاش میفرماید: در همه صحنههاي انتخابات حضور داشته باشيد. آیا اين به عنوان يك امر فقهي و ديني نيست؟ اين به عنوان يك امر احساسي يا در شرايط خاص بوده؟ پس برای چه در وصیتنامهشان نوشته است؟ وصیتنامه که برای عمل در آینده است.
14. بنابراین شرکت در انتخابات از جهت اصل حضور تکلیف است اما از جهت اینکه به چه کسی رأی داده شود حق است.