به مناسبت شب شهادت امیرالمؤمنین(ع)، بیان خاطره ای از آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره) به نقل از فرزند برومندشان

۱۸ فروردین ۱۴۰۲

۲۱:۲۰

۲۴۷

خلاصه خبر :
آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی خاطره‌‌ای از والد معظمشان از شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌‌کنند.
آخرین رویداد ها

در جریان درمان کسالت قلب پدرم در لندن، که در ماه مبارک رمضان سال 1369ه.ش بود در بیمارستان به ایشان خبر می دهند قرار است خواننده‌ای که از ایران به لندن آمده، شب 21 رمضان کنسرتی در تالار آلبرت هال برای ایرانی‌ها برگزار کند، و چهار هزار بلیط هم فروخته شده است.

پدرم از شنیدن این خبر خیلی ناراحت می‌شود، به کاردار سفارت ایران که خدمتشان بود میگوید این پیغام مرا به آن خواننده برسان به او بگو فاضل سلام رساند و گفت: تو یا مسلمانی یاغیر مسلمان؛ اگر مسلمان هم نباشی همه غیرمسلمانها نیز به حضرت علی(ع) احترام می گذارند.

برای چه در شب شهادت آن حضرت کنسرت گذاشته ای؟

در صورتی که کنسرت را برپا کنی، اگر تحت این عمل زنده نمانم که آن دنیا یقه تو را می‌گیرم، اما اگر باشم و به تهران برگردم بلایی به سرت می‌آورم که نتوانی هرگز به ایران برگردی.

آن شخص می‌‌رود و پیغام آقا را می‌‌‌رساند.

آن بنده خدا از جیبش برگه‌‌ای در می‌‌آورد و می‌‌گوید این زیارت عاشوراست که من مرتب می‌‌خوانم؛ به ایشان سلام برسانید و بگویید این برنامه را به تاریخ میلادی تنظیم کرده بودند و من در بین راه متوجه شدم که مصادف با 21 رمضان است. خدمتشان بفرمایید نگران نباشند من این مجلس را طوری اجرا می‌کنم که  حضرت علی(ع) از دست من راضی باشند.

سپس آن فرد خدمت اقا رسید و جواب او را گفت و افزود ما خودمان رفتیم در آن مجلس، چنان با هنرمندی اشعاری در مورد حضرت علی(ع) خواندند که مجلس از اول تا آخر همه‌‌اش اشک بر حضرت بود، آن هم در مراسمی که همه جور افرادی درآن شرکت کرده بودند.

پدرم خیلی خوشحال شد و فرمود: اگر از این سفر هیچ نتیجه‌‌ای جز این نگیریم ما را بس است.

نکته جالب این است پس از آنکه قلب ایشان را عمل کردند هنگام به هوش آمدن چشمشان را که باز کردند فرمود «السلام علیک یا علی بن ابیطالب یا امیرالمؤمنین» و دوباره بیهوش شدند.

معلوم شد دفاع از حرمت امیرالمومنین(ع) مورد نظر قرار گرفت و اینطور روی ایشان تأثیر گذاشت و دوباره که به هوش آمدند آب طلب کردند و گفتند تشنه‌‌اند؛ من گفتم پزشکان فعلا اجازه نمی‌‌دهند. آقا با یک لبخند فرمودند از آب هم مضایقه کردند کوفیان و دوباره بیهوش شدند.


برچسب ها :