تعابیر شیخ[فضل الله نوری] راجع به ولایت فقیه بسیار تعابیر محکمی است
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
۱۴:۰۱
۹۴۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
عرض ادب خدمت علمای بزرگوار، محققان، تاریخنگاران وپژوهشگرانی که دنبال احیای افکار سیاسی مرحوم شیخ فضل الله نوری هستند.
مرحوم نوری همانطور که در تعابیر امام خمینی(رضوان الله علیه) آمده مقام علمی و اجتهادی بسیار بالایی داشته و تاریخنگاران دوره مشروطه مثل کسروی و دیگران هم این تعبیر را کردهاند که مراتب علمی و فقهی شیخ از مرحوم حاج سید عبدالله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی به مراتب بالاتر بوده است. هنگامی که یک شخصیت علمی منظومهای در قواعد فقهیه مینویسد، این کشف از مراتب بالای اجتهادی او مینماید. بسی مایه تأسف است که کتابهای فقهی شیخ در دسترس نیست یا خیلی کم است، اما باید حوزههای علمیه و محققان به همین مقدار کم اهتمام داشته باشند و نکات برجسته آن را استخراج کنند تا انشاءالله در آینده مراتب علمی شیخ بیشترمورد توجه قرار گیرد.
در این فرصت کوتاه عرایض خود را در دو بخش تقدیم میکنم. بخش اول پیرامون رابطه دین و حکومت است که زیربنای همه این ایثارگریها در تاریخ بسیار مهم مشروطه و بعد هم که به انقلاب اسلامی ما منتهی شد همین بحث است. نگاه یک فقیه به دین بسیار مهم است که آیا دین را فقط یک مجموعه احکام و آداب شخصی و محدود میبیند، که هیچ دخالتی در امور اجتماع ندارد و ربطی به حکومت ندارد و هدف از ارسال رسل و انزال کتب هم فقط تربیت و رشد افراد است؟
یا اینکه نگاهش به دین نگاهی جامع و فراتر از احکام فردی است و برخی نیز مثل امام راحل احکام اجتماعیآن را نه تنها بالاتر و بیشتر از احکام فردیاش میبینند بلکه به تعبیری بسیار دقیق که در طول تاریخ روحانیّت شیعه کسی چنین تعبیری را نکرده میفرماید دین یعنی حکومت. امام ولو در کتاب البیع مینویسد «الاسلام هو الحکومة» اما منظورشان از اسلام دین است. یعنی مقصود خداوند از فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی حکومت بوده است.
این یک بحث بسیار مهمی است و در جای خودش باید ساعتها وقت صرف شود تا به آیات و روایات آن اشاره گردد و مورد تحلیل قرار گیرد. اجمال آن چنین است که در قرآن کریم آیات متعددی دلالت میکنند که دین یعنی حکومت، یعنی همین عنوانی که امام فرمودهاند. گاهی در فضای مجازی افرادی که این سخن برایشان سنگین است در رد این جمله امام میگویند اگر دین یعنی حکومت پس چرا در روایات گفته شده «الاسلام هو التسلیم»؟ اینقدر کودکانه اشکال میکنند و نابخردانه وارد میشوند.
در قرآن کریم طوایف مختلفی از آیات هست که میگویند دین یعنی حکومت. یک طایفه آیاتی است که دالّ بر وجوب اقامه دین است و امر میکند که دین باید اقامه شود. «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا إلیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی أن أقیموا الدین» همه تشریعها از اول تا خاتم برای اقامه دین است، اقامه دین مرحلهای بالاتر از بیان و تبیین میباشد.
«اقامه دین» یعنی تحقق دین، یعنی آنچه خدای تبارک و تعالی از انسان میخواهد، از جامعه و مردم میخواهد، باید تحقق پیدا کند. عجیب این است که در همین آیه سوره شوری خدای تبارک و تعالی میفرماید «کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه» یعنی آنچه بر مشرکین سنگین مینمود این بود که مردم به سوی حکومت خدا دعوت میشدند و اینکه هیچ انسانی بدون إذن پروردگار حق ندارد بر بشر حکومت کند، انسان نمیتواند حتی برای خودش حاکم معین کند، حکومت شأن خدای تبارک و تعالی است، و این شأن را به انبیاء خود تا رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) داده و بعد از ایشان هم به ائمه معصومین(علیهمالسلام) و در زمان غیبت به فقهای جامعالشرایط.
در خطبه غدیریه پیغمبر(ص) میفرماید «ألا إنّه لیس أمیرالمؤمنین غیر أخی هذا و لا تحلّ إمرة المؤمنین بعدی لأحدٍ غیره»، اصلاً برای غیر ائمه حکومت بر مسلمین حلال نیست. از آیات قرآن هم به خوبی این مسئله استفاده میشود، «الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من انیب» یا «فلذلک فدع واستقم»، مردم را به سوی اقامه دین بخوان، دین باید در جامعه اقامه شود.
طایفه دوم آیاتی هستند که دلالت بر وجوب اطاعت از رسولان دارد که این نیز خود فروعی دارد، خدای تبارک و تعالی میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول إلا لیطاع باذن الله» رسول باید اطاعت شود، یعنی چه؟ یعنی مردم در همه امور مطیع بشوند و او مطاع، مردم مرئوس بشوند و او رئیس و حاکم، «لیطاع» فقط به این معنا نیست که اگر رسول گفت دروغ نگویید اینها هم نگویند و تنها به دستورات فردی عمل کنند، رسول باید در جامعه مطاع باشد. از لسان تعدادی از انبیاء در سوره شعرا این تعبیر آمده «فاتقوا الله و اطیعون»، دستورات خدای تبارک و تعالی را گوش کرده و به آن عمل نمایید و در رأس دستورات خداوند اطاعت از رسول قرار دارد.
کسی که اطاعت از رسول نکند مرتکب حرام شده «قل أطیعوا الله و أطیعوا الرسول فإن تولوا فإنما علیهما حمل و علیکم ما حملتم». «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و لا تبطلوا أعمالکم» به این معناست که صحّت اعمال بر محور اطاعت خدا و رسول است، اگر این اطاعت و ولایت رسول را کسی نپذیرد، اعمالش مورد قبول قرار نمیگیرد.
آیاتی که آثار اطاعت و عصیان از انبیاء را بیان می کند «فإن تطیعوا یؤتکم الله أجراً حسنا»، اگر از انبیاء اطاعت کنید خداوند اجر و پاداش زیاد به شما میدهد، «إن تتولوا کما تولیتم من قبل یعذبکم عذاباً ألیما» و در مقابل اگر اطاعت نکنید گرفتار عذاب میشوید.
آیات حرمت اطاعت از غیر انبیاء و نااهلان «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه»، غیر از معصوم همه به نوعی تابع هوی هستند، تبعیت از هوی در غیر معصوم وجود دارد منتهی مراتب دارد، آن کسی که انسان یقین دارد سر سوزنی در دوران عمر خود از هوی و هوس تبعیت نمیکند، فقط معصوم است که در این آیات امر به اطاعت از آنان شده است.
آیات نفی کننده از اطاعت طاغوت و این آیه معروف «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» این هم یک طایفه از آیات است که همین طایفه فروع زیادی دارد که باید در جای خودش تکتک مورد توجه قرار بگیرد.
آیات جهاد: این همه آیه جهاد در قرآن ذکر شده «فقاتلوا فی سبیل الله» جهاد یک عمل فردی نیست، نیاز به رهبر، حاکم و حکومت دارد، اصلاً جهاد بدون حکومت معنا ندارد. آیات جهاد در قرآن بمراتب از آیات نماز، روزه، حج و زکات بیشتر است، در حالیکه متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته. خود این آیات جهاد همچنین آیات خلافت، از بهترین آیات دال بر این است که دین یعنی حکومت، «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلکم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا»، این یک سنّت الهی و وعده قطعی خداست که «الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات» انسانهای با ایمانی که عمل صالح و شایسته انجام میدهند، خلیفه خدا بر روی زمین شده و به آن حکومت جهانی خواهند رسید.
هرچند در طول تاریخ مسئله حکومت انبیاء در قسمتی از زمین مطرح بوده، اما استخلاف در کل زمین وعده قطعی خداست و غایة الغایات این مسئله است که بروز کامل دین در همان حکومت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق خواهد افتاد. یعنی ما اگر حکومت امام زمان(ع) و حضور حضرت را از دین جدا کنیم معنایی برای ظهور باقی نمیماند، همه معنای ظهور در حکومت است. ما تبلور دین را در آن زمان میدانیم، پس معلوم میشود حقیقت دین، حکومت دارد منتهی حکومت جهانی، حکومتی که انشاءالله در آخر الزمان واقع میشود.
اینها نمونههایی از مجموعه آیات قرآن است که اگر کنار هم گذارده شود، بوضوح معنای «الاسلام هو الحکومة» را آشکار میسازد. آیات اقامه دین، وجوب اطاعت، آیات جهاد، آیات خلافت، آیات حکم، «إن الحکم إلا لله»، که به نظر من یکی از تحریفها، اشتباهات، یا بیتوجهیهایی که شده این است که حکم را به معنای قضاوت بیان کردهاند. درحالیکه قضاوت یکی از شئون حکم است هم از نظر معنای لغوی حکم و هم در استعمالات آن در آیات قرآن. حکم یعنی منع، قطعیت و فصل الخطاب بودن در همه چیز، که یکی از موارد آن در باب نزاع است.
این آیات دلیل بر مدّعای ماست، لذا قسمت اول بحث ما این است که نگاه ما به دین باید تصحیح بشود، اگر ما برای دین شأن سیاسی و حکومت قائل نباشیم، جفای به آن کردهایم. اگر مرحوم مدرس فرمود: دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست، امام خمینی(رضوان الله علیه) مطلب بالاتری را بیان فرمود که دین یعنی حکومت و حکومت، هم سیاست دارد، هم اخلاق، هم رفاه و هم همه چیز، معنای حکومت فقط یک جنبه خاص سیاسی نیست.
اگر ما نگاه خود را به دین دقیق نکنیم، نمیتوانیم مواضع شیخ فضلاللهها و کاشانیها را درست تحلیل کنیم، حتی نمیتوانیم نهضت امام و انقلاب خودمان را هم درست تحلیل کنیم، مبنای فکری اصلی همین مسئله است که با کمال تأسف بعد از گذشت چهل سال از انقلاب هنوز این مسئله روشن نشده است.
اینکه رهبری معظم انقلاب مسئله جهاد تبیین را مطرح کردند در رأس آن، تبیین این مبانی فکری و اصلی نظام قرار دارد، متاسفانه ما هنوز برای مردم بخوبی روشن نکردهایم که دین یعنی چه؟ هدف از ارسال رسل و انزال کتب چه بوده؟ اگر فقط برای کارهای فردی بود پس این همه آیات نفی طاغوت، نفی سبیل، وجوب مبارزه با طاغوت و مبارزه با کفار در قرآن اصلاً معنا ندارد؟ در حالیکه اینطور نیست. معنای دین یعنی حکومت خدا.
مرحوم شیخ فضلالله(قدس سره) دارای چنین نگاهی به دین بود که در قضیه نهضت تنباکو حضور جدی داشت، تا میرسد به قضیه عدالتخانه و مشروطه و در نهایت شهادت، با آن مراتب علمی که حتی مخالفان شیخ اعتراف به آن داشتند، در کتاب «خاطرات و خطرات» مهدی قلی هدایت میگوید: شیخ از برجستهترین مراجع، نه یک مجتهد معمولی، بلکه اعلم علمای تهران بوده و از نظر مدارج علمی از سید عبداله بهبهانی و سید محمد طباطبایی که هر یک از مراجع بنام تهران بودند بالاتر بوده، شاگرد میرزای شیرازی و نماینده مرحوم میرزا در تهران بود و تا خبر لغو قرارداد تنباکو را شیخ به مرحوم میرزا نداد مرحوم میرزا دست از فتوایش برنداشت، این را تاریخنویسها نوشتهاند.
نکته دوم، شیخ قائل به ولایت فقیه بود، به همان نحو مطلقه که امام خمینی(رضوان الله علیه) مطرح نمود واگر مقارنهای کنیم بین مطالب مرحوم شیخ و مرحوم میرزای نائینی در کتاب «تنقیح الأمه»، میبینیم شیخ همان مبانی نایینی را دارد، لذا تقابلشان با علمای برجسته نجف تقابل در کبری و مبانی نبوده است.
بعضی از عبارات شیخ چنین است: «إن الأمور الشرعیة العامة ترجع إلی الولایة لا الوکالة و الولایة فی عصر غیبة الحجّة (عج) بالفقهاء و المجتهدین» تمام امورشرعیه عامه، (همان وظایف حسبیه که در تنقیح الامه و در تعابیر دیگر فقها هم آمده، منتهی بعضی از فقها وظایف حسبیه را در اوقاف و مال مجهول المالک منحصر میکنند) اموری که مربوط به مصالح عمومی ناس است مثل امنیت، بهداشت، آموزش و تربیت و سلطنت بر مردم، همه از امور ولائیه است نه وکالت.
و بعد میفرماید «لا تصحّ الوکالة فی الامور العامه و إنما هی من باب الولایة الشرعیة» این جمله روح و جوهره ولایت فقیه است، برخی از امور در دین اصلاً وکالتبردار نیست، اگر همه مردم جمع بشوند و بخواهند به یک نفر بگویند تو هر چه دستور دهی ما عمل میکنیم، اگر امر کنی به جنگ رویم ما میرویم و مال و جان خود را هم میدهیم، اگر امر به صلح کنی صلح میکنیم، چنین حقّی را (بشر) نخواهند داشت. این چیزی نیست که در حوزههای علمیه جعل شده باشد، این در منابع دینی ما وجود دارد، «إن الحکم إلا لله یا الله ولی الذین آمنوا» به صراحت میفرماید ولایت بر امور عامه مردم با خداست. فقط خدا صلاحیت حکومت و امر و نهی بر بشر را دارد، در مرتبه بعد این حق را به رسول خودش داده بعد به ائمه معصومین و در زمان غیبت هم به فقهای جامعالشرایط.
من همینجا عرض کنم یکی از چیزهایی که رفراندوم بردار نیست همین قضیه است، بله در یکسری امور عامه که برای جامعه حیاتی نیستند، برگزاری رفراندوم مانعی ندارد، اما فرض کنید در اینکه احکام خدا در جامعه جاری بشود یا نه؟ حرف از رفراندوم غلط است و ناشی از این است که دین را درست نفهمیدهایم، اینکه حجاب در جامعه باشد یا نباشد؟ شراب در جامعه باشد یا نباشد؟ اینها قابل رفراندوم و وکالت نیست، بلکه از موارد امور ولایی است که جزء مبانی شیخ فضلالله هم بوده و فرموده امور عامه از باب ولایت شرعیه است.
همچنین میگوید «إن التکلم فی الامور العامه و المصالح العمومیة یختص بالامام علیه السلام أو نوّابه علی العموم و لا ربط للآخرین بها و تدخلهم بها محرمٌ»، تصدی امور عامه مختص امام معصوم و نایبانش میباشد و چنانچه کسی بیاید منصب حکومت را بگیرد منصب پیامبر و امام را غصب کرده و کار حرام انجام داده است و مردم باید از او اجتناب نمایند و دفاع از او حرام میباشد. «یعتبر غصباً لمنصب النبیّ(ص) و الإمام(ع)، فإذا تصدّی لهذا المنصب غیر أهله یجتنب منهم و یحرم الدفاع منهم». قبلاً نیز گفته شد در خطبه غدیریه پیامبر اکرم(ص) به این مطلب تصریح فرمودهاند.
بعضی از تاریخنویسان و مخالفان شیخ میگویند شیخ موافق با سلطنت بوده، یا چنین استدلال میکنند که ائمه معصومین(ع) هم تا حدی با دولت وقت کنار میآمدند. این حرف غلطی است، چطور میشود یک فقیهی که دارای چنین مبنایی در امر ولایت است موافق سلطنت باشد و عدهای بخواهند او را به دفاع از سلطنت متهم کنند و بکوبانند! و مخالف با مشروطه قرار دهند.
تعابیر شیخ راجع به ولایت فقیه بسیار تعابیر محکمی است، گاهی در بعضی از تعابیرگفته شده شیخ یک ولایت سیاسی برای سلطنت و شاه و یک ولایت شرعی هم برای علما قائل بوده است. خیر! چنین چیزی نیست و این با مبنای فقهی مرحوم شیخ سازگاری ندارد خصوصاً که گاهی اوقات از سلطنت به دولت جائر و غاصب تعبیر نموده است، براساس مبانی دینی ما بویژه مبنای ولایت فقیه هر کسی که بدون إذن شارع بر مسند حکومت بنشیند عنوان جائر را دارد.
در مقام تحقیق و تحلیل وقایع باید مبانی فقهی شیخ را کنار موضعگیریهای سیاسی اوگذاشت. در یکی از این لوایحی که مرحوم شیخ در تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم دارد، حدود 22 محور را ذکر کرده است. میگوید چرا عنوان اسلامی را از مجلس شورا حذف کردهاید؟ یکی از علل مخالفت شیخ با مجلس این بود که میگفت در پیشنویسی که علما ارائه دادهاند، نام مجلس، شورای اسلامی بوده، دار الکبرای اسلامی، شما اسلامیاش را حذف کردید! در مجلسی که میخواهد برای مسلمانان ایران قانونگذاری کند افراد لاقید، لااُبالی و لا مذهب، اشخاص معروف به بابیگری یا منکر شریعت و معتقد به طبیعت و مادیگرایی حضور یافتهاند، اینها با مبانی فقهی شیخ و علماء سازگاری نداشته است.
واقعاً وقتی این لایحه اعتراضیه شیخ را بخوانیم که کسروی به صورت مفصل در تاریخ خودش آورده، میبینیم که تاریخ تکرار میشود، نظیر سبّ و اهانت به علما که روزنامههای آن زمان علماء را سبّ و دین را به تمسخر میگرفتند و دنبال اباحیگری بودند، که این زمان هم در حدّ خودش واقع شده.
عجیب این است که من فکر میکردم موضوع موهوم بودن امام موعود از چیزهایی است که در زمان ما مطرح شده، در حالیکه همان زمان برای جدا کردن مردم از انتظارظهور تعبیر امام موهوم را در روزنامهها و نشریات و مجلس به کار میبردند، اینها سبب شد که مرحوم شیخ مقاومت کند. شیخ برای اینکه مجلس و کشوراسلامی بماند تا پای شهادت ایستادگی کرد، در نامهای که این اواخر منتشر شد به فرزندش ضیاءالدین مینویسد: من تا وقتی مشروطه را برای اسلام مفید دیدم، با آن موافق بودم و زمانی که دیدم منحرف شد جزء مخالفان شدم.
این برای ما طلبهها باید درس باشد که پای اسلامیّت نظام مقدس جمهوری اسلامی بایستیم و ذرهای از آن عقبنشینی نکنیم، همه این زحمتها و فداکاریها برای این است که همه ابعاد جامعه ما بخواهد اسلامی باشد.