بدون فقه اهل‌بیت(ع)، امکان بررسی حقوق بشر و حتی حقوق موجودات دیگر وجود ندارد

۱۰ مهر ۱۴۰۲

۱۴:۱۰

۶۱۱

خلاصه خبر :
بیانات آیت‌الله فاضل لنکرانی در نشست علمی تحت عنوان «ضرورت‌های فقه معاصر» در پژوهشگاه فقه معاصر
آخرین رویداد ها

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «مَا عُبِدَ اللهُ تَعَالَى بِشَيءٍ أفضَلَ مِن الفِقهِ في الدِّينِ»،
و‌قال ایضاً «أفضَلُ العِبادَةِ الفِقهُ إنّ لِكُلِّ شيءٍ دِعامَةً، ودِعامَةُ هذا الدِّينِ الفِقهُ».

ولادت با سعادت اشرف کائنات رسول اکرم حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و همچنین میلاد مسعود رئیس مذهب امام صادق(علیه‌‌السلام) را خدمت شما سروران محترم و اساتید بزرگوار حوزه تبریک عرض می‌کنم.

قبل از سخن باید تقدیر کنم از حضرت آیت الله سید کاظم نورمفیدی نماینده محترم ولی فقیه در گلستان که با همّت بلند و فکر ایشان و همراهی فرزند بزرگوارشان برادر محترم جناب آیت‌الله سید‌مجتبی نورمفیدی این مجموعه علمی بسیار مهم را تأسیس کردند که خلأ چنین مجموعه‌هایی در حوزه  کاملاً احساس می‌شد. بحمدالله در طول این سه سال قدم‌های بسیار خوبی برداشته‌اند و ان‌شاء‌الله در آینده شاهد آثار علمی و پژوهشی این مجموعه در حوزه مبارکه و فقه شیعه خواهیم بود.

موضوع سخن ضرورت‌های فقه معاصر است. فقه معاصر یک عنوانی است که باید از ابعاد مختلف به آن توجه شود خصوصاً در این مسیری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه ما به شکل وسیع فراهم آمده است. البته فقه شیعه همیشه معاصر بوده و فقهاء گرانقدر ما در هر زمانی موضوعات جدید را مورد بحث قرار می‌دادند.

این‌طور نبوده که موضوعی پیش آید و فقه نسبت به آن موضوع بی‌اعتنا باشد، اصلاً ‌رشد علم اصول ما مرهون معاصر بودن و همراه با زمان بودن فقهاست، چنین نیست که گفته شود این علم اصولی که امروز رواج دارد فقط محصول نظریات و افکار محض اصولیین است. بسیاری از قواعد آن موضوعات جدیدی بوده که وارد فقه شده، فقیه دیده از راه نصوص نمی‌تواند به آن برسد و حکمش را پیدا کند، مجبور شده در اصول برای آن قاعده‌ای ابداع کند.

اینک فقه معاصر به این شکل وسیع که امروزه در حوزه‌های ما مطرح است نیازمند یک برنامه‌ریزی و توجه علمی بسیار عمیق است که مبادا همان نتیجه‌ای را پیدا کند که فقه معاصر اهل‌سنت پیدا کرد. چارچوبی که امروز اهل‌سنت برای فقه معاصرخود دارند نتیجه‌ای جز انهدام فقه نخواهدداشت، از این جهت باید در حوزه‌های شیعه، فقه معاصر با یک نگاه خیلی باز، دقیق و روشن حرکت کند.

اگر فقه بخواهد حیات داشته باشد باید معاصر باشد و چون فقه ما معاصر است استمرار دارد، اگر فقه تا‌کنون استمرار داشته و باقی مانده، به مجرد یک تعبّد و تسلیم محض نبوده، فقه نیاز بشر است، اصلاً ادعای حوزه‌های علمیه و فقهای ما این است که یکی از علومی که بشر به آن نیاز دارد فقه است.

بدون فقه اهل‌بیت(علیهم السلام) امکان بررسی حقوق بشر و حتی حقوق موجودات دیگر وجود ندارد.

متأسفانه بعد از انقلاب با اینکه این انقلاب مقدس و عظیم مبتنی بر فقه بوده که من مکرر در جلسات تبیین اندیشه‌های امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) گفته‌ام که امام نه جنبه عرفانی‌اش و نه جنبه فلسفی، نه جنبه اخلاقی‌اش، هیچ کدام عامل اصلی موفقیت امام در انقلاب نبود گرچه مؤثر بوده است، کسی نمی‌‌تواند تأثیر شخصیت عرفانی، فلسفی و اخلاقی امام را منکر شود، اما عامل اصلی؛ فقه و فقاهت ایشان بود، که باید اظهار تأسف نمود از اینکه همین نگاه امام به فقه، هنوز در حوزه‌های ما روشن نشده، که امام چه نگاهی به فقه داشت؟

امام فقه را از خمودگی، خاموشی، بی‌تأثیری در اجتماع و انزوا خارج کرد و ابعاد وسیعی از فقه را در معرض دید همگان قرار داد، هنز بزرگ امام این بود، چنین فقهی می‌شود فقه معاصر، فقهی که از آن انقلاب در‌آید، فقهی که از آن سیاست و حکومت درآید، فقهی که فقیه باورداشته باشد احکام اجتماعی دین به مراتب بیش از احکام فردی دین است، فقهی که دین را مثل امام در کتاب البیع معنا می‌کند به الاسلام هو الحکومة، این می‌شود فقه معاصر.

همین جا نقدی وارد کنم به فقه معاصر اهل‌سنت، با اینکه در طول تاریخ اهل‌سنت متولی حکومت‌های زیادی بودند ولی مبنایشان در باب حکومت چیست؟ آیا همان مبنایی را دارند که فقه اهل‌بیت‌ در باب حکومت قائل است؟ مبنای فقه اهل‌بیت این است که حکومت فقط شأن خداست و آن کسی که مأذون از طرف اوست، این مبنا را فقه بیان می‌کند.

نه فلسفه قدرت فهم این مطلب را دارد و نه عرفان و نه اخلاق و نه علوم دیگر. این تنها کار فقه است آن هم فقه مبتنی بر یک اصول قویِ محکم و یک فقیه درجه اول که عمری را در فقه گذرانده باشد، وقتی از او می‌پرسیم دین و اسلام یعنی چه؟‌ می‌فرماید دین یعنی حکومت، نگاهش این است که ارسال رسل و انزال کتب برای قیام به قسط و حکومت است. «لیقوم الناس بالقسط» با حکومت معنا می‌گردد نه اینکه هر فردی تک‌تک و به صورت انفرادی بخواهد قیام به قسط کند، اصلاً قیام ناس به قسط بدون حکومت نمی‌شود. باید یک حاکم اهل عدل و قسط باشد تا آن جامعه هم قائم به قسط باشد، این می‌شود فقه معاصر.

پس اولین ضرورت برای فقه معاصر نگاه دقیق به دین است، اگر یک فقیهی بگوید فقه سیاست و حکومت ندارد، فقه همان احکام فردی است که در کتب فقهی آمده و تاقیامت هم خواهد بود، ادعای فقه معاصر از چنین فردی یک ادعای غلط است و طبعاً نمی‌تواند این ادعا را کند، مگرآنکه نگاهش را تغییر دهد و تصحیح نماید.

تقسیم‌بندی صحیح امروز در فقه این است که ما فقه را به فردی و اجتماعی تقسیم کنیم، امروز ما نمی‌توانیم موضوع فقه را فقط فعل مکلف قراردهیم، امروز موضوع اصلی فقه، جامعه و اجتماع است. این آیاتی که به عنوان آیات اجتماعی قرآن مطرح است مطالب فراوانی دارد. نظیرآیه شریفه 139 سوره آل عمران «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» این انتم الاعلون یعنی چه؟ آیا مراد اشخاص است یعنی اشخاص علو دارند یا جامعه مسلمین علوو برتری بر جامعه کفردارد؟

متأسفانه امروز از ناحیه غرب مسئله حقوق شهروندی مطرح شده و دنبال این هم هستند که کشورهای اسلامی را در همین وادی قرار بدهند. بر همین اساس برخی مدعی هستند در حقوق شهروندی فرقی بین مسلم و کافر نیست. در جامعه‌ مردم آزادند می‌توانند یک مسلمان را حاکم بر خود قرار دهند یا یک کافر را و این جزء حقوق شهروندی‌ آنهاست. 

این حرف‌ها با مبانی دینی ما سازگاری ندارد. اگر فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نیست پس این انتم الاعلون چیست؟ آیا معنایش اعلون بودن فرد مسلمان در آخرت است؟ یا در جهات معنوی و اخلاق و اعتقادات اعلون است؟ خیر، این انتم الاعلون علو جامعه مسلمین در کف میدان جامعه بشری است. در جامعه بشری مسلمان بر غیر مسلمان علو دارد و این چیزی است که خالق ما در قرآن بیان می‌کند، این «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» هم متّخذ از این آیه شریفه است.

حالا عده‌ای به اسم حقوق شهروندی بگویند پیروان فرقه های ضاله هم می‌توانند نماینده مردم یا وزیر بشوند، پس چه ارزشی برای اسلام هست؟ ما ارزش اسلام را کجا نگاه کنیم و ببینیم؟ اصلاً سرّ اختلاف دیه بین مسلمان و غیر مسلمان همین است.

ما به همه مذاهب می‌گوئیم «إن الدین عند الله الاسلام» دین مورد قبول خداوند اسلام است بیایند مسلمان شوند، نمی‌گوئیم به زور مسلمان شوید ولی تحقیق کنند، حال اگر یک مسیحی یا یهودی، یا دیگر مذاهب بگوید من دلم می‌خواهد خدا را این‌طور بپرستم، باید بداند جایگاهش در یک کشور و نظام اسلامی کجاست؟ در بحث تساوی حقوق شهروندی با این آیه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» چکار خواهند کرد؟ یعنی بگوئیم اسلام از جهت محتوای علمی برتر است؟ خود همین هم دلیل بر این می‌شود که انسان باید مسلمان باشد. 

حالا مدعی تفسیری پیدا شده و اسلام را تسلیم معنا می‌کند. خب به چه دلیل؟ بعد هم می‌گوید این تسلیم در مذاهب دیگر وجود دارد، اینها همه غلط اندر غلط و اشتباه اندر اشتباه است، اسلام یعنی دین اسلام، خدا رحمت کند مرحوم آقای خوئی را که در این آیه «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» که خیلی‌ها می‌گویند سلام یعنی تسلیم، ایشان می‌فرماید سلام به معنای اسلام است و حق هم با ایشان است. چقدر مسیر آیه با این دو معنا عوض می‌شود، اسلام همین دین اسلام است نه تسلیم.

در بیان ضرورت‌های فقه معاصر، اولین ضرورت باور به جامعیّت اسلام است و اینکه این دین کامل‌ترین ادیان می‌باشد، اگر یک کسی بگوید با تورات و انجیل و مذاهب دیگر هم می‌توانیم حکومت کنیم این دیگر نمی‌تواند مدعی فقه معاصر باشد!  وقتی سنگ بنای اصلی را اسلام بدانیم آن هم اسلامی جامع که تبلور و استمرارش در اهل‌بیت(علیهم السلام) است، این اسلام می‌تواند فقه معاصر داشته باشد و پاسخگوی نیازهای بشر باشد. ما به همه مجامع علمی و دانشگاهی عرض می‌کنیم برای تشخیص حقوق بشر و حتی غیر بشر هیچ راهی غیر از فقه اهل‌بیت(ع) وجود ندارد، هرچند ادعاها زیاد است!

این قضیه را شنیدید استاد بزرگوار ما آیت‌الله العظمی وحید(دام ظله) یک روز در درس خارج بیع ‌فرمودند، سنهوری که الوسیط را در شرح قانون مدنی مصر نوشته و خیلی هم مفصل است، 12 جلد که هر جلدی بیش از هزار صفحه دارد، گفته بود که من متأسفانه بعد از نوشتن کتاب الوسیط، کتاب مکاسب شیخ انصاری از علمای شیعه به دستم رسید و دیدم این دقت‌هایی را که شیعه در باب حقوق دارد، ما نداریم.

حقوق شهروندی در جای خودش باید بیان شود و مستدل هم ذکر شود، اصلاً دین برای رعایت حقوق آمده، حق خدا باید رعایت بشود، حق بشر، حق استاد، حق والدین، حق فرزند، حق حاکم، حق رعیت همه باید رعایت شود. اصلاً دین برای همین آمده و ادعای دیگری ندارد. البته مراتب معنوی دین هم یک بعد دیگرش هست ولی اساس دین این است.

اما جهت دیگر در فقه معاصر: یک اشتباه‌ این است که فکر ‌کنیم مطلبی را  که نزد همگان مسلم و از ضروریات است می‌توان در ترازوی اجتهاد قرارداد و یک إن قلتی برایش آورده و به عنوان یک حرف نو مطرح کنیم. این انحراف از فقه است! یکی از معیارها این است که در ضروریات نمی‌شود اجتهاد کرد.

یک آقای مدعی مرجعیت در یکی از حرف‌هایش گفته بود اینکه آقای خمینی فرموده زمان و مکان در اجتهاد راه دارد پس اگر حاکمی یک روز مصلحت دید می‌تواند بگوید نماز صبح به جای دو رکعت یک رکعت بشود و حتی وقتش را هم تغییر بدهد. در حالی که اولین چیزی که در عروه به ما یاد داده‌اند و همه فقها نیز تصریح به آن کرده‌اند اين است که در ضروریات اجتهاد راه ندارد. بعضی‌ نیز گفته‌اند چه کسی گفته که ما ضروری داریم؟ معنای این‌گونه حرف‌ها اين است که فقه را نچشیده‌اند، فقه یک واضحات و مسلّمیاتی دارد، اصل وجوب نماز، روزه، حج، حجاب از ضروریات فقه است.

داخل پرانتز عرض کنم که همین اهل‌سنت روی مسلک مقاصد الشریعه آمدند یک قاعده جعلی به نام قاعده کرامت درست کردند. قاعده کرامت کجای فقه ماست؟ کدام فقیه در طول تاریخ گفته کرامت در جعل احکام دخالت دارد؟ البته در باب اخلاقیات کرامت غوغا می‌کند، اما چه کسی گفته از «لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» کرامت ذاتی استفاده می‌شود؟ پس در این همه آیات قرآن که می‌فرماید اگر انسان کافر شود یا آیات الهی را تکذیب کند بدتر از حیوانات می‌شود، کرامت ذاتی كجاست؟ بعد هم می‌گویند بر اساس این کرامت ذاتی باید احکام را تغییر داد. 

از همین خودی‌ها فردی در جلسه‌ رونمایی از کتابی در تهران تصریح می‌کرد که من از شما عاجزانه می‌خواهم دستور دهید این احکامی که در رساله‌های عملیه با کرامت انسان سازگاری ندارد حذف کنند، این شد فقه؟

آقایان بر اساس قاعده کرامت می‌گویند وجوب حجاب در گذشته منافات با کرامت زن نداشته، اما الآن با کرامت زن منافات دارد، پس لیس بواجبٍ، همان‌طوری که قاعده جعلی عدالت هم درست کرده‌اند. ما چیزی در فقه بنام قاعده عدالت که بخواهد ملاک برای جعل احکام باشد نداریم. مگر می‌توان گفت شارع در عبادات، با ملاک عدالت نماز را واجب کرده، یا سن بلوغ را این‌طور قرار داده، یا نسبت به مرد و زن این‌طور گفته، در حج مرد نباید تظلیل کند اما زن اشکالی ندارد، متأسفانه این در حوزه‌های ما نفوذ کرد و برخی از آقایان هم فتواهایشان را برداشتند. می‌گویند یک زمانی عدالت این بوده که بین زن و مرد فرق باشد اما الآن عدالت چنین اقتضاء نمی‌کند و باید حکمش تغییر کند، اینها انحراف است.

در فقه معاصر چارچوب‌ها را رعایت کنید، ورود به احکام ضروری پیدا نکنید، در فرعیات حجاب مثل رنگ چادر مانعی ندارد که بحث شود، ولی اینکه بیایند هزار صفحه کتاب بنویسند که من برخی از مطالبی که در این کتاب‌ها نوشته شده را دیده‌ام، والله عبارات را هم غلط ترجمه کرده‌اند، آیات را آن‌چنان غلط معنا کردند که انسان باید خون گریه کند. اسمش را هم می‌گذارد اجتهاد در حجاب. من همه را مستند دارم که آیات واضحه قرآن را نتوانسته ترجمه کند و مدعی اجتهاد شده! حجاب یک امر واضح و ضروری است و در آن نمی‌شود تصرف کرد.

این روزها این حرف را هم گفته‌اند که قبول داریم حجاب قابل رفراندوم نیست، ‌اما اجرای اجباری حجاب را باید به رفراندوم بگذاریم. حکومت چکار به اجرای حجاب دارد؟ ادعای ما این است که حاکم مسلمین باید همه احکام را اجرا کند، به دلیل این آیه شریفه سوره شوری که می‌فرماید: «‌شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ وَمَا وَصَّينَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ»، این نه نیازی به تفسیر دارد و نه نیازی به مبانی اصولی.

اقامه دین غیر از بیان دین است، همه انبیاء باید دین را اقامه کنند، یعنی بر حاکم مسلمین لازم است بداند در جامعه امر به معروف و نهی از منکر هست یا نیست؟ نماز هست یا نیست؟ روزه می‌گیرند یا نه؟ زکات می‌دهند یا نه؟ حجاب دارند یا نه؟ البته توسل به قوه قهریه را هیچ عاقل و متدینی نمی‌پسندد چه رسد به یک فقیه، اما چرا اینها را با هم مخلوط می‌کنیم؟ اگر روش برخورد غلط است، چرا می‌آئید نتیجه می‌گیرید که حاکم و حکومت حق دخالت ندارد، اجرای دین را که نمی‌توان به رفراندوم گذاشت؟

در اصول متلقات هم نمی‌شود اجتهاد کرد، مرحوم آقای بروجردی می‌گوید اگر چیزی به نام اصول متلقات شد حتی نیاز به روایت واجماع و شهرت هم نداریم! به فرض اگر گفتند نجاست سگ از اصول متلقات است، معنا ندارد کسی بخواهد در آن اجتهاد کند. ضروریات و آنچه را که به عنوان اصول متلقات است حفظ کنیم. برای فقه معاصر باید مراجعه مجدد به قرآن و روایات کرد. 

اگر ما به آیات قرآن و روایات یک مراجعه‌ی اجتهادی جدید داشته باشیم، که در برخی از روایات فرموده‌اند فقیه کسی است که معانی کلام ما را بفهمد، البته قبول دارم روایاتی که در فقه وارد شده به معنای اعم و تفقه در دین است اما شامل ما نحن فیه هم می‌شود، ‌ائمه(ع) می‌فرمایند آنکه معنای حرف ما را می‌فهمد فقیه است، ما باید درست بفهمیم.

از ضرورت‌های فقه معاصر تفکیک بین روایات فقهی و اخلاقی است، واقعاً خود این یک پروژه بسیار ضروری و لازم است، ما باید اینها را جدا کنیم. بالأخره معیار حدیث فقهی چیست؟ معیار حدیث اخلاقی چیست؟ تمایز بین اینها چیست؟ احادیث اخلاقی را با فقه مخلوط نکنیم، گاهی در تلویزیون برخی از افراد که معمم نیستند اما ادعا دارند که در حوزه درس خوانده‌اند از روایات اخلاقی می‌خواهند احکام فقهی استفاده ‌کنند، این غلط است. فقیه و مجتهد است که می‌تواند بفهمد کدام حدیث اخلاقی است یا فقهی.

 وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

حقوق بشر حجاب فاضل لنکرانی اقامه دین فقه شیعه نظام اسلامی میلاد پیامبر خدا(ص) میلاد امام صادق(ع) فقه معاصر پژوهشگاه فقه معاصر نورمفیدی رفراندوم حجاب اجرای حجاب فقه اهلبیت(ع) حقوق جانداران