نظام فقاهت و روحانیت در تشیع

۰۷ شهریور ۱۴۰۴

۱۴:۴۶

۱۷۵

خلاصه خبر :
بیانات آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در نشست مجمع علما و روحانیون شهر شاهرود
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحیم
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
« فلولا نفر من کلّ فرقةٍ منهم طائفةٌ لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون»

موضوع سخن، نظام فقاهت و روحانیت در تشیع است. خداوند متعال مسئله تفقه در دین را به عنوان واجب کفایی و در برخی شرایط حتی واجب عینی معرفی کرده است. تفقه در دین، به معنای عام آن، یا آنچه که یقیناً مورد نظر است، همان تفقه در احکام، یعنی در حلال و حرام است.

از این آیه شریفه روشن می‌شود که گروهی از افراد هر منطقه باید با تحصیل در مراکز علمی به تفقه در دین پرداخته و مردم را از آن آگاه سازند.

در مورد این آیه، بحث‌های فراوانی وجود دارد که آیا دلالت بر جواز تقلید دارد یا نه؟ دلالت بر وجوب عمل به فتوای مجتهد می‌کند یا خیر؟

مرحوم آیت‌الله خویی(قدس سره) در مباحث فقهی خود می‌فرمودند اگر کسی از مجتهدی سوالی کرد و آن مجتهد در آن مسئله فتوا داشت، لازم است که فتوای خود را بیان کند و حق ندارد آن را کتمان نماید. استدلال بر وجوب افتاء نیزاز همین آیه گرفته می‌شود.

پس از طرح این آیه، به‌طور گذرا به عصر صادقین(علیهماالسلام) می‌پردازم. تا عصر صادقین، تنها درصد کمی از فقه و احکام برای مردم مطرح شده بود؛ اما با ورود به عصر صادقین و باقرین(علیهماالسلام)، بیش از شصت هزار حدیث از این دو امام در دسترس قرار گرفت.

به عنوان نمونه، در باب حج، زراره به امام باقر(علیه‌السلام) عرض می‌کند: «آقا، من چهل سال است مسائل حج را از شما می‌پرسم اما هنوز تمام نشده است. مگرحجی که یک طواف دورکعبه و سعی صفا و مروه و وقوف در عرفات، مشعرو منا دارد، چه مقدارمی تواند مسئله داشته باشد؟» حضرت فرمودند: «چه انتظاری داری؟ تو می خواهی مسائل خانه‌ای که دو هزار سال پیش از خلقت آدم محل طواف ملائکه بوده است را با چهل سال سوال وجواب بفهمی؟»

این میراثی که در عصر صادقین(علیهماالسلام) به جای گذاشته شد، نخستین نقطه ارجاع مردم به علما، فقها و مجتهدان ماست. هنگامی که به سخنان امام صادق(علیه‌السلام) نگاه می‌کنیم، می‌فرمایند: «أیاکم والتحاکم إلى الطاغوت»؛ مبادا اگر نزاعی میان شما پیش آمد، به سوی حاکم جور بروید. طاغوت کسی است که بر اساس اراده خدا و دین او حکم نمی‌کند؛ مطابق رأی رسول خدا و ائمه نظر نمی‌دهد.

آنگاه در پاسخ به این سؤال که چه باید کرد؟، فرمودند: «من کان منکم رووا حدیثنا و عرف حلالنا و حرامنا و علم احکامنا فلیرضوا به»؛ یعنی به کسی مراجعه کنید که از ما اهل بیت حلال و حرام و احکام را فرا گرفته است و او را به عنوان داور بین خود قرار دهید. «إنی قد جعلته علیکم حاکما»؛ این همان روایت معروف است که یکی از ادله بحث ولایت فقیه محسوب می‌شود.

البته در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی حاکم را به معنای قاضی تفسیر می‌کنند، اما امام خمینی(رضوان‌الله ‌تعالی‌علیه) می‌فرمایند که حاکم عنوانی فراتر از قضاوت است. قضاوت از شئون حکومت است.  حق هم با امام است. اگر کسی آیات مربوط به حکم و حکومت را در قرآن بررسی کند، به خوبی به این مطلب پی می‌برد.

امام فرمودند اگر چنین حاکمی حکمی صادر نمود چنانچه کسی با او مخالفت کند، رد بر ما کرده است و ردّ برما ردّ خداست که درحد شرک است. «و الرادّ علینا کالرادّ علی الله و الرادّ علی الله علی حدّ الشرک بالله».

این آغاز ارجاع مردم به شخصیتی است که علم به روایات اهلبیت دارد. در آن زمان این افراد راویان حدیث بودند، و در عصر ما کسانی که با احادیث ائمه کاملاً آشنا باشند، چنین جایگاهی دارند و این آغاز امراجتهاد و مبنای تقلید محسوب می‌شود.

در عصر امام صادق(علیه‌السلام)، ارجاع مردم به فقها بسیار روشن است. در هیچ روایتی مشاهده نمی شود که ائمه مردم یا جامعه را به غیر از فقها ارجاع داده باشند؛ نه به مفسران، نه به فلاسفه، نه به عرفا. اما ارجاع به فقها و اعلام اینکه این افراد از طرف ائمه حجت‌اند، مشهود است: «إنی قد جعلته علیکم حاکما، فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله».

این وضعیت تا زمان امام هادی(علیه‌السلام) ادامه یافت. در روایت مشهوری که از امام هادی(علیه‌السلام) نقل گردیده، حضرت می فرمایند: «لولا من یبقی بعد غیبة قائمکم من العلماء». اگر پس از غیبت کبری، علمایی حضورنداشته باشند که مردم را به سوی امام هدایت کنند، مردم از دین خدا برگشته و گرفتار دامهای دشمن و فریبهای شیطان می شوند.
امام هادی(علیه‌السلام) تصریح می‌فرمایند که عالم و فقیه هرگزکسی را دعوت به خود نمی‌کند، بلکه مردم را به امام و حجت خدا هدایت می‌کند. «الداعین الیه»

این یک تفاوت اساسی بین فقهای شیعه و رهبران تصوف است که آنها غالباً مردم را به خودشان دعوت می‌کنند. این مسئله امروز نیز یک خطر برای جامعه محسوب می‌شود؛ زیرا بسیاری از قطب های صوفیه مردم را به سوی خود دعوت می‌کنند و حتی در امور عبادت و زندگی افراد، توجه به قطب را شرط می‌دانند.

اما فقیهی که ائمه معصومین(علیهم‌السلام) به او ارجاع داده‌اند، دعوت به خود نمی‌کند، بلکه مردم را به سوی امام و حضرت حجت(عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه ‌الشریف) هدایت می‌کند «الداعین الیه». این کلام ضرورت ارتباط مردم با حجت خدا را مشخص می‌سازد.

متأسفانه گاهی افراد آدرس نادرست به مردم می‌دهند؛ مثلاً می گویند برای دیدار امام زمان(علیه‌السلام) باید چهل شب در مسجدی خاص حضور یابند. این راهنمایی به سوی حضرت نیست. دلالت حقیقی بر حجت خدا آن است که بفهمیم امام زمان(علیه‌السلام) از ما چه می‌خواهد، چه انتظاری از شیعیان و مسلمانان دارد و چه نگرانی‌هایی نسبت به گرفتاری‌های بشر دارد؟.

گاهی برخی افراد ارتباط با حضرت را محدود به یک تجربه تشرف یا تشرف ادعایی می‌کنند، اما واقعیت چنین نیست. ما باید اهداف امام زمان(علیه‌السلام) را در زمان خود درک کنیم. یکی از اهداف مهم و اساسی حفظ، تقویت و مراقبت از حوزه‌های علمیه است که بر همه ما واجب است. منِ طلبه حق ندارم بگویم به من چه که در جامعه چه می‌گذرد؛ بلکه باید هر روز علاوه بر آنکه درسم را پیگیری میکنم تا نظری ارائه دهم، یا فتوایی صادر کنم و در اصول به مبنایی دست یابم، در عین حال باید متوجه نیازهای مردم و حوزه‌های علمیه هم باشم.

روش پذیرش حوزه‌ها مطلوب نیست، پذیرش مطلوب آن است که آقایان با نخبگان جوان شهر ارتباط برقرار کند و آن‌ها را جذب حوزه‌های علمیه نمایند. بعنوان نمونه ازمرحوم آیت‌الله سید جلال آشتیانی یاد می‌کنم که از شاگردان برجسته مرحوم آیت‌الله بروجردی بود وتنها در فلسفه تمرکز نداشت، بلکه در حوزه‌های فقه و اصول نیز فعال بود.

نحوه ورود آقا جلال آشتیانی به حوزه علمیه جالب است. مرحوم آیت‌الله سید مهدی لاجوردی، که پسرخاله والد ما بود نقل می‌کرد زمانی برای تبلیغ به آشتیان رفته بود. یک روز که به مغازه قصابی رفتم تا مقداری گوشت بخرم متوجه شد م که پسر قصاب از لحاظ استعداد به درد حوزه می‌خورد. از آن قصاب اجازه خواستم تا پسرش را به قم برای طلبگی بفرستد.قصاب گفت: «اگر مراقبش هستی، باشد، پسر من را به قم برای طلبگی ببرید.» آن پسرهمان است که آقا جلال آشتیانی شد. این‌گونه باید گزینش صورت گیرد.

به هر حال فقهاء شیعه در طول تاریخ، مردم را در مسیر مکتب اسلام و مذهب جعفری حفظ کرده‌اند امام هادی(علیه‌‌السلام) در ادامه می‌فرمایند: «لکنهم الذین یمسکون ازمة قلوب ضعفاء شیعتنا»، فقهاء زمام قلب‌های ضعیف شیعیان را حفظ می‌کنند، همان‌گونه که ناخدای یک کشتی سکان آن را نگه می‌دارد.

بعد ازامام هادی(ع) به دوران امام عسکری(علیه‌السلام) می‌رسیم. فضلا و بزرگان حوزه‌های علمیه باید بررسی دقیقی از دوران کوتاه زندگی امام عسکری (حدود شش سال امامت و کمتر از سی سال عمر) داشته باشند. اگر یک طلبه با دقت به این دوران مراجعه نکند، هویت روحانیت و حوزه‌های علمیه برای او روشن نخواهد شد. در این دوران، امام عسکری(علیه‌السلام) سه اقدام برجسته داشت، هرچند همه کارهای ایشان مهم و برجسته بودند.

امام عسکری(علیه‌السلام) با اسحاق کندی که کتاب «تناقض القرآن» را نوشته بود مقابله کرد و با شیوه برخورد مناسبی که یاد دادند نویسنده از نظر خود بازگشت و کتابش را آتش زد. این روش‌ها می‌تواند الگوی مناسبی برای مبلغین ما باشد.  باید دید امام عسکری چگونه با افراد وفرقه‌های مختلف نظیرمرجئه، واقفیه و حتی صوفیه برخورد می‌‌کرد.

امام عسکری(علیه‌السلام) سه اقدام بسیار برجسته داشت. یکی از این اقدامات مربوط به دوره‌ تولد حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف است که این دوران مختصات ویژه‌ای داشت؛ بنی‌العباس به تصریح امام عسکری شمشیرهای خود را بر گردن خاندان اهل بیت کشیدند و بسیاری از آنان را به شهادت رساندند، هدفشان از این اقدامات جلوگیری از تولد حضرت حجت بود. 

به عبارت امام عسکری(علیه‌السلام): «فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) و ابادة نسله، طمعاً منهم فی الوصول الی منع تولد الحجة»، آن‌ها تلاش داشتند تا از تولد امام زمان جلوگیری کنند، مشابه شرایط حضرت موسی(علیه‌السلام) و آل او.کارهای امام عسکری(علیه‌السلام) در این زمینه بسیار مهم بود. اولاً باید فرزند متولد می‌شد و تولد اوهم باید به گونه‌ای انجام می‌شد که مراقبت‌ها و جاسوسی‌های اطرافیان خنثی شود.

در زمان ولادت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حکیمه خاتون عمداً به محل آورده شد تا شاهد ولادت باشد. همچنین گاهی امام عسکری(علیه‌السلام) به خواص شیعه خبر می‌داد و می‌فرمود پرده را کنار بزنید تا فرزندش را مشاهده کنند پرده را که کنار می زدند حضرت مانند شب چهاردهم ظاهر می‌شدند. 

در مواردی سؤالاتی از سوی افراد مختلف از شهرهای گوناگون به امام عسکری(علیه‌السلام) می‌رسید و حضرت پاسخ می‌دادند که از فرزندم سؤال کنید. این بخش روایات فراوانی دارد، اما فعلا هدف من تنها تأکید بر این نکته است که امام عسکری(علیه‌السلام) زمینه غیبت را آماده می‌کرد. در عین اینکه مردم باید ایمان خود به حضرت حجت را حفظ کنند و خواص شیعه، از جمله وکلا و افراد مهم، باید آگاه می شدند.

نکته دوم تقویت تشکیلات وکالت در زمان امام عسکری(علیه‌السلام) است. این نظام در زمان امام هادی و امام جواد(علیهماالسلام) نیز وجود داشت، اما در عصر امام عسکری(ع) گسترش یافت و استحکام بیشتری پیدا کرد. لازم است تأکید شود که پایه‌گذار نظام وکالت، خود ائمه معصومین(علیهم‌السلام) بودند. لذا در پاسخ برخی که می‌پرسند مراجع برچه اساسی به افراد اجازه وکالت می‌دهند، می گوییم این سنت برگرفته از سیره خود ائمه(علیهم‌السلام) و به ویژه امام عسکری(علیه‌السلام) است. اسامی وکلا حضرت در منابع معتبر مانند آثار مرحوم مجلسی ثبت شده است نظیراحمد بن اسحاق قمی که وکیل امام عسکری در بغداد بوده و در مکان‌های مختلف فعالیت داشته است.

اما سؤال اساسی این است: هدف از تأسیس و تقویت نظام وکالت توسط امام عسکری(علیه‌السلام) چه بود؟ امام که در یک مکان نظامی محصور بود، چرا این ساختار را ایجاد کرد و اهمیت آن در چه چیزی نهفته است؟

این از ویژگی‌های شیعه است که قوی‌ترین تشکیلات آن توسط ائمه معصومین(علیهم‌السلام) ایجاد شده است. وکیل به معنای ثقه امام است. همان‌گونه که فرمودند: «العمری و ابنه ثقتان». این «ثقتان» با معنای ثقه‌ای که در علم رجال ذکر می‌شود تفاوت دارد. این ثقتان به معنای کسانی است که هرچه از امام می‌ شنوند، دقیقاً همان را منتقل می‌کنند؛ به عبارت دیگر، «ما قالا عنی فعنی یقولان». بنابراین، این افراد نماینده امام معصوم(علیه‌السلام) در محل خود هستند و دین مردم باید از طریق آنان به‌طور صحیح منتقل شود.

روحانیت موظف است مراقب دین مردم باشد، همان‌گونه که مراقب سایر امور مرتبط با مردم است.اینها مأمون بر حلال و حرام‌اند. متأسفانه این جایگاه در بین برخی از ما کم‌رنگ شده و برخی اقدامات، حتی به‌واسطه اقتضائات نظام و انقلاب، به‌طور ناخواسته به این ساختار آسیب زده است. جایگاه روحانیت، همان مراقبت بر حلال و حرام است. 

مردم امروز در تشخیص این که حلال و حرامشان را از چه کسی دریافت کنند، دچار سردرگمی شده‌اند؛ این سردرگمی پیش از این وجود نداشت، لذا لازم است برای آنها روشن شود که یک مرجع تقلید وکیل از طرف امام(علیه‌السلام) و نایب امام است، همان‌گونه که مقام معظم رهبری(دام‌ظله‌العالی) را به عنوان برجسته‌ترین نایب امام می‌دانیم.

مجتهدان که «رووا حدیثنا نظر فی حلالنا و حرامنا عرف احکامنا» هستند، همین نقش را دارند.

نکته دوم مربوط به مسئله وجوهات است؛ گاهی وکالت تنها در قالب وجوهات معرفی می‌شود، در حالی که وجوهات  یکی از جنبه‌های مهم آن است و در طول تاریخ خدمات بزرگی از طریق وجوهات به جامعه مسلمین ارائه شده است. نکته سوم این است که روحانی باید فکر امام وحجت خدا را که از بزرگان خود اخذ کرده، در جامعه منتشر کند و برای مردم بیان نماید. اگر امروز مسئله مقابله با اسلام و ظلم‌های جهانی مطرح است، باید پرسید که اگر امام زمان(علیه‌السلام) در زمان حاضر بودند، از ما چه انتظاری داشتند؟ آیا می‌توانیم در برابر فجایع بزرگ اسراییل مانند نسل‌کشی و کودک‌کشی‌ها سکوت کنیم؟ قطعاً نه.

به هر حال، نظام وکالت توسط امام عسکری(علیه‌السلام) تقویت شد. این نظام روحانیتی که امروز وجود دارد، استمرار همان نظام وکالتی است که در زمان امام عسکری برقرار بود. سپس نواب خاص، یعنی نواب اربعه، تا سال ۳۲۹ هجری که زمان آغاز غیبت کبری است، مسئولیت داشتند.

اما محور سوم، تقویت حوزه‌های علمیه، تقویت نهاد فقاهت و نظام اجتهاد بود.ریشه این اجتهادی که امروز مراجع، بزرگان و اساتید ما از گذشتگان به ارث برده‌اند، به کلمات امام صادق و اقدامات امام عسکری(علیهماالسلام) بازمی‌گردد.

امام عسکری(ع) فرمود: «اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه». اساس و بنیان تقلید توسط امام عسکری(علیه‌السلام) گذاشته شد. عوام، یعنی کسانی که دروس و احادیث و آیات را نیاموخته‌اند، این افراد باید از فقهاء تقلید کنند. قبل از انقلاب و حتی در برخی مقاطع پس از آن، برخی تقلید را مذموم می‌دانستند؛ در حالی که بشر در زندگی روزمره در بسیاری از امور تقلید می‌کند؛ تقلید در واقع رجوع به متخصص است و هیچ عاقلی نمی‌تواند آن را رد کند.

بنیان تقلید توسط امام عسکری با تثبیت نظام فقاهت شکل گرفت. اما شرط اساسی آن این است که تقلید ازفقیه باشد. فقیه کسی است که احادیث را به‌طور کامل درک کرده، آیات را درک کرده، مبانی فقهی و اصولی و همچنین مبانی رجالی را بداند. این فقیه اگر «صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مطیعا لامر مولاه و مخالفا لهواه» باشد، معیار تقلید برای عوام است.

نظام فقاهت، توسط امام عسکری(علیه‌السلام) مستحکم شد. معنای کلام امام این است که نظام فقاهت باید حفظ شود و هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد. در حالی که ممکن است برای بسیاری از امور دیگر در عالم بتوان بدیلی یافت، اما نظام فقاهت هیچ بدیلی ندارد و دشمنان نیز این نکته را به خوبی درک کرده‌اند.

آنچه سبب موفقیت امام خمینی(رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه) در انقلاب شد، در درجه اول فقاهت او بود، هرچند عرفان و سایر ابعاد علمی ایشان نیز اهمیت داشت. مصباح الهدایة امام، که در ۴۰ سالگی نوشته شد، هنوز بسیاری از عرفای زمان، حتی برجسته‌ها، قادر به درک کامل آن نیستند. بنابراین نقش اصلی امام در این مسیر، فقاهت او بود.

امروز دشمنان تلاش دارند این نظام فقاهت را تضعیف کنند، می‌گویند «فقاهت را کنار بگذارید».

 فقهاءکسانی هستد که فتواهای خود را بر اساس قرآن و سنت ارائه می‌دهند، نه صرفاً بر مبنای اجماع یا عقل، هرچند عقل سلیم قطعی برای اثبات خدا کافی است، اما در احکام نقش محدودتری دارد.

فقهای نزدیک به زمان حضور، مانند صدوق و دیگران، سعی می‌کردند فتواهایشان دقیقاً مطابق روایت باشد. به همین دلیل حوزه‌های علمیه محور تلاش خود را بر قرآن و سنت استوار کرده اند؛ همان چیزی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین». بنابراین حفظ و تقویت نظام فقاهت و مرجعیت از اهمیت بالایی برخوردار است و نباید اجازه دهیم به آن آسیب وارد شود.

برخی می‌گویند «تاریخ مصرف اینها گذشته»، در حالی که دین و فقاهت تاریخ مصرف ندارند؛ این ادعا بخشی از برنامه دشمن برای تضعیف حوزه‌ها و کاهش پذیرش در میان مردم است. ما باید به راهکارهایی برای مقابله با این مسئله بیندیشیم.

این انقلاب بر پایه فقاهت و مکتب اهل بیت(علیهم‌السلام) شکل گرفته است و هرچه فقاهت در حوزه‌ها تقویت شود، بقای انقلاب نیز تضمین خواهد شد. به عنوان نمونه، مرحوم حاج افتخاری، از اصحاب استفتای مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، برای من نقل کرد که در دهه اول انقلاب، وقتی شورای مدیریت حوزه که مرحوم والد ما نیز در رأس آن بود خدمت امام رسیدند، ایشان فرمودند: «اگر فقه جواهری را از حوزه‌ها بگیرند، انقلاب از بین خواهد رفت.» این سخن نشان‌دهنده اهمیت فقاهت و ضرورت تقویت آن در حوزه‌های علمیه است.

البته من نفی نمی‌کنم که به تفسیر، حدیث، تاریخ و فلسفه پرداخته شود، به مقداری که بتوانیم شبهات ملحدان و مخالفان دین را پاسخ دهیم، اما اساس و محور اصلی، فقاهت است.

خود رهبر معظم انقلاب فرمودند: «عمود خیمه حوزه‌ها فقاهت است.» هر حوزه‌ای که این محور را تقویت کند، پایدار می‌ماند و مکتب اهل بیت(علیهم‌السلام) به برکت فقاهت استمرار خواهد یافت.

امروز حوزه‌ها با نظام گره خورده‌اند و ما همان‌قدر که موظف به حفظ حوزه‌ها هستیم، موظف به حفظ و تقویت نظام نیز هستیم. لذا دراین مقطع زمانی همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «نگذارید چند صدایی در این شرایط حساس از کشور بلند شود.»


برچسب ها :

دین و فقاهت اتحاد مقدس مردمی اتحاد مقدس تاریخ انقضای دین تاریخ انقضای فقاهت مجمع علما و روحانیون شهر شاهرود