حسد؛ نابود کننده ایمان

۱۵ مهر ۱۴۰۴

۱۰:۳۴

۲۰۱

خلاصه خبر :
بیانات حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در درس اخلاق با موضوع حسادت (بخش سوم)
آخرین رویداد ها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ

در دو جلسه گذشته عرض شد که هم از آیات قرآن و هم از روایات، استفاده می‌شود حسد آفت دین است و موجب زوال دین انسان می‌شود. اگر انسان حتی در جزئی‌ترین امور زندگی از خود مراقبت و مواظبت نکند و خدای ناکرده این رذیله حسد در وجودش رشد کند، موجب می‌گردد دین خود را از دست بدهد و این مسئله بسیار خطرناک است.

خطربرخی از رذائل نفسانی در حد متوسط است، اما حسد در بالاترین حد از خطر قرار دارد. حسد تنها سبب انکارو نادیده گرفتن فضائل دوستان و دیگران نمی گردد، بلکه گاهی تا آنجا پیش می‌‌رود که انسان ازضعف و عدم توفیقات دیگران هم خوشحال می‌‌شود. گاهی اوقات ما حسد را تنزل می‌دهیم. مثلاً چنانچه از ما سؤال ‌شود این رفیق شما عادل یا عالم است یا نه؟ حاضر نیستیم بگوییم عادل یاعالم است. در حالیکه کاملا اطلاع داریم فردی عالم و زحمت کشیده است.

بر حسب آیات قرآن، یکی از آثار حسد، کتمان حقایق و کتمان فضائل است. حتی کتمان حقیقت دین، حقیقت اسلام و حقیقت شیعه. بسیاری از افرادی که حاضر نیستند حقیقت شیعه را مطرح و به حقانیت آن اقرار کنند، دلیلش حسد است که نمی گذارد آنرا اظهار کنند، در حالی که باورشان این است شیعه بر حق است. کفار می‌دانند اسلام بر حق است و این دین جامع است. 

یهود در زمان خود رسول خدا(ص) کاملاً علم به این مطلب داشتند، اما هم وجود پیامبر و هم اصل اسلام را منکر شدند و قرآن تصریح می‌کند سبب انکارشان حسد بوده است.

اگر به انسان گفته ‌شود مؤسسه دیگری هم هست که همین کارهای شما را انجام می‌دهد ولی از شما ضعیف‌تر است، چنانچه انسان از شنیدن ضعف آنها خوشحال ‌شود؛ این علامت حسد است، صفت مرموزی که بسیاری از ما گرفتار آن هستیم و نمی‌خواهیم باورش کنیم. وقتی می‌گویند فلان جا ضعیف است، انسان نباید خوشحال شود بلکه باید بگوید: «ان‌شاءالله قوی‌تر گردند و از ما موفق‌تر شوند».

 

بلی اگرخوشحالی ما از این جهت باشد که خداوند توفیق خدمت بیشتر و بهتری به ما داده است و از این بابت شکرگزار حضرتش شویم، امری مطلوب است. باید با دقت این ظرایف را در خود بررسی نماییم.

همچنین در یک خانواده، چنانچه یک برادر، وضعیت مالی و خانوادگی و زندگی برادر دیگر خود را بهتر ببیند و کمی ناراحت شود، این حسد است. لازم نیست انسان ذره‌بین بردارد تا این مسئله را بفهمد؛ خود انسان آنرا احساس می‌کند.«ان الانسان علی نفسه بصیرة»

باید نفس را تربیت کرد تا از موفقیت دیگری به اندازه موفقیت خودمان، یا حتی بیشتر، خوشحال شویم. اگر کسی مدارج علمی یا مراتب تقوا را طی می‌کند و هر سال موفق‌تر می‌شود، ما چقدر خوشحال می‌شویم؟ اگر در تهذیب نفس خود کار کرده باشیم نه اینکه ناراحت نمی‌شویم بلکه خوشحال هم می‌‌شویم.

خوشحال شدن از موفقیت دیگران نیز نیازمند تربیت نفس است. بزرگان ما اینگونه بودند؛ از موفقیت‌های دیگران خوشحال می‌شدند. ما نیز باید خود را تربیت کنیم، چه طلبه، چه دانشجو چه سایر اقشار مردم. اگر یک دکتر ببیند دکتر دیگری مطب شلوغی دارد، تشخیصش خوب است، نسخه‌هایش مؤثر است، نباید ناراحت شود؛ بلکه باید خوشحال باشد. اما متاسفانه گاهی این حالت در میان اطباء مشاهده نمی‌شود. حسد اختصاص به قشر خاصی ندارد و در همه افراد وجود دارد. کودک و بزرگ، پزشک و سیاستمدار فرقی نمی کند، تنها شدت و مراتبش متفاوت است. در پایین‌ترین مرتبه از حسد، ممکن است کسی بگوید: «ای کاش خدا نعمتش را به این فرد نمی‌داد» یا «چرا خدا نعمتش را به این فرد داده؟»

لذا باید به این خطر توجه ویژه داشت. در روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده، خداوند تبارک و تعالی خطاب به موسی بن عمران که از انبیاء بزرگ است، او را از حسد ورزیدن نسبت به نعمتهایی که به بندگانش تفضل فرموده نهی می‌‌نماید: «لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِي».

نمی‌توان گفت خداوند در اینجا به پیامبر دستور داده که به مردم بگوید، اما خودش مبرا است. معلوم می‌شود که حسد ممکن است حتی در نبی خدا نیز ظهور کند. ممکن است یک پیامبر نسبت به اینکه یکی از افراد امتش عنایت خاصی از خدا دریافت کرده و آن عنایت شامل او نشده ، حسدش برانگیخته شود. این امکان وجود دارد. بدلیل این تعبیر: «آخَرُ مَا يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّيقِينَ حبّ الجاه» که می‌‌فرماید حتی در نهاد صدیقین که انسانهایی والا و در مرتبه انبیا هستند؛ حب مقام وریاست طلبی وجود دارد اما آنها توفیق یافته اند که آنرا از صحیفه قلب خود پاک کنند.

خداوند نیز به حضرت موسی می‌فرماید: نسبت به آنچه که من به دیگران از فضل خود داده‌ام، مراقب باش حسادت نورزی.

 اگر کسی جمال، مال یا امکاناتی دارد، بدانید این فضل خداوند است که شامل حال او شده، دعا کنید تا به شما هم عنایت فرماید. نگران محرومیت خود از آن نعمت نباشید چه بسا خیر شما در همین محرومیت باشد ولی خبر ندارید.

سپس خداوند می‌فرماید: «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى ذَلِكَ وَ لَا تَتَّبِعْهُ(اَو تُتبعهُ) نَفْسَكَ» چشمان خود را به آنچه در دست دیگران است، ندوز و نفس خود را تابع و دنباله رو این امور قرار نده.

اگر کسی به این نکته توجه کند، ریشه بسیاری از رذائل اخلاقی در او از بین می‌رود. گاهی مردم یا طلبه‌ها می‌پرسند: چه کار کنیم غیبت نکنیم؟ یا حسد نورزیم؟ اصلی‌ترین عامل این رذائل دنبال کردن امور دیگران است. این کار باعث می‌شود قلب انسان خالی از خدا شود، زیرا خدا فرموده است: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ فِي حَرَمِ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ»[1] به انسانی که مشغول اموردیگران می‌شود که فلانی چقدر مال دارد؟ از کجا آورده؟ چه مدتی است دارد؟ باید گفت این‌ها به تو چه ارتباطی دارد؟ تو چرا خودت را ضایع می‌کنی؟ حتی در مسائل روزمره ای مانند غذا خوردن، یکی از آداب غذا خوردن این است که انسان به لقمه دیگری نگاه نکند. اما گاهی که سفره‌ جمع می‌شود، می‌شنویم: «دیدی فلانی چقدر خورد؟» یا «دیدی چگونه غذا می‌خورد؟» این‌ها پستی نفس انسان است. اگر انسان مشغول دیگران شود، مدام اینکار را دنبال خواهد کرد، که پارسال این پست و مقام را داشت، امسال هم دارد، سال بعد نیز احتمالاً خواهد داشت و الخ.

خداوند به موسی می‌فرماید: نفس خود را تابع و پیگیر امور دیگران قرار نده.البته این کار بسیار مشکل است. ذهن انسان نباید مشغول اموردیگران شود. شاید بالاترین دعا این باشد که: «خدایا من را فقط به خودت مشغول کن.» البته این بدان معنا نیست که من فقط به خود مشغول شوم و غافل از حال دوستان و همسایگان وجامعه و رسیدگی به آن باشم، آنچه که مذموم شده این است که چشم انسان به زندگی دیگران نباشد. چه کارداریم به زندگی دیگران؟

فقه می‌گوید اگر کسی فحشای علنی می‌‌نماید، با او مقابله کن، امر به معروف و نهی از منکر انجام بده؛ اما اگر در زندگی خصوصی خود کارهای ناپسندی انجام می‌دهد، سرک کشیدن به آن جایز نیست، ریشه این کار حسد یا سایر رذائل نفسانی است. حسد انسان را وادار به غیبت، تهمت و نسبت‌های ناروا می‌کند. این صفت رذل، آفت دین و جان انسان است و آن را نابود می‌کند.

در تاریخ نقل است که در زمان هادی خلیفه چهارم عباسی، مردی همسایه‌ای داشت که بسیار مورد توجه خلیفه و مردم بود و امکانات مالی فراوانی داشت. آن مرد که نمی‌توانست همسایه اش را با این موقعیت تحمل کند. غلامی خرید و به او گفت: هرگاه این کاررا که من می‌گویم انجام دهی، آزاد خواهی شد. نیمه‌شبی غلام را بیدار کرد و به پشت‌بام همسایه برد و گفت برود او را بکشد. حسد انسان را به اینجا می‌رساند و دین و جان او را در معرض خطر قرار می‌دهد.

یکی از آثار مخرب حسد اینست که سبب می‌شود اعتقاد فرد به خدا نیز آسیب ببیند. چون آنچه که خدا به انسان داده برای امتحان اوست و آنچه هم که نداده نیز برای امتحان اوست؛ پس در هر دو حالت باید شاکر پروردگار باشد.

در همان روایت خداوند می‌فرماید: «فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعْمَتِي» کسی که حسد می‌ورزد نسبت به نعمت من ناخشنود است؛ «صَادٌّ لِقِسْمِيَ الَّذِي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادِي» به آنچه بین بندگانم تقسیم کرده‌ام، اعتراض دارد.

و سپس تهدیدی عجیب بیان می‌کند: «وَ مَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنِّي»[2] کسی که چنین باشد، من از او نیستم و او نیز از من نیست. این نشان‌دهنده قطع ارتباط کامل بین بنده و خداوند است؛ دیگر دستگیری، عنایت و نظر رحمت پروردگار شامل حال او نخواهد شد. خداوند از حسود بیزار است. اگر بدانیم گرفتار حسد هستیم، باید تلاش کنیم آن را کنار بگذاریم و از بین ببریم، زیرا روز به روز بر بیزاری خدا افزوده می‌شود.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»[3] حسد نزدیک است که بر قضا و قدر انسان غلبه کند. «قدر» در روایات، شامل مقدرات حتمی انسان است. ظاهر روایت این است که حسد می‌تواند مقدرات حتمی انسان را تغییر دهد. همچنانکه فرموده اند: «الدُّعَاءُ يَرُدُّ الْقَضَاءَ»[4] دعا می‌تواند قضا را تغییر دهد. مقدر شده که بلایی بر یک انسان، خانواده یا کشور بیاید؛ دعا، صله ارحام، استغفار و انفاق می‌تواند این قضا را تغییر دهد. حسد نیز یکی از این عوامل است.

حسد می‌تواند مقدرات خوب انسان را تغییر دهد؛ مثلاً سلامت، تقوا، شایستگی و ایمان او را دچار آسیب کند. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «لَا يَجْتَمِعُ الْحَسَدُ وَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ» در قلب انسان، حسد وایمان قابل جمع نیستند اگر حسد وارد شد، ایمان از بین می‌رود.

در روایتی دیگرنیز آمده است: «يَنْمَاثُ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ»ایمان مانند نمک در آب است که حسد آن را فوراً حل و نابود می‌کند

 امیرالمؤمنین نیز ایمان و حسد را به یخ و آب تشبیه کرده اند: «كَمَا يُمِيثُ الْمَاءُ الثَّلْجَ» همانطور که یخ در آب حل میشود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند. حسد نیز چنین بلایی بر سر ایمان انسان می‌‌آورد.

این نکته یکی از محوری‌ترین مسائل است؛ ریشه اینکه چرا وقتی حسد وارد می‌شود، ایمان از بین می‌رود، همین است که حسد با قضا و قدر جمع نمی‌شود. «كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»

بنابراین، کسی که دنبال زوال نعمت از دیگری است و می‌گوید چرا این نعمت به او داده شده، بداند که خدا نعمتش را از او خواهد گرفت. تناسب جزا با عمل باید رعایت شود. اگر کسی حسود است و می‌خواهد نعمت دیگری زایل شود، خداوند نعمت ایمان، سلامت، آبرو و اعتبار را از او خواهد گرفت. مثلاً فردی که موجه است و می‌گوید چرا این‌قدر مردم برای فلانی صلوات و سلام می‌فرستند، ای کاش چنین نباشد، خدا همان وجاهت و اعتباری را که به او داده است، از او خواهد گرفت.

 بدانیم این رذیلت مانند موریانه در کارهای روزمره انسان رخنه می‌کند. از خدا بخواهیم ما را از این رذائل حفظ کند.
 
----------------------------
[1] جامع الاخبار.518
[2] اصول کافی.ج2.ص307.کتاب ایمان وکفر.باب حسد.ح6
[3] همان.ح2
[4] اصول کافی.ج4.ص216


برچسب ها :

فاضل لنکرانی حسد حسادت حسود آثار حسد آثار حسادت نابود کننده ایمان