نشانههای حسد
۲۹ مهر ۱۴۰۴
۱۲:۴۱
۹۴
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در چند جلسهی گذشته، ملاحظه فرمودید که حسد، چه بیماری خطرناک و چه صفت رذیلهای است که انسان را از بین میبرد. حسد، دین و ایمان انسان را نابود میکند. نکاتی از قرآن کریم و روایات در مورد حسد استفاده کردیم. واقعا در این گونه موضوعات، انسان هنگامی که متون دینی را بررسی میکند، به عظمت مکتب اهلبیت(علیهم السلام)و جامعیت اسلام پی میبرد.
حسد، یک بیماری و یک صفت رذیله و از اوصاف مذمومه است. هیچ انسان عاقلی در دنیا پیدا نمیشود که بگوید حسد امر خوبی است. چگونه بتوان تصوّر نمود فردی اراده و تمنّا نماید که نعمتی از دست انسانی که خدا به او عنایت فرموده سلب شود؟ این نهایت پستی، زشتی و بیخردی برای انسان است. امّا متأسفانه این مرض وجود دارد و در همهی انسانها کم و بیش یافت میشود.
در معانی الأخبار شیخ صدوق، ابوبصیر از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند: «إِنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحَسَدِ». از حضرت دربارهی حسد سؤال شد. امام در پاسخ این تعبیر عجیب را فرمودند: «لَحْمٌ وَدَمٌ يَدُورُ النَّاسَ». حسد، همچون گوشت و خون، در میان مردم جریان دارد. واقعاً چه کسی جز معصوم میتواند چنین تعبیری را بیان کند؟
ممکن است عُجب در همه وجود نداشته باشد، یا بخل در همهی انسانها نباشد، اما حسد، آنگونه که امام فرمودند، «لَحْمٌ وَ دَمٌ يَدُورُ النَّاسَ» است. سپس فرمودند: «حَتّى إِذا انْتَهى إِلَيْنا يَئِسَ»، یعنی هنگامی که به ما اهلبیت میرسد، مأیوس میگردد. این همان بحثی است که پیشتر دربارهی آیهی شریفهی «فَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»[1] داشتیم؛ این روایت مؤیّد همان معناست که قلوب انبیا و قلوب معصومین(علیهم السلام) از چنین صفاتی بری است. درست است که در روایات آمده: «ثَلاثٌ لَمْ يَعْرُ نَبِيٌّ فَمَنْ دُونَهُ»، یعنی سه چیز است که هیچ پیامبر و هیچ فرد پایینتر از او از آن خالی نیست، امّا توضیح دادیم که مقصود از آن در مقام ابتلاء و تعلیم است، نه در مقام ثبوت ملکات در نفوس قدسیّهی آنان.
اکنون توجه به این نکته، شاید از جنبهی اخلاقی نیز مهمتر باشد؛ چون قوت اعتقادی ما را مستحکم میکند، اینکه بیاندیشیم کدام مذهب، کدام اندیشه، کدام نظام فکری و کدام مکتب به اندازهی مکتب اهلبیت(علیهم السلام)دربارهی حسد سخن گفته است؟ کدام مکتب چنین ابعاد دقیق و گستردهای از حسد را برای ما روشن کرده است؟
در مراجعه به روایات میبینیم نشانههای حسد نیز بیان شده است ـ که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد ـ این امر ما را متوجه میسازد تنها کسانی که میتوانند این مسائل را بهصورت قواعد کلی و جامع برای ما بیان کنند؛ مشکلات روحی انسان را حل کنند، او را آگاه سازند و هشدار دهند ائمهی ما، دین ما، متون دینی ما، و مکتب اهلبیت(علیهم السلام) هستند.
از این رو در مباحث اخلاقی، تنها به ذکر یک روایت و عبور سطحی از آن بسنده نکنیم. نگوییم صرفاً امام صادق(علیهالسلام) چنین فرمودهاند و ما آن را فهمیدیم یا نفهمیدیم، به آن عمل کردیم یا نکردیم. بلکه باید اندکی تأمل کنیم و بیاندیشیم که خداوند چه قوّهی قدسی و چه نوری به این ذوات مقدسه عطا کرده است.
من گاهی در جلسات درس به برخی از دوستان عرض میکنم: کلمات امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و سایر ائمهی معصومین(علیهم السلام) سرشار از کبریات کلیه است؛ قضایایی که بهصورت قاعدهی عامه بیان شدهاند. چه کسی جز معصوم میتواند سخنی در این سطح کلی و قاعدهمند بگوید؟ برای نمونه، فرمایش حضرت: «اَلْحَسودُ لا یَسودُ» بیان یک قاعدهی کلی است؛ حسود به نتیجه نمیرسد و آقایی نمیکند.
متأسفانه در میان مردم، این روایت را گاه نادرست معنا کرده و میگویند: «اَلْحَسودُ لا یَسودُ» یعنی حسود نفعی نمیبرد، در حالی که معنای صحیح آن این است که انسان حسود با حسادتش، به آقایی و رفعت نمیرسد. کسی که با آقایی، رفعت و علوّ دیگری دشمنی دارد، بداند که خود نیز هرگز به جایی نخواهد رسید. و این معنا را تنها امام معصوم میتواند چنین حکیمانه و جامع بیان کند. لذا در کنار توجه به مباحث اخلاقی، باید از ذکر آنها در قرآن و روایات چنین نتیجهای نیز بگیریم.
در ادامهی مباحث گذشته، از آیات متعددی از قرآن کریم یاد کردیم که در آنها مسئلهی حسد مورد توجه خدای تبارک و تعالی قرار گرفته و بشر ـ بهویژه مسلمانان ـ را متوجه خطر این صفت کرده است.
در تحف العقول این وصیت امام صادق(علیهالسلام) به ابیجعفر بن نعمان احول آمده است: «إِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَيَّ الْمُتَرَئِّسُونَ» چند گروه مورد بغض من قرار می گیرند؛
1) کسانی که در پی ریاست باشند، یعنی روحیهی ریاستطلبی در او باشد ـ خواه صلاحیت آن را داشته باشد یا نه ـ. مُتَرَئِّس یعنی کسی که میگوید من باید رئیس باشم.
2) «الْمَشَّاؤُونَ بِالنَّمَائِمِ» کسانی که به سخنچینی میپردازند و اخبار مردم را از اینسو به آنسو منتقل میکنند.
3) «الْحَسَدَةُ لِإِخْوَانِهِمْ» کسانی که نسبت به برادران دینی خود حسد میورزند. این افراد، مبغوضترین شما نزد من هستند: «لَيْسُوا مِنِّي وَلَا أَنَا مِنْهُمْ» آنان از من نیستند و من نیزاز آنان نیستم. این تعبیر، همان است که در نقل مناجات میان خدای تبارک و تعالی و حضرت موسی آمده است. آنجا نیز خدای تعالی فرمود: کسی که به دنبال تجسس در کار مردم است، کسی که حسود است و نسبت به تقسیم الهی ناراضی است، از من نیست. در آن روایت چنین آمده است: «وَمَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَلَيْسَ مِنِّي» (یعنی هر کس چنین باشد، من از او نیستم و او از من نیست).
این سرنوشت کسی است که به دنبال تجسس در کارهای مردم است؛ اینکه امروز فلانی چه کرده، کجا رفته، چه کسی به خانهاش آمده و با چه کسی سخن گفته است. این رفتارها نشانهی ضعف نفس است. متأسفانه بسیاری از ما گرفتار چنین ضعفهایی هستیم. گاهی شخصی را میبینیم که با کسی سخن میگوید؛ فوراً میپرسیم: چه گفت؟ دربارهی چه بود؟ یا مثلاً وقتی کسی تصمیم به سفر دارد، ده نفر میان خود خبر را پخش میکنند که فلانی قرار است به فلانجا برود! این همان است که قرآن کریم میفرماید: «لَا تَتَّبِعْ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[2] این دنبال کردنِ بیجا و بیفایدهی امور مردم است. در آن روایت، خدای تبارک و تعالی فرمود: «وَمَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَلَيْسَ مِنِّي» نه من از او هستم و نه او از من. تهدیدی بالاتراز این تهدید الهی، وجود ندارد. چون خداوند از چنین انسانی برائت میجوید و میفرماید: این شخص، بندهی من نیست و من نیز خدای او نیستم.
در یک مثال زمینی، اگر پدری به فرزندش نصیحت کند و او گوش ندهد، و روزی پدر بگوید: «تو دیگر پسر من نیستی»، ببینید چه بلایی بر سر آن فرزند میآید. اگر اندکی وجدان داشته باشد، از شدت خجالت باید در زمین فرو برود. حال، وقتی خداوند میفرماید: «تو دیگر از من نیستی»، انسان باید آتش بگیرد و از درون بسوزد. امّا متأسفانه، ما چنان غرق در غفلت شدهایم که از کنار چنین تعابیر سنگینی بهراحتی عبور میکنیم.
وقتی امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: کسی که نسبت به برادر دینیاش حسد ورزد، نه او از من است و نه من از او. آنگاه، آیا انسان حسود میتواند توقع داشته باشد در روز قیامت امام صادق(علیهالسلام) شفاعتش کند؟ اصلاً آیا امام صادق چنین انسانی را در قیامت میشناسد؟ چگونه ممکن است او را ببیند و برایش شفاعت بخواهد، در حالی که از او برائت جسته است؟ «لَيْسُوا مِنِّي وَلَا أَنَا مِنْهُمْ» سپس حضرت فرمودند: «إِنَّمَا أَوْلِيَائِي الَّذِينَ سَلَّمُوا لِأَمْرِنَا وَاتَّبَعُوا آثَارَنَا» دوستان و پیروان حقیقی من کسانی هستند که در برابر امر ما تسلیماند و از آثار ما پیروی میکنند.
من همواره عرض کردهام و واقعاً معتقدم بر ما طلاب واجب است شکر این نعمت بزرگ ارتباط با کلام اهلبیت را به جا آوریم. ما هر روز در پی آن هستیم که ببینیم امام صادق چه فرموده، امام باقر چه فرموده، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چه فرموده، و بالاتر از همه قرآن کریم چه فرموده است. این همان «اتَّبَعُوا آثَارَنَا» است؛ یعنی پیروی از آثار و سیرهی آنان و اقتدا به ایشان در همهی امور: «وَاقْتَدَوْا بِنَا فِي كُلِّ أُمُورِنَا، يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَيَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا».
باید این نکته را یادآور شوم که این معانی را باید از روایات استخراج کرد، در علم رجال از گروهی یاد میشود که اهل تخطیط بودهاند (احتمالاً مقصود «مخطِّط» است). در روایتی به امام عرض کردند شخصی هست که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و اهلبیت(علیهم السلام)را قبول دارد و به آنان علاقهمند است، اما نسبت به دیگران نیز تمایلی دارد و مثلاً میگوید: اولی زحمات زیادی کشید، یا دومی چنین بود. به همین اندازه، نوعی تمایل دارد. ببینید امام(علیهالسلام) در آن روایت چه برخورد تندی با چنین فردی دارند.
این افراد کسانی هستند که در همهی امور به ائمهی معصومین(علیهم السلام) اقتدا نکردهاند. در حالی که ما باید نسبت به دشمنان اهلبیت(علیهم السلام) تبری داشته باشیم. در تمام زیارتهایی که میخوانیم، میبینید که تبرّی بر تولّی مقدّم است. یعنی ابتدا باید از دشمنان اهلبیت(علیهم السلام)برائت بجوییم تا محبت و پیروی از آنان معنا پیدا کند.
خب، این قسمت محل بحث ما نبود؛ چون در روایت آمده بود تنها به آن اشارهای کردم.
امّا دقّت کنید که امام صادق(علیهالسلام) در ذیل این روایت فرمودند: «وَاللهِ»، قسم به خدا، «لَوْ قَدَّمَ أَحَدُكُمْ مِلْءَ الْأَرْضِ ذَهَباً عَلَى اللهِ»، اگر تمام این کره زمین پر از طلا باشد و انسان همه آن را در راه خدا انفاق کند، «ثُمَّ حَسَدَ مُؤْمِناً»، اما نسبت به مؤمنی حسد ورزد...
البته در اینجا، قرینه و به تعبیر ما، مناسبت حکم و موضوع نشان میدهد که مقصود تنها حسد قلبی نیست، از ادامه روایت، این معنا بهخوبی استفاده میشود.
مثلاً کسی که معلّم یا مدرس است، از روی حسد نزد مافوق رفته و میگوید: «آقا، این فرد سواد ندارد؛ چرا او را برای تدریس گذاشتهاید؟» در حالی که واقعاً دارای دانش است.
بله، اگر واقعاً نادان باشد و تدریس او موجب تضییع عمر شاگردان گردد، باید گفت، چون سکوت در آنجا خطاست. اما اگر صرفاً از روی حسد چنین کند، این همان «حَسَدَ مُؤْمِناً» است. یا مثلاً کسی که در جامعه مسئولیتی دارد، دیگری پیوسته تلاش میکند او را کنار بزند و خود جای او را بگیرد. این همان معنای حسد نسبت به مؤمن است که روایت فرموده است.
حضرت فرمودند: «لَكَانَ ذَلِكَ الذَّهَبُ مِمَّا يُكْوَى بِهِ فِي النَّارِ» یعنی همان طلاها وسیلهای میشود که در آتش دوزخ، با آن بدن این شخص را داغ کنند. با توجه به ذیل روایت، نباید گفت مراد تنها حسد قلبی است، گرچه در جلسات پیش توضیح داده شد که برخی از فقها از عباراتشان استفاده میشود که حتی حسد قلبیِ صرف نیز معصیت و حرام است، ولی بعضی از فقها حرمت حسد را مقیّد به اظهار آن میدانند.
با این حال، در این روایت مقصود روشن است؛ یعنی شخصی که پیدرپی نسبت به مؤمنی حسادت میورزد، برای از میان بردن آبرو یا موقعیت او تلاش میکند. مؤمنی که سالها زحمت کشیده و اهل خدمت است، ولی حسود میخواهد او را بیچاره کند و از بین ببرد. چنین فردی، به حکم روایت، مستحق همین کیفر است؛ هرچند به اندازه زمین طلا در راه خدا انفاق کرده باشد، «يُكْوَى بِهِ فِي النَّارِ»؛ همان طلاها ابزار عذاب او خواهند بود.
باز ببینید در روایت دیگر آمده است و بسیار شنیدهاید: «الْحَسَدُ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ» یعنی حسد ایمان را از بین میبرد، چنانکه آتش هیزم را میسوزاند.
این تعبیر نشان میدهد که نابودی ایمان در اثر حسد، تدریجی و ناقص نیست؛ بلکه همانگونه که آتش، هیزم را بهطور کامل خاکستر میکند و چیزی از آن باقی نمیگذارد، ایمان نیز در اثر حسد، نابودِ نابود میشود. از هیزم جز خاکستری بیارزش باقی نمیماند؛ و حسد نیز ایمان انسان را به همان صورت از بین میبرد.
همچنین در روایت دیگری آمده است: «الْحَسَدُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ» یعنی حسد نه تنها ایمان را نابود میکند، بلکه تمام نیکیها و اعمال صالح انسان را نیز از بین میبرد.
اگر از اطلاق این روایت استفاده کنیم، باید بگوییم هر عمل خیری که انسان انجام داده باشد ــ چه نمازهای مستحبی، چه صدقات، چه زیارات و چه خدمات دینی ــ همه آثارش با وجود حسد از بین میرود. به تعبیر دیگر، حسد موجب حبط اعمال میشود.
حال اگر کسی بگوید: ما هر هفته به جمکران میرویم، یا گاهی به کربلا و مشهد مشرف میشویم، یا مجالس اهلبیت(علیهم السلام)را برپا میکنیم، ولی در دلمان نسبت به مؤمنی حسد داریم، این اعمال نجاتبخش نخواهند بود. چون طبق روایت، «يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ»؛ حسد همه آن نیکیها را میبلعد.
در قیامت چنین انسانی ممکن است بگوید: خدایا، من این همه نماز خواندم، روزه گرفتم، درس گفتم، خدمت کردم،
پس چرا نجات پیدا نکردم؟ اما پاسخ روشن است: تا زمانی که حسد در وجود او بوده، همه آن اعمال بهدست خودش از بین رفته است.
بنابراین، اگر این نفس که امانتی الهی در اختیار ماست، آلوده به حسد شود، انسان از مسیر بندگی خارج خواهد شد.
خداوند متعال بندهای را دوست دارد که در وجودش حسد نباشد، و دست بندهای را میگیرد که از حسد پاک باشد.
باید به این معنا بسیار توجه کرد، زیرا در برخی از روایات، اهلبیت(علیهم السلام) برای آن نشانهها و معیارهای دقیقی بیان کردهاند تا هیچکس خود را فریب ندهد و نگوید «من حسود نیستم».
در یکی از همین روایات آمده است: «الْحَاسِدُ يَفْرَحُ بِالشُّرُورِ وَيَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ» یعنی فرد حسود از پیشآمدهای بد برای دیگران خوشحال میشود و از خوشی و موفقیت آنان اندوهگین میگردد. اگر دید کسی سالم، خوشحال و موفق است و در دل ناراحت شود، این حسد است و اگر شنید که آن شخص بیمار یا گرفتار شده و در دلش احساس رضایت کرد، باز همان حسد است. چنین حالتی را در اطراف خود بسیار میبینیم؛ حتی در میان طلاب و اهل علم هم گاهی مشاهده میشود. انسانی که از بیماری یا گرفتاری دیگران خوشحال میشود، بیتردید گرفتار حسد است.
روایت میفرماید: «يَفْرَحُ بِالشُّرُورِ وَيَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ» حسود از شادی دیگران غمگین و از غمشان شاد میشود.
در روایت دیگری نیز از علائم حسود سخن گفته شده است: یکی از نشانههای آن غیبت است، کسی که اهل غیبت باشد، بیتردید حسود است. نمیتواند بگوید: «من غیبت میکنم، ولی حسود نیستم»، چنین چیزی ممکن نیست، چون ریشه غیبت معمولاً همان حسادت است. نشانه دیگر حسود تملّق است؛ یعنی همان چاپلوسی و اظهار تعارفهای دروغین.
شخص حسود، جلوی همان کسی که به او حسادت میورزد، تملّق میگوید؛ میگوید: «بارکالله! شما چه مقامی دارید، چه جایگاهی دارید، همه باید در برابر شما خاضع باشند»، در حالی که در دل آرزو میکند جای او باشد.
در روایت دیگری آمده است کسی که از مصیبت و گرفتاری دیگران خوشحال میشود و یا آنان را شماتت میکند، نیز حسود است.
این سه علامت -غیبت، تملّق و خوشحالی از گرفتاری دیگران- معیارهای واضحی هستند که هر کسی میتواند خود را بسنجد. امام صادق(علیهالسلام) همه این ابعاد را بیان فرمودهاند تا هیچکس بهانه نیاورد و نگویند «من حسود نیستم».
توصیه اهلبیت(علیهم السلام) این است که انسان با دقت به این نشانهها توجه کند و خود را از حسد و صفات رذیله پاک نماید.
حسد تنها ایمان و اعمال صالح انسان را نابود نمیکند، بلکه جسم و روح او را نیز تحت تأثیر قرار میدهد: «الْحَسَدُ يَأْكُلُ الْجَسَدَ». حسد باعث بیماری روحی و جسمی انسان میشود و او را ضعیف و ناتوان میسازد.
خداوند متعال به ما توفیق دهد تا از معارف اهلبیت(علیهمالسلام) بهرهمند شویم و نفس خود را از حسد پاک کنیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
----------------------
[1]. سوره الأعراف، آیه 200.[2]. سوره الإسراء، آیه 36.