مراسم جشن ميلاد حضرت زهرا(س) در دفتر کرج
۲۵ مرداد ۱۳۹۰
۱۱:۳۹
۲,۵۹۲
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
انتصاب ناشایست هم شعبهای از شعوب جور و خیانت است
-
شورای عالی انقلاب فرهنگی موضوع واگذاری مسئولیتها را ساماندهی کند
-
علم اصول، منطق فهم دین
-
جشن میلاد حضرت زهرا(س) و آئین عمامهگذاری در حسینیه دفتر آیت الله فاضل لنکرانی
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
بيانات حضرت آيت الله حاج شيخ محمد جواد فاضل لنكراني(دامت بركاته) در مراسم جشن ميلاد حضرت زهرا(س) و چهارمين سالگرد ارتحال آيت الله العظمي فاضل لنكراني (قدس سره) ـ شهر كرج
بسم الله الرحمن الرحيم
ولادت با سعادت سرور نساء العالمين و ام الحسنين، حضرت زهرا (س) را به همهي شيعيان، روحانيّـت بزرگوار و در رأس همه به ولي الله الأعظم امام زمان (عج) تبريك عرض مينمايم و همچنين سالروز سوم خرداد، يكي از افتخارات بزرگ دوران دفاع مقدّس، كه سرنوشت دفاع و جنگ را تعيين كرد و مقدمهاي براي فتوحات بعد شد را گرامي ميداريم و ياد همهي رزمندگان و عزيزاني كه خونهاي پاك آنها براي حفظ اسلام و اين نظام و كشور جاري شد و امروز به بركت آن خونها اين كشور پايدار است، اسلام حيات دارد و زنده است، روحانيّت حيات دارد و زنده است، را گرامي ميداريم.
اولين مطلب روايتي از فاطمهي زهرا سلام الله عليهاست، شايد كمتر اين روايت را شنيده باشيد و كمتر نقل شده باشد، راوي اين روايت اسماء بنت عميس است از فاطمهي زهرا(س) نقل ميكند كه حضرت فرمود «ليلةٌ دخل بي عليٌ (ع)» يكي از شبهايي كه اميرالمؤمنين در خانهي فاطمه بوده «أفزعني في فراشي» اين أفزعني كنايه از این است كه يك قضيهاي اتفاق افتاد كه خواب را از من ربود و من بيدار بودم و مرا به فزع و شگفتي و تعجب واداشت.
اسماء عرض ميكند «بما ذا أفزعك يا سيدة نساء العالمين» چه بود آنچه كه موجب فزع شما بود، آن هم از جانب اميرالمؤمنين(ع) «قالت سمعت الأرض تحدّثه» من شنيدم كه زمين با اميرالمؤمنين سخن ميگويد «و يحدّثها» أميرالمؤمنين هم با زمين سخن ميگويد، اين مطلبي است كه براي حضرت زهرا تازگي داشته، اولاً اين درجهي بالاي حضرت را ميرساند كه صلاحيّت براي سماع داشته، قابليّت اين را داشته كه آنچه به عنوان يك امري است كه بايد از نوع بشر مكتوم باشد، اما اين زن استثناست، اين بايد بشنود كه زمين با اميرالمؤمنين سخن گفت و اميرالمؤمنين هم با زمين سخن گفت!
«فأصبحت و أنا فزعه» حضرت ميفرمايد صبح شد نگران و مضطرب بودم، «فأخبرتُ والدي» رفتم خبر را به پيامبر(ص) رساندم و قضيه را عرض كردم «فسجد سجدةً طويلاً» پيامبر سجدهي شكر طولانياي را به جا آورد «ثم رفع رأسه» بعد سر از سجده برداشت خطاب كرد به فاطمه و فرمود يا فاطمه تو را بشارت ميدهم به طيب نسل، نسل تو نسل طيبي است و نسلي است كه بين تشريع و تكوين آنها تناسب صد در صد وجود دارد، شما ميدانيد تعابيري در دعاها وارد شده مثل آن كه گناهاني هست كه اگر زمين خبردار از آن شود انسان را ميبلعد، آرام و قرار نميگيرد، اما جايي كه زمين و عالم تكوين با روح و نفس يك انسان سنخيّت و ارتباط پيدا ميكند، اين در مورد بعضي از افراد است.
واقعش اين است كه ما مردم شيعي و روحانيّت شيعه هنوز امامت را نشناختيم و گاهي اوقات در اثر همين عدم شناخت برخي از افراد و اشخاص را با منصب امامت و ائمه مقايسه ميكنيم، در حالي كه «لا يقاس بنا أحدٌ» انسان از همين تعابيري كه در امثال اين روايات وجود دارد ميتواند استفاده كند، اين كدام نفس است كه بين او و بين تكوين ارتباط و سنخيّت برقرار باشد، اين كدام روح است كه تمام موجودات عالم از بركت او وجود دارند و استقرار و حيات دارند و اين كدام انسان است كه ميتواند در اين مرتبهي از كمال باشد.
اين روايت مطالب بسيار زيادي دارد، بعد پيامبر(ص) خطاب به حضرت زهرا فرمود «فإنّ الله فضّل بعلك علي سائر خلقه» خدا شوهر تو را بر ساير خلق برتري داده «و أمر به الأرض أن تحدّثه بأخبارها» به زمين امر كرده كه اخبارش را به او بدهد و ما يجري علي وجهها من شرقها إلي غربها، آنچه كه روي زمين اتفاق ميافتد از شرق زمين تا غرب زمين.
گاهي اوقات انسان مي گويد علم ائمه از كجاست؟ اينها اسباب و ابزاري است كه براي علم ائمه عليهم السلام در روايات بيان شده است.
نتيجهاي كه ميخواهم بگيرم این است كه هم مقام فاطمهي زهرا سلام الله عليها در حدّي بوده كه اين تكلّم زمين با اميرالمؤمنين را شنيد، همان ايّامي كه پيامبر به غار حراء تشريف ميبردند خود اميرالمؤمنين ميفرمايد من شنيدم صدايي را كه رسول خدا را خطاب ميكرد، آن موقع هنوز قبل از امامت اميرالمؤمنين هم بوده و اين خصوصيّت بر حسب اين روايت در مورد فاطمهي زهرا سلام الله عليها هم وجود دارد.
نتيجه اين است كه ما بايد شناخت عميقتري از امامت پيدا كنيم، بسياري از ادعاهايي كه وجود دارد ناشي از همين عدم شناخت امامت است، برخي از جهالتها، نادانيها، يا گاهي اوقات تعبير كنيم به خرافهگريهايي كه انسان در جامعه ـ مخصوصاً در اين سالهاي اخير ـ ملاحظه ميكند ناشي از عدم شناخت ولايت است. اينكه گروهي بيايند ولايت را منحصر به خودشان كنند و بين خودشان و امام ارتباط و ويژگي خاصي قرار دهند، اين اصلاً با هويّت ولايت و با هويّت امامت سازگاري ندارد.
من تشبيه ميكنم اين ويژگي را به ويژگي يهود كه بين خودشان و خدا يك ارتباط خاصّي را قائلند و براي خود يك برتري و ويژگي نسبت به همهي آدميان و مذاهب و انسانها قائلند، حتي به اندازهاي كه معتقدند كه اصلاً خدا بهشت را براي آنها خلق كرده و قرآن در جواب اينها فرمود «قل إن كانت لكم الدار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس فتمنوا الموت إن كنتم صادقين و لن يتمنوه أبداً» اينها به دروغ چنين مسئلهاي را مطرح ميكردند و بين خودشان و خدا ادعاي يك ويژگي و ارتباط خاص كرده و خود را نسل برتر، قوم برتر و نژاد برتر دانسته و ميگفتند خدا مال ماست، بهشت مال ماست و جهنّم را خدا براي سايرين خلق كرده و از اين فكر چه آثاري را در سياستهاي اجتماعيشان در طول تاريخ گرفتند؟
و متأسفانه در باب امامت هم انسان ميبيند آن امامي كه امام همهي انسانهاست، هر انساني ميتواند او را امام خودش قرار بدهد گروهي يا اشخاصي بيايند دين را از آن مسير اصلي خود منحرف كنند و ادعا كنند منويّات امام عصر (عج) را فقط آنها ميدانند، معتقد باشند ارتباط مستقيم با آن وجود مبارك دارند، اين فكر غلط و منحرف ضربهي اساسياش به اصل امامت است و چه بسا اساساً چنين ادعاهايي براي چنين اهدافي هم باشد. وقتي كثيري از جامعه بشنوند امامي كه ما او را به عنوان مصلح كل و حجّت بين خدا و خلق ميدانيم، در دايره اشخاص معيّني محدود بشود، ارزش اين آرام آرام از دست خواهد رفت و ديگر ارزشي نخواهد داشت.
بايد ما روحانيّت، امامت و ولايت را بيشتر و عميقتر بشناسيم و عميقتر به جامعه معرفي كنيم. امروز يكي از ضرورتهاي جامعهي ما تبيين حقيقت امامت است و اين بر عهدهي روحانيّت است. عدهاي در صدد برآمدهاند كه آنها حقيقت امامت را تبيين كنند، آنها بيايند خصوصيات و شرايط را بيان كنند و ملاحظه كرديد در اين روزهاي اخير كه چه مسائل و مشكلاتي را به وجود آوردند؟
مرحوم والد ما رضوان الله تعالي عليه در شش سال پيش خطاب به برخي از بزرگان و مسئولين نظام فرمودند، اين كساني كه دارند مسئلهي امام زمان و آن حضرت را مطرح ميكنند يك هدف دارند و آن هم حذف مرجعيّت و روحانيّت است، اينها ميخواهند بگويند ما خودمان مستقيم با آن حضرت ارتباط داريم چه نيازي به فتاواي مراجع و اين نهاد داريم؟ خودمان كه قرآن را ميفهميم، از آن طرف ارتباط با امام هم داريم، اساساً ديگر چه فلسفهاي براي روحانيّت باقي ميماند؟
من يادم هست در شش سال پيش ايشان اين هشدار را دادند منتهي متأسفانه آن موقع درك و فهمش براي خيليها ميسور نبود، حال اينكه چه كنيم كه در آينده اين مشكلات در جامعهي ما به وجود نيايد، راهش اين است كه واقعاً امامت را درست بشناسيم و درست مطرح كنيم.
همه ميدانيم امام رضوان الله تعالي عليه كسي بود كه عميقترين فهم را نسبت به مسئلهي ولايت داشت و اگر اين فهم عميق را از ولايت نميداشت موفق به رهبري و هدايت اين نظام نميشد، ولايت فقيه را امام مطرح كرد اما در همان زمان وقتي كه در مجلس يك كسي اين آيهي «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم» را خواند و تطبيق بر امام كرد فرياد زد و گفت اين اولي الامر اختصاص به ائمهي معصومين دارد، آن كسي كه اساس اين نظام را به بركت ولايت بيرون آورد، اما وقتي ميديد يك انحرافي واقع ميشود، ميخواهند خودش را كنار معصوم(ع) قرار بدهند، به هيچ وجهي نميپذيرفت.
اين نه از باب اينكه او بخواهد خودي در اين قضايا نشان بدهد، بلكه براي اينكه اگر روحانيّت به وقت خودش و به زمان خودش مطالب را براي جامعه درست بيان نكند، جامعه به انحراف كشانده ميشود. امروز مسئولين قضايي ميگويند افرادي كه در انواع و اقسام فسادها غوطهور بودند خودشان را متصل به حضرت بقية الله ميدانستند! و يك عدهاي از افراد فهيم جامعه را هم جذب كرده بودند.
شما يادتان هست يك عدهاي بر همين اساس در مقابل انقلاب ايستادند و اكنون نيز عدهاي با تحريف و تغيير و ايجاد انحراف در اين امر ميخواهند انقلاب را از مسير اصلي خود خارج كنند، يعني دشمن فهميده كه اساس نظام ما متّكي به اصل ولايت است.
در اول انقلاب يادتان هست برخي از افرادي كه منتسب به بعضي از گروهها بودند، به بهانه پيروي از امام زمان (عج) ميگفتند اين نظام باطل است، هر نظامي قبل از نظام حضرت برپا شود بايد با او مقابله و مخالفت كرد. امروز هم به يك شكل ديگر، اينها براي ما بايد عبرتي باشد كه بتوانيم در اين قضيه بيشتر فكر و تأمل كنيم، اين جوهر اصلي را نگذاريم از مسير اصلي خودش منحرف شود، چيزي از خودمان كم و زياد نكنيم.
نكتهي دوم كه باز مرتبط با همين نكتهي اول است این است كه تنها كسي ميتواند دين را بفهمد و آن را در جامعه هم براي خود و هم براي ديگران كه از قوهي عقل درست استفاده كند، اگر روايات و متون مربوط به عقل را بررسي كنيم مييابيم كه در اسلام به اين معنا تأكيد فراوان شده است و اساساً انحرافاتي كه در تاريخ اسلام به وجود آمده در همين رابطه است. نزاع بين اشاعره و معتزله، نزاع بين اصوليها و اخباريها و نزاعهاي فراواني كه در طول تاريخ به وجود آمده برگشتش به اين است كه نسبت به مسئلهي عقل آن طور كه بايد و شايد توجّه نشده.
يكي از ضرورتهاي زمان ما اين است كه روحانيّت دين را از همين منظر براي مردم بيان كند، ما اگر دين را از جنبهي عقلانياش براي مردم تبيين كنيم، اين دين استمرار پيدا ميكند اما اگر دين را بر يك اساس غير عقلي، بيان كرديم نه تنها خدمت به دين نكرديم بلكه به دين ضربه وارد كردهايم.
اميرالمؤمنين (ع) در كتاب غرر الحكم، 258 كلمه راجع به عقل دارد كه هر كدامش ميتواند موضوع يك سخنراني و كتاب باشد نظير «إذا أراد الله بعبد خيراً منحه عقلاً قويماً» وقتي خدا نسبت به بندهاش ارادهي خير كند عقل قوي و محكم به او ميدهد، «كمال الإنسان العقل» «الانسان بعقله».
يكي از آسيبهايي كه روحانيّت را مورد هجوم قرار داده این است كه گاهي اوقات در تبيين مسائل، از عقل كه يكي از منابع استنباط ماست و فقها در استنباط احكام به آن توجه ميكنند، استفاده نميشود.
در مورد احاديث بايد ديد، آيا اين حديث مطابق عقل سليم صحيح هست يا نه؟ بعضي فقها ميگويند اگر ديديد يك حديثي با عقل سليم سازگاري ندارد بايد آن حديث را توجيه شود، اما ما حالا از احاديث گذشته، در امور اجتماعي و قضايايي كه رايج بين مردم است، آن نهادي كه بايد قبل از همه عقل خودش را در كنار دين و در كنار علم خودش به كار ببرد و متأسفانه آن طوري كه بايد و شايد اعمال نميكند، اين يك آسيبي است كه ما بايد به آن توجه كنيم، «للإنسان فضيلتان عقلٌ و منطقٌ» اين كه امام صادق فرمود عقل و جنودش را بشناسيد تا هدايت شويد يعني راه هدايت همين است. براي هدايت اگر كسي از عقل استفاده نكند، گرفتار گمراهي و ضلالت ميشود.
عرض كردم اين در مسائل علمي، كلامي، فقهي، اصولي و در جاي خودش هست، اما حالا ما در مسائل اجتماعي و مسائلي كه در زمان خودمان مطرح ميشود! اگر ملاحظه كنيم خيلي از اين مسائل را كه از سوي بعضي از افراد مطرح ميشود اگر انسان اينها را به عقل خودش ارجاع بدهد نميتواند بپذيرد، چقدر امروز در جامعهي ما روي منابر خوابها مطرح ميشود.
من عرض كنم بعضي از عرفانهاي كاذب در همين منابر و كتبي كه به چاپ ميرسد مطرح ميشود، عرفان كاذب يعني عرفاني كه دروغين است، راجع به افراد، راجع به اموات و گذشتگان، چه روحاني و چه غير روحاني، گاهي اوقات يك مراتبي را ذكر ميكنند كه در مورد معصومين هم ذكر نشده!
كتابي راجع به آقايي از بازاريهاي تهران كه آدم خوب و متديّني هم بوده چاپ شده كه مشحون از غلوّ و اغراق و مبالغه است و مروّجش هم امثال ما هستند، اين كتاب در اختيار والد ما رضوان الله عليه قرار گرفته بود، يك وقتي كه مؤلف آن كتاب خدمت والد ما رسيد، ايشان با ناراحتي فرمود اين حرفها چيست كه در اين كتاب نوشتيد؟ عرض كرد چه چيزي؟فرمود در اين كتاب نوشتي وقتي اين شخص در رحم مادرش بود و پدرش لقمهي مشتبهي را آورد و آن مادر خورد، اين شخص لگد زد و آن مادر تهوّع كرد و بيرون ريخت! گفت آقا مگر اين اشكالي دارد؟ فرمود تو بعد از اين همه درس خواندن توجه نميكني كه اين كذب است؟ ما اين قضايا را راجع به معصومين و حضرت زهرا قبول داريم، حال اگر اين را امروز در اينجا مطرح كرديد نسل جوان ما و مردم ما ميگويند ما كه ميدانيم اين دروغ است، پس آنچه كه در مورد ائمه ميگويند نعوذ بالله دروغ است.
اينكه من عرض ميكنم بيائيم عقل را ميزان قرار بدهيم، عقل در يك دايرهاي نميتواند وارد شود و آن دايرهي معصومين است. اما از دايرهي معصومين به بعد عقل ميتواند وارد شود و والد ما باز به همان آقاي بزرگوار فرمودند اتفاقاً در همين كتاب باز گرفتار تناقضگويي شدي! عرض كرد آقا تناقض چرا؟ فرمود اينجا اين را نوشتي و جاي ديگر نوشتي از اين آدم سؤال كردند چطور شد خدا به تو اين عنايت را كرد؟ او گفته بود يك وقت زني آمد خودش را بر من عرضه كرد و من به خاطر خدا چشم پوشيدم، تو آنجا نوشتي در رحم مادر اينطور بوده، اينجا ميگويي از آن زمان اينطور شده!
اينها مسائلي است كه امروز جامعهي ما گرفتارش است و من واقعاً عرض ميكنم اين اشكالي است كه بر همهي ما وارد است، نه شخص و اشخاص خاصي! مجموعهي روحانيّت امروز بايد بيايد دين را از آن منظر صحيح عقلاني ارائه كند، باز والد ما ميفرمود شيعه سراپا استدلال است، حتي در شهادت به ولايتش هم برهان دارد!
ببينيد فرمايشات امام رضوان الله عليه را كه در مسئلهي اذان ميفرمايد شهادت به ولايت برهان دارد، اگر كسي شهادت به ولايت ندهد شهادت به توحيدش برهاناً غلط و كذب است، شيعهاي كه اين چنين در همهي امورش منطق و برهان دارد، نبايد گوشهاي از آن را با يك خواب و رؤيا و ادعاهاي دروغين و ملاقاتهاي دروغين مطرح كرد، باز والد ما يك روز كه جناب آقاي قرائتي تشريف آورده بودند راجع به همين مسئلهي رؤيت و كساني كه ادعاي رؤيت ميكنند ايشان قاطعانه فرمود هر كس ادعا كند اختياراً خدمت حضرت ميرود دروغ ميگويد!
ممكن است اين رؤيت براي كسي اضطراراً واقع شود آن هم با يك قرائني و آن قرائن هم معلوم نيست قرائن قطعيه باشد، ايشان خيلي محكم فرمودند، كسي كه ميگويد من ميخواهم ساعت فلان خدمت حضرت بروم، يا ميخواهم ناهار خدمت حضرت بروم، قطعاً كذاب است!
اينها چيزهايي است كه اين ايام ما متأسفانه ميشنويم، در جامعه رواج پيدا كرده است، بالأخره اگر علما اُمناي رسل و ورثهي انبياء هستند، اگر امانتداران دين هستند كه ان شاء الله هستيم بايد دين را به نحو صحيح هم خودمان بفهميم و هم به جامعه منتقل كنيم، دنبال اين نباشيم كه براي جلب احساسات مردم در منبر، خواب و رؤيا و امور تخيلي را بيان كنيم كه اين خود واقعاً ضربهي بزرگي بر دين است.اگر انسانها از جنبهي عقلاني دين را بشناسند، جانشان را براي دين خواهد داد، يك آن در راه تبليغ مسامحه نخواهند كرد.
مطلب سوم اينكه در ايام سالگرد ارتحال امام بزرگوار رضوان الله تعالي عليه قرار داريم، امامي كه هنوز حوزههاي علميه قدر علمي او را نشناختند، واقعاً عرض ميكنم امروز يكي از مراكزي كه امام هنوز در آن مجهول است و آن ابعاد اجتهادياش شناخته نشده حوزه علميه است. حالا من به مسائل فلسفي و عرفاني و اخلاقي و تفسيري را كار ندارم، بايد قرني بگذرد تا توجه به آنها پيدا شود، اما در مسائل اجتهادي آن علوّ درجهاي كه امام در مسائل اجتهادي، در اصول و فقه دارد، آن مرتبهي فقاهتي امام واقعاً هنوز براي حوزههاي علميه روشن نشده و براي حوزهها مجهول است.
من به عنوان كوچكترين طلبهي حوزه كه بيش از 25 ـ 26 سال است به تدريس مشغولم عرض ميكنم، در اين صد سالهي اخير بيشترين ابتكارات فقهي و اصولي را امام داشته ولي اينها مجهول است و مطرح نميشود!
بايد اين شخصيت بزرگ و مقام علمي بينظير او را هر چه بيشتر بشناسيم، واقعاً امام يك شخصيتي بود با اينكه در قم تحصيل كرد، اما به تمام مباني فقهي و اصولي مرحوم نائيني، مرحوم عراقي، مرحوم اصفهاني، از اول تا آخر مسلّط بود و اين كم چيزي نيست! در مواردي انسان در حاشيهي مرحوم محقق اصفهاني عاجز از فهم نظريهي مرحوم اصفهاني است اما امام آن را مطرح ميكند، يك تا پنج اشكال، بيان كرده و در آخر هم ميفرمايد اهل دقّت اگر اشكال كنند اشكالات ديگري هم وجود دارد، واقعاً اگر امام بود و حوزه، اگر امام بود و اجتهاد، امام بود و فقاهت؛ امروز ما شاهد مجتهدين بسيار بسيار بزرگي در حوزههاي علميه كه محصول امام باشند بوديم، اما انجام تكليف و وظيفه، سكانداري رهبريِ جامعه، او را در اين مسئوليت قرار داد.
بايد امام را هم مجدداً بشناسيم، مقام علمي، معنوي، عرفاني او را بشناسيم، در تمام زندگياش جايي كه اظهار زهد كرده باشد ما نميبينيم،. والد ما رضوان الله عليه ميفرمود از نزديك خدمت ايشان بوديم، چيزي كه نشان دهد ميخواهد عنوان زاهد را پيدا كند، ابداً مشاهده نكرديم با آنكه در اوج قلهي زهد بود، در اوج قلهي عرفان و معنويّت بود.
ياد آن مرجع بزرگ و همهي مراجعي كه در اين چندين سالهي اخير از وجودشان محروم شديم و حوزههاي علميه را عزادار كردند گرامي ميداريم و اميدوارم كه ما با اين سه مطلب؛ يكي شناخت اصل امامت، يكي به كارگيري بيشتر قوهي تعقّل در زندگي خودمان در مسائل علمي، سياسي، اجتماعي و همهي امور و يكي هم شناخت جديد از امام رضوان الله عليه بتوانيم اين انقلاب را استمرار بدهيم و اين امانت بزرگ خدا و اين منّت بزرگ خدا بر اين كشور را حفظ كنيم.
والسلام عليكم و رحمت الله وبركاته