توسل و شب قدر (بخش اول)

۲۹ مرداد ۱۳۹۰

۰۰:۵۲

۴,۱۱۲

خلاصه خبر :
سخنراني استاد معظم حضرت آيت الله فاضل لنكراني(دامت بركاته) در شب نوزدهم ماه رمضان، تکیه آسد حسن
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارك و تعالي في كتابه: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما».

شب نوزدهم ماه مبارك رمضان است و به يك احتمال از ليالي شريفه قدر است.
از اموري كه بسيار در ماه رمضان نسبت به آن تأكيد و سفارش شده، مسئله‌ي استغفار است. اينكه انسان بين خود و خدا را اصلاح و ارتباط درستي را برقرار كند، حجاب‌ها را كنار بزند، آلودگي‌هاي دلش را پاك كند و به نفس و جانش صفا بدهد، انسان درِ خانه‌ي خدا مخصوصاً در دلِ شب بنشيند و از خدا طلب غفران كند. از اعمالي كه در ليله‌ي قدر وارد شده اين است كه انسان دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت بعد از حمد هفت مرتبه قل هو الله خوانده و بعد از نماز هفتاد مرتبه ذكر «استغفر الله و اتوب إليه» را بگويد و در روايات وارد شده كه اين انسان از جاي خودش برنمي‌خيزد مگر اينكه خدا تمام گناهاني كه بين او و خدا بوده مي‌بخشد.

بحث امشب بحث بسيار مهمي است تحت عنوان توسل. ما در مراسم احياء وقتي قرآن به سر مي‌گيريم بعد از اينكه خدا را به خودش قسم مي‌دهيم، در مرتبه بعد خدا را به رسولش و سپس به فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين و اولاد طاهرينش قسم داده و آنها را بين خود و خدا واسطه قرار مي‌دهيم، سؤال اين است كه آيا اين توسل ريشه‌ي قرآني دارد يا نه؟ آيا توسل مطلبي است كه فقط در ميان شيعه است يا نه، اگر به تاريخ مراجعه كنيم، علماي بزرگ اهل سنّت خودشان هم توسل را قبول داشتند و هم متوسل به پيامبر و آل پيامبر مي‌شدند.

امروز يكي از شبهات وهابيت، آنها كه به مكه و مدينه مشرف مي‌شوند، آخوندهاي بي‌سواد مزدور حقوق‌بگير آنها را مي‌بينند كه دائماً به مردم و شيعه‌ها مي‌گويند يعني چه شما مي‌آييد كنار قبر پيامبر و به او سلام مي‌دهيد، پيامبر كه مُرده، او كه مُرد چيزي نمي‌شنود و چيزي نمي فهمد! به چه كسي سلام مي‌دهيد؟ بعد بالاتر از اين مي‌گويند استمداد شما از اينها شرك است، روي همين حساب شيعه را مشرك مي‌دانند.

 با اين حرفها براي بعضي از جوانان ما ايجاد سؤال مي‌كند؟ چون آنها با يك زبان خيلي ساده و عوام‌فريب مي‌گويند وقتي خدا را قبول داري و او صداي تو را مي‌شنود، وقتي خدا أقرب من حبل الوريد، از رگ گردن به تو نزديكتر است، وقتي خدا فرموده ادعوني استجب لكم، من را بخوانيد، تا اجابت كنم دعاي شما را، چرا شما در مفاتيح‌تان مي‌گوئيد يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، فإنّكما كافيان و انصراني فإنكما ناصران.


حرفشان ظاهر خوبي دارد اما آنها دنبال اين نيستند! دلشان بر اينكه توحيد ما درست است يا نه نسوخته؟! آنها مي‌خواهند با شرك ناميدن اين زيارت‌ها و توسل‌ها ما را از اهلبيت جدا كنند، اگر ما را از اهلبيت جدا كردند، ديگر از همه‌ي معارف اهلبيت جدا مي‌كنند، كما اينكه الآن خودشان جدا شدند، تفاسيري كه آنها مي‌نويسند قابل مقايسه با تفاسير علماي شيعه نيست! كما اينكه اين مراسم احيايي كه ما داريم آنها ندارند، آنها شبهاي ماه رمضان نماز طراويح مي‌خوانند كه از بدعت‌ها و مجعولات خليفه‌ي دوم است و اميرالمؤمنين(ع) و همه‌ي ائمه ما هم با آن مخالفت كردند، تا آخر رمضان، شبها مشغول مي‌شوند به خواندن اين نمازهاي غير مشروع، مثل آنكه كسي يك روز صبح بلند شود بگويد خدايا امروز من سر حالم به جاي دو ركعت مي‌خواهم 200 ركعت نماز بخوانم، هيچ فايده‌اي ندارد! آنچه كه خدا فرموده انسان بايد انجام بدهد، نماز طراويح را پيامبر نفرموده، اسلام نياورده، هر كسي آورده اين بدعتي بوده كه در اسلام گذاشته شده.

حال بحث ما اين است كه توسل ريشه قراني دارد يا نه؟ جواب این است كه بله. ما چند آيه در قرآن كريم داريم، از اين آيات استفاده مي‌شود توسّل مطلبي است كه خداي تبارك و تعالي در دين قرار داده، مردم را ترغيب به آن هم كرده است، در آيه‌ي شريفه‌ي 64 سوره مباركه نساء «ولو أنّهم إذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفرو الله واستغفر لهم الرسول لوجدو الله تواباً رحيماً» در اين آيه يك نكته‌ي خيلي لطيف وجود دارد و آن اينكه كسي كه گناه مي‌كند به خودش ظلم مي‌كند، فكر نكنيد اگر يك گناهي را خدايي نكرده كسي مرتكب شد اين دارد خدا مخالفت مي‌كند و ظلم به خدا مي‌كند، گناه ظلم به خود آدم است، بيچارگي‌اي است كه انسان به دست خودش براي خودش به وجود مي‌آورد.

خدا مي‌فرمايد اي رسول ما، اگر اين منافقين و اين گناهكاران، كساني كه فرمان خدا را اطاعت نكردند و ظلم به خودشان كردند، هنگامي كه سراغ تو ‌آيند، طلب غفران از خدا ‌كنند، و تو هم واسطه شده و براي اينها استغفار ‌كني و از خدا بخواهي كه آنها را ببخشد، خواهيد ديد كه خدا توبه پذير است.

در شأن نزول اين آيه مطالب مختلفي ذكر شده كه يك موردش این است دوازده نفر از منافقين جلسه تشكيل دادند تا مكر و حيله‌اي راجع به پيامبر به كار ببرند و بعد رفتند خدمت پيامبر براي آنكه آن مكرشان را عملي كنند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر خبر داد كه اينها دوازده نفرند دنبال حيله و مكر هستند، پيامبر در جمع خطاب به آنها فرمود: آنهايي كه آمديد حيله كنيد بلند شويد، هيچ كس بلند نشد! بعد پيامبر يكي يكي اسم‌شان را برد كه يا فلان يا فلان، دوازده نفر را بلند كرد و فرمود شما در صدد توطئه بوده و آمده بوديد حيله‌اي كنيد، عرض كردند بله يا رسول الله ما مي‌خواستيم اين كار را انجام بدهيم، بعد از پيامبر خواستند كه حالا ما اين گناه بزرگ و اشتباه را كرديم، از خدا بخواه ما را ببخشد. پيامبر فرمود اگر آن اوّل كه گفتم بلند شويد، برخاسته بوديد براي همه‌تان زود دعا مي‌كردم، اما يك مقدار تأخير انداختيد حالا از جلوي چشم من برويد تا بعداً برايتان استغفار كنم، خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود.


ما باشيم و همين آيه؛ اگر يك جوان شيعه، اين آيه را بلد باشد وقتي از او بپرسند تو چرا در شب احيا مي‌گوئي «الهي بعليِ، الهي بفاطمة، الهي بالحسن» چرا اينها را واسطه قرار مي‌دهي؟ خواهد گفت قرآن كريم در سوره نساء آيه 64 فرموده، اي رسول من گناهكاران پيش تو مي‌آيند و تو را واسطه قرار مي‌دهند.

يكي از پيشوايان بزرگ اهل سنت مالك است، (مالكي‌ها يكي از گروه‌هاي اهل سنت هستند)، مالك وارد مسجد پيامبر شد ديد منصور دوانيقي به آنجا آمده، به او ياد داد كه وقتي كنار قبر پيامبر مي‌آيد چه اعمالي انجام دهد. منصور دوانيقي سؤال كرد وقتي مي‌خواهم دعا كنم رو به قبله بايستم يا رو به قبر پيامبر؟ مالك گفت مگر قرآن نخواندي؟ قرآن فرموده «ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك» مالك گفت اي منصور، (البته تعبيرش اين است كه يا اميرالمؤمنين!) اگر مي‌خواهي به قرآن عمل كني قرآن مي‌گويد بايد رو به قبر پيامبر كني، رو به قبر پيامبر كن و دعا بخوان نه رو به قبله، قبله براي نماز است. هم چنانكه الآن كه انسان حرم مي‌رود، مثلاً به حرم حضرت رضا (ع) كه مي‌رود، به طرف قبر مبارك مي‌ايستد، آنجا عرض مي‌كند اللهم إنّي أتقرب إليك بهم، خدايا من به وسيله اين بندگان خالص به تو تقرّب پيدا مي‌كنم.

اينجا ممكن است كسي بگويد كه اين آيه مربوط به زماني است كه پيامبر زنده بودند، ولي وقتي كه پيامبر از دنيا رفت ديگر معنا ندارد، مي‌گوئيم در مورد همين جريان مالك و منصور دوانيقي شما چه جوابي مي‌دهيد؟ اين جمله را مرحوم والد ما آيت الله العظمي فاضل رضوان الله تعالي عليه در درسشان مي‌فرمود اگر يك كاري شرك باشد استثناءپذير نيست! اگر ما بگوئيم واسطه قرار دادن پيامبر شرك است، در زمان حيات و فوت ايشان فرقي نمي‌كند، اگر بگوئيم شرك نيست باز هم فرقي نمي‌كند، نمي‌شود بگوئيم وقتي پيامبر زنده است خدا به مردم بفرمايد كه برويد دست به دامن پيامبر شويد او را بين من و خود واسطه قرار بدهيد، اين شرك نيست! ولي وقتي كه پيامبر از دنيا رفت چنانچه انسان برود كنار قبرش از او بخواهد كه اي رسول خدا بين ما و خدا واسطه شو، بگوئيم اين شرك است! و عجيب اين است كه گويا خود منصور دوانيقي هم مسئله برايش روشن نبود، مالك گفت يا اميرالمؤمنين (منصور) إنّ حرمته ميّتاً كحرمته حيّاً. حرمت رسول خدا در زمان موتش مانند احترامي است كه در زمان حياتش داشت.

عجيب اين است كه اين اهل سنّت مخصوصاً وهابي‌ها وقتي وارد حرم پيامبر مي‌شويم اگر كسي بلند دعا بخواند بلا فاصله اعتراض مي‌كنند مي‌گويند لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي، در محضر پيامبر صدايتان را بالا نبريد، مي‌گوئيم چطور شد؟ شما كه مي‌گوئيد پيامبر مُرده، وقتي از دنيا رفت ديگر چيزي نمي‌فهمد، حرمتي ندارد. چطور اينجا ميائيد به ما مي‌گوئيد لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي.

خودشان گرفتار تناقض هستند و نمي‌توانند اين تناقض را حل كنند، آن عالم بزرگشان كه بحمدالله به درك رفته گفته بود من در طول پنجاه سال، شصت سال، يك بار رو نكردم به قبر پيامبر بگويم السلام عليك يا رسول الله! در حالي كه تاريخ مي‌نويسد از همان لحظه‌اي كه پيامبر از دنيا رفت، حتّي اعراب بيابانيِ باديه نشين وقتي كنار قبر پيامبر مي‌آمدند خودشان را روي خاك مي‌انداختند مي‌گفتند السلام عليك يا رسول الله. پس ببينيد خود قرآن مسئله را حل كرده است، ما كه امشب مي‌خواهيم استغفار كنيم معتقديم وقتي گفتيم استغفر الله ربي و اتوب إليه، خدا صداي انسان را مي‌شنود، جواب هم مي‌دهد، ولي اين كجا و اينكه انسان بيايد پيامبر را، قرآن را، ائمه را واسطه قرار بدهد كجا؟

اساساً در باب توسل يك نكته‌ كه اهل عرفان و فلسفه هم مي‌گويند این است كه خدا يك وجود بي‌نهايت و يك نور مطلق است و  ما يك بنده‌ي ضعيف گناهكار بسيار بسيار محدود. قدرتمان به تعبير قرآن گاهي اوقات از يك مگس محدودتر مي‌شود.

حال كه مي‌خواهيم ارتباط برقرار كنيم با آن نور مطلق، آيا نبايد بين ما و خدا يك انسان‌هاي پاك، يك انسان‌هايي كه نور خدا همه‌ي وجودشان را گرفته، واسطه شوند تا به بركت آنها خدا عنايت بيشتري به ما كند، اين سنّي‌ها كه دور از اين حقايق و واقعيات هستند، ما را متهم مي‌كنند به اينكه از قرآن درست اطلاع نداريم! ما درست اطلاع نداريم يا شما؟ مگر اين آيه قرآن نيست؟ ‌مگر اين مالك يكي از بزرگان شما نيست؟ همين آيه را بر منصور دوانيقي خوانده و گفته رو به قبر پيامبر كن و از خدا استغفار كن و دعا كن.

باز از مطالبي كه در كتب اينها نوشته شده، و اتفاقاً راوي اين قضيه خود عمر بن خطاب است، همين قضيه‌ي حضرت آدم علي نبيّنا و آله و عليه السلام است كه در كتاب الدر المنثور سيوطي جلد اول صفحه 60 و نيز كتاب مستدرك حاكم نيشابوري كه از علماي بسيار معتبر اهل سنت هستند نقل شده، عمر مي‌گويد پيامبر براي ما فرمود، لما اغترف آدم الخطيئة، وقتي آدم گرفتار خطا و نافرماني خدا شد، قال يا ربّ اسئلك بحق محمد لما غفرت لي، آدم خدا را به حق پيامبر قسم داد كه خدا او را ببخشد، خدا فرمود يا آدم وكيف عرفتَ محمداً و لم أخلقه؟ تو از كجا پيامبر ما را شناختي، هنوز او را خلق نكردم؟ قال يا رب لأنّك لمّا خلقتني بيدك و نفخت فيّ من روحك، آدم عرض كرد اي خدا وقتي من را با دست خودت خلق كردي و از روح خودت در من دميدي رفعتُ رأسي، سرم را بالا آوردم فرأيت علي قوائم العرش مكتوباً، ديدم در چهار گوشه‌ي عرش نوشته شده لا اله الا الله محمدٌ رسول الله فعرفتُ أنّك لم تضف علي إسمك إلا أحبّ الخلق إليك فهميدم اين اسمي كه كنار لا اله الا الله آمده!

بايد محبوب‌ترين خلق نزد شما باشد واقعاً آدم مي‌ماند كه اين وهابي‌ها و سني‌ها چه مي‌گويند؟

مي‌گويند چرا كنار اسم خدا اسم پيامبر را مي‌آوريد؟ مي‌گوئيم خود خدا در عرش نوشته، اين را كه فقط ما نمي‌گوئيم، اين خليفه‌ي خودتان و رهبر خودتان، آن كسي كه سبب انحراف عالم و آدم الي يوم القيامه شد او اين حرف را مي‌زند و از پيامبر نقل مي‌كند. حضرت آدم مي‌گويد ديدم كنار شهادت به توحيد شهادت به پيامبر هست، فهميدم اين نام براي هر كسي هست محبوب‌ترين افراد در نزد توست، فقال الله صدقت يا آدم، خدا به حضرت آدم فرمود اي نبيّ ما درست فهميدي و درست گفتي، إنّه لأحبّ الخلق إذ سألتني بحقّه فقد غفرت لك، حالا ما كه يك انسان معموليِ معمولي درجه بسيار پائيني هستيم، جاي خود داريم اما اولين پيامبر خدا، آدمي كه جنبه‌ي جدّي و پدري بر همه‌ي انسان‌ها دارد، وقتي مي‌خواهد توبه‌اش قبول شود، مي‌گويد خدايا تو را به حق اين نبي‌ات قسم مي‌دهم، خدا به او فرمود يا آدم هر وقت حاجتي از من داري سألتني بحقّه فقد غفرت لك و در جاي ديگر فرمود ولو لا محمد ما خلقتك! تو را به بركت پيامبر آخر الزمان خلق كردم.


اين قضيه در بيش از ده مورد از كتابهاي درجه يك اهل سنت نوشته شده، آن وقت در فرودگاه حجاز مي‌گويند اين مفاتيح شما شرك است، مي‌گوئيم چرا؟ مي‌گويند داخلش نوشته يا محمد يا علي يا علي يا محمد فإنكّما كافيان، مي‌گوئيم شما معنايش را نمي فهميد، مي‌گوييم اينها كافي‌اند براي اينكه اگر وساطت كنند، خدا وساطت اينها را رد نمي‌كند. اينها موجوداتي هستند كه پيش خدا محبوبند به حدّي كه اگر امشب اميرالمؤمنين واسطه شود براي اينكه خدا، نه فقط شيعه و نه فقط مسلمان‌ها بلكه جميع خلق را ببخشد، خدا مي‌بخشد، ما اين اعتقاد را داريم.

البته اميرالمؤمنين نمي‌ايد براي كفار واسطه شود، نمي‌ايد براي كسي كه بغضش را در سينه دارد واسطه شود، ولي اين قدرت و عظمت را دارند. آن وقت همين قضيه را در آن كتاب درّ المنثور كه نقل مي‌كند مي‌گويد توسّل حضرت آدم فقط به پيامبر نبود بلكه مي‌گويد آدم به خدا عرض كرد اللهم إنّي اسئلك بحق محمّد و آل محمد سبحانك لا إله إلا أنت خدا را به حق محمد و آل محمد سوگند داده و بعد مي‌فرمايد: خدايا جز تو خدايي نيست، توسل يعني اينها را واسطه قرار مي‌دهيم همه حرف همين است، پيامبر همه دعوت و تلاشش اين بوده كه مردم موحد باشند، چطور مي‌شود بگويد من را هم شريك خدا قرار بدهيد!


ببينيد چقدر مسئله حساس است، اهل سنت فتوا دادند به اينكه مرد سنّي اگر با دختر شيعي ازدواج كند نكاحش باطل است، از ايشان مي‌پرسيم چرا؟ مي‌گويند چون اينها مشرك‌اند، مي‌گوئيم چرا مشرك؟ مي‌گويند دائم مي‌گويند يا محمد و يا علي، دائم اسم ائمه را مي‌آورند، ‌در كتابهايشان تصريح كردند. از آن ابن تيميه كه رأس منحرفين اينها است گرفته و بعد محمد بن عبدالوهاب تا افراد همين زمان‌هاي آخر، هنوز هم علماي موجود عربستان اين فتوا را دارند، بعد از ايشان سؤال كردند كه ازدواج با دختر يهوديّ درست است گفتند بله، با مسيحي درست است؟ گفتند بله، مي‌گوئيم مگر شما قرآن نخوانديد؟ و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصاري المسيح بن الله، اين را چكار مي‌كنيد؟ قرآن كه مي‌گويد يهود عزير را پسر خدا مي‌داند، حال شيعه مشرك است يا يهود و يا نصارا كه مي‌گويند مسيح پسر خداست؟، چشمشان را مي‌بندند و مي‌گويند ازدواج با يهودي و مسيحي اشكالي ندارد.


خلاصه اينكه مسئله‌ي توسل يك ريشه‌ي قرآني دارد، چند آيه از آيات قرآن دلالت روشني بر آن دارد و حالا اگر توفيقي پيدا شود در شب‌هاي آينده بعضي از جهات ديگر اين مسئله‌ي توسل را هم روشن مي‌كنيم، ما خدا را شكر مي‌كنيم كه درِ خانه‌ي اهلبيتيم، خدا را شكر مي‌كنيم كه نور ولايت اميرالمؤمنين و اولادش را خدا در اصلاب ما، گذشتگان و پدران ما قرار داده و در ما هم هست و انشا الله در نسل‌هاي بعدي ما هم باقي بماند. توسل ريشه‌ي قرآني دارد و هر كس مي‌خواهد توسلش قوي‌تر باشد، ارتباطش را با ائمه عليهم السلام بيشتر كند، تا خداي تبارك و تعالي به او بيشتر توجه ‌كند.

خدايا در اين شب كه يكي از ليالي قدر است ما را از قرآن و اهلبيت جدا نفرما، نور قرآن و نور ولايت را هر چه بيشتر در قلوب ما منورتر بفرما.


برچسب ها :

شب قدر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان شب قدر 1390 توسل توسل به اهلبیت توسل در شب قدر شب نوزدهم