مراسم در دفتر حضرت آیت الله محمد فاضل لنکرانی قدس سره(فاطمیه اول)
۰۵ فروردین ۱۳۹۲
۱۰:۵۲
۱,۷۷۶
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت جواد الائمه(علیه السلام) تبریک و تهنیت باد
-
انتصاب ناشایست هم شعبهای از شعوب جور و خیانت است
-
شورای عالی انقلاب فرهنگی موضوع واگذاری مسئولیتها را ساماندهی کند
-
علم اصول، منطق فهم دین
-
جشن میلاد حضرت زهرا(س) و آئین عمامهگذاری در حسینیه دفتر آیت الله فاضل لنکرانی
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
سخنرانان:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
دریافت فایل صوتی این جلسه:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
تصاویری از این مراسم
متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)
دهه اول فاطميه ـ 5 / 1 / 92
«ظلمهای به حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنّت»
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد للّه الّذي إليه مصائرُ الخلق، و عواقبُ الأمر، نحمدُه على عظيمِ إحسانه، و نيّر برهانه، و نوامي فضله و امتنانه ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
عن رسول الله(ص): «لو کان الحُسن شخصاً لکان فاطمة(سلام الله عليها)، بل هی أعظم»
در
جلسه قبل مسئلهي هجمهي به بيت و اهانت به خانهي حضرت صديقه طاهره
زهرا(سلام الله عليها) را بر اساس مدارک عامه بيان کرديم و عرض شد هجوم به
خانهي حضرت زهرا(س)، بر اساس مصادر دسته اول عامه، يک امر مسلّم و قطعي
است. آن مقداري که در رابطه با هجوم به خانه حضرت زهرا(س) من تتبع کرده
بودم مصادر را ذکر کرديم.
اما مسائل ديگري باقي مانده که به دنبال همان مسئلهي هجوم خوب است مطرح شود و اينها را منقح کنيم.
يکي مسئلهي «إحراق بيت» است. چون گاهي برخی اين شبهه را القاء ميکنند و ميگويند چطور ميشود به خانهي دختر پيامبر بعد از رسول خدا(ص) حمله کنند و در خانه را بسوزانند و وارد خانه شوند و اميرالمؤمنين(ع) را به آن شکل بيرون بياورند. شايد اين استبعاد براي يک عدهاي هم چيزي باشد که بگويند بله، چطور ميشود بعد از وفات پيامبر بدون درنگ اقدام به چنين کاري کنند؟
لذا خوب است ما براي اينکه يک داوري و قضاوت درستي داشته باشيم به مصادر مراجعه کنيم.
من در جلسهي قبل هم از مصادر دسته اول عامه، مثل کتاب «الامامة و السياسة» ابن قتيبه و ديگر مصادر، مطالبي را در اين راستا عرض کردم. امروز هم مسئلهي «إحراق بيت» را همينطور پي ميگيريم.
اما مسلئهي احراق باز در مصادر عامه آمده، منتهي در مصادر عامه آنچه که در رابطه با مسئلهي احراق آمده، «آوردنِ آتش» است.
شايد أقدم مصادر؛ «بَلاذُري» است که در «أنساب الاشراف» نقل ميکند که آمدند در خانهي حضرت زهرا(سلام الله عليها) و آتش آوردند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) يکي از آنها را مخاطب قرار داد و فرمود «أتُحرِقُ دَاري»؟ ميخواهي خانهي من را بسوزاني؟ گفت آري، سوزاندن خانه أقوي است از آنچه که پدر تو آورده است.
بلاذري حدود هشت سال قبل از ابن قتيبه فوت کرده، ابن قتيبه متوفاي 286 است و فوت ايشان 278 است.
از عبارت ابن قتيبه اينطور استفاده ميشود که میگويد: آتش را در خانه آوردند و گفت خانه را با اهلش میسوزانند، «قيل له يا اباحفص إن فيها فاطمة»، گفتند در اين خانه، فاطمهی زهراست، تو ميخواهي خانه را با اهلش بسوزاني؟ گفت باشد، میسوزانم.
البته شنيدم در چاپهاي مصر از بس ديدند اين بخش زشت است که اصحاب رسول خدا با دختر پيامبر در حالي که بدن مطهر پيامبر هنوز دفن نشده، به تعبير حضرت زهرا(سلام الله عليها) در خطبهشان ميفرمايند «هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَر»، هنوز پيامبر به خاک سپرده نشده، چنين رفتاری با اهلبيت او کنند. در اين کتابهاي چاپ جديد اين بخشها را حذف کردهاند. حتي من شنيدهام در بخشي از اين کشورها لُجنههايي تشکيل شده که در مناقبی که برای اهلبيت پيامبر نقل شده، تجديد نظري شود و آنها را حذف کنند. چرا که اين مناقب خيلي گوياست در اينکه امت اسلامي مسير درست را بيابد.
اگر کسي همين صحيح بخاري را که مال محمد بن اسماعيل بخاري است، کتابي است که اينها خيلی روي آن مانور ميدهند و أصحّ کتب ميدانند، براي صحيح بخاري ختم ميگيرند، اگر کسي واقعاً قسمت مناقب صحيح بخاري را، باب مناقب علي بن ابيطالب الهاشمي القرشي را بردارد مطالعه کند، سه چهار ورق بعد از مناقب ابيبکر است، مناقب ابيبکر را که ميخواهد نقل کند يک روايت هست و آن اينکه پيامبر خدا(ص) ميفرمايد «لو کنت متّخذاً خليلاً لا اتخذت أبابکر»، من اگر يک دوستي را ميخواستم اتخاذ کنم ابوبکر را اتخاذ ميکردم، و لکن أخوّت همان اخوّت اسلامي است.
چند ورق بعد، به مناقب اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) که ميرسد عنوان باب در بخاري اين است که «يا علي أنت منّي و أنا منک»، حالا شما اين منقبت را کنار آن منقبت بگذاريد، اصلا قابل مقايسه نيست. داوري را خود شما داشته باشيد، علي تو از مني و من از تو هستم، و مناقب ديگري که هست.
مقصود اينکه اينطور فرمايشات از رسول خدا(ص) نسبت به اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س) براي اينها سنگين است. من شنيدم که درصددند اينها را جمعآوري و حذف کنند.
خدا رحمت کند صاحب کتاب فضائل الخمسة؛ مرحوم آيت الله فيروز آبادي را، محقق و فقيه بزرگواري بود. ايشان براي من نقل ميکرد؛ غير از اين فضائل الخمسة، يک کتابي دارد به نام «السبعة من السلف». ايشان ميگفت به خاطر يک حديث، ايامي که عراق بودم اجازهي چاپش را به من نميدادند. حديث را از بخاري نقل کرده بودم ولي اجازهي چاپ نميدادند(و ظاهراً در چاپهاي اخير اين را برداشتند)، و آن حديث این است «خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) مِنْ بَيْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ رَأْسُ الْكُفْرِ مِنْ هَاهُنَا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَان»، که خيلي حديث عجيبي است.
يک عدهاي در صدد توجيه برآمدند و گفتند پيامبر خدا از خانهي عايشه که بيرون آمده به سمت مشرق اشاره کرده و خواسته بگويد کفر و فتنه از مشرق طلوع میکند. مشرق کجاست؟ گفتند اشارهاي به ماجراي مسليمهي کذاب است و امثال ذلک.
جريان مسيلمهي کذاب که در مشرق اتفاق نيفتادهف بلکه در شمال حجاز بوده است. اگر قرار است در مشرق حادثهاي اتفاق افتاده باشد، حادثهي جمل است، جمل در مشرق حجاز اتفاق افتاد، که در بصره بود، نه جريان مسيلمهي کذاب. علاوه بر اين، اگر قرار بود پيامبر خدا(ص) ميخواستند اشاره کنند به کساني که بعد از او مرتد شدند، آن طوري که شما ميگوئيد، اين بايد اشارهي به بعيد ميکردند، لفظ «هاهنا»، برای اشاره به قريب است، کسي به بعيد نميگويد «هاهنا»!
علي أي حال اينطور مسائل در کتب اينها هست منتهي نياز به دقت دارد که بايد انسان دقت کند. يک مورد ديگر خدمت شما عرض کنم.
در بخاري يک فصلي را آورده تحت عنوان «باب تضييع اوقات الصلوات»، در جلد اول بخاري است. دو تا روايت ذيل اين باب اعلام کرده، هر دو هم از أنس بن مالک است. اصلاً شما اين دو روايت را که ملاحظه کنيد، هيچ با عنوان باب سازگاري ندارد.
ايشان از انس بن مالک(که خادم پيامبر بوده) نقل ميکند که من به شام آمدم. مردم شام اطراف من جمع شدند و گفتند تو از اصحاب رسول خدا هستي، زمان پيامبر را درک کردي، با پيامبر بودي، امروز را هم ميبيني، چه تفاوتهايي به وجود آمده؟ عصر پيغمبر با اين عصر؟ ايشان ميگويد «لا أعرف شيئاً ممّا أدركت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيّعت»؛ همه چيزها عوض شده إلا اين نماز، که در عصر پيامبر ميخواندند و الآن هم ميخواندند، اين نماز را هم ضايع کردند. روايت در مورد ضايع کردن نماز است، ولي عنوان ايشان «تضييع وقت الصلاة» است، اين ربطي به وقت صلاه ندارد. اگر کسي دقت کند در اين کتاب و همينطور کتب ديگر، به اين مسئله پي خواهد برد.
بعد از ابن قتيبه، صاحب «عِقدُ الفريد»، ابن عبد ربه اندلسي مرواني است، از بني مروان است. مستحضريد وقتي عباسيها حکومت بني اميه را ساقط کردند، بنی اميه از شمال آفريقا فرار کردند و به اسپانيا آمدند و حکومت تشکيل دادند، و سيصد چهارصد سال آنجا حکومت کردند و قرطبه که مرکز آنجا بوده، مدتي اسلامي ماند تا قرن هشتم هجري که بهر حال غربيها ريختند و کشور اسلامي را از بين بردند و امروز يک کشور مسيحي شده است.
ايشان ظاهراً در جلد چهارم عِقد الفريد نقل ميکند؛ آن شخص «جاء بقبسٍ من نار». اين هم يکي از کساني که جريان آوردنِ آتش را نقل کرده است.
و از ديگر کساني که جريان آتش را نقل کرده؛ طبري است. محمد بن جليل طبري متوفاي 310 است، و تاريخش تاريخي است که مسعودي(که يک مقدار از ايشان متأخر است) از طبري تعريف ميکند.
و همينطور که در جلسه قبل اشاره شد، خود مسعودي در مروج الذهب ماجراي آتش را نقل کرده، با آن توضيحي که به عروة بن زبير گفتند چرا برادر تو عبدالله بن زبير ميخواست در شعب عارم، بني هاشم را بسوزاند؟ ايشان اعتذار کرد و گفت همانطور که ميخواستند در مدينه خانهي فاطمه زهرا(س) را بسوزانند!
اين نقلها همه از کتب عامه است و مسعودي هم از نظر مرحوم اميني(رحمة الله عليه) و خيلي از بزرگان جزء عامه است و از کتابش هم استفاده میشود که شيعه نيست. برخي گفتهاند به اعتبار اينکه «إثبات الوصية» مال ايشان است، ايشان شيعه است، لکن معلوم نيست که اين «إثبات الوصية» مال همان مسعودي است يا شخص ديگري است.
اما از روايات ما؛ محمد بن ابراهيم ثقفي نقل ميکند که اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) تسليم نشد، «حتّي رأی الدخان في بيته»، أميرالمؤمنين دود را در خانهاش ديد، يعني خانهاش را آتش زدند. من در ذهنم هست ظاهراً اين نکته را باز ابن قتيبه در جلد اول «الامامة و السياسة» از زيد بن اسلم نقل کرده. زيد بن اسلم ميگويد «أنا ممن حمل الحطب إلي بيت فاطمة(عليها السلام)»؛ من جزء کساني بودم که درب خانهي حضرت زهرا(س) هيزم ميآوردم. اين نقلهاي عامه بيش از اين مقدار است، کسي که مراجعه کند خواهد ديد.
و اما در مصادر ما؛ کسي که به مصادر ما مراجعه کند جاي ترديد برايش نميماند که اينها برايشان مسئلهي آتش زدن چيزي نبود، چون میخواستند اميرالمؤمنين(ع) را بکشند، کشتن اميرالمؤمنين را ابن قتيبه و ديگران نقل کردهاند، اينها کساني بودند که ميخواستند پيغمبر را هم بکشند. مگر قرآن مجيد در سوره مبارکه توبه نميفرمايد «و هموا بما لم ينالوا»؛ اينها ماجراي ليلة العقبة است که ميخواستند پيامبر را بکشند و به قتل برسانند.
خود اينها نقل کردند و جالب این است که اين «ابن حزم» که از بزرگان اينهاست و صاحب کتاب «المحلي»، اين کتاب فقه است ولي در جلد دوازدهم يک روايتي را به يک مناسبتي نقل کرده، که روايت را از نظر سند رد کند، آنجا از حذيفه نقل ميکند که کساني که در ليلة العقبه در مراجعت از تبوک ميخواستند رسول خدا را به قتل برسانند اين افراد هستند(اسم میبرد). حالا من اسمشان را نميبرم.
ايشان چرا اين روايت را نقل کرده؟ چون میخواهد از نظر سند آن را تضعيف کند و ميگويد راوي اين روايت از حذيفه، وليد بن عبدالله بن جميع است و «هو هالک»(که از الفاظ جرح و ضعف است).
اتفاقاً وليد بن عبدالله بن جميع در رجال اينها موثق است. اينها تصميم داشتند پيغمبر را بکشند، موفق نشدند، قرآن مجيد ميفرمايد «و همّوا بما لم ينالوا»، لذا اين را از داماد پيامبر؛ اميرالمؤمنين(ع) و از دختر پيامبر(س) تلافي کردند.
مرحوم فيض کاشاني کتابي دارد به نام «نوادر الاخبار» که خيلي کتاب خوبي است، من توصيه ميکنم اين کتاب را ببينيد. ايشان ماجراي «إحراق بيت» و کارهايي که اينها کردند را مفصل در آنجا آورده است، غير از کتابهاي ديگري مثل کتاب سُليم و کتب ديگري مثل ارشاد القلوب و ...، که آنها هم ماجراي سوزاندن درب خانهي فاطمه زهرا را ذکر کردهاند. و عبارت اميرالمؤمنين(ع) که به پيامبر خدا(ص) ميگويد «يَا رَسُولَ اللَّه وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»، بهترين شاهد بر اين ستم هايي است که به بيت نبوّت رفته است.
مباحث ديگري هم هست، مسئلهي سقط جنين است، که بايد ببينيم عامه اين مسئله را مطرح کردند يا خير؟ ورود به خانهي اميرالمؤمنين است، آوردنِ اميرالمؤمنين به طرف مسجد است، که اينها را إن شاء الله به عرض خواهيم رساند.
السّلام عليک يا بنت رسول الله
شايد مثل امروزي صديقه طاهره يک إفاقهاي پيدا کرد، برخواست و فرمود يک جايي را فراهم کردند، آنجا حضرت غسل کرد. خدا رحمت کند يکي از بزرگان را که ميفرمودند من نميدانم آيا اين عمل حضرت زهرا(س)، غَسل بوده يا غُسل بوده، آيا فاطمه زهرا خونهاي بدنش را شست يا واقعاً غُسل کرد؟!!
مرحوم مقرّم(رحمة الله عليه) يک کتاب دارد به نام «الصديقة الطاهرة» دارد که مفصل راجع به اين بحث کرده.
ما غسل قبل از موت داريم، نسبت به شهدا داريم، اصحاب امام حسين(ع) شب عاشورا غسل کردند و کسي که محدود است(قرار است حد بخورد) ما در فقه داريم که قبل از اينکه حد بخورد به او ميگويند غسل کن، اين را داريم. اما فاطمهي زهرا، شهيده بود که قبل از شهادت غُسل کرد. واقعاً غُسل بوده يا اينکه قبل از وفاتشان بدنشان را شستهاند.
يک تعبيري را محمد بن سعد در طبقات دارد که نميدانم از قلمش در رفته(چون اينها کساني نبودند که اين مسائل را نقل کنند)، در جلد هشتم طبقات، مربوط به نساء صحابه است، آنجا در ترجمهي حضرت زهرا(سلام الله عليها) يک نکتهاي را نقل ميکند و ميگويد: حضرت زهرا(س) وصيت کرد به اميرالمؤمنين(ع) و گفت يا علي من که از دنيا رفتم وقتي غسل ميدهي، کِتف من را ظاهر نکن. آيا اين اثر، همان است که در روايت امام صادق(ع) هست که حضرت فرمود «فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِه».
مرحوم آيت الله حائري(رحمة الله عليه) ايام فاطميه در مسجد امام منبر ميرفت. نوشتههاي ايشان را دارم، ايشان میفرمودند که چطور ميشود اين ضرباتي که بر حضرت زهرا وارد شده بعد از 75 روز هنگام وفات مانده باشد؟ ايشان يک احتمالي ميدهد و ميگويد در اثر زدنِ قلاف شمشير، قلم بازوي حضرت زهرا(س) را شکسته بودند، استخوان وقتي شکسته شد، زمان ميبرد تا خوب شود.
بهر حال مثل امروز عصر، شايد همين موقع بعد صلاة العصر، يک مرتبه زنها دويدند داخل مسجد، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَر»؛ چرا رنگ چهرههايتان پريده؟ گفتند يا علي اگر دير بيائي، زهرا را زنده نميبيني. اميرالمؤمنين(ع) غش کرد. «رُشَّ علی وجهه الماء»؛ آب به صورت علی پاشيدند. آمد، نمیدانم حيات فاطمه را درک کرد يا نه؟
اما بچه ها قبل از علي آمدند، امام حسن وارد اتاق شد، روپوش رو از صورت مادر کنار زد، يه نگاه کرد، صدا زد برادرم حسين، خدا در مصيبت مادرمان صبرت دهد.
امام حسين وارد حجره شد، نشست پايين پاي مادر، خم شد و صورت به پاي مادر گذاشت، صدا زد: مادر، من حسين تو هستم، «کلمينی قبل أن ينسد قلبی»؛ با من حرف بزن قبل از آنکه دلم پاره پاره شود.
نوشتهاند زينب از خانه بيرون آمد، دويدکنار قبر رسول خدا، صدا زد: «يا جداه يا رسول الله اليوم فَقَدناک»؛ يا رسول الله ما امروز شما را از دست داديم.
اينجا يکجا بود که زينب آمد خبر مرگ مادر را داد. يکروز هم آمد کنار درب مسجد پيامبر ايستاد، رو کرد به قبر پيغمبر، صدا زد، «يا رسول الله إني نائيةٌ إليک أخِيَ الحسين»...
اما مسائل ديگري باقي مانده که به دنبال همان مسئلهي هجوم خوب است مطرح شود و اينها را منقح کنيم.
يکي مسئلهي «إحراق بيت» است. چون گاهي برخی اين شبهه را القاء ميکنند و ميگويند چطور ميشود به خانهي دختر پيامبر بعد از رسول خدا(ص) حمله کنند و در خانه را بسوزانند و وارد خانه شوند و اميرالمؤمنين(ع) را به آن شکل بيرون بياورند. شايد اين استبعاد براي يک عدهاي هم چيزي باشد که بگويند بله، چطور ميشود بعد از وفات پيامبر بدون درنگ اقدام به چنين کاري کنند؟
لذا خوب است ما براي اينکه يک داوري و قضاوت درستي داشته باشيم به مصادر مراجعه کنيم.
من در جلسهي قبل هم از مصادر دسته اول عامه، مثل کتاب «الامامة و السياسة» ابن قتيبه و ديگر مصادر، مطالبي را در اين راستا عرض کردم. امروز هم مسئلهي «إحراق بيت» را همينطور پي ميگيريم.
اما مسلئهي احراق باز در مصادر عامه آمده، منتهي در مصادر عامه آنچه که در رابطه با مسئلهي احراق آمده، «آوردنِ آتش» است.
شايد أقدم مصادر؛ «بَلاذُري» است که در «أنساب الاشراف» نقل ميکند که آمدند در خانهي حضرت زهرا(سلام الله عليها) و آتش آوردند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) يکي از آنها را مخاطب قرار داد و فرمود «أتُحرِقُ دَاري»؟ ميخواهي خانهي من را بسوزاني؟ گفت آري، سوزاندن خانه أقوي است از آنچه که پدر تو آورده است.
بلاذري حدود هشت سال قبل از ابن قتيبه فوت کرده، ابن قتيبه متوفاي 286 است و فوت ايشان 278 است.
از عبارت ابن قتيبه اينطور استفاده ميشود که میگويد: آتش را در خانه آوردند و گفت خانه را با اهلش میسوزانند، «قيل له يا اباحفص إن فيها فاطمة»، گفتند در اين خانه، فاطمهی زهراست، تو ميخواهي خانه را با اهلش بسوزاني؟ گفت باشد، میسوزانم.
البته شنيدم در چاپهاي مصر از بس ديدند اين بخش زشت است که اصحاب رسول خدا با دختر پيامبر در حالي که بدن مطهر پيامبر هنوز دفن نشده، به تعبير حضرت زهرا(سلام الله عليها) در خطبهشان ميفرمايند «هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَر»، هنوز پيامبر به خاک سپرده نشده، چنين رفتاری با اهلبيت او کنند. در اين کتابهاي چاپ جديد اين بخشها را حذف کردهاند. حتي من شنيدهام در بخشي از اين کشورها لُجنههايي تشکيل شده که در مناقبی که برای اهلبيت پيامبر نقل شده، تجديد نظري شود و آنها را حذف کنند. چرا که اين مناقب خيلي گوياست در اينکه امت اسلامي مسير درست را بيابد.
اگر کسي همين صحيح بخاري را که مال محمد بن اسماعيل بخاري است، کتابي است که اينها خيلی روي آن مانور ميدهند و أصحّ کتب ميدانند، براي صحيح بخاري ختم ميگيرند، اگر کسي واقعاً قسمت مناقب صحيح بخاري را، باب مناقب علي بن ابيطالب الهاشمي القرشي را بردارد مطالعه کند، سه چهار ورق بعد از مناقب ابيبکر است، مناقب ابيبکر را که ميخواهد نقل کند يک روايت هست و آن اينکه پيامبر خدا(ص) ميفرمايد «لو کنت متّخذاً خليلاً لا اتخذت أبابکر»، من اگر يک دوستي را ميخواستم اتخاذ کنم ابوبکر را اتخاذ ميکردم، و لکن أخوّت همان اخوّت اسلامي است.
چند ورق بعد، به مناقب اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) که ميرسد عنوان باب در بخاري اين است که «يا علي أنت منّي و أنا منک»، حالا شما اين منقبت را کنار آن منقبت بگذاريد، اصلا قابل مقايسه نيست. داوري را خود شما داشته باشيد، علي تو از مني و من از تو هستم، و مناقب ديگري که هست.
مقصود اينکه اينطور فرمايشات از رسول خدا(ص) نسبت به اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س) براي اينها سنگين است. من شنيدم که درصددند اينها را جمعآوري و حذف کنند.
خدا رحمت کند صاحب کتاب فضائل الخمسة؛ مرحوم آيت الله فيروز آبادي را، محقق و فقيه بزرگواري بود. ايشان براي من نقل ميکرد؛ غير از اين فضائل الخمسة، يک کتابي دارد به نام «السبعة من السلف». ايشان ميگفت به خاطر يک حديث، ايامي که عراق بودم اجازهي چاپش را به من نميدادند. حديث را از بخاري نقل کرده بودم ولي اجازهي چاپ نميدادند(و ظاهراً در چاپهاي اخير اين را برداشتند)، و آن حديث این است «خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) مِنْ بَيْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ رَأْسُ الْكُفْرِ مِنْ هَاهُنَا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَان»، که خيلي حديث عجيبي است.
يک عدهاي در صدد توجيه برآمدند و گفتند پيامبر خدا از خانهي عايشه که بيرون آمده به سمت مشرق اشاره کرده و خواسته بگويد کفر و فتنه از مشرق طلوع میکند. مشرق کجاست؟ گفتند اشارهاي به ماجراي مسليمهي کذاب است و امثال ذلک.
جريان مسيلمهي کذاب که در مشرق اتفاق نيفتادهف بلکه در شمال حجاز بوده است. اگر قرار است در مشرق حادثهاي اتفاق افتاده باشد، حادثهي جمل است، جمل در مشرق حجاز اتفاق افتاد، که در بصره بود، نه جريان مسيلمهي کذاب. علاوه بر اين، اگر قرار بود پيامبر خدا(ص) ميخواستند اشاره کنند به کساني که بعد از او مرتد شدند، آن طوري که شما ميگوئيد، اين بايد اشارهي به بعيد ميکردند، لفظ «هاهنا»، برای اشاره به قريب است، کسي به بعيد نميگويد «هاهنا»!
علي أي حال اينطور مسائل در کتب اينها هست منتهي نياز به دقت دارد که بايد انسان دقت کند. يک مورد ديگر خدمت شما عرض کنم.
در بخاري يک فصلي را آورده تحت عنوان «باب تضييع اوقات الصلوات»، در جلد اول بخاري است. دو تا روايت ذيل اين باب اعلام کرده، هر دو هم از أنس بن مالک است. اصلاً شما اين دو روايت را که ملاحظه کنيد، هيچ با عنوان باب سازگاري ندارد.
ايشان از انس بن مالک(که خادم پيامبر بوده) نقل ميکند که من به شام آمدم. مردم شام اطراف من جمع شدند و گفتند تو از اصحاب رسول خدا هستي، زمان پيامبر را درک کردي، با پيامبر بودي، امروز را هم ميبيني، چه تفاوتهايي به وجود آمده؟ عصر پيغمبر با اين عصر؟ ايشان ميگويد «لا أعرف شيئاً ممّا أدركت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيّعت»؛ همه چيزها عوض شده إلا اين نماز، که در عصر پيامبر ميخواندند و الآن هم ميخواندند، اين نماز را هم ضايع کردند. روايت در مورد ضايع کردن نماز است، ولي عنوان ايشان «تضييع وقت الصلاة» است، اين ربطي به وقت صلاه ندارد. اگر کسي دقت کند در اين کتاب و همينطور کتب ديگر، به اين مسئله پي خواهد برد.
بعد از ابن قتيبه، صاحب «عِقدُ الفريد»، ابن عبد ربه اندلسي مرواني است، از بني مروان است. مستحضريد وقتي عباسيها حکومت بني اميه را ساقط کردند، بنی اميه از شمال آفريقا فرار کردند و به اسپانيا آمدند و حکومت تشکيل دادند، و سيصد چهارصد سال آنجا حکومت کردند و قرطبه که مرکز آنجا بوده، مدتي اسلامي ماند تا قرن هشتم هجري که بهر حال غربيها ريختند و کشور اسلامي را از بين بردند و امروز يک کشور مسيحي شده است.
ايشان ظاهراً در جلد چهارم عِقد الفريد نقل ميکند؛ آن شخص «جاء بقبسٍ من نار». اين هم يکي از کساني که جريان آوردنِ آتش را نقل کرده است.
و از ديگر کساني که جريان آتش را نقل کرده؛ طبري است. محمد بن جليل طبري متوفاي 310 است، و تاريخش تاريخي است که مسعودي(که يک مقدار از ايشان متأخر است) از طبري تعريف ميکند.
و همينطور که در جلسه قبل اشاره شد، خود مسعودي در مروج الذهب ماجراي آتش را نقل کرده، با آن توضيحي که به عروة بن زبير گفتند چرا برادر تو عبدالله بن زبير ميخواست در شعب عارم، بني هاشم را بسوزاند؟ ايشان اعتذار کرد و گفت همانطور که ميخواستند در مدينه خانهي فاطمه زهرا(س) را بسوزانند!
اين نقلها همه از کتب عامه است و مسعودي هم از نظر مرحوم اميني(رحمة الله عليه) و خيلي از بزرگان جزء عامه است و از کتابش هم استفاده میشود که شيعه نيست. برخي گفتهاند به اعتبار اينکه «إثبات الوصية» مال ايشان است، ايشان شيعه است، لکن معلوم نيست که اين «إثبات الوصية» مال همان مسعودي است يا شخص ديگري است.
اما از روايات ما؛ محمد بن ابراهيم ثقفي نقل ميکند که اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) تسليم نشد، «حتّي رأی الدخان في بيته»، أميرالمؤمنين دود را در خانهاش ديد، يعني خانهاش را آتش زدند. من در ذهنم هست ظاهراً اين نکته را باز ابن قتيبه در جلد اول «الامامة و السياسة» از زيد بن اسلم نقل کرده. زيد بن اسلم ميگويد «أنا ممن حمل الحطب إلي بيت فاطمة(عليها السلام)»؛ من جزء کساني بودم که درب خانهي حضرت زهرا(س) هيزم ميآوردم. اين نقلهاي عامه بيش از اين مقدار است، کسي که مراجعه کند خواهد ديد.
و اما در مصادر ما؛ کسي که به مصادر ما مراجعه کند جاي ترديد برايش نميماند که اينها برايشان مسئلهي آتش زدن چيزي نبود، چون میخواستند اميرالمؤمنين(ع) را بکشند، کشتن اميرالمؤمنين را ابن قتيبه و ديگران نقل کردهاند، اينها کساني بودند که ميخواستند پيغمبر را هم بکشند. مگر قرآن مجيد در سوره مبارکه توبه نميفرمايد «و هموا بما لم ينالوا»؛ اينها ماجراي ليلة العقبة است که ميخواستند پيامبر را بکشند و به قتل برسانند.
خود اينها نقل کردند و جالب این است که اين «ابن حزم» که از بزرگان اينهاست و صاحب کتاب «المحلي»، اين کتاب فقه است ولي در جلد دوازدهم يک روايتي را به يک مناسبتي نقل کرده، که روايت را از نظر سند رد کند، آنجا از حذيفه نقل ميکند که کساني که در ليلة العقبه در مراجعت از تبوک ميخواستند رسول خدا را به قتل برسانند اين افراد هستند(اسم میبرد). حالا من اسمشان را نميبرم.
ايشان چرا اين روايت را نقل کرده؟ چون میخواهد از نظر سند آن را تضعيف کند و ميگويد راوي اين روايت از حذيفه، وليد بن عبدالله بن جميع است و «هو هالک»(که از الفاظ جرح و ضعف است).
اتفاقاً وليد بن عبدالله بن جميع در رجال اينها موثق است. اينها تصميم داشتند پيغمبر را بکشند، موفق نشدند، قرآن مجيد ميفرمايد «و همّوا بما لم ينالوا»، لذا اين را از داماد پيامبر؛ اميرالمؤمنين(ع) و از دختر پيامبر(س) تلافي کردند.
مرحوم فيض کاشاني کتابي دارد به نام «نوادر الاخبار» که خيلي کتاب خوبي است، من توصيه ميکنم اين کتاب را ببينيد. ايشان ماجراي «إحراق بيت» و کارهايي که اينها کردند را مفصل در آنجا آورده است، غير از کتابهاي ديگري مثل کتاب سُليم و کتب ديگري مثل ارشاد القلوب و ...، که آنها هم ماجراي سوزاندن درب خانهي فاطمه زهرا را ذکر کردهاند. و عبارت اميرالمؤمنين(ع) که به پيامبر خدا(ص) ميگويد «يَا رَسُولَ اللَّه وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»، بهترين شاهد بر اين ستم هايي است که به بيت نبوّت رفته است.
مباحث ديگري هم هست، مسئلهي سقط جنين است، که بايد ببينيم عامه اين مسئله را مطرح کردند يا خير؟ ورود به خانهي اميرالمؤمنين است، آوردنِ اميرالمؤمنين به طرف مسجد است، که اينها را إن شاء الله به عرض خواهيم رساند.
السّلام عليک يا بنت رسول الله
شايد مثل امروزي صديقه طاهره يک إفاقهاي پيدا کرد، برخواست و فرمود يک جايي را فراهم کردند، آنجا حضرت غسل کرد. خدا رحمت کند يکي از بزرگان را که ميفرمودند من نميدانم آيا اين عمل حضرت زهرا(س)، غَسل بوده يا غُسل بوده، آيا فاطمه زهرا خونهاي بدنش را شست يا واقعاً غُسل کرد؟!!
مرحوم مقرّم(رحمة الله عليه) يک کتاب دارد به نام «الصديقة الطاهرة» دارد که مفصل راجع به اين بحث کرده.
ما غسل قبل از موت داريم، نسبت به شهدا داريم، اصحاب امام حسين(ع) شب عاشورا غسل کردند و کسي که محدود است(قرار است حد بخورد) ما در فقه داريم که قبل از اينکه حد بخورد به او ميگويند غسل کن، اين را داريم. اما فاطمهي زهرا، شهيده بود که قبل از شهادت غُسل کرد. واقعاً غُسل بوده يا اينکه قبل از وفاتشان بدنشان را شستهاند.
يک تعبيري را محمد بن سعد در طبقات دارد که نميدانم از قلمش در رفته(چون اينها کساني نبودند که اين مسائل را نقل کنند)، در جلد هشتم طبقات، مربوط به نساء صحابه است، آنجا در ترجمهي حضرت زهرا(سلام الله عليها) يک نکتهاي را نقل ميکند و ميگويد: حضرت زهرا(س) وصيت کرد به اميرالمؤمنين(ع) و گفت يا علي من که از دنيا رفتم وقتي غسل ميدهي، کِتف من را ظاهر نکن. آيا اين اثر، همان است که در روايت امام صادق(ع) هست که حضرت فرمود «فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِه».
مرحوم آيت الله حائري(رحمة الله عليه) ايام فاطميه در مسجد امام منبر ميرفت. نوشتههاي ايشان را دارم، ايشان میفرمودند که چطور ميشود اين ضرباتي که بر حضرت زهرا وارد شده بعد از 75 روز هنگام وفات مانده باشد؟ ايشان يک احتمالي ميدهد و ميگويد در اثر زدنِ قلاف شمشير، قلم بازوي حضرت زهرا(س) را شکسته بودند، استخوان وقتي شکسته شد، زمان ميبرد تا خوب شود.
بهر حال مثل امروز عصر، شايد همين موقع بعد صلاة العصر، يک مرتبه زنها دويدند داخل مسجد، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَر»؛ چرا رنگ چهرههايتان پريده؟ گفتند يا علي اگر دير بيائي، زهرا را زنده نميبيني. اميرالمؤمنين(ع) غش کرد. «رُشَّ علی وجهه الماء»؛ آب به صورت علی پاشيدند. آمد، نمیدانم حيات فاطمه را درک کرد يا نه؟
اما بچه ها قبل از علي آمدند، امام حسن وارد اتاق شد، روپوش رو از صورت مادر کنار زد، يه نگاه کرد، صدا زد برادرم حسين، خدا در مصيبت مادرمان صبرت دهد.
تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعاي نيمه شبت مستجاب شد مادر
به جاي شمع که سوزد به قبر پنهانت علي کنار مزار تو آب شد مادر
ميان کوچه که دشمن تو را کتک میزد دلم به غربت بابا کباب شد مادر
به جاي شمع که سوزد به قبر پنهانت علي کنار مزار تو آب شد مادر
ميان کوچه که دشمن تو را کتک میزد دلم به غربت بابا کباب شد مادر
امام حسين وارد حجره شد، نشست پايين پاي مادر، خم شد و صورت به پاي مادر گذاشت، صدا زد: مادر، من حسين تو هستم، «کلمينی قبل أن ينسد قلبی»؛ با من حرف بزن قبل از آنکه دلم پاره پاره شود.
نوشتهاند زينب از خانه بيرون آمد، دويدکنار قبر رسول خدا، صدا زد: «يا جداه يا رسول الله اليوم فَقَدناک»؛ يا رسول الله ما امروز شما را از دست داديم.
اينجا يکجا بود که زينب آمد خبر مرگ مادر را داد. يکروز هم آمد کنار درب مسجد پيامبر ايستاد، رو کرد به قبر پيغمبر، صدا زد، «يا رسول الله إني نائيةٌ إليک أخِيَ الحسين»...