مراسم در دفتر حضرت آیت الله محمد فاضل لنکرانی قدس سره(فاطمیه اول)
۰۶ فروردین ۱۳۹۲
۱۰:۵۲
۲,۰۵۶
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت جواد الائمه(علیه السلام) تبریک و تهنیت باد
-
انتصاب ناشایست هم شعبهای از شعوب جور و خیانت است
-
شورای عالی انقلاب فرهنگی موضوع واگذاری مسئولیتها را ساماندهی کند
-
علم اصول، منطق فهم دین
-
جشن میلاد حضرت زهرا(س) و آئین عمامهگذاری در حسینیه دفتر آیت الله فاضل لنکرانی
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
سخنرانان:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
دریافت فایل صوتی این جلسه:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
تصاویری از این مراسم
متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)
دهه اول فاطميه ـ 6 / 1 / 92
«ظلمهای به حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنّت»
بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين
قال الله العظيم في کتابه المجيد: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»
يکي از حوادثي که پس از رحلت رسول خدا در اين مدت 75 روز اتفاق افتاده، شهادت فرزند کوچک حضرت زهرا(سلام الله عليها) که حمل بود و در اثر صدمات واردهي به حضرت صديقه طاهره(س) سقط شد. اين يکي از حوادثي است که قابل دقت و تأمل است.
ابتدا ببينيم أميرالمؤمنين(ع) از حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) چند فرزند ذکور داشته، آيا فرزندي به نام محسن يا محسّن(آنطوري که برخي از محققين گفتند که محسِّن بوده)، داشتند يا نداشتند؟
ابتدا به مصادر عامه مراجعه ميکنيم. قديميترين مصدر در اين رابطه، «طبقات» است.
«الطبقات الکبري» نوشته محمد بن سعد است که متوفاي 230 است و اين کتاب در عصر امامت حضرت هادي(ع) يا قبل از امامت ايشان نوشته شده است. در ترجمهي امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) که به صورت جداگانه چاپ شده، ايشان نقل کرده: وقتي خداوند امام حسن را به اميرالمؤمنين و فاطمهي زهرا مرحمت کرد و قنداقهي او را براي نامگذاري محضر مقدس رسول خدا(ص) آوردند، پيامبر از أميرالمؤمنين سؤال کرد که چه نامي بر اين کودک نهادهايد؟ عرض کرد يا رسول الله ما در نامگذاري بر شما سبقت نميگيريم.
جبرائيل آمد محضر مقدّس پيغمبر اکرم و سه نام را آورد، شَبَّر، شَبير و مُشَبِّر. اين ضبط اسامی را من از مرحوم علامهي بزرگوار حاج شيخ فضل علي قزويني(رحمة الله عليه) که يکي از أعاظم صد سال گذشته بوده، صاحب کتاب «حياة الزهراء»، ايشان اينطوري ضبط کرده؛ شَبَّر؛ امام حسن است، شَبير؛ امام حسين است و مُشبِّر؛ حضرت محسن است. قديميترين مصدر ضبط را از ايشان نقل کردم و إلا اصل مسئله را خودم در طبقات ديدم، من طبقات، ترجمهي امام حسن را دارم.
متأخرين بعد از ايشان، مثل محمد بن طلحه صاحب «مطالب السؤول» ايشان هم نقل ميکند، که حضرت محسن، شقيق امام حسن و امام حسين است. شقيق؛ يعني فرزندي است که أبويني باشند. بعد ميگويد «أدرِجَ سِقطاً» اين هم يکي از مصادر عامه است.
باز هم مصادر ديگري هست که آقا اميرالمؤمنين از فاطمهي زهرا(س) فرزندي داشتند به نام محسن يا محسِّن.
يادم ميآيد، طبري هم فرزندي به نام محسن را ذکر کرده، منتهي تعبير آنها غير از اين تعبير است. تعبير محمد بن طلحه «اُدرِج سقطاً» است، برخي را گفتند «مات سقطاً»، فوتش به صورت سقط بوده، يعني جنين بوده که سقط شده است. لکن عبارت طبري آنطور که من در حافظهام هست ايشان ميگويد «مات صغيراً»، که اين قابل جمع است و در سقط هم اين تعبير گفته ميشود. اين راجع به اصل وجود حضرت محسن(سلام الله عليه) و پيغمبر خدا اين نام را بر اين کودکي که در حال جنين بود و سقط شد نهاده، محسن يا محسِّن.
اما کتب خاصه (شيعه)؛ شايد اين جزء مصادر متواتر باشد، نه خبر واحد يا مستفيض، که آقا اميرالمؤمنين فرزندي داشتند به نام محسن و اين فرزند در اثر ضربات واردهي بر حضرت صديقه طاهره(س) به شهادت رسيده است، من المتواترات و برخي گفتند من البديهيات عند الشيعة اين است که محسن(سلام الله عليه) به اين صورت به شهادت رسيد.
من استناد کنم به روايتي که مرحوم شيخ صدوق در امالي نقل کرده؛ که روايتي را از پيامبر خدا(ص) نقل ميکند که در آن روايت آمده پيامبر خدا فرمودند فاطمه دخترم «مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدِي رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي»، اين صدر روايت است. در ادامه ايشان ميگويند پيامبر خدا فرمود: «كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاث» اين عبارت صدوق است و نياز به توضيح و ترجمه هم ندارد. صدوق از محدّثين بزرگ عصر غيبت صغري است، متوفاي سنه 381 است که خود ايشان ميفرمود من به دعاي حضرت ولي عصر(ع) متولد شدم.
پس اصل مسئله که حضرت صديقه طاهره(س) فرزندي به نام محسن داشتند در کتب فريقين آمده است، هم در کتب و مصادر عامه و هم در کتب خاصه و شيعه، بلکه نزد اماميه از متواترات است که فرزندي به نام محسن داشتند.
اما ايشان به چه نحوي سقط شده؟ آيا به دنيا آمده و از دنيا رفته، يا سقط شده و اگر سقط شده، چگونه سقط شده؟
اينجا باز ابتدا به مصادر عامه مراجعه ميکنيم، ببينيم در اين رابطه چه گفتهاند، سپس ميپردازيم به مصادر خودمان ببينيم در مصادر ما چطور ذکر شده است؟
يکي از کتبي که اين جريان را ذکر کرده؛ «ملل و نحل شهرستاني» است. در اين کتاب، در ترجمهي نَظّام، که نَظّام از شيوخ معتزله و بصري است. نَظّام در عصر ائمه ميزيسته، منتهي در «ملل و نحل» به مناسبت آرائي که نظام داشته، چند مسئله را ذکر کرده است. يکي مسئلهي غدير است، که نَظّام نقل ميکند رسول خدا، امامت اميرالمؤمنين را تصريح کرده بود، لکن به فرمايش رسول خدا(ص) گوش نکردند. يکي هم اين مسئله است که خيلي عامه را ناراحت کرده، يک عالِم مطرح مشخصي مثل نظام، چنين سخني را گفته، اين ديگر شيعه نيست، مسلم است که از شيوخ بزرگ معتزله است و بصري هم هست.
- معتزليهاي بصري، غير از معتزليهاي بغدادي هستند، معتزلهي بغداد، نسبت به معتزليهاي بصري معتدلتر هستند، معتزليهاي بغداد، اميرالمؤمنين را بر خلفا ترجيح ميدهند، اما معتزليهاي بصري اينطور نيستند، نظّام جزء معتزليهاي بصري است و از شيوخ معتزلهي بصري است.- ايشان در ترجمهي نظّام وقتي آراءش را ذکر ميکند، ميگويد در «ملل و نحل»(شهرستاني مال قرن ششم هجري است، يعني مال حدود 900 سال قبل است)، ميگويد علّت سقط حضرت محسن(سلام الله عليه) اين بود که عمر «ضرب بطن فاطمة فأسقطت جنينها»، نظّام به اين مطلب تصريح ميکند که عمر با ضربهاي که بر شکم حضرت زهرا(سلام الله عليها) وارد کرد، حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.
و اما از مصادر أقدمين ما، روايت اختصاص شيخ مفيد را خدمت عزيزان عرض ميکنم؛
در اختصاص شيخ مفيد اينطور آمده که حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) بعد از آن که نامهي فدک را از ابوبکر گرفته بودند و برميگشتند، مصادف شدند با عمر بن الخطاب. ايشان آن نامه را گرفت. تعبيري که در آن روايت است اينطور است؛ «فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ» عبارت ايشان این است که لگدي زد به حضرت زهرا(سلام الله عليها) و حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.
بنابراين هم محسن(سلام الله عليها) فرزند اميرالمؤمنين و فاطمه زهراست و هم مسئلهي سقط امري است که هم عامه و هم خاصه به آن تصريح کردند و در کتب أقدمين آمده مثل نظام و مثل شيخ مفيد(رحمة الله عليه) در اختصاص.
مسعودي در إثبات الوصيه کيفيت شهادت حضرت محسن را بگونه ديگري نقل کرده، ايشان ميگويد وقتي آمدند دم در و خواستند وارد خانه شوند، حضرت صديقه طاهره رفت پشت در، آن هجومي که آوردند، عمر در را فشار داد و حضرت صديقه طاهره بين در و ديوار قرار گرفت، آنجا محسن سقط شد.
بنابراين اصل مسئله، مسلّم است که سقط، توسط دومي صورت گرفته، حالا يا پشت در(آنطوري که مسعودي ميگويد) و يا اينکه در بين راه(آن طوري که از اختصاص استفاده ميشود). اين يکي از حوادث ناگواري بوده است که ايام بعد از رحلت رسول خدا(ص) اتفاق افتاده است.
از ديگر حوادث ناگوار اين بوده که حضرت صديقه طاهره(س) را مورد ضرب و شتم قرار دادند. جداي از سقط جنين، مورد ضرب قرار دادند. اين جهت بيشتر در آن هنگامي بوده که بر اساس روايات، آمدند اميرالمؤمنين را به عنف و با قهر ميکشيدند و به طرف مسجد ميبردند، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمدند اميرالمؤمنين را گرفتند.
صاحب کتاب جنات الخلود ميگويد تعداد زيادي حضرت امير را ميکشيدند و فاطمهي زهرا هم لباسهاي اميرالمؤمنين را گرفته بود ميکشيد و نتوانستند غالب شوند. لذا دومي به قنفذ گفت دست فاطمه را کوتاه کن. او شروع کرد به زدنِ حضرت زهرا، لکن تنها ايشان نبوده.
اجازه بدهيد در رابطه با لطم و جرحي که وارد شده، روايت امام حسن(سلام الله عليه) را هم عرض کنم که احتجاج نقل کرده؛ در مجلس معاويه وقتي صحبتهايي شد و شروع کردند، عمروعاص بود، مغيره بود، ديگران بودند، شروع کردند نسبت به امام مجتبي(ع) اهانت کردن، حضرت پاسخ يکايک آنها را داد، تا نوبت رسيد به مغيره، فرمود «أمَّا أنتَ يَا مُغَيرَة أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»، فرمود اين تو بودي که مادرم فاطمه را آنقدر زدي که او را خون آلود کردي.
بنابراين تنها مسئلهي سقط جنين نبوده است. هجمهي به دار را عرض کرديم، هجوم به خانه را بيان کرديم که اينها چيزهايي بود که در گذشته عرض شد. خود ابوبکر هم به اين مسئله تصريح ميکند که ما رفتيم داخل خانه فاطمه، من دستور دادم بروند و ميگفت اي کاش من در خانه را باز نکرده بودم.
يکي هم مسئلهي سقط جنين بود، يکي هم ضرباتي بود که بر حضرت صديقه طاهره وارد شده بود.
روايت دلائل الامامة را هم از ابي بصير عرض کنم، در آن روايت دلائل الامامه هم آمده، حضرت ميفرمايند « و كان سبب وفاتها أنّ قنفذ مولى فلان لَكَزَها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا»؛ در نسخ دلائل الامامة؛ «وکزها» دارد، بعضي از نسخ «لکزها» دارد، «وکز» همينطوري که در عبارت هست، مثلاً غلاف شمشير را ميگويند يا تهِ شمشير را ميگويند، اما بعضي از نسخ «لکزَ» دارد که در لغت چيزي ميگويند که سر تيزي داشته باشد و سوراخ کند.
اگر «لکز» باشد چيزي بوده که پهلو را سوراخ کرده و اينکه در روايتي وارد شده مقداد وقتي از دفن فاطمه برميگشت برخورد کرد به آن دو نفر و گفتند از کجا برميگردي؟ گفت از دفن فاطمه برميگردم. گفت عجب! فاطمه را دفن کرديد؟ شروع کرد به اهانت کردن به مقداد. مقداد گفت من از اميرالمؤمنين شنيدم ديشب که فاطمه را دفن ميکرديم هنوز از پهلو و پشت زهرا خون ميرفت.
السلام عليک يا بنت رسول الله
شايد مثل امروز بود، نشست کنار بستر فاطمه؛ فاطمه با او حرفهای آخر را میزند:
کنار بستر زهرا نشسته بود تا اين جمله را شنيد برخي نقل کردند از جا برخواست، آمد سر فاطمه را گرفت به سينه چسبانيد، «فبکيا ساعة»، سفارش بچه ها رو کرد.
از برخي روايات استفاده ميشود يک نگاه کرد ديد زينب پايين پا نشسته، با همان حال، زينب را در آغوش گرفت، صدا زد يا علي بچه هاي من ديروز پيغمبر را از دست دادند، امروز هم دارند بي مادر ميشوند. به آنها محبت کن.
يا فاطمه؛ زينب رو در آغوش گرفتي محبت کردي، اما همین زینب در کربلا دربدر بيابانها «وَ هُنَّ يَلُذنَ بَعضُهُنَّ بِبَعض»...
ابتدا ببينيم أميرالمؤمنين(ع) از حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) چند فرزند ذکور داشته، آيا فرزندي به نام محسن يا محسّن(آنطوري که برخي از محققين گفتند که محسِّن بوده)، داشتند يا نداشتند؟
ابتدا به مصادر عامه مراجعه ميکنيم. قديميترين مصدر در اين رابطه، «طبقات» است.
«الطبقات الکبري» نوشته محمد بن سعد است که متوفاي 230 است و اين کتاب در عصر امامت حضرت هادي(ع) يا قبل از امامت ايشان نوشته شده است. در ترجمهي امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) که به صورت جداگانه چاپ شده، ايشان نقل کرده: وقتي خداوند امام حسن را به اميرالمؤمنين و فاطمهي زهرا مرحمت کرد و قنداقهي او را براي نامگذاري محضر مقدس رسول خدا(ص) آوردند، پيامبر از أميرالمؤمنين سؤال کرد که چه نامي بر اين کودک نهادهايد؟ عرض کرد يا رسول الله ما در نامگذاري بر شما سبقت نميگيريم.
جبرائيل آمد محضر مقدّس پيغمبر اکرم و سه نام را آورد، شَبَّر، شَبير و مُشَبِّر. اين ضبط اسامی را من از مرحوم علامهي بزرگوار حاج شيخ فضل علي قزويني(رحمة الله عليه) که يکي از أعاظم صد سال گذشته بوده، صاحب کتاب «حياة الزهراء»، ايشان اينطوري ضبط کرده؛ شَبَّر؛ امام حسن است، شَبير؛ امام حسين است و مُشبِّر؛ حضرت محسن است. قديميترين مصدر ضبط را از ايشان نقل کردم و إلا اصل مسئله را خودم در طبقات ديدم، من طبقات، ترجمهي امام حسن را دارم.
متأخرين بعد از ايشان، مثل محمد بن طلحه صاحب «مطالب السؤول» ايشان هم نقل ميکند، که حضرت محسن، شقيق امام حسن و امام حسين است. شقيق؛ يعني فرزندي است که أبويني باشند. بعد ميگويد «أدرِجَ سِقطاً» اين هم يکي از مصادر عامه است.
باز هم مصادر ديگري هست که آقا اميرالمؤمنين از فاطمهي زهرا(س) فرزندي داشتند به نام محسن يا محسِّن.
يادم ميآيد، طبري هم فرزندي به نام محسن را ذکر کرده، منتهي تعبير آنها غير از اين تعبير است. تعبير محمد بن طلحه «اُدرِج سقطاً» است، برخي را گفتند «مات سقطاً»، فوتش به صورت سقط بوده، يعني جنين بوده که سقط شده است. لکن عبارت طبري آنطور که من در حافظهام هست ايشان ميگويد «مات صغيراً»، که اين قابل جمع است و در سقط هم اين تعبير گفته ميشود. اين راجع به اصل وجود حضرت محسن(سلام الله عليه) و پيغمبر خدا اين نام را بر اين کودکي که در حال جنين بود و سقط شد نهاده، محسن يا محسِّن.
اما کتب خاصه (شيعه)؛ شايد اين جزء مصادر متواتر باشد، نه خبر واحد يا مستفيض، که آقا اميرالمؤمنين فرزندي داشتند به نام محسن و اين فرزند در اثر ضربات واردهي بر حضرت صديقه طاهره(س) به شهادت رسيده است، من المتواترات و برخي گفتند من البديهيات عند الشيعة اين است که محسن(سلام الله عليه) به اين صورت به شهادت رسيد.
من استناد کنم به روايتي که مرحوم شيخ صدوق در امالي نقل کرده؛ که روايتي را از پيامبر خدا(ص) نقل ميکند که در آن روايت آمده پيامبر خدا فرمودند فاطمه دخترم «مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدِي رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي»، اين صدر روايت است. در ادامه ايشان ميگويند پيامبر خدا فرمود: «كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاث» اين عبارت صدوق است و نياز به توضيح و ترجمه هم ندارد. صدوق از محدّثين بزرگ عصر غيبت صغري است، متوفاي سنه 381 است که خود ايشان ميفرمود من به دعاي حضرت ولي عصر(ع) متولد شدم.
پس اصل مسئله که حضرت صديقه طاهره(س) فرزندي به نام محسن داشتند در کتب فريقين آمده است، هم در کتب و مصادر عامه و هم در کتب خاصه و شيعه، بلکه نزد اماميه از متواترات است که فرزندي به نام محسن داشتند.
اما ايشان به چه نحوي سقط شده؟ آيا به دنيا آمده و از دنيا رفته، يا سقط شده و اگر سقط شده، چگونه سقط شده؟
اينجا باز ابتدا به مصادر عامه مراجعه ميکنيم، ببينيم در اين رابطه چه گفتهاند، سپس ميپردازيم به مصادر خودمان ببينيم در مصادر ما چطور ذکر شده است؟
يکي از کتبي که اين جريان را ذکر کرده؛ «ملل و نحل شهرستاني» است. در اين کتاب، در ترجمهي نَظّام، که نَظّام از شيوخ معتزله و بصري است. نَظّام در عصر ائمه ميزيسته، منتهي در «ملل و نحل» به مناسبت آرائي که نظام داشته، چند مسئله را ذکر کرده است. يکي مسئلهي غدير است، که نَظّام نقل ميکند رسول خدا، امامت اميرالمؤمنين را تصريح کرده بود، لکن به فرمايش رسول خدا(ص) گوش نکردند. يکي هم اين مسئله است که خيلي عامه را ناراحت کرده، يک عالِم مطرح مشخصي مثل نظام، چنين سخني را گفته، اين ديگر شيعه نيست، مسلم است که از شيوخ بزرگ معتزله است و بصري هم هست.
- معتزليهاي بصري، غير از معتزليهاي بغدادي هستند، معتزلهي بغداد، نسبت به معتزليهاي بصري معتدلتر هستند، معتزليهاي بغداد، اميرالمؤمنين را بر خلفا ترجيح ميدهند، اما معتزليهاي بصري اينطور نيستند، نظّام جزء معتزليهاي بصري است و از شيوخ معتزلهي بصري است.- ايشان در ترجمهي نظّام وقتي آراءش را ذکر ميکند، ميگويد در «ملل و نحل»(شهرستاني مال قرن ششم هجري است، يعني مال حدود 900 سال قبل است)، ميگويد علّت سقط حضرت محسن(سلام الله عليه) اين بود که عمر «ضرب بطن فاطمة فأسقطت جنينها»، نظّام به اين مطلب تصريح ميکند که عمر با ضربهاي که بر شکم حضرت زهرا(سلام الله عليها) وارد کرد، حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.
و اما از مصادر أقدمين ما، روايت اختصاص شيخ مفيد را خدمت عزيزان عرض ميکنم؛
در اختصاص شيخ مفيد اينطور آمده که حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) بعد از آن که نامهي فدک را از ابوبکر گرفته بودند و برميگشتند، مصادف شدند با عمر بن الخطاب. ايشان آن نامه را گرفت. تعبيري که در آن روايت است اينطور است؛ «فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ» عبارت ايشان این است که لگدي زد به حضرت زهرا(سلام الله عليها) و حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.
بنابراين هم محسن(سلام الله عليها) فرزند اميرالمؤمنين و فاطمه زهراست و هم مسئلهي سقط امري است که هم عامه و هم خاصه به آن تصريح کردند و در کتب أقدمين آمده مثل نظام و مثل شيخ مفيد(رحمة الله عليه) در اختصاص.
مسعودي در إثبات الوصيه کيفيت شهادت حضرت محسن را بگونه ديگري نقل کرده، ايشان ميگويد وقتي آمدند دم در و خواستند وارد خانه شوند، حضرت صديقه طاهره رفت پشت در، آن هجومي که آوردند، عمر در را فشار داد و حضرت صديقه طاهره بين در و ديوار قرار گرفت، آنجا محسن سقط شد.
بنابراين اصل مسئله، مسلّم است که سقط، توسط دومي صورت گرفته، حالا يا پشت در(آنطوري که مسعودي ميگويد) و يا اينکه در بين راه(آن طوري که از اختصاص استفاده ميشود). اين يکي از حوادث ناگواري بوده است که ايام بعد از رحلت رسول خدا(ص) اتفاق افتاده است.
از ديگر حوادث ناگوار اين بوده که حضرت صديقه طاهره(س) را مورد ضرب و شتم قرار دادند. جداي از سقط جنين، مورد ضرب قرار دادند. اين جهت بيشتر در آن هنگامي بوده که بر اساس روايات، آمدند اميرالمؤمنين را به عنف و با قهر ميکشيدند و به طرف مسجد ميبردند، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمدند اميرالمؤمنين را گرفتند.
صاحب کتاب جنات الخلود ميگويد تعداد زيادي حضرت امير را ميکشيدند و فاطمهي زهرا هم لباسهاي اميرالمؤمنين را گرفته بود ميکشيد و نتوانستند غالب شوند. لذا دومي به قنفذ گفت دست فاطمه را کوتاه کن. او شروع کرد به زدنِ حضرت زهرا، لکن تنها ايشان نبوده.
اجازه بدهيد در رابطه با لطم و جرحي که وارد شده، روايت امام حسن(سلام الله عليه) را هم عرض کنم که احتجاج نقل کرده؛ در مجلس معاويه وقتي صحبتهايي شد و شروع کردند، عمروعاص بود، مغيره بود، ديگران بودند، شروع کردند نسبت به امام مجتبي(ع) اهانت کردن، حضرت پاسخ يکايک آنها را داد، تا نوبت رسيد به مغيره، فرمود «أمَّا أنتَ يَا مُغَيرَة أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»، فرمود اين تو بودي که مادرم فاطمه را آنقدر زدي که او را خون آلود کردي.
بنابراين تنها مسئلهي سقط جنين نبوده است. هجمهي به دار را عرض کرديم، هجوم به خانه را بيان کرديم که اينها چيزهايي بود که در گذشته عرض شد. خود ابوبکر هم به اين مسئله تصريح ميکند که ما رفتيم داخل خانه فاطمه، من دستور دادم بروند و ميگفت اي کاش من در خانه را باز نکرده بودم.
يکي هم مسئلهي سقط جنين بود، يکي هم ضرباتي بود که بر حضرت صديقه طاهره وارد شده بود.
روايت دلائل الامامة را هم از ابي بصير عرض کنم، در آن روايت دلائل الامامه هم آمده، حضرت ميفرمايند « و كان سبب وفاتها أنّ قنفذ مولى فلان لَكَزَها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا»؛ در نسخ دلائل الامامة؛ «وکزها» دارد، بعضي از نسخ «لکزها» دارد، «وکز» همينطوري که در عبارت هست، مثلاً غلاف شمشير را ميگويند يا تهِ شمشير را ميگويند، اما بعضي از نسخ «لکزَ» دارد که در لغت چيزي ميگويند که سر تيزي داشته باشد و سوراخ کند.
اگر «لکز» باشد چيزي بوده که پهلو را سوراخ کرده و اينکه در روايتي وارد شده مقداد وقتي از دفن فاطمه برميگشت برخورد کرد به آن دو نفر و گفتند از کجا برميگردي؟ گفت از دفن فاطمه برميگردم. گفت عجب! فاطمه را دفن کرديد؟ شروع کرد به اهانت کردن به مقداد. مقداد گفت من از اميرالمؤمنين شنيدم ديشب که فاطمه را دفن ميکرديم هنوز از پهلو و پشت زهرا خون ميرفت.
السلام عليک يا بنت رسول الله
جَرعَاها مِن بعدِ والدها *** الغيض مِرارا فَبئس ما جَرعَاها
وكذا أَخبَر النبيُ بِأنَّ *** الله يَرضى سبحانه لرِضَاها
لا نبيُّ الهُدى اُطيع ولا *** فاطمةُ أكرِمَت و لا حَسَناها
وَ حُقُوقُ الوَصيِّ ضُيِّعَ منها *** مَا تَسامَي فِي فِضلِهِ وَ تَنَاهَي
ولأي الأمورِ تُدفَنُ سِرّاً *** بِضعَةُ المصطفى ويُعفَى ثَرَاها
وكذا أَخبَر النبيُ بِأنَّ *** الله يَرضى سبحانه لرِضَاها
لا نبيُّ الهُدى اُطيع ولا *** فاطمةُ أكرِمَت و لا حَسَناها
وَ حُقُوقُ الوَصيِّ ضُيِّعَ منها *** مَا تَسامَي فِي فِضلِهِ وَ تَنَاهَي
ولأي الأمورِ تُدفَنُ سِرّاً *** بِضعَةُ المصطفى ويُعفَى ثَرَاها
شايد مثل امروز بود، نشست کنار بستر فاطمه؛ فاطمه با او حرفهای آخر را میزند:
من پهلويم شکسته و تو دل شکستهای *** من بر تو گريه میکنم و تو، به من علی
من سينه خُرد گشته و تو سينه سوخته *** من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن وليک *** از تن نمانده هيچ برای کفن علی
صدا زد يا علي نه سال تو خانه تو بودم، «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی»؛من سينه خُرد گشته و تو سينه سوخته *** من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن وليک *** از تن نمانده هيچ برای کفن علی
کنار بستر زهرا نشسته بود تا اين جمله را شنيد برخي نقل کردند از جا برخواست، آمد سر فاطمه را گرفت به سينه چسبانيد، «فبکيا ساعة»، سفارش بچه ها رو کرد.
از برخي روايات استفاده ميشود يک نگاه کرد ديد زينب پايين پا نشسته، با همان حال، زينب را در آغوش گرفت، صدا زد يا علي بچه هاي من ديروز پيغمبر را از دست دادند، امروز هم دارند بي مادر ميشوند. به آنها محبت کن.
يا فاطمه؛ زينب رو در آغوش گرفتي محبت کردي، اما همین زینب در کربلا دربدر بيابانها «وَ هُنَّ يَلُذنَ بَعضُهُنَّ بِبَعض»...