مراسم در دفتر حضرت آیت الله محمد فاضل لنکرانی قدس سره(فاطمیه اول)
۰۷ فروردین ۱۳۹۲
۱۰:۵۲
۴,۵۰۴
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت جواد الائمه(علیه السلام) تبریک و تهنیت باد
-
انتصاب ناشایست هم شعبهای از شعوب جور و خیانت است
-
شورای عالی انقلاب فرهنگی موضوع واگذاری مسئولیتها را ساماندهی کند
-
علم اصول، منطق فهم دین
-
جشن میلاد حضرت زهرا(س) و آئین عمامهگذاری در حسینیه دفتر آیت الله فاضل لنکرانی
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
سخنرانان:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
دریافت فایل صوتی این جلسه:
حجة الاسلام و المسلمین صمدی
حجة الاسلام و المسلمین نظری منفرد
تصاویری از این مراسم
متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)
دهه اول فاطميه ـ 7 / 1 / 92
«لعن و نفرین خدا در قرآن بر ظالمین به حضرت زهرا(سلام الله علیها)»
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين
«إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا»
نسبت
به مسائلي که اين چند روز بحث کرديم، بحث «هجمهي به بيت حضرت صديقه طاهره
زهرا(سلام الله عليها)» که در کتب فريقين آمده، مسئلهي «لطم و ضرب نسبت
به صديقه طاهره»، مسئله «سقط جنين» که ديروز بحث شد، حضرت محسن را سقط
کردند و همينطور «ورود به خانه» و «آوردن اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) از
منزل به مسجد» بحث شد. حالا بعد از آن مسائل، نوبت به يک امري ميرسد.
من آيه 57 از سوره مبارکه احزاب را تلاوت کردم، قبل از آنکه به آيه پرداخته شود، نکتهاي را راجع به قرآن عرض کنم. خداوند متعال معمولاً در قرآن، کبريات را بيان کرده، يعني قوانين را به صورت کلّي بيان کرده است. مثلاً ميفرمايد نماز بخوانيد، روزه بگيريد، حج بجا بياوريد، اما صغريات و مصاديق اين کبريات، بايستي توسط پيامبر بيان شود که اين نماز چيست؟ اين روزه چيست؟ شرايطش چيست؟ أجزاء اين حج چيست و موانعش چيست؟ به صورت کلي، قرآن کبري را بيان ميکند، اما تطبيق آن کبريات بر موارد، چيزي است که ما بايستي، ببينيم آيا در خارج محقق شده يا نه؟
خداوند متعال در اين آيه کريمه يک کبرايي را بيان کرده و ميفرمايد «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ کسي که خداوند و پيامبر را ايذاء کند که طبيعي است، ايذاء خدا ايذاي بندگان خداست، اولياء خداست، کسي که خدا و پيامبر را ايذا کند،(لحن آيه يک لحن عجيبي است!) «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسي که ايذاء کند، موذي، در دنيا و آخرت ملعون خداست. بعد ميفرمايد «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا»؛ خداوند براي چنين شخصي عذاب خوار کننده را آماده کرده است.
لسان آيه، لسانِ عجيبي است. در اين آيه شريفه، با توجه به مسائلي که اين چند روز بيان شد، کساني که نسبت به حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) اين اهانتها را روا داشتند، آيا اينها مصداق ايذاء نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد، که انکار کند که اينها مصداق ايذاء هستند.
من اجازه ميخواهم در اين مجلس به چند مطلب در رابطه با ايذاء استناد کنم.
در جنگ بدر، مشرکين مکه برخي از بني هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموي پيامبر و عقيل را همراه خودشان آورده بودند و اينها در جنگ بدر، اسير مسلمانها شدند. ولو به اجبار آمده بودند ولي به هر حال در صف دشمن بودند که اسير شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا در بدر چند روزي توقف کردند، آن شبي که عباس را اسير کرده و بسته بودند، نيمههاي شب پيامبر خدا فرمود انين(صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چيزي که او را بسته بودند يک مقدار گشودم. عباس آن روز اسير مسلمانها بود، اما اين را پيامبر خدا نتوانست تحمل کند. ايذاء پيامبر بود و فرمود انينش نميگذارد من استراحت کنم.
مورد ديگري که ابن ابي الحديد در شرح خود نقل کرده؛ جريان هَبّار بن أسود است. وقتي پيامبر، ابوالعاص(شوهر حضرت زينب) را به مکه فرستاد با او شرط کرد که زينب را از مکه به مدينه بفرستد. ايشان مال التجارهي قريش در اختيارش بود که مسلمين گرفتند و آمد خدمت پيغمبر و داستان مفصلي دارد که نميخواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا عرض کرد که اين اموال پيش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصهي بدر ايشان اسير شده بود. قرار بر اين شد که هر کسي فداء بفرستد. زينب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پيامبر وقتي چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاري شد. گفتند يا رسول الله چرا گريه ميکني؟ فرمودند من اين گلوبند را ديدم ياد خديجه افتادم. اين گلوبند را خديجه به ايشان داده بود. همهي مسلمانها از مسئلهي فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.
اما پيامبر خدا با او شرط کرد وقتي به مکه رفتي بايستي زينب را که مسلمه و مؤمنه بود را روانه کني که به مدينه بيايد. ايشان هم پذيرفت. منتهي يک اشتباهي که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زياد داده بودند ناراحت و نگران بودند، برادر ابوالعاص شتري را آماده کرد و زينب را بر آن شتر سوار کرد و روز هنگام دختر پيامبر را از مکه تصميم گرفت بيرون بياورد. کفار مکه خيلي از اين امر ناراحت شدند. شخصي به نام هَبّار بن اسود حمله کرد بر شتر زينب و يک نيزهاي زد به کجاوهاي که زينب در آن کجاوه نشسته بود، ايشان هم باردار بود، تکان خورد و در اثر آن وقتي او را به مدينه آوردند، بچهاش را سقط کرد.
اين خبر به رسول خدا رسيد و پيامبر خدا ناراحت شد. در فتح مکه وقتي مکه را ميخواستند فتح کنند، رسول خدا اعلان عفو عمومي کردند، فرمودند «إذهبوا أنتم الطلقاء»، چند نفر را استثناء کردند. يکي؛ دو تا زن بودند که اينها شعر ميخواندند و پيامبر را هجو ميکردند، فرمودند اينها ولو پردهي خانه خدا را گرفته باشند را بکشيد و قابل گذشت نيستند. جرم، گاهي آنقدر سنگين است که بايستي طرف کشته شود. يکي از کساني که پيامبر خدا اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ اين «هبار بن اسود» است که فرمود اين «هبار» را هر جا که ديديد بکشيد. البته او فرار کرد و رفت، ولي پيامبر دم او را هدر کرد.
ابن ابي الحديد اين جريان را نقل کرده و بعد ميگويد: هبار زينب را تنها ترسانده بودند و بيش از اين نبود، پيامبر دم آن کسي که زينب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانيد. اما آن کساني که محسن حضرت زهرا را سقط کردند، اگر پيامبر خدا بود، با آنها چه معاملهاي ميکرد؟ آيا آنها را رها ميکرد؟
اين است که گاهي اين سؤال را بعضي آقايان ميکنند جا دارد من اين نکته را عرض کنم. سوال ميکنند که پيامبر خدا اين عناصر ملعون، پست، منافق و بيدين را که گرد خودش بودند ميشناخت، چرا اينها را تا زماني که حيات داشت کيفر نکرد؟ چرا اينها را طرد نکرد؟ چرا اينها را به قتل نرساند؟
اين سؤالي است که گاهي بعضي از آقايان ميکنند. پاسخش را در يک حديثي از آقا حضرت سجاد(ع) از رسول خدا نقل ميکنند، ميفرمايند: رسول خدا(ص) که رحمةٌ للعالمين است فرمود: لولا اين جهت که مردم بگويند افرادي اطراف پيامبر بودند و وقتی پيامبر به قدرت رسيد اين دوستانش را يکي پس از ديگري قلع و قمع کرد. اگر اين سر زبانها نميافتاد و اين را نميگفتند، پيغمبر خدا فرمود «لضربتُ أعناقَ کثيرٍ منهم»، من گردن خيلي از افراد را ميزدم و ميکشتم، آنها مستحق قتل بودند، اما براي اينکه اين نکته گفته نشود که تا قدرت نداشت اينها اطراف پيامبر بودند و وقتي به قدرت رسيد اطرافيانش را قلع و قمع کرد، اين کار را نکردم.
بهر حال ماجرا اينطور بوده که اينها اطراف رسول خدا(ص) بودهاند و آن مطلب را قبلاً عرض کردم، که أم سلمه به عبدالله بن عوف اين نکته را گفت که رسول خدا به من فرمود اين کساني که با من هستند جزء صحابهي من هستند، اينها يک تعدادشان بعد از وفات من در قيامت هم من را نخواهد ديد و در قيامت هم اينها مرا نميبينند و اينها را مستقيماً به سمت آتش ميبرند.
حالا يک کسي که به خانهي حضرت صديقه طاهره(س) هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمهي زهرا(سلام الله عليها) را که روح پيامبر است مورد ايذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا آن اهانتها شده، وضعش چگونه است؟!! اين مسائل را که نميشود انکار کرد.
ابن ابي الحديد به يک مناسبتي در اين شرح نهج البلاغه -که اين شرح نهج البلاغه، در عين حالي که شرح است، يک کتاب کلامي است-، بعد از بيان اين مسائلي که اتفاق افتاده، ميگويد صحيح چيزي است که مرحوم سيد مرتضي در شافي فرموده(سيد مرتضي علم الهدي، برادر سيد رضي است) و آن این است که اميرالمؤمنين را «أخرجوه قهراً» با آن کيفيت حضرت امير(سلام الله عليه) را به مسجد آوردند. حالا داوري را من به عهدهي خود شما عزيزان ميگذارم، آيا اين کارهايي که اينها نسبت به صديقهي طاهره(س) انجام دادند، اين کارهايي که نسبت به اميرالمؤمنين(ع) انجام دادند ايذاء رسول خدا نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد که انکار کند.
يک نکته را عرض کنم؛ جريانی را ابن کثير در البدايه و النهايه نقل کرده و ميگويد سندش صحيح است. يک شخصي است که ميگويد اميرالمؤمنين(ع) را که پيغمبر خدا(ص) به يمن فرستاد، در آن سپاه من بودم و در آن سفر من از عملکرد اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) ناراحت شدم. بعد از مراجعت از يمن که با قصهي غدير، اميرالمؤمنين از يمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا آمدند و مسئلهي غدير اتفاق افتاد و به مدينه آمدند، ايشان ميگويد من گاهي که مينشستم کنار دوستان و رفقا، اين مسائل را مطرح ميکردم که از اميرالمومنين ناراحت شدم، از عملکرد اميرالمؤمنين در سفر يمن ناراحت شدم.
(توجه داشته باشيد که اين مطالب را در رابطه با ايذاء عرض ميکنم که عرض کردم کبري را قرآن بيان کرده و صغريات را ما بايستي ببينيم مواردش کجاست، اين موارد را هم خوشبختانه خود عامه تصريح کردند)؛ ميگويد من يکي از روزها وارد مسجد پيامبر شدم، پيامبر در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا به کسي نگاه نميکرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم ديدم پيامبر سر مبارکش را برداشت و همينطور به من نگاه ميکند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.
آمدم نزديک رسول خدا رسيدم. به من رو کرد و فرمود: فلاني «وَ الله لَقَدْ آذَيْتَنِي»؛ بخدا قسم مرا اذيت کردي. گفتم «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُوذِيَكَ يَا رَسُولَ اللَّه»، من به خدا پناه ميبرم شما را اذيت کنم. چه کردهام که شما را اذيت کردهام؟ فرمود: اين سخنان در رابطهي با علي بن ابيطالب چيست که تو مطرح ميکني؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي»، هر کسي علي را اذيت کند من را اذيت کرده است. آيا آوردنِ اميرالمؤمنين به اين شکل به مسجد، اذيت نبوده؟ آيا اينطور با همسر اميرالمؤمنين برخورد کردن، مصداق اذيت نبوده است؟
اينها چطور ميخواهند اين مسائل را جواب بدهند؟ اين مسائل را نقل ميکنند و از نظر سند هم ميگويند روايات صحيح است، ولي از آن ميگذرند. چون در راستاي خواستهي آنها و در راستاي آنچه آنها ميگويند نيست. از کنار اين احاديث به راحتي ميگذرند، اما قرآن مجيد با صراحت اين را بيان ميکند، کسي که پيغمبر را اذيت کند در دنيا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را براي او آماده کرده است. اين نتيجهي بحثهايي که اين چند روزه داشتيم.
السلام عليک يا بنت رسول الله
قاعدةً اگر اين ايام حضرت زهرا(سلام الله عليها) شهيد شده باشد و از دنيا رفته باشد، دوران مصائب سخت اميرالمؤمنين است. اميرالمؤمنين مصيبت پيغمبر برايش خيلي سخت بود، اما چون حضرت زهرا بودند، گويا پيغمبر را دارند.
من استناد کنم به يک حديث و آن اينکه رسول خدا به اميرالمؤمنين اين روزهاي آخر فرمود «يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ»؛ اي پدر دو ريحانه؛ به زودي دو رکن تو از ميان ميرود. وقتي پيامبر از دنيا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتي فاطمه از دنيا رفت فرمود «هذا رکن الثاني». دو تا رکن اميرالمؤمنين در هم شکسته شد و از ميان رفت.
لذا گريهها، خطبهاي که حضرت خوانده، اشعاري که از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده، بيشتر بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) است و اين شعر مشهوري که از ايشان هست که کنار قبر صديقه طاهره وقتي گريستند فرمودند:
من آيه 57 از سوره مبارکه احزاب را تلاوت کردم، قبل از آنکه به آيه پرداخته شود، نکتهاي را راجع به قرآن عرض کنم. خداوند متعال معمولاً در قرآن، کبريات را بيان کرده، يعني قوانين را به صورت کلّي بيان کرده است. مثلاً ميفرمايد نماز بخوانيد، روزه بگيريد، حج بجا بياوريد، اما صغريات و مصاديق اين کبريات، بايستي توسط پيامبر بيان شود که اين نماز چيست؟ اين روزه چيست؟ شرايطش چيست؟ أجزاء اين حج چيست و موانعش چيست؟ به صورت کلي، قرآن کبري را بيان ميکند، اما تطبيق آن کبريات بر موارد، چيزي است که ما بايستي، ببينيم آيا در خارج محقق شده يا نه؟
خداوند متعال در اين آيه کريمه يک کبرايي را بيان کرده و ميفرمايد «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ کسي که خداوند و پيامبر را ايذاء کند که طبيعي است، ايذاء خدا ايذاي بندگان خداست، اولياء خداست، کسي که خدا و پيامبر را ايذا کند،(لحن آيه يک لحن عجيبي است!) «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسي که ايذاء کند، موذي، در دنيا و آخرت ملعون خداست. بعد ميفرمايد «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا»؛ خداوند براي چنين شخصي عذاب خوار کننده را آماده کرده است.
لسان آيه، لسانِ عجيبي است. در اين آيه شريفه، با توجه به مسائلي که اين چند روز بيان شد، کساني که نسبت به حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) اين اهانتها را روا داشتند، آيا اينها مصداق ايذاء نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد، که انکار کند که اينها مصداق ايذاء هستند.
من اجازه ميخواهم در اين مجلس به چند مطلب در رابطه با ايذاء استناد کنم.
در جنگ بدر، مشرکين مکه برخي از بني هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموي پيامبر و عقيل را همراه خودشان آورده بودند و اينها در جنگ بدر، اسير مسلمانها شدند. ولو به اجبار آمده بودند ولي به هر حال در صف دشمن بودند که اسير شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا در بدر چند روزي توقف کردند، آن شبي که عباس را اسير کرده و بسته بودند، نيمههاي شب پيامبر خدا فرمود انين(صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چيزي که او را بسته بودند يک مقدار گشودم. عباس آن روز اسير مسلمانها بود، اما اين را پيامبر خدا نتوانست تحمل کند. ايذاء پيامبر بود و فرمود انينش نميگذارد من استراحت کنم.
مورد ديگري که ابن ابي الحديد در شرح خود نقل کرده؛ جريان هَبّار بن أسود است. وقتي پيامبر، ابوالعاص(شوهر حضرت زينب) را به مکه فرستاد با او شرط کرد که زينب را از مکه به مدينه بفرستد. ايشان مال التجارهي قريش در اختيارش بود که مسلمين گرفتند و آمد خدمت پيغمبر و داستان مفصلي دارد که نميخواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا عرض کرد که اين اموال پيش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصهي بدر ايشان اسير شده بود. قرار بر اين شد که هر کسي فداء بفرستد. زينب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پيامبر وقتي چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاري شد. گفتند يا رسول الله چرا گريه ميکني؟ فرمودند من اين گلوبند را ديدم ياد خديجه افتادم. اين گلوبند را خديجه به ايشان داده بود. همهي مسلمانها از مسئلهي فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.
اما پيامبر خدا با او شرط کرد وقتي به مکه رفتي بايستي زينب را که مسلمه و مؤمنه بود را روانه کني که به مدينه بيايد. ايشان هم پذيرفت. منتهي يک اشتباهي که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زياد داده بودند ناراحت و نگران بودند، برادر ابوالعاص شتري را آماده کرد و زينب را بر آن شتر سوار کرد و روز هنگام دختر پيامبر را از مکه تصميم گرفت بيرون بياورد. کفار مکه خيلي از اين امر ناراحت شدند. شخصي به نام هَبّار بن اسود حمله کرد بر شتر زينب و يک نيزهاي زد به کجاوهاي که زينب در آن کجاوه نشسته بود، ايشان هم باردار بود، تکان خورد و در اثر آن وقتي او را به مدينه آوردند، بچهاش را سقط کرد.
اين خبر به رسول خدا رسيد و پيامبر خدا ناراحت شد. در فتح مکه وقتي مکه را ميخواستند فتح کنند، رسول خدا اعلان عفو عمومي کردند، فرمودند «إذهبوا أنتم الطلقاء»، چند نفر را استثناء کردند. يکي؛ دو تا زن بودند که اينها شعر ميخواندند و پيامبر را هجو ميکردند، فرمودند اينها ولو پردهي خانه خدا را گرفته باشند را بکشيد و قابل گذشت نيستند. جرم، گاهي آنقدر سنگين است که بايستي طرف کشته شود. يکي از کساني که پيامبر خدا اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ اين «هبار بن اسود» است که فرمود اين «هبار» را هر جا که ديديد بکشيد. البته او فرار کرد و رفت، ولي پيامبر دم او را هدر کرد.
ابن ابي الحديد اين جريان را نقل کرده و بعد ميگويد: هبار زينب را تنها ترسانده بودند و بيش از اين نبود، پيامبر دم آن کسي که زينب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانيد. اما آن کساني که محسن حضرت زهرا را سقط کردند، اگر پيامبر خدا بود، با آنها چه معاملهاي ميکرد؟ آيا آنها را رها ميکرد؟
اين است که گاهي اين سؤال را بعضي آقايان ميکنند جا دارد من اين نکته را عرض کنم. سوال ميکنند که پيامبر خدا اين عناصر ملعون، پست، منافق و بيدين را که گرد خودش بودند ميشناخت، چرا اينها را تا زماني که حيات داشت کيفر نکرد؟ چرا اينها را طرد نکرد؟ چرا اينها را به قتل نرساند؟
اين سؤالي است که گاهي بعضي از آقايان ميکنند. پاسخش را در يک حديثي از آقا حضرت سجاد(ع) از رسول خدا نقل ميکنند، ميفرمايند: رسول خدا(ص) که رحمةٌ للعالمين است فرمود: لولا اين جهت که مردم بگويند افرادي اطراف پيامبر بودند و وقتی پيامبر به قدرت رسيد اين دوستانش را يکي پس از ديگري قلع و قمع کرد. اگر اين سر زبانها نميافتاد و اين را نميگفتند، پيغمبر خدا فرمود «لضربتُ أعناقَ کثيرٍ منهم»، من گردن خيلي از افراد را ميزدم و ميکشتم، آنها مستحق قتل بودند، اما براي اينکه اين نکته گفته نشود که تا قدرت نداشت اينها اطراف پيامبر بودند و وقتي به قدرت رسيد اطرافيانش را قلع و قمع کرد، اين کار را نکردم.
بهر حال ماجرا اينطور بوده که اينها اطراف رسول خدا(ص) بودهاند و آن مطلب را قبلاً عرض کردم، که أم سلمه به عبدالله بن عوف اين نکته را گفت که رسول خدا به من فرمود اين کساني که با من هستند جزء صحابهي من هستند، اينها يک تعدادشان بعد از وفات من در قيامت هم من را نخواهد ديد و در قيامت هم اينها مرا نميبينند و اينها را مستقيماً به سمت آتش ميبرند.
حالا يک کسي که به خانهي حضرت صديقه طاهره(س) هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمهي زهرا(سلام الله عليها) را که روح پيامبر است مورد ايذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا آن اهانتها شده، وضعش چگونه است؟!! اين مسائل را که نميشود انکار کرد.
ابن ابي الحديد به يک مناسبتي در اين شرح نهج البلاغه -که اين شرح نهج البلاغه، در عين حالي که شرح است، يک کتاب کلامي است-، بعد از بيان اين مسائلي که اتفاق افتاده، ميگويد صحيح چيزي است که مرحوم سيد مرتضي در شافي فرموده(سيد مرتضي علم الهدي، برادر سيد رضي است) و آن این است که اميرالمؤمنين را «أخرجوه قهراً» با آن کيفيت حضرت امير(سلام الله عليه) را به مسجد آوردند. حالا داوري را من به عهدهي خود شما عزيزان ميگذارم، آيا اين کارهايي که اينها نسبت به صديقهي طاهره(س) انجام دادند، اين کارهايي که نسبت به اميرالمؤمنين(ع) انجام دادند ايذاء رسول خدا نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد که انکار کند.
يک نکته را عرض کنم؛ جريانی را ابن کثير در البدايه و النهايه نقل کرده و ميگويد سندش صحيح است. يک شخصي است که ميگويد اميرالمؤمنين(ع) را که پيغمبر خدا(ص) به يمن فرستاد، در آن سپاه من بودم و در آن سفر من از عملکرد اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) ناراحت شدم. بعد از مراجعت از يمن که با قصهي غدير، اميرالمؤمنين از يمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا آمدند و مسئلهي غدير اتفاق افتاد و به مدينه آمدند، ايشان ميگويد من گاهي که مينشستم کنار دوستان و رفقا، اين مسائل را مطرح ميکردم که از اميرالمومنين ناراحت شدم، از عملکرد اميرالمؤمنين در سفر يمن ناراحت شدم.
(توجه داشته باشيد که اين مطالب را در رابطه با ايذاء عرض ميکنم که عرض کردم کبري را قرآن بيان کرده و صغريات را ما بايستي ببينيم مواردش کجاست، اين موارد را هم خوشبختانه خود عامه تصريح کردند)؛ ميگويد من يکي از روزها وارد مسجد پيامبر شدم، پيامبر در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا به کسي نگاه نميکرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم ديدم پيامبر سر مبارکش را برداشت و همينطور به من نگاه ميکند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.
آمدم نزديک رسول خدا رسيدم. به من رو کرد و فرمود: فلاني «وَ الله لَقَدْ آذَيْتَنِي»؛ بخدا قسم مرا اذيت کردي. گفتم «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُوذِيَكَ يَا رَسُولَ اللَّه»، من به خدا پناه ميبرم شما را اذيت کنم. چه کردهام که شما را اذيت کردهام؟ فرمود: اين سخنان در رابطهي با علي بن ابيطالب چيست که تو مطرح ميکني؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي»، هر کسي علي را اذيت کند من را اذيت کرده است. آيا آوردنِ اميرالمؤمنين به اين شکل به مسجد، اذيت نبوده؟ آيا اينطور با همسر اميرالمؤمنين برخورد کردن، مصداق اذيت نبوده است؟
اينها چطور ميخواهند اين مسائل را جواب بدهند؟ اين مسائل را نقل ميکنند و از نظر سند هم ميگويند روايات صحيح است، ولي از آن ميگذرند. چون در راستاي خواستهي آنها و در راستاي آنچه آنها ميگويند نيست. از کنار اين احاديث به راحتي ميگذرند، اما قرآن مجيد با صراحت اين را بيان ميکند، کسي که پيغمبر را اذيت کند در دنيا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را براي او آماده کرده است. اين نتيجهي بحثهايي که اين چند روزه داشتيم.
السلام عليک يا بنت رسول الله
قاعدةً اگر اين ايام حضرت زهرا(سلام الله عليها) شهيد شده باشد و از دنيا رفته باشد، دوران مصائب سخت اميرالمؤمنين است. اميرالمؤمنين مصيبت پيغمبر برايش خيلي سخت بود، اما چون حضرت زهرا بودند، گويا پيغمبر را دارند.
من استناد کنم به يک حديث و آن اينکه رسول خدا به اميرالمؤمنين اين روزهاي آخر فرمود «يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ»؛ اي پدر دو ريحانه؛ به زودي دو رکن تو از ميان ميرود. وقتي پيامبر از دنيا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتي فاطمه از دنيا رفت فرمود «هذا رکن الثاني». دو تا رکن اميرالمؤمنين در هم شکسته شد و از ميان رفت.
لذا گريهها، خطبهاي که حضرت خوانده، اشعاري که از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده، بيشتر بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) است و اين شعر مشهوري که از ايشان هست که کنار قبر صديقه طاهره وقتي گريستند فرمودند:
نفسي علي زفراتها محبوسه يا ليتها خرجت مع الزفراتي
لا خير بعدک في الحيات و إنما أبکي مخافة أن تطول حياتي
لا خير بعدک في الحيات و إنما أبکي مخافة أن تطول حياتي
نشاط رفت از اين خانه روح ديگر نيست چهار طفل در اين خانه هست و مادر نيست
ز من بگو تو به صياد سنگدل که ميا به خانهاي که تو آتش زدي کبوتر نيست
دگر پروانه بال و پر ندارد نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خط خون نويسيد که قرآن علي کوثر ندارد
اي گل پرپر شدهي باغ من تازه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پيمبر کمرم را شکست داغ تو رکن دگرم را شکست
فاطمه جان؛
جای مناجات و نماز شبت میشنوم زمزمه زینبت
دست برون تو زدل خاک کن اشک ز چشم حسنت پاک کن
وای من و وای من و وای من ميخ در و سينه زهراي من
در وسط کوچه تو را ميزدند کاش بجاي تو مرا ميزدند
ز من بگو تو به صياد سنگدل که ميا به خانهاي که تو آتش زدي کبوتر نيست
دگر پروانه بال و پر ندارد نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خط خون نويسيد که قرآن علي کوثر ندارد
اي گل پرپر شدهي باغ من تازه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پيمبر کمرم را شکست داغ تو رکن دگرم را شکست
فاطمه جان؛
جای مناجات و نماز شبت میشنوم زمزمه زینبت
دست برون تو زدل خاک کن اشک ز چشم حسنت پاک کن
وای من و وای من و وای من ميخ در و سينه زهراي من
در وسط کوچه تو را ميزدند کاش بجاي تو مرا ميزدند
درددل کرد با رسول خدا، دلش آرام نشد، خم شد و صورت روي قبر فاطمه گذاشت.
يا اميرالمؤمنين، فاطمه جوان از دست داده بودي، کنار قبرش گريستي، نوحه سرايي کردي، با پيغمبر درددل کردي، بچه هاي تو هم نوحه سرايي را از تو يادگرفته بودند، زينب هم تو قتلگاه پيامبر را مخاطب قرار داد صدا زد يا رسول الله ببين حسين سر در بدن ندارد، «يا رسول الله بناتک سبايا و ذريتک مُقتَّلَة»...
يا اميرالمؤمنين، فاطمه جوان از دست داده بودي، کنار قبرش گريستي، نوحه سرايي کردي، با پيغمبر درددل کردي، بچه هاي تو هم نوحه سرايي را از تو يادگرفته بودند، زينب هم تو قتلگاه پيامبر را مخاطب قرار داد صدا زد يا رسول الله ببين حسين سر در بدن ندارد، «يا رسول الله بناتک سبايا و ذريتک مُقتَّلَة»...