مراسم ششمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده) در مسجد اعظم قم

۲۳ فروردین ۱۳۹۲

۱۷:۰۱

۱,۸۵۱

خلاصه خبر :
حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی به مصداق آن صفاتی که برای حضرت عیسی قرآن نقل می‌کند، «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً»؛ که طبق این فقره آخر؛ بعضی علما پر برکتند، در عرصه‌‌های مختلف بُرد دارند، ذخائر فراوان دارند، آن آثار قلمی و علمی، تفصیل الشریعه‌ی ایشان، شرح عروه‌ی ایشان که سفره‌ی اهل اجتهاد است
آخرین رویداد ها
مراسم بزرگداشت ششمین سالگرد ارتحال مرجع فقید جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره) پنج شنبه شب 1392/1/22 با حضور مراجع معظم تقلید حضرات آیات آقایان؛ سبحانی، نوری همدانی، جوادی آملی، علوی گرگانی، علوی بروجردی و نمایندگان مقام معظم رهبری و بیوت حضرات آیات آقایان صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، موسوی اردبیلی، بیت مرحوم آیت الله گلپایگانی، نجفی مرعشی، تبریزی و نیز اعضاء جامعه محترم مدرسین و مجلس خبرگان رهبری، رئیس مجلس شورای اسلامی، نمایندگان مردم استان قم در مجلس شورای اسلامی، اساتید و مدرسین حوزه علمیه، ائمه جمعه و جماعات، تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران، استاندار قم، مسئولین نهادها و ادارات دولتی، فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی استان قم و اقشار مختلف مردم متدین و قدرشناس در مسجد اعظم قم برگزار گردید.

در این مجلس باشکوه، جناب حجت ­الاسلام و المسلمین صدیقی سخنرانی فرمودند، که متن بیانات ایشان به شرح ذیل است:

مراسم ششمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده) در مسجد اعظم قم

متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین صدیقی در مراسم سالگردحضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره)

ایام ماتم بزرگ بانوی عالم توحید أم الائمه أم أبیها، اولین قربانی خاکریز ولایت، بزرگ مجاهده‌ی عالم، سفیة الله، بقیة النبوة، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. جهت عرض تسلیت به این مناسبت و ضایعه‌ی فقدان علمای بزرگ از جمله مرجع بزرگی که در سنگر حفظ حریم حضرت زهرا(سلام الله علیها) موقعیت و جایگاه خاصی داشت یعنی حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی صلواتی ختم بفرمایید.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی، الحمدلله و الصلاة علی خاتم الأنبیاء اول السفراء طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد و آله المعصومین سیما مولانا الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین و ملجأ الهاربین أرواحنا فداه عجّل الله تعالی فرجه و سهّل الله ظهوره و رزقنا الله رؤیته و صحبته و نصرته و اللعن علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

«يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»

در آیات قرآن کریم مسیر حرکت انسان از مبدأ تا منتها تصویر شده و نقشه‌ی راه بشر ارائه شده، وسیله‌ی حرکت، أهداف حرکت برای انسان‌ها بازگو شده تا این انسان مسافر راه گم نکند، و در حضیض طبیعت و سجن عالم ظلمت باقی نماند. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين‏»، صریح وحی الهی این است که انسان در أسفل سافلین مردود شده است. در میان چاه‌ها و شکاف‌های عمیقی که در عالم تصور دارد، هیچ قعر و شکافی به عمق آن مرتبه‌ی نازله که انسان به آنجا مردود شده، نیست. چون قرآن با أفعل تفضیل آورده است، «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين‏». سافل یعنی پائین، أسفل یعنی پائین‌تر، اما أسفل سافلین، یعنی در میان چیزهایی که سافل و پست است از همه پست‌تر است. این مبدأ حرکت بشر است، هیولای محض است، استعداد صرف است، قابلیّت است، هیچ فعلیّتی در بدو شروع ندارد. منتهی إلیه کجاست؟

پس مبدأ‌، نیستی است، فقر است، ناداری و نادانی است، ضعف و ذلّت و دنائت است. اما منتهی إلیه، مقصد أعلی، رسیدن به همه هستی است «وَ أنّ إلی ربک المنتهی»، انسان به سوی ربّش حرکت می‌کند و خودش را به عالی‌ترین مرتبه‌ی أعلی علیّین، اینجا أسفل سافلین است و انسان خودش را، یوسف ایمان و فطرتش را، یوسف روح ملکوتی خود را که گرفتار قهر طبیعت و سجن عالم کثرت شده است، باید از این چاه که خیلی خطرناک‌تر از چاه گرفتاری حضرت یوسف(ع) است، از این چاه خطرناک، چاه کثرت و اسارت، چاه گرفتاری به تمایلات و غرائز، باید خودش را بالا بکشد. اما با کدامین بال و با کدامین شهوت می‌تواند خودش را از اسفل سافلین به أعلی علیّین برسانند؟

یکی از آیاتی که وسیله نجات را، آن تجهیزاتی که انسان را در مسیر اوج قرار می‌دهد و به او معراج می‌دهد و عروج او را عملی می‌کند در این آیه‌ی کریمه بیان فرموده است؛ «يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ».

شما که در أسفل سافلین هستید، در صُقع طبیعت هستید، در مهد ظلمت هستید، اسیر کثرت هستید، اگر بخواهید نجات پیدا کنید از شما کاری ساخته نیست. از گدا جز گدایی نیاید. شما فقیرید، شما فقرید، باید اگر چیزی را ندارید، از دارا بگیرید. فاقد ممکن نیست معطی باشد، انسانی که ندارد، نمی‌‌تواند خودش به خودش دارایی بدهد.

از این آیه کریمه یک نکته‌ی توحیدی و یک نکته‌ی تربیتی استفاده می‌کنیم؛ که اگر کسی طالب رفعت است، اگر کسی عشق پرواز دارد، اگر کسی سودای معراج دارد، اگر کسی نگاهی به بالا می‌کند و الگوی اهل معراج؛ نبی مکرّم اسلام حضرت محمد(ص) را می‌بیند، درباره او باید ببینند که او چطور معراج کرد و به مقام «ثم دنّی فتدلّی» رسید.

در سوره‌ی مبارکه اسراء فرمود «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏».

این حرکت نبی، هجرت نبی، عروج نبی، پرواز نبی و معراج بی‌نظیر و بی‌بدیل او از ناحیه‌ی خودش نبود، مستند به دو امر است؛ از یک طرف عبودیّت محض بود، فقر محض بود، «سبحان الذی أسری بعبده»، در خودیّتش به تمام معنا عبد بود، بعضی‌ها عبد هستند اما عبد بعض اسماء الهی هستند، عبدالرحمن است، عبد الرحیم است، عبد الغنی است، عبد العزیز است، عبد الهادی است.

هر کسی از یک اسم بهره می‌گیرد و در یک مسیر خود را متّصف به اسم خاصّی از اسماء الله می‌نماید، هر فقری و هر نداریی که در وجود انسان برای انسان قابل درک شد، انسان در آن بُعد خودش را مضطر یافت، «أمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ إذا دَعَاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء»، خدا به مضطر جواب می‌دهد.

این آیه‌ی کریمه «أدعُونی أستَجِب لَکُم»، مطلق است، اگر دعا تحقق پیدا کند، قطعاً استجابت محقق است. اما گاهی انسان دعا ندارد، لقلقه‌ی زبان دارد، دعا مال فقیر است، دعا مال مضطر است، دعا مال منقطع است، انسان دعا می‌کند، اما دعایش إنقطاع إلی الله نیست، خدا گفته از من بخواهید، مرا بخوانید، «أدعونی».

مراسم ششمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده) در مسجد اعظم قم

انسانی که تمام وجودش به غیر خدا وابسته است و در همه‌ی ابزار و اسباب، استقلال می‌بیند، چشمش به این طرف و آن طرف است، در این حال دعا می‌خواند، این دعای حقیقی نیست. آن زمان که دست انسان از همه‌ی اسباب ظاهری کوتاه شد «و إذا رَکَبُوا فِی الفُلکِ دَعَوُا اللهَ مُخلِصِینَ لَهُ الدِّین»، در آن وقتی که کشتی شکسته شود و ساکنین کشتی در وسط دریا در معرض غرق قرار بگیرند و هیچ وسیله‌ای که دست‌آویز او باشد و او را نجات بدهد در دسترس او نباشد آن گاه خدا را می‌یابد، «دعو الله مخلصین له الدین». آنجا فطرت حقیقت حق را می‌یابد و به خدای خودش پناه می‌برد.

اما وقتی انسان این حالت را ندارد، تا دکترها مریض را ناامیدش نکردند، نذر می‌کنند و دعا می‌کنند، ولی دلش خوش است که فلان طبیب حاذق و فلان فامیل متمکن در راه است. تا تمکّن فامیل و حذاقت طبیب را به عنوان یک امر مستقل دل خوش کننده برای خودش قرار داده، دعای او دعای واقعی نیست، «أدعونی أستجب لکم»، «إلهی هب لی کمال الانقطاع إلیک»، اگر کمال انقطاع آمد انسان خدا را می‌یابد و اگر خدا را یافت، خدا قدرت محض است، علم محض است و همه چیز است. انسانی که خدا دارد همه چیز دارد.

ما که می‌بینیم پیغمبر را خداوند از پایگاه عبودیت در آن شب معراج برده است، پس راه این است که بنده شویم. اما جلوه‌ی بندگی در چه اموری است؟

در این آیه کریمه «يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»؛ بالا رفتن کار شما نیست، بالا رفتن بالابر می‌خواهد آن قدرتی که انسان را از نفس خودش می‌کَنَد، از تمایلات خودش نزع می‌کند، انسان را از اژدهای نفس خودش خلاص می‌کند، از دشمن قدّار نفس اماره انسان را با ترحمش نجات می‌دهد، یوسف صدیق در آن پایگاه خطر و در آن قصر آتشین که یک بانوی بزک کرده‌‌ی قدرت، او را می‌خواست در چنگ شهوت خودش اسیر کند، یوسف آنجا گفت معاذ الله، نگفت من نجات پیدا می‌کنم، گفت من بی‌پناه نیستم و کسی هست که مرا از اینجا نجات بدهد.

وقتی پناه خودش را دید، بعد هم که نجات پیدا کرد نگفت من قهرمان بودم، من بودم که در برابر نفس چیره شدم، گفت: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏»، کسی به منِ بیچاره ترحم کرد، اگر رحم او نبود من هم سقوط می‌کردم.

اولین چیزی که به عنوان یک پر، برای پرواز بشر در این آیه کریمه مطرح شده همین اعتقاد است، «يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ». ایمان، یک پر است و انسان را از این أسفل سافلین نفس و غرائز و سَبُعیّت و شیطنت خودش ایمان نجات می‌دهد. اما ایمان به تنهایی آن قدر بُرد ندارد که منازل را از أسفل سافلین تا مقام عند رب برساند. چیز دیگری لازم است.

«الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»؛ آنچه یک درجه را به درجات بی‌نهایت مبدّل می‌کند، آن تقارن فقه است، تقارن علم است، تقارن عرفان است، تقارن تفصیل است، تقارن آدرسی است که خدا به بشر داده است و از طریق علم آدرس خدا را انسان می‌تواند در اختیار داشته باشد، «يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ».

در یک حدیثی از نبی مکرم اسلام در ذیل یک آیه‌ی کریمه «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون» آنجا دارد «ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ: صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَنات»؛ سه چیز است که حجاب بین انسان و خدا را برمی‌چیند و انسان را به خدا می‌رساند. سه پله لازم است که این انسان این پله‌ها را بالا برود و به پیشگاه خدا و به مقام عند ربّی عروج پیدا کند، إلهی بشود، ربانی بشود، متخلق به اخلاق الله بشود، اول «صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ» است.

«صریر» آن صدایی است که سابقا موقع نوشتن با قلم نی روی صفحه صدا می‌داد. همان گونه که گلوله صریر دارد، علاوه بر اینکه گلوله به مقصد می‌رسد و سینه‌ی دشمن را پاره می‌کند، این صدای گلوله رعب آور است، اسلحه‌‌ی عالم قلم اوست.

«الجهادُ جِهادان: جِهادٌ بالبیان و جهادٌ بالبنان»؛ علما در دو جبهه سنگر گرفتند، پرچمدار دو جبهه‌اند؛ یکی جبهه «عرصه بیان» است که علم را با بیان خود منتشر می‌کند، فقیه با درس خارجش می‌تواند مجتهد پرورش بدهد، عالمی پرورش بدهد که این عالم در برابر شیاطین نورافشانی می‌کند و شیاطین را از ضعفای أمت دفع می‌کند.

وسیله‌ و صلاح دوم؛ قلم اوست، با قلم مجاهدت می‌کنند و اسلام را به مرز پیروزی می‌رسانند و موانع رشد و گسترش را از بین می‌برند. جنگ نرم است، دلها را نرم می‌کند، فکرها را روشن می‌کند، شبهات را با قلم خودش می‌زداید.

مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی؛ امتیازاتی که خدا به ایشان داده بود، یکی؛ اینکه از یک خانواده‌ی علمی ممتاز خدای متعال او را در مسیر رشد قرار داد. أصالت، ریشه‌دار بودن خیلی مهم است. دوم؛ استعداد سرشار. سوم؛ علاقه و طلب، که در وجود او خدا قرار داده بود.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه‏»؛ اگر کسی دلش را پاک نکند جانش را صفا ندهد، قلبش را زلال نکند، در قلب کدر و روح نجس نماز رویش نمی‌کند، «إنما یتقبّل الله من المتّقین»، زمینی که هرس نشده، زمینی که شخم نشده، زمینی که زوائدش برطرف نشده، هر تخمی بپاشی حاصل مطلوب را نمی‌دهد.

لذا «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»، تزکیه بر تعلیم مقدّم است، اخلاق بر علم، تقدّم رتبی دارد، انسان پاک، گوهر پاک، زمین پاکی است که این بذر علم، در آنجا رویش می‌کند و انسان را به باغ بهشت تبدیل می‌کند، عطرآگین می‌کند، لطیف می‌کند، اهل نجات قرار می‌‌دهد.

علاوه بر این دو امتیازی که با این دو امتیاز در دوران جوانی، در میان مجتهدینی که عمری از ایشان گذشته است، سر درس مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی(آن فقیه کم نظیر) می‌نشیند، جزء مستشکلین درس است و تعجب می‌کنند با این سن کم، کیست که در ردیف مجتهدین است و این جرأت و شجاعت و جسارت را دارد که به مطالب آیت الله العظمی بروجردی اشکال کند و طالب پاسخ باشد؟ مرحوم آقای بروجردی وقتی او را می‌شناسند، او را احضار می‌کنند ببینند، مرحوم آقای فاضل لنکرانی وقتی می‌روند، تقریرات درس اصول ایشان را همراه می‌برند و در آن دوره‌ی جوانی، جایزه‌ای بی سابقه از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی دریافت می‌کنند.

با این استعداد، با این شوق، با داشتن اساتید و مربیان پاک و ستبر و دارای جهاد و اجتهاد مثل آیت الله العظمی بروجردی یا مثل امام راحل، یک فقیه برجسته‌ای که اجتهاد و عرفان را بهم آمیخته، علم و عمل را در هم تنیده، جهاد و اجتهاد را برجسته کرده و شجاعت و شهامت را همراه زهد و گریه‌های شبانه، وسیله‌ای برای نجات جامعه‌ی شیعی قرار داده و آن توسلات و ولایتی که در وجودش موج می‌زد، اقتدار دنیای اسلام را از آن حالت کمون و استعداد، به مرحله‌ی فعلیت رسانده، شاگردی یک چنین مرجع و مجتهدی را هم کرده است.

اما وقتی خود به مقام مرجعیت می‌رسد و در کُرسی اجتهاد قرار می‌گیرد، علاوه بر جهات فن و بیان، که درس پرباری، شاگردان زنده‌ای، شاگردان ایشان، هم فقیه می‌شدند و هم راه امام، اسلام ناب و زندگی را، اسلام تدبیر و استکبار ستیز را، اسلام قهرمان و اسلام آمریکا برانداز را، یعنی آن قدرت و شجاعت در طلبه‌های جوان که راه امام را بروند، به جای تحجر و انزوا در متن زندگی اسلام را پیدا کنند، سکولار، منها کردن خدا از زندگی است، انزوای دیانت جامعی است، بالاترین ظلم به دین، این است که کسی بگوید دین تدبیر ندارد، دین مدیریت ندارد، دین سیاست ندارد، دین کاری به حکومت و به عزل و نصب‌ها ندارد، کاری به مظاهر ندارد، دین، مخصوص مسجد است.

یک چنین حرفی حرف ما نیست، لذا در حدیث شریفی از وجود نازنین حضرت زین العابدین سید الساجدین(سلام الله علیه) آمده است که حضرت سجاد فرمودند: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِم‏»، مبغوض‌ترین بندگانم پیش من آنهایی هستند که علم را و پرچم دانش دین را جدی نمی‌گیرند، علما را مؤثر در زندگی نمی‌بینند، کارشناسان دینی یعنی کارشناسان زندگی الهی، زندگی همه‌جانبه‌ی دینی.

اگر این تعبیر «أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي»؛ را کنار «غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لا الضَّالِّین» بگذاریم، این «مغضوب علیهم»، یعنی إنزوای دین، شعار یهود است، «قَالَت الْيَهُودُ يَدُ اللهِ مَغْلُولَة»، آنها نمی‌گفتند دست خدا بسته است، به این معنا که دو تا دست دارد که  کسی آنها را بسته است. بلکه منظورشان این بود که خدا آفرینش را رها کرده است، دین، کاری به زندگی بشر ندارد، ربوبیت خدا کاری به سیاست و اداره و جنگ و جهاد و مبارزه و استکبار ستیزی ندارد.

اگر دشمن آمد جوانان ما را به فساد کشید، ماهواره‌ها آمد، ما کاری به اینها نداریم، ‌عبا به سرمان می‌کشیم و درس می‌دهیم و نماز جماعت می‌خوانیم و کار تمام. آیات جهاد را کنار می‌زنند، آیات قضا را کنار می‌زنند، آیات حرمت ارتباط با معاندین از کفار را کنار می‌زند. کاری به این کارها ندارند.

این می‌شود دین سکولار، می‌شود دین منزوی، می‌شود دین ذهنی، دین کتابی. خدا دین را برای متن زندگی فرستاده است، دین برای تربیت کودک و جوان است، برای دفاع از حریم حق است، برای إفشاگری است، برای ساختن افکار است.

لذا مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در اوایل نهضت حضرت امام(قده) در کنار امام بودند، جزء مدرسین مبارز که در نهضت اسلامی حضرت امام نقش بسزایی داشتند، و در زمان رهبری امام و پیروزی انقلاب، جزء کسانی بود که در ارتباط بخشیدن به نهضت امام و در تدبیر و تمشیت امور و اجازه دادن به قضاتی که آگاه به قضاوت هستند، خودش سهیم در نهضت و نظام بود.

بعد از حضرت امام هم یک مجتهد زنده، مؤثر و دلسوز به جامعه و نظام، در کنار رهبر عزیزمان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای، از هیچ حمایتی نسبت به نظام، ولایت و ولیّ دریغ نکردند.

در کنار این، روح بلندپرواز دشمن شکن عزت ساز برای جامعه اسلامی و حوزه‌های علمیه، ایشان ابداعات و نوآوری‌هایی هم داشتند. یکی از آنها تأسیس مرکز فقاهتی بود که فرآورده‌های این مرکز فقهی، عالمان خدمتگزاری است که در متن جامعه‌اند، دردشناس‌اند، درمان در اختیار دارند، أطبایی که «طبیبٌ دوّار بطبه»، اینها احساس مسئولیت می‌کنند، خودشان را در سنگر امام زمان(ارواحنا فداه) أحصر می‌بینند، و برای حیازت پست‌هایی که انسان‌های فرهیخته‌ی متعهد و پاک نیاز است، خودشان را به آنجا می‌رسانند و در گشودن گره‌های جامعه مؤثرند.

مؤسسه فرهنگی ایشان در دادنِ خوراک به جوانان و در اعزام مبلغ به نقاطی که شیعه در آنجا موانعی دارد، شبهاتی از طرف وهابیت علیه تشیع در سراسر جهان مطرح است، یکی از پرچمداران، مجاهدان و مدافعانی که در این صحنه، الحق و الانصاف هیچ کم نگذاشته است؛ مرحوم آیت الله العظمی آقای فاضل لنکرانی بود.

چون ایام، ایامِ حضرت زهرا(سلام الله علیها) است من در این رابطه یک حدیثی از مادر فقاهت، مادر جهاد و اجتهاد، مادر ولایت و امامت، مادر روحانی همه‌ی طلبه‌ها؛ حضرت فاطمه محدَّثه، فاطمه عالمه(سلام الله علیها) از بحار الأنوار خدمت شما عزیزان تقدیم می‌دارم و با عرض تسلیت به محضر امام عصر(ارواحنا فداه) با شما بچه‌های فاطمه زهرا، هم فرزندان روحی فاطمه و هم فرزندان نسبی فاطمه زهرا إن شاء الله با امام زمان‌مان همدردی خواهیم کرد و ثوابش را به روح بلند این مجتهد عالیقدر و مرجع بزرگوار تقدیم می‌کنیم.

راوی امام حسن مجتبی(ع) است «قَالَتْ فَاطِمَةُ(ع) وَ قَدْ اخْتَصَمَ إِلَيْهَا امْرَأَتَانِ فَتَنَازَعَتَا فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّينِ إِحْدَاهُمَا مُعَانِدَةٌ وَ الْأُخْرَى مُؤْمِنَةٌ فَفَتَحَتْ عَلَى الْمُؤْمِنَةِ حُجَّتَهَا فَاسْتَظْهَرَتْ عَلَى الْمُعَانِدَةِ فَفَرِحَتْ فَرَحاً شَدِيداً فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(ع) إِنَّ فَرَحَ الْمَلَائِكَةِ بِاسْتِظْهَارِكَ عَلَيْهَا أَشَدُّ مِنْ فَرَحِكَ وَ إِنَّ حُزْنَ الشَّيْطَانِ وَ مَرَدَتِهِ بِخِزْيِهَا عَنْكَ أَشَدُّ مِنْ حُزْنِهَا وَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ أَوْجِبُوا لِفَاطِمَةَ بِمَا فَتَحَتْ عَلَى هَذِهِ الْمِسْكِينَةِ الْأَسِيرَةِ مِنَ الْجِنَانِ أَلْفَ أَلْفِ ضِعْفِ مَا كُنْتَ أَعْدَدْتَ لَهَا وَ اجْعَلُوا هَذِهِ سُنَّةً فِي كُلِّ مَنْ يَفْتَحُ عَلَى أَسِيرٍ مِسْكِينٍ فَيَغْلِبُ مُعَانِداً مِثْلَ أَلْفِ أَلْفِ مَا كَانَ مُعَدّاً لَهُ مِنَ الْجِنَان‏»؛ دو زن با همدیگر درگیری پیدا کردند، حال مناظره و بحث پیدا کردند، خدمت بی‌بی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آمدند، «إِحْدَاهُمَا مُعَانِدَةٌ»؛ یکی از دو طرف، مخالف جبهه‌ی ولایت بود، مخالف اسلام ناب بود، طرفدار سکولار بود، طرفدار اسلام منهای روحانیّت بود، طرفدار اسلام منهای مدیریت بود، اسلام منزوی بود، «وَ الْأُخْرَى مُؤْمِنَةٌ»؛ اما دومی دلداده به ولایت بود، زیر پرچم ولایت بود. «فَفَتَحَتْ عَلَى الْمُؤْمِنَةِ حُجَّتَهَا»؛ بی‌بی عالم بر این بانوی مؤمنه فتح باب کردند که او در استدلال راه خودش را یافت و بر معانده پیروز شد و خوشحال شد.

بی‌بی عالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) وقتی خوشحالی این مؤمنه را دیدند، «فَفَرِحَتْ فَرَحاً شَدِيداً»؛ خدا هیچ وقت موالیان امیرالمؤمنین، دوستان اهل‌بیت عصمت و طهارت را، سربازان پاک نهاد حضرت مهدی(ع) را در هیچ جبهه‌‌ای مواجه با شکست نکند و همواره شیرینی پیروزی را جامعه‌ی شیعی به عنایت فاطمه زهرا إن شاء الله به عنوان ارمغان داشته باشند. «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(ع) إِنَّ فَرَحَ الْمَلَائِكَةِ بِاسْتِظْهَارِكَ عَلَيْهَا أَشَدُّ مِنْ فَرَحِكَ»؛ بی‌بی عالم فرمودند: این شادی شما که یک درجه‌ای دارد، من به شما بگویم ملائکه -نه یک ملک-، تمام فرشتگان الهی از پیروزی حق بر باطل، از اینکه یک بانویی زنده بوده، در مقام دفاع به جبهه آمده، از حق دفاع کرده و پیروز شده است، شادی ملائکه بیشتر از شادی توست.

«وَ إِنَّ حُزْنَ الشَّيْطَانِ وَ مَرَدَتِهِ بِخِزْيِهَا عَنْكَ أَشَدُّ مِنْ حُزْنِهَا»؛ و حزن شیطان و لشگر شیطان به حزن این معانده‌ی شکست خورده و زمین خورده، بدتر از حزن آن زن است. شیطان دماغش به خاک مالیده می‌شود، وقتی یک سرباز امام زمان می‌رود، در نقاط مرزی کشور در مقابل باطل مشقتها را تحمل می‌کند، اما از غربت امیرالمؤمنین دفاع می‌کند، از مظلومیت فاطمه اطهر دفاع می‌کند، از خون محسن دفاع می‌کند و به آن‌ها هم دلش می‌سوزد که چرا آنها گرفتار انحراف‌اند و در این مسیر نیستند، اینجا اولیاء الهی، ملائکه خشنود می‌شوند، اما شیاطین سرافکنده می‌شوند، دماغشان به خاک مالیده می‌شود.

آن گاه بی‌بی عالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ أَوْجِبُوا لِفَاطِمَةَ بِمَا فَتَحَتْ عَلَى هَذِهِ الْمِسْكِينَةِ الْأَسِيرَةِ مِنَ الْجِنَانِ أَلْفَ أَلْفِ ضِعْفِ مَا كُنْتَ أَعْدَدْتَ لَهَا»، بی‌بی عالم مثل موسی کلیم الله، کلام الهی را می‌شنود، حضرت زهرا روایت را نقل نمی‌کند، بلکه خودشان می‌گویند وقتی شما پیروز شدید خدا به ملائکه‌اش خطاب کرد. امام(رضوان الله تعالی علیه) در کمالات حضرت زهرا می‌فرمودند(البته این مطلب در اصول کافی هم آمده است) سید ملائکه جبرئیل، بعد از پیغمبر به حضور فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می‌آمد، هم فاطمه را تسلیت می‌داد و هم از جایگاه پدرش خبر می‌داد، از وضعیت مادرش در بهشت خبر می‌داد، هم اخبار غیبی را به فاطمه زهرا می‌گفت که «عِندَنا مُصحَفُ فاطمة»؛ امام صادق(ع) یکی از افتخاراتشان این است که می‌گویند پیش ما مصحف فاطمه است.

مستقیم از ملک وحی، آن هم سید ملائکه، خودش دریافت می‌کند، محدَّثه است، فوق سلمان است، کلام خدا را به ملائکه می‌شنود و برای ما هم بازگو می‌کند.

فرمود: خداوند به ملائکه دستور داد برای این طرحی که فاطمه برای این بانو پیش آورد، برای فاطمه از جنان «أَلْفَ أَلْفِ ضِعْف» در باز کنید. آنجا بی‌نهایت درِ رحمت برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) باز شده است.

خطاب من به طلبه‌های جوان، غیور، به طلابی که قدر شهدا را می‌دانند و نقش امام را در عزت حوزه‌ها و اسلام و تشیع می‌‌دانند است. ما در یک زمانی به کشور نیجریه رفته بودیم، در سفارت خودمان شب شهادت امام صادق(ع) آنجا من یک توسلی کردم، گفتم خدایا شاهدی زیر این آسمان کشور نیجریه، با این جمعیّت کثیرف تنها مجلسی که برای امام صادق(ع) است در سفارت ایران است، در هیچ کجا چراغی برای امام صادق(ع) روشن نیست.

اما امروز خبر دارید بیش از یک میلیون شیعه در کشور نیجریه به برکت انقلاب حضرت امام و خون شهدا و رهبری معنوی حکیمانه‌ی جانشین خلف و این مرد برجسته‌ی مؤیَّد به تأییدات غیبی؛ یعنی رهبر عزیزمان، چطور مسیر را باز می‌کنند که یک آخوند وهابی آمد شیعه شد، که آنجا آتشپاره بود. وقتی ما آنجا رفته بودیم از شرارت او و از غلظتش در مقابل تشیع، دادشان بلند بود. خود او آمد شیعه شد و به برکت او بیش از میلیون نفر امروز شیعه داریم.

مرزها را تشیع در نوردیده است. دل عالَم را نهضت امام، جهاد امام، زنده بودن فقه، عالم را متوجه حوز‌هها کرده است.

ای سربازان جوان امام عصر(ارواحنا فداه) من جمله‌ای را می‌گویم که آن بانو کنار خیمه‌ی امام حسین(ع)، آنجا که یاران و اصحاب امام حسین نگرانی حضرت زینب را دیدند، آمدند برای آرامش حضرت زینب تجدید بیعت با ایشان کردند و آنجا تعهد کردند تا یک نفر زنده است نگذارند خونی از دماغ بنی هاشم بریزد.

بانویی از پشت خیمه آمد خطاب به انصار کرد فرمود: «حاموا عن بنات رسول الله»؛ از ناموس پیغمبر دفاع کنید، این دین ناموس خداست، این تشیّع ناموس خداست، این انقلاب ناموس خداست، این ولایت ناموس خداست، از ناموس خدا دفاع کنید.

امروز اینهایی که اینطور خون می‌ریزند، جوان‌ها هستند در سوریه دختران سه ساله را سر می‌برند، اینها به عنوان یک عقیده این کار را می‌کنند، اینها به عنوان یک عقیده دارند این کار را می‌کنند، ایثار می‌خواهد، فداکاری می‌خواهد، از جان گذشتگی می‌خواهد، امروز روز رفاه نیست، «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ»؛ اما اگر بخواهی قیام روشنگری داشته باشی نمی‌شود مگر با تأمین معنویّت، «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً»؛ شبها برخیزید سیم دل با خدا وصل کنید، توفیق هدایت دلها را بخواهید؛ که «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ مِنْ مَشَارِقِهَا إِلَى مَغَارِبِهَا».

حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی به مصداق آن صفاتی که برای حضرت عیسی قرآن نقل می‌کند، «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً»؛ که طبق این فقره آخر؛ بعضی علما پر برکتند، در عرصه‌‌های مختلف بُرد دارند، ذخائر فراوان دارند، آن آثار قلمی و علمی، تفصیل الشریعه‌ی ایشان، شرح عروه‌ی ایشان که سفره‌ی اهل اجتهاد است، ‌مرکز فقهی ایشان که در استان‌های مختلف دایر است و امروز به برکت همین خدماتی که کرده، در چنین شبی که شما کنار مضجع شریف کریمه‌ی اهل‌بیت، نماینده‌ی حضرت زهرا(س) و این مریم روح الله پرور؛ حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) دارید قدردانی می‌کنید، در 20 استان داخل کشور و در چند کشور خارج، مجالسی برای بزرگداشت این مرجع عظیم الشأن برگزار است.

در کنار این آثار و برکات با آن روحیه‌ی جهادی، انقلابی، ولایی، حمایتی که نسبت به انقلاب و ولایت داشتند، بحمدالله آقازاده‌های متدیّن، منوّر، که در رأس ایشان حضرت آیت الله حاج آقا جواد فاضل لنکرانی، که به فضل الهی دارای مراتب اجتهاد، کرسی درس خارج و در ادامه‌ی راه پدر این مؤسسات را و همه‌ی آثار پدر را بحمدالله ادامه می‌دهند. خوشا به حال پدری که وقتی می‌رود چراغش روشن است و فرزندش مثل او دلسوز اسلام در خدمت ولایت، نظام، اعتلای تشیع است.

من با کلماتی که از حضرت زهرا(سلام الله علیها) نقل کردم، این یک بشارت و تشویق است که شما هم بروید و برای پیروزی اسلام و تشیّع إن شاء الله جهاد داشته باشید تا هزاران در از درهای رحمت جنان به روی شما باز شود. در این شب الآن در قبرستان بقیع و در مدینه‌ی منوره من نمی‌دانم آیا کسی جرأت دارد علنی برای حضرت زهرا گریه کند و مظلومیت فاطمه زهرا را آنجا بازگو کند یا نه؟

مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی هم خودشان سینه‌ سوخته‌ی بی‌بی حضرت زهرا(س) بودند و هم در دفاع از امامت و ولایت آن روزی که قلمی در حوزه‌ی علمیه علیه قداست امام حسین(ع) به کار افتاد و نهضت امام حسین را زیر سؤال برد، جزء اولین کسانی بود که قلم عالمانه به دست گرفت و «پاسداران وحی» را نوشت.

هر جا به تشیع هر نوع حمله و تضعیفی پیش می‌آمد این مجتهد غیرتمند در صحنه حاضر بود و به دفاع می‌پرداخت.

نسبت به صدیقه‌ی طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وقتی شنیده بود بعضیها «حرق باب» را انکار می‌کنند، می‌گویند چه کسی می‌گوید در خانه‌ی حضرت زهرا را سوزاندند؟ با اینکه از بزرگان اهل سنت، «بردن حطب پشت در» را در کتاب الامامة و السیاسة و در کتب دیگر هم آورده‌‌اند، اگر دیگران بگویند خیلی بعید نیست. مگر چند روز از غدیر خم گذشته بود که اینطور انکار کردند و به آن خانه هجوم آوردند.

اما ایشان برافروختند و آن جملات آتشین رو گفتند. جزء آرزوهایشان این بود که ای کاش برای حضرت زهرا(س) هم مثل عاشورا بود. شیعیان دسته‌ها راه می‌انداختند، مظلومیت حضرت زهرا(س) را در قالب سینه‌زنی‌ها، در همه جا این سنّت را عملی می‌کردند.

بی‌بی عالم این غیرت را تزریق کردند، از ولی‌شان دفاع کردند، فاطمه زهرا نگذاشت علی پشت در بیاید. خودش آمد درب را باز کرد. با اینکه در به آتش کشیده شد، اما عقب نشینی نکرد، میان شعله‌ها مقاومت کرد...





برچسب ها :