شکوه، عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(ع)

۳۰ آبان ۱۳۹۲

۰۹:۲۵

۴,۶۷۶

خلاصه خبر :
سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در جمع عزاداران حسینی
آخرین رویداد ها
شکوه، عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین
و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

«وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»


ایام عزاداری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و شام هفتم شهادت امام حسین(ع) و ایام اسارت اهلبیت آن حضرت است.
سخن در این است که ما اگر بخواهیم حادثه عاشورا را با دید عقل و عقلانیّت بررسی کنیم آیا کار صحیحی است یا خیر؟
این مطلبی که مشهور شده می‌گویند در حادثه عاشورا عقل عاجز است، میدان میدانِ عقل نیست، نباید سراغ توجیهات عقلی برای حادثه‌ی عاشورا رفت بلکه باید از عشق و ابزار عشق و آثار عشق سخن گفت، آیا کلام درستی است و با معارف دینی ما سازگاری دارد یا خیر؟

عرض بنده بطلان این مطلب مشهور است ولو اینکه با این چند دقیقه نمی‌شود این بحث را به جایی رساند، اما این بحث خیلی مهم است. عاشوراییان باید به این جهت که یکی از رموز عاشوراست توجه کنند و آن مسئله‌ی عقل در میان جامعه و افراد و اشخاص است.

در قرآن کریم مکرّر خدای تبارک و تعالی آیات و نشانه‌های خود را بیان می‌کند و بعد می‌فرماید أفلا تعقلون، اشخاص را مذمت می‌کند چرا تعقّل نمی‌کنید؟! واقعاً عجیب است. افرادی به دنیا می‌آیند و از دنیا می‌روند اما یک آن به این نعمت بزرگی که خدا به بشر داده، یعنی «عقل»، توجه نمی‌کنند و انسانی که غافل از این نعمت بزرگ باشد اصلاً حیات انسانی را درک نکرده و مفهوم اصلی زندگی را نمی‌فهمد.

ما وقتی به آیات و روایات مراجعه می‌کنیم می‌بینیم در مورد عقل مطالب فراوانی مطرح شده، عقل چیست؟ آنچه موجب تکامل عقل است چیست؟ آنچه مانع از رشد عقل و موجب فساد آن است چیست؟‌ اجزاء عقل چیست؟ اینها مطالبی است که واقعاً ما باید به آن توجه پیدا کنیم و راهش همین آیات و روایات است.

مرحوم کلینی در اصول کافی قبل از شروع به بحث از توحید و مباحث اعتقادی، اولین مطلبش کتاب العقل است، و در این کتاب چه روایاتی در مورد عقل وجود دارد! به کلمات امیرالمؤمنین(ع) در کلمات قصار مراجعه کنید ، من یک احصاء اجمالی کردم 258 کلمه امیرالمؤمنین(ع) در مورد عقل دارد که واقعاً راجع به هر یک از اینها باید ساعت‌ها بحث کرد و حیف است ما که در طریق دین هستیم و این سفره‌ی آماده برای ما مهیاست، از آن استفاده نکنیم، فقط باید یک مقدار با آیات و روایات ارتباط پیدا کنیم و مفاهیم آن را درک کنیم و در خود محقق کنیم تا مسیر زندگی‌مان را یک مسیر عقلانی کنیم.

آنچه امروز به عنوان سبک زندگی مطرح می‌شود ما اگر به آیات و روایات مراجعه کنیم اولین و مهمترین عامل برای سبک زندگی دینی این است که زندگی بر پایه‌ی عقل باشد. زندگی که بر پایه‌ی عقل نباشد این زندگی زندگیِ دینی نیست، حالا هر اسم دیگری انسان بخواهد برایش قرار بدهد.

در یک روایت صحیحه امام باقر(ع) فرمود «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ» خدا وقتی عقل را آفرید، مراد از عقل در این روایات یعنی آن قوه‌ای که شما توسط آن خیر را از شر تشخیص بدهید، خوبی را از بدی، حق را از باطل تشخیص بدهید، وقتی انسان سؤال می‌کند چه شد حادثه‌ی عاشورا به وجود آمد؟ تمام ریشه‌یابی‌ها به این برمی‌گردد که مردم آن زمان عقل خودشان را پوشاندند، اصلاً دنبال تشخیص حق از باطل نرفتند! عقل آن قوه‌ای است که انسان می‌تواند حق را از باطل تشخیص بدهد، خدای تبارک و تعالی وقتی عقل را آفرید استنطقه، آن را به زبان درآورد و گویا کرد، به او قوه‌ی تکلم داد.

«ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» به او فرمود بیا، آمد، فرمود برو ، رفت. این جا بحث‌ زیادی وجود دارد که این اقبال و ادبار چیست؟ همین است که در روایات وارد شده انسانی که اطاعت خدا می‌کند انسان عاقل است، انسانی که معصیت خدا می‌کند انسان غیرعاقل است، یعنی اگر انسان در زندگی عقل را ملاک قرار بدهد، عقل می‌گوید به خدا اقبال کن، برو به سمت اطاعت خدا، حال اگر عقل را کنار گذاشت سراغ شهوات، فساد و بی‌بند و باری می‌رود، سراغ جنگ و خونریزی می‌رود، این که خدا به او فرمود بیا جلو آمد، فرمود برو عقب، رفت.

کنایه از این است که عقل قوه‌ای است که به وسیله‌ی او خدا اطاعت می‌شود. بعد فرمود «ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ» به عقل فرمود در میان تمام مخلوقاتی که من آفریدم، ملائکه‌ای که دائماً خدا را عبادت می‌کنند، دنیا، مجرّدات، مادیات، همه چیز، این خیلی حرف است! خدا خطاب به عقل می‌فرماید آنچه که محبوب‌تر از تمام اینها در نزد من است، تو هستی. این کلام اهتمام زیاد خدا را به عقل می‌رساند و بعد یک جمله‌ی مهمتر فرمود «وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ» هر کسی از بندگانم را که بیشتر دوست داشته باشم تو را در او کامل‌تر می‌کنم برای اینکه هر چه عقل کامل‌تر بشود اطاعت و تقرب انسان به خدا بیشتر می‌شود.

باز از روایات استفاده می‌شود که اگر عقل باشد تمام خصلت‌های پسندیده‌ در انسان محقق می‌شود، اما اگر عقل را کنار گذاشتیم، حیا کنار می‌رود، عفّت کنار می‌رود، غیرت کنار می‌رود، ظلم به میدان می‌آید، شاهدش هم روایتی است از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین، که حضرت فرمود جبرئیل بر حضرت آدم(ع) نازل شد و گفت «هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ(ع) فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ» امر شده‌ام که تو را مخیّر سازم یکی از سه چیز را اختیار نمایی؛ حضرت آدم فرمود این سه تا چیست؟ که می‌گوئی یکی از آنها را انتخاب کنم؟

«فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَيَاءُ وَ الدِّينُ» فرمود یا عقل را اختیار کن یا حیا و یا دین را! «فَقَالَ آدَمُ إِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ» من عقل را اختیار کردم «فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ الدِّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ» جبرئیل به حیاء و دین گفت آدم عقل را اختیار کرد پس شما بروید، آن دو به جبرئیل گفتند «فقالا يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ» خدا ما را مأمور کرده هر جا عقل باشد ما هم باشیم، بعد جبرئیل گفت خیلی خُب اگر چنین مأموریتی دارید باشید، یعنی وقتی عقل باشد دین هست، حدیث من لا عقل له لا دین له، بر طبق همین روایت است. وقتی عقل باشد حیا هست من لا عقل له لا حیاء له، کسی که عقل ندارد حیاء هم ندارد.

پس عقل محبوب‌ترین مخلوق خداست، خدا هر کسی را که خیلی دوست دارد عقلش را کامل‌تر می‌کند، حالا ببینید کمال عقل به چیست؟ و عقل هر جا باشد تمام صفات پسندیده‌ی انسانی هست، در بعضی از روایات دیگر وارد شده فرد عاقل قانع است، آدمی که حرص و طمع دارد عقلش را کنار گذاشته، اما آن کس که عقل دارد به همان چه خدا از مال دنیا به او داده قانع است، از اعتبار و مقام هر چه خدا به او داده قانع است، اینها به قول امروزی‌ها کُدهایی است برای شناخت انسانیت، خودمان ببینیم واقعاً قناعت در زندگی ما هست یا نیست؟ اگر قناعت نیست معلوم می‌شود که از عقل‌مان استفاده نمی‌کنیم!

سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در جمع عزاداران حسینی92/8/30

کسی که عاقل است دائماً شکر خدا می‌کند، در روایات از صفات بسیار مهمی که اولیاء خدا به دنبال آن هستند یقین است، در روایات آمده کسی که عقلش را به کار بیندازد به مرحله‌ی یقین می‌رسد، کسی که عقلش را به کار نیندازد به مرحله‌ی یقین نمی‌رسد، اصلاً انسان بدون عقل به یقین و تسلیم إلی الله نمی‌تواند برسد. اطاعت خدا از آثار کمال عقل است، یکی از چیزهای بسیار مهمی که باید امشب به آن برسیم همین است. امام حسین(ع) فرموده «و لا یکمل العقل إلا باتباع الحق» عقل فقط با تبعیت از حق کامل می‌شود یعنی آنها که دنبال تبعیت از حق می‌روند افراد عاقلی هستند، آنان که جانشان را به میدان شهادت می‌آورند، اعقل انسانها هستند. امام حسین(ع) عاقل‌ترین انسان‌های دوران است، شهدای ما هم همینطور.

از زمان رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) در تمام بحران‌ها یک عده‌ای در جنگ شهید می‌شدند، دیگران می‌گفتند اینها بی‌خود رفتند جانشان را دادند، اینها عقل نداشتند، می‌ماندند و زندگی دنیوی‌شان را ادامه می‌دادند این برخلاف منطق دین و بر خلاف منطق امام حسین(ع) است، این خیلی مطلب مهمی است، ما نگوئیم امام حسین(ع) را عشق به خدا به میدان کربلا آورد، اگر فقط پای عشق به میان آید می‌گوئیم چه لزومی دارد ما تبعیت کنیم، عشق الزام‌آور و تکلیف‌آور نیست، این انسان در مراحل معنوی به مراحل عالیه‌ای می‌رسد و با معشوق خودش(خدای تبارک و تعالی) معاشقه می‌کند، این اصلاً برای دیگران قابل تحصیل نیست!

حادثه عاشورا را در این عنوان و در این قالب طرح می‌کنند و بعد با صدها سؤال مواجه می‌شوند و آن گاه یک سری خرافات و بدعت‌ها و اضافات را به این حادثه و واقعه اضافه می‌کنند. روی همین مبنا می‌گویند حالا که مسئله‌ی عشق است پس هر کاری می‌شود کرد، حالا که باید دین را کنار گذاشت، عقل را کنار گذاشت، ما بر مبنای عشق‌مان باید کار کنیم ببینیم عشق ما چه فرمانی می دهد؟

یک خرافاتی که واقعاً این حادثه را موهون می‌کند، ما اگر امروز می‌خواهیم حادثه عاشورا را به دنیا معرفی کنیم، باید روی همین جنبه‌ی عقلانی آن تکیه کنیم، بگوئیم کار امام حسین(ع) از شهادت خودش و آن شهادت طفل شیرخواره‌اش مبتنی بر مسائل عقلی مسلّم بود، اصلاً در فرهنگ دینی ما اطاعت خدا موجب کمال عقل انسان است، آن فردی که در خانه می‌نشیند و کاری ندارد که امروز دین از بین می‌رود یا نمی‌رود، هجمه هست یا نیست! این آدم اصلاً آدم عاقلی نیست، آدم عاقل آنست که به میدان می‌آید فریاد می‌زند، دفاع می‌کند، آنجایی هم که لازم باشد جان خودش را می‌دهد.

امام حسین(ع) به معاویه فرمود و لا یکمل العقل الا باتباع الحق، ای بشر اگر می‌خواهی در دنیا عقل تو به کمال برسد، فاصله‌‌ات با بهائم یک مقدار کم نباشد، ما دل خود را خوش کردیم به اینکه فاصله‌ی ما با بهائم این است که ما عقل داریم و آنها ندارند، ما اگر از عقلمان استفاده نکنیم با آنها چه فرقی می‌کنیم؟ مثل اینکه در تاریکی یک کسی چراغ قوه دارد و دیگری ندارد، اگر این کسی که دارد روشن نکند فایده‌ای ندارد، عقل باید تکامل پیدا کند، یک انسان مسلمان باید ببیند امروز نسبت به روز قبل چقدر تکامل و رشد عقلی پیدا کرده، این موجب حیات و عزّت اوست، موجب عروج اوست، لا یکمل العقل إلا باتباع الحق.

امام صادق(ع) فرمود «لیس بین الإیمان و الکفر إلا قلة العقل»، یعنی آنچه انسان را از مرز ایمان به کفر می‌اندازد کم عقلی است، یعنی اگر انسان از عقلش درست استفاده نکند گرفتار انحراف می‌شود، اگر از عقل درست استفاده نکند و سراغ تبعیّت از شهوات برود، در دایره‌ی کفر قرار می‌گیرد، آنچه انسان را در میدان ایمان نگه می‌دارد عقل انسان است.

امروز کسانی که بحث سبک زندگی را دنبال می‌کنند که بسیار بحث ضروری و لازم برای جامعه ماست؛ باید به این امر توجه داشته باشند. جامعه ما ولو جامعه اسلامی و جامعه‌ای انقلابی است ولی فاصله‌ی فراوانی از سبک زندگی دینی داریم. باید توجه به عقل محور قرار گیرد. این مطلب هم از رسول خدا صلوات الله علیه و هم از ائمه معصومین(ع) مکرر نقل شده که خدمت آن بزرگواران از یک فردی تعریف می‌کردند که به‌به این چه آدمی است، نماز شب و نافله‌هایش ترک نمی‌شود، هر سال حج می‌رود، دائماً روزه است و چه و چه! رسول خدا پرسیدند کیف عقلُه، عقل او چگونه است؟  این خیلی حرف عجیبی است، عقلش چه میزان است؟ آیا در زندگی خود عقلش را به میدان می‌آورد؟ اگر انسان عقل را به میدان بیاورد عقل به او می‌گوید که ارتباط با خدا چطور باید باشد؟‌عقل به او می‌گوید که نباید دیگری را آزار بدهد.

در یک روایت مهمی، امام باقر از وجود پیامبر(ص) نقل کرد؛ «لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ» خدا به چیزی بالاتر از عقل عبادت نمی‌شود، یعنی چه؟ یعنی هر چه انسان عقلش را به کار بگیرد، این خود عبادت است، هر چه انسان از عقلش استفاده کند، در میدان‌های مختلف(شخصی، اجتماعی، سیاسی ...) این عبادت است. بعد فرمود «وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ» یک مؤمن اگر بخواهد عاقل باشد باید ده خصلت داشته باشد «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» از او اميد خير برود، همیشه دنبال کار خیر باشد و آرزویش این باشد که کار خیر انجام دهد، همّ و غمّش این باشد که من چه کار خیری از دستم برمی‌آید انجام بدهم.

دو: «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» از او به کسی بدی نرسد، دنبال بدی کردن به دیگران نباشد «يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ»‌ اگر کسی یک کار خیر کوچک کرد آدم عاقل کار او را بزرگ می‌شمارد، چه کار بزرگی انجام دادی؟! فرض کنید در هیئت، در یک مجلسی استکانی از اینجا برداشته و به جای دیگری گذاشته، نمی‌گویند این کاری نبود که تو انجام دادی؟ چیزی نبود، آدم عاقل آن است که کار خیر دیگران را ولو کم باشد بزرگ می‌شمارد، برعکس کار خیر خودش را ولو زیاد است ناچیز انگارد می‌گوید من ولو پنجاه سال است که نماز شب می‌خوانم ولی این چیزی نیست و کاری نکردیم! می‌گوید من با آنکه سی سال است برای انقلاب سینه می‌زنم، اما کاری برای آن نکردم.

امام رضوان الله تعالی علیه با آن همه زحمات علمی، آن زحماتی که نه فقط برای مردم ایران، بلکه برای بشریّت کشید، با این انقلاب عظیمی که انجام داد، اما در آخر سر می‌گوید خدایا اگر از من قصوری یا تقصیری سر زده، طلب بخشش می‌کنم، اعتراف می‌کند! یعنی می‌گوید من کاری انجام ندادم، این عقل است. کسي که یک کار کوچک انجام بدهد دائم دنبال این باشد که به رخ دیگران بکشد، من بودم که این کار را برای این جلسه کردم، من بودم که چه کردم! این معلوم می‌شود که عقلش را کنار گذاشته «يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ».

«وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ» در طول عمرش دنبال علم است و از آن خسته نمی‌شود، من یک نکته‌ای را عرض کنم؛ باید خانواد‌ه‌ها، خصوصاً پدر و مادرها بیشتر سراغ یادگیری بروند، باید سطح علمی خانواده‌ها بالا بیاید، یکی از چیزهایی که در سبک زندگی مطرح است همین یادگیری است. باید معارف خودمان را، احکام و عقاید خودمان را درست بلد باشیم، باید گفت آنچه که از جامعه دینی ما مورد انتظار است الآن موجود نیست. آدم عاقل آنست که صبح که از خواب بلند می‌شود بگوید من امروز چه یاد بگیرم، چه آیه و حدیثی و چه مطلب اخلاقی را یاد بگیرم؟ «الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ» عزت واقعی را نزد خدا جستجو می‌کند، لذا اگر عزّت ظاهری دنیوی پیدا نکند بلکه خیلی در دنیا به او توجه نکنند، این برایش محبوب‌تر است، «وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى» فقیر بودن برایش محبوب‌تر از  ثروتمندی باشد.

تا می‌رسد به این مطلب دهم که می‌فرماید «وَ الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ لَا يَلْقَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى» همه کس را از خودش بهتر و باتقواتر بداند، امام در تبیین این عبارت می‌فرماید بالأخره غیر از خود این فرد مردم دو گروه هستند؛ یک گروه واقعاً متقی‌تر از او هستند که باید در مقابل آنها خضوع کند، بگوید خدایا من را هم مثل اینها قرار بده، گروه دیگر افرادی هستند که به حسب ظاهر فاسق‌اند، اما انسان عاقل این فرد فاسق را هم باید از خودش بهتر بداند، چرا؟ در روایت دارد ممکن است که عاقبت این فاسق ختم بخیر شود اما این آدم ختم بخیر نشود! این اثر عقل است، اینکه انسان نسبت به خاتمه‌ی زندگی‌اش و عاقبت امرش نگران باشد و همین سبب بشود که همیشه دیگران را بر خودش مقدم و بهتر بداند.

عرض کردم در کلمات قصار 258 کلمه از کلمات امیرالمؤمنین راجع به عقل است، شایسته است انسان هر روز یکی از اینها را بخواند و روی آن فکر کند، می‌فرماید «سبب فساد العقل حبّ الدنیا»، آنچه که عقل انسان را فاسد می‌کند حبّ دنیاست، شما ببینید حادثه‌ی عاشورا را حبّ دنیا و علاقه‌ی رسیدن به مُلک ری، طلا و نقره به وجود آورد، با اینکه یقین داشتند امام حسین بر حق است، با اینکه می‌دانستند فرزند رسول خداست اما عقلشان را کنار گذاشتند، حبّ دنیا آنها را بیچاره کرد و در مقابل، امام حسین(ع) کاملاً در اوج عقل و در اوج فهم حق را از باطل تشخیص داده بود، همچنان که حضرت علی اکبر به پدرش فرمود «يَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ. قَالَ: بَلَى وَ الَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ. قَالَ: فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّين‏»، ملاحظه فرمود که برای حفظ دین خدا جز شهادت راهی وجود ندارد باید خود و فرزندان و اصحابش شهید شده و اهل‌بیتش اسیر شوند تا دین بماند، لذا با آگاهی کامل به میدان آمد و هیچ تزلزلی هم به خود راه نداد.

«لا یکمل العقل إلا بإتّباع الحق»، باید ببینیم حق چیست؟ اگر واقعاً می‌خواهیم عقل ما کامل شود در هر زمانی، در هر شرایطی ما باید در پی تبعیت از حق باشیم، در همین روایت وقتی امام حسین(ع) این کلام را به معاویه فرمود، معاویه اعتراف کرد و گفت: شما افرادی هستید که غیر از حق چیزی در وجودتان نیست.

راجع به عقل، تکامل عقل، اسباب کمال عقل، موانع عقل، اسباب فساد عقل و آیات و احادیث فراوان در قرآن و روایات بیان شده است، و اینکه خدا می‌فرماید محبوب‌تر از عقل مخلوقی نیافریدم! می‌فرماید هر کسی را که دوست دارم عقلش را کامل‌تر می‌کنم، آیا ما با وجود این مطالب غنیّ دینی و معارف اصیل دینی می‌توانیم بگوئیم در قیام امام حسین(ع) اصلاً مسئله‌ی عقل در کار نبوده و آن حضرت روی عشق به میدان آمد؟!

این حرف غلطی است و به نظر من یکی از بدترین تحریف‌های عاشوراست که ما بیائیم عمل حسین بن علی(ع) را ببریم روی پایه ای که این پایه برای دیگران تکلیف‌آور نیست، اما اگر آوردیم روی پایه عقل، این برای دیگران تکلیف می‌آورد، وقتی می‌گوئیم امام حسین(ع) حتّی علیّ اصغرش هم که در راه خدا داد بر مبنای عقلانیت بود، نه عشق. آنچه که متأسفانه در شعر بعضی از شعرا مشاهده مي‌شود، گاهی اوقات انسان می‌بیند که می‌خواهند قضیه امام حسین(ع) را از مدار عقلانیت خارج کنند، این به نظر من از بدترین تحریف‌هایی است که در قضیه‌ی عاشورا صورت گرفته است، باید به مردم بگوئیم نهضت امام حسین(ع) بر اساس عقل بوده، عقل انسان را وادار به اطاعت خدا می‌کند، عقل انسان را وادار می‌کند که به میدان برود و شهید شود، و عرض کردم شهدای انقلاب ما هم روی همین مبنای دینی و تعقل جان خود را فدا نمودند، عاقل‌ترین انسان‌ها شهدا هستند، برای اینکه به اوج عقل و کمال عقل رسیدند.

ما که ماندیم عقل‌مان را به میدان نیاوردیم درست استفاده نکردیم به کمال نرسیدیم، به اوج عقلانیّت نرسیدیم، اگر ما عقل صحیح و سلیم را به میدان آوریم، جلوی خیلی از خرافات، بدعتها و انحرافها گرفته می‌شود.

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏

مصیبت این روزها مصیبت اسارت اهل‌بیت است، انسان وقتی به حادثه عاشورا نگاه می‌کند هر مصیبتش یک سوز خاصی دارد، مصیبت علی اصغر یک آتش در دل و ذهن انسان برپا می‌کند، مصیبت علی اکبر یک نحو دیگر ومصیبت اسارت اهل‌بیت هم آتش و سوز خودش را دارد.

این جمع پریشان از زنان و کودکان را که آن همه مصیبت در یک روز دیدند، از کنار قتله‌گاه و اجساد پاره پاره شهدا عبور دادند که اینها همه‌اش مصیبت است، تاریخ نقل می‌کند که حضرت زینب دو روز بود که امام حسین را ندیده بود، وقتی به دروازه‌ی کوفه رسیدند، یک وقت نگاه شریفش بر نِی افتاد، دید سر أباعبدالله الحسین بر بالای نِی است با صدای جانسوز فرمود؛

يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا             غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا
مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي             كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا
يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا             فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا
يَا أَخِي قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنَا             مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبَا
يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى الْأَسْرِ             مَعَ الْيُتْمِ لَا يُطِيقُ وُجُوبَا
كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ             بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا
يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَ قَرِّبْهُ             وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا
مَا أَذَلَّ الْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي             بِأَبِيهِ وَ لَا يَرَاهُ مُجِيبَا

فرمود: ای هلالی که وقتی به سر حد کمال رسید، ناگهان خسوف او را در ربود و غروب کرد. ای برادر من ای عزیز دل من هیچ وقت فکر نمی‌کردم که سرنوشت ما اینگونه باشد و اسارت جزء مقدّرات ما باشد.
أم ایمن همه چیز را به من گفته بود ولی هیچ فکر نمی‌کردم اسارت جزء مقدرات ما باشد.

ای برادر چند روز است این دختر کوچکت صدای تو را نشنیده، برادر دیگر قلبش دارد از بین می‌رود، ذوب می‌شود. لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم

پروردگارا زندگی همه‌ی ما را حسینی قرار بده
این عزادرای‌ها را به احسن وجه قبول بفرما
عاقبت همه‌ی ما را ختم بخیر بفرما
نظام ما و رهبری معظم، مسئولین خدمتگزار، همه را موفق و مؤید بفرما
خدایا عقل را در زندگی ما حاکم بفرما
ما را آشنای با قرآن و معارف اهل‌بیتت بفرما


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


برچسب ها :

عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(ع) شکوه و عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(ع) عقلانیت در شهادت امام حسین(ع) شهادت امام حسين