مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) 9 محرم 1436(دهه اول)

۱۲ آبان ۱۳۹۳

۱۷:۵۳

۲,۹۴۵

خلاصه خبر :
مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) دهه محرم 1436(دهه اول) در دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)
سخنرانان:
حجة الاسلام والمسلمين آقاي نظري منفرد
حجة الاسلام والمسلمين آقاي دکتر رفيعي
آخرین رویداد ها

دانلود فایل صوتی
مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) 9 محرم 1436(دهه اول)
سخنران: حجة الاسلام والمسلمین آقای نظری منفرد

متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد ـ 12 / 8 / 93

بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله الّذی جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سبباً للمزید من فضله و دلیلاً علی آلائه و عظمته ثم الصّلاة و السّلام علی سیِّدنا و نبیِّنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین الهداة المهدیّین و اللّعنة الدَّائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قيام یوم الدِّین

عن أمیرالمؤمنین(ع): «إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْه‏»

اگر چه همه‌ی شهدای کربلای روز عاشورا به شهادت رسیدند، اما اختصاص روز نهم به حضرت قمربنی هاشم(سلام الله علیه) شاید به جهت احترام از شخصیتی است که برترین مقام را بعد از امام حسین(ع) در میان شهدای کربلا بلکه همه‌ی شهیدان دارد.

آن حدیث شریف را حتماً عزیزان شنیده‌اند هنگامی که امام سجاد(سلام الله علیه) از کربلا به مدینه مراجعت کرد و فرزندان کوچک قمر بنی هاشم را دید، فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاس ...‏ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ این مقام والای قمر بنی هاشم که او را در میان شهیدان کربلا ممتاز کرده بلکه از روایات استفاده می‌شود که شهیدان کربلا أفضل شهدا هستند، از شهدای بدر، شهدای أحد، شهدایی که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند، از اصحاب امام حسن مجتبی(ع) که به خاطر ایشان به شهادت رسیدند، بعد از ایشان مثل حُجر بن عَدی، عَمرو بن حَمِق، حتّی از اصحاب حضرت حجت(سلام الله علیه) شهدای کربلا برترند.

شاید یک وجهش این باشد که در جنگ‌ها معمولاً افرادی که شهید می‌شدند یقین نداشتند به اینکه حتماً شهید می‌شوند، اما اصحاب امام حسین(ع) شب عاشورا یقین به شهادت کردند و روز عاشورا یقین به شهادت داشتند، می‌دانستند انتهاي این راه شهادت است و بازگشتی نیست، مع ذلک با شوق و علاقه‌ی وافر «یَستَقبِلِونَ الرِّماحَ بِصُدُورِهِم وَ لَم یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الحَدِید»؛ اصلاً احساس نمی‌کردند آهن با آنها ملاقات می‌کرد، شمشیر، نیزه، تیر بود.

کما اینکه سعید بن عبدالله حنفی روز عاشورا برابر امام حسین(ع) ایستاد و بدن خودش را سپر قرار داد و امام حسین(ع) نماز خواندند و وقتی نماز حضرت تمام شد آنقدر سعید بن عبدالله حنفی تیر خورده بود که رمق آخر در او بود. یک توجهی به امام حسین(ع) کرد و عرض کرد «أ وَفَیتُ یا أبا عبدالله؟»؛ آیا من انجام وظیفه کردم، به مسئولیت خودم عمل کردم؟ فرمودند: «نعم أنت أمامی فی الجنة»؛ تو در بهشت هم پیش روی من خواهی بود.

علی أیّ حال؛ روز نهم ماه محرم یعنی روز تاسوعا، روزی است که در میان ما ایرانی‌ها اختصاص به قمر بنی هاشم دارد تأدباً و احتراماً از مقام والای حضرت ابالفضل(سلام الله علیه).

شخصیّت حضرت ابالفضل را خیلی‌ها به جهاد، شجاعت، دلاوری و نخوردن آب در روز عاشورا می‌شناسند. اینها در جای خودش واقعاً درست است، یعنی کسی که بتواند يکه و تنها، عَمرو بن حجُاج زُبَیدی که موکّل بر شریعه فرات بوده، آرایش سپاهش را بر هم بزند، آنها را تار و مار کند، و به شریعه برسد، این نشان می‌دهد انسانی بوده که در شجاعت و دلاوری بی‌نظیر بوده. اما شخصیت حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) در این شجاعت و دلاوری خلاصه نمی‌شود.

این فرمایش حضرت امام صادق(سلام الله علیه) فرمایش عجیبی است، که روح بلند عموی بزرگوارش را توصیف می‌کند و می‌فرماید: «کان عمّنا العبّاس نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد الله، و اُبلِىَ بلاء حَسَنا، و مضى شهيدا»؛ عموی ما عباس؛ نفوذ بصیرت داشت یعنی عمق نگر بود.

مستحضرید امروز عصر همین وقت‌ها امام حسین(سلام الله علیه) کنار خیمه‌ها سر مبارکش روز زانویش بود، یک مرتبه خواهر مکرّمه‌اش آمد عرض کرد: برادر سپاه به ما نزدیک شده است، حلقه‌ی محاصره تنگ‌تر شده.

امام صادق(ع) می‌فرماید(این روایت در کافی است) «تَاسُوعَا يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيه»؛ تاسوعا روزی بوده که امام حسین(ع) و اصحاب امام را محاصره کردند، امام صادق(ع) قاتلين امام حسین(ع) را «خیل شام» می‌نامند و اینکه این شبکه‌های وهابی‌ها اخیراً تلاش می‌کنند اینطور به نمایش بگذارند و اینطور ابراز کنند که کشندگان امام حسین(ع) دعوت کنندگان امام حسین بودند، نه! اینطور نبوده، «اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ».

حالا اگر اینها اهل کوفه هم بودند، احیاناً بعضی از اینها امام حسین(ع) را دعوت کرده بودند، افراد مستقیمی نبودند و نمی‌شود نام اینها را شیعه گذاشت که اینها در تبلیغاتشان دائماً اصرار دارند روی این عنوان که شیعیان امام حسین، امام را کشتند.

من از تعبیر خود امام حسین(علیه السلام) استفاده کنم که می‌فرماید «كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ»؛ «عسلان»، جمع «عاسل» است به معناي گرگ. اینها گرگانی بودند که در صحرای کربلا گرد آمده بودند برای ریختن خون پسر پیغمبر، حضرت صادق(ع) می‌فرماید: «اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ».

به این نکته اشاره کنم؛ یزید بن معاویه، مسلم بن عمرو باهلی را از شام به کوفه فرستاده بود که مستقیماً بر کارهای ابن زیاد نظارت داشته باشد. یعنی این شامی‌ها بودند که دشمنان امیرالمؤمنین و دشمنان امام حسین(سلام الله علیهما) بودند و اینکه روز عاشورا وقتی امام حسین(سلام الله علیه) فرمودند من را به چه جهت می کشید؟ جرم من مشخص شود که جرمم چیست؟ آیا حلالی را حرام کردم؟ حرامی را حلال کردم؟ بدعتی در دین گذاشتم؟ خونی را به ناحق ریختم؟ که اینها باعث شود شما بخواهید خون من را بریزید؟

پاسخ اینها این بود که «نَحْنُ غَيْرُ تَارِكِيكَ حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشاً»؛ گفتند ما دست از شما بر نمی‌داریم تا شما شربت مرگ را بچشید. فرمودند چرا من را می‌کشید؟ پاسخ‌شان این بود که «بُغضاً لأبیکَ»؛ به خاطر دشمنی‌ای که با پدر شما داریم شما را به قتل می‌رسانیم.

معلوم است که چه کسانی با امیرالمؤمنین(ع) دشمن بودند، اینها شیعیان امیرالمؤمنین(ع) نبودند.

اینجا بود که حضرت سید الشهداء «بَکَي بُکَاءً عَالِیاً»؛ با صدای بلند برای مظلومیت پدر بزرگوارش گریه کرد. می‌گویند یکی از جاهایی که امام حسین(ع) با صدای بلند گریه کرده اینجا بوده.

علی أیّ حال؛ صحبت این است که روز تاسوعا اگر روز ابالفضل(سلام الله علیه) هست به خاطر شخصیت والای حضرت ابالفضل است.

یک نکته‌ای که نوعاً مورد توجه نیست و به آن کمتر توجه می‌شود و مغفولٌ عنها است؛ تعبّد حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) و بندگی ايشان است. در زیارتنامه‌ی حضرت می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ»؛ عبد صالح خدا بود. خداوند متعال این وصف «عبد صالح» را برای انبیاء خودش در قرآن مجید قرار داده و وقتی انبیاءش را توصیف می‌کند می‌فرماید: «إنّه من عبادنا الصالحین»؛ او از بندگان صالح ما بود.

به این عنوان حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) موصوف شده. از نظر بندگی و عبودیّت فرد ممتازی بود. البته از بیت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) همین انتظار را بایستی داشت، چون امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) خودش بنده‌ی خالص خدا بود.

اینکه در روایات ما هست -یک بابی را هم صاحب وسائل در وسائل به نام باب ألف رکعة دارد-، آقا امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) «كَانَ يُصَلِّي فِي‏ كُلَّ لَيْلَةٍ أَلْفَ رَكْعَةٍ -یا در برخی از روایات دارد- فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ أَلْفَ رَكْعَةٍ».

مرحوم علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) در الغدیر وقتی به این بحث می‌رسد نقل می‌کند از خیلی افراد که اینها شبی پانصد تا هزار رکعت نماز می‌خواندند. البته مستحضرید نمازهای استحبابی خیلی آسان‌تر از نماز واجب است. رواتب و نوافل، اینها را فقها اجازه داده‌‌اند انسان بتواند در راه بخواند، بتواند رکوع و سجودش را اگر در مسیر می‌خواند ایماءً انجام دهد، می‌تواند رکوعش را ترک کند. بنابراین معونه‌ای ندارد که انسان شبی هزار رکعت نماز بخواند.

آقا قمر بنی هاشم(سلام الله علیه) در چنین خانواده‌ای و در کنار چنین پدری پرورش پیدا کرده است، پدری که شبها قائم اللَّیل بود و برادری که همین ساعات به أبالفضل(سلام الله علیه) فرمود: «يَا عَبَّاسُ إرْكَبْ بِنَفْسِكَ أَنْتَ يَا أَخِي»؛ برادر! من به قربانت و جانم به فدایت، سوار شو و از این سپاه سؤال کن برای چه حلقه‌ی محاصره را تنگ کردند؟

ایشان برگشت و به امام حسین(ع) عرض کرد برادر دستور جدیدی از طرف عبیدالله آمده که اینها جنگ را هم اکنون آغاز کنند. حضرت فرمودند برگرد و به اینها بگو امشب را به تأخیر بیندازند و جنگ را برای فردا بگذارند «لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ»؛ به امید اینکه امشب نماز بخوانیم.

در ذیل این روایت حضرت می‌فرماید خدا می‌داند من نماز را دوست می‌دارم، ‌خدا می‌داند من تلاوت قرآن و یاد آن را دوست می‌دارم. این نیست که امام حسین(ع) حالا که به آخر خط زندگی رسیده بخواهد خدا را عبادت کند.

از امام سجاد(ع) سؤال شد راجع به قلّت فرزندان أباعبدالله(ع). امام سجاد(ع) در پاسخ فرمودند: پدر من قائم اللیل بود. امام حسین(سلام الله علیه) اینطور بود.

اینها بچه‌های امیرالمؤمنین(ع) هستند. لذا حضرت ابالفضل آمد و وقتی این مسئله را با سپاه مطرح کرد، عمر سعد گفت نمی‌شود. عمرو بن حجاج زُبَیدی گفت: سبحان الله، اگر یک کسی از کفار چنین درخواستی را از ما می‌کرد ما اجابت می‌کردیم، پسر رسول خدا درخواست می‌کند که امشب با خدا مناجات کند ما به او اجازه ندهیم؟

در این فرصتِ رفت و برگشت حضرت ابالفضل، روایت دارد که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر قرار شد با سپاه صحبت کنند. اینها هم نکاتی است که ما بایستی از عاشورای امام حسین و انقلاب امام حسین(ع) درس بگیریم. همین فرصت که شاید نیم ساعت یا کمتر طول کشیده، از این فرصت اصحاب امام حسین(صلوات الله علیهم) استفاده کردند و شروع کردند سپاهیان عمر بن سعد را نصیحت کردن و با آنها حرف زدند.

حبیب به زهیر گفت شما صحبت می‌کنی یا من صحبت کنم؟ حبیب(سلام الله علیه) به زهیر گفت شما صحبت کن.

ایشان شروع به صحبت کرد، یک مرتبه یکی از فرماندهان سپاهیان عمر بن سعد، ظاهراً عزرة بن قیس است که گفت «زهیر أنتَ لَستَ مِن شِیعَةِ هَذَا البَیت»، تو که از شیعیان این خاندان نبودی. چون زهیر عثماني بود و علوي شد. عثمانی بود، اما یک مرتبه تغییر موضع داد. حالا چه چیز باعث شد که این تغییر موضع بدهد خودش فرصت می‌طلبد. زهير گفت: «أما تستدلّ بموقفی هذا علی أنّی من شیعة أهل هذا البیت»؛ ایستادن من در این نقطه گواه بر این امر نیست که من از شیعیان این خاندان هستم؟

به هرحال به امام حسین(سلام الله علیه) اجازه دادند که امشب را جنگ به تأخیر بیفتد تا فردا و رسماً در همین اوقات بود که در میان سپاه یک منادی ندا داد جنگ تا فردا صبح به تأخیر افتاد.

امشب از میان خیمه‌های أبی عبدالله و اصحاب امام حسین صدای ذکر، تلاوت قرآن و دعا بلند بود «لَهُم دَوِیٌّ کَدَوِی النحل»؛ چطور کنار خانه‌ی زنبور عسل انسان وقتی قرار می‌گیرد صدای زنبورها در هم می‌پیچد، همینطور از این خیمه‌ها صدای ذکر و صدای تلاوت قرآن بلند بود.

همین هنگام(نزدیک غروب) امام حسین(سلام الله علیه) خوابی دیدند، سر مبارکشان را برداشتند، از روایت اینطور استفاده می‌شود که نشسته خوابیده‌اند، سر مبارکشان را روی زانو گذاشتند و برداشتند به خواهرشان زینب نکته‌‌اي فرمودند. -این منامات هم یک حکمتی داشته؛ به نظر من امام حسین(سلام الله علیه) با نقل این رؤیاها یکی الآن و یکی هم سحر هنگام فردا صبح، هر دو بار پیامبر را در خواب دیدند می‌خواستند این زمینه را فراهم کنند خصوصاً حضرت زینب(سلام الله علیها) که سالار اسیران است و بایستی اسیران را حفظ و نگهداری کند، بایستی حرف بزند، بایستی در برابر دیکتاتوری مثل یزید و امیر خبیثی مثل عبیدالله بن زیاد، آن مطالب ارزشمند را بگوید باید یک زمینه‌ای باشد، به هرحال زن از نظر روحیه خیلی عاطفی است-.

آقا امام حسین(ع) سر مبارکشان را برداشتند فرمودند خواهر من الآن خدمت جدّم رسول خدا(ص) بودم، پیامبر به من فرمود «إِنَّكَ تَرُوحُ إِلَيْنَا»؛ تو نزد ما می‌آئی. این خواب الآن‌ بود.

یک خوابی هم سحر هنگام فردا صبح دید که آن را هم برای حضرت زینب تعریف کرد، فرمودند جدّم رسول خدا را در خواب دیدم به من فرمود «يَا بُنَيَّ أَنْتَ شَهِيدُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَدِ اسْتَبْشَرَ بِكَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الصَّفِيحِ الْأَعْلَى فَلْيَكُنْ إِفْطَارُكَ عِنْدِي اللَّيْلَةَ عَجِّلْ وَ لَا تُؤَخِّرْ فَهَذَا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لِيَأْخُذَ دَمَكَ فِي قَارُورَةٍ خَضْرَاء»؛ پسرم تو شهيد آل محمدي، عجله کن ملکی از آسمان به زیر آمده خون تو را در میان یک قاروره‌ای بریزد و به عرش ببرد.

اینکه در برخی از روایات هست امام حسین(سلام الله علیه) دو خون را به آسمان ریخت؛ یکی خون حضرت علی اصغر بود که به آسمان پاشید و از آن خون چیزی برنگشت، یکی هم خون مقدس خودشان بود وقتی تیر به سینه‌‌ی مبارکشان خورد «فَوَضَعَ یَدَهُ تَحتَ الجُرح»؛ حضرت دست مبارکشان را زیر خونها گذاشتند و به آسمان‌ها ریختند و یک مقداری از این خونها را به سر و محاسن‌شان مالیدند، «وَ قَالَ هَکَذَا أکُونُ حَتَّی ألقَی جَدِّی رَسُولَ الله»؛ فرمودند اینطور می‌خواهم جدّم رسول خدا را ملاقات کنم. در روایت هست که این خونها برنگشت!

مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی(رحمة الله علیه) در الانوار القدسیة اینطور در اشعارشان می‌فرمایند راجع به خون حضرت علی اصغر؛

مِن دَمِهِ الزّاكِي رَمَي نَحوَ السَّما *** فَمَا أجَلَّ لُطفَهُ وَ أعظَمَا
لَو كَانَ لَم يَرمِ بِهِ إلَيهَا *** لَسَاخَت الأرضُ بِمَن عَلَيهَا

خون حضرت علی اصغر را به آسمان ریخت، خون مبارک خودش را هم به آسمان ریخت. ایشان در اشعارش می‌گوید این لطف امام حسین(ع) بود که اگر این کار را نمی‌کرد چه بسا عذاب نازل می‌شد.

امام حسین امشب تمام نامه‌های اهل کوفه را از بین برد و سوزاند. می‌دانید چرا؟ برای اینکه این نامه‌ها فردا دست سپاه عمر سعد نیفتد و اینها را ببرند پیش ابن زیاد، حالا بعضی بی‌وفایی کردند، صاحبان این نامه‌ها را بگیرد و اذیت کند.

يکي دو بيت روضه بخوانم و دعا کنم:

وَاسَى أخاهُ حِينَ لا مُواسِي *** فِي مَوقِفٍ يُزَلزِلُ الرَّوَاسِي
آثَرَ بِالماءِ أخَاه الضَّامِي *** حَتَّى غَدَا مُعتَرِضَ السَّهَامِ

جنگ کرد تا آمد کنار فرات، دست زیر آب برد خواست بنوشد «فَذَکَر عَطَشَ الحُسَینِ وَ أهلَ بَیتِه»، اینجا حضرت أبالفضل رجز خوانده.

يا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسينِ هُونِي *** وَ بَعدَهُ لا كُنتِ اَن تَكوُنِي
هذَا الحُسينُ وارِد المَنُونِ *** وَ تَشرَبينَ بارَدَ المَعينِ

حسین شربت مرگ می‌نوشد تو می‌خواهی آب سرد بخوری؟!
نخورد آب و ولی پر کرد مشک و شد ز شط بیرون، آب نخورد و از شط بیرون آمد،

برای حفظ مشک آب پیش حمله‌ی عدوان *** خریداری به جان می‌کرد نوک تیر و پیکان را
چو آبش ریخت افتاد و ندا زد سوی شاه دین *** که دریاب ای برادر این شهید زار و عطشان را

أبی عبدالله با عجله آمد نگاه کرد دید فرق عباس شکافته، دستها قلم شده، چشم تیر خورده، ارباب مقاتل نوشته‌‌اند قسمت جلوی بدن مملو تیر شده بود، یک نگاه کرد صدا زد کمرم شکست، «الآنَ إنکَسَرَ ظَهری و قَلَّت حِیلَتی».

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین


مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) 9 محرم 1436(دهه اول)
سخنران: حجة الاسلام و المسلمين آقاي دکتر رفيعي

متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ـ 12 / 8 / 93

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم لاحول و لاقوّة إلا بالله العلیّ العظیم الحمدلله ربِّ العالمین و الصَّلاةُ و السَّلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیّما بقیة الله فی الأرضین و اللّعن علی أعدائهم أعداء الله أجمعین

قال الله تبارک و تعالی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏»

روز تاسوعای حسینی است، منسوب به برادر رشید أباعبدالله؛ حضرت أبالفضل العباس(علیه أفضل التحیة و الثنا)، إن شاء الله خداوند توفیق زیارتش را نصیب همه ما بفرماید و همه ما از شفاعتشان بهره‌مند شویم، به برکت صلوات بر  محمد و آل محمد.

یکی از ویژگی‌های یاران اباعبدالله(ع) و از خصوصیات بارز أبالفضل العباس(علیه السلام)، «استقامت و استواری» است.

یک رزومه‌ای از أبالفضل العباس در زیارتنامه‌ی معروف از امام صادق(ع) رسیده و شاید بیش از ده ویژگی در این زیارتنامه امام صادق(ع) اشاره کرده‌‌اند؛ تسلیم، تصدیق، وفا و مواردی که ایشان در آنجا آورده‌‌اند.

این خصوصیت «ثبات قدم و استواری» که اگر در کسی باشد تبعاً همواره و همیشه در راه دفاع از حق، تلاش می‌کند. چون بعضی افراد در مسیر، سست می‌شوند، بعضی‌ آغاز خوبی دارند، ولی پایان و فرجام خوبی ندارند.

اینکه سفارش شده مرتب دعا کنید، «ثَبِّت قَلبِی عَلَی دِینِکَ» یا در زیارت عاشورا این دعا را می‌گوئیم که «ثَبِّت لِی قَدَمَ صِدقٍ»، ثبات قدم استواری و ماندگاری در طریق حق، خیلی مهم است. ما فراوان داریم آدم‌هایی که خوب آغاز کردند ولی پایان و فرجام خوبی نداشتند.

یک نکته‌ای هم که اینجا هست آدم‌هایی که خوب هستند و بعد بد می‌شوند، وقتی بد می‌شوند خیلی بد می‌شوند. به نظر من جبران دوران خوبی‌هایشان را می‌کنند. شمر را ببینید، سابقه‌ی صفین دارد، سابقه مبارزه کنار امیرالمؤمنین(ع) را دارد، وقتی بد می‌شوند خیلی بد می‌شوند. کأنّه فکر می‌کنند باید یک جبرانی از آن خوبی‌هایی که داشته‌‌اند و فرصت‌هایی که در بدی کردن از دست داده‌‌اند، باید داشته باشند. کما اینکه عکسش هم اینطور است، گاهی آدم‌های بد هم وقتی خوب می‌شوند، خیلی خوب می‌شوند، یعنی احساس می‌کنند باید همه‌ی گذشته‌ی خرابشان را با سرعت جبران کنند.

به هرحال من می‌خواهم دو سه آيه و روایت راجع به صفت «استقامت و ثبات قدم» خدمت شما بخوانم.

از قرآن کریم استفاده می‌شود اگر افرادی استقامت داشته باشند دو دسته آثار دارد؛ یک دسته آثار؛ براي دنیاست، یک دسته آثار؛ براي برزخ، قیامت و قبر است.

ثمره‌ی «استقامت در دینداری»، که ما در صدر اسلام گروهی معروف داریم به نام «معذّبین فی الله»، شکنجه شدگان در راه خدا.‌ یکی خَبَّاب بن أرََت است. خباب همان است که در نهج البلاغه حضرت امیر(ع) از او تعریف می‌کند که «رَحِمَ اللهُ خَبَّاباً»، خدا رحمت کند خباب را. این آدم آنقدر شکنجه شده بود که زمان خلیفه دوم وقتی عمر به او گفت شنیدم تو را شکنجه کرده‌‌اند. گفت چرا شنیدی؟ نشانت مي‌‌دهم ببين. پیراهنش را بالا زد. نوشته‌‌اند آنهایی که ایستاده بودند حالشان بد شد از بس بدنش جای کوفته‌گی و شکنجه داشت.

زنی بود به نام أم أنمار، که ارباب خبّاب بود که آهن‌ها را گداخته می‌کرد و روی بدن این می‌گذاشت. خبّاب بن أرَت قبل از امیرالمؤمنین(ع) از دنیا رفت و قبرش هم در کوفه بوده. آقا ظاهراً بعد از صفین سر قبرش آمدند و یک مدحی از او کردند که در نهج البلاغه هست که فرمودند خدا تو را رحمت کند تو کسی بودی که قانع و طائع(مطيع) و ثابت قدم بودی، استوار بودی، پنج شش تعریف ناب از او کرد- که امیرالمؤمنین(ع) از کسی تعریف کند خیلی ناب است-.

یک کتابی دیدم چاپ شده به نام «نهج الدعاء» که دارالحدیث چاپ کرده، موضوع جلد دومش جالب است؛ کسانی که ائمه(ع) در حق‌شان دعا کرده‌‌اند را در آنجا جمع‌آوری کرده‌‌اند. امام حسین(ع) چه کسانی را دعا کرده، امام صادق(ع) و امام علی(ع) چه کسانی را دعا کردند و کسانی را که ائمه(ع) نفرین کردند. البته یک جلد کتاب نفرین شدگان توسط ائمه(ع) است و يک جلد، دعا شدگان توسط ائمه(ع).

دو دسته اثر بر «استقامت و ثبات قدم» مترتب است؛ یکی دنیایی و یکی اخروی است.
 
قرآن کریم در سوره مبارکه جن، آیه 16 می‌فرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»؛ اگر یک عده‌ای بر طریقه استقامت کنند آنها را از آب گوارا سيراب مي‌‌کنيم. حالا «طریقه» و «ماء غدق» یعنی چه؟ آیه در این جهت گویا نیست و نیاز به تفسیر دارد.

مرحوم شیخ طوسی(أعلی الله مقامه الشریف) در مقدمه تفسیر تبیان آیات قرآن را به سه دسته تقسیم می‌کند؛ آیات واضح و شفاف، آیات مجمل که نیاز به تبیین دارد و آیات متشابه. این آیه، مجمل است، اگر مردم بر «طریقه» استقامت کنند، آنها را از آب گوارا سیراب می‌کنیم.

ذیل این آیه روایاتی داریم که معصوم می‌فرماید این «طریقه»؛ یعنی ولایت ما، «ماءً غدغا» یعنی علم، درک و فهم. اگر افرادی بر طریقه‌ی ولایت ما که همان طریق عبادت و توحید است، استقامت کنند، «لأسقیناهم ماءً غَدَقًا»، در روایت دارد يعني: «لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة»، ما به اینها دانش زیادی را آموزش می‌دهیم، فهم می‌دهیم. استقامت در ولایت؛ فهم می‌آورد.

شخصی می‌گوید خدمت امام صادق(ع) بودیم، یک کبکی داشت در کوچه سرگردان می‌پرید. آقا آستین مبارکشان را بالا گرفتند و این کبک رفت در آستین امام و امام او را نگه داشت. آقا یک قدری نگهش داشت و نوازش کرد و یک چیزهایی هم می‌فرمود، بعد از مدتی دستشان را بالا گرفتند و کبک را آزاد کردند.

گفتیم: آقا قصه چه بود؟ این کبک چه می‌گفت و کجا رفت؟ چه قصه‌ای پیش آمد؟

فرمود: يک باز شکاري به دنبال شکار این بود و هر طرف می‌رفت دنبالش بود. ما را دید و ما هم او را پناه دادیم و بعد هم آزادش کردیم. آقا از کجا دیدید ما که باز ندیدیم. فرمود: خودش گفت. منطق الطیر را سلیمان و داود می‌دانست.

بعد تعبیر روایت این است که فرمود «و لو أنَّ شِيعَتَنا استَقَامُوا لأسمَعتُهُم مَنطِقَ الطَّيرِ»؛ اگر شیعه‌های ما استقامت داشته باشند ما به آنها منطق الطیر هم یاد می‌دهیم. لذا سلمان با فرشته‌ها صحبت می‌کرد و محدَّث بود.

امام باقر(ع) فرمود: به رُشَید هَجَری علم بلایا و منایا داده بودند، مرگ افراد را پیشگویی می‌کرد. رُشَيد به حبیب بن مظاهر گفت: سر تو را برای صد درهم به کوفه می‌آورند.

پس يک اثر استقامت؛ فهم و درک است.

عِنوان بَصری 94 ساله بود آمد خدمت امام صادق(ع)، خاموش بود. علم همه‌اش به خواندن نیست. دیده‌‌اید بعضی‌ افراد، فهم و درک عجیبی دارند، انسان می‌فهمد این از تقواست، از دینداری است. قرآن می‌فرماید: «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله». از مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری(أعلی الله مقامه الشریف) دو جلد تفسیر چاپ شده، خیلی زيباست. یک وقتی ایشان یک تفسیر اعتقادی شروع کردند که بعضی رفقا این را ضبط کردند و چاپ شده. سلسله تفسیر نور الآفاق که چاپ مي‌‌شود براي علمای گذشته است که تفسیر مکتوب ندارند، ولی دو سه جلد دارند. مثلا دو جلد تفسير مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني هم چاپ شده.

دو جلد مرحوم حائري را من نگاه می‌کردم، آدم می‌بیند با همه‌ی تفاسیر یک تفاوتی دارد، یعنی یک برازندگی و برداشت‌های عجیبی گاهی از یک آیه دارد.

آن عالم بزرگوار اول ماه رمضان آیه را خواند: «وَ لكِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»؛ چطوری «حبّب إلیکم الایمان»؟ فطرت یا عملکرد علما؟ عملکرد متدیّنین؟ هر روز یک تفسیر کرد، 30 روز ماه رمضان، 30 تفسیر از اين آيه کرد و هر روز با روز قبل فرق می‌کرد. یعنی 30 برداشت داشت.

این با ادبیات عرب و فقه و اصول درست نشده، این برداشت ویژه‌ای است و همان است که «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا».

عنوان 94 ساله بوده و همه چراغ‌هایش خاموش بود آمد. آقا فرمود اینهایی که تو خواندی علم نیست «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ». یک نکاتی آقا فرمودند منتهی دیر آمده بود.

استقامت دو دسته اثر دارد؛ یکي: در همین دنیا «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا».

دسته دوم آثار؛ -چون فرصت زیاد نیست اشاره می‌کنم-، سوره مبارکه فصّلت آیه 30 می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُون»؛ هر کس استقامت به خرج بدهد فرشتگان هفت بشارت به او می‌دهند، اگر کسی گفت خدا و پایش ایستاد، خیلی‌ها گفتند خدا، اما پای آن نایستادند و به درد دفاع و روز واقعه نخوردند.

خیلی‌ها «رَبُّنا الله» گفتند ولی انتفاعی بود، یعنی تا دیدند دین به نفع‌شان است، تا پیامبر عازم تبوک شد گفتند آنجا زن‌ها گولم می‌زنند نرفتند، یکی گفت زراعتم روی زمین است نرفت، یکی گفت خانه‌هایمان محافظ ندارد. قرآن می‌فرماید اینها دروغ می‌گویند چون روز واقعه شد، امروز روز ماندن است.

مرحوم طبرسی(ره) ذیل این آیه می‌گوید این آیه مال جان دادن و احتضار است، وقتی آن کسی که استقامت داشته جان می‌دهد فرشته‌ها می‌آیند هفت بشارت به او می‌دهند، یکی یکی اینها را شمرده. این اثر استقامت است.

لذا فرمودند: دوره‌ی آخر الزّمان زیاد بگوئید: «يَا اللهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك». قرآن کریم می‌فرماید: همیشه ثبات قدم، ولی یک جاهایی بیشتر، چون یک جاهایی لغزشگاه است، یک جاهایی محل سیر قهقرایی است. همیشه استقامت و ثبات قدم بايد باشد، ولی یک جاهایی بیشتر است. در کجا؟ جنگ.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا‏»؛ وقتی دشمن مقابل شما می‌آید آنجا بایستید و ثابت باشيد.
شما نگاه کنید أبالفضل العباس و برادرانش را، امشب به هر سه گفت دوست دارم فردا ابتدا شما را شهید ببینم، جان‌تان را فدا می‌کنید. دوست دارم فرزندان مادر من و فرزندان أم البینن شهيد شوند. بعد فرمود تا ما زنده‌ایم نباید به فرزند زهرا ضربه‌ای وارد شود. چه استقامت و استواری‌ای! چه تسلیمی!

لذا امام معصوم بیش از ده ویژگی برای ابالفضل(ع) در زیارت مخصوص آورده. امامزادگان ما زیارت مخصوص ندارند، آنچه به ذهنم هست، فقط حضرت ابالفضل(ع) دارد و علی اکبر(ع) یک فرازی دارد. بعضی‌ها مثل حاج شیخ عباس قمی، زیارت حضرت معصومه(س) را هم زیارت مخصوص می‌دانند و می‌گویند إنشائش از امام رضا(ع) است. بعضی می‌گویند اصل ثواب زیارت، مال امام رضاست و متن مال امام رضا(ع) نیست.‌ حالا اگر این فرض هم باشد دو سه امامزاده هست. این زیارتنامه که ابوحمزه می‌گوید آقا وقتی از حرم امام حسین(ع) بیرون آمد و خودش را انداخت روی قبر عمو جانش و این زیارت را آموزش داد: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ فَجَمَعَ اللهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين»؛ وقتی ثبات قدم بود، لم تَهِن است.

دو تا امان‌نامه امروز بعد از ظهر برایش آوردند، یکی را شمر و یکی را دیگری آورد، هر دو را رد کرد.
آیه دیگر می‌فرماید: «يُثَبِّتُ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللهُ الظَّالِمينَ وَ يَفْعَلُ الهُد ما يَشاءُ».

خدا رحمت کند آیت الله العظمی بهجت را، وقتی از منبر مي‌‌آ‌مدم پائین، همیشه دعایشان این بود: «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالقول الثَّابِتِ فِی الحَیَاةِ الدُّنیَا وَ فِی الآخِرَةِ». این را از این آیه گرفته بود.

این آیه شریفه می‌فرماید اگر کسی ثابت باشد، اول و آخرش فرق نکند، فرشتگان به او بشارت مي‌‌دهند، نه مثل حَسّان بن ثابت، که غدیر را به شعر بکشد، اما در سقیفه، اصلاً غدیر را فراموش کند. خیلی تعجب است؛ 70 روز این آدم اینقدر تغییر رنگ بدهد. تو موضعت چیست؟ نه مثل افرادی که در تاریخ، آنها را هم در جبهه معاویه می‌بینید هم علي(ع). همین «شَبَث بن ربعی» خبیث، در اردوگاه مختار به مختار می‌پیوندد، در اردوگاه مصعب بن زبیر با اوست.

خدا رحمت کند دکتر آیتی را، ايشان کتابی دارد به نام «تاریخ عاشورا»، که شهید مطهری خیلی از این کتاب تعریف می‌کرد و می‌فرمود آقای دکتر آیتی یک مورخ است. این کتاب «تاریخ عاشورا» قصه‌ی شبث بن ربعی را با آب و تاب می‌آورد و می‌‌گوید من حساب کردم ديدم او هشت نُه موضع عوض کرد. یک وقت مؤذن سَجّاح(مدعى‏ دروغين نبوت) شد، يکوقت به پیامبر پيوست، به عثمان پیوست، به قاتلین عثمان پیوست، به أمیرالمؤمنین پیوست، سراغ معاویه رفت، شب در اردوگاه امام حسن بود، صبح در اردوگاه معاویه بود، کربلا قاتل بود و در سپاه مختار منتقم بود، با مصعب بن زبیر همراه بود.

در اين کتاب این شبهه را هم جواب می‌دهد که اینها همه‌اش زمان کوتاهی بوده، اینطور نیست که بگوئیم این خیلی طول می‌کشد، کل این تغييرات زماني نمی‌برد، در حدود سال 70 هجري از دنيا رفت.

«ثبات قدم» ‌خیلی مهم است و اینکه انسان تا پایان ثابت بماند، لذا ائمه بزرگوار ما دائماً تأکید می‌کردند.

آمدند خدمت امام صادق(ع) عرضه داشتند شخصي به نام «کُلَیب اسدی» پیش ماست، از بس ایشان شما را دوست دارد و مطیع شماست، تا به او می‌گویند امام صادق(ع) گفته فلان، می‌گوید «اُسَلِّمُ»، همه را قبول دارم. بعد به امام صادق(ع) عرض کردند ما به او می‌گوئیم «کُلَیب تسلیم»، از بس تابع شماست.

آقا فرمودند: مي‌‌دانيد تسليم چيست؟ تسليم، إخبات و فروتني است. یک عنوان هم من به او می‌دهم، می‌توانید بگویید «کُلیب مُخبِط». شتر که خودش را روی زمین رها می‌کند و آرام در مقابل ساربان کاملاً مطیع است را «خَبط» می‌گویند، «خَبَطَ البعیر» به دراز کشیدن شتر روی زمین می‌گویند.

بعد آقا این آیه را فرمود که کلیب مصداق این آیه است «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون‏». این کلمه‌ی «إخبات» در زیارت امین الله هم آمده، «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ»؛ چطور «واله بودن» با «مخبت بودن» جم مي‌‌شود؟ اگر کسی در مقابل خدا ثابت بود، سرگشته است، یعنی دیگر از همه چیز غیر از او می‌‌بُرَد.

امام صادق(ع) فرمود: همانقدر که رسول خدا(ص) دوست داشت أویس را ببیند، من هم دوست دارم کُلَیب را ببینم. این زمان ظاهراً کلیب، امام صادق(ع) را ندیده بوده، ولی اواخر عمر امام صادق(ع) خدمت ایشان رسیده است.

«ثبات قدم و استواری» یکی از ویژگی‌ها و شاخصه‌های یاران أبی عبدالله(ع) است که امشب نشان دادند، فردا نشان دادند، با همه‌ی شرایطی که امام(ع) برای خروج‌شان از کربلا گذاشت ماندند.
یکی از این شخصیت‌ها که امروز جلسه به نام و یاد ایشان است؛ أبالفضل العباس(ع) است.

یک وقتی عبیدالله بن ابالفضل العباس از درب وارد شد، نوجوان بوده، امام سجاد(ع) یک نگاهی به این بچه کرد و اشک ریخت. -تنها یادگار ابالفضل العباس، عبیدالله بن ابالفضل است، که در کتب رجال هم می‌گویند نسل حضرت أبالفضل هم از ایشان منتشر شده، بچه‌هایش غالباً ادیب بودند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین بعضی از این موارد را اشاره می‌کند و جاهای دیگری هم بعضی‌ها نوشته‌‌اند ویژگیهای این فرزندان و خصوصیاتشان را-.

تا این آقازاده از در وارد شد امام سجاد(ع) نگاهی کرد و فرمود سه روز در تاریخ اسلام بر ما سخت گذشت، که سومی از همه سخت‌تر بود:

1) روز شهادت حمزه سیدالشهداء، روزی که رسول خدا(ص) آمد کنار بدن حمزه، چه عمویی؟ مثله‌ کرده بودند، فرمود: «ما وقفت موقفا أشد من هذا»؛ هیچ کجا اینقدر به من سخت نگذشت. گریه کرد، زهرای مرضیه آمد گریه کرد، خواهرش صفیه آمد گریه کرد، بعد هم مدینه مجلس عزایی برای حمزه سید الشهداء(ع) به پا شد.

2) روز شهادت جعفر بن ابی طالب بود که پیامبر خدا(ص) در مسجد نشسته بود، صحنه‌ی موته را تعریف می‌کرد، می‌فرمود: جعفر به میدان رفت، الآن دست راستش قطع شد، دست چپش قطع شد، فرقش شکست، یکی یکی گزارش می‌کرد، الآن جعفر روی زمین افتاد، الآن روح جعفر به آسمان‌ها  پرواز کرد، یطیر فی الجنة؛ در بهشت پرواز می‌کند و در همین حال امیرالمؤمنین(ع) از در وارد شد پیغمبر ساکت شد، فرمود چیزی نگوئید برادرش آمد شاید طاقت نیاورد بشنود.

وقتی امیرالمؤمنین(ع) وارد شد یک نگاهی کرد دید همه‌ی چشم‌ها معلوم است گریه کرده‌‌اند. فرمود: یا رسول الله برادرم جنگ است، چرا همه اشک می ریزند؟ فرمود: علی جان سرت سلامت، برادرت به شهادت رسید، که در بعضی نقل‌ها دارد حضرت فرمود: «إنقَطَعَ ظَهری»؛ کمرم شکست.

وجود مقدس رسول خدا(ص) آمدند منزل اسماء بنت عمیس، عبدالله جعفر بچه بود و خواهر کوچک داشت، روی زانویش نشاند و دست سر اینها می‌کشید، اسماء خیلی فهیم بود، گفت: «یا رسولَ الله تَفعَلُ بِهِم کما یُفعَلُ بِالایتام»، برخوردی که شما با اینها می‌کنید با بچه‌های یتیم می‌کنند، چی شده؟ فرمود خدا صبر و اجر بدهد به تو. بعد هم به زهرای مرضیه فرمود سه روز برای اینها غذا بیاورید که اینها بتوانند عزاداری کنند.

3) و اما روز سوم؛ «لا یوم کیومه»؛ روزی به سختی آن نبود، روزی بود که 30 هزار نفر حسین ما را محاصره کردند. بعد به این بچه رو کرد و فرمود اما بابای این بچه، عمو جان ما! «رَحِمَ اللهُ عَمِّي العَبَّاس فَلَقَد آثَرَ وَ أبلَي وَ فَدَا أخَاهُ ‏بِنَفسِهِ»؛ جانش را فدا کرد، ایثار کرد. بعد یک جمله‌ای فرمود که خیلی جمله عجیبی است، بعضی از جملاتی که ائمه (ع)گفتند شاید مشابه داشته باشد، این جمله‌ی بی‌نظیری است که فرمود: عموجانم عباس روز قیامت مقامی دارد که جمیع شهدا به آن غبطه می‌خورند.

من در یادواره‌ی شهدا می‌گویم همه‌ی عالم به شهید غبطه می‌خورند، و واقعا شهید غبطه هم دارد، شهید غصه ندارد، این همه مقام دارد، اما شهدا به عباس غبطه می‌خورند. فرمود عباس عموی ما مقامی دارد که جمیع شهدا روز قیامت به او غبطه می‌خورند. جمیع شهدا یعنی چه؟ یعنی جعفر بن ابیطالب، حمزه سید الشهداء، چه مقامی خدا به واسطه‌ی ایثار ابالفضل العباس به او داد.

چه گذشت به برادرش أبی‌عبدالله وقتی آمد کنار بدن؛ آن موقع که آمد به میدان برود، فرمود برادرم اگر تو بروی لشکرم از هم می پاشد، کدام لشکر؟ لشکر نمانده بود، می‌خواست بگوید عباس جان تو به تنهایی یک لشکری، تو خودت یک سپاهی، قرآن می‌گوید ابراهیم امت بود. عباس برای امام حسین، لشکر بود، امت بود.

لذا وقتی کنار نهر علقمه روی زمین افتاد، خدا رحمت کند آیت الله مجتهدی را، به ایشان گفتم یک چیزی به ما یاد بده. فرمود: من هر وقت گرفتار می‌شوم أم‌البنین را پیش أبالفضل العباس واسطه می‌کنم. گفتم آقا من در حرم عباس هم دیدم این عربها می‌گویند «یا ابوفاضل بحقّ أمک» و بچه‌ی مریضشان را زمین می‌گذارند. گفت من تجربه کردم هر چه گفتار شدم أم‌البنین را پیش ابالفضل العباس واسطه کردم.

أم‌البنین می‌آمد در قبرستان بقیع، چهار صورت قبر درست می‌کرد، می‌گفت دیگر به من أم البنین نگوئید برایم فرزندی نمانده، بعد خودش برای خودش مصیبت‌ها را مرور می‌کرد،

يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا *** بِأَنَّ عَبَّاساً قَطِيعُ الْيَمِينِ

مادر، نبودم می‌گویند دستت را از بدن قطع کردند، مادر، می‌گویند عمود به سرت زدند، می‌گویند تیر به چشمت زدند، بدن سه تا شهید در کربلا در روایت دارد متلاشی شد، دست و پا قطع شد و إرباً إرباً شد، یکی بدن علی اکبر است، یکی بدن أبی‌عبدالله است، یکی بدن ابالفضل العباس است. وقتی أبی عبدالله آمد کنار بدن(این برداشت من است که عرض می‌کنم)، کِی أباعبدالله فرمود کمرم شکست؟ کنار بدن عباس سه نگاه کرد، یک نگاه به فرق شکافته و دستهای قلم شده کرد، یک نگاه به خیمه‌ها و غربت زینب کرد، یک نگاه هم به خودش کرد و سیل دشمن، اینجا بود صدا زد «الآن إنکَسَرَ ظَهرِی»، تا عباس بود سخن از خیمه‌ها و اسارت نبود، تا عباس بود کسی جرأت نمی‌کرد از این مطالب سخن بگوید،

تاتو بودي خيمه‌‌ها غارت نشد *** بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره‌‌ها نيلي نبود *** دست‌‌ها آماده‌‌ي سيلي نبود

کسی جرأت غارت خیمه‌ها نداشت.

صلّی الله علیک یا مظلوم یا أبا عبدالله


مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) 9 محرم 1436(دهه اول)
برچسب ها :