همه فقهاء و اصوليين متفق القول هستند آن دایرهی علم بينهايت خدا را هيچ مخلوقي ندارد حتي ملائکه و انبياء و ائمه
۲۶ مهر ۱۳۹۵
۱۹:۱۷
۳,۶۶۲
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
همگرايي قيام امام حسين(عليه السلام)
با علم حضرت به شهادت خود و يارانش (بخش سوم)
با علم حضرت به شهادت خود و يارانش (بخش سوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
در دو جلسه گذشته عرض شد برای تبيين موضوع جلسه یعنی کیفیت توفیق بین علم امام حسین(علیه السلام) به شهادت و ترسیم خطوط معرکه و حوادثی که در این معرکه اتفاق افتاد! نخست بايد نگاه اجمالي به بحث علم غیب امام(علیه السلام) بیندازیم و بعد وارد بحث شویم. در همين رابطه موضوع علم امام(علیه السلام) را در جلسه اول از منظر آيات قرآن و در جلسهی دوم از دريچه روایات مورد بررسی قرار دادیم.
اولین نکته این است که مستفاد از روایات با مستفاد از آیات قرآن مطابقت دارد و این خود نکتهی بسیار مهمی است یعنی همانطور که در جمع بین آیات قرآن به این نتیجه رسیدیم که علم غیب به این معنا که بدون معلم و بدون واسطه باشد، اختصاص به خدای تبارک و تعالی دارد و در اختیار احدي گذارده نشده یعنی اگر علم غیب را چنين معنا کنیم اصلاً به خودیِ خود از مختصات واجب الوجود میشود، چون غیر از واجب الوجود بقیهی موجودات محتاج به معلم هستند. همچنين از آيات قرآن استفاده کردیم که خدای تبارک و تعالی علمی را در اختيار انبياء قرار داده که در نزد بسیاری از بشر وجود ندارد. حضرت عیسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) به قوم خود فرمودند: من میتوانم از آنچه که شما در منزل میخورید و آنچه که ذخیره میکنید خبر دهم، قرآن ميفرمايد آنچه که نزد عامه بشر غيب محسوب میشود و خداوند در اختیار انبياء و ائمه قرار داده است. ما همین بیان و همین نتیجه را کاملاً از روایات استفاده ميکنيم. در روایات از یک طرف ائمه(علیهم السلام) از خود نفی علم غیب کرده و فرمودند ما تعجب میکنیم از گروهی که خیال میکنند ما علم غیب داریم و از طرف ديگر روایات فراواني که عناوينش ذکر شد ميفرمايد: علم وسيع و گستردهای به ما کان، ما یکون و ما هو کائن در اختیار ائمه معصومین(علیهم السلام) است.
معنايش اين است ائمه آن علم غیبی را که مختص واجب الوجود است از خود نفی کردهاند چون علوم ائمه با واسطه است، و اين واسطه يا ملائکه است یا نبی اکرم(ص) و یا ائمه قبلی که قبلا بيان شد. این مطلب بسيار مهم است که یک محقق به این نتیجه برسد که مستفاد از قرآن کریم و مستفاد از روایات با هم تطابق دارد و اینطور نیست که استناد ما در مسئلهی علم گسترده ائمه(علیهم السلام) فقط روایات باشد و غیر از روایات دليل دیگری نداشته باشيم. ما به چهار آیه از آیات قرآن کریم استدلال کردیم که غیر از نبی اکرم(ص) گروه دیگری که ائمه اطهار عليهم السلام باشند، این علم گسترده را دارند و در روایات هم همین مضمون وجود دارد.
اخيرا برخي از فضلايي که متأسفانه گرفتار روشنفکر مآبي شدهاند پيرامون اخبار مربوط به علم گسترده ائمه، در کتاب خود به نام مکتب در فرآيند تکامل چنين اظهار داشتهاند که ريشه اين اخبار در طول تاريخ به مفوّضه برميگردد و الاّ ائمه ما(علیهم السلام) در همان حدّ فکری هستند که ابن ابی یعفور بيان ميکند که ائمه علمای ابرار و اتقیا، در زمان خود بودهاند يعني عالم به احکام و تفسير قرآن بوده و از ابرار و اتقيا هستند. به عبارت ديگر از دانشمندان معمولی جامعه چند درجه بالاتر هستند و نباید امور فوق بشری و علم غيب را به آنها نسبت بدهیم. عجیب این است که اين فرد در تحليل تاریخی خود ميگويد مفوّضه این فکر را داخل مجموعهی شیعه کرده است. شیعه صدر اسلام و علماي قرن سوم و چهارم و پنجم چنین نظری نداشتند و مفوّضه که مورد لعن و تکفیر ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار گرفتند این افکار را داخل در مذهب شیعه کردند.
همچنين مينويسد ما در تاريخ به افرادی بر ميخوريم به نام غُلات؛ که براي ائمه مقام ربوبیت قائل بوده و آنها را در حد خدا مطرح میکردند، مفوّضه یک درجه پائینتر از غُلات بودند که هرچند قائل به ربوبیت ائمه نبودند اما معتقد بودند که خدا وقتی ائمه را خلق کرد رزق و علم و تمام امور تکوینی و تشریعی را در اختیار ائمه قرار داد و تفویض به آنها کرد! در روایات هم ائمه ما غُلات و مفوّضه را مورد لعن و نفرین و تکفیر قرار دادهاند. بهرحال یک چنین فکری در جامعه روشنفکري هست که ميگويد مسئلهی علم غیب و این علم گسترده که به لحاظ بشري نامحدود است فکر صحیح شیعی که ائمهی ما(علیهم السلام) آن را تأیید کرده باشند نیست و ائمه فقط علمای ابرار اتقیاء هستند، اصلاً این کلمهی علمای ابرار یک عنوان شاخص برای طرفداران این نظریه گرديده است.
جواب محکم ما این است که شما با قرآن چه میکنید؟ این چند آیهای که ذکر کردیم مخصوصاً آیه «تکونوا شهداء علی الناس» را که از آن استفاده میشود خداوند سه گروه را مطرح میکند: پیامبر، مردم معمولی و گروهی که بین این دو هستند. پیامبر شاهد بر آن گروه است و آن گروه شاهدان بر مردم هستند. شاهد یعنی کسي که علم به همهی اعمال مردم دارد و الا اگر علم نداشته باشد نمیتواند شاهد بر اعمال مردم باشد، آیا این آیه شریفه هم از تراوشات فکری مفوضه است؟
عرض ما اين است که اتفاقاً اعتقاد به وجود اين علم گسترده در ائمه يک فکر خالص شیعی است. حجت خدا چنين بايد باشد تا بتواند به سوالهايي که از ايشان ميشود پاسخ دهد، چه در امور دینی و چه غیر دینی، چه احکام و چه موضوعات، چه حکومت و چه غیر حکومت. و اين نياز به وجود علم وسيع دارد.
برخی نيز گفتهاند علم ائمه محدود به احکام است نه موضوعات. برخی ديگر گفتهاند علاوه بر احکام به موضوعات کلي و حوادث و فتنهها و حکّامی که الی یوم القیامه میخواهند بر مردم حکومت کنند علم دارند اما به موضوعات جزئیه خارجی نه.
حال ما باشیم و قرآن؛ اینکه ما اول بحث قرآنی را مطرح کردیم براي پاسخ به همين شبهات بود. از قرآن استفاده میشود ائمه داراي علم فعلی حضوری کامل به جمیع احکام و موضوعات هستند موضوعات هم اعم از موضوعات جزئیه و کلیه است. به طوری که هر آنچه از آنها سؤال میشد میتوانستند جواب بدهند و حتي امير المؤمنين عليه السلام ميفرمود سلوني قبل ان تفقدوني. اطلاق آیات قرآن اطلاق خيلي روشن و وسيع است.
روایات هم اکثراً همین اطلاق را دارد، نظير «الاشیاء کلها حاضرةٌ عندنا»[1]، همه اشیاء در نزد ما حاضر است یا اينکه علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن إلی یوم القیامه[2] دارند. در کنار این آیات و روایات دو روايت وجود دارد که بوی تقييد از آن استشمام میشود:
1) این روایت کافی شریف در جلد 1 صفحه 261 که روایت بسیار خوبی است، در قسمتي از آن امام باقر عليه السلام ميفرمايد: «أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِم»[3]، حضرت میفرماید آيا شما تصور کردهايد خدا اطاعت ائمه را بر بندگانش واجب کرده، اما اخبار آسمانها را از آنها مخفي نگه داشته و آنها را از مواد و منابع علم که قوام دينشان در آن است دور ساخته است؟
در مورد عبارت «ممّا فیه قوام دینهم» ممکن است کسی بگوید پس علم ائمه در محدوده آن چيزي است که مربوط به دین مردم اعم از احکام و موضوعات است. آيا بر حسب این روایت صحیحه که سند بسيار محکمی هم دارد، میشود بر حسب صناعت اجتهادی اطلاق آيه «تکونوا شهداء علی الناس» یا آیات دیگر را محدود به آنچه که مربوط به قوام دین مردم است نموده و بگوييم ائمه داراي علمی هستند که مربوط به دین مردم است. علم به کتب سماوی گذشته باید داشته باشند تا بتوانند بين آنها حکم و قضاوت نمايند. در فقه ما فقها ميگويند اگر یک مسیحی به ما مراجعه کند ما میتوانیم بر حسب قواعد قضای آنها بینشان حکم کنیم. این برای پیامبر اکرم و ائمه(ع) هم بوده است. پس ائمه(ع) بايد علاوه بر قرآن علم به کتب سماوی گذشته هم داشته باشند. آنها بايد عالم به تمام احکام و موضوعاتی باشند که مربوط به مسائل دینی میشود.
در پاسخ به اين سؤال که آيا اين روايت ميتواند اطلاق آن آيات و روايات را تقييد بزند بايد گفت: خير، زيرا اينگونه روايات عنوان مثبتین را دارند و در مثبتین قاعدهی اطلاق و تقیید جریان پیدا نمیکند.
ثانیاً اصلاً این روایات نميتوانند مقيد باشند چون نهايت استدلال به اين روايات آن است که میگوید ائمه در مواردی که قوام دین مردم در آن است این علوم را دارند اما نفی نمیکند که در غیر این موارد علم ندارند، پس این نتيجه روشن را میتوانیم از جمع بین آیات و روایات به دست آوريم. مع ذلک آيا میتوانیم هنوز بگويیم ائمهی ما فقط علمای ابرار هستند؟ و اینقدر شأن آنها را تنزّل بدهیم؟ علم غیب و عصمت آنها را نفی کنیم، حتی کار را به اینجا رساندند که علم آنها را بعد از حياتشان نفي کردند در حاليکه عرض کردیم اطلاق آيه «تکونوا شهداء علی الناس» هم شامل زمان حیات آنهاست هم بعد آن.
اگر از یک شیعه بپرسند شما که به زیارت امام حسین(علیه السلام) میروید به چه دلیل قرآنی حضرت زائرش را میشناسد؟ اگر با روایات پاسخ دهيم، میگویند روایات ساخته خودتان است، به چه دلیل قرآنی؟! میگوئیم همین آیه شریفه کنتم شهداء علی الناس، قرآن نمیگوید شما در زمان حیات شاهد بر مردم هستید، بلکه در همه زمانها چه در حیات و چه در ممات چه در قیامت، شاهد بر اعمال مردم هستند. و اینجا لازم است به یک نکتهی خیلی ظریف و دقیق در مورد ارتباط بحث شفاعت با شهادت اشاره کنم.
یکی از اشکالاتی که در بحث شفاعت مطرح ميشود این است که آيا صحيح است فردي مرتکب گناه شده بعد هم بگويد امام حسین(علیه السلام) را در قیامت شفیع خود قرار میدهم؟ جواب اين است چون امام شاهد بر اعمال مردم است و میداند این فرد در زندگیاش چه کرده و چه گناهانی را مرتکب شده؟ شفيع چنين فردي نميشود. شفاعت شامل آن کسي ميشود که در طول زندگي در کنار اعمال خوب لغزشهايي هم داشته است. اين فرد در قيامت مورد عنايت قرار ميگيرد. جمعبندی اعمال انسانها نزد امام(علیه السلام) موجود است و آن جمعبندی موجب شفاعت میشود. اینطور نیست که شفاعت یک امر بیحساب و کتاب باشد و هر گناهکاری مورد شفاعت قرار گيرد.
پس ائمه شاهد اعمال امت هستند، حتي بعد از زمان حیات خود. به این دلیل قرآنی آنها زائر خود را میشناسند و مورد توجه قرار داده و برایش دعا میکنند. موضوع علم امام از بحثهای عميق و ریشهای برای حل بسیاری از اشکالات و شبهاتي است که در بحث امامت مطرح ميگردد و اگر اين موضوع به خوبي براي انسان منقح نشود به انحراف کشیده میشود. به نظر من ريشه انحراف برخی از همین نویسندگان که به بررسي سیر تاریخی این عقاید پرداختهاند به همين برميگردد. ما قبل از اینکه سراغ مورخین برويم که راجع به شیعه و عقاید شیعه چه گفتهاند بايد خود قرآن را محور قرار دهيم و ببینیم این عقایدی که امروز شیعه در مورد اصل امامت، علم امام، شفاعت و عصمت امام(علیه السلام) دارد، آیا از خود قرآن کریم استفاده میشود؟
ملاحظه فرمودید ما هم از قرآن و هم از روایات به خوبی این نکته را استفاده کردیم. اساساً يکي از شاخصههای روایی شیعه که در اهلسنت وجود ندارد این است که ائمه ما میدانستند دست جعل و روايات ساختگي در روایات وجود داشته و خواهد داشت، پس چه کار کنند تا مردم و علمایی که بعداً میآیند بفهمند این روایت درست است یا نه؟ یکی از شاخصههای اصلی مطابقت با قرآن است. این روایاتی که در کافی شریف آمده و در حدّ تواتر معنوی هم هست، همه مطابق با قرآن است. وقتی مطابق با قرآن است دیگر چه جایی برای انکار وجود دارد؟ چرا بگويیم تمام اینها ساخته و پرداخته مفوضه است؟ بسیار حرف عجیبی است که گفتهاند کافی 16111 حدیث دارد و تعداد نُه هزار و اندی از آن ضعیف است، آيا تمام اين نه هزار روایات ساخته مفوضه است؟! اصلاً مفوضه میتوانست اینقدر روایت جعل کند؟
همین جا این نکته را بايد در نظر گرفت در روایات آمده که ائمه مفوضه را لعن کردند اما در جايي نيامده که پیروان خود را که قائل به علم غیب امام بودند لعن کرده باشند، بلکه نهايتاً اظهار تعجب کردند که چرا بعضی از اصحاب و شیعیان خالص خیال میکنند که ما علم غیبی مثل علم غیب خدا داریم ولی هرگز آنها را مورد لعن قرار ندادند. همينطور یک محقق در بررسي تحقيقي خود باید ببیند مفوضه از چه جهت مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. یعنی ما نمیتوانیم بگوئیم تمام افکار مفوضه مورد تخطئه ائمه قرار گرفته و نميتوان گفت اگر آنها قائل به عصمت ائمه هستند چون مفوضهاند پس اين قول باطل است، بلکه جريان لعن و تکفير مفوضه نسبت به آن فکر خاص آنها است که ميگفتند خدا پس از خلق عالم همه امور عالم را به ائمه معصومين(عليهم السلام) تفويض کرد.
ولي در ساير افکار اگر قائل به علم غيب و يا عصمت و يا ولايت تکويني بودند نبايد تخطئه شوند چون آيات قرآن دلالت بر اين دارد. کساني که ائمه را در حدّ علماي ابرار ميدانند در صدد نفي ولايت تکويني ائمه هستند. بيان اين نکات براي تکميل بحث روايات لازم بود.
ما بعد از بحث آیات و روایات به حسب روش فنّی باید اقوال بزرگان را هم مورد بحث قرار دهيم لذا اشارهی اجمالی به اقوال بزرگان مينماييم. مرحوم شیخ اعظم انصاری اعلی الله مقامه الشریف در رسائل میفرماید «و أما مسألة مقدار معلومات الإمام عليه السلام من حيث العموم و الخصوص و كيفية علمه بها من حيث توقفه على مشيتهم أو على التفاتهم إلى نفس الشيء أو عدم توقف على ذلك فلا يكاد يظهر من الأخبار المختلفة في ذلك ما يطمئن به النفس فالأولى وكول علم ذلك إليهم صلوات الله عليهم أجمعين.»[4]، در مورد دایرهی علم امام و اینکه آیا این علم فعلی است یا مشروط به ارادهشان است، آیا توقف بر مشیّت و التفات دارد یا نه؟ چون روایات مختلف است و ما نمیتوانیم از اين اخبار مختلف به قول مورد اطمينان نفس دست يابيم بهتر است علم این روایات را به خود ائمه واگذار کنیم. از اينرو شیخ انصاری توقف در مسئله کرده است.
تعلیقه ما بر فرمایش شیخ اين است که ما اثبات کردیم روايات با قرآن کريم مطابقت دارد و بين روايات هم تهافتی وجود ندارد، اکثر روایات علم امام را به صورت مطلق مطرح میکند. سه روايت هم وجود دارد که علم امام را معلق بر مسئلهی اراده کرده است. این روایات اراده اولاً ولو به حسب ظاهر سه تا است ولی دو روایت بیشتر نیست چون در دو روایت مروی عنه و راوی یکی است و سندشان هم سند معتبری نیست، قطع نظر از این دو اشکال، وجه جمعی که به ذهن میآید اين است که بگوئیم علم امام نسبت به احکام و موضوعات مهمه، فعلی است اما نسبت به موضوعات جزئیه؛ مثل همان قضیه کنيز فراري که امام فرمود نميدانم الآن در کدام اتاق مخفي است؟ یا فلان آقا زنده است يا مرده؟ اينها را معلق بر اراده کنيم. يعني هرگاه اراده کنند خواهند دانست.
در جلسهای استاد بزرگوارمان آیت الله العظمی وحید(دام ظله) حضور داشتند به ایشان عرض کردم شما این روایات تعلیق بر اراده را چطور معنا میکنید؟ ایشان هم همین مطلب را فرمود البته فرقی بین موضوعات کلی و جزئیه نگذاشت. بهرحال آنچه به نظر میرسد همین است که بگوئیم علم ائمه در مطلق موضوعات يا در موضوعات جزئيه فعلي نيست بلکه معلق بر اراده آنهاست ولي این سبب نمیشود فقیهی مثل شیخ انصاری(ره) در اینجا توقف کند.
قول ديگر در اين مسئله کلام مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد است، ایشان از شاگردان بسیار دقیق مرحوم شیخ انصاری بوده و میگوید «إن الحق وفاقاً لمن له احاطةٌ بالاخبار الواردة فی باب کیفیة علمهم(صلوات الله علیهم اجمعین) و خلقهم، کونهم عالمین بجمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن، و لا یعزب عنهم مثقال ذرةٍ إلا اسمٌ واحدٌ من اسمائه الحسنی تعالی شأنه المختص علمه به تبارک وتعالي» در مسئله علم امام حق اين است من هم همانند کساني که احاطه بر اخبار کيفيت علم ائمه و خلقت آنها دارند، قائلم ائمه به جميع اخبار گذشته، حال و آينده آگاهند و به اندازه ذرهاي از آنها مخفي نيست مگر يک اسم از اسماء حسني که علمش مختص به خداست. قبلاً هم در جمع روایات گفته شد ائمه تصریح فرمودهاند که اولاً ما علم مستأثر نداریم، علم ما علم مستفاد است، ثانياً: علم به يک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم نداريم، يعني غير از مواردي که خود ائمه تصريح کردهاند علم به آن نداريم، به همه چيز آگاهند.
مرحوم آشتياني[5] بعد از بيان اين کلام ميفرمايد: «سواءٌ قلنا بأن خلقتهم من نور ربهم أوجب ذلک لهم او مشية افاضة به ايهم في حقهم اودعه فيهم»، فرقي هم نميکند منشأ علم گسترده خلقت نوري آنها باشد يا افاضهي باري تعالي. سپس نکتهاي را بيان ميفرمايند «ضرورة أن علم العالمین من اولی العزم من الرسل و الملائکة المقربین فضلاً عمن دونهم فی جمیع العوالم ینتهی إلیهم»، با این تعبیر عجیب مرحوم آشتیانی جنبهی ولایی بودنش را اظهار میکند میگوید علم تمام انبیاء اولوالعزم و ملائکه مقرّب به اینها منتهی میشود چون در عالم آفرينش صادر و مخلوق اول اينها هستند. قبلاً در کتب عرفانی صادر اول را ذات مبارک پیامبر اکرم(ص) مطرح کردهاند اما اگر بگوييم صادر اول حقیقت محمدیه است، این حقیقت پخش در ذات پیامبر و امیرالمؤمنین و ائمه(علیهم السلام) است.
در اين صورت که آنها انسان تام و کامل هستند، نسبت به علم آنها به جميع آنچه که در تمام عوالم هستي وجود دارد ترديدي باقي نميماند چه رسد به علم ما کان و ما يکون، اخبار متواتري هم بر اين دلالت ميکند. «فانهم الصادر الاول والعقل الکامل المحض والانسان التام التمام فلا غرو فی علمهم بجمیع ما یکون فی تمام العوالم فضلاً عما کان أو ما هو کائن کما هو مقتضي الاخبار الکثیرة المتواترة جداً»، یک نکتهای را در مقابل سخن آقایانی که میفرمایند این روایات مجعول مفوّضه است ميگويم، ما ميتوانيم خبر واحد مجعول داشته باشیم ولی آيا روایات متواتر معجول هم میتوانیم داشته باشیم؟! این چیزی است که در علم حدیث باید بحث شود، امکان جعل روايات متواتر وجود ندارد. وقتی ائمه ما در مقابل یک خبر واحد مجعول موضعگیری میکردند آيا ميتوان گفت مفوضه این همه روایات را جعل کردند ولی چیزی از ائمه غير از لعن و تکفیر کلی نیايد؟ باید ائمه میفرمودند که اینها تعابیر ما نیست.
مرحوم آشتیانی بعد از تصریح به تواتر میفرماید «ولا ینافیه بعض الاخبار المقتضیه لکون علمهم علی غیر الوجه المذکور»، وجود بعضي از اخبار هم که علم ائمه را محدود بيان ميکند منافاتي با اين تواتر ندارد. نظير روايتي که امام صادق عليه السلام در حجره نشسته بودند سؤال کردند که جاسوسی ما را میبیند یا نه؟ یا افرادي نزد ائمه ميرفتند و حضرت از آنها احوال ديگران را سؤال میکردند، در همین قضیه کربلا نيز چند نفر از کوفه در منازل بین راه به امام حسین(علیهالسلام) رسیدند. حضرت از ایشان پرسید چه اخباری از کوفه دارید؟ آيا معناي اين اخبار علم نداشتن امام است؟
مرحوم آشتياني میفرماید نه. «إنّ الحکمة قد تقتضی بیان المطلب علی غیر وجهه من جهة قصور المخاطب و نقصه أو جهة اخري من خوفٍ و نحوه» ائمه ما تمام جزئیات را میدانستند ولی گاهی اوقات بخاطر نقصان فهم مخاطب يا خوف و امور ديگر حکمت اقتضا میکند که مطلب به نحو دیگری ذکر شود. بر اين موارد اضافه کنيد اين جهت را که امام حسين(عليه السلام) چه بسا ميخواهند جواب آنها در تاريخ ثبت شود. حضرت تمام جزئيات کوفه را ميدانست و اينکه کوفيان مسلم و قيس بن مصهر را کشتند، و شمشيرهايشان عليه ايشان آماده است. مع ذلک باز به سمت کوفه رفت تا ابعاد ماجرا روشن و ثابت بشود.
براي دقت بيشتر در اين مسئله ميتوان به حاشيه مرحوم تنکابني[6] در رسائل مراجعه نمود که نکات خوبی دارد؛ ایشان مفصلتراز مرحوم اشتیانی بحث کرده است. ابتدا آیات و روایات را ذکر کرده و بعد فرموده «إن المعصومين(علیهم السلام) کانوا عالمین بجمیع الاحکام و المعارف الاصولیة الاعتقادیة مما یتعلق بالله و ملائکته و کتبه و رسله و تفاصیل المحشر و البرزخ و القیامة بطریقٍ أوفی و اکمل مما حصل لملک مقرب أو نبی مرسل»، ائمه ما علمشان به خدا و ملائکه و کتب و احکام، معارف و خصوصيات قیامت و محشر و برزخ، کاملتر از علم ملائکه مقرّب و انبیاء مرسل است.
دو: «وأنهم عالمون بما لم یعلم احدٌ من خلقه»، عالم به اموری هستند که احدی از خلق خدا به آن علم ندارند.
سه: «أنهم عالمون بجمیع الاحکام الفرعیة من الوقاء التی حدثت أو تحدث إلی یوم القیامه»، به تمام احکام فرعیه و وقایعی که حادث شده یا حادث میشود تا روز قیامت عالماند.
چهار: «أنهم عالمون بجمیع القرآن ظهراً و بطناً إلی سبعة أبطن بل إلی سبعین بطناً وأنّهم عالمون بمحکمه و متشابهه ناسخه و منسوخه» عالم به همهی قرآن اعم از ظاهر و هفت بطن و بلکه هفتاد بطن آن و نيز محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن هستند. در روايتي آمده که قتاده خدمت امام باقر(علیه السلام) بود. حضرت فرمود تو فقیه اهل عراقی؟ عرض کرد مردم اينطور ميگويند. حضرت پرسید تو به چه چیز فتوا میدهی؟ گفت به کتاب و سنت پیامبر، فرمود تو از قرآن چیزی میفهمی؟ «والله و ما ورّثک من کتاب الله من حرف» اين روايت را قبلاً در بيان «ثم اورثنا الذین اصطفیناه»، خوانديم که حضرت به قتاده فرمود به خدا سوگند يک حرف از قرآن را به ارث نبردهاي.
پنجم: «أنهم عالمون بجمیع اللغات بل بمنطق الطیر و سائر الحیوانات»، ائمه ما نه تنها به تمام لغات بشری بلکه به منطق الطیر، نطق پرندگان و نطق همهی حیوانات آگاهند. و عجیب این است نويسنده همان کتاب مکتب در فرایند تکامل میگوید از جمله روایات و افکار جعلی که مفوضه در مکتب شیعه وارد کردهاند علم ائمه به نطق حيوانات است. شما که میگوئید مفوضه اين حديث را جعل کردهاند، راجع به اين آيه شريفه مربوط به حضرت سليمان چه ميگوييد که قرآن ميفرمايد«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ»(سوره نمل / 16). مرحوم تنکابني ميگويد«و لا شک ان الرسول(ص) و الائمه(علیهم السلام) افضل منه علیه السلام»، بدون شک پیامبر و ائمه ما که افضل از سلیمان بن داود هستند چهطور ميشود سلیمان عالم به منطق الطیر باشد اما پیامبر و ائمه عالم به آن نباشند؟!
ششم: «لا اشکال أيضاً أنهم لا یحیطون علماً بالواجب بالکنه لاستحالته» ائمه همچون پيامبر اسلام علم به کنه ذات باری تعالی نداشتند! چون چنين علمي بر غير واجب محال است. لذا پيامبر اکرم فرمودند: ما حق معرفت به پروردگار را نيافتيم. «قال رسول الله ما عرفناک حق معرفتک».
هفتم: «ولا اشکال أيضاً فی اختصاص الواجب بعلوم لا تحصی قد استأثرها فی علم الغیب عنده»، علومی مخصوص خدای تبارک و تعالی است تحت عنوان علم مستأثر که این علم در اختیار پیامبر و ائمه قرار نگرفته است. روایات هم چنين ميگويد: علم دو قسم است. علم مستأثر و علم غيب خدا که مختص به خود اوست. و علمی که انبیا و اولیا بر آن اطلاع پیدا کردهاند.
هشتم: «لا اشکال فی أن علوم المعصومین متناهیهٌ» علم ائمه اطهار(عليهم السلام) با تمام گسترهای که دارد باز متناهی است و علم غیر متناهی اختصاص به خدای تبارک و تعالی دارد.
نهم: «ولا اشکال أيضاً فی علوم المعصومین بکثیر من الغیوب الواقعه فی الماضی أو الحادثة فی المستقبل مما لا یحصی، فالحق وفاقاً لما عرفت و للمحدث الحرّ العاملی و غیرهم کون علومهم(علیهم السلام) ارادية وانهم اذا شاؤوا أن يعلموا علموا» وبها يجمع الاخبار، اینجا مرحوم تنکابنی ميگويد ترديدي نيست که علم غيب معصومين به بسياري از وقايع گذشته و آينده قابل احصاء و شمارش نيست و حق اين است که علم آنها ارادي است يعني هرگاه اراده کنند آگاه خواهند شد. ايشان براي جمع بين روايات، حديث «أنهم إذا شاءوا أن یعلموا علموا» را مقيّد بقيه روايات قرار داده و ميگويد بهترین راه جمع بین اخبار همین است که بگوئیم ائمه اذا ارادوا علّموا. و غیر از این جمع هم راه دیگری وجود ندارد.
ما هرچند در این دایره گسترده علم با مرحوم تنکابنی موافقیم. اما در مورد جمع اخبار از وي فاصله ميگيريم چون ما علم ائمه را نسبت به احکام و بسياري از موضوعات فعلي دانسته و فقط در موضوعات جزئي ارادي ميدانيم.
ايشان در ادامه میفرماید «و لا یبعد علمهم فعلاً بالحوادث و الوقایع الکبار الملاحم و الحروب و اسماء السلاطین الذین یملکون إلی یوم القیامه الي غير ذلک من الحوادث العظيمة کما دل عليه بعض الاخبار»، البته بعيد نيست که ائمه نسبت به حوادث و وقایع بزرگ و جنگها و اسماء پادشاهان و نيز انسانهاي هدايت شده و افراد گمراه تا روز قیامت، علم فعلي داشته باشند، اما اينکه در جميع حالات خواب و بيداري، حيات و ممات به جميع حوادث گذشته و آينده عالم، علم فعلي داشته باشند محل اشکال است.
«وإنما الاشکال فی علمهم علیهم السلام فعلاً فی جمیع حالاتهم فی يقظتهم و نومهم وحیاتهم ومماتهم وسائر حالاتهم لجمیع ما حدث فی العوالم الماضیه و ما یحدث إلی یوم القیامه و بعد قیامها من حالات الخلق بجمیع اطوارهم و شئونهم وحرکاتهم و سکناتهم وقيامهم وقعودهم و نیّات ضمائرهم... فإن ذلک لیس بمعلوم ولم يدل عليه دليل عقلي ولا نقلي بل تدل الاخبار المذکورة وغيرها ...» خلاصه آنکه مرحوم تنکابنی در علم فعلی به جمیع موضوعات به نحو اطلاق ترديد مينمايد.
علم فعلی به موضوعات مهمه را اينچنين قبول کرد «و لا یبعد علمهم فعلاً بالحوادث و الوقایع الکبار»، و علم به موضوعات جزئیه را ارادي دانست. ايشان در مقام استدلال به فعلي نبودن علم به مطلق موضوعات میگوید «لم یدل علیه دلیل عقلی و لا نقلی بل تدل اخبار المذکوره و غیره، الدالةعلی زیادة علومهم فی کل لیلة جمعه أو فی کل یومٍ و عرض الاحوال علیهم و نزول الملائکه لیلة القدر»، میگوید ما اخباري داریم که دلالت ميکند ائمه علم فعلی به همهی حوادث آینده و موضوعات حتی موضوعات جزئیه ندارند مثل رواياتي که ميگويد در شب جمعه و شب قدر به علمشان افزوده شده و احوال و اعمال مردم بر آنها عرضه ميگردد. معناي اين احاديث چنين است که قبل از فرارسيدن شب جمعه يا شب قدر نسبت به برخی از حوادثی که در آینده اتفاق ميافتد علم فعلی ندارند.
در ادامه مرحوم تنکابنی میگوید «المسئلة اصولیةٌ ليست بفرعية لابد فيها من العلم». اين مسئله از اصول عقايد است که محقق بايد علم به آن پيدا کند و به اخبار آحاد نميتوان تمسک کرد چون اولا خبر واحد فايدهاي ندارد. وجود يک خبر واحد که دلالت کند بر علم فعلي ائمه به همه حوادث تا روز قيامت، فايده ندارد. ثانيا تعارض ميکند با بقیه اخبار و آیات. ثالثاً چون اختلاف بین اخبار است باید بر قرآن عرضه شود، قرآن هم میگوید فقط خدا علم غیب به آینده و علم فعلی به همه جزئیات دارد «عنده مفاتیح الغیب»، «انما الغیب لله» «قل لا یعلم من فی السموات و الأرض الغیب إلا الله»، پس با خبر واحد نمیتوانیم مسئله را حل کنیم.
ما با مرحوم تنکابنی در این مقدار اتفاق نظر داریم که یک علومی مختص به واجب تعالی است، علم مستأثر یا آن يک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم خدای تبارک و تعالی. این مسلّم است، یعنی یک نفر از علمای شیعه وجود ندارد که بگوید علم غیب خدا به همان نحو و با آن وسعت بينهايتي که دارد در اختیار ائمه ما است. من که کسی را پیدا نکردم، لذا موجبهی کلیه از بین میرود. اما علم به نحو موجبه جزئيه يعني يک پله پايينتر از علم خداوند را ائمه معصومين با آن عنایتی که خدای تبارک و تعالی به آنها کرده در اختيار دارند. در مورد اختلاف احاديث اذا ارادوا علّموا، با این روایت ازدياد علم ائمه در شب جمعه بايد گفت چون منابع علم ائمه منحصر به شب جمعه و لیله قدر نیست لذا منافاتي با آن روايت ندارد که هرگاه اراده کنند خواهند دانست.
نکتهی افتراق ما از مرحوم تنکابنی این است طبق تعريفي که اميرالمؤمنين(عليه السلام) از علم غيب فرمود، آن علم غیبی که قرآن میگوید فقط برای خداست «قل إنما الغیب لله» علم بلا واسطه است، اما همین علم وقتي در اختیار ائمه قرار داده شد دیگر غیب نیست چون معلم دارد و واسطهاش خدای تبارک و تعالی است و اين علم هم در احکام و موضوعات کلي، فعلي است.
مرحوم تنکابني در اينجا بحثهای اجتهادی خوبی مطرح ميکند راجع به روایات علم به ما کان و ما یکون کلام میرزای قمی در عدم دلالت من و ماء موصوله بر عموم را نقل ميکند. مؤیداتی هم بر عدم علم فعلي ائمه بر همه موضوعات ميآورد مثل اینکه گاهی اوقات از رسول اکرم(ص) مطلبي را میپرسیدند حضرت میفرمود جواب را فردا یا پس فردا ميگويم و منتظر وحی میشد تا جواب بیاید، یا در قضیهی نزول آيه «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ» که حضرت نماینده خود را فرستاد و او آمد خبر دروغی را گفت و حضرت به مردم دستور داد که به جنگ با آنها بروند. ميگويد در اين آيه شريفه تعبیر به جهالة به این معناست که به بعضی از موارد علم ندارند. جواب این موارد همان جوابی است که مرحوم آشتیانی و دیگران هم دادهاند. مواردی پيش ميآمد که اقتضاء ميکرد ائمه معصومین حتي خود پيامبر اکرم(ص) علم به غيب را از خود نفي کنند تا مبادا مردم به اشتباه افتاده و قائل به الوهیت بشوند.
نتيجه کلام در بحث اقوال علماء اين شد که همه فقهاء و اصوليين متفق القول هستند آن دایرهی علم بينهايت خدا را هيچ مخلوقي ندارد حتي ملائکه و انبياء و ائمه. از اینکه بگذریم اقوال سه گونه است.
1ـ پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) علم فعلي به جمیع احکام و موضوعات اعم از موضوعات کلیه و جزئیه دارند و معلق بر اراده هم نیست.
2ـ علم فعلي به احکام و موضوعات کلی دارند اما نسبت به موضوعات جزئي علمشان معلق بر اراده است که این قول را ما اختیار کردیم.
3ـ علم فعلي به احکام دارند ولي علم به موضوعات اعم از کلي و جزئي، معلق بر اراده است.
چون بحث علم امام این مقداری که من دنبال کردم در کلمات فقها و اصولیین آنچنان منقح و روشن نیست بهطوري که مثل مرحوم شیخ انصاری در آن توقف کرده، لذا نمی شود گفت کداميک از این اقوال معروف است.
پس در این جلسه موافقت روایات با آیات را اثبات کرده و یک جمعبندی هم از روایات نموده و اقوالی از بزرگان و علما هم بيان کرديم. برای آشنايي بيشتر با اقوال علما اقوالی از شیخ مفید و شیخ طوسی هست، انشاء الله بيان خواهد شد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[1] ـ توحيد صدوق: ص305.
[2] ـ الإحتجاج علي أهل للجاج للطبرسي 19: ص258؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 260.
[3] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 261.
[4] ـ فرائد الاصول، ج1، ص: 374.
[5] ـ درر الفوائد في شرح الفوائد 39: ص280؛ بحر الفوائد فى شرح الفرائد(طبع جديد)، ج4، ص459.
[6] ـ إيضاح الفرائد، ج2، ص: 141 و 142.