نگاه فقيهانه به دين؛ بررسی قيام امام حسين(عليه السلام) از منظر فقاهت
۱۴ مهر ۱۳۹۶
۲۰:۱۶
۴,۴۴۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
نگاه فقيهانه به دين
بررسی قيام امام حسين(عليه السلام) از منظر فقاهت
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
در جلساتي که چند سال گذشته موفق به حضور خدمتتان شدم سعي کردم بحثهايم تکراري نباشد و به مناسبت حضور اين جمع فرهيخته يک نگاه جديد در ذهن شما نسبت به حادثهی عاشورا ایجاد کنم.
براي ما باید هر محرمی همینطور باشد، اگر محرمی بر انسان عزادار بگذرد و جلوهی جدیدی از امام حسین(علیهالسلام) و حادثهی عاشورا برای او روشن نشود این فرد در همان مرتبه متوقف ميماند. ما در عزاداری امام حسین تکامل پیدا میکنیم، خیلیها خیال میکنند که اشک بر امام حسين(علیهالسلام) فقط برای ما ثواب ميآورد، یا موجب غفران ذنوب میشود که مسلم همینطور هست و این اشک موجب غفران ذنوب و ثواب فراوان ميشود، ولی بر حسب روایات اشک انسان را تکامل میدهد، عزاداری بر امام حسین(علیهالسلام) به انسان تعالی روح ميبخشد.
گاهی اوقات افرادي که از دور دستي بر این قضایا دارند یا اصلاً دستی ندارند اشکال کرده و میگویند یعنی چه؟ یک عدهای در صدر اسلام شهید شدهاند امروز ما بنشینیم و برای آنها اشک بریزیم. چنين سخني از غفلت و ناداني است. این اشک برای خودمان است، درست است آنچه که قلب را میلرزاند و چشم را میگریاند و اشک از ديدگان جاري ميسازد، این حادثه و مصیبت است، ولی این اشک موجب تعالی روح است. همانطور که برحسب روايات نشستن در مسجد انسان را متقرب الی الله میکند ولو نماز نخواند و عبادت هم نکند.
حضور در مجلس اهلبيت(عليهمالسلام)، عزاداری بر امام حسین(علیهالسلام) و اشک بر مصائب آن حضرت یک تعالی قهری و ناخودآگاه برای انسان به وجود میآورد. چرا کساني که در زیر خیمهی امام حسین هستند لغزششان کمتر است؟ چرا اين افراد اگر لغزشهایی هم داشته باشند در ادامهی عمر باز محفوظ میمانند، اين از برکت همین عزاداریها است، لذا قدر این عزاداری را بدانیم و آگاه باشيم که برای ما تعالی روح میآورد.
دليل اين سخن هم فرمايش وجود مقدس امام هشتم(علیهالسلام) است که به ابن شبيب فرمود: هر کسی که در حزن ما محزون و در شادی ما مسرور شود با ما در درجات بالای بهشت قرار ميگيرد. «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا».
سؤال این است مگر میشود انسان رشد نکرده در کنار ائمه قرار بگیرد؟ خير اینطور نیست که در روز قيامت به یک فرد بیارزش و کمال، بدون ترقی و خالی از هر سرمایهای بگویند بیا کنار ائمه قرار بگیر، نه! او بايد در این دنیا از پلههای ترقی بالا رود و بزرگترین پلهی ترقی همین محزون بودنِ در حزن ائمه و مسرور بودن در شادی آنهاست. این بحث مفصل و با اسرار و نکات بسيار است.
اينقدر در روايات اين باب حرف و نکته وجود دارد که انسان را مبهوت ميکند. بايد يکي از دعاهاي ما اين باشد و متوسل به امام حسین(علیهالسلام) شویم که آقاجان عنايت فرما تا ما هر چه بیشتر به این سرمایه عظيم آگاهی پیدا کنیم ببینیم و بدانيم به برکت نام و عظمت شما چه چيزهايي را خدا در اختیار ما قرار داده و ميدهد. اصلا خدا با اين حادثه با بشر چه کرده است؟ اينکه خدا کاری کرده که در هیچ حادثه دیگري با بشر اين معامله را نکرده، از اين جهت است که حادثه عاشورا نه قبل و نه بعدش مثل و مانندي ندارد. یکی از اشتباهات این است که عدهاي مقایسه در حوادث کرده و ميگويند آنجا سر بریده شد در فلان حادثه هم سر بریده شد.
حتي ممکن است یک حوادثی در ظاهر، فجیعتر از حادثه عاشورا پيش آمده و یا بعداً پيش ايد. ولی حادثه عاشورا با جمیع خصوصیاتی که دارد و عنایتی که خدای تبارک و تعالی به مجموعهی بشر به برکت این حادثه کرده این دیگر تکرار نمیشود و قابل تکرار هم نیست مگر قضايايي که به عاشورا گره بخورد، در اينصورت عنایات خدا در همان هم جاری میشود.
امّا بحثی که میخواهم عرض کنم و متأسفانه در اين زمان کوتاه فقط ميتوان اشارههایی به اصل این بحث داشت.
جریان امام حسین(علیهالسلام) از منظرهاي مختلف قابل بررسي است. یک وقت از بعد تاریخی به آن نگاه میکنیم که چه اتفاقاتی افتاد؟ چرا امام حسین از مدینه با اهلبیتش بهصورت خائفاً يترقب حرکت کرد؟ چرا آن زمان در مدینه هیچ کسی به غیر از اهلبیتش و آن تعداد محدود از همراهان به کمک امام نيامد؟ چرا یزید تصمیم به قتل امام حسین(علیهالسلام) گرفت؟ و یکی از سؤالات تاریخی این است که اصلاً این تصمیم یزید بود یا تصمیم مشاور مسیحی او و پدرش معاویه؟ که قرائن روشن بر همين مطلب دلالت دارد.
اصلاً یکی از بحثهای تاریخی خیلی مهم این است که تعامل مسلمین با یهود و نصارا در زمان پیامبر چطور بود؟ نحوه نفوذ آنها در ميان مسلمين به چه شکلي بود؟ در زمان خلیفهی اول چطور شد؟ خط قرمزها چگونه از زمان خلیفهی ثانی شکسته شد؟ آیات قرآن که میفرمود یهود و نصارا را ولیّ خودتان قرار ندهید از زمان خلیفه ثانی شکسته شد، در زمان عثمان اوج گرفت و در زمان معاویه ارتباط حاکمان با یهود و نصارا از پس پرده درآمده و بسیار واضح بود. نقش آنان در فتنههای صدر اسلام از سقيفه گرفته تا عاشورا چه بود؟ اینها بحثهای تاریخی قضیه است.
یک نگاه هم نگاه احساسی و عاطفی است؛ که این هم در جای خودش با ارزش است و هم آثار خاص خودش را دارد.
نگاه ديگر نگاه عقلانی است که یکی از بحثهاي ما در سالهای گذشته همین بود که با توجّه به جايگاهي که عقل در دین ما دارد حادثهی عاشورا را از منظر عقل چطور میتوانیم بیان کنیم؟ در آن بحث گفته شد که حتّي عدّهاي قائلند به اينکه حادثه عاشورا فوق عقل است و عقل نمیتواند راجع به آن نظر بدهد که ما گفتیم این حرف درست نیست.
امّا آنچه اينک درصدد بيان آن هستيم نگاه فقاهتي به حادثهی عاشوراست و اینکه امام حسین(علیهالسلام) از روی تفقّه در دین این حرکت را بر پا کرد زيرا نگاه حضرت به دین یک نگاه فقیهانه بود، شاید اين مطلب تا به حال به گوش شما نخورده باشد اينکه میگویم مطلب جدید و نو هست برای اینکه بیشتر در آن تأمل شود! تا ضوابط اجتهادی که امروز در اختیار فقهای شیعه است به میدان نیاید نمیتوانیم به کُنه حادثه عاشورا برسیم، اگر با نگاه اجتهادی و فقیهانه به این حادثه نگاه کنيم از بای بسم الله، تا آخرین حرکت، یک توجیه خیلی دقیق و صحیح پیدا میکند.
در نهايت نتیجهای هم که میخواهم از اين بحث بگیرم این است که ما باید نگاهمان به دین همین نگاه باشد. عزادار امام حسین(علیهالسلام) کسی است که نگاهش به دین نگاه فقیهانه باشد. روایات زیادی راجع به تفقه در دین وارد شده است. خود قرآن کریم هم ميفرمايد: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»، بايد از ميان هر طائفهاي يک عدهاي بروند تفقه در دين کنند و سپس به ميان قوم خود برگردند و دين را براي مردم بيان کنند، همه ائمهي ما راجع به مسئلهي تفقه در دين احاديثي بيان فرمودهاند.
در مورد تفقه در دين گاهي یک معنای سادهی ابتدایی کرده و میگويیم تفقه در دین يعني ياد گرفتن حلال و حرام و این معنای ابتدایی آن است. به نظر میرسد این همه تأکید بر وجوب تفقه به جهت آن است که بشر با تفقه در دین از چارچوب دین خارج نشود، منِ طلبه از چارچوب دین خارج نشوم، دانشجو، بازاری، استاد، نظامی و هر فرد ديگري اگر تفقه در دين کند هميشه خود را در چارچوب دين نگه ميدارد و حفظ ميکند. نگاه فقیهانه به دين یک طرف قرار میگیرد و نگاه سطحي و ظاهر بينانه به دين در طرف ديگر. نگاه بنی امیّه به دین چه نگاهی بود؟
همه آنها به غير از يزيد به حسب ظاهر هم نماز میخواندند و هم احکام را رعايت ميکردند. ولو در باطن تمام فسق و فجورها را انجام میدادند، چرا؟ چون به گفتهی امام حسین(علیهالسلام): «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون» دين لقلقهی زبان آنها بود و تفقه در آن نداشتند، بندگان دنيا بوده و دین را برای امرار زندگی، قدرت طلبی و هوا و هوس خودشان، بازيچه قرار داده بودند. ولو در ظاهر هم یک نمازی ميخواندند. دینِ بنی امیه، دین بنی العباس، دین صوفیها، دین اخباریها، همه همين بود چون فقط به ظاهر دين توجّه کرده و تفقه در دين نداشته و هرگز به حقيقت دين نرسيده بودند. این روایت که ميفرمايد امت پیامبر(ص) 73 فرقه میشوند و یک فرقه از آنها بر حق هستند بالأخره یکی از سؤالات این است که آن فرقه ناجيه به چه ملاک بر حقاند؟
ما معتقدیم آن فرقه فرقهای است که تابع اهلبیت عصمت و طهارت است ولی به چه ملاک؟ امروز یک عدهای به مکه و مدینه رفته و ظاهر اعمال آنان را ميبينند، وقتی برمیگردند میگویند آنها از ما مسلمانتر هستند. يا به اروپا میروند میبینند بعضی دروغ نمیگویند، کاری به کار هم ندارند، خیانت در مال نمیکنند، میگویند آنها مسلمانتر از ما هستند، اين حرف بدان جهت است که گوينده چنين سخني دین را نفهمیده است.
دین به ظاهر نیست اين طور نيست که ما پنج تا کار اخلاقی و ارزشی داشته باشیم و بگويیم کسی که دروغ نگفت، غیبت نکرد، مال مردم را نخورد، نمازش را خواند، این دیندار است. اين حفظ ظاهر است والاّ تا تفقه در دین نباشد و فرد در زندگی یک ضابطهای برای خود درست نکند، تا از روی فهم و به حقيقت دین دست پیدا نکند این فرد دیندار نیست.
در زمان ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) مردم کوفه نامهها نوشتند، اما همانها در مقابل امام حسین(علیهالسلام) ایستادند به طوری که حضرت روز عاشورا آنها را یکی یکی صدا زد و فرمود تو نامه ننوشتی؟ آنها هم با کمال وقاحت گفتند ما ننوشتیم. چرا این اتفاق افتاد؟ امام حسین در اين حديث میفرماید دیندار آن کسی است که وقت امتحان معلوم میشود که دین دارد یا نه؟ دیندار آن کسي است که اگر دشمن برای از بین بردن دین به او یا جامعه و نظام اسلامی حمله کرد عرق دینیاش به جوش آمده و او را بیدار کند و بگوید برخيز مقابله کن. عرض بنده اين است، امام حسین(علیهالسلام) با نگاه فقيهانه حرکت خود را آغاز کرد.
اولاً با آنکه حضرت به درستي فرمود «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي» امر به معروف و نهی از منکر جزء اهداف امام حسین(علیهالسلام) بود ولی تنها هدف نبود چون در فقه ما امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد از جمله اینکه اگر احتمال تأثير دهی امر به معروف واجب ميشود، امّا اگر چنین احتمالی در کار نباشد بلکه برعکس يقين داشته باشد اثر ندارد واجب نیست، امام حسین که میدانست کشته میشود.
وقتی میخواست از مدینه خارج شود، أم سلمه جلو حضرت را میگیرد و میگوید از جدت رسول خدا شنیدم پسر من حسین در زمین کربلا کشته میشود، حسین جان نرو! امام(ع) در جواب فرمود «یا أمّاه أنا والله أعلم» به خدا قسم من هم میدانم که در کدام زمین کشته خواهم شد و هم ميدانم چه کسی قاتل من است و چه کسی قاتل اهلبیت من و چه کسی قاتل اصحاب من است، حتی فرمود آيا میخواهی آن گودالی را که در آن کشته میشوم به تو نشان بدهم؟ براي حضرت سرانجام کار کاملاً روشن بود.
حالا یک عدهای یک چیزهایی نوشتند و کتابهایی را سیاه کردند که امام حسین در این سفر علم به شهادت نداشت. این حرف پنبهاش زده شده و دليلهاي واضح و فراوان بر علم امام حسين به عاقبت کار وجود دارد. نه تنها امام حسين بلکه بسياري ديگر از افراد اين را ميدانستند! ابن عباس به حضرت گفت مگر نمیدانی مردم کوفه چه کسانی هستند؟ محمد بن حنفیه گفت مگر نمیدانی مردم کوفه با پدر و برادرمان چه کردند، شما را هم از بین میبرند. ام سلمه ميگويد و حضرت پاسخ ميدهد من هم ميدانم.
حال اينجا سؤال پيش ميآيد که اگر علت قيام امام حسين(علیهالسلام) امر به معروف بود وقتي حضرت علم به عدم تأثير دارد ميداند خودش کشته ميشود و زنها به اسارت ميروند چرا اين کار را انجام داد؟ اين سؤال را فقط فقه ميتواند به خوبي جواب دهد، و هيچ چيز ديگري قدرت بر جواب آن را ندارد. نه تاريخ و نه ذوقيات و احساسات و نه مسائل عرفاني ميتوانند جواب اين سؤال را بدهند که اگر امام حسین(علیهالسلام) دنبال عروج خودش بود چرا بچه شش ماهه را با خود برد؟ کسي که میخواهد عارف باشد و به مراحل بالای عرفان برسد حق ندارد دیگران را در اذیت و آزار قرار بدهد و با به زحمت انداختن ديگران به عروج برسد.
یک آقای روحانی به مرحوم والد ما گفت من شبها یک ساعت و نیم به اذان صبح مانده به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) ميروم برای نماز شب، فرزند خود را هم که تازه به بلوغ رسیده از خواب بیدار میکنم برای خواندنِ نماز شب همراه ميبرم. پدرم فرمود اين کار خلاف شرع است و حق نداری این کار را بکنی! هرچند پدر او هستی ولی تا یک اندازهای حق داری. بدان با اين کار عاقبت این بچه خوب نخواهد شد و همینطور هم شد!
نمیشود از دید عرفانی گفت، امام حسین(علیهالسلام) دنبال به دست آوردن مقام شهادت بوده چون سؤال ميشود پس چرا بچه شش ماهه را آورد؟ نه تاریخ، نه احساس و نه عرفان، هيچکدام نمیتوانند جواب بدهد، حتی جواب این را عقل هم نمیتواند بدهد، اينجا فقط فقه است که جواب میدهد. فقه میگوید «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ، وَ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْه ... فَإنَّ السُّنَّةَ قَد أمِيتَت، وَ إنَّ البِدعَةَ قَد أحيِيَت»، اگر اسلام در خطر واقع شود همه موظف به دفاع از دين هستند و ديگر فرقي بين امام معصوم و غیر امام، روحانی و غیر روحانی، عالم و غیر عالم نيست.
وقتي چیزی از اسلام باقی نگذاشتهاند و اسلام در حال از بين رفتن است اینجا حتّي اگر هیچ کس هم با انسان همراهي نکند او باید تنها حرکت کند. اگر امام حسین(علیهالسلام) را هيچ کس هم همراهي نمیکرد بر خود او لازم بود حرکت کند. امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع الحسین(علیهالسلام))، هم آن زمان که حرکتش را آغاز کرد درست همینطور بود و همه به ايشان میگفتند به نتیجه نمیرسی.
پدر ما وقتی در یزد تبعید بود میگفت ما دیدیم که اصلاً از امام اسمی مطرح نیست نه در حوزهها و نه در جاهاي ديگر، به فکر افتادم یک خدمتی به این فقیه مجاهد دوران بکنم لذا تصميم گرفتم کتاب تحرير الوسيلهشان را شرح کنم که حداقل نام خميني در تاریخ حوزهها بماند، در آن سالها که امید به پیروزی انقلاب نبود، امام راحل حرکت خود را آغاز کرد و یک سر سوزن هم تزلزل پیدا نکرد. چرا؟ چون بر مبناي فقه شيعه اگر یک روزی انسان ببيند اساس اسلام در خطر است باید به میدان بیاید، حتّي اگر لازم شد زن و بچهاش را هم باید بیاورد! بچهی شش ماههاش را هم باید بیاورد.
یعنی در فقه ما پلهاي بالاتر از امر به معروف و نهی از منکر به نام وجوب حفظ دین وجود دارد. يکي از دعاهاي ائمه ما اين بود که از خدا توفيق حفظ دين را مسألت ميکردند «اللهم ارزقنا حفظ الدین» مگر همه این شهدای انقلاب اسلامي از جهت علمی از مدارک بالا برخوردار بودند؟ البته در بین آنها مهندس و دکتر هم بودند ولی حرف مشترک تمام آنها درد دین بود که ميگفتند دین امروز نیاز به خون من دارد و باید بروم، در زمان دفاع مقدس رفتند و حالا هم میبینیم همان جلوهها قویتر و شدیدتر در جوانهای ما وجود دارد، امام حسین است که جوان رشيدي مثل شهید حججی را در فضای این انقلاب تربيت ميکند. دانستن این مطلب در زندگی ما میشود نگاه فقیهانه به حادثه کربلا و این نگاه فقیهانه شاخصههای زیادی دارد.
با مطالعه حوادثي که در شب عاشورا يا دو شب قبل از عاشورا، اتفاق افتاد ميبينيم امام حسین به عمر سعد پیغام میدهد میخواهم با تو صحبت کنم. عمر سعد با عدهای میآید امام حسین هم با حضرت عباس و علی اکبر میآید. امام حسین ميپرسد چرا میخواهی من را بکشی؟ در مطالعه اين مطالب لازم است خوب دقت شود.
متأسفانه بعضي افراد که مقصود امام را درست نفهميدهاند در کتابهايشان نوشتهاند که امام حسين(علیهالسلام) در پي اين بود که کشته نشود. عمر سعد گفت من اگر شما را نکشم عبيد الله و يزيد خانهام را از بین میبرند. حضرت فرمود من خانه بهتري به تو میدهم، گفت مزرعهام را از من میگیرد، حضرت فرمود من در حجاز اموالي دارم و از آن برای تو مزرعه خريداري میکنم، بهانه آورد به زن و بچهام آسيب ميرساند.
بعد حضرت برخاستند و جملاتی بيان فرمودند و رفتند، بايد دقّت کرد هدف از اين جلسه چه بوده؟ امام حسینی که شش ماه قبل در مدينه به ام سلمه فرمود مادرم میخواهی گودال قتلهگاهی را که در آن کشته میشوم نشانت بدهم؟ براي چه ميخواهد عمر سعد را از کشتن خود منصرف سازد؟
هدف امام این است که حتّي در روزها و ساعات آخر حيات خويش دست یک انسان را بگیرد و از بدبختي و هلاکت نجات بدهد. بر حاکم مسلمین واجب است نگذارد انسانها به سوی جهنم بروند. بر حاکم مسلمین واجب است دست مردم را بگیرد و آنها را به سوی بهشت هدایت کند. کساني که این روزها در بعضی از صفحات و برخي فضاهاي مجازي مينويسند شما چه کاره هستید که میخواهید ما را به بهشت ببرید، البته رهبری معظم انقلاب(دام ظله)، پاسخی به این انحراف دادند. این متن کار حسین بن علی بن ابیطالب(علیهالسلام) بوده است.
غیر از صحبت خصوصي با عمر سعد؛ روز عاشورا امام حسین(علیهالسلام) مقابل لشکر دشمن آمده و میگوید من را میشناسید یا نه؟ این عمل امام را دو جور میشود معنا کرد، یکی اینکه امام میخواهد خودش را نجات بدهد؟ مگر امام از کشته شدن ترسی دارد؟ مگر امام نمیداند چه واقع میشود؟
اما میگوید نکند در میان این مردم باز کسی فريب خورده باشد و نداند من پسر رسول خدا هستم، نداند من پسر فاطمه و امیرالمؤمنین هستم بلکه با اين سخنان توجّه پيدا کند و خود را از هلاکت نجات دهد. اصلاً باید با این ديد عمل حضرت را تحلیل کرد، این میشود دید فقیهانه، امام حسین میفرمايد من به شما میگویم پسر چه کسی هستم، من همان کسی هستم که جدّم رسول خدا فرمود «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه»، فریبتان دادهاند، مبادا شما را به اشتباه بیندازند و با اين کار میخواهد دست آنها را بگیرد که البته یک عده هم برگشتند و ملحق شدند.
چقدر اين نگاه دقیق است که امام حسین(ع) لازم ميداند دشمن خودش را که در مقابلش قرار گرفته نجات دهد. میتوانست بگوید اینها آمدهاند من را شهید کنند هر کسی هم فریبشان داده خودشان ميدانند و خدای خودشان، ولی نه! امام بالاتر از اين ميفرمايد که انسان بايد بر اين مظلوميت حضرت و دلسوزي ايشان حتّي بر دشمنانشان بسيار اشک بریزد حضرت میفرماید اگر من را قبول ندارید و دروغگو میدانید از صحابهای که در ميان قوم شما هستند بپرسيد که آنها این روایت را از پیامبر شنیدهاند «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة» يا نه؟ باز هم به همین اکتفا نمیکند و به آنها نصيحت ميکند دست خود را به خون من آغشته نکنید، بدبختی خود را با دست خودتان امضا نکنید، بگذارید من به محلي ديگر بروم. بعضی از تحلیلگران میگویند فرمايش امام بدان جهت بوده که حضرت نمیخواسته کشته شود، در حاليکه حضرت میدانست کشته میشود و اصلاً در آن تردیدی نداشته است.
در روایات از بعضی اصحاب امام حسین(علیهالسلام) نقل شده که از مکه تا کربلا هيچ منزلي نبود الا اینکه امام حسین(علیهالسلام) قضیه سر حضرت یحیی را مطرح نکند، اين نمايانگر آن است که حضرت میدانست سرش را میبرند جلوی عبید الله بن زیاد و او با چوب خیزران بر لبان مبارکش میزند، همه را میدانست، اما این چه نگاهی است که حضرت را وا ميدارد از لشکر دشمن بخواهد از کشتن او منصرف شوند و بگذارند حضرت به جاي ديگري برود؟ آیا عاطفه امام حسین اقتضا ميکرد که به آنها بگوید این کار را نکنید، بدبختی خود را امضا نکنید؟
در دام شیطان نيفتيد «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللهِ الْعَظِيم» براي نجاتشان از هلاکت چقدر قرآن برای آنها خواند بلکه یک نفر از آنها نجات پیدا کند، حتی در قتلگاه وقتی شمر روی سینه مبارک امام حسین(علیهالسلام) نشست حضرت فرمود من را نکش، نه برای این بود که حضرت کشته نشود، شمر نمیکشت یکی دیگر میکشت، بلکه برای نجات او از هلاکتش بود. این چقدر نگاه لطیف و دقیق به دین است.
میخواهم بگویم تمام حرکت امام(علیهالسلام) اعم از خطبه خواندن، نصیحت کردن، درخواست کردن، فرزند شيرخوار را به ميدان آوردن و طلب آب براي او کردن همه و همه بر حضرت واجب بوده، بدليل وجوب نجات جان انسانها بر او بهعنوان امام مسلمين. درسی که ما از اين حرکت امام(علیهالسلام) میگیریم این است اگر دیدیم یک کسی مرتکب اشتباهی ميشود ما هم او را به سمت آن مسير اشتباه هُل ندهیم. ده تا عنوان هم روی آن نگذاريم و او را از هستی ساقط کنیم، یک کسی غیبت میکند ما در کنارش صد چيز ديگر اضافه نکنيم که دروغ میگوید، تهمت هم میزند، دزدی هم میکند، چنين فردي طرفدار امام حسین(علیهالسلام) نمیشود! طرفدار امام حسین آن است که تا توان دارد در پي احیای انسانها حتي احیای يک بشر و یک مسلمان باشد، عزادار امام حسین کسی است که در حد توان خودش و دیگری را از جهنم دور کند.
پس شاخص دوم، نجات بشر و نجات انسانيت است. البته شاخصهای زیادی وجود دارد که ميبايست به آن پرداخته شود.
تلاش کنيد این بحث را دنبال کنید اصلاً تاریخ امام حسین(علیهالسلام) را بخوانید با این نگاه مطالعه کنيد. اين فرمايش حضرت که «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَه»، از اول تا آخرش فقه است، اگر کسی مشاهده کند سلطان جائر و حاکم ظالمی سنت پیامبر را تغییر داده، حرمتهاي الهي شکسته، ولي نه با زبانش نه عملش هيچ کاري انجام ندهد خدا روز قيامت چنين فردي را در همان جايگاهي قرار ميدهد که همان حاکم را قرار داده است. اين نگاه فقيهانه به دين است، امام حسين(علیهالسلام) بر اين مبنا حادثهي عاشورا را ايجاد کرد.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَام.
اهم مطالب:
1ـ بر حسب روایات اشک انسان را تکامل میدهد، عزاداری بر امام حسین(علیهالسلام) به انسان تعالی روح ميبخشد.
2ـ بزرگترین پلهی ترقی همین محزون بودنِ در حزن ائمه و مسرور بودن در شادی آنهاست.
3ـ تا ضوابط اجتهادی که امروز در اختیار فقهای شیعه است به میدان نیاید نمیتوانیم به کُنه حادثه عاشورا برسیم.
4ـ اگر با نگاه اجتهادی و فقیهانه به این حادثه نگاه کنيم از بای بسم الله، تا آخرین حرکت، یک توجیه خیلی دقیق و صحیح پیدا میکند.
5ـ عزادار امام حسین(علیهالسلام) کسی است که نگاهش به دین نگاه فقیهانه باشد.
6ـ این همه تأکید بر وجوب تفقه به جهت آن است که بشر با تفقه در دین از چارچوب دین خارج نشود.
7ـ دینِ بنی امیه، دین بنی العباس، دین صوفیها، دین اخباریها، همه همين بود چون فقط به ظاهر دين توجّه کرده و تفقه در دين نداشته و هرگز به حقيقت دين نرسيده بودند.
8 ـ تا تفقه در دین نباشد و فرد در زندگی یک ضابطهای برای خود درست نکند، تا از روی فهم و به حقيقت دین دست پیدا نکند این فرد دیندار نیست.
9ـ دیندار آن کسي است که اگر دشمن برای از بین بردن دین به او یا جامعه و نظام اسلامی حمله کرد عرق دینیاش به جوش آمده و او را بیدار کند و بگوید برخيز مقابله کن.
10ـ دليلهاي واضح و فراوان بر علم امام حسين به عاقبت کار وجود دارد. نه تنها امام حسين بلکه بسياري ديگر از افراد اين را ميدانستند!
11ـ اگر اسلام در خطر واقع شود همه موظف به دفاع از دين هستند و ديگر فرقي بين امام معصوم و غیر امام، روحانی و غیر روحانی، عالم و غیر عالم نيست.
12ـ بر حاکم مسلمین واجب است نگذارد انسانها به سوی جهنم بروند. بر حاکم مسلمین واجب است دست مردم را بگیرد و آنها را به سوی بهشت هدایت کند.
13ـ تمام حرکت امام(علیهالسلام) اعم از خطبه خواندن، نصیحت کردن، درخواست کردن، فرزند شيرخوار را به ميدان آوردن و طلب آب براي او کردن همه و همه بر حضرت واجب بوده، بدليل وجوب نجات جان انسانها بر او بهعنوان امام مسلمين.
14ـ طرفدار امام حسین آن است که تا توان دارد در پي احیای انسانها حتي احیای يک بشر و یک مسلمان باشد.